بهترین و برترین جملات و دیالوگ های ماندگار و معروف سریال هزار دستان به کارگردانی علی حاتمی
دیالوگ های ماندگار و زیبا از سریال هزاردستان– خان مظفر: ادامه بدید بازی مختص کودکان نیست بازی علائم تمنیات باطنه که در واقیت امکان وقوع آن نیست. سرعتی که دست شما تعیین میکنه از قوه برق ساخته نیست فقط هنر دسته. شما به تقدیر و بخت بیاطلاعین مایلین خود سرنوشت ساز خود باشید شما استطاعت اینو دارید که پروانههای دست آموز زیادی داشته باشید.
– خان مظفر: و ما مسافران سمجی هستیم که به این زودیها قصد ترک هتل را نداریم در هتل همه با هم مهربانند. چون همه میهمانند حتی این وضع در مورد منم که مقیم دائم هستم رعایت میشه. جالبه برای ما پیرها جالبه زندگی عادی روزانه رو با شور و هیجانات مسافران از راه رسیده و یا در حال رفتن مطبوع کنیم.
– کفیل نظمیه: حرف و سخن نشخوار آدمیزاده. دهن آدم زنده به علامت حیات دائم باید بجنبه یا با خوردنی یا با حرف مفت به هر حال ضرر درد دل کمتره تا تنقلات درد دل آور بگید از همون خاطرات شیرین کودکی.
– خان مظفر: بر خلاف نظر شما این ملت ظاهرا سر به اطاعتند در خانه خود هر کس خدایی ست و ولایتی ساخته باب طبع. باطنا این مردم هیچوقت زیر بار زور نرفتن و اعتقادات و عواطف خودشون رو در حوادث تاریخی بیشمار حفظ کردند.
– قمر بانو: شکر خدا همه چیز خوردین. شما هیچ چیز نخورده نیستین مرد باید چشم و دل سیر باشه.
– خوشنویس: ابراهیم و اسماعیل، هر دو در یک تن بودند، با من، پس گفتم ابراهیم، اسماعیلت را قربان کن، که وقت وقت قربان کردن است. قربانی کردم در این قربانگاه، و جوهر این دفتر، خون اسماعیل است، پسری که نداریم، دریغ که گوسفندی از غیب نرسید برای ذبح، قلم نی، از نیستان میرسید نی در کفم روان، نی خود نفیر داشت نفس از من بود نه نغمه
– آقا سید ابراهیم: گرچه در این بیست سال دیکتاتوری تمیز حق از باطل بدون شک برای بعضی از عقلاهم میسر نیست ولی خارج از دایره عقل در خط عشق خدا شوری در سرشت آدم دمیده به نور زودتر جلب میشه تا به ظلمت
– ابوالفتح: بیقراریشان مردها نیست. بشور این کف احساسات رو از تنت رضا! صلابت آب رودخانه گرچه به لطف گرمابه نیست. اما تنهای مقاوم در آب رود آبدیده می شوند نه خزینه حمام. هیچ کس از دلی که غنج میزند توقع پردلی ندارد. تا وقتی آوای سر خوشان امان از این دل باشد مردمان دسته دسته از قی و استفراغ میمیرند و خم به ابروی صاحب دلی نمیآید.
– خوشنویس: آزردمت انگشتک؟ دوست داری آتش از اسلحه بچکانی یا مرکب از قلم نئین؟ خون میطلبی یا جوهر؟ انگشت کی در این میان باشه گرانقدرتری خوشنویس یا تفنگچی؟
– خان مظفر: خواب بعد از ظهر –برزخ شب و روز-نزاع خیر و شر –با این تفاوت که در میانه روز بعضیها خیرشون خسته میشه بعضیها شر-من که شرورتر برخاستم.