جام جم سرا:
در حال حاضر وبلاگنویسی به آنچنان پدیده گستردهای میان زنان در هر سن و طبقه اجتماعی تبدیل شده است که بررسی فضای حاکم بر وبلاگستان زنانه، بخوبی میتواند بازنمایی نزدیک به واقعیت از وضعیت هویتی و میزان رضایت از زندگی «بخشی از زنان ایرانی» به مخاطب ارائه دهد. تأکید بر «بخشی از زنان ایرانی» به این دلیل است که اولاً وبلاگنویسی تنها دغدغه جمع محدودی از زنان است، ثانیاً تنها بخشی از آنان به روزمرهنویسی میپردازند، و ثالثاً نوشتن در وبلاگ قطعاً بازنمای کاملی از تمام افکار، اعتقادات و ارزشهای آنها نیست.
موج وبلاگنویسی که در میان زنان از اوایل دهه 80 آغاز شد، به دلیل امکانی بود که به زنان میداد تا به دور از قضاوتها، بایدها و نبایدها حتی بدون نام، از دغدغهها و دلنگرانیهای شخصی و ظاهراً کوچک زندگی روزمره خود بنویسند و به همین دلیل نوشتههای زنان در وبلاگها یکی از بهترین منابع دست اول برای بررسی سبک زندگی و میزان رضایت آنان از زندگی است.
در واقع وﺑﻼگﻧﻮیﺴی زﻧﺎن، راﻫی ﺑﺮای ﺑیـﺎن دیﺪﮔﺎهﻫﺎ، دریﺎﻓﺖ و ﺗﺒﺎدل آرا و ابراز ﺧﻮیﺸﺘﻦ اﺳﺖ.بدین ترتیب مطالعه کیفی وبلاگستان زنانه میتواند تصویری از آرزوها، ارزشها، خواستهها و زندگی روزمره زنان وبلاگنویس به محقق یا مخاطب ارائه کند.
در چنین فضایی زنان با سطوح تحصیلی، شغلی، سنی، ارزشها و عقاید، طبقات اقتصادی و وضعیتهای خانوادگی متنوع و متفاوت در محیطی که تقریباً به یکسان در دسترس همگان قرار گرفته است، مشغول نوشتن از "خود" هستند و از همه مهمتر به دلیل امکان ناشناسماندن، احتمال بیشتری برای ارائه بخشهای پنهان از شخصیت و افکار آنها وجود دارد.
روزمرهنویسیهای زنان در وبلاگستان چه مسائلی را بازنمایی میکند؟
نویسندگان وبلاگهای زنانه را بسته به هویتهای مختلف آنها میتوان دستهبندی کرد. ویژگیهای ارزشی- اعتقادی، سطح تحصیلی، سن و نوع شغل؛ همگی از جمله متغیرهای تفاوتبرانگیز در میان این زنان است، اما در این گزارش توصیفی صرفاً میخواهیم زنان وبلاگنویس را از منظر هویت؛ بسته به زندگی خانوادگی آنان مورد بررسی قرار داده و تحلیلی در رابطه با آن ارائه دهیم. البته وبلاگهای مورد بررسی تماماً در حوزه موضوعات مربوط به روزمرهنویسی و بیان کلیات و جزئیاتی در مورد سبک زندگی و افکار این زنان بوده، اما دستهبندیها براساس وضعیت هویت خانوادگی آنان انجام شده است.
روزمرههای دختران مجرد
نگاهی به دلنوشتهها و روزمرهنویسیهای دختران جوان حکایت از نوعی روزمرگی و دلزدگی دارد؛ دختران مجردی که اکثراً دارای تحصیلات بالاتر از کارشناسی بوده، متعلق به طبقه متوسط هستند و شغلی پارهوقت یا تماموقت دارند. درگیری با مسائل عاطفی و قرار گرفتن بر سر دو راهیهایی مانند ماندن در ایران یا مهاجرت، ازدواج یا تجرد، ادامه تحصیل تا مقاطع عالیتر و یا تغییر شغل، از مهمترین دغدغههای آنان است، اما محوریت بیشترین درگیریهای ذهنی و فکری برخی از این دختران روابط عاطفی پرتنش، ناامن، بدسرانجام و یا بیسرانجام است. ضمن آنکه دغدغه ازدواج به مثابه یکی از مهمترین نقطههای عطف زندگی دختران، در کنار سردرگمی آنها نسبت به شیوههای همسرگزینی محدود و ترس از انتخاب نادرست؛ همگی در لابهلای روزمرهنویسیها مشهود و مشخص است.
" چرا حوصله ندارم؟ چرا زندگی اینقدر برام تلخ و طاقتفرسا شده؟ چرا اینقدر ترسو شدم؟یه حداقلهایی تو زندگیم دارم که چسبیدم بهشون از ترس....... از ترس اینکه همینها رو هم از دست ندم و این افتضاحترین حالت ممکنه..... قرارمون این نبود..... باید تو این سن قویتر از این حرفها میبودم، من الان همون آدم بزرگیام که هر وقت تو بچگی بهش فکر میکردم، ازش توقع داشتم، قوی میدیدمش، خیلی کارا از دستش برمیومد. پس اون آدم کجاست؟چرا اینقدر خسته است؟ چرا اینقدر ناتوانه؟ چرا اینقدر ناامیده؟ چرا اینقدر ترسوئه؟ چرا اینقدر قانع است به اینکه هیچی نداره، هیچی برای از دست دادن نداره، ولی جرأت بلندشدن از جاشم نداره..... میترسه تکون بخوره و همونها رو هم از دست بده..."
دختران مجرد وبلاگنویس اگر در سنین بالای 25 و 26 سال باشند، در زندگی تحصیلی و شغلی خود به یک ثباتی رسیدهاند و شاید آنچه باعث ناامیدیشان میشود، توقعات فزآینده جامعه از آنهاست. ازدواج نکردن موجب شده است که پشتکار و موفقیتهای تحصیلی و شغلی آنان برای خودشان و دیگران جدی تلقی نشود و آنها را دچار احساس تضاد و دوگانگی نسبت به انتخاب سبک زندگی و ادامه مسیر زیستن کرده است.
" شعرهای گل و بلبلی، ترانههای گل و بلبلی و داستانهای هپیاِند حالم را بد میکنند. اینها دروغاند و من آنقدر بزرگ شدهام و آنقدر زندگی زشتیهایش را کرده توی چشمم، که با این چیزها دیگر گول نمیخورم. نه گول میخورم و نه دلم میخواهد آگاهانه خودم را به خلسه و نشئگی حاصل از زیبایی دروغینشان بسپرم. ترجیح میدهم بروم سراغ چیزهایی که بیتعارف، حقیقت زندگی را، خشن و سخت، دردآلود و غمانگیز بگذارند جلوی چشمم. حتی اگر نتیجهاش بشود بغضها و سردردهای مکرر. بغض مدام را به خوشی جاهلانه ترجیح میدهم. از تلخی حقیقت بیشتر از شیرینی دروغ لذت میبرم. به نظرم بغض بههنگام، خیلی بهتر است از یک عمر امید و انتظار بیهوده برای درست شدن همه چیز، برای رسیدن به نقطه «همه چی آرومه»"
اما دختران مجرد وبلاگنویس در سنین کمتر از 25 و 26 سال که همچنان درگیر تحصیل و پیداکردن کار هستند، بیشتر درگیر مسائل عینیتر و ملموستر ارتباط با جنس مخالف و تنشهای عاطفی پیرامون آن هستند.
"هرکسی راهکارش را ارائه میداد، دختر دلشکسته از غم معشوق دور از دسترسش اشک میریخت و من به این فکر میکردم که خیلی از ما هنوز در این سن و سال نمیدانیم چگونه دل مردی را که دوست داریم بدست بیاوریم؛ چون همیشه فکر میکردیم او باید دل ما را بدست بیاورد و هیچوقت از این بازی پیچیده سر در نیاوردیم. به ما یاد دادند دختر خوب خانه مینشیند تا یکی بیاید و ببردش. دختر خوب عاشق نمیشود. دختر خوب به مرد رو نمیدهد. دختر خوب بداخلاق است. دختر خوب دل ندارد. دختر خوب تسلیم است. دختر خوب سرش به درس و مشقش گرم است. دختر خوب منفعل است. حالا نسل جدید آمدهاند و تمام این قواعد را بهم ریختهاند. بیتعارف و رودربایستی، شرم و حیا؟ بروبابا! مردها هم لذت میبرند از این فضای شیطنتبار و مفرح. ما هنوز بین بایدها و نبایدها، اما و اگرها سرگردانیم "
"اصلاً اینکه من دوستپسر ندارم یک درد است، اینکه قیافهام نشان میدهد دوستپسر دارم یک درد دیگر؛ و من بیچاره تمام 24 ساعت طول روز عشق را هی باید جواب اساماسهایی را که میپرسند، "کادو چی گرفتی؟ خر خودتی مگه میشه تو دوست پسر نداشته باشی؟ با کدومشون رفتی بیرون؟" و سؤالاتی از این قبیل را بدهم. بعد هم که شب میشود و خدا را شکر میکنم که امسال هم این روز مزخرف تمام شد، تازه مامان میآید توی اتاق و با صدای یواش میگوید: "حالا خودمونیم، بابات اینا هم که خوابن، بگو ببینم چی کادو گرفتی؟"! "
دستنوشتههای زنأن متأهل
دغدغههای زنان متأهل؛ اگرچه تا حدودی متفاوت است، اما در نهایت حس متفاوتی به آنها نمیدهد. محوریت روزمرهنویسیهای زنان متأهل، مسائل مربوط به روابط خانوادگی با خانواده خود و همسر، بچهداری، مسائل شغلی و روابط با همسر در زندگی مشترک و بعضاً هم مشکلات مربوط به ناباروی است؛ مسائلی که آگاهانه یا ناآگاهانه بیشتر به وجوه منفی زندگی مشترک و تلخیهای آن میپردازد.
"امروز یکی از دوستام زنگ زده بودم حالم رو بپرسه، بعد از احوالپرسی حرف کشید به خاندان شوهر و اینها، بعد از مادرشوهر جان پرسید و اینکه چطوره و چکار میکنه. گفتم خوبه و روزهای بیپرستار، بچهداری میکنه. گفت دیگه کاریت نداره؟ گفتم نه دیگه. بعد نشستم فکرکردن با خودم که چه چیزی در رابطه ما تغییر کرده؟ هیچی. فقط نگاه من. تمام تغییر توی ذهن من رخ داده. اگر نه شرایط همون شرایط قبله. رفتار اون هم همون رفتاره. فقط ذهن من دیگه اون گارد و حساسیت رو نسبت به هر واژه و حرکت نداره و در نتیجه دیگه هیچ حرفی و حرکتی آزارم نمیده."
افزایش آمار طلاق طی سالهای اخیر با توجه به آسیبهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بیشماری که برای زنان و مردان و کودکان دارد، شاید از نگرانکنندهترین موضوعات اجتماعی به شمار میرود، اما در کنار آن با نگاهی بر زندگی زنان متأهلی که در مقابل مشکلات زندگی راه دادگاه را در پیش نگرفته و به شیوه پیشینیان سعی کردهاند با صبر و تحمل مقابل ناخوشیهای زندگی بایستند، نشان میدهد سطح طلاق عاطفی و نارضایتی زنان و شاید که مردان، در زندگیهای مشترک باقی مانده، کمتر از میزان طلاقهای حقوقی نیست؛ گرچه به نظر میرسد در هر حال میزان آسیبهای طلاقهای عاطفی به مراتب کمتر باشد؛ مسئلهای که البته نیازمند بررسیهای کارشناسی است.
"وقتی برمیگردم و پستهای پارسال همین موقع را میخوانم دلم برای خودم میسوزد... سالهای طولانی سختی را گذرانده بودم و اندک آرامشی که به دست آورده بودم برایم بسیار غنیمت بود..... خواستم تا گنجم را با شما شریک شوم و شکر نعمت به جای آورده باشم،.اما این شکر، نعمت مرا زایل کرد. امروز میبینم که عملاً چیز زیادی در زندگی من تغییر نکرده.... این من هستم که عوض شدهام و انقدر سطح توقعم را از زندگی پایین آوردهام که هر کار خوب کوچکی برای من دلخوشی بزرگی محسوب میشود.... اما حقیقت غیر از این است .حقیقت این است که همسر من همان مرد بهانهگیر و لجباز و مغرور سالهای قبل است .... حقیقت این است که سالهاست خواستهها و آرزوهایم را در قلبم پنهان کرده و به زبان نمیآورم .... حقیقت این است که در این زندگی به مرگ گرفته شدهام تا به تب راضی شوم...."
همانطور که برای دختران مجرد ازدواج مسئله اصلی قلمداد میشود و بدون در نظر گرفتن امکانات موجود برای همسرگزینی و ازدواج تحت فشار قرار میگیرند، این مسئله در مورد زنان متأهل در زمینه فرزندآوری به چشم میخورد؛ زنان متأهلی که به هر دلیل خود و یا همسرانشان امکان باروری ندارند و تمام زندیگشان را در کلینیکهای درمان ناباروری میگذرانند.
"هرچه به روزهای آمدن نوزاد او نزدیکتر میشویم، من بیقرارتر و پریشانتر میشوم. دوباره حسهای بد به دلم هجوم میآورند. دوباره میشوم حسودترین زنداداش عالم و بیرحمترین زندایی دنیا. دوباره و به چشم بر هم زدنی علفهای هرز حسادت تمام باغچه کوچک دلم را پر میکند و یک نفر مدام توی مغزم ناله میکند که: فقط بچه تو اضافه بود توی این دنیا... دوباره از تمام زنهای حامله و تمام شکمهای برآمده و تمام سیسمونیهای دنیا عقم میگیرد. دوباره حسهای بدم زورشان زیاد میشود و گلوی دلم را محکم فشار میدهند تا خفهاش کنند... گریه میکنم وقت و بیوقت. غرغر میکنم دائم."
دغدغههای زنان پس از جدایی
زنان پس از جدایی درگیر مشکلات اقتصادی، عاطفی و اجتماعی میشوند. در واقع به نظر میرسد تجرد برای دختران به مراتب راحتتر از تجرد پس از ازدواج و جدایی است؛ چراکه در این موقعیت جدید ضمن روبهرو شدن با زخمهای عاطفی باقی مانده از زندگی مشترک و طلاق، باید با مسائل فرهنگی و اجتماعی جامعه و عدم امنیت و حساسیتی که هنوز روی این زنان وجود دارد، روبهرو شوند.
" آن روز عصر من دلم برای خودم و خیلی دخترهای دیگر و آن دختر توی اتوبوس سوخت. دلم سوخت که گذاشتم دوستپسرم دستم را وقتی کسی نگاهمان نمیکرد گرفت و نه وقتی که حس میکردم دلم میخواهد دستمان توی دست هم باشد .دلم میخواست دنبال دختر بروم و بگویم ببین ... میدانی....حتا شنیدن دو تا جملهتان کافی بود که کسی که دو سال از تو بزرگتر است بفهمد که این آدم شوتت میکند تو زبالهدانی!"
زنانی که همسر دوم شدهاند و یا همسرشان ازدواج مجدد داشته است
وبلاگنویسی برای زنانی که با هویت "زن دوم" مینویسند، فرصتی است تا از خفا بیرون آیند، حرفهایشان را بزنند، ناگفتههای پنهانی در مورد روابطشان را عنوان کنند و گاهی به دفاع از هویت خود برآیند.
محتوای این نوشتهها، معمولاً شرح حال ازدواج زن دوم و چگونگی آن؛ همراه با روزمرههای مربوط به کشمکشهای با زن اول است. شرح تنشها و برخوردهایی که در این زندگیها میان سه نفر و اعضای خانوادههایشان به همراه فرزندان پیش میآید، محوریت موضوعات این نوع وبلاگها از زبان زن اول یا دوم است.
شاید وجوه نارضایتی و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات زندگی در زندگی زنانی که زندگیشان به جای دو ضلع، سهضلعی شده است، چه در کسوت همسر اول و چه در کسوت همسر دوم، بیش از زنان دیگر مشخص و بارز باشد. با توجه به آنچه ذکرش در زندگیهای زنان متأهل رفت، دور از ذهن نیست که وقتی زندگیهای معمول و نرمال دارای وجود مختلفی از تنش و کشمش میان زوجین و فرزندان است، در صورتیکه زندگی از شکل نرمال خارج شود و سه نفر درگیرش شوند، بهمراتب پرآسیبتر، پرتنشتر و با نارضایتی بیشتری برای افراد همراه است.
احساس نارضایتی در زندگی زنان ایرانی مزمن شده است
درواقع هر یک از این زنان نگاهی بالادست به زنان در دیگر اشکال هویتی داشته و بعضاً این انگاره ذهنی در آنان وجود دارد که مثلاً به عنوان یک زن متأهل، آنان را که تجرد گزیدهاند یا جدا شدهاند، خوشبختتر میدانند؛ یا بالعکس دختران مجردی که به نظرشان زنان متأهل از زندگی راضیترند و یا زنانی که از درد خیانت یا ناباروری رنجیده و منتها الیه آروزهایشان برای رسیدن به خوشبختی حل این مسائل است؛ همگی بدون درک موقعیت دیگری تنها به دلایل نارضایتی خود از زندگی میاندیشند؛ نارضایتی که چارهاش لزوماً قرار گرفتن در جایگاه دیگری نیست و پس از آن هم گویی تنها شکل و نوع مشکلاتشان تغییر مییابد.
بنابراین جستجو برای رسیدن به یک حس "خوشبختی مطلق تعریفنشدهای" که بیشتر ایدهآلی برگرفته از رسانهها و خواستههای جامعه و نه خود افراد در دنیای واقعی است، منجر به عدم احساس رضایت دائمی در زنان شده است.
همچنین شرایط سخت اقتصادی در کنار تظاهریشدن مصرف ثروت در جامعه، بالارفتن آمار آسیبهای اجتماعی و ناامن شدن زندگی عاطفی زنان، افزایش آگاهی زنان نسبت به تبعیضهای اجتماعی، کمرنگ شدن پیوندهای خانوادگی، افزایش طلاق و کاهش ازدواج، و در نهایت تنهاتر شدن افراد در جامعه مدرن، همگی منجر به کاهش کیفیت زندگی، سلامت روان و رضایت از زندگی در زنان است.
در نهایت آنکه بنا بر گزارش حاضر که صرفاً به توصیفی از وبلاگهای زنان و نوشتههای زنانه آن پرداخته است، اصلیترین مسئلهای که در جمیع زندگی زنان با هر نوع هویت خانوادگی و در سطوح مختلف سنی، تحصیلی و شغلی دریافت میشود، موضوع سطح بالای نارضایتی در همه این زنان است. در واقع این حجم نارضایتی در زنان ایرانی در هر سن و جایگاهی منجر به سطح پایین سلامت روان و میزان بالای افسردگی 20 تا 40 درصدی در زنان شده است. به همین دلیل طی بررسیهای انجامشده احساس تنهایی و سرخوردگی معضلاتی هستند که در بین زنان و دختران ما روند افزایشی را طی کرده و در آنها عوامل سببسازی مانند اختلافات خانوادگی و زناشویی، بیکاری و اختلالات روانشناختی که در بسیاری از موارد نادیده گرفته میشوند، نقش اساسی دارند؛ احساساتی که در روزمرهنویسیهای زنان وبلاگنویس به خوبی بازنمایی میشوند.(مهرخانه)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوما به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.