جام جم سرا: مریم 30 سال دارد و منشی یک شرکت است و با یکی از همکارانش قرار ازدواج گذاشته است.او واقعا فکر میکند برای ازدواج دارد دیر میشود. شوهر آیندهاش سیوپنج ساله است و او هم یک کارمند ساده با حقوقی کمی بیشتر از اوست، اما توقعات فزاینده اطرافیان، ازدواج ـ سادهترین رسم طبیعت ـ را به یک فرآیند پیچیده و گران تبدیل کرده است.
توقعات و چشم و هم چشمی
وقتی حرف از مهریه است، دخترخاله میگوید من 500 سکه مهریه خواستهام، دخترعمو میگوید زیر هزار تا برای یک دختر لیسانس خفتبار است، مادر میگوید، باید ببینیم دوستانت چقدر در نظر میگیرند، دوستان میگویند، این روزها برای مهریه حد و حدود گذاشتهاند. هرچه میخواهی باید پشت قباله و درج در عقدنامه کنی که عنوان دیون به حساب بیاید وگرنه واقعا معلوم نیست بتوانی آن را دریافت کنی و هیچ ضمانت اجرایی ندارد.
وقتی حرف از جهیزیه است خواهرشوهر میگوید، من یخچال ساید بای ساید دارم، شوهر میگوید هرچه خودت خواستی، دوست میگوید، یخچال خارجی، آشنا میگوید یخچال ژاپنی، پدر میگوید، باید یک وام 30 میلیونی جور کنم.
وقتی حرف از گرفتن خانه است، پدر شوهر میگوید که میتوانید به خانه ما بیایید، پدر میگوید، طبقه بالا را اجاره کنید و بنشینید، خودت میخواهی یک آپارتمان کوچک داشته باشی، مادر میگوید، زیر صد متر باشد جهیزیهات جا نمیشود.
اجاره چنین خانهای هم دست کم ماهی یک میلیون تومان است و شوهر میگوید من نمیتوانم.
وقتی حرف از مراسم عروسی است شوهرت میگوید هرچه تو بگویی، خودت میگویی، نمیخواهم. مادرت میگوید، آرزو دارم. مادر شوهرت میگوید: برویم شهرستان ما، خواهرت میگوید، همه دوست و آشنا و فامیل ما اینجا هستند و شرکت راهاندازی مجالس عروسی میگوید، هزینهها از پنج میلیون تا صد میلیون میتواند تغییر کند و همه چیز بستگی به خدمات ما و سلیقه شما و تعداد مهمانها دارد.
طلا، سرویس سر عقد، عروسی، انگشتر، هدیه و... هم خود داستانی چند ده میلیونی است.
جشن تاریخی و باشکوه ازدواج شما ثبت هم خواهد شد. پس نیاز به خدمات عکاسی و فیلمبرداری دارید.اگر فشنی باشد یک قیمت دارد و اگر اکشن باشد یک قیمت دیگر اگر رمانتیک باشد یک طور میشود و اگر چند دوربینه باشد طور دیگر.
اگر بخواهید فیلم عروسیتان چیزی در حد ماتریکس باشد و هنرپیشه نقش اول فیلم عروسیتان باشید و در عکسها خودتان هم خودتان را نشناسید باید چیزی بیش از 20 میلیون تومان بدهید.
برای تامین حداقل همه اینها باید 50 ، 60 میلیون تومان پول داشته باشید.
انقلاب علیه خرج تراشی
حالا از خواستگار پیدا کردن نگرانی ندارید، تمام ترستان این است که این خواستگاری با این همه هزینههای گزاف به سرانجام نرسد.
بعد یک روز خواستگار پرو پا قرصتان را به یک نشست حسابگرانه دعوت میکنید تا هردو با هم بنشینید و حساب و کتاب کنید.
یک ماشین حساب توی کیفت میگذاری و به یکی از خلوتترین و بیمزاحمترین کافی شاپهای شهر قدم میگذاری. همسر آیندهات که میآید مینشینید تا با هم حساب و کتاب کنید:
ـ پول پیش خانه را اگر با وام ازدواج تهیه کنیم، 20 میلیون پول پیش تامین میشود و در چنین وضعی دست کم برای یک خانه 40 متری 300 هزار تومان هم باید اجاره بدهیم.
ماهی 700 هزار تومان هم که خرج خانه باشد حقوق تو تمام میشود.
میماند 700 هزار تومان حقوق من. آن هم ماهی 500 هزارتومانش خرج قسط است و 200 هزار تومان را هم میتوانیم پسانداز کنیم که اگر بیماری یا مشکل غیرمنتظرهای سراغمان آمد پولی داشته باشیم.
چقدر پسانداز داری؟
شوهر آیندهات پاسخ میدهد: ده میلیون تومان.
میگویی: فکر میکنم دو میلیونش برای راهاندازی یک مراسم کوچک در خانه پدر من یا تو به صرف چای و شیرینی و اعلام ازدواج به اقوام کافی باشد. آپارتمان همسایه را هم در اختیار میگیریم و زنانه و مردانه را در دو طبقه برگزار میکنیم.
آرایش را به عهده دوستم میگذارم به جای هدیه ازدواج، لباس عروس دختر خالهام را قرض میگیرم و یک دست کت و شلوار دامادی هم برای تو جور میکنیم و چند تا عکس توی یک آتلیه میگیریم که یادگاری داشته باشیم.
طلا هم هروقت داشتی برایم میگیری. یک سفر هم میرویم که جایش را میتوانیم هماهنگ کنیم تا از سوئیتهای رایگان اداره استفاده کنیم.
من هم پنج میلیون تومان دارم. این پول را هم روی بقیه پول تو میگذاریم و وسایل مورد نیاز اولیه خانه را تهیه میکنیم و فقط چیزهای خیلی ضروری را میگیریم. بقیه چیزها را از پس اندازمان کمکم تهیه میکنیم.
شاید خانوادههایمان خواستند هدیه بدهند آنوقت به آنها لیست میدهیم که طبق آن هدیههایشان را تهیه کنند. نظرت چیست؟
شوهر آیندهات میگوید: همه با ما دشمن میشوند.
میگویی: مهم نیست. کنار میآیند. اگر با همه چیز موافق هستی میرویم به همه برنامهمان را اعلام میکنیم. بیتوقع، بیمنت با برنامه خودمان.
میگوید: خدا بزرگ است. موافقم.
و شما بهعنوان دو شورشی آماده جنگ میشوید... .
نهادهای اجتماعی به ازدواج آسان کمک کنند
جامعه امروز رو به مدرن شدن میرود و خانواده سنتی کارکردهای سابق خود را رفته رفته از دست میدهد.
خانواده اگر در ساختار جامعه سنتی توقع زیادی از فرزندان داشت در عوض دارای کارکردهای شغلی و همسریابی و آموزشی قوی برای جوان بود اما امروز خانواده کمکم چتر حمایت خود را از روی سر فرزندان جمع میکند، زیرا مشاغل و کسب و کار خانوادگی محدود شده است و پدران شغلی برای عرضه به فرزندان ندارند.
آنها حتی دیگر خانههای بزرگی ندارند که بخواهند پسرانشان به سبک سریال پدرسالار همه دور هم جمع شوند و زیر یک سقف در اتاقهای مختلف زندگی کنند.
حتی فرزندان دیگر مثل سابق نه خود را محدود به ازدواج با دختر عموها و پسر عموها میکنند و نه سلیقه خانواده را در انتخاب همسر آیندهشان در نظر میگیرند.
در چنین شرایطی تنها نقشی که خانواده دارد تسهیل امر ازدواج است نه سنگاندازی و سنگین کردن شرایط آن برای دو طرف.
در کنار خانوادهها نهادهای اجتماعی نیز میتوانند به ازدواج آسان دختران و پسران دم بخت کمک کنند.
با ایجاد مراکز مشاوره همسریابی، یافتن زوج مناسب را میتوان آسانتر کرد.
با ایجاد انجمنهای حمایت از ازدواج آسان میتوان جهیزیه و سوروسات عروسی را با کمک مردم و خیرین فراهم کرد.
هر سازمان نیز میتواند مزایایی برای زوج جوانی که زندگی مشترک را آغاز میکنند، در نظر بگیرد. که استفاده از سوئیتهای اقامتی و قرار گرفتن در اولویتهای وام از آن جمله است.
در خیلی از کشورها دفاتری برای هماهنگی و برگزاری مراسم ازدواج وجود دارد. اینجا نیز با توجه به نیاز جوانان میتوان دفاتری برای ازدواج آسان دایر کرد که اطلاع رسانی و هماهنگی دوستان و اقوام و جلب حمایت آنان برای زوج جوان و هماهنگ کردن و مدیریت هدایا را به عهده بگیرند.
این مراکز میتوانند واسطهای میان مراکز آماده پرداخت وام قرضالحسنه و جوانان نیازمند باشند. (ضمیمه چاردیواری)
ماندانا ملاعلی