شاید بارها با تیترهای مختلفی در مورد جنایتهای عشقی، قتل و تبهکاریهای آن در جراید روبهرو شده باشید و این سؤال در ذهنتان جرقه بزند که مگر میشود یک عاشق دست به قتل عزیزش بزند و قدم در دنیای تبهکاران بگذارد؟
علم روانشناسی احساس و رفتاری را میپذیرد و آن را سالم میداند که از تعادل برخوردار باشد، بنابراین عشقورزی به شخصیت سالم نیاز دارد. بهترین و ارزشمندترین محبتها از سوی افرادی ابراز میشود که از نظر روانی و شخصیتی سالم هستند به همین خاطر این احساس با لایههای شخصیتی افراد ارتباط دارد.
افرادی میتوانند به دیگران یا به همسر خود عشق بورزند که ابتدا عاشق خود باشند و به خودشان احترام بگذارند. داشتن ادب روانی، کلامی و رفتاری از نشانههای مهم یک فرد سالم و عاشق واقعی است. بنابراین کسی که رکیکترین کلام را به کار میبرد، تهدید میکند، آبروی خانواده را به خطر میاندازد و ایجاد مزاحمت خیابانی میکند را نمیتوان عاشق واقعی دانست؛ چنین دوست داشتنهایی تنها یک عشق کورکورانه است و افراد تنها به خیال خود عاشق هستند.
عشق واقعی مؤلفههایی دارد که یکی از مهمترین آنها تعهد است، به عبارت دیگر فردی که در عشق تعهد نداشته باشد نباید خود را عاشق بداند. به همین خاطر است که چنین روابطی با خوشی به پایان نمیرسد و ماندگار نیست، چه بسا اینکه جنایتهایی رخ میدهد که دیگر قابل جبران نخواهد بود.
تعهد و رعایت موازین اخلاقی و اجتماعی در هر رابطه باعث جلوگیری از بحران و حوادث ناگوار میشود. به عنوان نمونه بارها شاهد پروندههایی بودهایم که دختر یا پسر جوان قبل از ازدواج و با خیال اینکه عاشق هستند دست به هر کاری میزنند تا به دلدادهشان برسند، مثلاً یکی از طرفین در باندهای تبهکاری عضو میشود تا پول میلیونی به جیب بزند و زندگی آرامی را برای همسرش فراهم کند.
اما افراد باید آگاه باشند فردی که از ریشه اخلاقی خوبی برخوردار نباشد عشقش هم ناپخته و نابجا است و احتمال دارد هرگونه رفتار اخلاقی از سوی وی سر بزند. فرد متعهد با شرایط پیرامونش سازگار میشود و مشکلات را تا حد امکان بزرگ نمیکند تا روابطشان پایدار بماند. همین عوامل باعث میشود افرادی که در ابتدا گمان میکردند عشقشان واقعی است و وارد زندگی مشترک شدند پس از مدتی دریابند که با این خیال، خود و دیگری را فریب دادهاند و در پس همه آن احساسها رفتارهای پرخاشگرانه مخفی شده بود.
عقدههای دوران کودکی و نوجوانی تأثیر بسزایی در رابطه سالم بین افراد و جامعه میگذارد. دختر و پسری که محبت و عاطفه والدین را تجربه نکردهاند یا با محرومیتهای شدید روانی و اقتصادی روبهرو بودهاند، ممکن است نوعی بدبینی درباره جنس مخالف یا تشکیل خانواده داشته باشند که این ویژگی در آرامش افراد تأثیرگذار است و منجر به چالشهایی در زندگی میشود.
همچنین باید به این موضوع توجه کرد که عشق به هیچ عنوان خلأها را پر نمیکند و نباید نبود تناسبات فرهنگی، اجتماعی، خانوادگی تحصیلی، دینی و... را نادیده گرفت.
در عشق واقعی دو نفر به خواستهها و ارزشهای یکدیگر اهمیت میدهند و مراقب هم هستند، آنها هرگز برای رسیدن به مقاصد خود، یکدیگر را به خطاکاری متهم نمیکنند. برخی افراد با قرار دادن طرف مقابل خود در وضع گناهکار بودن، سعی دارند به مقاصد خود برسند. یک عاشق واقعی هرگز چنین کاری نمیکند.
در چنین شرایطی مراجعه به یک متخصص و مشاور خانواده میتواند از بحرانها و آسیبهای پس از ازدواج و عشقهای کورکورانه جلوگیری کند تا شاهد حوادث کمتری در جامعه باشیم. (دکتر حسین ابراهیمی مقدم، روانشناس/ایران)
569