فرآوری: دکتر جعفری - بخش اعتقادات شیعه تبیان
البته می توان راه های دیگری هم تصور کرد ولی راه های عمده همین چهار تاست. هر نوع شناختی که انسان بخواهد به دست بیاورد باید به از یکی از این چهار راه وارد شود. جز این چهار ابزار چیز دیگری در اختیار بشر نیست.
در مورد خداشناسی راه حس مستقیماً نمی تواند راهی باشد که ما بتوانیم خدا را بشناسیم. چون راه حواس تنها محسوسات و مادیات و آنچه که قابل مشاهده و آزمایش اسـت می تواند بشناسد. ذات باریتعالی چون جسم و ماده نیست و قابل مشاهده و رویت جسمی هم نیست از این طریق یعنی به طور مستقیم نمی توان شناخت یدا کرد.
برای شناخت انسان چهار ابزار یا چهار راه وجود دارد. یکی راه حواس اسـت که محصول آن علم اسـت. یکی راه عقل اسـت که محصول آن حکمت و فلسفه اسـت و دیگری راه دل اسـت که محصول آن عرفان و کشف و شهود اسـت و راه چهارم هم راه وحی اسـت که محصول آن مذهب و دین اسـت
اما می شود از طریق حواس ، علم مقدماتی را برای برهان های عقلی فراهم کرد. به عبارت دیگر معمولاً برهان عقلی مرکب از یک مقدمه کلی و یک مقدمه جزئی اسـت که به اولی کبری و به دومی صغری می گویند.
علم می تواند برای ما مقدمه دوم را درست بکند یعنی مقدمه جزئی را ما می توانیم از طریق علم به دست بیاوریم. به همین دلیل برهان هایی که یک مقدمه حسی دارند مقدمه حسی می گوییم و گرنه واقع این اسـت که با توجه به اینکه کبری عقلی اسـت مجموعه برهان هم باید عقلی تلقی بشود اما برای اینکه تقسیم درست بشود به این نوع برهان ها که یک مقدمه حسی دارد برهان های حسی می گوییم.
این برهان ها با توجه به اینکه با محسوسات انسان سر و کار دارد برای عامه مردم بسیار مفید اسـت. به همین دلیل قرآن و روایات هم بیشتر در این راه برای اثبات ذات باریتعالی رفته اند.
از طریق برهان های عقلی محض یا از طرق دیگر می توان برای خواص برهان اقامه کرد. اما عامه مردم که به محسوسات عادت دارند و معمولاً سر و کار دارند و ورزیدگی فکری لازم در این افراد نیست که بتوانند برهان های عقلی محض را مطرح بکنند نمی توان برهان عقلی ارایه داد.
به همین دلیل اکثر برهان هایی که قرآن نقل کرده برهان هایی اسـت که یا یک مقدمه حسی دارد مثل برهان نظم، برهان حدوث و برهان هایی از این قبیل، یا از راه فطرت و دل وارد شده اسـت.
حقیقت این اسـت که وجود خدا برای انسان که نه برای همه مخلوقات مثل روز روشن اسـت. به تعبیر دیگر اصلاً نیاز به برهان ندارد. ولی برای اینکه به هر حال راه، راه منطقی و معقولی باشد برهان هایی اقامه می شود .
در بعضی از نقل ها هست که دانشمندی کتاب می نوشت کسی از او پرسید چه می نویسی گفت کتاب برای اثبات وجود خدا می نویسم. آن شخص این آیه را برای او خواند " أفی الله شک فاطر السموات و الأرض " مگر می شود در وجود خدا شک کرد؟ مگر می شود انسان که مخلوق خدا اسـت در وجود خالقش شک بکند؟ خداوند متعال همین مطلب را در آیات دیگری بیان کرده اسـت.
اگر در این عالم ماده نظمی مشاهده می کنیم باید یک ناظمی ماوراء ماده باشد که این نظم را ایجاد کرده باشد
اولین برهان، برهان نظم اسـت. برهان نظم یک مقدمه عقلی دارد ، اینکه هر نظمی محتاج ناظمی اسـت و در واقع از اصل علّیت سرچشمه می گیرد که هر معلولی علتی می خواهد. این مقدمه کلی برهان اسـت. مقدمه جزئیش این اسـت که در عالم نظم وجود دارد و نتیجه این می شود که پس عالم ناظمی دارد و قاعدتاً این ناظم باید خارج از عالم باشد و نمی تواند جزء عالم باشد.
بنابراین اگر در این عالم ماده نظمی مشاهده می کنیم باید یک ناظمی ماوراء ماده باشد که این نظم را ایجاد کرده باشد. با این برهان چند قدم برداشتیم :
1- اصل وجود ناظم عالم را ثابت کردیم.
2- یک قدم از عالم محسوسات و ماده فراتر رفتیم و وارد عالم ماوراء ماده شدیم و گفتیم که ناظم باید در ماوراء ماده باشد .
3- ناظم باید شعور ، عقل و علم داشته باشد. زیرا به عنوان مثال سنگ نمی تواند نظم ایجاد بکند پس علم ناظم و شعور ناظم هم ثابت می شود .
4- ناظم باید قدرت بی حد و بزرگی داشته باشد که بتواند چنین نظمی را بر کل عالم حاکم بکند.
این برهان برای متوسط مردم مطرح می شود نه برای دانشمندان و عقلا و حکما زیرا آنها به این برهان ها قانع نمی شوند.
حاصل سخن این شد که برهان نظم با یک شکل منطقی به این شکل مطرح می شود که در عالم نظم وجود دارد. هر نظمی ناظمی می خواهد پس عالم ناظمی دارد که به آن ناظم خدا می گوییم.
فرآوری: دکتر جعفری - بخش اعتقادات شیعه تبیان
البته می توان راه های دیگری هم تصور کرد ولی راه های عمده همین چهار تاست. هر نوع شناختی که انسان بخواهد به دست بیاورد باید به از یکی از این چهار راه وارد شود. جز این چهار ابزار چیز دیگری در اختیار بشر نیست.
در مورد خداشناسی راه حس مستقیماً نمی تواند راهی باشد که ما بتوانیم خدا را بشناسیم. چون راه حواس تنها محسوسات و مادیات و آنچه که قابل مشاهده و آزمایش اسـت می تواند بشناسد. ذات باریتعالی چون جسم و ماده نیست و قابل مشاهده و رویت جسمی هم نیست از این طریق یعنی به طور مستقیم نمی توان شناخت یدا کرد.
برای شناخت انسان چهار ابزار یا چهار راه وجود دارد. یکی راه حواس اسـت که محصول آن علم اسـت. یکی راه عقل اسـت که محصول آن حکمت و فلسفه اسـت و دیگری راه دل اسـت که محصول آن عرفان و کشف و شهود اسـت و راه چهارم هم راه وحی اسـت که محصول آن مذهب و دین اسـت
اما می شود از طریق حواس ، علم مقدماتی را برای برهان های عقلی فراهم کرد. به عبارت دیگر معمولاً برهان عقلی مرکب از یک مقدمه کلی و یک مقدمه جزئی اسـت که به اولی کبری و به دومی صغری می گویند.
علم می تواند برای ما مقدمه دوم را درست بکند یعنی مقدمه جزئی را ما می توانیم از طریق علم به دست بیاوریم. به همین دلیل برهان هایی که یک مقدمه حسی دارند مقدمه حسی می گوییم و گرنه واقع این اسـت که با توجه به اینکه کبری عقلی اسـت مجموعه برهان هم باید عقلی تلقی بشود اما برای اینکه تقسیم درست بشود به این نوع برهان ها که یک مقدمه حسی دارد برهان های حسی می گوییم.
این برهان ها با توجه به اینکه با محسوسات انسان سر و کار دارد برای عامه مردم بسیار مفید اسـت. به همین دلیل قرآن و روایات هم بیشتر در این راه برای اثبات ذات باریتعالی رفته اند.
از طریق برهان های عقلی محض یا از طرق دیگر می توان برای خواص برهان اقامه کرد. اما عامه مردم که به محسوسات عادت دارند و معمولاً سر و کار دارند و ورزیدگی فکری لازم در این افراد نیست که بتوانند برهان های عقلی محض را مطرح بکنند نمی توان برهان عقلی ارایه داد.
به همین دلیل اکثر برهان هایی که قرآن نقل کرده برهان هایی اسـت که یا یک مقدمه حسی دارد مثل برهان نظم، برهان حدوث و برهان هایی از این قبیل، یا از راه فطرت و دل وارد شده اسـت.
حقیقت این اسـت که وجود خدا برای انسان که نه برای همه مخلوقات مثل روز روشن اسـت. به تعبیر دیگر اصلاً نیاز به برهان ندارد. ولی برای اینکه به هر حال راه، راه منطقی و معقولی باشد برهان هایی اقامه می شود .
در بعضی از نقل ها هست که دانشمندی کتاب می نوشت کسی از او پرسید چه می نویسی گفت کتاب برای اثبات وجود خدا می نویسم. آن شخص این آیه را برای او خواند " أفی الله شک فاطر السموات و الأرض " مگر می شود در وجود خدا شک کرد؟ مگر می شود انسان که مخلوق خدا اسـت در وجود خالقش شک بکند؟ خداوند متعال همین مطلب را در آیات دیگری بیان کرده اسـت.
اگر در این عالم ماده نظمی مشاهده می کنیم باید یک ناظمی ماوراء ماده باشد که این نظم را ایجاد کرده باشد
اولین برهان، برهان نظم اسـت. برهان نظم یک مقدمه عقلی دارد ، اینکه هر نظمی محتاج ناظمی اسـت و در واقع از اصل علّیت سرچشمه می گیرد که هر معلولی علتی می خواهد. این مقدمه کلی برهان اسـت. مقدمه جزئیش این اسـت که در عالم نظم وجود دارد و نتیجه این می شود که پس عالم ناظمی دارد و قاعدتاً این ناظم باید خارج از عالم باشد و نمی تواند جزء عالم باشد.
بنابراین اگر در این عالم ماده نظمی مشاهده می کنیم باید یک ناظمی ماوراء ماده باشد که این نظم را ایجاد کرده باشد. با این برهان چند قدم برداشتیم :
1- اصل وجود ناظم عالم را ثابت کردیم.
2- یک قدم از عالم محسوسات و ماده فراتر رفتیم و وارد عالم ماوراء ماده شدیم و گفتیم که ناظم باید در ماوراء ماده باشد .
3- ناظم باید شعور ، عقل و علم داشته باشد. زیرا به عنوان مثال سنگ نمی تواند نظم ایجاد بکند پس علم ناظم و شعور ناظم هم ثابت می شود .
4- ناظم باید قدرت بی حد و بزرگی داشته باشد که بتواند چنین نظمی را بر کل عالم حاکم بکند.
این برهان برای متوسط مردم مطرح می شود نه برای دانشمندان و عقلا و حکما زیرا آنها به این برهان ها قانع نمی شوند.
حاصل سخن این شد که برهان نظم با یک شکل منطقی به این شکل مطرح می شود که در عالم نظم وجود دارد. هر نظمی ناظمی می خواهد پس عالم ناظمی دارد که به آن ناظم خدا می گوییم.