مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (3)

[ad_1]

 

 

 

 

  برترین ها: تصمیم گرفته‌ایم از این به بعد با داستای های شیرین ایرانی یا خارجی از آثار نویسندگان بزرگ و مطرح در خدمتتان باشیم. در این مطلب شما را به خواندن داستان شیریم «کباب غاز» به قلم محمدعلی جمالزاده دعوت می‌کنیم."دو ساعت بعد مهمان‌ها بدون تخلف، تمام و کمال دور میز حلقه زده در صرف‌کردن صیغه‌ی "بلعت" اهتمام تامی داشتند که ناگهان مصطفی با لباس تازه و جوراب و کراوات ابریشمی ممتاز و پوتین جیر براق و زراق و فتان و خرامان چون طاووس مست وارد شد؛ صورت را تراشیده سوراخ و سمبه و چاله و دست‌اندازهای آن را با گرد و کرم کاهگل‌مالی کرده، زلف‌ها را جلا داده، پشم‌های زیادی گوش و دماغ و گردن را چیده، هر هفت کرده و معطر و منور و معنعن، گویی یکی از عشاق نامی سینماست که از پرده به در آمده و مجلس ما را به طلعت خود مشرف و مزین نموده باشد. خیلی تعجب کردم که با آن قد دراز چه حقه‌ای به‌کار برده که لباس من این‌طور قالب بدنش درآمده اســت. گویی جامه‌ای بود که درزی ازل به قامت زیبای جناب ایشان دوخته اســت.

آقای مصطفی‌خان با کمال متانت و دل‌ربایی، تعارفات معمولی را برگزار کرده و با وقار و خونسردی هرچه تمام‌تر، به جای خود، زیر دست خودم به سر میز قرار گرفت. او را به عنوان یکی از جوان‌های فاضل و لایق پایتخت به رفقا معرفی کردم و چون دیدم به خوبی از عهده‌ی وظایف مقرره‌ی خود برمی‌آید، قلبن مسرور شدم و در باب آن مساله‌ی معهود خاطرم داشت به‌کلی آسوده می‌شد.

به‌قصد ابراز رضامندی، خود گیلاسی از عرق پر کرده و تعارف کنان گفتم: آقای مصطفی‌خان از این عرق اصفهان که الکلش کم اســت یک گیلاس نوش‌جان بفرمایید.

لب‌ها را غنچه کرده گفت: اگرچه عادت به کنیاک فرانسوی ستاره‌نشان دارم، ولی حالا که اصرار می‌فرمایید اطاعت می‌کنم.این‌را گفته و گیلاس عرق را با یک حرکت مچ‌دست ریخت در چاله‌ی گلو و دوباره گیلاس را به طرف من دراز کرده گفت: عرقش بدطعم نیست. مزه‌ی ودکای مخصوص لنینگراد را دارد که اخیرن شارژ دافر روس چند بطری برای من تعارف فرستاده بود. جای دوستان خالی، خیلی تعریف دارد ولی این عرق اصفهان هم پای کمی از آن ندارد. ایرانی وقتی تشویق دید فرنگی را تو جیبش می‌گذارد. یک گیلاس دیگر لطفن پر کنید ببینم.

چه دردسر بدهم؟ طولی نکشید که دو ثلث شیشه‌ی عرق به‌انضمام مقدار عمده‌ای از مشروبات دیگر در خمره‌ی شکم این جوان فاضل و لایق سرازیر شد. محتاج به تذکار نیست که ایشان در خوراک هم سرسوزنی قصور را جایز نمی‌شمردند. از همه‌ی این‌ها گذشته، از اثر شراب و کباب چنان قلب ماهیتش شده بود که باور کردنی نیست؛ حالا دیگر چانه‌اش هم گرم شده و در خوش‌زبانی و حرافی و شوخی و بذله و لطیفه نوک جمع را چیده و متکلم وحده و مجلس‌آرای بلامعارض شده اســت. کلید مشکل‌گشای عرق، قفل تپق را هم از کلامش برداشته و زبانش چون ذوالفقار از نیام برآمده و شق‌القمر می‌کند.

این آدم بی‌چشم و رو که از امام‌زاده داود و حضرت عبدالعظیم قدم آن‌طرف‌تر نگذاشته بود، از سرگذشت‌های خود در شیکاگو و منچستر و پاریس و شهرهای دیگر از اروپا و آمریکا چیزها حکایت می کرد که چیزی نمانده بود خود من هم بر منکرش لعنت بفرستم. همه گوش شده بودند و ایشان زبان. عجب در این اســت که فرورفتن لقمه‌های پی‌در‌پی ابدن جلو صدایش را نمی‌گرفت. گویی حنجره‌اش دو تنبوشه داشت؛ یکی برای بلعیدن لقمه و دیگری برای بیرون دادن حرف‌های قلنبه.

به مناسبت صحبت از سیزده عید بنا کرد به خواندن قصیده‌ای که می‌گفت همین دیروز ساخته. فریاد و فغان مرحبا و آفرین به آسمان بلند شد. دو نفر از آقایان که خیلی ادعای فضل و کمالشان می‌شد مقداری از ابیات را دو بار و سه بار مکرر ساختند. یکی از حضار که کباده‌ی شعر و ادب می‌کشید چنان محظوظ گردیده بود که جلو رفته جبهه‌ی شاعر را بوسیده و گفت "ایوالله؛ حقیقتن استادی" و از تخلص او پرسید. مصطفی به رسم تحقیر، چین به صورت انداخته گفت من تخلص را از زوائد و از جمله‌ی رسوم و عاداتی می‌دانم که باید متروک گردد، ولی به اصرار مرحوم ادیب پیشاوری که خیلی به من لطف داشتند و در اواخر عمر با بنده مألوف بودند و کاسه و کوزه یکی شده بودیم، کلمه‌ی "استاد" را بر حسب پیشنهاد ایشان اختیار کردم. اما خوش ندارم زیاد استعمال کنم.

همه‌ی حضار یک‌صدا تصدیق کردند که تخلصی بس به‌جاست و واقعن سزاوار حضرت ایشان اســت.

در آن اثنا صدای زنگ تلفن از سرسرای عمارت بلند شد. آقای استاد رو به نوکر نموده فرمودند: "هم‌قطار احتمال می‌دهم وزیرداخله باشد و مرا بخواهد. بگویید فلانی حالا سر میز اســت و بعد خودش تلفن خواهد کرد." ولی معلوم شد نمره غلطی بوده اســت.

اگر چشمم احیانن تو چشمش می‌افتاد، با همان زبان بی‌زبانی نگاه، حقش را کف دستش می‌گذاشتم. ولی شستش خبردار شده بود و چشمش مثل مرغ سربریده مدام در روی میز از این بشقاب به آن بشقاب می‌دوید و به کائنات اعتنا نداشت."

داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (1)

نویسنده: محمد علی جمالزاده

ادامه دارد ...


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط



کلماتی برای این موضوع

داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، داستانهای داستانک،داستان،داستان من و،داستانک های زیبا،داستان کوتاه،داستانک جالب،داستانک دانلود رایگان کتاب دانلود رایگان کتابهای محمد علی …نام کتاب نویسنده موضوع حجم صفحه دارالمجانین سید محمد علی جمالزاده داستان دانلود رایگان کتاب دانلود رایگان کتابهای محمد علی …دانلود رایگان کتابهای نویسندگان ایرانی ، کتابهای دارالمجانین قصه ما به سر رسید شمیم ادب کنایات و ضرب المثل های عامیانهچهارصد کنایه و ضرب المثل متداول و عامیانه د ر گوشه و کنار ما گردآورنده رضا عابدی عکس های زیبا از نوزادان عکس های زیبا از نوزادان عکس های زیبا از کودکان عکس های زیبا از نوزادانانواع غذا با مرغ ، گوشت پرندگان آموزش آشپزی آکا و …طرز تهیه سالاد مرغ و ذرت و لوبیا طرز تهیه کباب ران مرغ بدون استخوان طرز تهیه قلیه سیراس ام اس برای همه دسته بندی اس ام اس سنگین و فازبالا گفتم دوستت دارم ؛ گفت نظر لطفت است ؛ نظر دلم اخبار،اخبار گوناگون،اخبار جالب،اخبار جدید،دانستنی …اخبار جالبجالب انگیزمطالب جالب عکس جالبرکورد گینس اخباردانستنی های جالباخبار پله پله تا ملاقات خدا خواص میوه ها و سبزیجاتپرتقال بهترین میوه برای درمان چاقی پرتقال سرشار از ویتامین‌های ، و است و آهن



لینک منبع :داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (3)

داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (3) - برترین ها www.bartarinha.ir/fa/news/167531/داستان‌های-خواندنی-کباب-غاز-3‏ - ذخیره شده - مشابه 9 ژانویه 2015 ... داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (3). دو ساعت بعد مهمان‌ها بدون تخلف، تمام و کمال دور میز حلقه زده در صرف‌کردن صیغه‌ی "بلعت" اهتمام تامی داشتند که ناگهان ... تصاویر برای داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (3) داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (3) - آکاایران www.akairan.com/fun/short-story/2015212733.html‏ - ذخیره شده داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (3) داستان,کباب غاز. ... در این مطلب شما را به خواندن داستان شیریم «کباب غاز» به قلم محمدعلی جمالزاده دعوت می‌کنیم. مطالب مرتبط: ... داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (3) - برترین ها 94.182.146.175/fa/news/167531/داستان‌های-خواندنی-کباب-غاز-3‏ - ذخیره شده 9 ژانویه 2015 ... داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (3). دو ساعت بعد مهمان‌ها بدون تخلف، تمام و کمال دور میز حلقه زده در صرف‌کردن صیغه‌ی "بلعت" اهتمام تامی داشتند که ناگهان ... هرلحظه، داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (3) harlahze.com/اخبار-خواندنی/داستان‌های-خواندنی-کباب-غاز-3-‏ داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (3). دو ساعت بعد مهمان‌ها بدون تخلف، تمام و کمال دور میز حلقه زده در صرف‌کردن صیغه‌ی "بلعت" اهتمام تامی داشتند که ناگهان مصطفی با لباس ... داستان های خواندنی؛ کباب غاز (3) - سیب موز sibmoz.com/119693-داستان-های-خواندنی-کباب-غاز-3‏ داستان های خواندنی؛ کباب غاز (3). برترین ها: تصمیم گرفته ایم از این به بعد با داستای های شیرین. ایرانی یا خارجی از آثار نویسندگان بزرگ و مطرح در خدمتتان باشیم. کباب غاز by Mohammad-Ali Jamalzadeh — Reviews, Discussion ... www.goodreads.com/book/show/11360946‏ - ذخیره شده - مشابه رتبه: ۴ - ۴۰۰ رأی Sara said: داستان خاطره انگیز کتاب ادبیات فارسی سال دوم دبیرستان که فک کنم همه یادشونه. ... کباب غاز داستانی کوتاه که با صدجور سانسور تو کتاب ادبیات دوم دبیرستان قرار ... نکتهای که برام جالب بود تفاوت اصل داستان با چیزی ود که سالها قبل در کتابهای درسی دبیرستان خوانده بودیم. .... previous 1 2 3 4 5 6 7 8 9 … next » ... داستانک؛ جایزه 451482.nrgmag.ir/‏ داستان‌های خواندنی؛ پردیس (3) · داستان‌های خواندنی؛ خوش اقبال · داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (1) · داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (2) · داستان‌های خواندنی؛ کباب غاز (3) ... کباب غاز - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد https://fa.wikipedia.org/wiki/کباب_غاز‏ - ذخیره شده کباب غاز یا رساله در حکمت مطلقه از ماست که بر ماست داستان کوتاه فارسی به قلم محمدعلی جمال‌زاده است که در ... پال اسپراکمن این داستان را به انگلیسی برگردانده‌است. داستان کوتاه | Page 14 | انجمن نگاه دانلود forum.negahdl.com/forums/213/page-14‏ - ذخیره شده داستانهای خواندنی؛ کباب غاز · CAPRICORN, 7/1/15 ... داستان پندآموز استخون لای زخم گذاشتن · ♥MASTANE♥, 12/1/15 ... Sabrina, 3/1/15. پاسخ ها: 0. نمایش ها: 141.