[ad_1]
برترین ها: تصمیم گرفتهایم از این به بعد با داستای های شیرین ایرانی یا خارجی از آثار نویسندگان بزرگ و مطرح در خدمتتان باشیم. در این مطلب شما را به خواندن داستان شیریم «کباب غاز» به قلم محمدعلی جمالزاده دعوت میکنیم.
"مصطفی به عادت معهود، ابتدا مبلغی سرخ و سیاه شد و بالاخره صدایش بریدهبریده مثل صدای قلیانی که آبش را کم و زیاد کنند از نیپیچ حلقوم بیرون آمد و معلوم شد میفرمایند در این روز عید، قید غاز را باید به کلی زد و از این خیال باید منصرف شد، چون که در تمام شهر یک دکان باز نیست.
با حال استیصال پرسیدم پس چه خاکی به سرم بریزم؟ با همان صدا و همان اطوار، آب دهن را فرو برده گفت والله چه عرض کنم! مختارید؛ ولی خوب بود میهمانی را پس میخواندید. گفتم خدا عقلت بدهد یکساعت دیگر مهمانها وارد میشوند؛ چهطور پس بخوانم؟ گفت خودتان را بزنید به ناخوشی و بگویید طبیب قدغن کرده، از تختخواب پایین نیایید. گفتم همین امروز صبح به چند نفرشان تلفن کردهام چطور بگویم ناخوشم؟ گفت بگویید غاز خریده بودم سگ برده. گفتم تو رفقای مرا نمیشناسی، بچه قنداقی که نیستند بگویم ممه را لولو برد و آنها هم مثل بچهی آدم باور کنند. خواهند گفت جانت بالا بیاید میخواستی یک غاز دیگر بخری و اصلن پاپی میشوند که سگ را بیاور تا حسابش را دستش بدهیم. گفت بسپارید اصلن بگویند آقا منزل تشریف ندارند و به زیارت حضرت معصومه رفتهاند.
دیدم زیاد پرتوبلا میگوید؛ خواستم نوکش را چیده، دمش را روی کولش بگذارم و به امان خدا بسپارم. گفتم مصطفی میدانی چیست؟ عیدی تو را حاضر کردهام. این اسکناس را میگیری و زود میروی که میخواهم هر چه زودتر از قول من و خانم به زنعمو جانم سلام برسانی و بگویی انشاءالله این سال نو به شما مبارک باشد و هزارسال به این سالها برسید.
ولی معلوم بود که فکر و خیال مصطفی جای دیگر اســت. بدون آنکه اصلن به حرفهای من گوش داده باشد، دنبالهی افکار خود را گرفته، گفت اگر ممکن باشد شیوهای سوار کرد که امروز مهمانها دست به غاز نزنند، میشود همین غاز را فردا از نو گرم کرده دوباره سر سفره آورد.
این حرف که در بادی امر زیاد بیپا و بیمعنی بهنظر میآمد، کمکم وقتی درست آن را در زوایا و خفایای خاطر و مخیله نشخوار کردم، معلوم شد آنقدرها هم نامعقول نیست و نباید زیاد سرسری گرفت. هرچه بیشتر در این باب دقیق شدم یک نوع امیدواری در خود حس نمودم و ستارهی ضعیفی در شبستان تیره و تار درونم درخشیدن گرفت. رفتهرفته سر دماغ آمدم و خندان و شادمان رو به مصطفی نموده گفتم اولین بار اســت که از تو یک کلمه حرف حسابی میشنوم ولی بهنظرم این گره فقط به دست خودت گشوده خواهد شد. باید خودت مهارت به خرج بدهی که احدی از مهمانان درصدد دستزدن به این غاز برنیاید.
مصطفی هم جانی گرفت و گرچه هنوز درست دستگیرش نشده بود که مقصود من چیست و مهارش را به کدام جانب میخواهم بکشم، آثار شادی در وجناتش نمودار گردید. بر تعارف و خوشزبانی افزوده گفتم چرا نمیآیی بنشینی؟ نزدیکتر بیا. روی این صندلی مخملی پهلوی خودم بنشین. بگو ببینم حال و احوالت چهطور اســت؟ چهکار میکنی؟ میخواهی برایت شغل و زن مناسبی پیدا کنم؟ چرا گز نمیخوری؟ از این باقلا نوشجان کن که سوقات یزد اســت...
مصطفی قد دراز و کجومعوش را روی صندلی مخمل جا داد و خواست جویدهجویده از این بروز محبت و دلبستگی غیرمترقبهی هرگز ندیده و نشنیده سپاسگزاری کند، ولی مهلتش نداده گفتم استغفرالله، این حرفها چیست؟ تو برادر کوچک من هستی. اصلن امروز هم نمیگذارم از اینجا بروی. باید میهمان عزیز خودم باشی. یکسال تمام اســت اینطرفها نیامده بودی. ما را یکسره فراموش کردهای و انگار نه انگار که در این شهر پسرعموئی هم داری. معلوم میشود از مرگ ما بیزاری. الا و لله که امروز باید ناهار را با ما صرف کنی. همین الان هم به خانم میسپارم یکدست از لباسهای شیک خودم هم بدهد بپوشی و نونوار که شدی باید سر میز پهلوی خودم بنشینی. چیزی که هست ملتفت باش وقتی بعد از مقدمات آشجو و کباببره و برنج و خورش، غاز را روی میز آوردند، میگویی ایبابا دستم به دامنتان، دیگر شکم ما جا ندارد. اینقدر خوردهایم که نزدیک اســت بترکیم. کاه از خودمان نیست، کاهدان که از خودمان اســت. واقعن حیف اســت این غاز به این خوبی را سگخور کنیم. از طرف خود و این آقایان استدعای عاجزانه دارم بفرمایید همینطور این دوری را برگردانند به اندرون و اگر خیلی اصرار دارید، ممکن اســت باز یکی از ایام همین بهار، خدمت رسیده از نو دلی از عزا درآوریم. ولی خدا شاهد اســت اگر امروز بیشتر از این به ما بخورانید همینجا بستری شده وبال جانت میگردیم. مگر آنکه مرگ ما را خواسته باشید. ..
آنوقت من هرچه اصرار و تعارف میکنم تو بیشتر امتناع میورزی و به هر شیوهای هست مهمانان دیگر را هم با خودت همراه میکنی.
مصطفی که با دهان باز و گردن دراز حرفهای مرا گوش میداد، پوزخند نمکینی زد؛ یعنی که کشک و پس از مدتی کوککردن دستگاه صدا گفت: "خوب دستگیرم شد. خاطر جمع باشید که از عهده برخواهم آمد."
چندینبار درسش را تکرار کردم تا از بر شد. وقتی مطمئن شدم که خوب خرفهم شده برای تبدیل لباس و آراستن سر و وضع به اتاق دیگرش فرستادم و باز رفتم تو خط مطالعهی حکایات کتاب سایه روشن."
نویسنده: محمد علی جمالزاده
ادامه دارد ...
[ad_2]
لینک منبع بازنشر:
مفیدستان
عبارات مرتبط
9 ژانويه 2015 ... داستانهای خواندنی؛ کباب غاز (2). "دو ساعت بعد مهمانها بدون تخلف، تمام و كمال دور میز حلقه زده در صرفكردن صیغهی "بلعت" اهتمام تامی داشتند كه ناگهان ...داستانهای خواندنی؛ کباب غاز (1). "مصطفی به عادت معهود، ابتدا مبلغی سرخ و سیاه شد و بالاخره صدایش بریدهبریده مثل صدای قلیانی که آبش را کم و زیاد کنند از نیپیچ ...مصطفی به عادت معهود، ابتدا مبلغی سرخ و سیاه شد و بالاخره صدایش بریدهبریده مثل صدای قلیانی که آبش را کم و زیاد کنند از نیپیچ حلقوم بیرون آمد و معلوم شد ...مصطفی به عادت معهود، ابتدا مبلغی سرخ و سیاه شد و بالاخره صدایش بریدهبریده مثل صدای قلیانی كه آبش را كم و زیاد كنند از نیپیچ حلقوم بیرون آمد و معلوم شد ...داستانهای خواندنی؛ کباب غاز (2). مصطفی به عادت معهود، ابتدا مبلغی سرخ و سیاه شد و بالاخره صدایش بریدهبریده مثل صدای قلیانی كه آبش را كم و زیاد كنند از نیپیچ ...کباب غاز داستانی کوتاه که با صدجور سانسور تو کتاب ادبیات دوم دبیرستان قرار گرفته؛ ... نکتهای که برام جالب بود تفاوت اصل داستان با چیزی ود که سالها قبل در ...داستان از ترفیع گرفتن نویسنده و اصرار بقیه کارمندان برای دادن مهمانی در شب عید شروع می شود. درون مایه اصلی داستان ، کباب غاز است که چون مهمانی در دو شب برگذار ...ادبیات 2. ادبیّات داستانی معاصر : کباب غاز : جمال زاده . قسمت اول . درس پنجم. ... داستان کوتاه و خواندنی عسل و زهر داستانک: مرد بینا و نابینا داستانک: سلام; من گاو هستم.داستانهای خواندنی؛ کباب غاز (2). برترین ها: تصمیم گرفتهایم از این به بعد با داستای های شیرین. ایرانی یا خارجی از آثار نویسندگان بزرگ و مطرح در خدمتتان باشیم.چکیده: نگارنده در این مقاله مختصر بر آن است تا به بررسی ساختاری داستان کباب غاز که در کتاب ادبیات فارسی 2 مقطع متوسطه گنجانده شده بپردازد. این داستان نوشته ...
کلماتی برای این موضوع داستانک،داستان کوتاه جالب، داستان های کوتاه، داستانهای داستانک،داستان،داستان من و،داستانک های زیبا،داستان کوتاه،داستانک جالب،داستانک دانلود رایگان کتاب دانلود رایگان کتابهای محمد علی …دانلود رایگان کتابهای نویسندگان ایرانی ، کتابهای دارالمجانین قصه ما به سر رسید شمیم ادب کنایات و ضرب المثل های عامیانهچهارصد کنایه و ضرب المثل متداول و عامیانه د ر گوشه و کنار ما گردآورنده رضا عابدی عکس های زیبا از نوزادان عکس های زیبا از نوزادان عکس های زیبا از کودکان عکس های زیبا از نوزادانانواع غذا با مرغ ، گوشت پرندگان آموزش آشپزی آکا و …طرز تهیه سالاد مرغ و ذرت و لوبیا طرز تهیه کباب ران مرغ بدون استخوان طرز تهیه قلیه سیراس ام اس برای همه دسته بندی اس ام اس سنگین و فازبالا گفتم دوستت دارم ؛ گفت نظر لطفت است ؛ نظر دلم اخبار،اخبار گوناگون،اخبار جالب،اخبار جدید،دانستنی …اخبار جالبجالب انگیزمطالب جالب عکس جالبرکورد گینس اخباردانستنی های جالباخبار پله پله تا ملاقات خدا خواص میوه ها و سبزیجاتپرتقال بهترین میوه برای درمان چاقی پرتقال سرشار از ویتامینهای ، و است و آهن
لینک منبع :داستانهای خواندنی؛ کباب غاز (2)
داستانهای خواندنی؛ کباب غاز (2) - برترین ها
www.bartarinha.ir/fa/news/167527/داستانهای-خواندنی-کباب-غاز-2 - ذخیره شده
8 ژانویه 2015 ... داستانهای خواندنی؛ کباب غاز (2). مصطفی به عادت معهود، ابتدا مبلغی سرخ و سیاه شد و
بالاخره صدایش بریدهبریده مثل صدای قلیانی که آبش را کم و زیاد ...
داستانهای خواندنی؛ کباب غاز (2) - آکاایران
www.akairan.com/fun/short-story/2015212734.html - ذخیره شده
داستانهای خواندنی؛ کباب غاز (1). "مصطفی به عادت معهود، ابتدا مبلغی سرخ و سیاه شد
و بالاخره صدایش بریدهبریده مثل صدای قلیانی که آبش را کم و زیاد کنند از نیپیچ ...
هرلحظه، داستانهای خواندنی؛ کباب غاز (2)
harlahze.com/اخبار-خواندنی/داستانهای-خواندنی-کباب-غاز-2-
داستانهای خواندنی؛ کباب غاز (2). مصطفی به عادت معهود، ابتدا مبلغی سرخ و سیاه شد و
بالاخره صدایش بریدهبریده مثل صدای قلیانی که آبش را کم و زیاد کنند از نیپیچ ...
کباب غاز by Mohammad-Ali Jamalzadeh — Reviews, Discussion ...
www.goodreads.com/book/show/11360946 - ذخیره شده - مشابه
رتبه: ۴ - ۴۰۰ رأی
Sara said: داستان خاطره انگیز کتاب ادبیات فارسی سال دوم دبیرستان که فک کنم همه
یادشونه. ... کباب غاز داستانی کوتاه که با صدجور سانسور تو کتاب ادبیات دوم
دبیرستان قرار ... نکتهای که برام جالب بود تفاوت اصل داستان با چیزی ود که سالها
قبل در کتابهای درسی دبیرستان خوانده بودیم. .... previous 1 2 3 4 5 6 7 8 9 … next
» ...
داستانک؛ جایزه
396281.nrgmag.ir/
داستانهای خواندنی؛ پردیس (2) · داستانهای خواندنی؛ پردیس (3) · داستانهای خواندنی؛
خوش اقبال · داستانهای خواندنی؛ کباب غاز (1) · داستانهای خواندنی؛ کباب غاز (2) ...
کباب غاز - ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
https://fa.wikipedia.org/wiki/کباب_غاز - ذخیره شده
کباب غاز یا رساله در حکمت مطلقه از ماست که بر ماست داستان کوتاه فارسی به قلم
محمدعلی جمالزاده است که در ... پال اسپراکمن این داستان را به انگلیسی برگرداندهاست.
داستان کوتاه کباب غاز - محمدعلی جمالزاده - سایت ادبی هنری پرسه، شعر ...
www.parceh.com/...داستان/.../134-داستان-کوتاه-کباب-غاز-محمدعلی-جمالزاده - ذخیره شده
متن کامل داستان کوتاه کباب غاز اثر محمدعلی جمالزاده شب عید نوروز بود و موقع
ترفیع رتبه. ... تازه های خواندنی ... دانلود کتاب عقد و داستان های دیگر - اسماعیل
فصیح.
بررسی ساختاری داستان کباب غاز - ادبیات فارسی
torkashvand262.blogfa.com/post/4 - ذخیره شده - مشابه
چکیده: نگارنده در این مقاله مختصر بر آن است تا به بررسی ساختاری داستان کباب
غاز که در کتاب ادبیات فارسی 2 مقطع متوسطه گنجانده شده بپردازد. این داستان نوشته
...
کباب غاز - از ماست که بر ماست - کلبه ى ایرانیان
iranians-hut.persianblog.ir/tag/کباب_غاز_-_از_ماست_که_بر_ماست - ذخیره شده - مشابه
کباب غاز که به نام از ماست که بر ماست هم شهرت داره،اثر استاد بزرگ ادبیات داستان
نویسی،محـــــــــمد علی ... و اینک این داستان زیبا و خواندنی را در ادامه ی مطلب بخوانید.
پاسخ خودآزمایی های درس ادبیات ۲سال دوم متوسطه - ادبیات
www.behnamradh-pasokh.blogsky.com/1386/07/29/post-3/ - ذخیره شده - مشابه
3- الف: زمینه داستانی : کل ماجرا به صورت داستانی بیان شده است ... 2-آنجاکه میزبان
به مهمانان اصرار می کند از کباب غاز که شکمش را از آلوی برنمان پرکرده اند .....
تصنیف خواندنی ومرثیه را ازخواهر ومادرش یادگرفت زیرا زنان مصری درهنگام تنهایی
ساکت ...
چهارشنبه 6 اردیبهشت 1396 ساعت 17:19