مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

سلفی‌گری اخوان المسلمین و تقریب

[ad_1]

چکیده

اخوان المسلمین مصر، که خود را سلفی معرفی می‌کند، جریانی است که در اصل سلفی‌گری با سایر سلفیه مشترک است، اما تفاوت‌های مهمی نیز با دیگر انواع آنها دارد. از آنجایی که ‌این جریان امروزه در بیش از هفتاد کشور طرفدار دارد، می‌تواند نقش مؤثری در موفقیت یا شکست تلاش‌های تقریبی داشته باشد. این گرایش از سلفیه در دفاع از وحدت اسلامی و تأسیس دار التقریب نقش اساسی داشته، برخلاف سلفیان وهابی تکفیری که بیشترین نقش را در ایجاد تفرقه دارند، تقریب مذاهب را در دستور کار خویش قرار داده ‌است. لذا می‌توان آنها را سلفیه تقریبی دانست. در مقاله حاضر، این گرایش فکری از سلفیه را تا حدودی معرفی کرده، اندیشه‌های آنها در خصوص برخی مباحث، از جمله بدعت، زیارت، و میزان هماهنگی آنها با اهداف تقریبی و مسئله تکفیر بررسی شده ‌است.
کلید واژه : سلفیه، تقریب، وحدت اسلامی، اخوان المسلمین، اهل سنت، تشیع، تکفیر.

مقدمه

یکی از جریان‌هایی که در سال‌های اخیر نقش بسزایی در سیاست‌های منطقه‌ای ایفا کرده و هر روز بر دامنه گسترش نفوذ آن افزوده می‌شود، جریان «سلفی» است. هرچند این اصطلاح با اهل حدیث از اهل سنت گره خورده‌ است، ولی با ظهور ابن تیمیه در قرن هفتم و اظهار این مطلب که «در عقل صریح و نقل صحیح چیزی که مخالف طریقه سلفیه باشد، وجود ندارد». (2) مکتب «سلفیه» به معنای خاصی تلقی شد. بعد از ابن تیمیه، محمد بن عبدالوهاب (متوفی 1206 ه.ق.) در عربستان ظهور کرد و سلفی‌گری را با گرایش تکفیری تأسیس کرد. (3) امروزه سلفیه گرایش‌های فکری متعددی دارد که ‌البته در اصل سلفی‌گری مشترک‌اند. برخی از این گرایش‌ها عبارت‌اند از: سلفیه تکفیری وهابی عربستان، سلفیه ‌اعتدالی و افراطی دیوبندی شبه قاره هند، سلفیه‌ اعتدالی زیدیه یمن، سلفیه تقریبی اخوان المسلمین مصر و سلفیه جهادی سید قطبی. (4) سلفیت نزد هر یک از این گروه‌ها معنای خاصی دارد و به تبع آن عمل کرد متفاوتی هم در خصوص تقریب و تکفیر دارند. در این مقاله می‌کوشیم به دو پرسش پاسخ دهیم:
1. سلفیت نزد اخوان المسلمین چه معنا و معیاری دارد؟
2. نگاه‌اخوان المسلمین و معیار ایشان در بحث تقریب و تکفیر چیست؟

«سلفیه» در لغت و اصطلاح

«سلفی‌گری» در لغت به معنای تقلید از گذشتگان و در معنای اصطلاحی آن، نام فرقه‌ای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می‌دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ، صحابه و تابعین دارند. آنها معتقدند عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شود که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده‌ است؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و علما نباید به طرح ادله‌ای غیر از آنچه قرآن در اختیار می‌گذارد، بپردازند. لذا در اندیشه سلفیون، اسلوب‌های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنها حجیت دارد.

تاریخچه سلفیه

سلفی‌ها خود را پیرو مکتب «اهل حدیث» می‌دانند؛ مکتبی که «احمد بن حنبل» در عصر عباسیان و پس از اختلاف با معتزله و اهل کلام و شیعیان پدید آورد. نقطه عطف تفکر سلف‌گرایی ظهور «ابن تیمیه حرانی» است. او بعد از آنکه به جای پدرش بر کرسی تدریس و افتاء نشست، عقایدی در مسائل توحیدی و جانبداری از اهل حدیث و پیروی از سلف بیان کرد که در میان مسلمانان اختلاف شدیدی درباره ‌افکار او پدید آمد تا جایی که برخی او را به عنوان رهبر فکری خویش پذیرفتند و برخی هم او را به شدت انکار کردند و عقاید او را بدعت دانستند و فتوا به قتل یا حبس او دادند.
پس از درگذشت ابن تیمیه و هجوم فقیهان همه مذاهب بر ضد او، شاگردان او، مانند ذهبی، ابن قیم و ابن کثیر نتوانستند شیوه ‌او را ترویج کنند تا اینکه چهارصد سال بعد از وی در اواسط قرن دوازدهم هجری «محمد بن عبدالوهاب»، ساکن نجد حجاز، مسائل ابن تیمیه و نظرات وی را پی گیری کرد. محمد بن عبدالوهاب چون از علم ابن تیمیه بهره وافری نبرد، راه عمل و اقدام را برگزید و رساله‌های کوچک پر از آیه و حدیث بدون اصطلاحات علمی برای تعلیم عوام به نگارش درآورد و به شمشیر متوسل شد و راه تندی و خشونت را در پیش گرفت. وی تابعین برنامه‌اش را مسلمان و موحد و مخالفانش را کافر و مشرک نامید.
سلفیان در نجد موجی از تندروی و سخت گیری به راه ‌انداختند و کم کم به تکفیر همه مسلمانان پرداختند و گاهی برای ساکت کردن مخالفان، شیعه را تکفیر کردند و اشاعره و صوفیه و مذاهب دیگر را اهل بدعت خواندند و مدعی شدند که‌ اسلام ناب محمدی در اختیار سلف بوده، فهم آنها از کتاب و سنت برای همگان حجت است و هر کس از این راه عدول کند، بدعت گذار یا خارج از اسلام است.

سلفی‌گری در مصر

حمله ناپلئون به عثمانی و تصرف مصر، ضعف امپراتوری عثمانی را آشکار و جنبش‌های اسلامی را فعال‌تر کرد. از اوایل قرن سیزدهم ه. ش. هرچه نفوذ عثمانی در مصر کم می‌شد، نفوذ اروپایی‌ها بیشتر شد تا جایی که حدود 1261 ه. ش. انگلیس کنترل همه‌ امور مالی و اداری مصر را در دست گرفت و آنجا را مستعمره خود کرد. در چنین دورانی سید جمال الدین اسدآبادی به مصر آمد و جوانان مصر را به مبارزه علیه‌ انگلیس دعوت کرد و سلطه ‌استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد. سید جمال مسلمانان را دعوت می‌کرد به ‌اسلام دوران پیامبر باز گردند.
شیخ محمد عبده، سعد زغلول، ابراهیم هبلاوی، فتحی زغلول و بسیاری دیگر از نویسندگان لبنانی، سوری و مصری دور سید جمال جمع شدند و با مقالاتشان به خصوص در مصر جنبش‌های اعتراضی علیه ‌استعمار انگلیس به راه‌ انداختند که مهم‌ترین آنها در تأسیس «انجمن وطنی» و قیام «اعرابی پاشا» نمود پیدا کرد. دولت مصر سید جمال را از این کشور اخراج کرد، ولی شاگردانش راهش را ادامه دادند. یکی از مهم‌ترین شاگردان سید جمال در مصر «محمد عبده» بود. او که سال‌ها با سید جمال همراه بود، وقتی به مصر بازگشت روش انقلابی و حماسی سید را کنار گذاشت و برای رسیدن به‌ آرمان‌های او روشی آرام در پیش گرفت. عبده راه نجات مسلمانان را بازگشت به ‌اسلام دوران پیامبر و اسلام سلف می‌دید، ولی بر عقل و آگاهی تأکید می‌کرد و ملاک شناخت دین را عقل می‌دانست. از نظر وی، ایمانی که بر عقل استوار نباشد، پذیرفته نبود؛ عبده با نص‌گرایی و تقدیرگرایی مخالف بود و تلاش می‌کرد دین را با دنیای جدید مطابقت دهد و نظام خلافت را نظام مطلوب سیاسی در اسلام می‌دانست. محمد عبده شاگردانی تربیت کرد که «رشید رضا» از مشهورترین آنها بود. وی اهل سوریه بود و در مدارس دینیِ مخالفان خلافت عثمانی درس خوانده بود. با خواندن عروة الوثقی با سید جمال و عبده‌ آشنا شد و به مصر رفت و شاگرد و همراه عبده شد.

رشید رضا و سلفیت

رشید رضا تفکر سلفیه را پذیرفت و در آثار خود، به ویژه در تفسیر و مجله المنار، از آن دفاع کرد. بدین ترتیب تفکر سلفیه در شمال آفریقا رواج یافت. رشید رضا ابتدا مدافع گرایش به سلف با رویکرد سید جمالی بود؛ اما با ظهور وهابیت در عربستان و مهاجرت دو تن از نوادگان محمد بن عبدالوهاب به مصر، تحت تأثیر افکار آنها با ابن تیمیه‌ آشنا شد و سلفیه ابن تیمیه‌ای را پذیرفت. رشید رضا خود در این باره می‌نویسد: «در اوایل طلبگی فکر می‌کردم که مذهب سلف، مذهب ضعیفی است؛ اما هنگامی که آثار ابن تیمیه و سفارینی را مطالعه کردم به ‌این نتیجه رسیدم که مذهب سلف، مذهب حقی است و مخالفان آن از افکار سلفیه‌ اطلاعی ندارند». (5)
رشید رضا از هواداران بازگشت به سلف ابن تیمیه‌ای شد و در مجله‌ المنار به تبلیغ این اندیشه پرداخت و آثار محمد بن عبدالوهاب را با عنوان مجموعة التوحید به چاپ رساند و خود نیز آثاری همچون الوهابیون و الحجاز تألیف کرد. رشید رضا می‌گفت که به خاطر خدا، یک ربع قرن از وهابیت دفاع کرده ‌است. او عبدالعزیز، پادشاه عربستان، را خلیفه عادل می‌دانست. (6)
رشید رضا، علی رغم حمایت از اندیشه سلفیه، در راه تقریب تلاش فراوانی کرد و قائل بود که در این زمینه تحت تأثیر سید جمال الدین اسدآبادی است. قاعده طلایی رشید رضا در باب تقریب این جمله بود: «نتعاون علی ما نتفق علیه و یعذر بعضنا فیما نختلف فیه»؛ ما در موارد مشترک به کمک همدیگر می‌شتابیم و در موارد اختلافی یکدیگر را معذور می‌دانیم». وی در این راه تلاش فراوانی کرد و به عنوان یک سلفی معتدل در پی نزدیکی قلوب مسلمانان بود، ولی گاه ‌از علمای شیعه هم انتقاد می‌کرد و می‌گفت: «اکثر علمای شیعه ‌از تقریب دوری می‌کنند و آن را دوست ندارند؛ زیرا معتقدند این مسئله با منافع شخصی آنها در تضاد است». در حالی که رشید رضا متوجه این مطلب نبود که مخالفت آنها به دلیل در خطر بودن منافع نیست، بلکه‌ آنها تقریب به معنای دست برداشتن از برخی عقاید یا حداقل سکوت در مقابل برخی دیگر را قبول ندارند، چرا که وظیفه ما حق گویی و حق طلبی است.

اخوان المسلمین و گسترش سلفی‌گری اعتدالی و افراطی در شمال آفریقا

بعد از رشید رضا گسترش تفکر سلفیه در مصر مدیون اخوان المسلمین است که پیرو معتدل تفکرات سلفیه است. در میان شاگردان وی، حسن البناء در 1927 در شهر اسماعیلیه، به دنبال بحران به وجود آمده در جهان اسلام (7) جمعیتی اسلام‌گرا را بنیان گذاشت که خیلی زود از تأثیرگذارترین گروه‌های اسلامی در آفریقا، اروپا، آسیا و حتی آمریکا شد. وی با تأسیس جنبش اخوان المسلمین، تفکر سلفیه‌ اعتدالی- تقریبی را در شمال آفریقا و کشورهای عربی پایه ریزی کرد و گسترش داد. عقاید حسن البناء، هرچند در شیوه بیان با سلفیه فرق‌هایی دارد، اما با اندیشه بازگشت به سلف پیوند می‌خورد. لذا در مجالس اخوان المسلمین تفسیر قرآن و حدیث بیش از هر چیز محل توجه بود؛ حسن البناء منابع اساسی تعالیم اسلامی را قرآن و سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌دانست و تأکید داشت که مردم با تکیه به ‌این دو به کامروایی دست می‌یابند و خواهان بازگشت به ‌اسلام اصیل بود، نه ‌اسلامی که به مرور زمان در جوامع مختلف بر اثر نفوذ صاحبان قدرت، ابزاری برای دستیابی به منافع آنها علیه مردم عامی شده بود؛ در حالی که‌ اسلام اصیل تمامی عرصه‌های زندگی انسان را در هر دو جهان محل توجه قرار می‌دهد که در این صورت آن را می‌توان «مکتب عبادت، وطن دوستی، تمدن، دین، حکومت، اخلاق و شمشیر» (8) نامید. وی برای ترویج ایدئولوژی اخوان، به قرآن و شش کتاب معتبر حدیثی اهل سنت (صحاح سته) و همچنین افکار و اقدامات دیگر شارحان پیشگام سلفی‌گری از جمله ‌احمد بن حنبل، ابن حزم، ابن تیمیه، نووی و دیگر نظریه پردازان تأسی می‌جست. (9)
محبوب‌ترین و زیباترین شعار ایشان، هنگامی که بسیاری از مردم برای پادشاهان و رؤسا زنده باد می‌گفتند، ندای «الله‌اکبر و لله‌الحمد» و بانگ و آوای بلندشان مدام «لا اله ‌الا الله محمد رسول الله» و «برای آنها خواهیم زیست، به خاطرشان خواهیم مرد و در راه‌ آنها تا رسیدن به ملاقات خداوند جهاد و تلاش خواهیم کرد» بوده و هست. (10) شعار معروف اخوان المسلمین، که بیانگر ایدئولوژی بنیادگرایانه‌ آنها نیز هست، عبارت است از: «خدا غایت ما، پیامبر رهبر ما، قرآن قانون ما، جهاد روش ما، کشته شدن در راه خدا بزرگ‌ترین آرزوی ماست». (11)
جنبش حسن البنّاء، فاقد عمق فلسفی جنبش سلفیه بود. چون شخصاً علاقه چندانی به مسائل پیچیده و غامض ایدئولوژیک نداشت. اما با این همه، موفق شد آنچنان حمایت توده‌ها را سازماندهی کند که هیچ جنبش اسلامی دیگری تا پیش از او قادر به‌ انجام آن نشده نبود؛ چرا که رویکرد ایشان سیاسی بود و به همین دلیل بعد سیاسی سلفیه شمال آفریقا بر تمام جریان‌هایی که تحت تأثیر این جنبش بودند، اثر گذاشت.

سلفیت اخوان المسلمین از دیدگاه سلفیان تندرو

با اینکه ‌اخوان خود را سلفی معرفی می‌کند و به‌ آن توجه ویژه دارد به گونه‌ای که سکولارها، اخوان المسلمین را متهم می‌کنند که در عقاید دینی خود مسلمانانی متعصب، در ایمان خویش انعطاف ناپذیر و در نگاهشان به مذاهب و افکار دیگر تندرو و سخت گیرند، سلفی‌ها و تحریری‌ها اخوان المسلمین را به سهل انگاری در خصوص امور عقیدتی همچون، مسئله‌ اولیا و قبور و توسل به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، ملائک، دوستان خوب خداوند و آیات و احادیثی که‌ آنها را آیات و احادیث صفات می‌نامند، متهم می‌کنند. برخی از وهابی‌ها اطلاق سلفی بودن بر اخوان را قبول نداشته، معتقدند اخوان در این امور از اشعریه پیروی می‌کنند و از اهل سنت به شمار نمی‌آیند!
وهابی‌ها، همچنین اخوان را در مسئله «ولایت» و «برائت» به عدم برائت از کافران، اعم از کلیمیان و مسیحیان و دیگران متهم می‌کنند، چرا که‌ آنها را برادر خطاب می‌کنند، در حالی که میان مسلمان و کافر رابطه برادری وجود ندارد. علاوه بر این، اخوانی‌ها «نصوص قطعی» را تأویل می‌کنند، به ویژه نصوصی که مسلمانان را به جنگ با کافران و گرفتن جزیه‌ از آنها فرا می‌خواند. همچنین اخوان حکم کفر حکامی را که حکم به ما انزل الله نمی‌کنند و شریعت و دین خداوند را در بخش‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زندگی بشری به‌ اجرا نمی‌گذارند، صادر نمی‌کنند و با این روش خویش، راه مخالفت با قرآن در پیش گرفته‌اند. حتی آنها می‌گویند عقیده در اندیشه اخوان به‌ اندازه کافی محل توجه نیست و در فرهنگ ایشان منزلت مناسبی ندارد. وهابیان تهمت‌های فراوان دیگری نیز بر اخوان وارد می‌کنند که‌ اصول درستی ندارد و بر پایه دلیل واضح و معرفت صحیح واقع نشده ‌است.
البته در مقابل، برخی از محققان و پژوهش‌گران، سلفی نامیدن وهابیت را نمی‌پسندند و معتقدند افکار وهابیت، ارتباطی با آرا و افکار سلف ندارد، ولی وهابی‌ها با تبلیغات خود با کمک فراوان آل سعود، اسم سلف را دو قبضه کرده‌اند.

برخی از مسائل اعتقادی نزد اخوان

اخوان برخلاف وهابیان که‌ افراطی‌ترین گروه سلفیه و تکفیری‌اند و رویکرد مناسبی به تقریب ندارند و مفهوم بدعت را حربه‌ای برای تکفیر مخالفان تفکر خود قرار داده‌اند، در خصوص معنای بدعت و راه برخورد با آن، بحث زیارت، تکفیر و همچنین بحث تقریب نظری جدای از وهابیت دارند که به ‌اختصار به‌ آن اشاره می‌کنیم.

بدعت نزد اخوان

با اینکه‌ اخوان، با اعمال و گفتارهای شرک آلود، خرافات و امور باطل و بیهوده‌ای که حول عقیده توحید شکل گرفته، به شدت مخالف‌اند و استاد حسن البناء در رساله اصول عشرین می‌گوید: «هر گونه بدعتی در دین خداوند که دارای اصل و دلیلی نباشد و مردم از روی کشش‌های نفسانی آن را خوب و پسندیده بدانند- خواه ‌از طریق افزودن باشد یا کاستن- انحراف و گمراهی است و باید با در پیش گرفتن بهترین وسیله که منجر به بدتر از آن نشود، مقابله شود» اما معتقد است باید با روش حکیمانه و موعظه دلسوزانه مقابله شود.
حسن البناء، که روش خود را تربیتی و اصلاحی می‌دانست، نمی‌کوشید عقیده فاسدی را براندازد، مگر اینکه قبلاً به جای آن عقیده صالحی را بنیان کرده باشد. زیرا ویران کردن بعد از ساختن سهل و ساده می‌شود، ولی قبل از آن بسیار سخت است و این دیدگاه بسیار دقیقی است که متأسفانه مصلحان و واعظان معمولاً به‌ آن توجه نمی‌کنند.
قرضاوی، از اعضای اخوان المسلمین، هر چند خود متوسل نشدن به ذات پیامبر و صالحان را ترجیح می‌دهد، اما ذیل مسئله توسل، قاعده‌ای به دست می‌دهد و می‌گوید:
هیچ کس نگفته ‌است که هر کس قائل به توسل به پیامبر و اولیا باشد کافر می‌شود و هیچ دلیلی هم برای تکفیر او وجود ندارد؛ زیرا این مسئله‌ای است مخفی و دلایل آن معلوم و آشکار نیست. کفرورزی زمانی پیش می‌آید که یکی از ضروریات معلوم دین یا احکام متواتر و مورد اتفاق و ... انکار شود. حتی کسی که دیگران را به خاطر آنکه قائل به توسل هستند، کافر می‌نامد مستحق شدیدترین مجازات و تعزیر است. باید با چنین کسی که به دین خداوند تهمت و افترا می‌بندد برخورد شود؛ خصوصاً در ارتباط با این فرموده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که می‌فرماید: «أَیُّمَا رَجُلٍ قَالَ لِأَخِیهِ یاَ کَافِرُ فَقَد بَاءَ بِهَا أَحَدُهُما»؛ هر انسانی برادر خود را کافر خواند، یکی از آن دو کافر است. (12) یعنی اگر کافر خوانده شده‌ از کفر بری باشد تکفیرکننده مشمول آن خواهد شد.
قرضاوی در ادامه به دلیل اهمیت و برای اثبات صحت و درستی این رأی محققان را به‌ احادیث موجود در کتاب التوسل؛ انواعه و احکامه‌ ارجاع می‌دهد. (13)

اخوان و زیارت قبور

در خصوص توجه به زیارت، حسن البناء در کتاب خاطرات خود، که در اواخر عمرش تألیف کرد، می‌گوید:
در روزهای جمعه به زیارت یکی از اولیای دمنهور و گاهی به دسوق و گاهی به منطقه عزبه‌ النوام می‌رفتیم. زیرا مقبره شیخ سید سنجر، که ‌از خواص رجال طریقه حصافیه به شمار می‌رفت و در صلاح و تقوا مشهور بود، در آنجا واقع بود و ما یک روز کامل را در آن منطقه به سر می‌بردیم و باز می‌گشتیم. (14)

تکفیر

حسن البناء در اصول العشرون به روشنی تکفیر افراد و جامعه را رد کرده، بر لزوم وحدت اسلامی تأکید می‌کند؛ وی معتقد است:
بدترین چیزی که مسلمانان بدان گرفتار آمده‌اند، تفرقه و اختلاف و بنیان پیروزی‌شان محبت و وحدت است... مگر از ما خواسته نشده برای برادران خویش چیزی را بخواهیم که برای خود می‌خواهیم؟ پس اختلاف برای چیست؟ چرا ما در جوی آکنده‌ از صفا و صمیمیت به تفاهم نرسیم، در حالی که عوامل تفاهم وجود دارد؟
حسن البناء در جایی دیگر وحدت امت را بنیان نظام اجتماعی اسلام دانسته، می‌نویسد:
مقصود از برادری این است که دل‌ها و جان‌ها را به وسیله عقیده با یکدیگر پیوند دهیم. عقیده محکم‌ترین و ارزشمندترین رابطه ‌است. برادری، یار ایمان و تفرقه، یاور کفر است. بنیاد اقتدار وحدت است و وحدت بدون دوست داشتن ممکن نیست.
شیخ حسن البناء مذهب شیعه‌ امامیه را به رسمیت شناخت و از علمای بزرگ الأزهر، مانند مرحوم شیخ محمود شلتوت، در به رسمیت شناختن مذهب شیعه جعفری به عنوان مذهب پنجم مسلمانان پیروی کرد.
اخوان معیارهایی دارند که بر اساس آن در مقابلشان موضع گیری می‌کنند و خود را به مراعات آن اصول پای بند می‌شمارند. یکی از آن اصول مسئله تکفیر است که‌ اهمیت، حساسیت و پیامدهای خاصی دارد؛ چرا که وقتی کسی را تکفیر می‌کنیم در واقع به‌ اخراج او از میان ملت مسلمان حکم صادر کرده‌ایم؛ او را از خانواده و زن و فرزندش جدا کرده، از دوستی و موالات اهل ایمان محرومش کرده‌ایم. مهم‌تر از آن موضوع این است که اکثر فقهای مسلمان رأیشان بر اجرای حکم قتل اوست و به عبارت دیگر، در مورد قتل شخصیتی و معنوی او اجماع وجود دارد، اکثریت نیز معتقدند باید اعدام شود.
به همین دلیل است که حسن البناء در آخرین اصل از اصول عشرین می‌گوید:
حکم کفر مسلمانی را که‌ اقرار به شهادتین کرده و به مقتضای آن عمل می‌کند به دلیل دیدگاهی که دارد یا معصیتی که مرتکب شده صادر نمی‌کنیم، مگر آنکه یکی از ضروریات معلوم دین را یا آیه صریحی را انکار کند، یا آن را به صورتی که به هیچ وجه در چارچوب لغت عرب قرار نگیرد تفسیر کند یا عملی را انجام دهد که به هیچ وجه ‌امکان تأویل و تفسیر دیگری نداشته باشد. (15)
قرضاوی می‌گوید:
دیدگاه عالمان محقق امت اسلامی بر پایه سخت گیری در خصوص صدور حکم کفر است؛ ما رساله کوتاهی را در این زمینه تحت عنوان «پدیده‌ افراط در تکفیر» نوشته‌ایم و به بیان حقایقی درباره ‌این مسئله مهم پرداخته‌ایم که برخی از آن جماعت‌های اسلامی در آن دچار افراط و تندروی شده‌اند و حکم کفر همه یا اکثریت امت مسلمان را صادر کرده، حکام را به دلیل اجرا نکردن شریعت خداوند و مردم را به دلیل سکوت در برابر حکام، کافر اعلام کرده‌اند؛ بر این اساس که «هرکس حکم کفر کافر را صادر نکند خود کافر می‌شود». آنها از این نکته غفلت ورزیده‌اند که ‌این موضوع درباره کافران اصلی است که ضروریات معلوم دین را انکار کنند؛ مانند ملحدان و بت پرستان و تحریف کنندگان اهل کتاب و غیره.
ابن قیم در کتاب مدارج السالکین می‌گوید:
کفر دو نوع است: کفر اکبر و کفر اصغر؛ کفر اکبر عامل ماندن ابدی در دوزخ است ولی کفر اصغر مشمول تهدید و وعید صاحب شریعت است، اما مشمول ماندگاری ابدی در دوزخ نمی‌شود. همچنان که در حدیثی از رسول خدا آمده ‌است: «اثنتان فی امتی هما بهم کفر: الطعن فی النسب و النیاحة»؛ دو چیز در میان امت من نشانه کفر است: زیر سؤال بردن اصل و نسب مردم و ضجه و زاری (برمیت) .
و در ادامه می‌گوید: «منظور این است که همه معاصی از نوع کفر اصغرند؛ زیرا بر خلاف شکر هستند، که به معنای اطاعت و فرمان برداری است؛ پس سعی و اقدام یا شکر است یا کفر و یا چیز سومی است که نه‌ آن است و نه‌ این؛ والله‌ اعلم». (16)
زینب غزالی، مسئول اخوات المسلمات، در کتاب روزهای خاطره می‌گوید:
ما اهل قبله را تکفیر نمی‌کنیم؛ اهل قبله‌ آنهایی‌اند که می‌گویند: لا اله‌الا الله، محمد رسول الله، و سپس به آنچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ‌از طرف پروردگارش آورده ملتزم می‌شوند. آنهایی که نماز به پا می‌دارند و زکات می‌دهند و روزه ماه رمضان را می‌گیرند و حج خانه کعبه را اگر مستطیع شدند به جا می‌آورند و به ‌احکام قرآن و سنت پایبند هستند؛ از پیش خودشان حکم جعل نمی‌کنند و به غیر آنچه خداوند نازل کرده حکم نمی‌کنند. (17)

تقریب بین مذاهب اسلامی

در دوران معاصر، از زمانی که جماعت «تقریب بین مذاهب اسلامی»، به همت حسن البناء، آیت الله قمی و دیگران تشکیل شد، اجتناب از جدال‌های مذهبی و فرقه‌ای از جمله مهم‌ترین اصولی بود که حسن البناء بر آن اعتقاد داشت. اخوان المسلمین همکاری میان اخوان و شیعیان و اجتناب از جدال‌های مذهبی و فرقه‌ای را در دستور کار خود قرار داد که در نهایت به دیدار شهید نوّاب صفوی در 1954 از مصر منجر شد. (18)
«اتحاد و عدم تفرقه» اصلی بود که وی در مراحل مختلف تبلیغی از آن الهام می‌گرفت و تحت عناوینی همچون وحدت مسلمانان، برادری و اخوت اسلامی از آن دفاع می‌کرد، (19) و با مد نظر قرار دادن تشتت مذهبی جامعه مصر، سعی داشت بر مسائلی تأکید کند که جنبه‌ اختلافی نداشته باشند، و آنها را ضمن قرار دادن در جبهه‌ای واحد، علیه‌ استعمار بسیج کند. (20) حسن البناء در مراسم حج 1948 با آیت الله کاشانی دیدار کرد و میان آنها تفاهمی برقرار شد. به همین دلیل، برخی از دانشجویان شیعه که در مصر تحصیل می‌کردند به جنبش اخوان المسلمین پیوستند. (21)
استاد عمر تلمسانی، مرشد کل اخوان، در کتاب الملهم الموهوب؛ حسن البناء می‌نویسد:
دل سوزی حسن البناء برای اتحاد مسلمانان تا آن حد بود که وی قصد برگزاری کنفرانسی را داشت که رهبران همه مذاهب اسلامی را گرد هم آورد، شاید از این رهگذر خداوند آنها را به راهی هدایت کند که مانع از اتهام یکدیگر به کفر شوند، به ویژه‌ آنکه قرآن ما، دین ما، پیامبر ما و خدای همه ما یکی است. وی بدین منظور از حضرت شیخ محمد قمی، یکی از بزرگان علما و رهبران تشیع، به مدتی نه چندان کوتاه، پذیرایی کرد. (22)
و چنان که معروف است، امام البناء با آیت الله کاشانی نیز به هنگام حج (1948) دیدار کرد و تفاهمی میان آن دو پدید آمد که یکی از شخصیت‌های امروز اخوان المسلمین و از شاگردان امام شهید به نام استاد عبدالمتعال جبری در کتاب خود لماذا اغتیل حسن البناء؟ (چرا حسن البناء ترور شد؟) به نقل از روبیر جاکسون، درباره‌ اهمیت این دیدار می‌گوید: «اگر عمر این مرد- حسن البناء- طولانی می‌شد، کارهای بسیاری برای سرزمین‌های اسلامی انجام می‌گرفت، به ویژه‌ اگر حسن البناء و آیت الله کاشانی موفق می‌شدند اختلاف میان شیعه و سنی را از میان بردارند». (23)
استاد عمر تلمسانی در کتاب خاطرات خود، که ‌اخیراً منتشر شده، می‌نویسد:
تا آنجا که من به یاد دارم، آقای قمی- که شیعه مذهب است- در دهه چهل مهمان اخوان در کانون مرکزی بود. در آن زمان امام شهید مجدانه در جهت تقریب بین مذاهب اسلامی تلاش می‌کرد، تا دشمنان اسلام از پراکندگی بین مذاهب، به منظور نفوذ و تلاش برای تجزیه وحدت اسلامی سوء استفاده نکنند. روزی از وی درباره میزان اختلاف میان اهل تسنن و تشیع پرسیدیم. وی ما را از ورود به چنین مسائل پیچیده‌ای نهی کرد. زیرا سزاوار نمی‌دانست که مسلمانان خود را با این مسائل سرگرم کنند، در حالی که‌ آنها خود در حالت جدایی هستند! و دشمنان اسلام می‌کوشند آتش آن را شعله ور کنند! به‌ او گفتیم: ما به دلیل تعجب یا برای گسترش فاصله اختلاف میان مسلمانان، نمی‌پرسیم، بلکه برای آگاهی بیشتر می‌پرسیم. زیرا آنچه بین اهل تسنن و تشیع است، در تألیفات بی شمار آمده ‌است و ما وقت زیادی نداریم که بتوانیم در آن منابع تحقیق کنیم. امام شهید گفت: «بدانید که‌ اهل تسنن و تشیع جملگی مسلمان‌اند و کلمه لا اله ‌الا الله و محمد رسول الله‌ آنان را گرد هم می‌آورد و این اصل اعتقاد است که سنی‌ها و شیعیان در آن یکسان‌اند و توافق دارند و اختلاف در مواردی وجود دارد که تقریبا میان آنها، امکان پذیر است. (24)
شیخ محمد غزالی، در توضیح فتوای شیخ شلتوت درباره جواز تقلید از مذهب شیعه در مسائل فقهی مانند مذاهب اربعه، در کتاب دفاع عن العقیدة می‌نویسد:
یکی از مردم عوام نزد من آمد و با حالتی برافروخته گفت: چگونه شیخ الازهر فتوای خود را صادر کرد که شیعه یک مذهب اسلامی مانند سایر مذاهب شناخته شده‌است؟ به وی گفتم: برادر! من آنها را می‌شناسم و دیده‌ام که نماز می‌گزارند، روزه می‌گیرند، همان طوری که ما نماز می‌گزاریم و روزه می‌گیریم. وی با شگفتی گفت: چطور ممکن است؟ به وی گفتم: بلی! آنها مانند ما قرآن را می‌خوانند و پیامبر را بزرگ می‌دارند و به حج بیت الله‌ الحرام می‌روند... گفت: به من گفته‌اند که آنها قرآن دیگری دارند و به کعبه می‌روند تا آن را تحقیر کنند. با نگاهی از سر دل سوزی به وی گفتم: شما معذورید. بعضی از ما شایعاتی درباره بعضی دیگر رواج می‌دهد تا شخصیت او را تخریب کند و از جایگاه او بکاهد. یعنی ما هم درست همان کاری را می‌کنیم که روس‌ها با آمریکایی‌ها و آمریکایی‌ها با روس‌ها می‌کنند، گویی ما ملت‌هایی دشمن یکدیگریم نه ‌امتی واحده، وی سپس می‌گوید: بر ما، پرچمداران اسلام، است که ‌اوضاع را تصحیح کنیم و توهمات را از بین ببریم و گمان می‌کنیم فتوای استاد شیخ محمود شلتوت گامی بزرگ در این راه ‌است که می‌تواند از سرگیری تلاش‌های افراد با اخلاص از همه رهبران و اهل علم باشد که ‌این پیش بینی خاورشناسان را که «کینه‌ها پیش از آنکه صف‌های امت زیر یک پرچم گرد آید، آن را در کام خود فرو خواهد برد» نقش بر آب می‌سازد... به نظر من این فتوا آغاز راه و شروع کار است. (25)
غزالی می‌گوید: «سرانجام شکاف میان شیعه و سنی را به‌ اصول اعتقادی ربط دادند! تا دین یک پارچه دو پاره شود تا آنجا که هر یک در کمین دیگری نشسته ‌است، تا او را از پای درآورد». (26) وی معتقد است:
بی تردید هر کس با یک سخن، به‌ این پراکندگی کمک کند، جزء کسانی است که‌ آیه شریفه ‌آنها را معرفی می‌کند: (إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ ینَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یفْعَلُونَ) ، (27) و البته می‌دانیم که در مورد هر بحث، سریعاً و به آسانی می‌توان دیگری را به کفر متهم کرد! و ملزم کردن حریف به کفروزری، در نتیجه نظری که وی در گرماگرم بحث ابراز می‌کند، کار آسانی است. ... وقتی وارد عرصه فقه تطبیقی می‌شویم اختلاف فقهی میان نظرات گوناگون یا صحیح دانستن یک حدیث و تضعیف حدیث دیگر را از نزدیک لمس می‌کنیم، می‌بینیم که فاصله میان شیعه و سنی همانند فاصله میان مذهب فقهی ابوحنیفه و مذهب فقهی مالک یا شافعی است. (28)

افراطیان اخوان

در اینجا مناسب است که ‌اشاره شود با اینکه مشی کلی و اساس نامه‌ اخوان بر دوری از فضای جنجال و افراط بوده ‌است، اما از دل تفکرات اعتدالی و تقریبی اخوان المسلمین، گرایشِ افراطی هجرت و جهاد سید قطب بیرون آمد. سید قطب، رهبر معنوی اخوان المسلمین، در زندان تندرو شد و به حلقه ‌ارتباطی میان اخوان المسلمین و گرایش‌های افراطی بدل شد. در واقع، سید قطب به عنوان نظریه پردازی مبارز، هدایت تبدیل سلفی‌گری اعتدالی اخوان المسلمین به‌ افراط‌گرایی دهه 1970 را به عهده داشت. نقش محوری سید قطب در مبارزات جدید، سه ویژگی داشت: 1. سید قطب به عنوان یک نظریه پرداز تأثیر نیرومندی بر نوزایی و جهت گیری جدید ایدئولوژی اسلامی داشت؛ 2. سید قطب به عنوان عضو برجسته‌ اخوان المسلمین کهن، تداوم ارتباط سازمانی میان اخوان و شاخه‌های انقلابی آن را فراهم می‌ساخت؛ 3. سرپیچی سید قطب، به عنوان یک عنصر فعال از دولت و مرگ او باعث شد مبارزان جوان تر شیوه شهادت را از او بیاموزند.
سید قطب، به عنوان یکی از شارحان تفکر بنیادگرایانه، در زمینه مخالفت با موضوعات مطرح بود و شاگردان از او پیروی می‌کردند. در میان نویسندگان قرن بیستم، حسن البناء و ابوالاعلی مودودی تأثیر خاصی بر شکل گیری نظریه‌های سید قطب داشتند. (29)
در نگاه سید قطب، اسلام بیش از دو نوع جامعه نمی‌شناسد: جامعه جاهلی و جامعه‌اسلامی. سید قطب واقعیت اجتماعی را تضاد دائمی میان راه ‌اسلامی و جاهلیت می‌دانست. جامعه‌ اسلامی جامعه‌ای است که‌ اسلام را در تمامی ابعاد- عقیده، عبادت، شریعت، نظام سلوک، و اخلاق- تحقق بخشیده ‌است. جامعه جاهلی جامعه‌ای است که به‌ اسلام عمل نمی‌کند؛ نه‌ اعتقادات و تصوراتش از اسلام است و نه ‌ارزش‌ها و ضوابطش و نه نظام و قوانینش و نه سلوک و اخلاقش. جامعه ‌اسلامی جامعه شکل یافته‌ از افرادی که خود را «مسلمان» نامیده‌اند، نیست بلکه تا زمانی که شریعتِ قانون جامعه نباشد، آن جامعه ‌اسلامی نیست؛ حتی اگر افراد آن نماز بخوانند و روزه بگیرند و به حج بروند. جامعه‌ اسلامی جامعه‌ای نیست که‌ از نزد خود اسلامی جز آنچه خداوند مقرر فرموده و پیامبر تفسیر کرده ‌است، ابداع کند و آن را اسلام بنامد. (30) عموم منتقدان مسلمان از اینکه سید قطب جامعه مسلمانان را جامعه‌ای جاهلی نامیده و آن را همانند دارالحرب دانسته، انتقاد کرده‌اند. (31)
تفکرات سید قطب باعث پیدایش جریان سلفیه جهادی و تکفیری شد. صالح سریه، رهبر سازمان شباب محمد با تأثیرپذیری از سید قطب در رسالة الایمان نوشت که حکومت‌های تمامی کشورهای اسلامی کافرند و هیچ تردیدی در این نیست. وی می‌گفت به‌ اعتقاد فقها «دار الاسلام» جایی است که کلمة الله در آن بالاترین جایگاه را داشته باشد و بدانچه خدا نازل کرده، حکم شود و «دار الحرب» جایی است که کفر در بالاترین جایگاه باشد و حکم خدا اجرا نشود، اگرچه تمام سکنه‌ آن مسلمان باشند. وی جهاد را فقط برای تغییر حکومت‌های کافران می‌دانست و می‌گفت: «جهاد برای تغییر این حکومت‌ها و ایجاد حکومت اسلامی بر هر مرد و زنی واجب عینی است. حکم جهاد تا روز قیامت جریان دارد». (32)
گروه ‌الجهاد نیز از جمله گروه‌های تکفیری است که با الهام از اندیشه‌های سید قطب شکل گرفت. این تشکیلات در 1979 به وسیله محمد عبدالسلام فرج پایه گذاری شد. او با استناد به برخی فتاوای فقهی علمای گذشته‌ از جمله‌ ابن تیمیه، زبان به تکفیر حکومت گشود و بر ضرورت قیام علیه حاکم تأکید کرد. فتواهایی که‌ ابن تیمیه در هنگام یورش تاتارها به کشورهای اسلامی، صادر کرده بود از مهم‌ترین مبانی فقهی عبدالسلام فرج در نگارش الفریضة الغائبة است. وی این فتوای ابن تیمیه را که تاتارها، با وجود اینکه مسلمانی خود را اعلام کرده‌اند، مرتدند و قیام علیه آنها و کشتن آنها واجب است، بر اوضاع حاکم بر مصر و نظام حکومتی آن منطبق دانست. (33) لذا خالد اسلامبولی، از اعضای این گروه، با الهام از این تفکر طرح خود را مطرح کرد و با فتوای عمر عبدالرحمن، سادات را ترور کرد و فریاد زد: «من خالد اسلامبولی هستم، فرعون مصر را کشتم و از مرگ باکی ندارم». (34) البته باید اشاره داشت که‌ اندیشه سید قطب و محمد قطب، تأثیری عمیق بر جامعه عربستان نیز بر جای نهاد. تحت تأثیر اندیشه‌ ایشان بود که، وهابیان، که سال‌ها خودشان را با معنای ارائه شده‌ از جانب محمد بن عبدالوهاب درباره توحید سرگرم کرده و مراقب قبرها بودند و گمان نمی‌کردند مفهوم دیگری نیز در این باره وجود داشته باشد، به ناگاه با قرائت جدیدی رو به رو شدند که با فضای سیاسی و اعتقادی جامعه آنها هماهنگی داشت. از این رو، بسیاری از علمای وهابی تحت تأثیر اندیشه‌های سید قطب و محمد قطب، به توحید قبوری محمد بن عبدالوهاب و پیروان وی پشت کردند و حرکت دیگری را شکل دادند که به جریان نوسلفی مشهور شد. چهره‌هایی همانند مصعری، سلمان عوده، تویجری و ... کسانی هستند که تعالیم سید قطب و برادرش در مصر را سرلوحه عمل خود قرار دادند، و عَلَم مخالفت را برافراشتند.
جدای از اندیشه‌های سید قطب و برادرش، انتشار اندیشه‌های ضد وهابی محمد غزالی و محمد سعید رمضان البوطی، نیز تأثیر بسزایی در تقسیم وهابیت به دو شاخه درباری و انقلابی داشته ‌است. به ‌این صورت در درون اندیشه وهابیت طیف‌های مختلفی از تندروهای تکفیری جهادی تا جریان‌های معتدل و حتی سکولار شکل می‌گیرد.

نتیجه

بنا بر آنچه گذشت، می‌توان به‌ این نتیجه رسید که شکل یابی اخوان المسلمین بازتاب شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بود که بر جامعه مصر آن زمان حکم‌فرما بود. گسترش نفوذ استعمار در کشورهای اسلامی، اوضاع نامساعد اقتصادی و تبعیض‌های موجود در جامعه، عوامل مهمی در جذب مردم به ‌این جنبش بود؛ در چنین شرایطی اخوان المسلمین به وسیله حسن البناء شکل گرفت که خواهان بازگشت به ‌اندیشه‌های قرآنی و پرهیز از جدال‌های فرقه‌ای و وحدت جامعه‌ اسلامی بود. آنها خواستار نهضتی برای بازگشت به‌ اسلام واقعی برای حل مشکلات جامعه و رها شدن از بحران‌ها بودند. حسن البناء سازمانی به وجود آورد که در نوع خود در میان کشورهای اسلامی بی نظیر بود.
هنر اخوان المسلمین این بود که‌ از میان مردم با گرایش‌ها، اهداف و آرمان‌های گوناگون در جهت اهداف خود استفاده کردند. از شعارهای اساسی اخوان المسلمین عدالت اجتماعی و برقراری حکومت اسلامی در جامعه بود که شعارهای جامعه پسند و آرمانی بود. از آنجایی که شعارهای آنها در خصوص جامعه ‌اسلامی بود فراتر از مصر رفت و توانست در کشورهای اسلامی دیگر هم پایگاه‌هایی پیدا کند.
حسن البناء در خصوص بحث‌های مورد توجه سلفیه ‌افراطی، خصوصاً در زمینه مسائلی همچون بدعت، زیارت، تکفیر و تقریبا مواضعی اعتدالی داشت و تقریبا را در دستور کار خود قرار داده بود، به طوری که می‌توان ادعا کرد موضع امام شهید حسن البناء به طور خلاصه چنین بود که هر فرد سنی یا شیعه، باید دیگری را برادر مسلمان خود بداند و تفاهم و وحدت بین آنها و رفع اختلافات، کاملاً مقدور و ممکن است و این وظیفه حرکت‌های اسلامی بیدار و آگاه معاصر است که در تحقق آن بکوشند. حسن البناء خود در این زمینه، به کوشش وسیعی دست زد. با این اوصاف، تصور اینکه همه سلفیان افراطی و مخالف تقریب‌اند، صحیح نبود، بلکه قریب به نیمی از آنها مدافعان تقریب و وحدت اسلامی‌اند. نکته مهم در مواجهه با سلفیت این است که نه تنها همه سلفی ها را یکی بدانیم بلکه در جریان شناسی اولاً، باید بین ایشان تفاوت قائل شد؛ ثانیاً، بعد از شناخت جریان‌ها، بدانیم که باید با هر کدام چگونه رفتار شود؛ مثلاً با گروه‌های اعتدالی یک نوع برخورد لازم است و با گروه‌های متأثر از اندیشه سید قطب به گونه‌ای دیگر باید برخورد کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانش آموخته و مدرس حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری کلام اسلامی.
2. احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، الفتوی الحمویة الکبری، ص 46.
3. عبد الحی ندوی، نزهة الخواطر، ج 28، ص 7-23.
4. مهدی فرمانیان کاشانی، «سلفیه و تقریب»، در: هفت آسمان، ش47، پاییز 1389.
5. سید محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 197.
6. محمود متوالی، منهج الشیخ محمد رشید رضا فی العقیده، ص 193.
7. السید رفعت، سید قطب، ص 59.
8. اسحق موسی حسینی، اخوان المسلمین، ص 114.
9. همان، ص 59.
10. یوسف قرضاوی، اخوان المسلمین، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد، ص475-477.
11. مختار حسینی، برآورد استراتژیک مصر، ص 176.
12. ابن تیمیه، مجموع فتاوا، ج 1، ص 106، به نقل از: یوسف قرضاوی، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد.
13. یوسف قرضاوی، اخوان المسلمین، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد، ص 480-487.
14. حسن البناء، خاطرات زندگی.
15. جمعه‌ امین عبدالعزیز، فهم الاسلام فی ظلال الاصول العشرین للامام الشهید حسن البناء، ص 275-303.
16. ابن قیم، مدارج السالکین،ج1، ص 335-337.
17. زینب غزالی جبیلی، ایام من حیاتی (روزهای خاطره) ، ص 281-282.
18. صالح وردانی، شیعه در مصر از آغاز تا عصر امام خمینی، ص 152.
19. سید احمد موثقی، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، ج 2، ص 113.
20. حسن البناء، خاطرات زندگی حسن البناعء، ص 84.
21. فتحی شقاقی، جهاد اسلامی، ص 168.
22. عمر تلمسانی، الملهم الموهوب حسن البناء، ص 78.
23. عبد المتعال جبر، لماذا اغتیل حسن البناء، ص 32.
24. عمر تلمسانی، ذکریات لا مذاکرات، ص 249-250.
25. محمد غزالی، دفاع عن العقیدة و الشریعة ضد مطاعن المستشرقین، ص 256-257.
26. همو، کیف نفهم الاسلام، ص 142-143.
27. سوره ‌انعام (6) : آیه 159.
28. همان، ص 144.
29. حسن هضیبی، دعاة لا قضاة، ص 63-65.
30. سید قطب، معالم فی الطریق، ص 17-19.
31. محمد مسجد جامعی، زمینه‌های تفکر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، ص 172.
32. صالح سریه، رسالة الایمان، ص 32.
33. هاله مصطفی، استراتزی دولت مصر در رویارویی با جنبش‌های اسلامی، ص 166.
34. هیکل حسنین، پاییز خشم، ص 361.

منابع تحقیق :
1. قرآن کریم.
2. ابن القیم، مدارج السالکین، [بی‌نا]، [بی‌جا]، [بی‌تا].
3. ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، الفتوی الحمویة الکبری، دار الکتب العلمّیه، بیروت، [بی‌تا].
4. حسینی، اسحاق موسی، اخوان المسلمین، ترجمه: سید هادی خسروشاهی، اطلاعات، تهران، 1375.
5. امین عبد العزیز، جمعه، فهم الاسلام فی ظلال الاصول العشرین للامام الشهید حسن البناء، دارالدعوه، اسکندریه، 1419.
6. البناء، حسن، خاطرات زندگی، ترجمه: ایرج کرمانی، چاپ چهارم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1374.
7. تلمسانی، عمر، الملهم الموهوب حسن البناء، [بی‌نا]، قاهره، [بی‌تا].
8. ____، ذکریات لا مذاکرات، دار الاعتصام، قاهره، 1985.
9. جبر، عبد المتعال، لماذا اغتیل حسن البناء، دار الاعتصام، قاهره، [بى‌تا].
10. حسنین، هیکل، پاییز خشم، ترجمه: محمدکاظم سیاسی، نشر ققنوس، تهران، 1383.
11. حسینی، مختار، برآورد استراتژیک مصر، چاپ اول، انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین الملل ابرار معاصر، تهران، 1381.
12. رشید رضا، سید محمد، تفسیر المنار، دارالمعرفة، بیروت، 1394. 13. رفعت، السید، سید قطب، [بی‌نا]، قاهره، 1971.
14. سید قطب، معالم فی الطریق، دار الشروق، قاهره، 1410.
15. شقاقی، فتحی، جهاد اسلامی، ترجمه: سید هادی خسروشاهی، اطلاعات، تهران، 1375.
16. ابن تیمیه، مجموع فتاوا، [بی‌نا]، [بی‌جا]، [بی‌تا].
17. سریّه، صالح، رسالة الایمان، دارالمعارف، مصر، 1402.
18. غزالی جبیلی، زینب، ایام من حیاتی (روزهای خاطره) ، ترجمه و نگارش: سید ضیاء مرتضوی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1379.
19. غزالی، محمد، دفاع عن العقیدة و الشریعة ضد مطاعن المستشرقین، [بی‌نا]، قاهره، [بی‌تا].
20. ____، کیف نفهم الاسلام، [بی‌نا]، قاهره، [بی‌تا].
21. فرمانیان کاشانی، مهدی، «سلفیه و تقریب»، در: هفت آسمان، ش47، پاییز 1389.
22. قرضاوی، یوسف، اخوان المسلمین، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد، ترجمه: عبدالعزیز سلیمی، چاپ اول، نشر احسان، تهران، 1381.
23. متولی، محمود، منهج الشیخ محمد رشید رضا فی العقیده، دار ماجد، جده، 1425.
24. مسجد جامعی، محمد، زمینه‌های تفکر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، نشر ادیان، قم، 1385.
25. مصطفی، هاله، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبش‌های اسلامی، اندیشه سازان نور، تهران، 1382. 26. موثقی، سید احمد، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، قم، 1371.
27. ندوی، عبد الحین، نزهة الخواطر، دائرة المعارف العثمانیه، هند، 1393.
28. وردانی، صالح، شیعه در مصر از آغاز تا عصر امام خمینی، ترجمه: عبدالحسین بینش، چاپ اول، مؤسسه دایرة المعارف فقه ‌اسلامی، [بی‌جا]، 1382.
29. هضیبی، حسن، دعاة لا قضاة، دار صادر، قاهره، 1413.

منبع مقاله :
به کوشش مهدی فرمانیان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالإعلام لمدسة اهل بیت (علیه السلام) ، چاپ اول


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

سلفی‌گری اخوان المسلمین و تقریبچکیده اخوان المسلمین مصر، که خود را سلفی معرفی می‌کند، جریانی است که در اصل سلفی‌گری اخوان المسلمین؛ از تقریب گرایی تا تکفیری گری …اخوانالمسلمین جریان اخوان المسلمین را سلفی گری از اخوان بر تقریب بود و خبرگزاری رسا اخوان المسلمین؛ از تقریب …اخوان المسلمین؛ از تقریب سلفی گری تأکید اخوان بر تقریب بود و تعصب سلفیه و تقریب که باعث عدم تقریب و به نوعی اخوان‌المسلمین و گسترش سلفی‌گری اعتدالی و نگاهی به عقاید اخوان المسلمین درباره تقریب مذاهب …نگاهی به عقاید اخوان المسلمین درباره تقریب حسن البنا و اخوان المسلمین و تاکیدات سلفی‌گری و نظام بین المللی؛ چالش‌ها و راهکارهادر تاریخ تحولات جهان اسلام، اهل سنت و شیعیان، سلفی‌گری و تقریب اخوان المسلمین سلفیه و تقریب پایگاه مجلات تخصصی نورسلفیهوتقریبسلفیه و تقریب سنت ، وهابیت ، تکفیر ، اخوان‌المسلمین مصر و سلفی‌گری یکی از جریان سلفی‌گری ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادسلفیتکفیری از سلفی‌گری اخوان و سلفی‌گری آنان مانند اخوان المسلمین از تقریب سلف صالحخاستگاه اولیهسلفی‌گری سلفی گری، و مختصری از ریشه های بنیادگرائی …سلفیگریسلفی گری، و مختصری از اما برخی از آنان مانند اخوان المسلمین از تقریب مذاهب خبرگزاری رسااخوان المسلمین؛ از تقریب گرایی تا … اخوان المسلمین را نمی توان تحلیل کرد، گفت اساس تفکر اخوان ارشاد، تبلیغ و سلفی‌گری ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد سلفی‌گری چهره‌های اصلی ابن تیمیه ابن قیم الجوزیه محمد بن عبدالوهاب ابن عثیمین نهادها سردردهای پشت سر سردردهای برجام‌زدگی و در برجام‌ماندگی چرا سازش با آمریکا غیرعقلانی است و نتیجه پیاده‌روی اربعین سید جمال‌الدین اسدآبادی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد گلدزیهر و جُمیِر می‌نویسند «بنابر گزارش خودش، او متولد اسعدآباد نزدیک کُنَر، در شرق ناحیه مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به اخوان المسلمین زواج اخوان المسلمین بالمغرب أخوان المسلمین الامارات أخوان المسلمین دکتور سعید سلمان وطن ع وتر اخوان المسلمین اخوان المسلمین در افغانستان إخوان المسلمین مع شاب صغیر


ادامه مطلب ...

جمعیت اخوان التوحید: شکل گیری و نقش آن در پیشرفت آل سعود

[ad_1]

چکیده

وهابیان برای رسیدن به اهداف خود از شیوه‌های متعددی استفاده می‌کنند؛ شیوه‌هایی که گاه با تفکرات آنها ناسازگاری دارد. دولت عربستان با هر گونه تخریب و ایجاد تشکل یا ایده سیاسی در این کشوره مخالف است؛ ولی هم سو با مقاصد فکری و سیاسی خویش احزاب و تشکیلاتی را راه اندازی یا حمایت می کند. وهابیت برای نشر افکار خود در ابتدا تشکلی به نام جمعیت اخوان التوحید در 1330 ه.ق. تأسیس کرد. عبدالعزیز با هدف از بین بردن مخالفان، تصرف عربستان، اتحاد قبایل پراکنده عربستان و جلوگیری از شورش‌های احتمالی این قبایل، از تشکیل این جمعیت حمایت کرد. در این مقاله می‌کوشیم با علل شکل گیری، اندیشه و فعالیت‌های سیاسی- اجتماعی این جمعیت آشنا شویم.

کلید واژگان:

عبدالعزیز، اخوان التوحید، آل سعود، حجاز.

مقدمه

‌ا‌خوان، عنوان گروهی است مذهبی- سیاسی و نظامی ‌در شبه جزیره عربستان که در 1330 ه.ق. عبدالعزیز آن را پایه گذاری کرد. این گروه تحت تأثیر اصول وهابیت بود و مدتی نقش سیاسی و نظامی‌ در عربستان ایفا کرد. چنان که‌ ا‌ز بیشتر منابع برمی‌آید، عبدالعزیز بن عبدالرحمان آل سعود برای اسکان بادیه نشینان و سرکوب شیوخ و قبایل مخالف خود در شبه جزیره و دست اندازی به بخش‌هایی از سرزمین‌های کشورهای هم جوار از قبیل کویت، جنوب عراق و بخش‌هایی از اردن و یمن طرح تشکیل این دسته را در اندیشه پروراند و آن را ایجاد کرد و به تقویت آن پرداخت؛ اما همین گروه در سال‌های بعد با عقاید عبدالعزیز اختلاف پیدا کردند و در مقابل ایشان شوریدند.
آنچه ضرورت بحث را دو چندان می‌کند این است که با شناخت بهتر این گروه ماهیت وهابیت نیز شناخته می‌شود و می‌توان نقاط ضعف و قوت و چالش‌های پیش روی وهابیت را از طریق شناخت جریان‌ها و اختلاف های درونی وهابیت دریافت؛ چرا که برای بررسی جریان‌های داخلی وهابیت باید علل و زمینه‌ها‌ی به وجود آمدن جریان‌ها را بررسی کرد.
در این مقاله می‌کوشیم زمینه‌ها‌ی شکل گیری جریان اخوان را بررسی، و نوع تفکر آنها را در بستر وهابیت به صورت توصیفی- تحلیلی تبیین کنیم.

تعریف اخوان التوحید

اخوان از کلمه «اخ» به معنای هم پیمان است. در اصطلاح به بادیه نشینانی اطلاق می‌شود که سکونت در خیام را ترک کردند و در هجره ساکن شدند؛ و اشاره است به هجرت کردن از زندگی ناپسند به زندگی پسندیده. (2)

زمینه شکل گیری جمعیت اخوان التوحید

در فاصله سال‌های 1235 ه.ق. تا 1300 ه. ق. تعدادی از افراد خاندان آل سعود به طور مخفیانه و بسیار محدود بر درعیه حکومت کردند، اما به دلیل سرکوبی حکومت به دست دولت عثمانی، این حکومت‌ها دوامی ‌نداشتند و خیلی زود سرکوب می‌شدند. این سال‌ها، که دوران رکود و ضعف حکومت وهابی آل سعود نامیده می‌شود، با تصرف ریاض به دست عبدالعزیز بن عبدالرحمن در 1319 ه.ق. پایان یافت و دوران اقتدار آل سعود آغاز شد. (3)
بعد از دوره رکود، عبدالعزیز توانست با پشتیبانی انگلستان جای پای خود را در عربستان محکم کند و بر رقبا فائق آید. تلاش وی معطوف به تصرف همه عربستان بود. از مهم‌ترین وقایع زمان عبدالعزیز برقراری روابط سیاسی با انگلستان بود. یکی دیگر از این وقایع تشکیل جمعیت اخوان التوحید (4) در 1330 ه.ق. بود که‌ ا‌ین گروه تا 1348 ه. ق. فعال بودند. (5)
عبدالعزیز بعد از تثبیت اولیه قدرت خود برای اینکه زمینه چیرگی بر دیگر مناطق شبه جزیره عربستان، مانند بخش شرقی و حجاز، را هموار کند، احساس نیاز به لشکری قوی پیدا کرد؛ لشکری که با تمسک به آ‌موزه‌های وهابی با تمام وجود در خدمت هدف‌های وهابیان باشد. لذا از آنجایی که عبدالعزیز مدتی نیز با صحرانشینان زیسته بود، به ‌ا‌ین فکر افتاد که‌ ا‌ز نیروی بادیه نشینان استفاده کند که جنگ‌جوتر از شهرنشینان بودند. (6) وی افراد این قبایل را با ترفندهای مختلف فریب داد. ابتدا ایشان را در آبادی‌هایی ساکن کرد و تعالیم مذهب وهابیت را به‌ آ‌نها آموخت. (7) این تعلیمات و شیوه زندگی از آنها افرادی تندرو و سخت گیر و متعصب ساخت و البته زندگی بی قاعده و قانون گریز آنها را کنترل کرد و نظم و فرهنگ فرمانبرداری از قانون را به‌ ا‌یشان الهام کرد. قدرت اعتقادات سخت و بنیادگرایانه وهابی به‌آ‌نها نیروی جان فشانی و شجاعت بی نظیری بخشید، تا آنجا که سوار بر شتر و با شمشیر و دیگر سلاح های سنتی و نیز تفنگ های ساده، صدها کیلومتر را می‌پیمودند و در برابر تسلیحات سنگین مانند هواپیما و تانک و نفربر مقاومت می‌کردند. به همین دلیل دیگر قبایل از ایشان می‌هراسیدند و خود را از آنها دور می‌کردند، زیرا بر پایه‌ ا‌عتقاد سخت گیرانه درباره توحید، به کوچک‌ترین بهانه ‌ا‌فراد را کافر شمرده، آنها را می‌کشتند. (8)
بدین ترتیب عبدالعزیز توانست زمینه‌ها‌ی تشکیل لشکری به نام اخوان التوحید را فراهم کند و به وسیله این گروه نیروی محکمی‌ برای خود به وجود آورد. وی قصد داشت از این طریق از شورش و آشوب بین قبایل تا حدی آسوده شود و به هدف اصلی خود برسد. (9) البته ‌ا‌ین گروه در عقایدشان راه‌ ا‌فراط را در پیش گرفتند و مشکلات فراوانی را برای عبدالعزیز به وجود آوردند.
یکی دیگر از مواردی که زمینه‌ ا‌یجاد این جمعیت شد مطاوعین بودند. مطاوع به‌ ا‌فراد حضری (در مقابل بادیه نشین) که شاگردان شیخ عبدالله بن عبداللطیف و متخصص در امور عبادی بودند گفته می‌شود. آنها پس از تعلیم نزد یکی از علما، در یکی از شهرهای جنوب یا نجد و قصیم به تبلیغ وهابیت می‌پرداختند. مطاوع غیر از عالم روحانی بود. زیرا در نجد عالم به معنایی که در نجف و قاهره و مکه بود، وجود نداشت. مطاوعین اکثراً از آل شیخ (فرزندان محمد بن عبدالوهاب) بودند که همان طور که جدشان محمد بن عبدالوهاب نیاز به قدرت سیاسی را درک کرده بود در 1744ه. ق. با ابن سعود هم پیمان شدند و کسی را مناسب تر از عبدالعزیز نیافتند و پس از ورود عبدالعزیز به ریاض او را امام اعلان کردند. (10)

ویژگی‌های جمعیت اخوان

جریان اخوان ویژگی‌هایی داشت که می‌توانست منافع آل سعود را تأمین کند، از جمله:
1. انعطاف پذیری: اخوان متشکل از بَدَویان صحرانشین بود که به علت زندگی ساده و انعطاف پذیر، به سرعت برای جنگ آماده می‌شدند و هنگام نیاز می‌توانستند تجهیز شوند.
2. مشکلات مادی: اخوانی‌ها بادیه نشینانی فقیر بودند و به علت شرایط جوی و اقلیمی شبه جزیره، همواره با مشکلات مادی بسیاری دست و پنجه نرم می‌کردند. کمک‌های مالی و ایجاد انگیزه‌ها‌ی مادی در آنها، مانند به دست آوردن غنایم و مقام، می‌توانست آنها را به شدت به دستگاه‌ آ‌ل سعود وابسته کند.
3. ضعف اعتقادی: گروه‌ ا‌خوان از نظر معلومات دینی، کاملاً بی سواد بودند و این امر آنها را مستعد القای عقاید وهابیت می‌کرد. در میان آنها عالمی‌ نبود که با عقاید انحرافی وهابیت مبارزه کند. به همین دلیل، برخی از پژوهش‌گران، بنیان‌گذاران جریان اخوان را به دو بخش تقسیم کرده‌ا‌ند: نخست، عبدالعزیز و خاندان آل سعود که زمینه سیاسی شدن آنها را برای عملی کردن اهداف خود فراهم کردند، و دوم، مبلغان و شیوخ وهابی، مانند عبدالله بن محمد بن عبداللطیف، قاضی ریاض که ‌ا‌ز خاندان محمد بن عبدالوهاب بود و شیخ عیسی و عبدالکریم مغربی که ‌ا‌نگیزه‌ها‌ی معنوی لازم را در آنها برای حمله‌ها‌ی ویرانگر بر ضد مسلمانان ایجاد کردند.
4. داشتن فرهنگ جاهلیت: اعراب بادیه نشین، فکری جز غارت، راهزنی و جنگ نداشتند و به‌ ا‌ین اعمال خود افتخار می‌کردند و به شیوه‌ ا‌عراب جاهلیت عمل می‌کردند. (11) روحیه بیابانی و زندگی در شرایط دشوار و جنگ‌هایی که پیوسته میان آنها شعله ور بود، از آنها افرادی بی احساس و خشن ساخته بود که برای هر مأموریتی آماده بودند و هر اشاره‌ای از سوی خاندان آل سعود کافی بود که منطقه زیبایی را، پس از ساعتی، به ویرانه تبدیل کنند. عملکرد اخوان در حمله‌ها‌یشان به مناطق شرقی و منطقه حجاز، به ویژه طائف، به خوبی نشان دهنده چنین روحیه‌ا‌ی است.
بنابراین، فقر و بیچارگی باعث شده بود مردم بیشتر به سوی وهابیت گرایش پیدا کنند؛ زیرا با فرمان جنگ و غارت اموال دیگران، موجب شده بودند مردم از سویی از تنگنای اقتصادی و بیچارگی نجات پیدا کنند و از سوی دیگر این دعوت با روحیه جنگ طلبی آنها سازگار بود و در ضمن بر طبق عقاید محمد بن عبدالوهاب این قتل و غارت‌ها، نام مقدس جهاد بر خود گرفته بود. (12)
دیگر ویژگی‌هایی که عبدالعزیز توانست در جهت اهداف خود از آنها بهره ببرد عبارت است از: احترام به ‌ا‌هل علم و غارت نکردن آنها به علت ترس از غضب الاهی؛ رعایت حقوق دوستان و آشنایان؛ همچنین از اموری که مطابق سلیقه آ‌نها نبود به صراحت انتقاد می‌کردند. با همه‌ ا‌ین امتیازها، مشکلی اساسی فراروی آل سعود و داعیان وهابی وجود داشت. بیابان نشین ها، زندگی مستقری نداشتند و در سراسر بیابان‌های نجد پراکنده بودند و کوچ دائمی آنها برای یافتن مرئع و آب، استفاده‌ ا‌ز آنها را مشکل می‌کرد. همچنین به علت پراکندگی و جابجایی مدام، آموزش آنها بسیار دشوار بود.
وهابیان برای این مشکل نیز چاره جویی کردند. عبدالعزیز شهرک‌هایی را با نام «هجر» برای استقرار دائمی ‌بدویان ایجاد کرد. همزمان با ایجاد شهرک‌ها، مطاوعین را برای آموزش و تعلیم آموزه‌های وهابیت در میان این قبایل فرستاد. استقرار این قبایل در شهرها برای انتشار تفکر وهابی در بین آنها و همچنین برای آماده سازی نظامی‌ آنها در مواقع لزوم، به منظور بهره برداری در جهت گسترش سلطه در منطقه و مناطق اطراف راه مناسبی بود.
شناخته‌شده ترین قبایل در این میان عبارت اند از: حَرب (27 آبادی) ، عُتَیبه (19 آبادی) ، مُطَیر (16آبادی) ، عُجمان (14 آبادی) ، شَمَر (9 آبادی) و قَحطان (8 آبادی) . (13) نخستین و شاید معروف‌ترین این شهرک‌ها، شهرک ارطاویه بود که در 1913 م. (1331 ه.ق.) به وجود آمد. (14) ارطاویه منطقه‌ا‌ی آباد بر سر کاروان‌هایی بود که ا‌ز کویت به سوی قصیم رهسپار می‌شدند. ساکنان هجر، بیشتر از قبیله مطیر- یکی از قوی‌ترین قبیله‌ها‌ی منطقه مرکزی شبه جزیره- بودند و پس از استقرار و روی آوردن به کشاورزی، برای خود خانه و کاشانه ساختند.
ظاهراً نخستین تجمع اخوان در ارطاویه در کنار راه زلفی و کویت عملی شد و عده‌ا‌ی از بنی حرب در آن ساکن شدند. در آغاز کار عده‌ا‌ی با خانواده‌های خود در کنار چاه‌ها‌ی آب ارطاویه منزل گزیدند. (15) ناحیه‌ا‌رطاویه جزء سرزمین‌های قبیله مطیر بود و فیصل الدویش، رئیس قبیله، گاهی شتران خود را در آنجا می‌چرانید. (16) این سرزمین قبلاً به وسیله برخی از مشتاقان وهابیت که در پی یافتن مکانی برای به وجود آوردن جامعه‌ا‌ی مطابق با باورهایشان بودند، اشغال شد و اینها تصمیم گرفتند در آنجا مسجدی برای عبادت و خانه‌ها‌ی گلی برای اقامت خود بنا کنند. طولی نکشید که‌ آ‌وازه‌ آنها به نام الاخوان یا اخوان التوحید پراکنده شد. (17)
قریب یک دهه، آبادی‌های ارطاویه هم اردوگاه نظامی‌ و هم جامعه مذهبی بود. یکی از کارهای شهروندان ارطاویه ساختن برج هایی برای مراقبت از دشت‌‍‌های شمال شهر و حفظ وضعیت آماده باش نظامی ‌بود (18) تا اینکه جمعیت این شهر نوساخته به هزاران تن رسید. (19) پس از آن، بر اساس این نمونه، اماکن متعددی پدید آمد و بدویان، بیابان‌گردی را ترک کردند و به هجرتگاه‌ها‌ آمدند. آنها شتران خود را می‌فروختند و به موجب فتوای علمای شرع به کسب و کشاورزی می‌پرداختند. (20)
عبدالعزیز برای آموزش این افراد به نشر آثار محمد بن عبدالوهاب و توزیع کتاب‌هایی قابل فهم در میان قبایل پرداخت. (21) وی، شیخ عبدالله بن محمد بن عبداللطیف، از آل شیخ (نوادگان محمد بن عبدالوهاب) را، برای تعلیمات دینی اخوان گمارد. شیخ رساله‌ا‌ی کوچک بر پایه فقه حنبلی ترتیب داد که تعلیم دینی بر مبنای آن صورت می‌گرفت. نیز کتاب‌هایی از ابن تیمیه و ابن قیم جوزیه، از پیشگامان تفکر سلفی- وهابی، در هجره‌ها‌ قرار دادند (22) و گروهی از شاگردان شیخ عبدالله بن محمد بن عبداللطیف را برای شرح و تعلیم این کتاب‌ها در میان قبایل فرستادند. (23)
تعالیم مزبور حتی در جسم بدویان هم تأثیر کرد. آنها که در بدترین حالات توحش و بربریت به سر می‌بردند و هر شش ماه یا یک سال هم تن خود را با آب نمی‌شستند، اکنون به امر نظافت و پاکی تن سخت توجه داشتند تا به حدیث «النظافة من الایمان» عمل کرده باشند. آنها که همواره زندگی‌شان بر نهب و غارت اموال بندگان خدا پایه گذاری شده بود، اینک همواره‌ ا‌ین دعا بر زبانشان جاری بود که: «اللهم اغننا بحلالک عن حرامک». در نتیجه تدبیر مذکور امنیت بی نظیری به وجود آمد که‌ ا‌گر کسی در راه خود یا در صحرا، پول نقد یا هر چیز دیگری را می‌دید فوری به حاکم اطلاع می‌داد. (24)
پس از پدید آمدن آبادی ارطاویه، اخوان از عبدالعزیز تقاضای زمین کردند و او ناحیه سوق الجیشی غُطغُط- واقع در دامنه کوه طویق در جنوب غربی ریاض و 5 کیلومتری جنوب غربی جاده ‌ا‌صلی مکه- را به‌ آ‌نها داد. این هجرتگاه تحت فرماندهی قبیله عتیبه به ریاست سلطان بن بجاد بن حمید تأسیس شد. تا 1917م. (1335ه.ق.) متجاوز از چندین آبادی از این نوع به وجود آمد که فاصله هر یک از دیگری بیش از یک روز راه نبود و شبکه نظامی ‌بی نظیری را به وجود می‌آورد. گرچه فهرست کامل هجرتگاه‌ها و محل بسیاری از آنها دانسته نیست، (25) اما طبق آمار ارائه شده به روزگار عبدالعزیز، شمار هجرتگاه‌ها‌ به 53 رسید (26) که در سراسر جزیره عربی از شمال تا جنوب و به طور مشخص در ایالت شرقی عربستان، از مرزهای بادیه شام تا ربع الخالی، و از غرب تا نزدیک کوه‌ها‌ی حجاز و عسیر گسترده شده بود. (27) در اوج قدرت جنبش حدود چندین هزار جنگ‌جوی اخوان آماده کمک به عبدالعزیز بودند و در مدتی کمتر از یک سال حدود 50 هزار زن و مرد و کودک از سیاه چادرهای خود به خانه‌ها‌ی گلی منتقل شدند. (28)
اخوانی‌ها در آبادی‌ها، فقط به کار کشاورزی نمی‌پرداختند، آموزش نظامی ‌نیز انجام می‌دادند. هر آبادی امیری داشت که ساکنان او را انتخاب می‌کردند و ابن سعود او را تأیید می‌کرد. ساکنان به کشاورزان، شبانان، سوداگران و داوطلبان مُطّوّعه تقسیم می‌شدند. از هر چند نفر یک نفر داوطلب می‌شد که مالیات زکات بگیرد و سربازگیری کند و بادیه نشینان را کشاورزی و قرآن خوانی بیاموزد و پایبندی ایشان را به نهادهای دینی و دنیوی وهابیان زیر نظر بگیرد. (29)
اخوان تا پانزده سال نیروی اصلی عبدالعزیز در جنگ با مخالفان و تصرف اراضی مجاور نجدرا تشکیل می‌داد. (30)

رهبران اخوان

از مهم‌ترین رهبران اخوان فیصل الدویش (1299-1345) است. (31) وی رئیس قبیله مطیر بود که پس از تأسیس هجر ارطاویه، قبیله فیصل در آن ساکن شدند. وی در حمله به حائل، مدینه و جهراء رهبر سپاه ‌ا‌خوان بود. همچنین در حمله به عراق نیز نقش مؤثری داشت. پس از تمرد از عبدالعزیز و ایجاد شورش علیه ‌ا‌ل سعود به دست عبدالعزیز کشته شد. (32)
از دیگر رهبران اخوان، سلطان بن بجاد، رئیس قبیله عتیبه (ساکنان شهرک غطغط) بود که رهبری سپاه در جنگ با طائف، مکه و جده را بر عهده داشت. در جنگ با عبدالعزیز نیز در یکی از زندان‌های وی درگذشت. (33)

اندیشه‌های جمعیت اخوان

آنچه در این میان مهم است، بیان عقاید اخوان و رفتار ایشان است. برخی از نویسندگان کوشیده‌ا‌ند شباهت هایی میان اخوان و کارهای ایشان با مسلمانان صدر اسلام بیابند. (34) توجه نکردن به پیوندهای قبیله‌ا‌ی، لزوم هجرت، مبارزه با آنچه‌ ا‌ز مظاهر شرک می‌پنداشتند، کوشش برای اشاعه مذهب و تصلّب در کارهای خود تا پای مرگ و شهادت از مهم‌ترین اندیشه‌ها‌ی این جمعیت محسوب می‌شود.
این جمعیت، به پیروی از ابن تیمیه و وهابیت، بسیاری از اعمالی را که مسلمانان به طور عموم و شیعه به طور خاص، آن را مباح و حتی مستحب می‌دانند، شرک می‌دانستند و موجب خارج شدن از دین، به نظر آنها، بستن بار سفر برای زیارت قبر پیامبر عظیم الشأن (صلی الله علیه و آله و سلم) و نه برای رفتن به مسجدالنبی، موجب خروج از شریعت است. (35) قبور سایر ائمه و اولیای دین و مؤمنان نیز همین قاعده را دارد. زیرا از مصادیق عبادت به حساب می‌آید، و شریک قائل شدن برای خدا تلقی شده، ناگریز چنین فردی مشرک و کافر محسوب می‌شود. (36)
از جمله تفکرات این جمعیت- که تشابه‌ها‌یی با نظرات محمد بن عبدالوهاب داشت و متأثر از آموزش های وهابیت به آ‌نها بود- این است که مانند وهابیون توحید را به گونه‌ا‌ی تعبیر می‌کردند که همه ‌ا‌ز دایره توحید خارج می‌شدند و فقط خودشان در دایره توحید باقی می‌مانند. این عقاید در بین این جمعیت چنان شدت داشت که در مقابل عبدالعزیز نیز به مقابله برخاستند، به نظر آنها، شخص به مجرد بیان شهادتین و اعتقاد حقیقی به وحدانیت، رزاقیت، عالمیت، و مدیریت خداوند و همچنین انجام واجبات و ترک محرمات در قول و فعل مسلمان نیست، مگر اینکه چند مورد را ترک کند:
1. توسل به پیامبران و اولیای الاهی؛
2. زیارت قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و صالحان و ائمه (علیه السلام) ؛
3. طلب شفاعت از پیامبر و ائمه‌ا‌طهارت ؛
4. قسم خوردن به پیامبر؛
5. مدح و ثنای دنیوی. (37)
در نظر اخوان کسی که‌ ا‌ز مذهب و روش ایشان پیروی نمی‌کرد، مسلمان شمرده نمی‌شد. (38) حتی سلام سنی و شیعی مذهب را هم پاسخ نمی‌دادند.
در کنار دیگر آموزه‌های وهابی، آنچه بیش از هر چیز در میان آنان تبلیغ می‌شد، جهاد با مشرکان بود. آنها در مبارزه با مشرکان (مسلمانان) از هیچ گونه سنگ‌دلی دریغ نمی‌کردند و تاریخ، سرشار از جنایت‌ها و غارت‌های آنهاست. بدویان در توجیه غارت اموال دیگران می‌گفتند مال، مال خداست، یک روز از آن من است و روز دیگر از آن تو صبح فقیرم، عصر ثروتمند. کاروان‌های تجاری که‌ ا‌ز منطقه بدویان عبور می‌کردند، همواره با غارت و چپاول مواجه می‌شدند. اگر افراد کاروان با یکی از بدویان دوست بودند یا عوارضی را به ‌آ‌نها می‌پرداختند، می‌توانستند از آن منطقه به سلامت عبور کنند. (39)
بنابراین، جنگ‌هایی که وهابیان در مناطق مختلف داشتند، جاذبه‌ا‌ی دلفریب برای آنها داشت؛ ثروت هر شهری که با قهر و غلبه بر آن دست می‌یافتند، بر مهاجمان حلال بود. اگر می‌توانستند آن را جزء متصرفات و املاک خود قرار می‌دادند و در غیر این صورت به غنایمی ‌که به دست آورده بودند، اکتفا می‌کردند.
در تاریخ چند ساله ‌ا‌یشان، هرگز گزارش نشده‌ ا‌ست که در جنگی پشت کنند؛ چون خود را سربازان خداوند می‌دانستند و از مرگ باکی نداشتند. (40) حافظ وهبه در این باره می‌نویسد:
اخوان از مرگ نمی‌ترسند و برای نیل به شهادت (مطابق عقیده خود) و رفتن به سوی خدا، به مرگ رو می‌آورند؛ مادر وقتی با فرزند خویش وداع می‌کند می‌گوید: خداوند ما و تو را در بهشت گرد یکدیگر برآرد. هنگام حمله و هجوم شعارشان «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بود؛ من (حافظ وهبه) شاهد بعضی از جنگ‌های ایشان بودم و دیدم که چگونه خود را به مرگ می‌سپارند و دسته دسته به طرف دشمن پیش می‌روند و هیچ یک جز شکستن و کشتن سپاه دشمن اندیشه‌ا‌ی ندارند. در دل عموم اخوان ذره‌ا‌ی رحم و شفقت وجود ندارد؛ هرجا بروند، قاصدان مرگ اند. قدرت و خطر اخوان در جنگ، در حمله‌ها‌ی مکرر به عراق و کویت و شرق اردن معلوم شد. با اینکه‌ ا‌مامشان، ابن سعود، آنها را از این جنگ‌ها نهی می‌کرد و همواره دستور می‌داد که رفق و مدارا به کار برند و مردم را به قتل نرسانند، و علما نیز به‌ ا‌یشان سفارش می‌کردند که‌ ا‌سیران و پناهندگان را به قتل نرسانند، گوش آنها به سخن هیچ کس بدهکار نبود. (41)
جمعیت اخوان به پیروی از نظریه‌ها‌ی محمد بن عبدالوهاب در تمسک به قرآن و حدیث بر اساس نظر خود تفسیر می‌کردند؛ به گونه‌ا‌ی که سید ابراهیم رفاعی می‌نویسد: «جمعیت اخوان، گروهی از عوام الناس‌اند و آن طور که به من رسیده‌ ا‌ست، کسی از آنها که قادر به قرائت قرآن نیست، به قاری قرآن می‌گوید: تو قرآن بخوان و من آن را برای تو تفسیر می‌کنم». (42)
کم کم معتقد شدند به‌ ا‌ینکه مبادی و تعالیم دینی همان است که‌ ا‌نها فرا گرفته‌ا‌ند و غیر از آن، ضلالت است. از این روی به غیر از خود و از جمله به شهرنشینان نجد، با بدگمانی نگاه می‌کردند و حتی به‌ ا‌بن سعود هم بدگمان شده بودند و اعتقاد داشتند که عمامه به سر گذاشتن سنت است، ولی عقال به سر بستن بدعت زشتی است و بعضی از ایشان در این باره آن قدر غلو کردند که گفتند عقال لباس کفار است و کسی که عقال می‌بندد باید از او دوری جست.
اخوان از لحاظ باورها و پوشش و عادات زندگی، شیوه‌ای متفاوت داشتند، آنها با نگرش افراطی به تعالیم وهابیت، در صدد بازگشت همه جانبه به شیوه زندگی آغاز اسلام بودند و هر گونه تغییر برخاسته‌ ا‌ز مناسبات دنیای جدید را مصداق بدعت می‌شمردند. آنها مانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سبیل خود را تراشیده، ریش را بلند می‌کردند و استفاده‌ ا‌ز عقال را بدعت شمرده، به جای آن عمامه‌ا‌ی سفید بر روی چفیه می‌بستند. (43) روشنایی برق را به جهت نداشتن روغن یا شمع حرام می‌شمردند و آینه را به سبب بازتاب تصویر آدمی‌ می‌شکستند. مفتی سعودی، شیخ عبدالله بن محمد، و دانشوران دیگر وهابی در بیانیه‌ها‌یی آنها را به میانه روی فرا خواندند و تأکید کردند که میان عقال و عمامه فرقی نیست و چهار مذهب اهل سنت معتبرند، هر چند مذهب رسمی ‌سعودی حنبلی است. نیز آنها را به پرهیز از تندروی فرا خواندند که معمولاً در ایشان اثر نداشت. (44) استعمال دخانیات ممنوع بود و از اختراعات جدید بهره نمی‌گرفتند، گرچه ‌ا‌ستفاده‌ ا‌ز تفنگ را پذیرفتند. (45) اخوان هر جا سیم تلفن می‌دیدند پاره می‌کردند یا موتورسواران را کتک می‌زدند؛ (46) و نیز گفته شده که ‌ا‌ینها از حدود سال 1918 م. (1335 ه.ق.) به‌ ا‌جبار مردم را به پذیرش مذهب خود وا می‌داشتند. (47)
بسیاری از آنها معتقد بودند هر کس چادرنشینی را ترک نکند هر قدر هم در دین قوی باشد، باز هم مسلمان نیست. لذا به بادیه نشینان سلام نمی‌کردند و جواب سلامشان را نمی‌دادند و از ذبیحه‌ آنها نمی‌خوردند؛ و نیز معتقد بودند که شهرنشینان گمراه‌ا‌ند و جنگیدن با آنها واجب است. آنها مدعی بودند که‌ ا‌ین امر از سوی خدا به‌ ا‌یشان القا شده و بنابراین، سخن هیچ کس را در خصوص منع از جنگ نمی‌پذیرفتند. جمعی از اخوان به سلطان عبدالعزیز ایراد گرفتند که با کفار دوستی می‌کند و در دین سهل انگارى دارد.
خلاصه‌ ا‌ینکه فرقه ‌ا‌خوان هرچه را مطابق میلشان نمی‌دیدند، حرام می‌دانستند و با آن مبارزه می‌کردند. به نظر نگارنده، با بررسی عقاید اخوان و مقایسه‌ ا‌ین گروه با خوراج، می‌توان به شباهت های شگفت آوری که بین این دو گروه وجود دارد پی برد. شباهت‌های اندیشه وهابیان با خوارج بسیار است، اما به نظر می‌رسد با توجه به‌ا‌ینکه وهابیت با گذر زمان موضع خود را تغییر داده و برخلاف اخوان خلاف عقاید خود عمل کرده‌ا‌ست، بیشتر می‌توان شباهت با خوارج را در خصوص این گروه بیان کرد. این شباهت اغلب در این مسائل است: دشمنی بسیار با امیرالمؤمنین، علی (علیه السلام) و خاندانش، گرفتن ظاهر الفاظ قرآن بدون رعایت اصول و قواعد تفسیر صحیح، کوشش بسیار در عبادت و تقدس ظاهری، (48) حکم به کافر بودن سایر مسلمانان به جز اهل فرقه خود. (49)

نقش اخوان در پیشرفت و تصرفات آل سعود

بیشتر دوره‌ها‌ی اقتدار آل سعود با حوادث خونین و خشونت بار همراه بوده که تفصیل آن در نوشته‌ها‌ی مورخان آل سعود، خواه موافقان و خواه مخالفان، آمده ‌ا‌ست. (50) جنایت‌های اخوان نیز در گوشه و کنار شبه جزیره عرب، چنان گسترده بود که زبانزد خاص و عام است. در مناطقی مانند حائل، قصیم، بریده، جوف، تربه و حفر، اخوانی‌ها به بهانه شرک، به فرمان آل سعود رسماً به کشتار مسلمانان پرداختند.
اخوان به تدریج نظام سازمانی بیشتری یافتند و در 1918 م. به جای سربازان شهرنشین نجدی پیشین، سپاهیان ویژه ‌آ‌ل سعود را تشکیل دادند. آنها در همین سال به «حائل» پایتخت ابن رشید و در سال بعد به حجاز که در تصرف شریف حسین بن علی هاشمی ‌بود، حمله ور شدند. در 1920 م. فتوحات آل سعود به دست اخوان تا منطقه «أبها» و پایتخت کوهستانی عسیر گسترش یافت و در 1921 م. همه مناطق زیر نفوذ آل رشید در اختیار عبدالعزیز قرار گرفت. در اجتماعی در ریاض با حضور اخوان، به جای عنوان تاریخی امام که برای پیشینیانش به کار می‌رفت، نخستین بار در تاریخ آل سعود، او را سلطان نجد خواندند. (51)
برقراری امنیت در عربستان و نابودی بخشی از دشمنان داخلی و انتقال برخی از آنها (مانند گروهی از قبیله شَمَر از هواداران آل رشید) به کشورهای همسایه و به ویژه تشکیل دو حکومت همسایه عربستان به دست خاندان هاشمی‌ یعنی دو تن از فرزندان ملک حسین، عبدالله در اردن و فیصل در عراق، اخوان را به سمت کشورهای همسایه کشاند. (52) افزون بر این، وجود شیعیان در عراق، که ‌ا‌خوان با آنها سرسختانه دشمنی داشتند و ایشان را کافر و بدعت گذار می‌شمردند، آنها را واداشت تا به کشورهای همسایه تجاوز کنند. (53) مهمترین این تجاوزها، قتل عام مردم کربلا و سپس حمله به نجف اشرف و محاصره‌ آن بود که به سبب وجود دیوارهای بلند شهر و مقاومت مردم ناکام ماند. (54) اخوانی‌ها به مناطق تحت نفوذ عراق هجوم بردند و به زمین‌های کویت تجاوز کردند. (55)
اخوان در 1922 م. (1340 ه.ق.) به شمال غربی حائل، در مناطق زیر نفوذ اردن، یورش بردند و تا وادی صخر در نزدیکی عمان پیش رفتند. جمعیت اخوان در حائل، مردم را زنده زنده در آتش
سوزاندند و تعداد بسیاری را گردن زدند. (56) ترس و وحشت چنان مردم منطقه را در بر گرفت که بیش از پنجاه هزار نفر به کشورهای عراق، سوریه و اردن مهاجرت کردند. عبدالعزیز، هرچند تعهد کرده بود که فردی را از اهالی حائل به‌ ا‌مارت آنجا بگمارد، پس از چندی عموزاده خود عبدالعزیز بن مساعد الجلوی را، که در خشونت و جنایت شهره عام و خاص بود، به حکومت این شهر گمارد. (57)
در منطقه قصیم، در بریده بیش از پانصد نفر را سر بریدند که برخی از آنها، از عالمان و بزرگان اهل سنت بودند. یکی از آنها، قاضی بزرگ شیخ ابراهیم بن عمر بود که عبدالعزیز از وی خواست فتوا به کفر دشمنان او دهد، اما وی نپذیرفت و در مقابل گفت: «لایمکن أن اقول إنّهم کفرة والذین یقول من کفر مؤمناً فقد کفر؛ نمی‌توانم بگویم آنها کافرند؛ بلکه کسی کافر است که مسلمانی را نسبت کفر دهد». (58) به همین دلیل، گودالی کندند و او را با دست‌های بسته، داخل آن انداختند و زنده زنده سوزاندند و در پایان، در حالی که هنوز نفس می‌کشید، او را زنده به گور کردند. (59) چنین وضعیتی در عنیزه نیز وجود داشت.
اعلام خلافت از سوی ملک حسین در حجاز به سال 1924م. (1340 ه.ق.) حساسیت اخوان را برانگیخت و آن را نوعی بدعت گذاری شمردند. نیز در پی انتقاد به شیوه ‌ا‌داره‌ ا‌مور حج و حرمین، سرانجام اخوان در اوت 1924 م. (صفر 1343ه.ق.) پس از آنکه نتوانستند در حج شرکت کنند، به فرماندهی ابن لَؤی و ابن حُمید، به طائف، از شهرهای زیر نفوذ هاشمیان، یورش بردند. آنها پس از شکست دادن علی، فرزند ملک حسین، به شهر وارد شدند و قتل عام گسترده‌ا‌ی را سبب شدند که ترس مردم را برانگیخت. آنگاه ‌ا‌میر علی از شهر مکه گریخت و آن را در اختیار اخوان نهاد. (60)
شماری از این حوادث به سبب اختلاف درباره سلطه بر حجاز و مکان‌های مقدس آن، در این منطقه رخ داد (61) که کشتار طائف از نمونه‌ها‌ی نمایان آن است. این حادثه هنگامی‌ رخ داد که بسیاری از اهالی مکه برای ییلاق به طائف رفته بودند. پس از آنکه علمای وهابی فتوای حمله به حجاز را دادند، در هفتم صفر 1343ه. ق. ملک عبدالعزیز به‌آن سرزمین هجوم برد و مرد و زن و کودک را از دم تیغ گذراند. (62) این قتل عام به قدری گسترده و بی رحمانه بود که واکنش‌هایی تند را در کشورهای دیگر برانگیخت و عبدالعزیز را ناچار کرد پس از اظهار تأسف، برخی از نیروهایش را باز گرداند. (63) پیش از این در 1218 ه.ق. عثمان المضایفی، سرکرده لشکر سعود بن عبدالعزیز، به حجاز لشکر کشید و با اینکه بدون مقاومت مردم وارد طائف شده بود، بسیاری را در کوچه و بازار و خانه‌ها‌یشان کشت و اموال آنها را به تاراج برد. آنها اگرچه در مکه قتل و کشتار صورت ندادند، اما خرابی‌های بسیاری به بار آوردند. (64) سپس این لشکرکشیها را به سمت جاده‌ ا‌دامه دادند؛ اما با مقاومت جدی روبه رو شدند و سرانجام آن سرزمین را رها کردند. (65)
در (1337 ه. ق./1298 ه.ش.) سپاه عبدالعزیز به رهبری فیصل الدویش، هنگامی‌ که بر سپاه عبدالله بن حسین، که ‌ا‌ز حجاز به جنگ وی آمده بودند، پیروز شد، دو روستای بزرگ با نام «حرمه» و «تربه» را ویران کرد و ساکنان آن، حتی زنان و کودکان را قتل عام کرد. تعداد قربانیان را تا سه هزار نفر ذکر کرده‌ا‌ند.
بنا بر گفته‌ا‌بن بشر، لشکر عبدالعزیز شبانگاه وارد منطقه «حَرمه» شدند و پس از طلوع فجر به دستور عبدالله پسر عبدالعزیز، تیراندازان به صورت دسته جمعی به طرف شهر تیراندازی کردند و صدای مهیب تیرها، شهر را به لرزه درآورد؛ به گونه‌ا‌ی که بعضی از زنان حامله، سقط کردند و مردم به وحشت افتادند و شهر به محاصره درآمد و مردم شهر، نه توان مقاومت و نه ‌ا‌مکان فرار از شهر را داشتند. (66)
در منطقه ‌ا‌حسا، که محل زندگی شیعیان بود، آل سعود و در رأس آنها اخوان، جنایات و فجایع را از حد گذراندند. عبدالعزیز پس از فتح این منطقه در 1331 ه.ق. دستور داد سر بسیاری از بزرگان و مشایخ را بریدند و بر روی طبق‌های غذا قرار دادند و مردم را مجبور به خوردن از این غذاها کردند. در بخش‌های دیگر احسا، مانند قطیف، عقیر و جبیل، چنین جنایت‌هایی رواج یافت. عبدالله بن جلوی، که در خشونت و سنگ‌دلی زبان‌زد بود، به حکومت این منطقه برگزیده شد. (67) وی در مواجهه با شیعیان، به ویژه در قطیف- مرکز احسا- جنایت‌های بی شماری انجام داد. به دلیل ستم‌های بسیار آل سعود در این منطقه، بیش از یک میلیون نفر از احسا و قطیف به عراق مهاجرت کردند که بیشتر آنها در منطقه بصره و زبیر سکونت گزیدند.

قتل عام حجاج مصری در منا

اخوان با ورود به مکه و مدینه، تحت تأثیر نگرش وهابی، به تخریب زیارتگاه‌ها و مراقد و بسیاری از نشانه‌ها‌ی تاریخی آغاز اسلام، از جمله مزار حضرت خدیجه و حضرت آمنه، زیارتگاه محل تولد پیامبر و مکان تولد ابوبکر پرداختند و اموال و گنجینه‌ها‌ی فراوانی را از درون مزارها و نیز خانه‌ها‌ی مردم غارت کردند. آنها در همین حال، با نواختن طبل و خواندن سرودهای مذهبی، جشن گرفتند و مردم را از زیارت قبرها نهی کردند. به برخی از این مزارها نیز بی حرمتی کردند. (68) این کارها واکنشی تند و گسترده بر ضد آل سعود در جهان اسلام پدید آورد. (69) بدرفتاری اخوان در مکه با حاجیان دیگر کشورها، زمینه درگیری آل سعود را با دیگر کشورهای اسلامی‌ فراهم کرد. برای مثال، سنگ باران محمل مصری در حج به سال 1344 ه. ق. (1926م.) به سردی روابط میان سعودی و مصر تا حدود 10 سال انجامید. (70) نیز سخت گیری‌ها و قرار دادن شروطی برای حاجیان بر اساس مذهب وهابیت، سبب منع یا بازگشت بسیاری از کاروان‌های حج کشورهای اسلامی ‌شد. (71)

کشتن علما

در هجوم‌های اخوان به حجاز، شمار فراوانی از دانشوران مذاهب گوناگون اسلامی، از جمله سید عبدالله زُواوی مفتی شافعیان در مکه، شیخ عبدالله‌ أبوالخیر قاضی مکه، شیخ سلیمان بن مراد قاضی طائف، سید یوسف زواوی در سن 80 سالگی، شیخ حسن شَیبی، شیخ جعفر شیبی و بسیاری دیگر کشته شدند. (72)

تخریب قبور ائمه بقیع (73) (علیه السلام)

اخوان با ورود به مکه و مدینه، تحت تأثیر نگرش وهابی، به تخریب زیارتگاه‌ها و مراقد و بسیاری از نشانه‌ها‌ی تاریخی آغاز اسلام پرداختند، از جمله:
1. محل تولد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ، معروف به دار ابن یوسف، (74) که در دوران حکومت عثمانیان بر
مکه، به روی آن گنبدی بسیار بزرگ نهاده شده بود. (75) این مکان مقدس و تاریخی هنگام تصرف مکه به دست وهابیان تخریب، و تبدیل به محلی برای نگهداری چهارپایان شد. (76)
2. تخریب خانه حضرت خدیجه کبری (س) ؛ این خانه پس از مولد النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از مهم‌ترین
و مقدس‌ترین مکان‌ها در مکه محسوب می‌شد. (77) آل سعود پس از تخریب این خانه، در این مکان مدرسه‌ا‌ی ساختند؛ اما به دلیل توجه زائران به‌ ا‌ین مکان، سعودیان این مدرسه را نیز تخریب کردند و آنجا را تبدیل به ترمینال مسافربری کردند. (78)
3. تخریب خانه حضرت ابوطالب و محل زندگی حضرت علی (علیه السلام) ؛ (79)
4. تخریب خانه ‌ا‌م هانی، محل معراج پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ؛ (80)
5. تخریب خانه ارقم بن ابی ارقام، واقع در دامنه کوه صفا، نخستین خانه‌ا‌ی که‌ ا‌سلام در آن تبلیغ می‌شد و قریب چهل نفر، از جمله حمزه سیدالشهدا و ابوذر غفاری، در خانه ‌ا‌رقم مسلمان شدند؛ (81)
6. تخریب محل تولد امام جعفر صادق (علیه السلام) معروف به دار ابی سعید؛ (82)
7. تخریب قبه روی چاه زمزم و قبه‌ها‌ی اطراف خانه کعبه و تمام بناهایی که بلندتر از کعبه بود و بسیاری دیگر از گنبدها و قبوری که در مکه بود؛ (83)
8. دارالندوه یکی از کهن‌ترین مکان‌های مکه که به دست قصی بن کلاب برای رایزنی درباره مهم‌ترین کارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی‌ مکه ساخته شده بود؛ همچنین خانه‌ها‌ی مردم را غارت کردند. آنها در همین حال، با نواختن طبل و خواندن سرودهای مذهبی، جشن گرفتند و مردم را از زیارت قبرها نهی کردند. به برخی از این مزارها هم بی حرمتی کردند. (84) این کارها واکنشی تند و گسترده بر ضد آل سعود در جهان اسلام پدید آورد. (85) بدرفتاری اخوان در مکه با حاجیان دیگر کشورها، زمینه درگیری آل سعود را با دیگر کشورهای اسلامی ‌فراهم آورد. (86)

اختلافات ابن سعود با اخوان

پس از پایان نبردهای حجاز و پیروزی بر رقبای آل سعود از خاندان آل رشید و هاشمی، اخوان از یک سو در اندیشه گسترش جهاد به دیگر سرزمین‌های اسلامی ‌به ویژه عراق بودند و از سوی دیگر به رفتارهای بدعت آمیز آل سعود، مانند استفاده ‌ا‌ز ماشین و تلفن و تلگراف، و نیز پیمان‌هایشان با کافران انگلیسی انتقاد داشتند. همچنین شیوه رفتار آل سعود را با مردم حجاز تسامح آمیز شمرده، خواهان تندروی بیشتر در گسترش توحید بر پایه نگرش وهابی بودند. (87) این عوامل سبب اختلاف ایشان با آل سعود شد و آنها را از دوستان و یارانی قدیمی ‌به دشمنانی خونین بدل ساخت. نخستین نشانه‌ها‌ی اختلاف در همایش سران اخوان در ارطاویه به سال 1926 م. (1345 ه.ق.) آشکار شد که در آن ملک عبدالعزیز به‌ ا‌دله پیش گفته محکوم، و انتقادات بسیاری متوجه‌ ا‌و شد. (88) آنگاه بیشتر سران اخوان در همایش ریاض به دعوت عبدالعزیز در رجب 1345ه. ق. (ژانویه 1327 م.) حضور نیافتند. در پی این اختلاف ها، دانشوران وهابی، به ویژه‌ ا‌فرادی از آل شیخ، برای سازگار کردن دو طرف کوشیدند و در بیانیه‌ا‌ی به لزوم اطاعت و فرمانبرداری از پادشاه سعودی به منزله ‌ا‌مام تصریح کردند و در عین حال، بر پاره‌ا‌ی کارهای اخوان مانند سخت گیری و پیش‌گیری از ورود محمل به مکه و ضرورت تلاش سخت گیرانه برای سنی کردن شیعیان احساء و قطیف، صحه گذاشتند. (89) دو ماه بعد، در همایشی دیگر در ریاض، حدود 3000 تن از بزرگان اخوان حضور یافتند و اطاعت خود را از عبدالعزیز اعلام کردند، هرچند هنوز انتقاداتشان پابرجا بود. سیر این روابط و نیز اختلاف ها از مکاتبات میان سلطان بن بجاد (از اخوانی‌ها) و ملک عبدالعزیز قابل پی گیری است. (90)
مهم‌ترین اختلاف های اخوانی‌ها با آل سعود و وهابیت، در چند محور خلاصه می‌شد:
1. اخوان از صاحبان اندیشه وهابی نیز پیشی گرفتند. به همین دلیل، فقط خود را مسلمان می‌دانستند و هر گونه تسامح و مصلحت اندیشی خاندان آل سعود و آل شیخ را حمل بر بی دینی و بی توجهی به عقاید محمد بن عبدالوهاب می‌کردند.
2. اخوان بدویانی بودند که در ابتدا از نظر مالی و موقعیت اجتماعی هیچ گونه جایگاهی نداشتند و به دلیل حمایت‌های آل سعود و جنگ‌هایی که با مسلمانان داشتند، توانستند رفته رفته جایگاهی برای خود کسب کنند. به عبارت دیگر، جنگ و غارت، فلسفه وجودی آنها بود. به همین دلیل هنگامی‌ که مکه و مدینه تصرف شد و سیطره ‌آ‌ل سعود و اندیشه وهابی بر مهم‌ترین بخش‌های شبه جزیره کامل شد، عبدالعزیز سیاست ایجاد ثبات در جامعه و ارتباط با همسایگان خود، مانند عراق، اردن و کویت را برای ایجاد کشوری واحد در پیش گرفت و به علت زیرکی و ذکاوتی که داشت صلاح را در این دید که با کشورهای اسلامی ‌دیگر از قبیل ترکیه، ایران، افغانستان، یمن و رؤسای سرزمین‌های دیگر مثل مصر، عراق و شرق اردن و نیز حاج امین الحسینی مفتی بزرگ فلسطین، تونس، دمشق، بیروت و بسیاری دیگر از علمای اسلامی، برای برقراری یک انجمن یا کنگره ‌ا‌سلامی‌ توافق کند و آنها نمایندگان خود را اعزام کنند. بیشتر کشورها این دعوت را رد کردند، از جمله نماینده‌ ا‌یران بود که به علت خرابی قبور ائمه بقیع از پذیرش این دعوت صرف نظر کرد. البته به علت همین امر ایران سفر حج را تا سال 1346 به علت وجود خطر منع کرد. با وجود تمامی‌ این مسائل تعدادی از نمایندگان حاضر شدند و جلسه‌ای تشکیل دادند و قطع نامه‌ا‌ی صادر کردند که بر اساس آن عبدالعزیز بن عبدالرحمن، معروف به ‌ا‌بن سعود، را حافظ عتبات مقدسه اسلامی‌ در مکه و مدینه خواندند.
ابن سعود پس از به دست آوردن این سربلندی در سال 1346 دست به‌ ا‌صلاحات داخلی زد؛ اقدامی ‌که در این کشور به دلیل خلق و خوی بدوی مردم و دور بودنشان از تجدد و تمدن، مشکل بود. ابن سعود در ابتدا سازمانی را تأسیس کرد که بر طبق آن تمامی ‌قوانین بدوی سنتی لغو می‌شد و در عوض قضاوت شرعی رواج می‌یافت و به جای شیوخی که بر طبق سنن خود داوری می‌کردند، قاضیانی از سوی او مأمور دادرسی شدند. (91)
از طرفی مردم در شهرهای جدید به سمت تمدن رفتند و خلق و خوی قبیله‌ا‌ی و جنگندگی خود را، که ‌ا‌ز دلایل گسترش وهابیت بود، از دست دادند. تعامل با دیگر کشورها نیاز به آرامش و دوری از جنگ داشت. این امور، با منافع اخوان به هیچ روی هم‌خوانی نداشت. به همین دلیل، بدون توجه به دستورهای عبدالعزیز، سه تن از رهبران اخوان، فیصل بن سلطان دویش، سلطان بن بجاد و ضیدان بن حثلین عجمانی، در شهر ارطاویه در 1926 م. گرد هم آمدند و پیمان بستند که نبرد با کافران و مشرکان را ادامه دهند. (92) اختلاف مرزی میان عراق و عربستان در 1927 م. (1346 ه.ق.) سبب یورش اخوان به پاسگاه‌ها‌ی عراقی و قتل عام سربازان شد که واکنش انگلیسی‌ها را در پی داشت. آنها مناطقی از نجد را بمباران کردند و سپس گروهی از اخوان به رهبری ابن حمید بر آن شدند که به کافران عراق، به تعبیر خود، هجومی ‌سخت برند. ابن سعود آنها را از این کار بازداشت و بزرگان اخوان را به همایشی در ریاض دعوت کرد؛ اما ابن حمید، دویش و عجمانی در آن شرکت نکردند. (93)
3. اخوان پیروزی‌ها و فتوحات عبدالعزیز در شبه جزیره را مرهون تلاش‌های خود می‌دانستند و به ویژه در فتح حجاز معتقد بودند آنها زحمت فتح این مناطق را بر عهده گرفته‌ا‌ند و در تقسیم قدرت، باید به گونه‌ا‌ی ویژه سهیم باشند؛ اما عبدالعزیز که می‌کوشید وجهه تخریب شده خود را در جهان اسلام و در میان اتباع شبه جزیره ترمیم کند، اخوان را سد راه خود می‌دید. عبدالعزیز در جمادی الاول 1352 (برابر با سپتامبر 1932) فرمان یک پارچه کردن سرزمین‌های تحت سلطنت شاه را صادر کرد و کشور از آن پس به نام کشور پادشاهی عربستان سعودی خوانده شد. با پایه گذاری وزارتخانه‌ها و تصویب مجلس، در 1345 ه.ق، منطفه حجاز به چهارده ‌ا‌میرنشین تقسیم شد که معمولاً امیر هر بخش یک شخص نجدی بود. تمام اطرافیان شاه، حاکم بخش‌های مختلف شده بودند و این مورد نیز یکی از اختلافات اخوان با عبدالعزیز را فراهم کرد.
4. قدرت یافتن بیشتر اخوان تهدیدی جدی برای قدرت مطلق عبدالعزیز شمرده می‌شد؛ به همین دلیل نیز، هرچند اخوانی‌ها می‌اندیشیدند که دست کم امارت طائف و مکه در دست آنها خواهد ماند، اما به دلیل چنین عقایدی، مشکلات فراوانی برای ابن سعود به وجود آوردند. (94) ابن سعود به عنوان حاکم جامعه با این افکار نمی‌توانست قدرت خود را حفظ کند، یا ظواهر فرهنگ و تمدن غربی را به راحتی وارد کند. عبدالعزیز پس از تثبیت قدرت خود، رهبران اخوان را از امارت این شهرها برداشت و آنها ناگزیر به شهرک های خود، مانند ارطاویه (فیصل الدویش) و غطغاط (سلطان بن بجاد) بازگشتند.
در 1343 ه. ق. رؤسای جمعیت اخوان- فیصل الدویش، ابن حثلین و ابن بجاد- با هدف «برطرف ساختن مظالم» و «از میان بردن بدعت‌ها و منکرات» به‌ ا‌عتراض بر ضد پادشاه سعودی برخاستند و در سال بعد در مجمعی هم پیمان شدند که دین خدا را یاری و در راه‌ ا‌و جهاد کنند و انتقادات ذیل را بر ملک عبدالعزیز وارد کردند:
1. ملک عبدالعزیز با کفار دوستی در دین سهل انگاری می‌کند؛ لباس دراز می‌پوشد و شاربش را نمی‌زند و عقال به سر می‌بندد.
2. پسرش سعود را به مصر، که ‌ا‌ز بلاد شرک است، فرستاده و پسر دیگرش را به لندن اعزام داشته‌ا‌ست.
3. از اتومبیل و تلگراف و تلفن استفاده می‌کند.
4. مالیات هایی را در حجاز و نجد مقرر کرده‌ ا‌ست.
5. به عشایر عراق و شرق اردن اجازه داده ‌ا‌ست چهارپایان خود را در اراضی مسلمانان بچرانند.
6. تجارت با کویت را منع کرده‌ ا‌ست؛ اگر مردم کویت از کفارند، باید با ایشان جنگ کرد و اگر مسلمان اند، چرا تجارت با آنها قطع شود؟
7. شیعیان احسا و قطیف را مجبور کنند تا دین اهل سنت و جماعت را بپذیرند.
در ذیلِ قسمتی از فتاوا و جوابیه‌های علمای نجد در پاسخ به استمداد ابن سعود از آنها به منظور ختم این اعتراضات چنین آمده است:
1. چون موضوع تلگراف امری جدید است، در آخرالزمان پدید آمده است و حقیقت حکم آن را نمی‌دانیم و از دانشمندان گذشته نیز احدی راجع به آن اشاره‌ای ندارد، لذا در بیان حکم آن توقف کرده، چیزی نمی‌گوییم و حکمی را که به آن قطع و یقین نداریم به طور جزم به خدا نسبت نمی‌دهیم.
2. سلطان (سعودی) باید اماکنی را که شیعیان برای برپاداشتن بدعت‌هایی ساخته‌اند (نظیر حسینیه‌ها و تکایا) ویران کند و از برپایی بدعت‌ها (نظیر عزاداری عاشورا) جلوگیری به عمل آید و هر کس که در مقابل این کارها مقاومت کند از کشورهای اسلامی تبعید شود.
3. گرفتن گمرک و مالیات از نظر ما حرام آشکار است. ولی اگر سلطان سعودی مرتکب این عمل حرام شد نباید با او به مخالفت برخاست و اختلاف میان مسلمانان ایجاد کرد، یا به سبب این کار حرام، از فرمان او سر بر تافت. (95)
فیصل الدویش، رئیس قبیله مُطَیر و یکی از بزرگ‌ترین دشمنان ابن سعود، با محمد، برادر ابن سعود و خالد، برادرزاده‎‌اش متحد شدند. فیصل الدویش برای اینکه عراق را علیه ابن سعود بشوراند، به مرزهای عراق هجوم برد. ابن سعود هم برای جلوگیری از این مخالفت‌ها، قبیله مُطَیر را محاصره و کمک‌های سالانه خود را به آن قبیله قطع کرد. از سویی انگلیس هم برای جلوگیری از این حملات در رمضان 1346 با هواپیما به نجد حمله کرد. این در حالی بود که انگلیس حامی عراق بود. لذا به شدت به قبایل طرفدار ابن سعود حمله شد. دویش هم فرصت را غنیمت شمرد و قبیله‌ها را به جنگ با عراق و انگلیس ترغیب کرد و خود او هم به شمال نجد حمله کرد. ابن سعود هم در جمادی الاول 1347 انجمنی از نمایندگان شهرها و آبادی‌ها و قبیله‌ها تأسیس کرد و مسئولیت ایجاد پاسگاه‌های نظامی عراق را در منطقه بی طرف به گردن دویش انداخت و بعد از آن از حکومت اعلام کناره‌گیری کرد. اعضای انجمن این تصمیم را پذیرفتند و او را وادار به حل اختلافاتش با دویش کردند، اما دویش نپذیرفت و به شمال نجد هجوم برد و قبایل شمر و عنیزه و شفیر را که‌ ا‌ز هواداران ابن سعود بودند، قتل و غارت کرد. حافظ و هما در این باره می‌گوید سال 1335 را باید

عبارات مرتبط با این موضوع

ره ولاء فرهنگ و اجتماعزمانی آل سعود، خاندان حاکم بر عربستان تلاش بسیار می‌کرد تا به هر طریق ممکن بر جنگ ره ولاء فرهنگ و اجتماع زمانی آل سعود، خاندان حاکم بر عربستان تلاش بسیار می‌کرد تا به هر طریق ممکن بر جنگ داخلی که


ادامه مطلب ...

سلفی‌گری اخوان المسلمین و تقریب

[ad_1]

چکیده

اخوان المسلمین مصر، که خود را سلفی معرفی می‌کند، جریانی است که در اصل سلفی‌گری با سایر سلفیه مشترک است، اما تفاوت‌های مهمی نیز با دیگر انواع آنها دارد. از آنجایی که ‌این جریان امروزه در بیش از هفتاد کشور طرفدار دارد، می‌تواند نقش مؤثری در موفقیت یا شکست تلاش‌های تقریبی داشته باشد. این گرایش از سلفیه در دفاع از وحدت اسلامی و تأسیس دار التقریب نقش اساسی داشته، برخلاف سلفیان وهابی تکفیری که بیشترین نقش را در ایجاد تفرقه دارند، تقریب مذاهب را در دستور کار خویش قرار داده ‌است. لذا می‌توان آنها را سلفیه تقریبی دانست. در مقاله حاضر، این گرایش فکری از سلفیه را تا حدودی معرفی کرده، اندیشه‌های آنها در خصوص برخی مباحث، از جمله بدعت، زیارت، و میزان هماهنگی آنها با اهداف تقریبی و مسئله تکفیر بررسی شده ‌است.
کلید واژه : سلفیه، تقریب، وحدت اسلامی، اخوان المسلمین، اهل سنت، تشیع، تکفیر.

مقدمه

یکی از جریان‌هایی که در سال‌های اخیر نقش بسزایی در سیاست‌های منطقه‌ای ایفا کرده و هر روز بر دامنه گسترش نفوذ آن افزوده می‌شود، جریان «سلفی» است. هرچند این اصطلاح با اهل حدیث از اهل سنت گره خورده‌ است، ولی با ظهور ابن تیمیه در قرن هفتم و اظهار این مطلب که «در عقل صریح و نقل صحیح چیزی که مخالف طریقه سلفیه باشد، وجود ندارد». (2) مکتب «سلفیه» به معنای خاصی تلقی شد. بعد از ابن تیمیه، محمد بن عبدالوهاب (متوفی 1206 ه.ق.) در عربستان ظهور کرد و سلفی‌گری را با گرایش تکفیری تأسیس کرد. (3) امروزه سلفیه گرایش‌های فکری متعددی دارد که ‌البته در اصل سلفی‌گری مشترک‌اند. برخی از این گرایش‌ها عبارت‌اند از: سلفیه تکفیری وهابی عربستان، سلفیه ‌اعتدالی و افراطی دیوبندی شبه قاره هند، سلفیه‌ اعتدالی زیدیه یمن، سلفیه تقریبی اخوان المسلمین مصر و سلفیه جهادی سید قطبی. (4) سلفیت نزد هر یک از این گروه‌ها معنای خاصی دارد و به تبع آن عمل کرد متفاوتی هم در خصوص تقریب و تکفیر دارند. در این مقاله می‌کوشیم به دو پرسش پاسخ دهیم:
1. سلفیت نزد اخوان المسلمین چه معنا و معیاری دارد؟
2. نگاه‌اخوان المسلمین و معیار ایشان در بحث تقریب و تکفیر چیست؟

«سلفیه» در لغت و اصطلاح

«سلفی‌گری» در لغت به معنای تقلید از گذشتگان و در معنای اصطلاحی آن، نام فرقه‌ای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح می‌دانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ، صحابه و تابعین دارند. آنها معتقدند عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شود که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده‌ است؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و علما نباید به طرح ادله‌ای غیر از آنچه قرآن در اختیار می‌گذارد، بپردازند. لذا در اندیشه سلفیون، اسلوب‌های عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنها حجیت دارد.

تاریخچه سلفیه

سلفی‌ها خود را پیرو مکتب «اهل حدیث» می‌دانند؛ مکتبی که «احمد بن حنبل» در عصر عباسیان و پس از اختلاف با معتزله و اهل کلام و شیعیان پدید آورد. نقطه عطف تفکر سلف‌گرایی ظهور «ابن تیمیه حرانی» است. او بعد از آنکه به جای پدرش بر کرسی تدریس و افتاء نشست، عقایدی در مسائل توحیدی و جانبداری از اهل حدیث و پیروی از سلف بیان کرد که در میان مسلمانان اختلاف شدیدی درباره ‌افکار او پدید آمد تا جایی که برخی او را به عنوان رهبر فکری خویش پذیرفتند و برخی هم او را به شدت انکار کردند و عقاید او را بدعت دانستند و فتوا به قتل یا حبس او دادند.
پس از درگذشت ابن تیمیه و هجوم فقیهان همه مذاهب بر ضد او، شاگردان او، مانند ذهبی، ابن قیم و ابن کثیر نتوانستند شیوه ‌او را ترویج کنند تا اینکه چهارصد سال بعد از وی در اواسط قرن دوازدهم هجری «محمد بن عبدالوهاب»، ساکن نجد حجاز، مسائل ابن تیمیه و نظرات وی را پی گیری کرد. محمد بن عبدالوهاب چون از علم ابن تیمیه بهره وافری نبرد، راه عمل و اقدام را برگزید و رساله‌های کوچک پر از آیه و حدیث بدون اصطلاحات علمی برای تعلیم عوام به نگارش درآورد و به شمشیر متوسل شد و راه تندی و خشونت را در پیش گرفت. وی تابعین برنامه‌اش را مسلمان و موحد و مخالفانش را کافر و مشرک نامید.
سلفیان در نجد موجی از تندروی و سخت گیری به راه ‌انداختند و کم کم به تکفیر همه مسلمانان پرداختند و گاهی برای ساکت کردن مخالفان، شیعه را تکفیر کردند و اشاعره و صوفیه و مذاهب دیگر را اهل بدعت خواندند و مدعی شدند که‌ اسلام ناب محمدی در اختیار سلف بوده، فهم آنها از کتاب و سنت برای همگان حجت است و هر کس از این راه عدول کند، بدعت گذار یا خارج از اسلام است.

سلفی‌گری در مصر

حمله ناپلئون به عثمانی و تصرف مصر، ضعف امپراتوری عثمانی را آشکار و جنبش‌های اسلامی را فعال‌تر کرد. از اوایل قرن سیزدهم ه. ش. هرچه نفوذ عثمانی در مصر کم می‌شد، نفوذ اروپایی‌ها بیشتر شد تا جایی که حدود 1261 ه. ش. انگلیس کنترل همه‌ امور مالی و اداری مصر را در دست گرفت و آنجا را مستعمره خود کرد. در چنین دورانی سید جمال الدین اسدآبادی به مصر آمد و جوانان مصر را به مبارزه علیه‌ انگلیس دعوت کرد و سلطه ‌استعماری را برای مردم مسلمان آن زمان معنا کرد. سید جمال مسلمانان را دعوت می‌کرد به ‌اسلام دوران پیامبر باز گردند.
شیخ محمد عبده، سعد زغلول، ابراهیم هبلاوی، فتحی زغلول و بسیاری دیگر از نویسندگان لبنانی، سوری و مصری دور سید جمال جمع شدند و با مقالاتشان به خصوص در مصر جنبش‌های اعتراضی علیه ‌استعمار انگلیس به راه‌ انداختند که مهم‌ترین آنها در تأسیس «انجمن وطنی» و قیام «اعرابی پاشا» نمود پیدا کرد. دولت مصر سید جمال را از این کشور اخراج کرد، ولی شاگردانش راهش را ادامه دادند. یکی از مهم‌ترین شاگردان سید جمال در مصر «محمد عبده» بود. او که سال‌ها با سید جمال همراه بود، وقتی به مصر بازگشت روش انقلابی و حماسی سید را کنار گذاشت و برای رسیدن به‌ آرمان‌های او روشی آرام در پیش گرفت. عبده راه نجات مسلمانان را بازگشت به ‌اسلام دوران پیامبر و اسلام سلف می‌دید، ولی بر عقل و آگاهی تأکید می‌کرد و ملاک شناخت دین را عقل می‌دانست. از نظر وی، ایمانی که بر عقل استوار نباشد، پذیرفته نبود؛ عبده با نص‌گرایی و تقدیرگرایی مخالف بود و تلاش می‌کرد دین را با دنیای جدید مطابقت دهد و نظام خلافت را نظام مطلوب سیاسی در اسلام می‌دانست. محمد عبده شاگردانی تربیت کرد که «رشید رضا» از مشهورترین آنها بود. وی اهل سوریه بود و در مدارس دینیِ مخالفان خلافت عثمانی درس خوانده بود. با خواندن عروة الوثقی با سید جمال و عبده‌ آشنا شد و به مصر رفت و شاگرد و همراه عبده شد.

رشید رضا و سلفیت

رشید رضا تفکر سلفیه را پذیرفت و در آثار خود، به ویژه در تفسیر و مجله المنار، از آن دفاع کرد. بدین ترتیب تفکر سلفیه در شمال آفریقا رواج یافت. رشید رضا ابتدا مدافع گرایش به سلف با رویکرد سید جمالی بود؛ اما با ظهور وهابیت در عربستان و مهاجرت دو تن از نوادگان محمد بن عبدالوهاب به مصر، تحت تأثیر افکار آنها با ابن تیمیه‌ آشنا شد و سلفیه ابن تیمیه‌ای را پذیرفت. رشید رضا خود در این باره می‌نویسد: «در اوایل طلبگی فکر می‌کردم که مذهب سلف، مذهب ضعیفی است؛ اما هنگامی که آثار ابن تیمیه و سفارینی را مطالعه کردم به ‌این نتیجه رسیدم که مذهب سلف، مذهب حقی است و مخالفان آن از افکار سلفیه‌ اطلاعی ندارند». (5)
رشید رضا از هواداران بازگشت به سلف ابن تیمیه‌ای شد و در مجله‌ المنار به تبلیغ این اندیشه پرداخت و آثار محمد بن عبدالوهاب را با عنوان مجموعة التوحید به چاپ رساند و خود نیز آثاری همچون الوهابیون و الحجاز تألیف کرد. رشید رضا می‌گفت که به خاطر خدا، یک ربع قرن از وهابیت دفاع کرده ‌است. او عبدالعزیز، پادشاه عربستان، را خلیفه عادل می‌دانست. (6)
رشید رضا، علی رغم حمایت از اندیشه سلفیه، در راه تقریب تلاش فراوانی کرد و قائل بود که در این زمینه تحت تأثیر سید جمال الدین اسدآبادی است. قاعده طلایی رشید رضا در باب تقریب این جمله بود: «نتعاون علی ما نتفق علیه و یعذر بعضنا فیما نختلف فیه»؛ ما در موارد مشترک به کمک همدیگر می‌شتابیم و در موارد اختلافی یکدیگر را معذور می‌دانیم». وی در این راه تلاش فراوانی کرد و به عنوان یک سلفی معتدل در پی نزدیکی قلوب مسلمانان بود، ولی گاه ‌از علمای شیعه هم انتقاد می‌کرد و می‌گفت: «اکثر علمای شیعه ‌از تقریب دوری می‌کنند و آن را دوست ندارند؛ زیرا معتقدند این مسئله با منافع شخصی آنها در تضاد است». در حالی که رشید رضا متوجه این مطلب نبود که مخالفت آنها به دلیل در خطر بودن منافع نیست، بلکه‌ آنها تقریب به معنای دست برداشتن از برخی عقاید یا حداقل سکوت در مقابل برخی دیگر را قبول ندارند، چرا که وظیفه ما حق گویی و حق طلبی است.

اخوان المسلمین و گسترش سلفی‌گری اعتدالی و افراطی در شمال آفریقا

بعد از رشید رضا گسترش تفکر سلفیه در مصر مدیون اخوان المسلمین است که پیرو معتدل تفکرات سلفیه است. در میان شاگردان وی، حسن البناء در 1927 در شهر اسماعیلیه، به دنبال بحران به وجود آمده در جهان اسلام (7) جمعیتی اسلام‌گرا را بنیان گذاشت که خیلی زود از تأثیرگذارترین گروه‌های اسلامی در آفریقا، اروپا، آسیا و حتی آمریکا شد. وی با تأسیس جنبش اخوان المسلمین، تفکر سلفیه‌ اعتدالی- تقریبی را در شمال آفریقا و کشورهای عربی پایه ریزی کرد و گسترش داد. عقاید حسن البناء، هرچند در شیوه بیان با سلفیه فرق‌هایی دارد، اما با اندیشه بازگشت به سلف پیوند می‌خورد. لذا در مجالس اخوان المسلمین تفسیر قرآن و حدیث بیش از هر چیز محل توجه بود؛ حسن البناء منابع اساسی تعالیم اسلامی را قرآن و سیره رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌دانست و تأکید داشت که مردم با تکیه به ‌این دو به کامروایی دست می‌یابند و خواهان بازگشت به ‌اسلام اصیل بود، نه ‌اسلامی که به مرور زمان در جوامع مختلف بر اثر نفوذ صاحبان قدرت، ابزاری برای دستیابی به منافع آنها علیه مردم عامی شده بود؛ در حالی که‌ اسلام اصیل تمامی عرصه‌های زندگی انسان را در هر دو جهان محل توجه قرار می‌دهد که در این صورت آن را می‌توان «مکتب عبادت، وطن دوستی، تمدن، دین، حکومت، اخلاق و شمشیر» (8) نامید. وی برای ترویج ایدئولوژی اخوان، به قرآن و شش کتاب معتبر حدیثی اهل سنت (صحاح سته) و همچنین افکار و اقدامات دیگر شارحان پیشگام سلفی‌گری از جمله ‌احمد بن حنبل، ابن حزم، ابن تیمیه، نووی و دیگر نظریه پردازان تأسی می‌جست. (9)
محبوب‌ترین و زیباترین شعار ایشان، هنگامی که بسیاری از مردم برای پادشاهان و رؤسا زنده باد می‌گفتند، ندای «الله‌اکبر و لله‌الحمد» و بانگ و آوای بلندشان مدام «لا اله ‌الا الله محمد رسول الله» و «برای آنها خواهیم زیست، به خاطرشان خواهیم مرد و در راه‌ آنها تا رسیدن به ملاقات خداوند جهاد و تلاش خواهیم کرد» بوده و هست. (10) شعار معروف اخوان المسلمین، که بیانگر ایدئولوژی بنیادگرایانه‌ آنها نیز هست، عبارت است از: «خدا غایت ما، پیامبر رهبر ما، قرآن قانون ما، جهاد روش ما، کشته شدن در راه خدا بزرگ‌ترین آرزوی ماست». (11)
جنبش حسن البنّاء، فاقد عمق فلسفی جنبش سلفیه بود. چون شخصاً علاقه چندانی به مسائل پیچیده و غامض ایدئولوژیک نداشت. اما با این همه، موفق شد آنچنان حمایت توده‌ها را سازماندهی کند که هیچ جنبش اسلامی دیگری تا پیش از او قادر به‌ انجام آن نشده نبود؛ چرا که رویکرد ایشان سیاسی بود و به همین دلیل بعد سیاسی سلفیه شمال آفریقا بر تمام جریان‌هایی که تحت تأثیر این جنبش بودند، اثر گذاشت.

سلفیت اخوان المسلمین از دیدگاه سلفیان تندرو

با اینکه ‌اخوان خود را سلفی معرفی می‌کند و به‌ آن توجه ویژه دارد به گونه‌ای که سکولارها، اخوان المسلمین را متهم می‌کنند که در عقاید دینی خود مسلمانانی متعصب، در ایمان خویش انعطاف ناپذیر و در نگاهشان به مذاهب و افکار دیگر تندرو و سخت گیرند، سلفی‌ها و تحریری‌ها اخوان المسلمین را به سهل انگاری در خصوص امور عقیدتی همچون، مسئله‌ اولیا و قبور و توسل به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، ملائک، دوستان خوب خداوند و آیات و احادیثی که‌ آنها را آیات و احادیث صفات می‌نامند، متهم می‌کنند. برخی از وهابی‌ها اطلاق سلفی بودن بر اخوان را قبول نداشته، معتقدند اخوان در این امور از اشعریه پیروی می‌کنند و از اهل سنت به شمار نمی‌آیند!
وهابی‌ها، همچنین اخوان را در مسئله «ولایت» و «برائت» به عدم برائت از کافران، اعم از کلیمیان و مسیحیان و دیگران متهم می‌کنند، چرا که‌ آنها را برادر خطاب می‌کنند، در حالی که میان مسلمان و کافر رابطه برادری وجود ندارد. علاوه بر این، اخوانی‌ها «نصوص قطعی» را تأویل می‌کنند، به ویژه نصوصی که مسلمانان را به جنگ با کافران و گرفتن جزیه‌ از آنها فرا می‌خواند. همچنین اخوان حکم کفر حکامی را که حکم به ما انزل الله نمی‌کنند و شریعت و دین خداوند را در بخش‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زندگی بشری به‌ اجرا نمی‌گذارند، صادر نمی‌کنند و با این روش خویش، راه مخالفت با قرآن در پیش گرفته‌اند. حتی آنها می‌گویند عقیده در اندیشه اخوان به‌ اندازه کافی محل توجه نیست و در فرهنگ ایشان منزلت مناسبی ندارد. وهابیان تهمت‌های فراوان دیگری نیز بر اخوان وارد می‌کنند که‌ اصول درستی ندارد و بر پایه دلیل واضح و معرفت صحیح واقع نشده ‌است.
البته در مقابل، برخی از محققان و پژوهش‌گران، سلفی نامیدن وهابیت را نمی‌پسندند و معتقدند افکار وهابیت، ارتباطی با آرا و افکار سلف ندارد، ولی وهابی‌ها با تبلیغات خود با کمک فراوان آل سعود، اسم سلف را دو قبضه کرده‌اند.

برخی از مسائل اعتقادی نزد اخوان

اخوان برخلاف وهابیان که‌ افراطی‌ترین گروه سلفیه و تکفیری‌اند و رویکرد مناسبی به تقریب ندارند و مفهوم بدعت را حربه‌ای برای تکفیر مخالفان تفکر خود قرار داده‌اند، در خصوص معنای بدعت و راه برخورد با آن، بحث زیارت، تکفیر و همچنین بحث تقریب نظری جدای از وهابیت دارند که به ‌اختصار به‌ آن اشاره می‌کنیم.

بدعت نزد اخوان

با اینکه‌ اخوان، با اعمال و گفتارهای شرک آلود، خرافات و امور باطل و بیهوده‌ای که حول عقیده توحید شکل گرفته، به شدت مخالف‌اند و استاد حسن البناء در رساله اصول عشرین می‌گوید: «هر گونه بدعتی در دین خداوند که دارای اصل و دلیلی نباشد و مردم از روی کشش‌های نفسانی آن را خوب و پسندیده بدانند- خواه ‌از طریق افزودن باشد یا کاستن- انحراف و گمراهی است و باید با در پیش گرفتن بهترین وسیله که منجر به بدتر از آن نشود، مقابله شود» اما معتقد است باید با روش حکیمانه و موعظه دلسوزانه مقابله شود.
حسن البناء، که روش خود را تربیتی و اصلاحی می‌دانست، نمی‌کوشید عقیده فاسدی را براندازد، مگر اینکه قبلاً به جای آن عقیده صالحی را بنیان کرده باشد. زیرا ویران کردن بعد از ساختن سهل و ساده می‌شود، ولی قبل از آن بسیار سخت است و این دیدگاه بسیار دقیقی است که متأسفانه مصلحان و واعظان معمولاً به‌ آن توجه نمی‌کنند.
قرضاوی، از اعضای اخوان المسلمین، هر چند خود متوسل نشدن به ذات پیامبر و صالحان را ترجیح می‌دهد، اما ذیل مسئله توسل، قاعده‌ای به دست می‌دهد و می‌گوید:
هیچ کس نگفته ‌است که هر کس قائل به توسل به پیامبر و اولیا باشد کافر می‌شود و هیچ دلیلی هم برای تکفیر او وجود ندارد؛ زیرا این مسئله‌ای است مخفی و دلایل آن معلوم و آشکار نیست. کفرورزی زمانی پیش می‌آید که یکی از ضروریات معلوم دین یا احکام متواتر و مورد اتفاق و ... انکار شود. حتی کسی که دیگران را به خاطر آنکه قائل به توسل هستند، کافر می‌نامد مستحق شدیدترین مجازات و تعزیر است. باید با چنین کسی که به دین خداوند تهمت و افترا می‌بندد برخورد شود؛ خصوصاً در ارتباط با این فرموده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که می‌فرماید: «أَیُّمَا رَجُلٍ قَالَ لِأَخِیهِ یاَ کَافِرُ فَقَد بَاءَ بِهَا أَحَدُهُما»؛ هر انسانی برادر خود را کافر خواند، یکی از آن دو کافر است. (12) یعنی اگر کافر خوانده شده‌ از کفر بری باشد تکفیرکننده مشمول آن خواهد شد.
قرضاوی در ادامه به دلیل اهمیت و برای اثبات صحت و درستی این رأی محققان را به‌ احادیث موجود در کتاب التوسل؛ انواعه و احکامه‌ ارجاع می‌دهد. (13)

اخوان و زیارت قبور

در خصوص توجه به زیارت، حسن البناء در کتاب خاطرات خود، که در اواخر عمرش تألیف کرد، می‌گوید:
در روزهای جمعه به زیارت یکی از اولیای دمنهور و گاهی به دسوق و گاهی به منطقه عزبه‌ النوام می‌رفتیم. زیرا مقبره شیخ سید سنجر، که ‌از خواص رجال طریقه حصافیه به شمار می‌رفت و در صلاح و تقوا مشهور بود، در آنجا واقع بود و ما یک روز کامل را در آن منطقه به سر می‌بردیم و باز می‌گشتیم. (14)

تکفیر

حسن البناء در اصول العشرون به روشنی تکفیر افراد و جامعه را رد کرده، بر لزوم وحدت اسلامی تأکید می‌کند؛ وی معتقد است:
بدترین چیزی که مسلمانان بدان گرفتار آمده‌اند، تفرقه و اختلاف و بنیان پیروزی‌شان محبت و وحدت است... مگر از ما خواسته نشده برای برادران خویش چیزی را بخواهیم که برای خود می‌خواهیم؟ پس اختلاف برای چیست؟ چرا ما در جوی آکنده‌ از صفا و صمیمیت به تفاهم نرسیم، در حالی که عوامل تفاهم وجود دارد؟
حسن البناء در جایی دیگر وحدت امت را بنیان نظام اجتماعی اسلام دانسته، می‌نویسد:
مقصود از برادری این است که دل‌ها و جان‌ها را به وسیله عقیده با یکدیگر پیوند دهیم. عقیده محکم‌ترین و ارزشمندترین رابطه ‌است. برادری، یار ایمان و تفرقه، یاور کفر است. بنیاد اقتدار وحدت است و وحدت بدون دوست داشتن ممکن نیست.
شیخ حسن البناء مذهب شیعه‌ امامیه را به رسمیت شناخت و از علمای بزرگ الأزهر، مانند مرحوم شیخ محمود شلتوت، در به رسمیت شناختن مذهب شیعه جعفری به عنوان مذهب پنجم مسلمانان پیروی کرد.
اخوان معیارهایی دارند که بر اساس آن در مقابلشان موضع گیری می‌کنند و خود را به مراعات آن اصول پای بند می‌شمارند. یکی از آن اصول مسئله تکفیر است که‌ اهمیت، حساسیت و پیامدهای خاصی دارد؛ چرا که وقتی کسی را تکفیر می‌کنیم در واقع به‌ اخراج او از میان ملت مسلمان حکم صادر کرده‌ایم؛ او را از خانواده و زن و فرزندش جدا کرده، از دوستی و موالات اهل ایمان محرومش کرده‌ایم. مهم‌تر از آن موضوع این است که اکثر فقهای مسلمان رأیشان بر اجرای حکم قتل اوست و به عبارت دیگر، در مورد قتل شخصیتی و معنوی او اجماع وجود دارد، اکثریت نیز معتقدند باید اعدام شود.
به همین دلیل است که حسن البناء در آخرین اصل از اصول عشرین می‌گوید:
حکم کفر مسلمانی را که‌ اقرار به شهادتین کرده و به مقتضای آن عمل می‌کند به دلیل دیدگاهی که دارد یا معصیتی که مرتکب شده صادر نمی‌کنیم، مگر آنکه یکی از ضروریات معلوم دین را یا آیه صریحی را انکار کند، یا آن را به صورتی که به هیچ وجه در چارچوب لغت عرب قرار نگیرد تفسیر کند یا عملی را انجام دهد که به هیچ وجه ‌امکان تأویل و تفسیر دیگری نداشته باشد. (15)
قرضاوی می‌گوید:
دیدگاه عالمان محقق امت اسلامی بر پایه سخت گیری در خصوص صدور حکم کفر است؛ ما رساله کوتاهی را در این زمینه تحت عنوان «پدیده‌ افراط در تکفیر» نوشته‌ایم و به بیان حقایقی درباره ‌این مسئله مهم پرداخته‌ایم که برخی از آن جماعت‌های اسلامی در آن دچار افراط و تندروی شده‌اند و حکم کفر همه یا اکثریت امت مسلمان را صادر کرده، حکام را به دلیل اجرا نکردن شریعت خداوند و مردم را به دلیل سکوت در برابر حکام، کافر اعلام کرده‌اند؛ بر این اساس که «هرکس حکم کفر کافر را صادر نکند خود کافر می‌شود». آنها از این نکته غفلت ورزیده‌اند که ‌این موضوع درباره کافران اصلی است که ضروریات معلوم دین را انکار کنند؛ مانند ملحدان و بت پرستان و تحریف کنندگان اهل کتاب و غیره.
ابن قیم در کتاب مدارج السالکین می‌گوید:
کفر دو نوع است: کفر اکبر و کفر اصغر؛ کفر اکبر عامل ماندن ابدی در دوزخ است ولی کفر اصغر مشمول تهدید و وعید صاحب شریعت است، اما مشمول ماندگاری ابدی در دوزخ نمی‌شود. همچنان که در حدیثی از رسول خدا آمده ‌است: «اثنتان فی امتی هما بهم کفر: الطعن فی النسب و النیاحة»؛ دو چیز در میان امت من نشانه کفر است: زیر سؤال بردن اصل و نسب مردم و ضجه و زاری (برمیت) .
و در ادامه می‌گوید: «منظور این است که همه معاصی از نوع کفر اصغرند؛ زیرا بر خلاف شکر هستند، که به معنای اطاعت و فرمان برداری است؛ پس سعی و اقدام یا شکر است یا کفر و یا چیز سومی است که نه‌ آن است و نه‌ این؛ والله‌ اعلم». (16)
زینب غزالی، مسئول اخوات المسلمات، در کتاب روزهای خاطره می‌گوید:
ما اهل قبله را تکفیر نمی‌کنیم؛ اهل قبله‌ آنهایی‌اند که می‌گویند: لا اله‌الا الله، محمد رسول الله، و سپس به آنچه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ‌از طرف پروردگارش آورده ملتزم می‌شوند. آنهایی که نماز به پا می‌دارند و زکات می‌دهند و روزه ماه رمضان را می‌گیرند و حج خانه کعبه را اگر مستطیع شدند به جا می‌آورند و به ‌احکام قرآن و سنت پایبند هستند؛ از پیش خودشان حکم جعل نمی‌کنند و به غیر آنچه خداوند نازل کرده حکم نمی‌کنند. (17)

تقریب بین مذاهب اسلامی

در دوران معاصر، از زمانی که جماعت «تقریب بین مذاهب اسلامی»، به همت حسن البناء، آیت الله قمی و دیگران تشکیل شد، اجتناب از جدال‌های مذهبی و فرقه‌ای از جمله مهم‌ترین اصولی بود که حسن البناء بر آن اعتقاد داشت. اخوان المسلمین همکاری میان اخوان و شیعیان و اجتناب از جدال‌های مذهبی و فرقه‌ای را در دستور کار خود قرار داد که در نهایت به دیدار شهید نوّاب صفوی در 1954 از مصر منجر شد. (18)
«اتحاد و عدم تفرقه» اصلی بود که وی در مراحل مختلف تبلیغی از آن الهام می‌گرفت و تحت عناوینی همچون وحدت مسلمانان، برادری و اخوت اسلامی از آن دفاع می‌کرد، (19) و با مد نظر قرار دادن تشتت مذهبی جامعه مصر، سعی داشت بر مسائلی تأکید کند که جنبه‌ اختلافی نداشته باشند، و آنها را ضمن قرار دادن در جبهه‌ای واحد، علیه‌ استعمار بسیج کند. (20) حسن البناء در مراسم حج 1948 با آیت الله کاشانی دیدار کرد و میان آنها تفاهمی برقرار شد. به همین دلیل، برخی از دانشجویان شیعه که در مصر تحصیل می‌کردند به جنبش اخوان المسلمین پیوستند. (21)
استاد عمر تلمسانی، مرشد کل اخوان، در کتاب الملهم الموهوب؛ حسن البناء می‌نویسد:
دل سوزی حسن البناء برای اتحاد مسلمانان تا آن حد بود که وی قصد برگزاری کنفرانسی را داشت که رهبران همه مذاهب اسلامی را گرد هم آورد، شاید از این رهگذر خداوند آنها را به راهی هدایت کند که مانع از اتهام یکدیگر به کفر شوند، به ویژه‌ آنکه قرآن ما، دین ما، پیامبر ما و خدای همه ما یکی است. وی بدین منظور از حضرت شیخ محمد قمی، یکی از بزرگان علما و رهبران تشیع، به مدتی نه چندان کوتاه، پذیرایی کرد. (22)
و چنان که معروف است، امام البناء با آیت الله کاشانی نیز به هنگام حج (1948) دیدار کرد و تفاهمی میان آن دو پدید آمد که یکی از شخصیت‌های امروز اخوان المسلمین و از شاگردان امام شهید به نام استاد عبدالمتعال جبری در کتاب خود لماذا اغتیل حسن البناء؟ (چرا حسن البناء ترور شد؟) به نقل از روبیر جاکسون، درباره‌ اهمیت این دیدار می‌گوید: «اگر عمر این مرد- حسن البناء- طولانی می‌شد، کارهای بسیاری برای سرزمین‌های اسلامی انجام می‌گرفت، به ویژه‌ اگر حسن البناء و آیت الله کاشانی موفق می‌شدند اختلاف میان شیعه و سنی را از میان بردارند». (23)
استاد عمر تلمسانی در کتاب خاطرات خود، که ‌اخیراً منتشر شده، می‌نویسد:
تا آنجا که من به یاد دارم، آقای قمی- که شیعه مذهب است- در دهه چهل مهمان اخوان در کانون مرکزی بود. در آن زمان امام شهید مجدانه در جهت تقریب بین مذاهب اسلامی تلاش می‌کرد، تا دشمنان اسلام از پراکندگی بین مذاهب، به منظور نفوذ و تلاش برای تجزیه وحدت اسلامی سوء استفاده نکنند. روزی از وی درباره میزان اختلاف میان اهل تسنن و تشیع پرسیدیم. وی ما را از ورود به چنین مسائل پیچیده‌ای نهی کرد. زیرا سزاوار نمی‌دانست که مسلمانان خود را با این مسائل سرگرم کنند، در حالی که‌ آنها خود در حالت جدایی هستند! و دشمنان اسلام می‌کوشند آتش آن را شعله ور کنند! به‌ او گفتیم: ما به دلیل تعجب یا برای گسترش فاصله اختلاف میان مسلمانان، نمی‌پرسیم، بلکه برای آگاهی بیشتر می‌پرسیم. زیرا آنچه بین اهل تسنن و تشیع است، در تألیفات بی شمار آمده ‌است و ما وقت زیادی نداریم که بتوانیم در آن منابع تحقیق کنیم. امام شهید گفت: «بدانید که‌ اهل تسنن و تشیع جملگی مسلمان‌اند و کلمه لا اله ‌الا الله و محمد رسول الله‌ آنان را گرد هم می‌آورد و این اصل اعتقاد است که سنی‌ها و شیعیان در آن یکسان‌اند و توافق دارند و اختلاف در مواردی وجود دارد که تقریبا میان آنها، امکان پذیر است. (24)
شیخ محمد غزالی، در توضیح فتوای شیخ شلتوت درباره جواز تقلید از مذهب شیعه در مسائل فقهی مانند مذاهب اربعه، در کتاب دفاع عن العقیدة می‌نویسد:
یکی از مردم عوام نزد من آمد و با حالتی برافروخته گفت: چگونه شیخ الازهر فتوای خود را صادر کرد که شیعه یک مذهب اسلامی مانند سایر مذاهب شناخته شده‌است؟ به وی گفتم: برادر! من آنها را می‌شناسم و دیده‌ام که نماز می‌گزارند، روزه می‌گیرند، همان طوری که ما نماز می‌گزاریم و روزه می‌گیریم. وی با شگفتی گفت: چطور ممکن است؟ به وی گفتم: بلی! آنها مانند ما قرآن را می‌خوانند و پیامبر را بزرگ می‌دارند و به حج بیت الله‌ الحرام می‌روند... گفت: به من گفته‌اند که آنها قرآن دیگری دارند و به کعبه می‌روند تا آن را تحقیر کنند. با نگاهی از سر دل سوزی به وی گفتم: شما معذورید. بعضی از ما شایعاتی درباره بعضی دیگر رواج می‌دهد تا شخصیت او را تخریب کند و از جایگاه او بکاهد. یعنی ما هم درست همان کاری را می‌کنیم که روس‌ها با آمریکایی‌ها و آمریکایی‌ها با روس‌ها می‌کنند، گویی ما ملت‌هایی دشمن یکدیگریم نه ‌امتی واحده، وی سپس می‌گوید: بر ما، پرچمداران اسلام، است که ‌اوضاع را تصحیح کنیم و توهمات را از بین ببریم و گمان می‌کنیم فتوای استاد شیخ محمود شلتوت گامی بزرگ در این راه ‌است که می‌تواند از سرگیری تلاش‌های افراد با اخلاص از همه رهبران و اهل علم باشد که ‌این پیش بینی خاورشناسان را که «کینه‌ها پیش از آنکه صف‌های امت زیر یک پرچم گرد آید، آن را در کام خود فرو خواهد برد» نقش بر آب می‌سازد... به نظر من این فتوا آغاز راه و شروع کار است. (25)
غزالی می‌گوید: «سرانجام شکاف میان شیعه و سنی را به‌ اصول اعتقادی ربط دادند! تا دین یک پارچه دو پاره شود تا آنجا که هر یک در کمین دیگری نشسته ‌است، تا او را از پای درآورد». (26) وی معتقد است:
بی تردید هر کس با یک سخن، به‌ این پراکندگی کمک کند، جزء کسانی است که‌ آیه شریفه ‌آنها را معرفی می‌کند: (إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ ینَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یفْعَلُونَ) ، (27) و البته می‌دانیم که در مورد هر بحث، سریعاً و به آسانی می‌توان دیگری را به کفر متهم کرد! و ملزم کردن حریف به کفروزری، در نتیجه نظری که وی در گرماگرم بحث ابراز می‌کند، کار آسانی است. ... وقتی وارد عرصه فقه تطبیقی می‌شویم اختلاف فقهی میان نظرات گوناگون یا صحیح دانستن یک حدیث و تضعیف حدیث دیگر را از نزدیک لمس می‌کنیم، می‌بینیم که فاصله میان شیعه و سنی همانند فاصله میان مذهب فقهی ابوحنیفه و مذهب فقهی مالک یا شافعی است. (28)

افراطیان اخوان

در اینجا مناسب است که ‌اشاره شود با اینکه مشی کلی و اساس نامه‌ اخوان بر دوری از فضای جنجال و افراط بوده ‌است، اما از دل تفکرات اعتدالی و تقریبی اخوان المسلمین، گرایشِ افراطی هجرت و جهاد سید قطب بیرون آمد. سید قطب، رهبر معنوی اخوان المسلمین، در زندان تندرو شد و به حلقه ‌ارتباطی میان اخوان المسلمین و گرایش‌های افراطی بدل شد. در واقع، سید قطب به عنوان نظریه پردازی مبارز، هدایت تبدیل سلفی‌گری اعتدالی اخوان المسلمین به‌ افراط‌گرایی دهه 1970 را به عهده داشت. نقش محوری سید قطب در مبارزات جدید، سه ویژگی داشت: 1. سید قطب به عنوان یک نظریه پرداز تأثیر نیرومندی بر نوزایی و جهت گیری جدید ایدئولوژی اسلامی داشت؛ 2. سید قطب به عنوان عضو برجسته‌ اخوان المسلمین کهن، تداوم ارتباط سازمانی میان اخوان و شاخه‌های انقلابی آن را فراهم می‌ساخت؛ 3. سرپیچی سید قطب، به عنوان یک عنصر فعال از دولت و مرگ او باعث شد مبارزان جوان تر شیوه شهادت را از او بیاموزند.
سید قطب، به عنوان یکی از شارحان تفکر بنیادگرایانه، در زمینه مخالفت با موضوعات مطرح بود و شاگردان از او پیروی می‌کردند. در میان نویسندگان قرن بیستم، حسن البناء و ابوالاعلی مودودی تأثیر خاصی بر شکل گیری نظریه‌های سید قطب داشتند. (29)
در نگاه سید قطب، اسلام بیش از دو نوع جامعه نمی‌شناسد: جامعه جاهلی و جامعه‌اسلامی. سید قطب واقعیت اجتماعی را تضاد دائمی میان راه ‌اسلامی و جاهلیت می‌دانست. جامعه‌ اسلامی جامعه‌ای است که‌ اسلام را در تمامی ابعاد- عقیده، عبادت، شریعت، نظام سلوک، و اخلاق- تحقق بخشیده ‌است. جامعه جاهلی جامعه‌ای است که به‌ اسلام عمل نمی‌کند؛ نه‌ اعتقادات و تصوراتش از اسلام است و نه ‌ارزش‌ها و ضوابطش و نه نظام و قوانینش و نه سلوک و اخلاقش. جامعه ‌اسلامی جامعه شکل یافته‌ از افرادی که خود را «مسلمان» نامیده‌اند، نیست بلکه تا زمانی که شریعتِ قانون جامعه نباشد، آن جامعه ‌اسلامی نیست؛ حتی اگر افراد آن نماز بخوانند و روزه بگیرند و به حج بروند. جامعه‌ اسلامی جامعه‌ای نیست که‌ از نزد خود اسلامی جز آنچه خداوند مقرر فرموده و پیامبر تفسیر کرده ‌است، ابداع کند و آن را اسلام بنامد. (30) عموم منتقدان مسلمان از اینکه سید قطب جامعه مسلمانان را جامعه‌ای جاهلی نامیده و آن را همانند دارالحرب دانسته، انتقاد کرده‌اند. (31)
تفکرات سید قطب باعث پیدایش جریان سلفیه جهادی و تکفیری شد. صالح سریه، رهبر سازمان شباب محمد با تأثیرپذیری از سید قطب در رسالة الایمان نوشت که حکومت‌های تمامی کشورهای اسلامی کافرند و هیچ تردیدی در این نیست. وی می‌گفت به‌ اعتقاد فقها «دار الاسلام» جایی است که کلمة الله در آن بالاترین جایگاه را داشته باشد و بدانچه خدا نازل کرده، حکم شود و «دار الحرب» جایی است که کفر در بالاترین جایگاه باشد و حکم خدا اجرا نشود، اگرچه تمام سکنه‌ آن مسلمان باشند. وی جهاد را فقط برای تغییر حکومت‌های کافران می‌دانست و می‌گفت: «جهاد برای تغییر این حکومت‌ها و ایجاد حکومت اسلامی بر هر مرد و زنی واجب عینی است. حکم جهاد تا روز قیامت جریان دارد». (32)
گروه ‌الجهاد نیز از جمله گروه‌های تکفیری است که با الهام از اندیشه‌های سید قطب شکل گرفت. این تشکیلات در 1979 به وسیله محمد عبدالسلام فرج پایه گذاری شد. او با استناد به برخی فتاوای فقهی علمای گذشته‌ از جمله‌ ابن تیمیه، زبان به تکفیر حکومت گشود و بر ضرورت قیام علیه حاکم تأکید کرد. فتواهایی که‌ ابن تیمیه در هنگام یورش تاتارها به کشورهای اسلامی، صادر کرده بود از مهم‌ترین مبانی فقهی عبدالسلام فرج در نگارش الفریضة الغائبة است. وی این فتوای ابن تیمیه را که تاتارها، با وجود اینکه مسلمانی خود را اعلام کرده‌اند، مرتدند و قیام علیه آنها و کشتن آنها واجب است، بر اوضاع حاکم بر مصر و نظام حکومتی آن منطبق دانست. (33) لذا خالد اسلامبولی، از اعضای این گروه، با الهام از این تفکر طرح خود را مطرح کرد و با فتوای عمر عبدالرحمن، سادات را ترور کرد و فریاد زد: «من خالد اسلامبولی هستم، فرعون مصر را کشتم و از مرگ باکی ندارم». (34) البته باید اشاره داشت که‌ اندیشه سید قطب و محمد قطب، تأثیری عمیق بر جامعه عربستان نیز بر جای نهاد. تحت تأثیر اندیشه‌ ایشان بود که، وهابیان، که سال‌ها خودشان را با معنای ارائه شده‌ از جانب محمد بن عبدالوهاب درباره توحید سرگرم کرده و مراقب قبرها بودند و گمان نمی‌کردند مفهوم دیگری نیز در این باره وجود داشته باشد، به ناگاه با قرائت جدیدی رو به رو شدند که با فضای سیاسی و اعتقادی جامعه آنها هماهنگی داشت. از این رو، بسیاری از علمای وهابی تحت تأثیر اندیشه‌های سید قطب و محمد قطب، به توحید قبوری محمد بن عبدالوهاب و پیروان وی پشت کردند و حرکت دیگری را شکل دادند که به جریان نوسلفی مشهور شد. چهره‌هایی همانند مصعری، سلمان عوده، تویجری و ... کسانی هستند که تعالیم سید قطب و برادرش در مصر را سرلوحه عمل خود قرار دادند، و عَلَم مخالفت را برافراشتند.
جدای از اندیشه‌های سید قطب و برادرش، انتشار اندیشه‌های ضد وهابی محمد غزالی و محمد سعید رمضان البوطی، نیز تأثیر بسزایی در تقسیم وهابیت به دو شاخه درباری و انقلابی داشته ‌است. به ‌این صورت در درون اندیشه وهابیت طیف‌های مختلفی از تندروهای تکفیری جهادی تا جریان‌های معتدل و حتی سکولار شکل می‌گیرد.

نتیجه

بنا بر آنچه گذشت، می‌توان به‌ این نتیجه رسید که شکل یابی اخوان المسلمین بازتاب شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بود که بر جامعه مصر آن زمان حکم‌فرما بود. گسترش نفوذ استعمار در کشورهای اسلامی، اوضاع نامساعد اقتصادی و تبعیض‌های موجود در جامعه، عوامل مهمی در جذب مردم به ‌این جنبش بود؛ در چنین شرایطی اخوان المسلمین به وسیله حسن البناء شکل گرفت که خواهان بازگشت به ‌اندیشه‌های قرآنی و پرهیز از جدال‌های فرقه‌ای و وحدت جامعه‌ اسلامی بود. آنها خواستار نهضتی برای بازگشت به‌ اسلام واقعی برای حل مشکلات جامعه و رها شدن از بحران‌ها بودند. حسن البناء سازمانی به وجود آورد که در نوع خود در میان کشورهای اسلامی بی نظیر بود.
هنر اخوان المسلمین این بود که‌ از میان مردم با گرایش‌ها، اهداف و آرمان‌های گوناگون در جهت اهداف خود استفاده کردند. از شعارهای اساسی اخوان المسلمین عدالت اجتماعی و برقراری حکومت اسلامی در جامعه بود که شعارهای جامعه پسند و آرمانی بود. از آنجایی که شعارهای آنها در خصوص جامعه ‌اسلامی بود فراتر از مصر رفت و توانست در کشورهای اسلامی دیگر هم پایگاه‌هایی پیدا کند.
حسن البناء در خصوص بحث‌های مورد توجه سلفیه ‌افراطی، خصوصاً در زمینه مسائلی همچون بدعت، زیارت، تکفیر و تقریبا مواضعی اعتدالی داشت و تقریبا را در دستور کار خود قرار داده بود، به طوری که می‌توان ادعا کرد موضع امام شهید حسن البناء به طور خلاصه چنین بود که هر فرد سنی یا شیعه، باید دیگری را برادر مسلمان خود بداند و تفاهم و وحدت بین آنها و رفع اختلافات، کاملاً مقدور و ممکن است و این وظیفه حرکت‌های اسلامی بیدار و آگاه معاصر است که در تحقق آن بکوشند. حسن البناء خود در این زمینه، به کوشش وسیعی دست زد. با این اوصاف، تصور اینکه همه سلفیان افراطی و مخالف تقریب‌اند، صحیح نبود، بلکه قریب به نیمی از آنها مدافعان تقریب و وحدت اسلامی‌اند. نکته مهم در مواجهه با سلفیت این است که نه تنها همه سلفی ها را یکی بدانیم بلکه در جریان شناسی اولاً، باید بین ایشان تفاوت قائل شد؛ ثانیاً، بعد از شناخت جریان‌ها، بدانیم که باید با هر کدام چگونه رفتار شود؛ مثلاً با گروه‌های اعتدالی یک نوع برخورد لازم است و با گروه‌های متأثر از اندیشه سید قطب به گونه‌ای دیگر باید برخورد کرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. دانش آموخته و مدرس حوزه علمیه قم و دانشجوی دکتری کلام اسلامی.
2. احمد بن عبد الحلیم ابن تیمیه، الفتوی الحمویة الکبری، ص 46.
3. عبد الحی ندوی، نزهة الخواطر، ج 28، ص 7-23.
4. مهدی فرمانیان کاشانی، «سلفیه و تقریب»، در: هفت آسمان، ش47، پاییز 1389.
5. سید محمد رشید رضا، تفسیر المنار، ج 3، ص 197.
6. محمود متوالی، منهج الشیخ محمد رشید رضا فی العقیده، ص 193.
7. السید رفعت، سید قطب، ص 59.
8. اسحق موسی حسینی، اخوان المسلمین، ص 114.
9. همان، ص 59.
10. یوسف قرضاوی، اخوان المسلمین، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد، ص475-477.
11. مختار حسینی، برآورد استراتژیک مصر، ص 176.
12. ابن تیمیه، مجموع فتاوا، ج 1، ص 106، به نقل از: یوسف قرضاوی، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد.
13. یوسف قرضاوی، اخوان المسلمین، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد، ص 480-487.
14. حسن البناء، خاطرات زندگی.
15. جمعه‌ امین عبدالعزیز، فهم الاسلام فی ظلال الاصول العشرین للامام الشهید حسن البناء، ص 275-303.
16. ابن قیم، مدارج السالکین،ج1، ص 335-337.
17. زینب غزالی جبیلی، ایام من حیاتی (روزهای خاطره) ، ص 281-282.
18. صالح وردانی، شیعه در مصر از آغاز تا عصر امام خمینی، ص 152.
19. سید احمد موثقی، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، ج 2، ص 113.
20. حسن البناء، خاطرات زندگی حسن البناعء، ص 84.
21. فتحی شقاقی، جهاد اسلامی، ص 168.
22. عمر تلمسانی، الملهم الموهوب حسن البناء، ص 78.
23. عبد المتعال جبر، لماذا اغتیل حسن البناء، ص 32.
24. عمر تلمسانی، ذکریات لا مذاکرات، ص 249-250.
25. محمد غزالی، دفاع عن العقیدة و الشریعة ضد مطاعن المستشرقین، ص 256-257.
26. همو، کیف نفهم الاسلام، ص 142-143.
27. سوره ‌انعام (6) : آیه 159.
28. همان، ص 144.
29. حسن هضیبی، دعاة لا قضاة، ص 63-65.
30. سید قطب، معالم فی الطریق، ص 17-19.
31. محمد مسجد جامعی، زمینه‌های تفکر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، ص 172.
32. صالح سریه، رسالة الایمان، ص 32.
33. هاله مصطفی، استراتزی دولت مصر در رویارویی با جنبش‌های اسلامی، ص 166.
34. هیکل حسنین، پاییز خشم، ص 361.

منابع تحقیق :
1. قرآن کریم.
2. ابن القیم، مدارج السالکین، [بی‌نا]، [بی‌جا]، [بی‌تا].
3. ابن تیمیه، احمد بن عبد الحلیم، الفتوی الحمویة الکبری، دار الکتب العلمّیه، بیروت، [بی‌تا].
4. حسینی، اسحاق موسی، اخوان المسلمین، ترجمه: سید هادی خسروشاهی، اطلاعات، تهران، 1375.
5. امین عبد العزیز، جمعه، فهم الاسلام فی ظلال الاصول العشرین للامام الشهید حسن البناء، دارالدعوه، اسکندریه، 1419.
6. البناء، حسن، خاطرات زندگی، ترجمه: ایرج کرمانی، چاپ چهارم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1374.
7. تلمسانی، عمر، الملهم الموهوب حسن البناء، [بی‌نا]، قاهره، [بی‌تا].
8. ____، ذکریات لا مذاکرات، دار الاعتصام، قاهره، 1985.
9. جبر، عبد المتعال، لماذا اغتیل حسن البناء، دار الاعتصام، قاهره، [بى‌تا].
10. حسنین، هیکل، پاییز خشم، ترجمه: محمدکاظم سیاسی، نشر ققنوس، تهران، 1383.
11. حسینی، مختار، برآورد استراتژیک مصر، چاپ اول، انتشارات مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بین الملل ابرار معاصر، تهران، 1381.
12. رشید رضا، سید محمد، تفسیر المنار، دارالمعرفة، بیروت، 1394. 13. رفعت، السید، سید قطب، [بی‌نا]، قاهره، 1971.
14. سید قطب، معالم فی الطریق، دار الشروق، قاهره، 1410.
15. شقاقی، فتحی، جهاد اسلامی، ترجمه: سید هادی خسروشاهی، اطلاعات، تهران، 1375.
16. ابن تیمیه، مجموع فتاوا، [بی‌نا]، [بی‌جا]، [بی‌تا].
17. سریّه، صالح، رسالة الایمان، دارالمعارف، مصر، 1402.
18. غزالی جبیلی، زینب، ایام من حیاتی (روزهای خاطره) ، ترجمه و نگارش: سید ضیاء مرتضوی، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1379.
19. غزالی، محمد، دفاع عن العقیدة و الشریعة ضد مطاعن المستشرقین، [بی‌نا]، قاهره، [بی‌تا].
20. ____، کیف نفهم الاسلام، [بی‌نا]، قاهره، [بی‌تا].
21. فرمانیان کاشانی، مهدی، «سلفیه و تقریب»، در: هفت آسمان، ش47، پاییز 1389.
22. قرضاوی، یوسف، اخوان المسلمین، هفتاد سال دعوت، تربیت و جهاد، ترجمه: عبدالعزیز سلیمی، چاپ اول، نشر احسان، تهران، 1381.
23. متولی، محمود، منهج الشیخ محمد رشید رضا فی العقیده، دار ماجد، جده، 1425.
24. مسجد جامعی، محمد، زمینه‌های تفکر سیاسی در قلمرو تشیع و تسنن، نشر ادیان، قم، 1385.
25. مصطفی، هاله، استراتژی دولت مصر در رویارویی با جنبش‌های اسلامی، اندیشه سازان نور، تهران، 1382. 26. موثقی، سید احمد، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی قم، قم، 1371.
27. ندوی، عبد الحین، نزهة الخواطر، دائرة المعارف العثمانیه، هند، 1393.
28. وردانی، صالح، شیعه در مصر از آغاز تا عصر امام خمینی، ترجمه: عبدالحسین بینش، چاپ اول، مؤسسه دایرة المعارف فقه ‌اسلامی، [بی‌جا]، 1382.
29. هضیبی، حسن، دعاة لا قضاة، دار صادر، قاهره، 1413.

منبع مقاله :
به کوشش مهدی فرمانیان؛ (1393)، مجموعه مقالات کنگره جهانی «جریان‌های افراطی و تکفیری از دیدگاه علمای اسلام»، قم: دارالإعلام لمدسة اهل بیت (علیه السلام) ، چاپ اول


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

سلفی‌گری اخوان المسلمین و تقریبچکیده اخوان المسلمین مصر، که خود را سلفی معرفی می‌کند، جریانی است که در اصل سلفی‌گری اخوان المسلمین؛ از تقریب گرایی تا تکفیری گری …اخوانالمسلمین جریان اخوان المسلمین را سلفی گری از اخوان بر تقریب بود و خبرگزاری رسا اخوان المسلمین؛ از تقریب …اخوان المسلمین؛ از تقریب سلفی گری تأکید اخوان بر تقریب بود و تعصب سلفیه و تقریب که باعث عدم تقریب و به نوعی اخوان‌المسلمین و گسترش سلفی‌گری اعتدالی و نگاهی به عقاید اخوان المسلمین درباره تقریب مذاهب …نگاهی به عقاید اخوان المسلمین درباره تقریب حسن البنا و اخوان المسلمین و تاکیدات سلفی‌گری و نظام بین المللی؛ چالش‌ها و راهکارهادر تاریخ تحولات جهان اسلام، اهل سنت و شیعیان، سلفی‌گری و تقریب اخوان المسلمین سلفیه و تقریب پایگاه مجلات تخصصی نورسلفیهوتقریبسلفیه و تقریب سنت ، وهابیت ، تکفیر ، اخوان‌المسلمین مصر و سلفی‌گری یکی از جریان سلفی‌گری ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادسلفیتکفیری از سلفی‌گری اخوان و سلفی‌گری آنان مانند اخوان المسلمین از تقریب سلف صالحخاستگاه اولیهسلفی‌گری سلفی گری، و مختصری از ریشه های بنیادگرائی …سلفیگریسلفی گری، و مختصری از اما برخی از آنان مانند اخوان المسلمین از تقریب مذاهب خبرگزاری رسااخوان المسلمین؛ از تقریب گرایی تا … اخوان المسلمین را نمی توان تحلیل کرد، گفت اساس تفکر اخوان ارشاد، تبلیغ و سلفی‌گری ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد سلفی‌گری چهره‌های اصلی ابن تیمیه ابن قیم الجوزیه محمد بن عبدالوهاب ابن عثیمین نهادها سردردهای پشت سر سردردهای برجام‌زدگی و در برجام‌ماندگی چرا سازش با آمریکا غیرعقلانی است و نتیجه پیاده‌روی اربعین سید جمال‌الدین اسدآبادی ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد گلدزیهر و جُمیِر می‌نویسند «بنابر گزارش خودش، او متولد اسعدآباد نزدیک کُنَر، در شرق ناحیه مدیریت حوزه علمیه استان قم اخبار موضوعاتی را که شما نمی با توجه به اینکه تاکنون بیش از موضوع اخذ شده در اداره مدارک علمی حوزه علمیه استان قم به اخوان المسلمین زواج اخوان المسلمین بالمغرب أخوان المسلمین الامارات أخوان المسلمین دکتور سعید سلمان وطن ع وتر اخوان المسلمین اخوان المسلمین در افغانستان إخوان المسلمین مع شاب صغیر


ادامه مطلب ...