۱۰ سؤال سخت مصاحبههای شغلی و جوابهای دندانشکن به آنها؛
در یک مصاحبه استخدامی معمولاً برخی از سوالات بیشتر از بقیه خودنمایی میکنند و سرنوشت اوضاع استخدامی شما به همین سوالات وابسته است، پس قبل از رفتن به مصاحبه استخدامی سعی کنید برای پاسخ دادن به این سوالات آمادگی داشته باشید.
به گزارش آلامتو و به نقل از وبسایت چطور؛ هر چه رقابت بین کارمندان برای شاغل شدن در جاهای بهتر شدید است، اما کارفرمایان خیلی لوکس آن بالا نشستهاند و با اشارهی انگشتانشان کلی آدم را میبرند و میآورند تا از بین همه فقط یک یا دو نفر را استخدام کنند و از آنجا که این شرکتهای بزرگ و کوچک خیلی به قدرت انتخاب علاقه دارند، آدمهایی را به کار میگیرند تا برای فیلتر کردن نیروها غربالهای ریزتری را در اختیارشان بگذارند. یکی از تاکتیکهای محبوب این آدمها سؤالپیچ کردن متقاضی با سؤالهایی سخت و گولزننده است تا بتوانند با لای منگنه گذاشتن او تواناییهای واقعیاش را از زیر زبانش بیرون بکشند.
اگرچه این سوالها باعث میشوند کارفرماها نیروی بد جذب نکنند، اما برای متقاضیانِ شغل چالش سختی به شمار میروند، چون متقاضی شغل نه تنها باید به معرفی تواناییهای کاری خود بپردازد، بلکه باید خیلی سریع مسائل را پردازش کرده و وقار خود را نیز زیر فشار مصاحبه از دست ندهد. هر چند که ممکن است این چالش هراسآور به نظر برسد، اما متقاضیان با کمی تمرین میتوانند مصاحبه کردن را به نقطه قوت خود تبدیل کرده و سرشان را بین سرهای دیگر بالاتر بگیرند.
یکی از مشکلاتی که آدمهای باهوش دارند این است که فکر میکنند نیاز به گرم کردن ندارند و هر جایی گیر کردند ذکاوتشان به دادشان میرسد. اما واقعیت اینجاست که هیچ چیزی حریف تمرین و آمادهسازی نمیشود. اگر بنشینید جلوی آینه یا جلوی وبکم و علنا نوع جواب دادنتان را تمرین کنید، آنگاه موقع مصاحبهی اصلی هم چکه چکه عرق از شقیقهتان به پایین سُر نخواهد خورد. روی نحوهی بیان و ژستهای خود کار کنید تا جلوی مصاحبهکننده دست و پایتان را گم نکنید.
حالا که آمادهاید برویم سر وقت ۱۰ سوال کلاسیکِ سختِ مصاحبههای شغلی و ببینیم که چه جوابهای زیرکانه و دندانشکنی میتوان به آنها داد:
علت طرح این سؤال بیشتر از اینکه دریافت اطلاعات از شما باشد، ارزیابی سبک و سیاق صحبت کردن و انتقال مفاهیم توسط شماست. این اشتباه را نکنید که بخواهید بیوگرافی کوتاهی از دوران روروَکبازی، روز اول مدرسه و طالع بینی خود را برای مصاحبهکننده تعریف کنید. به جایش خیلی مفید و مختصر از تجربیات اخیر کاری و شخصی خود که مربوط به موقعیت کاریِ مورد مصاحبه میشود حرف بزنید. چیزهایی بگویید که رزومهتان را تکمیل کند. شاید اصلا بهتر باشد برای شخصیت خودتان برندسازی کنید تا خیلی سریع مشخص شود که شما چه کسی هستید و با خودتان چه چیزی به این شرکت خواهید آورد.
وضعیت اقتصادی باعث شده تا خیلی از نیروهای مجرب و متخصص از کار بیکار شوند، پس اگر شرکت قبلیتان بر اساس تعدیل نیرو به قرارداد شما خاتمه داده است خجالت نکشید و راستش را بگویید. اما اگر به خاطر عملکردتان از شرکت قبلی اخراج شدهاید بهتر است که به گفتن «راهمان از هم جدا شد» اکتفا کنید و بحث را به منطبق بودن تواناییهای خود با شغل مورد مصاحبه بکشانید. اگر از ترک شغل قبلیتان بیشتر از چند روز نمیگذرد، روی این مسئله تأکید کنید که دنبال فرصتها، چالشها و مسئولیتهای بزرگتر هستید. اگر در حال گذار از یک زمینه کاری کاملا مجزا به زمینهی کاری دیگری هستید، بحث را اینطور پیش ببرید که چرا مایل به انجام این تغییر بزرگ هستید و آن را گره بزنید به مسئولیتهای فرصت شغلی جدید.
بدون پرچانگی، شروع کنید به تشریح سوابق کاری و قدرتمندترین شاخصههای کیفی و موفقیتهای خود را که مستقیما به مسئولیتهای شغل مورد تقاضایتان مربوط هستند بیان کنید. یکی از روشهایی که جواب داده این است که از ۴ توانمندی خاصی نام ببرید که مورد علاقهی کارفرمایان است: انگیزهبخشی به خود، ابتکار عمل داشتن، توانایی همکاری در قالب کار گروهی و تمایل داشتن به کار کردن تا بوق سگ.
جایی خواندم که این سؤال یکی از مزخرفترین سؤالاتی است که میشود از یک آدم غریبه پرسید و نویسندهی مطلب به حدی عصبانی بود که گفته بود در جواب این سؤال بگویید «مگر شما پزشک یا داروغهی شهر هستید که این سؤال را میپرسید؟» البته مثل اینکه بعد رفته بود یک لیوان آب نوشیده بود و خونسردتر که شده بود، در پاراگراف پایینی نوشته بود اگر گفتند نقطه ضعفت چیست بخندید و بگویید «شکلات»، یا کمی در لفافهتر بگویید: «قبلا این نقطه ضعف را داشتم که بنشینم و نگران نقاط ضعفم باشم، اما الان فقط به نقاط قوتم فکر میکنم». اما شاید این سؤال به این بدیها هم نباشد. من که میگویم با طرز فکر «آش کشک خالهاته، بخوری پاته، نخوری پاته» جلو بروید.
مطمئنا مصاحبهکننده از شما انتظار ندارد که سوپرمن باشید، اما شما هم زرنگ باشید. این سؤال را بگیرید و طوری بپیچانیدش که به جای نقطه ضعف، نقاط قوتتان را برای مصاحبهکننده تعریف کنید. یعنی نقاط ضعف شخصیتان را بگویید تا نقاط قوت کاریتان برجسته شوند. فرض میکنیم که حضرتعالی از آن آدمهای معتاد به کار هستید که باید با چوب بزنیاش تا از محل کار برود خانه و همین باعث میشود که اغلب اوقات دوستان و خانوادهتان را فراموش کنید. میتوانید این نقطه ضعفهای زندگی شخصی را مطرح کنید و بعد عنوان کنید که وسواسی بودن به کار باعث میشود تا دیروقت بمانم و همهی اشکالات کار را برطرف کنم و حتی اگر کار بیخ پیدا بکند قید آخر هفته را هم میزنم.
تاکتیک دیگری که در مواجهه با این سؤال میتوانید به کار بگیرید این است که نورافکن را بردارید و بیندازیدش روی جایی که در حال پیشرفت کردن هستید و زوم کنید روی آن قدمهایی که برداشتهاید نه اینکه بگویید فلان کار را بلد نیستم. مثلا شما باید در چشم مصاحبهکننده حسابدار تازهکاری باشید که رفته و در یک مؤسسهی آموزشی حسابداری نزدیک محل کارش چند واحد درسی راجع به «روال پرداخت حقوقها» برداشته تا دانشش در این زمینه افزایش یابد یا مثلا متخصص IT نازنینی باشید که رفته برای دریافت مدارک تکمیلی در کلاسهای امنیت شبکه Cisco ثبت نام کرده است.
دم دستیترین کاری که میتوانید بکنید این است که بروید داخل وبسایت شرکت و قسمت «درباره ما» را بخوانید. کارمندان قبلی و فعلی شرکت هم منابع خوبی برای جمع کردن این جور اطلاعات هستند. لازم نیست خیلی هم مو را از ماست بکشید، همین که چند نکته کلیدی راجع به آن شرکت بدانید کافی است. هدف از طرح چنین سؤالی این است که متوجه شوند شما چه قدر به کار کردن در آن شرکت علاقه دارید.
جواب خود را روی چیزهایی متمرکز کنید که به طور خاص مربوط به آن فرصت شغلی هستند. از گفتن چیزهایی شبیه «من از جَو آنجا خوشم میآمد» پرهیز کنید. به جای آن بگویید «من به عنوان عضوی از تیم (مثلا لجستیک)، عاشق جو رفاقت تیمی آنجا بودم». اگر هوس کردید راجع به نکات منفی کار قبلیتان صحبت کنید، یادتان باشد چیزهایی را بگویید که اصلا ربطی به وظایف کار مورد تقاضایتان ندارد. اما اگر هم منفی گفتید، حتما یادتان باشد که پشت بندش ذکر کنید که وظایفتان را تمام و کمال انجام میدادهاید یا اینکه از آن چیز منفی هم نکات مفیدی یاد گرفتید. این نشان میدهد آدم وظیفهشناسی هستید، حتی اگر از کاری که به شما محول میشود خوشتان نیاید.
کسی انتظار ندارد بگویید «بله». اگر گفتید، شاید مصاحبهکننده به این فکر بیفتد که این کار بعد از مدتی دل شما را خواهد زد و خیلی زود شرکت را ترک خواهید کرد. به جای جواب مستقیم دادن به این سؤال سعی کنید راجع به آن سوابق و مهارتهایی صحبت کنید که در صورت استخدام شدن، با خودتان به داخل شرکت خواهید آورد.
این هم از آن سؤالهایی است که ممکن است بدجوری کفرتان را در بیاورد. انگار میخواهند کار خودشان را گردن شما بیندازند. شاید در دلتان بگویید مگر من سایر متقاضیان را دیدهام که بدانم چه چیزشان با من فرق میکند؟
مشخصا هدف مصاحبهکننده از پرسیدن چنین سؤالی این است که بداند برگ برندهتان چیست. برای پاسخ دادن به این سؤال نه تنها باید اکثر فاکتورهای مورد نظر خودشان را داشته باشید، بلکه به دو سه خاصیت دیگر هم احتیاج دارید. مثلا چیزهایی که شاید هنوز خودشان هم ندانند که ممکن است در حین کار به آنها نیاز باشد. به این ترتیب به مصاحبهکننده خواهید فهماند که من نیرویی هستم که نه فقط امروز، بلکه فرداروزی که کارتان گسترش یافت هم به دردتان میخورم.
این سوال را معمولا از کسانی میپرسند که هنوز بوی دانشگاه میدهند. هدف از طرح این سؤال بررسی دو نکته است. اول اینکه بدانند تا چه حد بلند پرواز هستید و دوم اینکه ببینند آیا با مفهوم صحیح پیشرفت کردن آشنا هستید یا نه. اما جواب هوشمندانهی شما چه خواهد بود؟ به جای اینکه فلشبک بزنید به کلاس دوم ابتدایی و بگویید «میخوام خلبان بشم» یا «ستارهی کشتیکج بشم» یا «رئیس اداره بشم» بهتر است سیاست دیگری را در پیش بگیرید. اگر مثلا دنبال یک منصب مدیریتی هستید، بگردید دنبال ویژگیهای آن سِمَت که هم اکنون در آنها چندان قوی نیستید، اما انگیزهی بالایی دارید تا به صورت آهسته و پیوسته تقویتشان کنید. مثلا اگر در حوزهی فناوری کار میکنید میتوانید با تأکید بر افزایش مهارتهای خود، دورنمایی از آینده را برای مصاحبهکننده به تصویر بکشید.
هیچوقت نگویید «نه» یا «دیگر چیزی باقی نمانده تا راجع بهش صحبت کنیم». این مصاحبه تا وقتی که از در شرکت خارج نشدهاید و نرفتید توی کوچه، تمام نشده است. در ضمن، زحمت پرسیدن سؤالات بیموردی نظیر «آیا شرکت سرویس رفت و آمد دارد» را هم به خود ندهید. چون با این سؤال میتوانید هر گونه تردید احتمالیای که برای مصاحبهکننده باقی مانده را برطرف کنید و اگر لازم باشد چیزهایی را که خوب عنوان نکردید، این بار به شکل دیگری بیان کنید. همچنین میتوانید از پیش چند سؤال کلیدی آماده کنید. وظیفهی این سؤالات نشان دادن علاقه شما به آن شرکت است. به عنوان مثال میتوانید از فرهنگ حاکم بر مجموعه سوال و از اینکه خود مصاحبهکننده از چه چیز شرکت بیشتر از همه خوشش میآید، سؤال کنید.
حالا پیش خودمان بماند، اینها که همگی سؤالات هلویی بودند، اما ۲ فاکتور مثبت اندیشی و تمرین کردن به شما کمک خواهند کرد تا مثل آب خوردن از پس سؤالات سختتر از این هم بربیایید. هیچ هراسی به دل خود راه ندهید. مصاحبهکننده هم گناهی ندارد و نیازی نیست او را پیش دندانپزشک بفرستید. اگر خودتان هم جای آن مصاحبهکننده نشسته بودید دنبال فردی میگشتید که رقابتطلب باشد و به خودش اطمینان داشته باشد، نه هر کسی که فقط دنبال گرفتن کار است تا بتواند قبض آب و برق و گاز و شارژ تلفنش را پرداخت کند. تمرین کنید، امیدتان به تلاشتان باشد و از کسی باکی نداشته باشید.
۱۰ سؤال سخت مصاحبههای شغلی و جوابهای دندانشکن به آنها؛
در یک مصاحبه استخدامی معمولاً برخی از سوالات بیشتر از بقیه خودنمایی میکنند و سرنوشت اوضاع استخدامی شما به همین سوالات وابسته است، پس قبل از رفتن به مصاحبه استخدامی سعی کنید برای پاسخ دادن به این سوالات آمادگی داشته باشید.
به گزارش آلامتو و به نقل از وبسایت چطور؛ هر چه رقابت بین کارمندان برای شاغل شدن در جاهای بهتر شدید است، اما کارفرمایان خیلی لوکس آن بالا نشستهاند و با اشارهی انگشتانشان کلی آدم را میبرند و میآورند تا از بین همه فقط یک یا دو نفر را استخدام کنند و از آنجا که این شرکتهای بزرگ و کوچک خیلی به قدرت انتخاب علاقه دارند، آدمهایی را به کار میگیرند تا برای فیلتر کردن نیروها غربالهای ریزتری را در اختیارشان بگذارند. یکی از تاکتیکهای محبوب این آدمها سؤالپیچ کردن متقاضی با سؤالهایی سخت و گولزننده است تا بتوانند با لای منگنه گذاشتن او تواناییهای واقعیاش را از زیر زبانش بیرون بکشند.
اگرچه این سوالها باعث میشوند کارفرماها نیروی بد جذب نکنند، اما برای متقاضیانِ شغل چالش سختی به شمار میروند، چون متقاضی شغل نه تنها باید به معرفی تواناییهای کاری خود بپردازد، بلکه باید خیلی سریع مسائل را پردازش کرده و وقار خود را نیز زیر فشار مصاحبه از دست ندهد. هر چند که ممکن است این چالش هراسآور به نظر برسد، اما متقاضیان با کمی تمرین میتوانند مصاحبه کردن را به نقطه قوت خود تبدیل کرده و سرشان را بین سرهای دیگر بالاتر بگیرند.
یکی از مشکلاتی که آدمهای باهوش دارند این است که فکر میکنند نیاز به گرم کردن ندارند و هر جایی گیر کردند ذکاوتشان به دادشان میرسد. اما واقعیت اینجاست که هیچ چیزی حریف تمرین و آمادهسازی نمیشود. اگر بنشینید جلوی آینه یا جلوی وبکم و علنا نوع جواب دادنتان را تمرین کنید، آنگاه موقع مصاحبهی اصلی هم چکه چکه عرق از شقیقهتان به پایین سُر نخواهد خورد. روی نحوهی بیان و ژستهای خود کار کنید تا جلوی مصاحبهکننده دست و پایتان را گم نکنید.
حالا که آمادهاید برویم سر وقت ۱۰ سوال کلاسیکِ سختِ مصاحبههای شغلی و ببینیم که چه جوابهای زیرکانه و دندانشکنی میتوان به آنها داد:
علت طرح این سؤال بیشتر از اینکه دریافت اطلاعات از شما باشد، ارزیابی سبک و سیاق صحبت کردن و انتقال مفاهیم توسط شماست. این اشتباه را نکنید که بخواهید بیوگرافی کوتاهی از دوران روروَکبازی، روز اول مدرسه و طالع بینی خود را برای مصاحبهکننده تعریف کنید. به جایش خیلی مفید و مختصر از تجربیات اخیر کاری و شخصی خود که مربوط به موقعیت کاریِ مورد مصاحبه میشود حرف بزنید. چیزهایی بگویید که رزومهتان را تکمیل کند. شاید اصلا بهتر باشد برای شخصیت خودتان برندسازی کنید تا خیلی سریع مشخص شود که شما چه کسی هستید و با خودتان چه چیزی به این شرکت خواهید آورد.
وضعیت اقتصادی باعث شده تا خیلی از نیروهای مجرب و متخصص از کار بیکار شوند، پس اگر شرکت قبلیتان بر اساس تعدیل نیرو به قرارداد شما خاتمه داده است خجالت نکشید و راستش را بگویید. اما اگر به خاطر عملکردتان از شرکت قبلی اخراج شدهاید بهتر است که به گفتن «راهمان از هم جدا شد» اکتفا کنید و بحث را به منطبق بودن تواناییهای خود با شغل مورد مصاحبه بکشانید. اگر از ترک شغل قبلیتان بیشتر از چند روز نمیگذرد، روی این مسئله تأکید کنید که دنبال فرصتها، چالشها و مسئولیتهای بزرگتر هستید. اگر در حال گذار از یک زمینه کاری کاملا مجزا به زمینهی کاری دیگری هستید، بحث را اینطور پیش ببرید که چرا مایل به انجام این تغییر بزرگ هستید و آن را گره بزنید به مسئولیتهای فرصت شغلی جدید.
بدون پرچانگی، شروع کنید به تشریح سوابق کاری و قدرتمندترین شاخصههای کیفی و موفقیتهای خود را که مستقیما به مسئولیتهای شغل مورد تقاضایتان مربوط هستند بیان کنید. یکی از روشهایی که جواب داده این است که از ۴ توانمندی خاصی نام ببرید که مورد علاقهی کارفرمایان است: انگیزهبخشی به خود، ابتکار عمل داشتن، توانایی همکاری در قالب کار گروهی و تمایل داشتن به کار کردن تا بوق سگ.
جایی خواندم که این سؤال یکی از مزخرفترین سؤالاتی است که میشود از یک آدم غریبه پرسید و نویسندهی مطلب به حدی عصبانی بود که گفته بود در جواب این سؤال بگویید «مگر شما پزشک یا داروغهی شهر هستید که این سؤال را میپرسید؟» البته مثل اینکه بعد رفته بود یک لیوان آب نوشیده بود و خونسردتر که شده بود، در پاراگراف پایینی نوشته بود اگر گفتند نقطه ضعفت چیست بخندید و بگویید «شکلات»، یا کمی در لفافهتر بگویید: «قبلا این نقطه ضعف را داشتم که بنشینم و نگران نقاط ضعفم باشم، اما الان فقط به نقاط قوتم فکر میکنم». اما شاید این سؤال به این بدیها هم نباشد. من که میگویم با طرز فکر «آش کشک خالهاته، بخوری پاته، نخوری پاته» جلو بروید.
مطمئنا مصاحبهکننده از شما انتظار ندارد که سوپرمن باشید، اما شما هم زرنگ باشید. این سؤال را بگیرید و طوری بپیچانیدش که به جای نقطه ضعف، نقاط قوتتان را برای مصاحبهکننده تعریف کنید. یعنی نقاط ضعف شخصیتان را بگویید تا نقاط قوت کاریتان برجسته شوند. فرض میکنیم که حضرتعالی از آن آدمهای معتاد به کار هستید که باید با چوب بزنیاش تا از محل کار برود خانه و همین باعث میشود که اغلب اوقات دوستان و خانوادهتان را فراموش کنید. میتوانید این نقطه ضعفهای زندگی شخصی را مطرح کنید و بعد عنوان کنید که وسواسی بودن به کار باعث میشود تا دیروقت بمانم و همهی اشکالات کار را برطرف کنم و حتی اگر کار بیخ پیدا بکند قید آخر هفته را هم میزنم.
تاکتیک دیگری که در مواجهه با این سؤال میتوانید به کار بگیرید این است که نورافکن را بردارید و بیندازیدش روی جایی که در حال پیشرفت کردن هستید و زوم کنید روی آن قدمهایی که برداشتهاید نه اینکه بگویید فلان کار را بلد نیستم. مثلا شما باید در چشم مصاحبهکننده حسابدار تازهکاری باشید که رفته و در یک مؤسسهی آموزشی حسابداری نزدیک محل کارش چند واحد درسی راجع به «روال پرداخت حقوقها» برداشته تا دانشش در این زمینه افزایش یابد یا مثلا متخصص IT نازنینی باشید که رفته برای دریافت مدارک تکمیلی در کلاسهای امنیت شبکه Cisco ثبت نام کرده است.
دم دستیترین کاری که میتوانید بکنید این است که بروید داخل وبسایت شرکت و قسمت «درباره ما» را بخوانید. کارمندان قبلی و فعلی شرکت هم منابع خوبی برای جمع کردن این جور اطلاعات هستند. لازم نیست خیلی هم مو را از ماست بکشید، همین که چند نکته کلیدی راجع به آن شرکت بدانید کافی است. هدف از طرح چنین سؤالی این است که متوجه شوند شما چه قدر به کار کردن در آن شرکت علاقه دارید.
جواب خود را روی چیزهایی متمرکز کنید که به طور خاص مربوط به آن فرصت شغلی هستند. از گفتن چیزهایی شبیه «من از جَو آنجا خوشم میآمد» پرهیز کنید. به جای آن بگویید «من به عنوان عضوی از تیم (مثلا لجستیک)، عاشق جو رفاقت تیمی آنجا بودم». اگر هوس کردید راجع به نکات منفی کار قبلیتان صحبت کنید، یادتان باشد چیزهایی را بگویید که اصلا ربطی به وظایف کار مورد تقاضایتان ندارد. اما اگر هم منفی گفتید، حتما یادتان باشد که پشت بندش ذکر کنید که وظایفتان را تمام و کمال انجام میدادهاید یا اینکه از آن چیز منفی هم نکات مفیدی یاد گرفتید. این نشان میدهد آدم وظیفهشناسی هستید، حتی اگر از کاری که به شما محول میشود خوشتان نیاید.
کسی انتظار ندارد بگویید «بله». اگر گفتید، شاید مصاحبهکننده به این فکر بیفتد که این کار بعد از مدتی دل شما را خواهد زد و خیلی زود شرکت را ترک خواهید کرد. به جای جواب مستقیم دادن به این سؤال سعی کنید راجع به آن سوابق و مهارتهایی صحبت کنید که در صورت استخدام شدن، با خودتان به داخل شرکت خواهید آورد.
این هم از آن سؤالهایی است که ممکن است بدجوری کفرتان را در بیاورد. انگار میخواهند کار خودشان را گردن شما بیندازند. شاید در دلتان بگویید مگر من سایر متقاضیان را دیدهام که بدانم چه چیزشان با من فرق میکند؟
مشخصا هدف مصاحبهکننده از پرسیدن چنین سؤالی این است که بداند برگ برندهتان چیست. برای پاسخ دادن به این سؤال نه تنها باید اکثر فاکتورهای مورد نظر خودشان را داشته باشید، بلکه به دو سه خاصیت دیگر هم احتیاج دارید. مثلا چیزهایی که شاید هنوز خودشان هم ندانند که ممکن است در حین کار به آنها نیاز باشد. به این ترتیب به مصاحبهکننده خواهید فهماند که من نیرویی هستم که نه فقط امروز، بلکه فرداروزی که کارتان گسترش یافت هم به دردتان میخورم.
این سوال را معمولا از کسانی میپرسند که هنوز بوی دانشگاه میدهند. هدف از طرح این سؤال بررسی دو نکته است. اول اینکه بدانند تا چه حد بلند پرواز هستید و دوم اینکه ببینند آیا با مفهوم صحیح پیشرفت کردن آشنا هستید یا نه. اما جواب هوشمندانهی شما چه خواهد بود؟ به جای اینکه فلشبک بزنید به کلاس دوم ابتدایی و بگویید «میخوام خلبان بشم» یا «ستارهی کشتیکج بشم» یا «رئیس اداره بشم» بهتر است سیاست دیگری را در پیش بگیرید. اگر مثلا دنبال یک منصب مدیریتی هستید، بگردید دنبال ویژگیهای آن سِمَت که هم اکنون در آنها چندان قوی نیستید، اما انگیزهی بالایی دارید تا به صورت آهسته و پیوسته تقویتشان کنید. مثلا اگر در حوزهی فناوری کار میکنید میتوانید با تأکید بر افزایش مهارتهای خود، دورنمایی از آینده را برای مصاحبهکننده به تصویر بکشید.
هیچوقت نگویید «نه» یا «دیگر چیزی باقی نمانده تا راجع بهش صحبت کنیم». این مصاحبه تا وقتی که از در شرکت خارج نشدهاید و نرفتید توی کوچه، تمام نشده است. در ضمن، زحمت پرسیدن سؤالات بیموردی نظیر «آیا شرکت سرویس رفت و آمد دارد» را هم به خود ندهید. چون با این سؤال میتوانید هر گونه تردید احتمالیای که برای مصاحبهکننده باقی مانده را برطرف کنید و اگر لازم باشد چیزهایی را که خوب عنوان نکردید، این بار به شکل دیگری بیان کنید. همچنین میتوانید از پیش چند سؤال کلیدی آماده کنید. وظیفهی این سؤالات نشان دادن علاقه شما به آن شرکت است. به عنوان مثال میتوانید از فرهنگ حاکم بر مجموعه سوال و از اینکه خود مصاحبهکننده از چه چیز شرکت بیشتر از همه خوشش میآید، سؤال کنید.
حالا پیش خودمان بماند، اینها که همگی سؤالات هلویی بودند، اما ۲ فاکتور مثبت اندیشی و تمرین کردن به شما کمک خواهند کرد تا مثل آب خوردن از پس سؤالات سختتر از این هم بربیایید. هیچ هراسی به دل خود راه ندهید. مصاحبهکننده هم گناهی ندارد و نیازی نیست او را پیش دندانپزشک بفرستید. اگر خودتان هم جای آن مصاحبهکننده نشسته بودید دنبال فردی میگشتید که رقابتطلب باشد و به خودش اطمینان داشته باشد، نه هر کسی که فقط دنبال گرفتن کار است تا بتواند قبض آب و برق و گاز و شارژ تلفنش را پرداخت کند. تمرین کنید، امیدتان به تلاشتان باشد و از کسی باکی نداشته باشید.