جام جم سرا: برخی رفتارها مانند تمسخر، تحقیر و انتقاد از طرف همکاران یا خانواده صورت میگیرد که اثرات روانی بر روی افراد چاق دارد.
محققان دانشگاه کالج لندن مطالعهای در این رابطه داشتند که نشان داد برخی رفتارها تأثیرات فیزیکی بر روی افرادی که دارای اضافه وزن هستند، دارد؛ در واقع خطر قابل توجهی در افزایش وزن دارد.
این محققان، ۵ هزار بزرگسال دارای وزن مطلوب، اضافه وزن و چاق را مورد مطالعه قرار دادند؛ در فواصل منظم به شرکت کنندگان پرسشنامههایی دادند که رتبه بندی شده بود و در این پرسشنامه سؤالاتی در مورد افزایش وزن، بیاحترامیها، آزار و اذیتهایی که از طرف دیگران میشد، سوال شده بود.
اولین مشاهده نشان داد که رفتارهای آزار دهنده باعث افزایش وزن این افراد شده است و یک سوم افرادی که اضافه وزن داشتند به طور قابل توجهی تحت تأثیر این رفتارها بودند و نتیجه غیر منتظرهای که به دست آمد که نشان داد رفتارهای آزار دهنده با افزایش وزن ارتباط دارند.
محققان در این مطالعه متوجه شدند شرکت کنندگانی که اضافه وزن داشتند نسبت به افراد دیگر، در اثر رفتارهای دیگران هر سال دو کیلو اضافه وزن پیدا کردهاند. باید توجه داشت این پدیده به خصوص چاقی دور کمر یک عامل خطرناک در به وجود آمدن بیماریهای قلبی و عروقی و متابولیک شناسایی شده است و تشخیص محققان نشان داد چاقی باعث به وجود آمدن هفت خطر بیماری در سلامتی انسان میشود.
آنها ثابت کردند رفتارهای آزار دهنده منجر به پریشانی فیزیولوژیکی، استرس و اضطراب در فرد چاق میشود و سپس برای از بین بردن این حالت به سمت مواد غذایی چرب، قندی و پر انرژی کشیده میشود و فعالیت فیزیکی این افراد کم میشود. (فارس)
جام جم سرا: درمان اختلال نعوظ در مردان به دو دسته بزرگ تقسیم میشود: درمانهای غیرجراحی و جراحی. درمانهای غیرجراحی خود به دو دسته اختصاصی و غیراختصاصی تقسیم میشوند.
درمان اختصاصی
این درمان از نوع تغییر در سبک زندگی است: مثلا افرادی که سیگار میکشند سیگار را ترک کنند، اگر اضافهوزن دارند وزنشان را کاهش دهند، اگر بیتحرکند ورزش کنند و... البته مشروط بر آنکه اختلال نعوظ به دلیل علتهای ذکرشده باشد. گاهی افراد مشکلات روحی و روانی دارند که باعث اختلال در نعوظ میشود. چنین مردانی برای درمان باید به روانپزشک مراجعه کنند.
درمان غیراختصاصی
به سهدسته تقسیم میشوند1ـ استفاده از داروهای خوراکی 2ـ استفاده از داروهای موضعی 3ـ استفاده از دستگاه واکیوم.
داروهای خوراکی
داروهای خوراکی مهمترین روش برای درمان اختلال نعوظ است. داروها مختلف است و اگر درست مصرف نشود نه تنها باعث بهبود نمیشود بلکه در درازمدت مشکلساز هم خواهد شد. همه داروها موارد منع مصرف دارند و بعضی از داروها هم کاملا باید با احتیاط تجویز شوند. بنابراین هر دارویی با توجه به شرایط بیمار تجویز میشود. مثلا استفاده از داروی سیلدانافیل در کسانی که مبتلا به فشار خون بالا هستند، مشکلات قلبی عروقی دارند و افرادی که از داروهای دارای ترکیبات نیترات استفاده میکنند، ممنوع است.
متاسفانه بیشتر داروخانهها این داروها را بدون نسخه در اختیار بیماران قرار میدهند. در تبلیغات، داروهای اختلال نعوظ را بهعنوان داروهای گیاهی و صددرصد موثر نیز میبینیم. اما در همان داروهای گیاهی مقادیر بسیار زیادی داروهای شیمیایی وجود دارد. داروهای خوراکی شیمیایی یا به اصطلاح گیاهی همیشه برای درماناختلال نعوظ بیماران موثر واقع نمیشوند و اگر بیماری از این داروها سود نبرد، مجبوریم یک قدم جلوتر برویم و از داروهای موضعی استفاده کنیم.
داروهای موضعی
کرمها و محلولها، جزو داروهای موضعی هستند. وقتی داروهای خوراکی منع مصرف دارند، کرمها به میان میآیند. کرمها به شکل موضعی به ناحیه تناسلی مالیده میشود و اثر آن هم موضعی است؛ یعنی روی فشار خون و قلب بیمار اثر چندانی ندارند.
کرم آلپروستادیل و کرم نیتروگلیسیرین دو کرم مهم و پرمصرف برای مبتلایان به اختلال نعوظ هستند. محلولها نیز جزو داروهای موضعی هستند که میتوان برای بیماران تجویز کرد. محلولها 20 دقیقه قبل از مقاربت استفاده میشوند. استفاده از شیافها نیز داروی درمانی موضعی دیگری است که در درمان اختلال نعوظ استفاده میشود. این دارو با استفاده از دستگاهی وارد مجرای ادرار میشود و در همان جا جذب میشود و بعد از جذب نعوظ اتفاق میافتد. این دارو فوقالعاده موثر و کمعارضه است.
داروهای تزریقی هم از داروهای موضعی هستند که خود فرد باید نحوه تزریق آن را مانند انسولین بیاموزد و دارو را نیم ساعت قبل از نزدیکی به ناحیه تناسلی تزریق کند. بسیاری از بیماران که به درمانهای خوراکی پاسخ نمیدهند، باید به روشهای تزریقی روی بیاورند. البته تشخیص اینکه بیمار از کدام راه برای درمان اختلال نعوظ استفاده کند، فقط به عهده پزشک است؛ چون استفاده سرخود بسیار خطرناک است. دیده شده گاهی بیماران میزان مصرف و نحوه درست آن را نمیدانند که باعث نعوظ طولانیمدت میشود و ممکن است خطرناک باشد.
استفاده از دستگاه (واکیوم)
دستگاهها منبع عمده تبلیغات در شبکههای ماهوارهای هستند. بعضی از دستگاهها در مرد باعث نغوظ مصنوعی میشوند. این دستگاهها واکیوم نام دارند و به همه بیماران توصیه نمیشود و فقط درصدی از آنها از واکیوم سود میبرند. واکیوم نعوظ مصنوعی ایجاد میکند و اغلب هم خوشایند بیماران نیست و حتی اگر بیماری بهدرستی از آن استفاده نکند باعث آسیب به ناحیه تناسلی و بروز بیماری خطرناکی به نام بیماری پیرونی میشود. بیماری پیرونی اختلالی است که به موجب آن در آلت تناسلی یک پلاک سفت ایجاد میشود. این پلاک با انحراف آلت تناسلی و درد همراه است. وقتی همه درمانها بینتیجه بودند، خط آخر درمانی آغاز میشود و درمان جراحی ضرورت مییابد. درمانهای جراحی به دو دسته تقسیم میشوند:
جراحی عروق: گاهی بیمار جوانی است که در اثر تصادف دچار شکستگی لگن شده و به علت شکستگی لگن شریان دستگاه تناسلی قطع شده است. در این بیماران میتوان عمل جراحی را روی شریان انجام داد و با برقراری مجدد جریان خون، اختلال نعوظ را درمان کرد. نوع دیگر اختلال در عروق نشست وریدی است که یکی از بدترین انواع اختلال نعوظ است. در این بیماران با ترمیم سیاهرگ اختلال نعوظ برطرف میشود.
استفاده از پروتز: نوع دیگری از جراحی برای درمان اختلال نعوظ، استفاده از پروتزهاست. میتوان از پروتزهای مختلف برای بیماران استفاده کرد. پروتزها درمانی دائم هستند و برای کسانی استفاده میشوند که به روشهای درمانی گفتهشده پاسخ ندادهاند و خواستار یک روش درمانی دائمی برای درمان اختلال نعوظ خود هستند.
دکتر محمدرضا صفرینژاد
متخصص اورولوژی و فوقتخصص آندرولوژی / سیب (ضمیمه سه شنبه روزنامه جام جم)
۱- سیگار و مواد مخدر را کنار بگذارید:
سیگار علاوه بر تمام مضراتی که دارد، مقدار اسپرم شما را کاهش میدهد. گاهی مقدار اسپرم افراد سیگاری حدود ۲۲ درصد کمتر از سایرین است. اگر سیگاری هستید، آن را ترک کنید. مواد مخدری مثل ماری جوانا هم چنین ویژگیهایی دارند.
۲- لباس زیر راحت و گشاد بپوشید:
علت اینکه بیضهها درون کیسهای خارج از بدن قرار دارند این است که باید دمای آنها چند درجه خنکتر از دمای بدن باشد. به همین خاطر پوشیدن لباس زیر تنگ یا هر اندازهای که بیضهها را به بدن میچسباند، دفع حرارت آنها را مشکل سختتر میکند و از همین رو لباسی مناسب نیست. لباس زیر و حتی شلوارهای گشادتر بپوشید تا بیضهها تا حد امکان به صورت مماس به بدنتان نچسبد.
۳- تغذیه مناسب داشته باشید:
بعضی از غذاها در تولید و افزایش اسپرم اثرات مفیدی دارند. غذاهایی با طبع گرم مثل گردو مفیدند. کربوئیدرات و تا حد لازم پروتئین مصرف کنید و از خوردن سبزیجات و غلات در وعدههای غذایی خود غافل نشوید.
۴- ورزش کنید:
ورزش به همراه تغذیه سالم، باعث تضمین سلامتی شما میشود. هر قدر فعالیت بدنی و تحرک بیشتری داشته باشید، قلب بهتر کار میکند و خونرسانی وضعیت بهتری خواهد داشت. هر قدر خونرسانی به بخشهای متفاوت بدن بهتر باشد مواد مغذی بهتر و راحتتر به اعضای لازم میرسد.
۵- از مصرف مشروبات الکلی خودداری کنید:
الکل به علت اثرگذاری بر کبد باعث افزایش سطح هورمون استروژن (هورمون زنانه) در بدن شده و کاهش میل جنسی و اسپرم را بدنبال دارد.
۶- حرکات ورزشی کگل را به طور مداوم تمرین کنید:
هر چند این تمرین اثری بر مقدار اسپرم ندارد، اما با انجام این تمرینات، قدرت پرتاب منی بیشتر میشود و علاوه بر افزایش لذت، احتمال پدر شدنتان را نیز بیشتر میکند. درباره تمرین کگل (یا کیگل) پشتر نیز مطالبی در جام جم سرا منتشر شده که از طریق کادر جستوجو میتوانید به آنها دست یابید. همچنین میتوانید به عنوان مثال روی لینک «آموزش عمل زناشویی: دانستنیهای پیش از رابطه» کلیک کنید که اگرچه درباره کگل در زنان است، اما تفاوت چندانی با تمرین این ورزش در مردان ندارد.
۷- ویتامینها و مکملهای غذایی:
مکملهای غذایی طبیعی را در وعدههای غذایی خود بگنجانید. برخی از این مواد، از باب نمونه، عبارتند از کارنیتین (در گوشت قرمز و شیر هم وجود دارد)، آرژینین (در آجیل، کنجد، تخم مرغ و گوشت وجود دارد)، ویتامین ئی، و سلنیوم. (خانواده سالم)
ساختمان ٢ طبقه در انتهای محوطهای سرسبز، که ساکنانش هر روز در دنیایی ناآشنا، شانه به شانه یکدیگر راه میروند، غذا میخورند، بازی میکنند، فیلم میبینند، به ظاهر آرام است. آرامش ساکنان آسایشگاه روانی امینآباد درمقایسه با هیاهوی ساکنان شهر تصویر غیرقابل باوری دارد.
١٠ هم اتاقی که دنیای بیرون آنان را «روانی» میشناسد، در کنار یکدیگر زندگی میکنند، نفس میکشند و با هم کنار میآیند. اینجا از دعوا و اختلاف خبری نیست، بعضیها بیشتر روز را میخوابند و بعضیها در اتاق کار و درمان مشغول بازی یا مشاوره با مددکارانند. ساختمان ٢ طبقه بخش سینا یک و سینا دو، مخصوص مردان است. تختهای اتاقهایش هر از چند گاهی پر و خالی میشود از کسانی که روزی ساکنان شهر بودند و حالا امینآباد شهرشان است. در میان همه این آرامش تزریقی و دارو زده، یک صدا اما همچنان رهایت نمیکند. یک صدا که آرامش اهالی آسایشگاه را مچاله میکند؛ صدای دنبالهدار و افسارگسیخته زنجیری نا آشنا.
این مرد کیست؟
حرفهایش را نمیفهمم، آرام با خودش جملاتی مبهم را زمزمه میکند، چشمانش نگران است و وقتی من، بهعنوان تنها زن روبهرویش مینشینم با زنجیر آهنینی که به پایش بسته شده، درحالیکه سکندری میخورد، خجالتزده خودش را جمع میکند. پسرک سرباز همچنان در تعقیب اوست و یک لحظه رهایش نمیکند.
به سمت اتاقش میرود، با همان پاهای در بند روی تختش دراز میکشد. معذب است و خیره به زنجیر، انگار فهمیده است که وجه تمایزش با بقیه بیماران نظرم را جلب کرده. اسمش عباس است و همه میدانند برای چه اینجاست. سالها قبل بهخاطر اختلال روانی و توهم، همسرش را به قتل رسانده و با تشخیص کمیسیون پزشکی بهعنوان مجرم روانی به آسایشگاه منتقل شده.
کمی آن طرفتر مرد میانسالی نشسته که در سالهای جوانیاش خواننده اُپرا بوده. نامش رازمیک است؛ یکی از هم اتاقیهای عباس و عضو گروه موسیقی آسایشگاه. گاهی هم برای دل خودش میخواند. سالها قبل وقتی در جریان تقسیم ارثیه با خانوادهاش درگیر شد، سر از امینآباد درآورد و حالا یکی از قدیمیهای آسایشگاه است.
محمد یکی دیگر از ساکنان این اتاق درحالیکه با وحشت از کنارم عبور میکند، میگوید: «فردا مرخص میشوم». وقتی بهانه همصحبتی را به دستم داد درباره عباس از او میپرسم. چرا پاهای هم اتاقیات با زنجیر بسته شده؟ محمد آرام میگوید: «میگن قاتله، زنش را کشته».
چه احساسی داری از این که هم اتاقیته؟
«عباس پسر خوبیه اما من از ماموری که همیشه همراهشه میترسم.»
نیم قرن عدم اجرای قانون
ترس، واژه غریبی نیست، احساس نا امنی آن هم برای بیمارانی که بهدلیل اختلال، وحشتزدگی و ترس به آسایشگاه منتقل شدهاند. حسی که میتواند با تشدید بیماری همراه شود. حالا آنها باید با همه ترسها و توهمات مبهمشان، حضور سایه سربازهای زندان را که در شیفتهای ۲۴ ساعته برای محافظت از مجرمان روانی به آسایشگاه میآیند تحمل کنند.
حکایت عجیب قرارگرفتن بیماران روانی که مرتکب جرم شدهاند در کنار بیماران روانی عادی بحث دیروز و امروز نیست. جای خالی آسایشگاه مخصوص مجرمان روانی حدود نیم قرن است که در ایران احساس میشود، یعنی ۴۹سال پس از تصویب قانون اقدامات تامینی. قانونی که درسال ۱۳۳۹ به تصویب رسید، در ماده ۴ خود ضرورت تاسیس محل مناسب برای مجرمان روانی را تصویب کرد. به نوشته این قانون «هرگاه مجرمان مجنون یا مختل المشاعر مخل نظم یا امنیت عمومی بوده و دارای حالت خطرناک باشند و دادگاه تشخیص دهد که برای جلوگیری از تکرار جرم نگهداری یا معالجه مجرم در تیمارستان مجرمان لازم است در این صورت حکم به نگاهداری یا معالجه او در تیمارستان مجرمان خواهد داد.»
در ادامه هم ماده ۲ همین قانون دولت را مکلف کرده بود که ظرف ۵سال از تاریخ تصویب قانون یعنی تا ۱۲ اردیبهشتماه سال ۱۳۴۴ اقدام به تأسیس بیمارستان روانی برای مجرمان غیرمسئول کند.
درحالیکه تعداد زیادی از مجرمان که به حکم قاضی برای تشخیص سلامت یا اختلال روانی به سازمان پزشکی قانونی معرفی میشوند، به جای زندان به آسایشگاههای روانی که کمیسیون پزشکی تاییدشان میکند، فرستاده میشوند.
تبعیض، بیماری را تشدید میکند
زندگی در دنیایی که هیچ یک از آدمهایش شبیه هم نیستند گاهی مشکلات فراوانی را رقم میزند. حتی نگاه آسیبشناسانه به یک اجتماع کوچک مثل شاگردهای یک مدرسه یا ساکنان یک ساختمان به تفکیک موقعیت و اختلافات طبقاتی احساس خوشایندی را برای افراد به همراه ندارد، چه برسد به اینکه این تفاوتها و تبعیضها در قشر آسیبپذیرتر جامعه رخ دهد.
مردی که با برچسب مجرم روانی و با پاهای زنجیر شده در میان بیماران و کادر پزشکی آسایشگاه حضور دارد قطعا علاوه بر آسیبهای روحی که در درازمدت برای اطرافیانش خواهد داشت خودش نیز قربانی این تفاوت خواهد شد. او تنها بیماری است که پاهایش زنجیر دارد و ماموری مدام حرکاتش را زیرنظر دارد.
در اتاق کار و درمان هم اوضاع چندان جالب نیست.
«میترا اشتری» کار درمانگر بخش سینا ٢، در رابطه با فعالیت بیمارانی که پاهایشان با زنجیر قفل شده است، میگوید: « این بیماران با توجه به محدودیتهای حرکتی که دارند، نمیتوانند مثل دیگران تمام بازیها و حرکات ورزشی را انجام دهند. به همین خاطر برای تخلیه انرژیشان بیشتر بوکس و دارت کار میکنند.»
اما تبعیض تنها در اتاق کار و درمان اتفاق نمیافتد بلکه مجرمان به دلیل پیوند بیماری و جرمی که در پروندهشان ثبت شده برای انجام خیلی کارها یا رفتن به برخی قسمتهای آسایشگاه هم محدودیت دارند.
«علیرضا قهرمانی» سرپرستار بخش سینا یک، در رابطه با مشکلات نگهداری مجرمان روانی در این بخش میگوید: « در استانداردهای کلی باید بخش بیماران روانی با مجرمان روانی تفکیک شود، اما متاسفانه چنین امکانی در آسایشگاهها وجود ندارد و همه بیماران با یکدیگر و بدون تفکیک بستری میشوند. هر از چند گاهی مجرمانی که به دلیل اختلال روانی مرتکب جرم شدهاند و یا در دوران محکومیت در زندان دچار بیماریهای روانی شدهاند، با حکم قضایی به این آسایشگاه معرفی میشوند. طول درمان این بیماران گاهی در چند هفته و گاهی سالها طول میکشد و حتی بعضی از این بیماران مجرم به دلیل اختلالهای مزمن یا نداشتن سرپرست به بخش بلوک آسایشگاه فرستاده میشوند. درواقع بخش بلوک که بهتازگی به پردیس تغییرنام داده است، بخشی است که بیمار تا آخر عمرش در آنجا نگهداری میشود. بیمارانی که جرایمی مانند قتل، کلاهبرداری و اختلاس را در پروندهشان دارند، باید با یک مامور پلیس و پابند در آسایشگاه نگهداری شوند. هرچند بهطورکلی ما به مشکلات قضایی بیمار توجهی نداریم و اولویت برای کار ما درمان این بیماران است اما بههرحال این بیماران به دلیل مجرم بودن از رفتن به جاهای غیرضروری مانند پارک، سینما و... محروم هستند و باید بر این موارد نظارت کنیم. مسأله دیگری که برای این بیماران وجود دارد این است که بیماری روانی احتمال بازگشت دارد و معمولا خانوادههای مجرمان روانی که در آسایشگاه بستری میشوند، آنها را حمایت نمیکنند و به همین دلیل ترخیص آنها هم گاهی با ریسک بالایی انجام میشود. »
بخش زنان مجرم در آسایشگاه روانی
چند متر آن طرفتر بخش زنان است؛ ساختمانی دیگر که بیماران روانی از جنس و نسلهایی پس و پیشتر از من را در فضای منجمدش «آسایشگاهی» کرده. فضا شلوغ است و مبهم، دختر جوانی با گیسوی بافته به سمتم میآید.
میگوید: «اومدی دنبال من؟!»
گویی همه منتظرند، منتظر یک آشنا. اما نه! اینجا منطق بر مداری دیگرگونه میچرخد.
دختری میگفت ۷هزار و۳۴۲سال سن دارد. بیراه هم نمیگفت. اینجا خیلیها محکوم به ماندن هستند، تا ابد.
سراغ سرپرستار بخش رفتم. مریم دهبزرگی سرپرستار بخش قانون یک، در رابطه با مجرمان روانی زن در این آسایشگاه میگوید: «زنان مجرمی که دچار اختلالات روانی هستند با نامه قضایی به این بخش از آسایشگاه معرفی میشوند تا تحت درمان قرار گیرند. بعد از مدتی هم که بهبود پیدا میکنند، از طریق کادر مددکاری با دادسرا یا زندان مکاتبه میکنیم و اجازه ترخیص میگیرم. در این بخش هم ما فعلا فقط یک بیمار مجرم داریم که به قتل بچه خواهر شوهرش متهم است.»
برای دیدن این زن اجازه میگیرم اما به گفته سر پرستار بخش، خانوادههای اینها هم اجازه ملاقات ندارند، اما گفت و گو با مامور زنی که از این بیمار متهم به قتل مراقبت میکند حکایت دردناکتری از این فضا را دستگیرم کرد.
این مامور جوان که از ندامتگاه زنان شهرری به اینجا منتقل شده در رابطه با شرایط کارش در آسایشگاه روانی میگوید: « گاهی زندانیها به دلایل مختلف دچار اختلالات روانی میشوند و به همین خاطر برای تحت درمان قرار گرفتن باید همراه مامور به آسایشگاههای روانی منتقل شوند. شرایط اینجا برای من سخت است و احساس امنیت ندارم. اگر متهمی قصد فرار داشته باشد من وسیلهای برای دفاع ندارم اما ۲ تا سرباز بیرون از آسایشگاه نگهبانی میدهند. بههرحال این شغلمه، اما بعد از پایان شیفتهایی که اینجا هستم سعی میکنم همه چیز را فراموش کنم.»
از او راجع به شرایط زنی میپرسم که علاوه بر عنوان بیمار روانی، لقب قاتل را هم یدک میکشد. او میگوید: « از صبح که میام حرفی نمیزنه، بیشتر روز رو میخوابه و حرفهاش معمولا مبهمه. موقع صبحانه و ناهار زنجیر پاهاش رو باز میکنیم اما از ساعت ۲ ظهر تا صبح فردا پاهایش رو با زنجیر میبندیم.»
در تمام طول صحبت، همچنان صدای دخترکی در گوشم زنگ میزند که میپرسید «آمدی من را با خودت ببری؟»؛ اما بیجواب و گیج از بخش خارج میشوم.
آمار تکاندهنده از مجرمان روانی
مجرمانی که دچار اختلالات روانی مانند اسکیزوفرنی هستند سالهاست که بین آسایشگاه و زندان سرگردانند. با اینکه پزشکان میگویند بیمار روانی حتی پس از بهبود هم امکان عود بیماری را دارد اما به جز کسانی که در آسایشگاه ماندگار میشوند خیلیها هم با تشخیص کمیسیون پزشکی بعد از مدتی مرخص شدهاند. این ترخیصها همیشه هم پایانی خوش نیست. خیلیها محکومیتشان تمام میشود اما تضمینی برای بهبودشان وجود ندارد. همین چندسال پیش بود که زنی در تهران بهدلیل اختلالات روانی یکی از فرزندانش را به قتل رساند و بعد از این که محکومیتش را دریک آسایشگاه روانی سپری کرد، چند ماه بعد از آزادی دوباره فرزند دیگرش را به قتل رساند.
البته علم روانشناسی و انواع اختلالات روانی آنقدر گسترده است که خیلی چیزها در این فرآیند قابل پیشبینی نیست اما نداشتن آسایشگاهی مخصوص مجرمان روانی هم به گفته کارشناسان میتواند امنیت را چه برای جامعه و چه برای مجرم تامین کند.
سیدمهدی صابری عضو هیات علمی مرکز تحقیقات پزشکی قانونی که سالهاست با ارایه مقالات مختلف یکی از حامیان تاسیس بیمارستانی مخصوص مجرمان روانی است در اینباره میگوید: «متهمان یا زندانیهایی که دچار اختلالات روانی هستند باید قبل از منتقل شدن توسط کمیسیون پزشکی سازمان پزشکی قانونی مورد بررسی یا تایید قرار گیرند. تعدادی که ماهانه به بیمارستانهای روانی معرفی میکنیم حداقل ۱۰ تا ۱۵ نفر است، البته همه اینها نیاز ندارند تا به صورت درازمدت بستری شوند، زیرا خیلیها به دلیل مصرف مواد مخدر یا تاثیر دوران محکومیتشان در زندان دچار اختلالهای روانی میشوند که به یک دوره درمانی نیاز پیدا میکنند. بههرحال بهطورکلی هرسال بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ مورد بیماران کیفری فقط در استان تهران به آسایشگاهها منتقل میشوند. اما این بیماران فضای ویژهای لازم دارند و انتقال آنها به آسایشگاههای روانی علاوه بر تاثیری که بر روند درمان بیماران دیگر خواهد گذاشت احتمال تشدید بیماری مجرمان روانی را نیز بهوجود میآورد. به همین خاطر ضرورت ساختن آسایشگاه یا حتی بخشهایی که مخصوص مجرمانی که دچار اختلالات روانی هستند سالهاست که در کشور احساس میشود. با این حال اخیرا دیدگاههای مثبتی برای ایجاد فضایی مخصوص این مجرمان، از سوی مسئولان ارایه شده است. بررسی آمارها در کشورهایی که دارای آسایشگاه یا زندان مجرمان روانی هستند نشاندهنده کاهش و عدم تکرار جرم از سوی مجرمان روانی است که بعد از دوران محکومیت، بهبود پیدا کرده و به جامعه بازگشتهاند».
ملاقات تمام است
رفتن به آسایشگاه روانی امینآباد با همه حسهای تلخ و شیرینش تجربهای غریب است. تجربهای درهم آمیخته با صدای زنجیر پابند متهمان، که زخمههایش در آن آسایشِ تزریق شده به آسایشگاه تا مدتها در فضای مبهم ذهنت میپیچد؛ بوی مایع ضدعفونی، فضاهای باز که زیر آن نور مریضِ مهتابی، سرشار است از قصههای منحصر به فرد، اتاقهای کوچک و تنهای محصور در آن، خندههای بیانتها و اشکهای بیآخر. همه اینها روزگاری ساکنان همین شهر بودند. چه مجرم، چه غیر آن، نمردهاند؛ همچنان گوشهای از شهر را منزل کردهاند، دورتر از روزمرگی ما.
حرفهای ناشنیده از یک مجرم روانی
نیمهشب با صدایی مبهم از خواب بیدار شد، همزادش بالای سرش نشسته بود، ملافههای سفیدرنگ خونی بود. ناصر فریاد میزد. با همزادش به سمت آیینه رفت، پشت سرش ایستاد و فریاد زد: «زن برادرت؛ روح همسرت را تسخیر کرده، او نمیخواهد تو زندگی کنی! همانطور که پدر و مادرت را کشت تو را هم خواهد کشت!»
قصه ناصر از زبان خودش این است؛ اما پرونده کیفریاش نشان میدهد او دچار توهم است. توهمی که او را قاتل کرد و به آسایشگاه کشاند.
میپرسم: «چه شد که آوردنت آسایشگاه؟»
سخت و مبهم حرف میزند: «زن برادرم، پدر و مادرم را کشت من هم برای انتقام، مادرش را به قتل رساندم، حالا میگن من توهم دارم.»
با توضیح دکتر متوجه میشوم او به افسردگی سایکوتیک دچار است و تماس با واقعیت را از دست داده.
ناصر میگوید: «جریان خیلی پیچیده است، نمیتونم واقعیت رو توضیح بدم. چشم و ذهنم میگن زن داداشم هویتش رو منتقل کرده به همسرم. تو غذام دارو میریختن و هر شب موقع خواب از بدنم خون میرفت.»
از او راجعبه شرایطش میپرسم از اینکه آسایشگاه بهتر است یا زندان؟ بیحال میخندد و حرف عجیبی میزند: «درسته که اینجا تو آسایشگاه از زندان خیلی راحتترم، اما هر روز با خودم فکر میکنم که اگر در زندان بودم حرفام رو باور میکردند اما حالا که اینجام هیچکس حرفام رو باور نمیکنه.»(بهناز مقدسی/شهروند)
حالا قلبش پر از حفرههای خالی است. یک گوشه تا ابد جای خالی قاسم است، یک گوشه جای عبدالرسول و بچههایش. قلبش تکه تکه است، اما مثل خیلی از مادرهای دیگر سرزمینمان هر تکه از قلبش که رفته دلش بزرگتر شده و روحش آسمانیتر. حالا کارنامهاش پر است از کارهای خیر، قدمهای کوچک و بزرگ برای کمک به دیگران؛ کارهایی که از او یک فرشته ساختهاست؛ فرشتهای بیپر، بیبال؛ فرشتهای به نام فاطمه فعال.
فاطمه فعال شصت و شش ساله است، اهل و ساکن شهر داراب. کارمند بازنشسته بهداشت که مدتهاست اسمش بین بانوان خیر استان فارس شنیده میشود. مادر نیکوکاری که چند ماه پیش پسر، عروس و دو نوهاش را در یک سانحه تصادف از دست داده و حالاهمه اموال به جا مانده از آنها را برای احداث یک کلینیک تخصصی درمانی در فاز دو داراب اهدا کرده است. گزارش امروز ما دو روایت است از زندگی این زن. شما برای این روایتها تصویر بسازید.
روایت اول؛ داراب ـ آذر 1361
«دو سال و چهار ماه از شروع جنگ گذشته؛ فاطمه فعال مادر جوانی است با بچههایی قد و نیم قد درخانه. چهارماه است که پسر بزرگش را راهی جبهه کرده. قاسم را که رفته رودررو با عراقیها بجنگد. چهارماه است که قاسمش را ندیده؛ 16 هفته است که خواب به چشمانش نیامده. 112 روز است که خبرها را دنبال میکند لحظه به لحظه. آخرین بار صدای پسرش را چند روز پیش شنیده وقتی برای نماز جمعه خودش را به اهواز رسانده بود؛ وقتی که وعده داده بود چند روز بعد برای یک مرخصی دو سه روزه برگردد خانه.
حالا همان «چند روز بعد» است؛ فاطمه خانه را تمیز کرده. گلدانها را آب داده یکی یکی؛ به ردیف چیده کنار هم کنج دیوار گوشه حیاط. پایین طاقچه درست زیر تابلوی «و انیکاد»، یک جای اختصاصی درست کرده برای رزمنده پانزده سالهاش که قسم خورده نگذارد یک وجب از خاک این کشور دست غریبهها بیفتد. حیاط را آب و جارو زده و رخت و لباس نو پوشیده. صبح است که خبر میرسد: «بیا مادر... بیا... قاسمت آمد.»
ـ «قاسم؟»
پابرهنه میدود داخل کوچه. خبر درست است، قاسم میآید؛ قاسم را میآورند، روی دست. اول صدای اللهاکبر را میشنود، بعد قاسمش را میبیند، شهید پانزده سالهاش را.
همانجا مینشیند روی زمین. تکیه میدهد به دیوار. دیواری که کودکیهای قاسم را دیده، بزرگ شدنش را دیده. دیواری که حالا آسمانی شدنش را میبیند.
فاطمه خانم ۳۳ سال است که با این تصویر زندگی میکند. با خاطره روزهایی که قاسمش تازه رزمنده شده بود. روزهایی که هر کسی را میدید و هر کجا میرفت، حرف جبهه بود. روزهای مبارزه، روزهای جنگ: «بعد از اینکه قاسم شهید شد، دیدم نمیتوانم یکجا بنشینم. گفتم من هم مثل پسرم رسالتی دارم. باید برای خاک وطنم بجنگم.»
فاطمه فعال از همان روزها مبارزهاش را شروع کرد و به زنانی پیوست که داوطلبانه پشت جبهه فعالیت میکردند: «روزها و شبهایم شد کمک به رزمندهها. مربا درست میکردیم، کمپوت درست میکردیم، لباس میدوختیم و هر کاری که از دستمان برمیآمد. بعضی وقتها یادم میرفت قاسم شهید شده، فکر میکردم هنوز جبهه است و دارد میجنگد.»
فاطمه پابهپای بقیه زنها و مادرها پشت جبهه مردانه ایستاد، انگار همه رزمندههای پانزده ساله قاسمش باشند؛ پسرش باشند.
حالا 25 سال است جنگ تمام شده و فاطمه خانم هنوز هم هر وقت دلش هوای قاسم را میکند، به گلزار شهدای داراب سر میزند: «موقعی که قاسم رفت پیشانیاش را بوسیدم و گفتم قاسم جان زود برگرد. گفت مادر گریه نکن. برای پیروز شدن این انقلاب مگر تو اعلامیه پخش نکردی، مگر جانت را به خطر نینداختی، من هم پسر تو هستم؛ این را گفت و رفت... چهار ماه بعد هم برگشت. رفت و شهید برگشت.»
قاسم رفت و شد شهید قاسم سهیلی؛ فاطمه هیچ وقت فراموشش نکرد، به خاطر همین چند سال بعد وقتی عبدالرسول پسردار شد اسمش را به یاد عموی شهیدش گذاشت قاسم.
روایت دوم؛ داراب ـ بهمن ۱۳۹۳
عبدالرسول، معصومه، قاسم و سهیل نشستهاند گوشه اتاق توی قاب عکس. عکسشان به فاطمه لبخند میزند هر روز، لبخند خودشان را اما کسی ندیده توی این 183روز.
فاطمه خانم ۱۸۳ روز است که با یک حادثه تلخ زندگی میکند، شب که میخوابد، صبح که بیدار میشود تصویر این حادثه از جلوی چشمهایش کنار نمیرود. حادثه تلخی که چهار عضو خانوادهاش را از او گرفته. حادثهای که رخت سیاه پوشانده به تنش. اشکهایش بند نمیآید از همان روز؛ همان روزی که خبر مرگ پسر، عروس و نوههایش را شنیده. حالا حرف که میزند، هر جا که اسم عبدالرسول میآید و قاسم، هر جا که به اسم معصومه میرسد و سهیل، داغ دلش تازه میشود، اشک راست گونهاش را میگیرد و میآید پایین.
فاطمه حرف که میزند، داغ دلش اشک میشود و سر میخورد روی گونههایش: «نوهام قاسم تازه کنکور داده بود، جواب کنکور تازه آمده بود، رتبهاش شده بود ۵۶۱، میخواست دکتر شود. یک سال بود به خاطر کنکور قاسم مسافرت نرفته بودند. حالا که نتیجهها آمده بود همه خوشحال بودند. خانواده عروسم در ملایر زندگی میکنند، میخواستند بعد از یک سال بروند به آنها سر بزنند. قبل از سفر آمدند خداحافظی. گفتند مادر کاری نداری؟ گفتم نه مادر جان. در پناه خدا. خبر نداشتم این دیدار آخر است؛ دارند بار سفر میبندند که بروند پیش خدا.»
یک پنجشنبه گرم بود، شانزدهم مرداد ۹۳ که عبدالرسول، معصومه، قاسم و سهیل راهی شدند. یک کاسه آب پشت سرشان خالی شد روی خاک کوچه، یک کاسه آب برای رفتن، زود برگشتن، اما جمعه هفدهم مرداد هنوز به نیمه نرسیده بود که یک خبر تلخ تیتر خبرگزاریها شد: «تصادف دو خودرو و قطار در اراک چهارکشته بر جای گذاشت.»
خبری که بعدها فاطمه بارها با خودش مرورکرد؛ مرور کرد و نفهمید که چرا پژوی ۴۰۵ عبدالرسول با ال ۹۰ تصادف کرد که چطور پژوی 405 از بالای کمربندی شمالی اراک پرت شد پایین جلوی قطار... شاید اگر هر زمان دیگری بود سهیل از پنجره ماشین زل میزد به قطاری که داشت نزدیکشان میشد. دست تکان میداد برای مسافرها، اما آن لحظه حتما صدای قطار ته دلش را لرزانده بود. قطاری که ماشین را مچاله کرده بود و فاطمه را عزادار.
حالا ۱۸۳ روز بعد است و فاطمه دلش که تنگ میشود، صورتش را برمیگرداند سمت قاب عکسها و حرف میزند. با قاسم، عبدالرسول و... .
معلوم نیست چند بار در این روزها با خودش خلوت کرده و ته دلش گفته: «کاش راهی سفر نمیشدند. کاش جمعه نمیآمد. کاش توی جاده تصادف نمیکردند. کاش روی کمربندی تصادف نمیکردند. کاش همان موقع قطار از آنجا رد نمیشد... کاش ماشین معجزهآسا از روی قطار رد میشد و میافتاد آن طرف...» ای کاشهایش تمامی ندارند.
معلوم نیست چند بار عقربههای ساعت به یک و بیست دقیقه که رسیدهاند قلبش فشرده شده از درد، چشمش پر شده از اشک: «آرام و قرار نداشتم، دلتنگشان بودم، دیدم باید کاری بکنم. کاری بکنم که قبلم آرام بگیرد و تحمل نبودنشان راحتتر شود. از خدا خواستم یک راه جلوی پایم بگذارد. یک راهحل... گفتم خدایا یا صبر بده یا کاری کن که این داغ اینقدر دلم را نسوزاند.»
همین شد که یک روز که از خواب بیدار شد پشت پنجره ایستاد و زل زد به آسمان. چند خطی قرآن خواند و توکل کرد به بزرگی صاحب قرآن: «همانجا همان لحظه تصمیم گرفتم همه اموالشان را اهدا کنم. هر چیزی که از آنها مانده بود. گفتم اگر به یادشان یک کلینیک تخصصی در شهرمان ساخته شود، بهتر است. عروسم معصومه رضایی سوپروایزر بیمارستان بود و پسرم عبدالرسول رابط آیتی شبکه بهداشت. گفتم حتما روحشان شاد میشود. بعد حس کردم بار بزرگی از دوشم برداشته شد.»
فکر ساختن یک کلینیک تخصصی مثل یک شعله کوچک ذهن فاطمه خانم را روشن کرد، به ظهر نکشیده خودش را رساند مجمع خیرین تامین سلامت داراب و نشست روبهروی آقای ستوده؛ یکی از اعضای انجمن خیرین. نتیجه حرفهایش با آقای ستوده شد امضای تفاهمنامهای برای ساخت کلینیک؛ یک کلینیک تخصصی کنار درمانگاه حضرت فاطمه زهرا(س): «اینجا قرار است با زیربنای هزار مترمربع ساخته شود. کارهای انحصار وراثت خانه و اموال عبدالرسول تقریبا انجام شده، فقط مانده دیههایشان که تکلیف آن هم بزودی مشخص میشود.»
روزهای پرشور انقلاب
صفحات تقویم را که ورق بزنید بین همه روزهای عادی و عددهای تکراری، به روزهایی میرسید که سرنوشتشان عوض شده، اسم و رسمشان تغییر کرده و ناگهان در یک لحظه خاص رنگ عوض کردهاند؛ این وسط بعضی روزها بین بقیه سرشان بلند است و پیشانیشان رو به آسمان؛ آمدنشان نبض شادی راه میاندازد در رگهای شهر؛ روزهایی که چه خودتان خاص شدنشان را، تاریخی شدنشان را از نزدیک تجربه کرده باشید و چه سالها بعد از آنها به دنیا آمده باشید؛ باز هم شوری وصف ناشدنی، افتخاری تمام ناشدنی میدوانند زیرپوستتان؛ روزهایی دوستداشتنی مثل بیستودوم بهمن؛ پیروزی انقلاب اسلامی. بیستودوم بهمن 57 شما چند ساله بودید؟ کجا بودید؟ فاطمه فعال در این روز بیست و نه ساله بوده؛ جوان و پر از شوق پیروزی: «من از وقتی هفده ساله بودم در مجالس روحانی شهرمان شرکت میکردم و با کمک ایشان و بقیه انقلابیها اعلامیه مینوشتیم و نوارهای سخنرانی امام خمینی را تکثیر و پخش میکردیم.»
فاطمه خانم خبر پیروزی را که شنیده مثل خیلیهای دیگر تا شب در خیابان شادی کرده: «خبر خوبی بود؛ همه منتظرش بودند. مخصوصا مردمی که مثل من و همشهریهایم در شهرهای کوچک زندگی میکردیم و خیلی تحت فشار بودیم. کارهایمان خیلی زیرنظر بود. بالاخره شهر کوچک بود و هر حرکتی به چشم میآمد، اما باز هم مردم هرکاری از دستشان برمیآمد برای مبارزه با طاغوت انجام میدادند.»
حالا هرسال که ایام فجر از راه میرسند دل فاطمه خانم پر میکشد به همان روزها؛ همان روزهایی که خاطرهاش هم لبخند مینشاند روی لبهایش. لبخند آرامش؛ لبخند رضایت؛ روزهای فراموش نشدنی پیروزی انقلاب.
مینا مولایی / جامجم
مردان بویژه در سنین جوانی از آنجا که بازوی مولد و فعال جامعه محسوب میشوند و تاثیر به سزایی بر چرخه اقتصادی و اجتماعی جامعه میگذارند اما به همان نسبت بیماریها و نیز از اهمیت و حساسیت برخوردار است. سرطان بیضه یکی از همین مشکلات جسمی مردانه است. شما درباره این بیماری چه میدانید؟
مثل تمام سرطانها، در سرطان بیضه هم رشد غیرطبیعی سلولهای بیضه باعث ایجاد بدخیمی در بیضه میشود. تومورهای بیضه نسبتا غیرشایع است و فقط ۱ تا۲درصد تومورهای بدخیم مردان را تشکیل میدهند. با اینکه این تومورها شیوع زیادی ندارند، ولی به علت گرفتار کردن مردان جوان اهمیت پیدا میکنند. بهطوریکه تومور بیضه در مردان در سنین ۲۵ تا ۳۴ سالگی، شایعترین تومور است. سرطان بیضه در سمت راست کمی شایعتر از سمت چپ است و در۱تا۲درصد موارد دوطرفه است.
عوامل خطر
علت تومورهای بیضه دقیقا معلوم نیست ولی هم عوامل مادرزادی و هم عوامل محیطی در بروز آن تاثیر دارد. از جمله مهمترین عوامل موِثر، کریپتورکیدسیم است که به معنی عدم نزول بیضه به محل طبیعی خود در کیسه اسکروتوم (یا کیسه بیضه) است.
در کشور ما به دلیل مسایل اجتماعی و اخلاقی و نوع فرهنگ حاکم و حجب و حیای توده مردم، متاسفانه بیماران در مورد مراجعه و بیان مشکلاتشان در سلامت جنسی احساس شرم کرده، دیر به پزشک مراجعه میکنند و به تبع آن شانس درمانشان کاهش مییابد |
در حالت طبیعی بیضهها در دوره جنینی در داخل شکم تشکیل میشوند و سپس مسیر خود را به سمت کیسه بیضه طی کرده و داخل آن قرار میگیرند، به طوریکه وقتی نوزاد به دنیا میآید، بیضهها در حین معاینه باید داخل کیسه بیضه باشند.
اهمیت این موضوع به خاطر این است که درجه حرارت اسکروتوم یا کیسه بیضه حدود ۱ درجه سانتیگراد سردتر از درجه حرارت بدن است و سلولهای حساس اسپرمساز را در دمای خنکتر نگه میدارد. اگر بیضهها داخل شکم باقی بمانند، به علت دمای بالاتر، سلولهای اسپرمساز از بین رفته و علاوه بر ناباروری میتوانند باعث ایجاد تغییر در سلولها و سرطان شوند! به همین علت برای جلوگیری از خطرات بدخیمی، اگر بیضهها تا سن ۱ سالگی به داخل کیسه بیضه پایین نیایند، باید این کار با عمل جراحی انجام شود.
عوامل دیگری مثلنژاد هم در ابتلا به این بیماری موِثراست و مردان سفیدپوست نسبت به مردان سیاهپوست در معرض خطر بالاتری هستند. کسانی که پدر یا برادر آنها به این بیماری مبتلا شدهاند و شغلهایی دارند که درتماس با برخی مواد شیمیایی هستند، افرادی که در معادن کار میکنند و آتشنشانها باید بیشتر مراقب باشند، چون این عوامل شانس ابتلا به سرطان بیضه را بالا میبرند.
نشانههای ابتلا به سرطان
در ابتدای بیماری که هنوز سرطان محدود به بیضه است و به اصطلاح متاستاز نداده (یعنی به سایر نقاط بدن گسترش نیافته)، اغلب بزرگی بیضهها، وجود توده در بیضه و یا درد بیضه از علایم بیماری است، ولی با پیشرفت بیماری و با توجه به محل متاستاز، ممکن است علایمی مثل کمردرد، درد زیر شکم، درد بیضهها و احساس ناراحتی در آنها و ورم پاها ایجاد شود.
خودتان را ماهانه معاینه کنید
اغلب مردان خودشان با لمس توده و یا سایر علایم گفته شده، متوجه ابتلا به سرطان بیضه میشوند. برای تشخیص سریع این بیماری تمام مردان باید پس از سن بلوغ ماهی یکبار بیضههای خود را مورد معاینه قرار دهندو بهتر است که این کار بعد از یک دوش آب گرم انجام شود چون در این زمان به علت اثر گرما، پوست اسکروتوم یا کیسه بیضه شلتر است و معاینه دقیقتر خواهد بود.
هنگام معاینه باید از هر دو دست کمک گرفته شود تا هر گونه تورم، توده و یا حتی تغییر درشکل یا اندازه بیضهها مشخص شود. در صورت وجود هر یک از موارد نامبرده شده، باید سریع به پزشک مراجعه کرد. برای تایید تشخیص پزشک از آزمایشات و روشهای مختلفی مثل اندازهگیری تومور مارکرها (موادی که در صورت وجود سرطان در خون یافت میشوند و یا مقدار آنها بالا میرود) و یا انجام سونوگرافی از کیسه بیضه میتوان کمک گرفت.
درمانپذیر یا غیر قابل علاج؟
اگر سرطان بیضه زود تشخیص داده شود، حدود ۹۵درصد مبتلایان، تقریبا بهبود کامل پیدا میکنند. اما در صورتیکه این سرطان تشخیص داده نشود و طول بکشد، به سرعت رشد کرده و به گرههای لنفاوی داخل شکم و سپس به سایر گرههای لنفاوی گسترش پیدا میکند. بیشتر مردان به کمک عمل جراحی و خارج ساختن بیضه، رادیوتراپی یا پرتودرمانی و در صورت لزوم شیمی درمانی و یا ترکیب دو درمان از سه درمان فوق، درمان میشوند. در بیشتر موارد قدم اول برداشتن با جراحی است. بعد از آن بر اساس نوع تومور و درجه پیشرفت آن ممکن است علاوه بر جراحی از شیمی درمانی برای از بین بردن متاستازهای غیرقابل کشف استفاده شود.
توصیههای جدی
پس به طور کلی برای اینکه سرطان بیضه قابل درمان باشد، باید در مراحل اولیه تشخیص داده شود و برای این تشخیص سریع باید به نکات زیر دقت کرد.
- تمامی نوزادان پسر حتما از لحاظ وجود بیضه داخل کیسه بیضه معاینه شوند و در صورت عدم وجود بیضه، به خاطر بالا بودن خطر سرطان، پیگیری دقیق جهت آنها انجام شود.
- افرادی که در خانوادهشان فرد مبتلا وجود دارد، بیشتر مراقب باشند.
- و در نهایت همه مردان معاینه ماهیانه بیضه را برای خودشان انجام دهند
آمارها چه میگویند؟
حداکثر میزان بروز تومور بیضه در حدود ۳۰ سالگی است. در کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی در هر یکصد هزار نفر جمعیت مردان، بین ۳ تا ۷ نفر به این بیماری مبتلا میشوند، در ایران در سال ۱۳۸۴، تعداد ۵۰۳ به ثبت رسیده است.
در صورت شک به وجود توده بیضه، پس از انجام معاینات فیزیکی کامل به وسیله پزشک معالج و اخذ شرح حال و تاریخچه کامل از عوامل خطرزا، اقدام بعدی انجام سونوگرافی کیسه بیضه برای تشخیص دقیق است |
میزان تشخیص سرطان بیضه در بیشتر مناطق جهان در طی ۲۵ سال اخیر افزایش یافته است، اما خوشبختانه با تشخیص زودتر و درمانهای مناسب جراحی، رادیوتراپی و شیمی درمانی کاهش چشمگیری در میزان مرگ و میر حاصل از آن مشاهده میشود. به طوری که درصد بهبود کامل فرد مبتلا در بیشتر مراکز در حدود ۹۰ درصد تخمین زده میشود. این درصد بالا و قابل توجه را میتوان یکی از موفقیتهای برجسته طب در سالهای اخیر ذکر کرد.
لزوم آگاهی
در کشور ما به دلیل مسایل اجتماعی و اخلاقی و نوع فرهنگ حاکم و حجب و حیای توده مردم، متاسفانه بیماران در این مورد گاهی احساس شرم کرده و دیر به پزشک مراجعه میکنند که به تبع آن باعث کشف دیرتر بیماری و کاهش شانس درمان قطعی میشود. بنابراین باید این آگاهی در سطح جامعه افزایش یابد که مردان جوان مانند آنچه به زنان در مورد معاینه دورهای پستان آموزش داده شده است، لازم است مراقبتها و معاینات اولیه را بهطور شخصی انجام دهند.
بهترین زمان معاینه
بهترین زمان برای معاینه بیضهها و محتویات کیسه بیضه، پس از یک استحمام سبک است. کیسه بیضه و بیضهها و اطراف آن باید به ترتیب و آرام لمس میکند و احساس هر گونه عدم تقارن یا سفتی و درد غیرطبیعی باید به سرعت گزارش شود.در بسیاری موارد در هنگام تشخیص این سرطان، فرد سابقه اخیری از ضربه یا آسیب به کیسه بیضه را ذکر میکند اما این شکایت بیش از آنکه بخواهد یک عامل سببساز تومور بیضه باشد، عامل برانگیزاننده توجه فرد برای مراجعه به پزشک است.
در مواردی با پیشرفت بیماری و انتشار آن به غدد لنفاوی شکم و لگن، علایمی مانند تورم شکم و کمردرد نیز بروز میکند.
از تشخیص تا درمان
در صورت شک به وجود توده بیضه، پس از انجام معاینات فیزیکی کامل به وسیله پزشک معالج و اخذ شرح حال و تاریخچه کامل از عوامل خطرزا، اقدام بعدی انجام سونوگرافی کیسه بیضه برای تشخیص دقیق است.
با احراز تومور بیضه عمل جراحی خارج سازی بیضه مبتلا به طور کامل از ناحیه کشاله ران انجام میگیرد. مسلما قبل از جراحی، اقدامات تشخیصی دیگر از جمله آزمایش خون و اندازهگیری سطح نشانگرهای غده سرطانی مرتبط با بیماری انجام میشود.
پس از مشخص شدن نوع آسیبشناسی بیماری، بیمار جهت اقدامات کاملتر که ممکن است جراحی یا رادیوتراپی و شیمی درمانی باشد، ارجاع میشود.
نکته دیگری که اهمیت دارد، آن است که در بعضی از موارد سرطان بیضه، فرد مبتلا، زمینه ناباروری را ممکن است دارا باشد. بنابراین قبل از ارجاع فرد جهت درمانهای کاملتر، انجام آزمایشهای تعیین وضعیت باروری فرد و در صورت لزوم، ذخیره اسپرم در بانک اسپرم ضروری است. یادآوری این نکته خالی از لطف نیست که سرطان بیضه از درمان پذیرترین بدخیمیهاست و میزان درمان قطعی آن رابطه مستقیمی با زمان تشخیص آن دارد. بنابراین به هیچ وجه نباید نسبت به علایم و مشکلات بیضه و کیسه بیضه بیتفاوت بود.(سلامت)
چند وقت یکبار باید این کار صورت گیرد؟ هیچ قانون خاصی برای آن وجود ندارد، اما یکبار در ماه ضروری است.
آلت تناسلی، عضو بسیار حساسی است و طی همه مراحل مراقبتی باید این نکته را خوب به خاطر داشته باشید و بدانید که شستوشوی ساده با آب و درصورت لزوم یک صابون ملایم برای این منظور کافی است.
هم شستوشوی زیاد و هم شستوشوی کم موجب بروز بالانیت (التهاب سر آلت تناسلی) میشود. از مصرف صابونهای عطردار یا ژلها و مایعهای شستوشوی بدن خودداری کنید و به جای آن از آب نمک استفاده کنید. پوشیدن لباس جدید یا پودر لباسشویی جدید هم ممکن است موجب بروز ناراحتی شود. اگر این ناراحتی ادامه پیدا کرد، حتماً به پزشک مراجعه کنید.
معاینه خود
برای معاینه آلت تناسلی و بررسی سرطان بیضه، توصیههای زیر را در نظر داشته باشید:
- یکبار در ماه، پس از حمام هر دو بیضه را تک تک بررسی کنید.
-با هر دو دست، بیضه را بین شصتها و انگشتانتان گرفته و آرام آن را بغلتانید.
-در این حین، وجود هرگونه غده سفت یا برآمدگی را بررسی کنید و آن را از نظر تغییر اندازه، شکل یا همسانی بدقت مد نظر قرار دهید.
معاینه آلت تناسلی نه تنها به تشخیص غدد سرطانی کمک میکند بلکه راه خوبی برای تشخیص عفونتها و بیماریهایی است که از طریق جنسی منتقل میشوند.
چراغ قرمزها
چراغ قرمزهای زیادی برای بیماریهایی که از نظر جنسی منتقل میشوند وجود دارد. از این رو، در معاینات خود خوب دقت کنید و بدانید که برخی از این بیماریها، مثل کلامیدیه، میتوانند هیچ نشانه و علامتی نداشته باشند. در صورت ابتلا به بیماریهایی از این دست، باید با همسر خود، رک و واضح گفتوگو کنید زیرا ممکن است بدون اینکه بدانید این بیماری را به او منتقل کنید.
علائم و نشانهها
-خارج شدن ترشحاتی از آلت تناسلی را جدی بگیرید. این ترشحات میتواند غلیظ و زردرنگ یا رقیق و خیلی روشن باشد.
-تغییر بو یا رنگ مایع منی
-وجود خون در مایع منی یا ادرار (رنگ تیره)
-احساس درد هنگام ادرار یا انزال
-احساس درد در ناحیه لگن
-زخمهای سفلیسی (زخمهای قرمز رنگ بدون درد) بر روی ناحیه دستگاه تناسلی، مقعد، یا جتی زبان.
-برآمدگیهای قرمز رنگ (به رنگ گوشت)، جوش یا زخم روی آلت تناسلی که ممکن است خارش داشته یا نداشته باشد.
-ایجاد زگیل یا برآمدگیهای مشابه به رنگ گوشت روی ناحیه تناسلی.
علاوه بر این، بسیار از بیماریهایی که از طریق رابطه جنسی منتقل میشوند، به ویژه عفونتهای ویروسی مثل HIV یا تبخال، علائمی شبه علائم آنفلوانزا دارند که میتوانند جزء علائم اولیه این بیماریهای به حساب آیند.
اگر هفتههای بعد از یک رابطه جنسی که در آن مراقبتهای لازم را در نظر نگرفته بودهاید، متوجه گلودرد، تورم غدد، تب یا درد بدن شدید، بهتر است برای اطمینان از سلامت خود حتما با مراجعه به پزشکان متخصص درخواست معاینه و آزمایش دهید. یادتان باشد صبر کردن بدترین کاری است که میتوانید انجام دهید. (زوج ها)
زندگی دانشجویی یا در بستر خوابگاه شکل میگیرد یا خانهای چند نفره موسوم به خانه دانشجویی؛ جایی که آنها احتمالا با چند دوست دانشجوی دیگر زیر یک سقف زندگی میکنند و از حالا به بعد لحظههایشان با آنها پیوند میخورد.
سبکی به نام دانشجویی
«بچهها چرا اینقدر سر و صدا میکنید، میخوام درس بخونم... چراغ رو خاموش کن، میخوام بخوابم... برو بیرون با تلفن حرف بزن، حوصله ندارم... امروز نوبت توئه غذا بگیری... ظرفها رو کی میشوره، دیگه هیچ ظرفی نداریم... پکیج رو روشن کن، سرده...»
اینها تنها بخشی از گفتوگوهای صورت گرفته در محیط خوابگاه است که میتواند در مواردی اندک در خانههای دانشجویی نیز رخ دهد. مطمئنا هر دانشجویی که تجربه زندگی در خوابگاه را داشته یا دارد با این بگو مگوها یا اصطلاحا گفتگوهای خوابگاهی کاملا آشناست و احساس غریبگی نمیکند. حالا عدهای این گفتوگوهای روزمره خوابگاهی را به هزار و یک دلیل درست یا نادرست تاب نمیآورند، عدهای اصلا با کل محیط خوابگاه حال نمیکنند و دیگرانی هستند که زندگی در یک اتاق با سه چهار نفر برایشان سخت است و یا در حالتی دیگر به عدهای اصلا خوابگاه تعلق نمیگیرد و دانشگاه هیچ مسئولیتی در قبال اسکان دانشجویان ندارد. پس تمام موارد دست به دست هم میدهند تا حالا که در شهری دیگر دانشگاه قبول شدهای در فکر یک سقفباشی، سقفی برای زندگی تنها یا در کنار دیگران. تا فرصتی باشد که همزمان با درس خواندن، به تحصیل در دانشگاه زندگی نیز بپردازی و مرحله جدیدی از زندگی با اسم دانشجویی برایت آغاز شود. زندگیای که خود دانشجویان سبک و سیاقش را تعریف کردند و بد و خوبش پای خودشان است.
سبکی از زندگی به نام «دانشجویی» به زمانی برمیگردد که دانشگاهها توسعه و ظرفیتها افزایش یافت. دانشجویانی که از شمالیترین نقطه ایران به جنوبیترین نقطه آن رفتند و از شرقیترین به غربیترین. شهرهای دانشجوخیز با وجود دانشگاههای متعدد دانشجویان زیادی را پذیرفتند و توسعه یافتند. دانشجویان با خودشان پول جابجا کردند و حتی فرهنگ خاص خودشان را به شهرهای دیگر انتقال دادند. آنها اقتصاد بخشی از این مناطق را متحول کردند و آن را به سمت رونق پیش بردند. چنانکه برخی شهرهای کوچک در نتیجه وجود دانشگاه و دانشجو دچار تحولات عظیم اقتصادی و عمرانی شدند.
در پی ورود دانشجویان به شهرهای مختلف و تحولات به وجود آمده فارغ از مشکلات و مسائل درون سبکی –منظور سبک زندگی دانشجویی- مسائل بیرونی نیز زندگی دانشجویی را تحت الشعاع قرار میدهد. به طور مثال دانشجویانی را تصور کنید که میخواهند به هر دلیلی خانه بگیرند. در این زمان پیگیری برای انتخاب خانه و البته همخانه آغاز میشود.
بهناز، شیما، پریسا، فاطمه، مریم، رها، مرجان و شبنم هشت نفری هستند که بعد از دو ترم استفاده از خوابگاه باید از خوابگاه بروند و برای خودشان خانه بگیرند، چراکه دانشگاه فقط برای دو ترم به دانشجویانش خوابگاه میدهد. هر هشت نفر با هم دوست هستند اما برای خانه گرفتن و جلوگیری از مشکلاتی که از کنارهم بودن در خوابگاه داشتند با هم مشورت میکنند که چه کسانی با هم یک خانه بگیرند. پس به دو گروه تقسیم میشوند. وقتی با این دو گروه صحبت میکنیم همهشان میگویند انتخاب همخانه از همه لحاظ خیلی مهم است. همخانهها باید از یک سطح فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی برخوردار باشند.
دکتر امیرمحمود حریرچی استاد دانشگاه علامه طباطبایی در این خصوص میگوید: «محیطی که دانشجو در آن زندگی میکند محیطی است که افراد با شرایط متفاوت در کنار هم هستند و میتوانند تاثیرات زیادی را بر هم بگذارند پس اگر دانشجویان قدرت انتخاب داشته باشند و همخانههایی هم سطح انتخاب کنند میتوانند از لحاظ روانی در آرامش بیشتری به سر ببرند و این آرامش به پیشرفت در زندگی و تحصیل آنها نیز کمک میکند. چه بسا ما افسردگیهایی که به لحاظ تفاوتهای اجتماعی در خوابگاه مشاهده میکنیم اما همینها در خانههای دانشجویی به حداقل میرسد و دانشجویان کمتر آسیب میبینند.»
خانهها و صاحبخانههای پر دردسر
از مرحله انتخاب هم خانه میرسیم به انتخاب خود خانه! امید، سینا، عرفان و محمد در بنگاه نشستهاند و دفترچه املاک را زیرو رو میکنند.
عرفان میگوید: «خانه باید نورگیر خوبی داشته و دلباز باشد، من در خانه تاریک دلم میگیرد.»
امید با خنده میگوید: «بیخیال مگه میخوایم چیکار کنیم سه روز که بیشتر نیستیم دیگه چه اهمیتی داره.» مشاور املاک چند مورد دیگر معرفی میکند و بچهها میروند تا خانه را ببینند شاید بپسندند. درمسیر وقتی با این گروه هم صحبت میشویم، از مشکلات
پیدا کردن خانه و اذیتهایی که برخی بنگاهیها دارند، میگویند. عرفان میگوید: «خیلیها در شهرستان نظر خوبی نسبت به دانشجویان مجرد پسر ندارند و پسرها خیلی سختتر از دخترها صاحب خانه میشوند. حتی بعضی اوقات قیمت را هم گرانتر میگیرند و این برای ما خیلی سخت است.»
محمد از گیردادنهای بعضی از صاحبخانهها میگوید که هر روز به بهانهای مزاحم آنها میشوند، رفت و آمدشان را کنترل میکنند، حتی به نوع لباس پوشیدن و مدل موهایشان ایراد میگیرند، مواردی که هیچ ربطی به صاحب خانه ندارد. بعضی اوقات حتی از رفت و آمد دوستانشان شکایت میکنند، در حالی که رفت و آمدها خیلی معمولی است و هیچ خطایی هم در میان نیست.
سینا که خیلی کم حرف است به نقض حریم خصوصی اشاره میکند و میگوید: «این مشکل فقط شامل حال ما نمیشود و خیلی از دانشجویان در شهرستان این مشکل را دارند و صاحب خانهها فکر میکنند خانه را که اجاره دادهاند میتوانند هر کاری دلشان خواست بکنند و انواع و اقسام اذیت و آزارها را روا میدارند. به طوریکه گویا تو را خریدهاند.»
امید که از همه شوخ طبعتر است میگوید: «من که دو روز در هفته بیشتر نیستم اما همین دو روز هم واقعا آسایش ندارم. من از محیط خوابگاه به خاطر مشکلاتی که داشت بیرون آمدم، اما برخی صاحبخانهها که تعدادشان هم کم نیست آرامش تو را از از بین میبرند.»
محمد در ادامه به خاطره یکی از دوستانش اشاره میکند که تا مرز دعوا و کتک کاری با صاحبخانهشان پیش رفته بودند و نهایتا از صاحب خانه شکایت کرده و او را محکوم کرده بودند. اما خیلی از دانشجوها با صاحب خانه کنار میآیند یا با بیتوجهی از کنار مسائل میگذرند و میگویند تمام میشود، مهم نیست.
محمد البته میگوید این دوستانش وکیل بودهاند و خوب توانستهاند از پس صاحب خانه بر بیایند.
وقتی از بچهها سوال میکنم چرا سعی دارند موضوعات را خودشان حل کنند و مشکلاتی مثل مواردی که نقض حریم خصوصی تلقی میشود را با خانواده یا قانون در میان نمیگذارند، میگویند: «ما چند سال بیشتر نیستیم، پس لزومی ندارد به کسی چیزی بگوییم. از طرفی خیلی دوست نداریم خانوادهها که قبول کردهاند ما در شهری غیر از شهر خودمان درس بخوانیم به زحمت دوباره ناشی از مشکلات دانشجویی بیفتند. دانشگاه هم که تکلیفش مشخص است و ما اصلا سمت اشاره به مشکلات آنهم در دانشگاه نمیرویم، چراکه امیدی به دانشگاه نداریم.»
اینکه دانشجویان نمیخواهند مشکلاتشان را با خانواده مطرح کنند، شاید به خاطر مراعات حال خانواده و موضوعاتی مثل سربار نبودن باشد. اما اینکه چرا دانشگاه از دانشجو آنقدر فاصله گرفته که دانشجویان نه تنها توقع حمایت ندارند که جرات بیان مشکلات را هم ندارند، بحثی است که باید از سوی دانشگاهیان پاسخ داده شود. دانشگاهیانی که بعضا برای جذب دانشجو به هر دری میزنند حالا چگونه است که برای رفاه و آرامش دانشجویان مجالی ندارند.
دکتر مرتضی موسی خانی رئیس دانشگاه آزاد واحد قزوین در خصوص قوانین حمایتی از دانشجویانی که برای خودشان مستقل خانه میگیرند، میگوید: «آموزش عالی قانون خاصی در این باره ندارد، در حالی که همواره تاکید میشود برای جلوگیری از تبعات احتمالی زندگی دانشجویی، دانشجویان مورد نظارت و حمایت قرار گیرند.»
وی ادامه میدهد: «هر چند دانشجویان احساس استقلال میکنند و شاید نظارت را تاب نیاورند و روی خوشی به نظارت و کنترل نشان ندهند، اما در پس وقوع حوادث غیر مترقبه حداقل نظارت توصیه میشود و ضروری است. به طور مثال پیشنهاد میکنیم اداره اماکن در این خصوص در همکاری با دانشگاهها به دریافت اطلاعات ساکنین دانشجو در خانههای استیجاری اقدام کند و دانشجویان از حمایتهای معنوی برخوردار باشند.»
موسی خانی معتقد است برای حفظ و حراست از دانشجویان غیر بومی که برای تحصیل به شهر دیگر میروند باید بستههای حمایتی- مادی و معنوی – ارائه شود.
وی میافزاید: «دانشجویان غیربومی تقریبا در شهر دانشگاه محل تحصیل خود غریب هستند و ممکن است با انواع و اقسام مسائل مثل زورگویی، کم لطفی برخی شهروندان و خواستههای نابجا درگیر شوند که نیاز است دانشگاه به عنوان تنها حامی مادی و معنوی دانشجویان ساز و کاری برای ورود به موضوعات و حمایت از آنها داشته باشد.»
رئیس دانشگاه آزاد واحد قزوین البته تاکید میکند: «دایره حقوقی دانشگاهها در صورت اعلام شکایت دانشجویان از مسائل پیرامون زندگی دانشجویی به بررسی و حمایت از دانشجو میپردازد. موضوعی که شاید خیلی از دانشجویان از آن بیخبر باشند. چه بسیار مواردی بوده است که دانشجویان به طور مثال با صاحب خانه خود به مشکل خوردهاند و پس از در میان گذاشتن موضوع با دایره حقوقی دانشگاه توانستهاند موضوع را حل کنند.»
موسی خانی با تاکید بر همکاری دانشجویان با دانشگاه میگوید: «دانشجویان باید بدانند دانشگاه حامی آنهاست و قصد تهدید استقلال و نقض حریم خصوصیشان را ندارد، بلکه هدف کمک به دانشجویان برای زندگی بهتر در شرایط دور از خانواده است.»
وی با توضیح اینکه برخی دانشجویان به دلیل مشکلات خوابگاه اعم از ترکیب بندی دانشجویان با فرهنگ و تربیت خانوادگی مختلف در یک اتاق و اختلافات به وجود آمده ترجیح میدهند محیط خوابگاه را با مزیتهایی که دارد ترک کنند و برای خودشان مستقل شوند میگوید: «لذا برای جلوگیری از حوادث احتمالی باید دانشجویان با دانشگاه تعامل داشته باشند تا دانشگاه نیز به بهترین شکل از آنها حمایت کند.» از تمام حرفها معلوم است که دانشجویان میخواهند همه چیز را یا فراموش کنند یا تحمل. حال آنکه اگر مشکلات و مسائل را با خانواده و یا دانشگاه مطرح کنند، شامل حمایتهایی خواهند شد تا هر کسی نتواند هر کار دلش خواست انجام دهد و دانشجویان در پس زندگی دانشجویی با مشکلات ریز و درشت ناشی از عدم حمایتهای سازمانی دست و پنجه نرم نکنند. (حمیرا علایی/ ایران جوان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.