جام جم سرا:
همین که قرار می شود برای خرید کردن از خانه بیرون برود، اعصاب خردی هایش شروع می شود. انگار علاقه ای برای خرید وسایل مورد نیاز خانه ندارد. بیشتر از همه خودش را اذیت می کند و مدام با خودش غر می زند. وقتی دستش را در جیبش می کند تا پولی را به همسر یا فرزندانش برای خرج های شان بدهد، صد بار به آن ها می گوید که چه قدر خرج های تان زیاد شده است. دائم تذکر می دهد که مراقب باشید به هر چیزی پول الکی ندهید. دست آخر هم بعد از خریدن وسیله ای برای خانه یا دادن پول به یکی از اعضای خانواده، چند ساعتی با هیچ فردی صحبت نمی کند تا به قول خودش، اعصابش آرام شود.
حفظ افراطی پول برای آرامش روانی
حالت اول: اگر بین شما و همسرتان رابطه عاطفی و محبت قلبی برقرار است و در دیگر امور زندگی با هم تفاهم دارید و فقط خساست او شما را آزار می دهد باید توجه داشته باشید که خساست یک مشکل روان شناختی است و ریشه در ناامنی درونی افراد دارد. هر فردی در زندگی به هویتی برای خود نیاز دارد. برای بعضی از افراد پول و دارایی تکیه گاه هویتی به حساب می آید و چنانچه آن را از دست بدهند، دچار احساس ناامنی و اضطراب خواهند شد. به همین دلیل خرج کردن پول برای آن ها به معنای از دست دادن هویت و ابتلا به نیستی است. این اشخاص با جمع کردن و حفظ افراطی و بیمار گونه پول در اصل سعی دارند امنیت و آرامش روانی خود را حفظ کنند.
از دست دادن احترام
برای این عده پول و دارایی ملاک شأن و منزلت است. به خصوص در جامعه ای که ثروت یکی از مهم ترین ملاک های ارزش گذاری اجتماعی افراد محسوب شود. این سخن به این معناست که پول بیشتر برای فرد مساوی با منزلت و احترام بیشتر است؛ بنابراین کسی که دچار این مشکل روان شناختی است پول خرج کردن برایش به معنای از دست رفتن احترام و ارزشمندی است. نکته مهمی که در این جا باید به آن توجه کرد این است که همسرتان به احتمال زیاد به شما بی توجه نیست بلکه از یک ضعف شخصیتی رنج می برد و اشتباه است که انتظار داشته باشید به این راحتی امنیت، هویت و احترام خواهی خود را کنار بگذارد و ملاک ارزشمندی خود یعنی پولش را دائم خرج کند. در این باره هر قدر تلاش کنید به نتیجه دلخواه نخواهید رسید و تنها عایدی شما دعوا، ناکامی، فاصله و خستگی خواهد بود.
راهکارهایی برای رفتار با همسر خسیس
در رفتار با همسر خسیس، اول از همه نباید فراموش کنیم که حل مشکل خساست همسر کار ساده ای نیست بنابراین فقط باید تلاش کنیم تا رفتار او را تعدیل کنیم. امیدواریم با این راهکارها بتوانید بیشتر با همسر خسیس تان مدارا کنید:
* طبیعت افراد خسیس را باور کنید و بپذیرید که به بیماری خساست دچار هستند. این باور باعث می شود تا رفتارهای آن ها برایتان قابل تحمل باشد.
* بعضی افراد مبتلا به خساست، تلاش می کنند تا این صفت نامناسب را اصلاح کنند. در این صورت با درک مشکل شان باید به آن ها کمک کنیم. نباید این افراد را مسخره کنیم یا دائم از آن ها ایراد بگیریم. بلکه باید کنارشان باشیم تا با کمک هم به تدریج بر مشکل غلبه کنیم.
* پیش از خرید هر وسیله ای برای منزل با همسرتان مشورت کنید. با وجود اختلاف نظر، مشورت کردن ضروری است تا پس از خرید با لجبازی او روبه رو نشویم. به این ترتیب، مانع از بروز جنجال می شویم.
* زمانی که از رفتار همسرتان غمگین و عصبانی می شوید، ناراحتی تان را ابراز کنید، البته نه با دعوا و جنجال بلکه به او توضیح دهید که از رفتارهای او ناراحت می شوید و خجالت می کشید. این توضیح و ابراز ناراحتی ما به شکل منطقی، تلنگری برای تجدیدنظر در رفتارهای نامناسب اوست.
* افراد خسیس با وجودی که ممکن است سلیقه خوبی داشته باشند اما برای خرید هر چیزی، ابتدا به مبلغ آن توجه می کنند؛ بنابراین به جای دلخور شدن یا مسخره کردن همسرتان، از او تشکر کنید.
همین که او هزینه ای را بابت خرید چیزی پرداخت کرده، کافی است. تشکر شما نوعی تشویق برای تکرار این رفتارهای مثبت و از بین رفتن برخی مشکلات رفتاری همسرتان است.
نرسیدن به بلوغ عاطفی مانع موفقیت در زندگی
حالت دوم: اگر ارتباط شما و همسرتان در دیگر زمینه های زندگی نیز نامناسب و تیره است، این می تواند نشانه ای از وجود مشکلات وسیع تر در رابطه شما با همسرتان باشد و اختلاف شما عمیق تر از چیزی است که در سوال تان مطرح کرده اید. در چنین مواردی همه اعضای خانواده به بررسی همه جانبه و تغییر در روابط خود نیاز دارند تا با تعیین مجدد جایگاه و مسئولیت های هر فرد مرزهای جدیدی در خانواده شکل گیرد. چرا که اگر یکی از زوجین رشد عاطفی لازم را کسب نکرده و به بلوغ و پختگی لازم دست نیافته باشد، در زندگی مشترک موفق نخواهد بود.
اگر همسرتان از قبول مسئولیت های خود در زندگی مشترک طفره می رود و خشم حاصل از اختلافات در دیگر موارد زندگی تان را به این صورت بروز می دهد بهتر است به ریشه یابی مشکل او بپردازید. اگر صاحب فرزند هستید می توانید به همراه آن ها با طلب کردن خواسته ها البته با محبت و تشویق، او را وادار کنید جایگاه و مسئولیت خود را در خانواده پیدا کند و با ایجاد فضای مناسب برای گفت وگو همراه با ابراز صحیح عواطف به یکدیگر کمک کنید و اجازه ندهید که هیجانات سرکوب شده، زندگی تان را تخریب کند.
خرج کردن پول؛ معیار علاقه مندی به همسر!
اجازه دهید یک فرض دیگر را نیز بررسی کنیم. چنانچه همسرتان در حد توان و عرف نیازهای مالی شما را تأمین می کند ولی شما باز هم ناراضی هستید، آنگاه مشکل به شما برمی گردد. شاید ملاک شما برای علاقه مندی و توجه همسرتان نسبت به شما، میزان پول خرج کردن اوست. در این صورت شما نیز گرفتار سیستمی هستید که ارزش آدم ها را با پول تعریف می کند و می خواهید با طلب بیشتر پول در واقع توجه و احترام بیشتری طلب کنید.
به هر حال تمام آن چه درباره شما و همسرتان گفته شد فرض هایی است که باید با دریافت اطلاعات بیشتر مورد بررسی دقیق تری قرار بگیرد و من پیشنهاد می کنم به همراه همسرتان به یک مشاور مجرب خانواده مراجعه کنید. در نهایت یادآور می شوم که در هر رابطه ای، هر ۲ نفر سهیم هستند و با رفتارهای شان خواسته یا ناخواسته به تداوم یا فروپاشی آن کمک می کنند.(منیژه مسگری - کارشناس ارشد مشاوره خانواده/خراسان)
آنها به خودشان اجازه اشتباه کردن نمیدهند و به محض این که پلی را پشت سرشان خراب کنند، اشتباهی مرتکب شوند، نقطهضعفی داشته باشند و... احساس گناه تمام ذهن و قلبشان را به خود مشغول میکند.
این احساس زمانی ایجاد میشود که فرد رفتاری برخلاف ارزشهای درونیاش انجام دهد که منجر به پشیمانی و سرزنش خویشتن شود. کشیدن سیگار، سوءمصرف مواد و مصرف الکل میتواند ناشی از همین احساس گناه باشد. در برخی موارد، شدت آن به قدری زیاد است که به رفتارهای خطرناکی همچون خودکشی منجر میشود. مریم صبوری، کارمند بیست و شش سالهای است که معتقد است خیلی وقتها احساس گناه حسی است که از طریق والدین به فرزندان منتقل میشود. او که خودش تجربه این حس تلخ را دارد، میگوید وقتی در سنین کودکی و نوجوانی بودم مادرم هنگام خرید برای عید یا پاییز، طبق عادت ما را از خریدهای گرانقیمت یا غیرضروری منع میکرد، اما نه به شکل مستقیم او به طور ناخودآگاه از سختی کار پدر و لزوم صرفهجویی برایمان میگفت. به یاد دارم که اغلب اوقات، وقتی از بازار به خانه بازمیگشتیم، خریدهایم حکم یک وجداندرد را برایم داشت. با خود فکر میکردم پدرم به این سختی کار میکند و من با این خودخواهی همهاش را خرج خودم کردهام. به همین دلیل هم کمتر از داشتههایم لذت میبردم. حالا که دستم در جیب خودم است و مستقل شدهام فکر میکنم کاش مادرم به شکل بهتری ما را از خرجتراشیهای نابهجا منع میکرد نه با تزریق احساس گناه.
متاسفانه این سیاست نادرست برخی از والدین است که هنگام خرید کردن یا درخواستهای فرزندشان، مدام اوضاع اقتصادی خانواده را به فرزندان یادآوری میکنند. آنها هم که از یک سو شوق خرید کردن دارند و از سوی دیگر دلنگران وضع مالی والدینشان هستند با نوعی تعارض و دوگانگی مواجه میشوند به همین دلیل هم از خریدشان لذتی که باید را نمیبرند. بهتر است والدین در خرید کردن هم به نیازهای فرزندشان توجه کنند هم هوای جیب خودشان را داشته باشند یعنی زیر بار خرید یک جنس گرانقیمت و غیرضروری نروند، اما آنچه که برای فرزند تهیه میکنند را با جان و دل به او بدهند.
دختر بالغی است، اما هیچ وقت نمیشود یک شادی عمیق را در چهرهاش دید، همیشه در حال کار کردن است. کمتر در جمع خانواده حضور پیدا میکند و به قول خودش کارهای مهمی دارد که عقب افتادهاند. زهرا محمدی دختری سی ساله است که چند ترمی را در یکی از دانشگاههای دولتی رشته مهندسی خوانده، اما خیلی دیر فهمیده که برای این رشته ساخته نشده و پس از پنج ترم بدون هیچ دریافت مدرک خاصی انصراف داده، پس از آن بار دیگر در کنکور شرکت کرده و سرانجام در رشتهای که دوست دارد باز هم در یک دانشگاه دولتی پذیرفته و فارغالتحصیل شده. همین قدر که در آن فضای رقابتی آن سالها توانسته دو مرتبه در دانشگاه دولتی روزانه پذیرفته شود جای تحسین دارد، اما او همیشه این جمله ورد زبانش است که «اگر درست تصمیم میگرفتم سه سال از عمرم به هدر نمیرفت، میدانی سه سال یعنی چه؟ یعنی بیش از هزار روز!» وقتی با این همه خشم از اشتباهش حرف میزند تازه دلیل این همه فعالیتهای افراطیاش را درمییابم. انگار او میخواهد این هزار روز را تا آخر عمر با خودش بکشد، شبانهروز کار کند تا مثلا اشتباهش را جبران کرده باشد.
بسیاری از افراد از اشتباهات جزئی خود میگذرند و آن را بخشی طبیعی از تجربیاتشان میدانند از سوی دیگر باید بپذیریم که گاهی اشتباهاتی بزرگ در زندگیهای ما رخ میدهد که عامل اصلی آن هم خودمان هستیم، یک تصمیمگیری نادرست، تعلل در انتخاب، یک قضاوت ناعادلانه و... میتواند زمینهساز اشتباهاتی بزرگ و حتی جبرانناپذیر باشد، اما واقعیت این است که اگر اجازه دهید اشتباهات گذشته که دیگر قابل جبران نیستند زندگیتان را درگیر خود کند، شما نه از اکنون لذت میبرید و نه از آینده و بدتر از آن این که، بهترین گزینه برای ابتلا به افسردگی خواهید بود. گاهی لازم است دست از دادگاهی کردن خودمان برداریم و اشتباهات گذشته را در همان گذشته رها کنیم.
حامد حسینی اما جنس دیگری از احساس گناه را تحمل میکند، او که تازهداماد است و چند ماهی از عروسیاش میگذرد. میگوید: هیچ کس نمیتواند شدت احساس گناهم را درک کند، من قبل از این که با همسرم آشنا شوم و ازدواج کنم به دختر دیگری علاقه داشتم، اما هر چه تلاش کردم نتوانستم خانواده او را به ازدواجمان راضی کنم، حالا با وجودی که دیگر ازدواج کردهام و متاهل هستم گاهی ناخودآگاه به یاد او میافتم. هیچ وقت نمیتوانم درباره این موضوع با کسی حرف بزنم چون همین که بگویم گاهی به فلانی فکر میکنم همه به من برچسب خیانتکار میزنند از سویی احساس گناه آرامش را از من گرفته است. همسرم را دوست دارم و او هم مرا دوست دارد، اما هرگاه با مهربانیهای بیآلایشش مواجه میشوم احساس زجرآور گناه وجودم را فرامیگیرد.
این مسالهای عاطفی است که گاهی برای زنان و گاهی هم برای مردان اتفاق میافتد و از آنجا که پس از ازدواج چنین افکاری میتوانند معنای خیانت را به ذهن آورند افراد را دچار احساسی نابخشودنی میکنند بخصوص هنگامی که مورد محبتهای بیدریغ همسرشان قرار میگیرند این احساس گناه شدیدتر میشود.
در این موارد توصیه میشود که به روانشناس مراجعه کنید، صحبت با آشنایان یا دوستان ناآگاه میتواند مساله را پیچیدهتر کند. روانشناسها با نگاهی غیرقضاوتگرا فرصت صحبت کردن درباره این درگیری ذهنی را میدهند و خوب است بدانید در بسیاری از موارد سخن گفتن از این موضوع ممنوعه میتواند بار عاطفی آن را کاهش دهد و احساس گناه را کمتر کند.
اما بد نیست بدانید احساس گناه خیلی وقتها به امور معمولتری تعمیم مییابد، گاهی افراد به دلیل تنبلیهای روزانه، خواب زیاد، عقب انداختن کارها، نقطهضعفها و به دلیل زمانهایی که خودخواهی کردهاند احساس وجداندرد میکنند. در موارد شدیدتر آنها این کاستیها را به شخصیتشان مرتبط میکنند و دچار خودکمبینی و ناامیدی میشوند.
فارغ از این که اندکی احساس تقصیر بد نیست و باعث میشود بیشتر به سخنان، اعمال و کردارمان توجه کنیم، اما گاهی لازم است خودمان را بهدلیل این کاستیها ببخشیم و به خودمان اجازه اشتباه کردن بدهیم و اجازه دهیم امید به بهبود ما را به سوی رشد و پیشرفت سوق دهد.
بخشش یعنی رهایی
زخمش از سالها پیش هنوز تازه است، آنقدر تازه که انگار همین چند لحظه پیش اتفاق افتاده، کافی است بهانهای دست دهد تا آن اتفاق قدیمی را یادآوری کند چنان هیجانزده میشود که صدایش میلرزد، چشمانش پر از اشک میشود و موجی از خشم و کینه وجودش را دربرمیگیرد. انگار همین چند لحظه پیش این اتفاقات افتاده است.
بخشش یکی از کارهای سخت دنیاست، کاری که تا از دل و جان نباشد معنا ندارد. میشود بسادگی گفت بخشیدم، گذشتم، دیگر برایم مهم نیست، به آن فکر نمیکنم و... اما در دل همه چیز مثل اولش باشد، هنوز هم یک نفر چشم دیدن آن یکی را نداشته باشد و اگر بتواند با یک نگاه پر کینه تمام بد و بیراههای نگفتهاش را به دیگری بفهماند. تا وقتی آدمها کینهای بودنشان را به عنوان یکی از ویژگیهای شخصیتیشان پذیرفتهاند، تا زمانی که خودشان را جای دیگری نمیگذارند و جایزالخطا بودن انسان را باور ندارند، بخششی اتفاق نمیافتد.
بخشش، لطفی در حق خویشتن
وقتی کسی را نمیبخشیم، همیشه یک داغ قدیمی را با خودمان حمل میکنیم، زخمی که از یک کلام بیجا خوردهایم، دروغی که بیاعتمادمان کرده، حرمتی که شکستهاند، اینها همیشه همراه ماست و یادآوریشان قبل از هر کس خودمان را آزار میدهد چراکه در تمام این اتفاقات ما قربانی شماره یک محسوب میشویم. بخشش باعث میشود ذهنمان آرام گیرد و برای اثبات بداقبالی و دیده نشدنمان به دنبال حفظ شواهد و مدارک و یادآوری خاطرات نباشیم.
بخشش به معنای فراموشی نیست
یادتان باشد خوشبختانه و در عین حال متاسفانه ذهن آدمی آنقدر قدرت دارد که هیچ چیز را فراموش نمیکند مخصوصا اتفاقاتی که قلبمان را شکسته است. بخشش قدرت پاککنندگی حافظه را ندارد، اما میتواند درگیری ذهنی ما با آن موضوع را کاهش دهد. این یعنی از خودتان توقعات غیرواقعی نداشته باشید این که میگویید «نمیتوانم فلان رفتار یا حرفش را فراموش کنم» یک حرف کاملا منطقی و درست است اما به معنای ناتوانایی برای بخشیدن نیست.
بخشش یک فرآیند تدریجی است
از کارتونهای دوران کودکی گرفته تا فیلم و سریالهای ایرانی و هندی و... ما همیشه شاهد یک شخص کینهجو هستیم، کسی که از اول تا آخر داستان پر از خشم و عصبیت و حس انتقام است، اما در انتهای آن ناگهان متحول میشود و طرف مقابلش را در شرایط و حالاتی خاص میبخشد، مثل این میماند که تا همین چند لحظه پیش یک نفر فقط به فکر انتقام بوده و در عرض یک دقیقه قلبش زیر و رو شده و حالا او را در آغوش گرفته و میبخشد! این در حالی است که بخشش یک فرآیند تدریجی است حتی اگر مادری فرزندش را پس از مدتهای طولانی در یک زمان و مکان خاص میبخشد این بخشش مدتهاست که در قلب و روحش در حال رشد و تکامل بوده است و به همان نسبت خشم و کینهاش هم در حال کاهش بوده و حالا در یک زمان او توانسته این بخشش را ابراز کند.
بخشش به معنای آشتی کردن نیست
وقتی گذشت را به همراه آشتی مطرح میکنید کار کمی پیچیدهتر میشود. شما از یک نفر توقع دارید که در ذهن و قلبش یک نفر را ببخشد و در عین حال بتواند یک ارتباط قطع شده را پیوند دهد. هر دوی این کارها استرسزاست. میگویند سنگ بزرگ علامت نزدن است، وقتی برنامه بخشیدن و آشتی را با هم مطرح میکنید، ناخودآگاه افراد از آن پرهیز میکنند. آنها با خودشان میگویند قهر باشم بهتر است از اینکه بخواهم این همه فشار روانی را تحمل کنم. درست این است که به آنها یاد بدهیم ببخشند و در طی زمان وقتی زخمهای کهنه التیام مییابد به فکر آشتی بیفتند.
همه اشتباه میکنند، حتی شما
چه کسی میتواند ادعا کند هیچ گاه در زندگیاش اشتباه نکرده است، اشتباهات بخشی از زندگی طبیعی آدمهاست. گاهی هم این اشتباهات در روابط انسانی پیش میآید و منجر به کینه و خشم میشود. یکی از راههای کاستن از این خشم و پذیرش اشتباهات نفر مقابل این است که خودمان را به جای او بگذاریم شاید اگر ما هم در آن شرایط بودیم با آن سبک زندگی و سبک تفکر همان رفتار ناشایست را نشان میدادیم. برای خودمان و دیگران حق اشتباه قائل شویم وقتی کسی را بیش از حد و اندازه بزرگ و بیعیب ببینیم آن وقت هیچ گاه قادر به بخشیدنش نخواهیم بود. حتما این جمله را شنیدهاید که «من از هر کسی توقع این خطا را داشتم جز او!»
معذرتخواهی، پذیرش اشتباه با چاشنی جراتورزی
خیلی اوقات آدمها میدانند که اشتباه کردهاند، اما جرات و توانایی عذرخواهی پیدا نمیکنند. وقتی کسی برای عذرخواهی نزد شما میآید بدانید که مسئولیت اشتباهش را پذیرفته، در پی جبران است و در انتظار بخشیده شدن.
بخشش به سلامت جسمتان کمک میکند
اگر هیچ کدام این حرفها شما را مجاب نکرده تا از سر تقصیر کسی بگذرید بد نیست این را هم بدانید که بخشش باعث میشود فشار خون و ضربان قلبتان عملکرد بهتری داشته باشد ضمن این که کسانی که از قدرت بخشش کمی برخودارند مستعد ابتلا به مشکلات قلبی و عروقی، دردهای مزمن، اختلال عملکرد عصبی، سیستم ایمنی سرکوب شده، اضطراب و افسردگی هستند.
از مشاوران کمک بگیرید
گاهی مساله بخشش خیلی پیچیدهتر از یک حرف یا رفتار رنجشآور است و صحبت از یک آسیب جدی است. این آسیب میتواند شامل یک آسیب جسمی، تنبیه ناعادلانه در کودکی یا حتی تجاوز جنسی باشد. در این موارد معمولا فرد چیزی از آن رفتار آسیب زننده یا ناعادلانه به زبان نمیآورد، حتی ممکن است زندگی سیر طبیعی خودش را داشته باشد، اما فرد یک خشم عمیق و حل نشده را با خودش حمل کند. خشمی که در ابعاد دیگر زندگیاش اثرگذار است بدون اینکه او آگاه باشد. در این موارد توصیه جدی میشود که فرد به روانشناس بالینی مراجعه کند و در صدد التیام زخمهای کهنهاش باشد چراکه تا وقتی فرد از این خشم عمیق رهایی نیابد چیزی به اسم بخشش برایش معنا پیدا نمیکند.
شیما نادری / چاردیواری (ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
مادر و پسر 2 سال کنار هم در یک بیمارستان بستری بودهاند و چن که پزشکان از او قطع امید کرده بودند تصمیم میگیرد با اهدای کلیه به مادرش جان او را نجات دهد.
اگر چه مادر چن ابتدا زیر بار این تصمیم نمیرود اما نهایتا مجبور به پذیرش این موضوع میشود چرا که کلیهها و سایر اعضای بدن پسر او جان بسیاری از افراد را نجات میداده. این وسط نباید از التماسهای چن به مادرش برای پذیرش این موضوع هم عبور کرد تا نهایتا خانم ژو سختترین بله زندگیاش را بگوید.
حالا کلیه چن در بدن مادرش است. چن از دنیا رفت اما با فداکاریاش به مادر و چند بیمار دیگر زندگی بخشید. (زندگی مثبت)
به گزارش جام جم آنلاین ، چای دم کرده و تک تک مواد خوراکی را از یخچال بیرون آورده و روی میز یا سفره چیده است تا خانواده آماده یک روز کاری شوند، یکی به مدرسه برود،یکی دانشگاه، یکی محل کار و ...
خانواده دور هم صبحانه میخورند یا با شتاب لقمهای برمیدارند و از در بیرون میروند، سرانجام آن که باقی میماند مادر است. مادری که از مهر و عشق خود به آنها نثار کرده تا به آنها امکان تجربه یک روز زیبای دیگر را هم بدهد.
مادری که شبانهروز تلاش میکند آنقدر که زحمات و تلاشهایش به قول سهراب سپهری گاه به تاقچه عادت سپرده میشود و وظیفه قدردانی و تشکر از او را ما فراموش میکنیم. مادری که به فرمایش رهبر معظم انقلاب بیشترین، سختترین و ظریفترین کارها را در خانه انجام میدهد.
بیشترین
پیش از همه از خواب برمیخیزد و بعد از همه به بستر خواب میرود. همسر، مادر، مسئول، مدیر، مدبر است. کمترین حق را برای خود قائل است، اما بیشترین فشار را بر شانههایش حمل میکند. تمام گوشههای خانه را تمیز نگاه میدارد آنچنان که چشمان تمام اعضاء خانواده به این پاکی عادت کرده و اگر گوشهای آنچنان که همیشه برق میزند به چشم نیاید گویی کوتاهی صورت گرفته است.
با عشق برای خانواده آشپزی میکند و مواد خوراکی را با اشتیاق به هم درآمیزد به نحوی که حتی گرانقیمتترین رستورانها هم نتوانند غذایی به آن کیفیت ارائه کنند چون غذای مادر آمیخته با چاشنی مهر قلبی است.
او بیرون کردن رخت خستگی از تن همسر و هدایت و تربیت فرزندان را وظیفه خود میداند در حالی که این وظیفه به معنای کار و تلاش شبانهروزی برای اوست. دیگران چون از کاری خسته میشوند شکایت میکنند، اما مادر گلهای از کار زیاد ندارد. او خود را به تلاش همیشگی عادت داده است.
سختترین
زندگی مالامال از افتوخیز و فرازونشیب است. شادی و غم با هم آمیخته و سیاهی شب و روشنی روز را با هم تلفیق میکند. در سختیها همه به پناهگاهی احتیاج دارند که تا فصل رسیدن آرامش در آن به سربرند و با دلداری و محبت او روحیه مجدد بگیرند. آن پناهگاه انرژیبخش مادر است. وقتی میشنود که همسرش ورشکست شده، پسرش تصادف کرده، دخترش در زندگی زناشویی دچار بحران شده، بیماری گریبان عضوی از خانواده را گرفته یا هر اتفاق بد دیگری حادث شده، از تهدل غمگین میشود، اما در همان لحظات پرفشار از جا برمیخیزد و دست دیگران را میگیرد تا با یاری او بتوانند از شرایط سخت عبور کنند.
در دوران هشت ساله دفاع مقدس زنهای بسیاری همسر از دست دادند و برای همیشه با پشت و پناه و نانآور خانه وداع کردند. مطمئنا غم فقدان عزیز به سنگینترین نحو دل آنها را تا ابد داغدار کرده، اما بخوبی میدانستند که با سوگواری کردن نمیتوانند چرخ زندگی را بچرخانند و فرزندانشان را بزرگ کنند. پس بر پای خود ایستادند و با سعی و تلاش و تکیه بر خود هم مرد و هم زن خانه شدند. به راستی تحمل این سختی از چه موجودی جز زن ساخته است؟
ظریفترین
با هوش و درایت همچون نخ دانههای تسبیح را به هم پیوند میدهد. اگر بین اعضای خانواده اختلاف بیفتد آنها را با هم آشتی میدهد. خواستهها و نصیحتها را به نحوی مطرح میکند که غرور کسی نشکند. اگر فرزند از او چیزی میخواهد که در استطاعت مرد خانه نیست، مدبرانه از فرزند میخواهد کمی صبر کند، آنگاه از مبلغی که برای تهیه وسیلهای لازم در خانه پسانداز کرده هزینه میکند و خرید وسیله را معلق میکند تا به این ترتیب هم فرزند به خواسته خود برسد و هم مرد خانه احساس سرشکستگی نکند. انعطافپذیری و درایت او هر غیرممکنی را ممکن میکند. لطافت وجود او سختیهای زندگی را هموار میکند و به پایان رساندن روز سخت را به امید داشتن فردای بهتر مقدور میسازد و این زن است، معجزهای که بیشترین، سختترین و ظریفترین وظایف را در خانه بر دوش میکشد.
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری فارس، تحقیقات نشان داده ترجمه کلمه «you» سختترین ترجمه لغت انگلیسی اســت. محققان در پاسخ به چرایی ترجمه سخت رایجترین لغت انگلیسی میگویند، ترجمه «you» بدون آنکه موقعیت را بشناسی، بدانی در چه شرایطی هستی، قرار اســت این لغت را برای چه شخصی استفاده کنی، فرهنگ خطاب قرار دادن در زبان مدنظر چگونه اســت و احترام را چگونه تلقی میکنند بسیار دشوار اســت.
محققان و مترجمان بنام بر این باور هستند که مترجم باید کاملا آگاه باشد که «you» را برای چه کسی، چه فرهنگی، چه نوع روابطی، در چه نوع قالبی و در چه کشوری ترجمه میکند.
در نظر گرفتن اینکه شما قرار اســت این لغت را رسمی یا غیر رسمی، چه تعداد و برای چه جنسیتی به کار ببرید نیز ترجمه آن را تغییر میدهد.
این لغت با تمام کوچک و رایج بودنش میتواند حامل صلح و آرامش یا نابودگر و مخرب باشد.
انتهای پیام/
ایسر سختترین لپ تاپ جهان را معرفی کرد
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۳۸
در حالی که لپتاپهای مبتنی بر ویندوز انتخاب محبوبتری هستند، اما کرومبوکها به سرعت در حال کسب اعتبار میان کاربران اند.
مرجع : وب سایت گجت نیوز