فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
یکی از شاخصه های پر اهمیت در پیشرفت اسلام اخلاق نیک و کلام دلاویز و پرجاذبه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) با انسان ها بود. ایشان علاوه بر این که ارزش های اخلاقی را بسیار ارج می نهاد، خود در سیره عملی اش مجسمه فضایل اخلاقی و ارزش های والای انسانی بود و در همه ابعاد زندگی با چهره ای شادان و کلامی دلاویز با حوادث برخورد می کرد.
ما در این نوشتار به برخی از این فضائل پربار اشاره ی کوچکی خواهیم کرد:
یک بار پیامبر (صلی الله علیه وآله) اموالی را که به دست آمده بود بین مسلمانان عادلانه تقسیم کرد، مردی از انصار، (که می خواست بیشتر به او بدهند) گفت: این تقسیم موجب خوشنودی خدا نیست . این خبر به پیامبر (صلی الله علیه وآله) رسید، آن حضرت به قدری ناراحت شد، که چهره اش سرخ گردید فرمود: خداوند برادرم موسی بن عمران را رحمت کند، او از این بیشتر مورد آزار قرار گرفت و صبر کرد. پیامبر (صلی الله علیه وآله) به یاران فرمود: مبادا یکی از شما راجع به هیچ یک از اصحاب چیزی ناروا به من خبر دهد، زیرا شور و اشتیاق آن دارم که به قلبی صاف و دور از هر گونه آلایش و رنجش با شما زندگی کنم . به این ترتیب آن حضرت راه و رسم زندگی شیرین را به مسلمانان آموخت که در پرتو ارتباط دلهای صاف و نورانی با همدیگر پدید می آید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: هر کس به بازار رود و هدیه ای برای خانواده اش بخرد و ببرد، [پاداش او ] مانند کسی است که برای نیازمندان صدقه می برد [و هنگامی که هدیه را به خانه می برد]، باید قبل از پسران، به دختران بدهد، زیرا کسی که دخترش را شادمان کند، مانند کسی است که یک بنده از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده است. و هر کس [با دادن هدیه ای] چشم پسری را روشن کند، گویا از ترس خدا گریسته است و هر کس از ترس خدا بگرید، خداوند او را داخل نعمت های بهشت کند. (وسائل الشیعة، ج 15، ص 227)
جنازه مردی را آوردند تا رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بر آن نماز گذارد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله به اصحاب خود فرمود: شما بر او نماز بخوانید اما من نمی خوانم . اصحاب گفتند: رسول اللّه ! چرا بر او نماز نمی گذاری؟ حضرت فرمود: زیرا بدهکار مردم است.
ابوقتاده گفت: من ضامن می شوم که قرض او را ادا کنم . پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمود: بطور کامل ادا خواهی کرد؟ ابوقتاده: بله ، بطور کامل ادا خواهم کرد. آنگاه پیامبر صلی اللّه علیه و آله بر او نماز گذارد. ابوقتاده گوید: بدهکاری آن مرد هفده یا هجده درهم بود.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) خالدبن ولید را (که یکی از شجاعان بود) همراه جمعی به سوی طایفه ای از بنی المصطلق بنام طایفه بنی خزیمه که تا آن زمان تسلیم حکومت اسلامی نشده بودند (و از ناحیه آنها احساس خطر می شد) فرستاد، با توجه به اینکه بین آنها و طایفه بنی مخزوم (که خالد از این طایفه بود) کینه و عداوتی وجود داشت . هنگامی که خالد با همراهان بر آن قوم وارد شدند، آنها اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را پذیرفتند و در این مورد نامه ای تنظیم نموده بودند (و در این صورت نمی بایست به آنها حمله شود). خالد (که آدم بی توجه و بی احتیاطی بود) اعلام کرد که مردم نماز صبح جمع شوند، پس از نماز دستور حمله به آنها را داد و خود نیز جلودار حمله بود، عده ای از طایفه بنی خزیمه را کشتند و اموال آنها را به غارت بردند و نامه آنها را گرفته و به حضور پیامبر (صلی الله علیه وآله) باز گشتند.
وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از ماجرا مطلع شد، رو به قبله ایستاد و گفت : خدایا من از آنچه که خالد انجام داده است بیزارم . فورا علی (علیه السلام) را خواست و به او فرمود: برو نزد طایفه بنی خزیمه ، و از آنها در مورد آنچه خالد با آنها رفتار (وحشیانه) کرده معذرت خواهی کن و رضایت آنها را جلب نما و برگرد، سپس پیامبر (صلی الله علیه وآله) پای خود را بلند کرد و به زمین گذاشت و فرمود: قضاوت زمان جاهلیت را زیر دو پایت قرار بده .
امیرالمومنین علی(علیه السلام) نزد طایفه بنی خزیمه رفت و آنها را خشنود و راضی نمود و نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) برگشت . پیامبر (صلی الله علیه وآله) به علی (علیه السلام) فرمود: آنچه که انجام دادی به من خبر بده . علی (علیه السلام) عرض کرد: ای رسول خدا! رفتم و برای هر خونی که از آنها ریخته شده بود، دیه (خونبها) قرار دادم و به صاحبانش پرداختم و حتی در مورد جنین آنها مالی دادم ، از اموالی که برده بودم زیاد آمد، از زیادی آن مال قیمت کاسه سگ آنها و ریسمان آبکشی آنها را که شکسته و پاره شده بود نیز پرداختم ، و باز از مال زیاد آمد، در برابر ترس و وحشتی که به زنان و کودکان آن طایفه وارد شده بود، مبلغی پرداختم ، باز زیاد آمد، زیادی را برای آنچه آشکار و پنهان (از نظرها) بود پرداختم، باز دیدم هنوز اموالی دارم همه آنها را به آنها دادم تا از تو ای رسول خدا راضی گردند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: یا علی اعطیتهم لیرضو عنی رضی الله عنک یا علی انما انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لانبی بعدی؛ ای علی به آنها آن قدر مال دادی تا از من راضی شدند، خداوند از تو راضی باشد، ای علی جز این نیست که نسبت تو به من همچون نسبت هارون به موسی بن عمران است، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: بنده ای نیست که اهتمام به وقتهای نماز داشته باشد جز آن که من (سه چیز را) برای او ضمانت می کنم: راحتی در هنگام مرگ، برطرف شدن غمها و اندوهها و نجات یافتن از آتش دوزخ. (امالی مفید، ص 88)
انس بن مالک گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نماز صبح را با جماعت خواند و پس از نماز به جمعیت رو کرد و فرمود: ای گروه مردم ! کسی که خورشید بر او ناپدید شد، به ماه تمسّک کند، و هرگاه ماه ناپدید شد به ستاره زهره، متمسک شود، و اگر ستاره زهره ناپدید شد، به ستاره فرقدان (دوستاره درخشنده ای که نزدیک قطب شمالی دیده می شوند و در فارسی به آن دو برادر گویند) متمسک گردد. سپس فرمود: من خورشیدم ، و علی (علیه السلام) ماه است ، و ستاره زهره ، حضرت زهرا (علیهاالسلام) است ، و دو ستاره فرقدان، حسن و حسین (علیهماالسلام) می باشند، و همچنین به کتاب خدا متمسک شوید و این دو (قرآن و عترت) از همدیگر جدا نشوند (و بهم دیگر پیوند دارند) تا آن هنگام که در روز قیامت کنار حوض کوثر بر من وارد گردند. و در بعضی عبارات آمده آن حضرت فرموده : از خورشید پیروی کنید و بعد از آن از ماه و بعد از آن از فرقدان، سپس هر یک از این امور را به مطالب فوق تفسیر فرمود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: هر کس به بازار رود و هدیه ای برای خانواده اش بخرد و ببرد، [پاداش او ] مانند کسی است که برای نیازمندان صدقه می برد [و هنگامی که هدیه را به خانه می برد]، باید قبل از پسران، به دختران بدهد، زیرا کسی که دخترش را شادمان کند، مانند کسی است که یک بنده از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده است. و هر کس [با دادن هدیه ای] چشم پسری را روشن کند، گویا از ترس خدا گریسته است و هر کس از ترس خدا بگرید، خداوند او را داخل نعمت های بهشت کند. (وسائل الشیعة، ج 15، ص 227)
و نیز فرمودند: بنده ای نیست که اهتمام به وقتهای نماز داشته باشد جز آن که من (سه چیز را) برای او ضمانت می کنم: راحتی در هنگام مرگ، برطرف شدن غمها و اندوهها و نجات یافتن از آتش دوزخ. (امالی مفید، ص 88)
منابع:
سایت اندیشه قم
قصه های تربیتی چهارده معصوم / محمد رضا اکبری
داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی
معصیت کار بیمار است، با او مدارا کنید!!
انسان به چه چیز نیاز دارد؟!
رسم رفاقت چیست؟
اصول معاشرت صحیح بر اساس روایات
فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
راه های شناخت عظمت و برتری یک انسان این است که محبوب انسان های برتر و با فضیلت باشد. در عالم هستی برتر از خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله نداریم و حسن بن علی علیهما السلام سخت محبوب پیغمبر گرامی اسلام بود و این محبت و دوستی را در گفتار و کردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود می فهماند .
ما در این نوشتار به بیان برخی از فضائل این محبوب عزیز پیامبر صلی الله علیه و آله می پردازیم:
امام حسن علیه السلام دوستی شوخ طبع داشت. روزی به خدمت او رسید. امام علیه السلام فرمود: شب را چگونه صبح کردی؟ او در جواب گفت : یابن رسول اللّه ! شب را بر خلاف رضای خود و خدا و شیطان به صبح آوردم . امام علیه السلام خندید و فرمود چگونه ؟ عرض کرد: خدای عزوجل دوست دارد که او را اطاعت کنم و مرتکب معصیت او نشوم و من چنین نیستم و شیطان دوست دارد معصیت خدا کنم و او را اطاعت نکنم و این چنین هم نیستم و خودم دوست دارم هرگز نمیرم و این گونه نمی باشم . از این داستان استفاده می شود که امام علیه السلام با همه ابهت و بزرگی که داشتند به گونه ای با دیگران برخورد می کردند که آنها براحتی در محضر او بلکه با خود او شوخی می کردند و حضرت گوش می دادند و می خندیدند.
امام مجتبی علیه السلام فرمودند: به تحقیق خداوند روزی شما را بر عهده گرفته است، و شما را برای بندگی فراغت بخشیده و به شکرگزاری تشویق نموده است و نماز را بر شما واجب فرموده و به پرهیزکاری توصیه فرموده است. (تحف العقول، ص 234)
گویند هنگامی که امام حسن مجتبی علیه السّلام برای نماز آماده می شد، بهترین لباسهای خود را می پوشید. از آن حضرت پرسیدند: چرا بهترین لباسهای خود را می پوشید؟ امام علیه السّلام در پاسخ فرمود: انّ اللّه جمیل و یحب الجمال ، فاتحمل لربّی و هو یقول : خذو زینتکم عند کل مسجد. همانا خداوند زیباست و زیبایی را دوست می دارد، پس من نیز لباس زیبا برای راز و نیاز با پروردگارم می پوشم و هم او فرمود: به هنگام رفتن در مسجد خود را به زینت دربرگیرید. بر همین اصل ، طبق روایات مستحب است که انسان ، برای نماز نیکوترین جامه خود را بپوشد، خود رامعطّر کند و با رعایت نظافت و در کمال طهارت به نماز و راز و نیاز با خدای بزرگ بپردازد.
نجیح گوید: حسن بن علی علیه السلام را دیدم که مشغول خوردن غذا بود و سگی روبروی او قرار گرفته بود، هر لقمه ای که می خورد یک لقمه هم به آن سگ می داد. عرض کردم: یابن رسول اللّه ! این سگ را از خود دور نمی کنی؟ حضرت فرمود: رهایش کن زیرا من از خداوند حیا می کنم که جانداری به من نگاه کند و من بخورم و به او نخورانم .
مردی به امام حسن علیه السلام گفت: من از شیعیان شما هستم. امام علیه السلام فرمود: ای بنده خدا اگر مطیع امر و نهی ما هستی راست می گوئی و اگر این گونه نیستی با ادعای مقام بلند تشیع که از آن بهره مند نیستی برگناهان خود نیفزا و به نگو من از شیعیان شما هستم . بلکه بگو من از دوستداران شما و دشمن دشمنان شما هستم و تو در نیکی و بسوی نیکی هستی .
امام علیه السلام فرمودند: «ای بندگان خدا» بدانید که خداوند شما را بیهوده نیافریده است، و بحال خود رها ننموده، مدت عمرتان را نوشته، و روزی شما را بینتان قسمت کرده تا هر خردمندی قدر و ارزش خود را بداند و بفهمد جز آنچه مقدر شده هرگز به او نمی رسد. (تحف العقول، ص 234)
عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود، حسن و حسین (علیهما السلام) کودک بودند شخصی گناهی کرد و از شرم آن گناه ، مدتی مخفی شد و نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نمی آمد تا اینکه آن شخص ، حسن و حسین (علیهما السلام) را دید، آن دو را بر دوش خود سوار کرد و با همان حال به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: من گنهکارم ، در پناه خدا، و این دو آقازاده به حضور شما آمده ام تا مرا ببخشید رسول خدا (صلی الله علیه و اله) وقتی که آن منظره را دید، آنچنان خندید که دستش را بر دهانش گذاشت ، سپس به آن مرد گنهکار فرمود: برو جانم تو آزاد هستی آنگاه به حسن و حسین فرمود: آن شخص در مورد عفو گناه خود، شما را شفیع قرار داد، در این هنگام آیه 64 سوره نساء نازل شد: ... ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک فاستغفروالله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما: و اگر گنهکاران که بر اثر گناه به خود ستم کردند، به نزد تو (ای پیامبر) می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آن ها استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.
امام علیه السلام فرمودند: «ای بندگان خدا» بدانید که خداوند شما را بیهوده نیافریده است، و بحال خود رها ننموده، مدت عمرتان را نوشته، و روزی شما را بینتان قسمت کرده تا هر خردمندی قدر و ارزش خود را بداند و بفهمد جز آنچه مقدر شده هرگز به او نمی رسد. (تحف العقول، ص 234)
و نیز فرمودند: به تحقیق خداوند روزی شما را بر عهده گرفته است، و شما را برای بندگی فراغت بخشیده و به شکرگزاری تشویق نموده است و نماز را بر شما واجب فرموده و به پرهیزکاری توصیه فرموده است. (تحف العقول، ص 234)
منابع:
سایت اندیشه قم
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیهم السلام) / محمد رضا اکبری
داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)/ محمد محمدی اشتهاردی
اصول معاشرت صحیح بر اساس روایات
رموز موفقیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)
نمی از دریای فضائل امام حسن مجتبی علیه السلام
سه حکایت جالب از «شیخ مفید»
فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
امام حسن مجتبی علیه السلام به اعتراف دوست و دشمن، در فضایل و کمالات اخلاقی انسانی کامل بود. قرابت و نزدیکی آن حضرت به رسول الله (صلی الله علیه و آله)، علاقه و محبت پیامبر نسبت به وی، دارا بودن بیشترین شباهت به رسول الله، یکی از مصادیق آیه تطهیر، حضور با پیامبر صلی الله علیه و آله در جریان مباهله، تواضع و سخاوت فراوان، عبادت زیاد، به اتفاق برادرش (امام حسین) سرور جوانان بهشت بودن، برخی از بارزترین خصائص و ویژگی های اخلاقی و کمالات آن حضرت است.
ما در این نوشتار به بیان برخی از مصادیق فضائل اخلاقی این بزرگوار می پردازیم:
عربی که صورتش خیلی زشت و قبیح منظر بود سر سفره امام حسن مجتبی آمد و از روی حرص تمام غذا را خورد و تمام کرد. امام حسن علیه السلام که کرامتش برای همه معلوم بوده از غذا خوردن عرب خوشش آمد و شاد شد و در وسط غذا از او پرسید: تو عیال داری یا مجردی ؟ گفت : عیالمندم ، فرمود: چند فرزند داری؟ گفت: هشت دختر دارم که من به شکل از همه زیباترم ، اما ایشان از من پرخورترند. امام تبسم فرمود: و او را ده هزار درهم انعام دادند و فرمودند: این قسمت تو و زوجه ات و هشت دخترت باشد.
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: هیچ بى نیازى اى بزرگتر از عقل و هیچ فقرى مانند جهل و هیچ وحشتى سخت تر از خودپسندى و هیچ عیشى لذّت بخشتر از خوش اخلاقى نیست. (بحار الانوار، ج 75 ، ص 111 ، ح 6)
امام حسن علیه السلام وقتی وضو می گرفت اعضای بدنش می لرزید و رنگش زرد می شد. گفته شد چرا به هنگام وضو اعضای بدن شما می لرزد و رنگ چهره شما زرد می شود؟ حضرت فرمود: حق است بر هر کسی که در برابر پروردگار می ایستد رنگش زرد شود و اعضایش به لرزه در آید. و هر گاه به درب مسجد می رسید سر خود را بالا می کرد و می گفت : الهی ضیفک ببابک یا محسن قداتاک المسیئی ، فتجاوز عن قبیح ماعندی بجمیل ما عندک یا کریم . خدایا مهمان تو به درب خانه توست ، ای نیکوکار! گنهکار بسوی تو آمد پس به خوبیهای خود از بدیهای من در گذر.
روزی یکی از مردم شام وارد مدینه شد و دید امام حسن علیه السلام بر اسبی سوار است ، شروع کرد او را مورد لعنت قرار دهد اما امام علیه السلام چیزی به او نگفت. وقتی بدگوئی او به پایان رسید آن حضرت جلو رفت و بر او سلام کرد و خندید و فرمود: ای پیرمرد گمان می کنم در اینجا غریب باشی و شاید اشتباه گرفته ای. اگر از آنچه گفتی طلب عفو کنی تو را می بخشیم و اگر از ما در خواستی داشته باشی عطا خواهیم کرد، اگر راهنمائی بخواهی تو را راهنمائی می کنیم و اگر کاری داشته باشی برای تو انجام می دهیم ، اگر گرسنه باشی تو را سیر خواهیم کرد و اگر عریان باشی تو را خواهیم پوشاند، اگر نیازمند باشی تو را غنی می کنیم و اگر مسکن بخواهی تو راجای خواهیم داد، اگر هر حاجتی داری بر آورده می کنیم و اگر مسافری به سوی ما بیا و اثاث خود را نزد ما بگذار و مهمان ما باش تا وقت رفتن آنها را به تو باز می گردانیم زیراما جای وسیع و مال فراوان داریم . وقتی آن مرد این سخنان امام علیه السلام را شنید گریه کرد و گفت : اشهدانک خلیفه اللّه فی ارضه ، اللّه اعلم حیث یجعل رسالته (شهادت می دهم که تو خلیفه خدا در زمین او هستی خدا بهتر می داند که رسالتش را در چه کسی قرار دهد) تا به حال تو و پدرت مبغوضترین خلق خدا در نزد من بودید اما الان تو بهترین خلق خدا نزد من می باشی و اثاث و لوازم خود را به منزل آن حضرت برد و تا زمانی که درمدینه بود مهمان آن حضرت بود و از معتقدان به محبت او گردید.
پاسخ نیکی
انس بن مالک گوید: کنیزی از امام حسن (علیه السلام) شاخه گلی را به حضور آن حضرت آورد و اهداء نمود، امام حسن (علیه السلام) آن شاخه گل را گرفت و به او فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم من به حضرت عرض کردم ، با اهداء یک شاخه گل ناچیز او را آزاد کردی ؟ امام در پاسخ فرمود: خداوند ما را (در قرآن) چنین ادب کرده و فرموده : اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها هر گاه کسی به شما تحیت گوید پاسخ آن را بطور بهتر بدهید سپس فرمود: تحیت بهتر همان آزاد کردن او است . از گفتار امام حسن مجتبی (علیه السلام) است : من بدء بالکلام قبل السلام فلاه تجیبوه: کسی که قبل از سلام، سخن گفت، جواب او را ندهید.
امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: براى دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگى می کنى، و براى آخرتت به گونه اى کارکن که گویا فردا خواهى مُرد، و اگر عزّتى بدون بستگان و شکوهى بدون سلطنت خواهى، از معصیت و نافرمانى خدا به طاعت و فرمانبرى خداوند عزّوجلَّ درآى. (بحار الانوار، ج 44 ، ص 139)
جنگ جمل در بصره بین سپاه علی (علیه السلام ) و سپاه طلحه و زبیر، در گرفت ، آتش ٍ جنگ شعله ور گردید، امیر مومنان علی (علیه السلام) پسرش محمّد حنفیّه را طلبید و نیزه خود را به او داد و فرمود: با این نیزه به دشمن حمله کن ، محمّد حنفیّه به سوی دشمن حرکت کرد، ولی در برابر گردان بنوضبّه قرار گرفت ، و نتوانست کاری انجام دهد، عقب نشینی کرد و به حضور پدر بازگشت ، هماندم امام حسن (علیه السلام) بر جهید و نیزه را از او گرفت و به میدان شتافت و مقداری با دشمن جنگید و باز گشت ، در حالی که نیزه اش خون آلود بود. محمّد حنفیّه وقتی که دلاوری امام حسن (علیه السلام) را دریافت، صورتش (از شرمندگی) سرخ شد، امام علی (علیه السلام ) به محمّد حنفیّه فرمود: لا تانف فانّه ابن النبی و انت ابن علی . سرافکنده نباش ، زیرا حسن (علیه السلام ) پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) است تو پسر علی هستی .
**براى دنیایت چنان کار کن که گویا همیشه زندگى می کنى، و براى آخرتت به گونه اى کارکن که گویا فردا خواهى مُرد، و اگر عزّتى بدون بستگان و شکوهى بدون سلطنت خواهى، از معصیت و نافرمانى خدا به طاعت و فرمانبرى خداوند عزّوجلَّ درآى. (بحار الانوار، ج 44 ، ص 139)
** هیچ بى نیازى اى بزرگتر از عقل و هیچ فقرى مانند جهل و هیچ وحشتى سخت تر از خودپسندى و هیچ عیشى لذّت بخشتر از خوش اخلاقى نیست. (بحار الانوار، ج 75 ، ص 111 ، ح 6)
منابع:
سایت اندیشه قم
یکصد موضوع 500 داستان / سید علی اکبر صداقت
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیهم السلام) / محمد رضا اکبری
داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی
سه حکایت جالب از «شیخ مفید»
عصبانیت فاجعه ای خطر آفرین
امامی که به داد معاویه رسید!
گفتگوی خواندنی یک پدر و پسر
فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
توکل سرچشمه و نردبان فضائل اخلاقی به شمار میرود و آن عبارت است از اعتماد و اطمینان قلبی بنده در جمیع امور خود به خدا و حواله کردن همه ی کارهای خود را به او و تکیه بر حول و قوه الهی نمودن. نقطه مقابل توکل بر خدا، تکیه کردن بر غیر خدا است؛ یعنى به صورت اتّکایى زیستن، وابسته به دیگرى بودن، و از خود استقلال نداشتن است. چه اینکه، توکّل بر خدا، آدمى را از وابستگیها که سرچشمه ذلت و بردگى است، نجات داده و به او آزادگى و اعتماد به نفس میبخشد.
اگر افرادی فکر می کنند که توجه به عالم اسباب و عوامل طبیعى با روح توکّل ناسازگار است، سخت در اشتباهند؛ زیرا جدا کردن اثرات عوامل طبیعى از اراده خدا، یک نوع شرک محسوب میشود! مگر نه این است که عوامل طبیعى نیز هر چه دارند از او دارند و همه به اراده و فرمان اویند. البته، اگر عوامل و توانمندی ها را دستگاهى مستقّل در برابر اراده او بدانیم اینجاست که با روح توکّل سازگار نخواهد بود».
آقای انصاری از اعضاء دفتر حضرت امام (ره) پیرامون مقام یقین و توکل حضرت امام اینطور نگاشته اند: «یکی از بارزترین صفات روحی امام اطمینان خاطر است و همة کسانی که امام را درک کرده اند می دانند که در تمام فراز و نشیبها و سختیهای زندگی خود، حتی یک لحظه دچار اضطراب و تزلزل نگردیده است و خود را در هیچ حادثهای به قول معروف نباخته است. در هر پیشامد ناگواری که آثار سوء اضطراب در چهره ی همگان و بدون استثنا از مسئولین تا مردم نمودار بوده است امام همانند کوهی استوار، نه تنها ذرهای مضطرب نبوده، بلکه خود این حالت باعث سکون خاطر و اطمینان سایرین گردیده است.
امام صادق علیه السلام فرمودند: بى نیازى و عزّت به هر طرف مى گردند و چون به جایگاه توکل دست یافتند در آنجا قرار مى گیرند. (کافى ج 2، ص 65، ح 3)
امام را در (عصر طاغوت) می خواهند به سوی تهران حرکت دهند یاران در کنار ماشین گریه می کنند ولی آنان را دعوت به صبر می کند. این سخن خودشان است که: در بین راه قم و تهران ناگهان ماشین از جادة اصلی منحرف شد به خاکی و من یقین کردم که میخواهند مرا بکشند. ولی مجدداً به جادة اصلی بازگشت در خود مراجعه کردم و دیدم هیچ تغییری در من حاصل نشده است. یا در جریان حملة بسیار حساب شدة عراق به ایران ... امام ناگهان بر دریائی از شعلهها و احساسات و تزلزلها آب اطمینان و صبر می باشد و به آرامی می گوید: « دزدی آمد و سنگی انداخت و رفت»... (ویژگی هایی از زندگی امام خمینی ص 120-127، انصاری کرمانی، چ 2) « ... درجریان اشغال لانة جاسوسی، اکثر مسئولین مخالف بودند هر روز مسألة تازه ای مطرح می کردند: یکی می گفت با آمریکایی نمی شود جنگید. دیگری می گفت: آمریکا در منطقه نیرو پیاده کرده، یکی اظهار می کرد: ناوگان چندم آمریکا آمده است. ولی تنها امام بود که میفرمود: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. روزی یکی از شخصیتهای انقلابی از توطئهها پیش امام گله کرد که ایشان به آرامی دست به سینهاش زده فرمود: تو چرا می ترسی. هیچ طور نمی شود...» (« فراز هائی از ابعاد روحی اخلاقی ، عرفانی امام خمینی» ص 24)
در باب توکل احادیث زیادی وارد شده است که تبرکا به چند مورد اشاره می کنیم:
1ـ امام على علیه السلام فرمودند: توکل بر خداوند، مایه نجات از هر بدى و محفوظ بودن از هر دشمنى است. (بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 75، ص 79 ، ح 56)
2ـ امام على علیه السلام فرمودند: هر کس به خدا توکل کند، دشوارى ها براى او آسان مى شود و اسباب برایش فراهم مى گردد. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 197 ، ح 3888)
3ـ امام صادق علیه السلام فرمودند: بى نیازى و عزّت به هر طرف مى گردند و چون به جایگاه توکل دست یافتند در آنجا قرار مى گیرند. (کافى ج 2، ص 65، ح 3)
هر کس به خدا توکل کند، دشوارى ها براى او آسان مى شود و اسباب برایش فراهم مى گردد. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 197 ، ح 3888)
4ـ از امام موسی کاظم علیه السلام درباره کلام خدای عز و جل سوال شد که می فرمایند «و هر کس به خدا توکل کند او براى وى بس است» توکل کردن بر خدا درجاتى دارد: یکى از آنها این است که در تمام کارهایت به خدا توکل کنى و هر چه با تو کرد از او خشنود باشى و بدانى که او نسبت به تو از هیچ خیر و تفضّلى کوتاهى نمى کند و بدانى که در این باره حکم، حکم اوست، پس با واگذارى کارهایت به خدا بر او توکل کن و در آن کارها و دیگر کارها به او اعتماد داشته باش. (کافى(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 65 ، ح 5)
5ـ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: « از جبرئیل (علیه السلام) پرسیدم: توکل چیست؟ پاسخ داد: آگاهی به این واقعیت که مخلوق، نه زیان می رساند و نه عطا و منعی دارد و اینکه چشم از دست و سرمایه مردم برداری؛ هنگامی که بنده ای چنین شد جز برای خدا کار نمی کند و به غیر او امیدی ندارد و اینها همگی حقیقت و مرز توکل اند» (تفسیر نمونه، ج 10، ص 298، بحار الانوار، ج 71، ص 137؛ معانى الاخبار، ص 461)
همه صفات و محاسن اخلاقی با ممارست و تلاش خالصانه به دست آمده و استمرار می یابد. اگر انسان بخواهد حرفه ای را فراگیرد باید تلاش مستمری داشته باشد تا به حد استادی برسد و چه بسا تلاش او سالها به طول انجامد. اگر شخص بخواهد به مراحل بالای صفات اخلاقی از جمله " توکل" برسد، باید در مصادیق مختلفی که برایش پیش می آید، توکل به خدا کند و هیچ گاه توکل را از دید خود دور نکند.در برخی از روایات درباره اخلاص و نتیجه استمرار برآن می فرماید: «کسی که چهل روز عبادت خالصانه خود را برای خداوند بیاورد چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود.» (بحار الانوار، ج53، ص326) دیگر صفات اخلاقی نیز، چنین است. اگر استمرار و مجاهدت باشد این حالات اخلاقی در انسان تبدیل به ملکات شده و ماندگار می شوند.
ما برای رسیدن به مقام توکل باید خدا را در جایگاه واقعی خودش ببینیم و به نیاز خود نسبت به خالق آگاه باشیم تا به این درک برسیم که هر چقدر بدانیم از علم الهی بالاتر نیست و هر چه توان داشته باشیم از توان الهی فراتر نیست. پس با توجه به این موضوع باید در عمل نشان دهیم که اهل توکل هستیم و از فواید توکل بهره مند شویم.
منابع:
سایت معارف قرآن
سایت اسلام کوئست
سایت آوینی
سایت اندیشه قم
فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
یکی از شاخصه های پر اهمیت در پیشرفت اسلام اخلاق نیک و کلام دلاویز و پرجاذبه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله) با انسان ها بود. ایشان علاوه بر این که ارزش های اخلاقی را بسیار ارج می نهاد، خود در سیره عملی اش مجسمه فضایل اخلاقی و ارزش های والای انسانی بود و در همه ابعاد زندگی با چهره ای شادان و کلامی دلاویز با حوادث برخورد می کرد.
ما در این نوشتار به برخی از این فضائل پربار اشاره ی کوچکی خواهیم کرد:
یک بار پیامبر (صلی الله علیه وآله) اموالی را که به دست آمده بود بین مسلمانان عادلانه تقسیم کرد، مردی از انصار، (که می خواست بیشتر به او بدهند) گفت: این تقسیم موجب خوشنودی خدا نیست . این خبر به پیامبر (صلی الله علیه وآله) رسید، آن حضرت به قدری ناراحت شد، که چهره اش سرخ گردید فرمود: خداوند برادرم موسی بن عمران را رحمت کند، او از این بیشتر مورد آزار قرار گرفت و صبر کرد. پیامبر (صلی الله علیه وآله) به یاران فرمود: مبادا یکی از شما راجع به هیچ یک از اصحاب چیزی ناروا به من خبر دهد، زیرا شور و اشتیاق آن دارم که به قلبی صاف و دور از هر گونه آلایش و رنجش با شما زندگی کنم . به این ترتیب آن حضرت راه و رسم زندگی شیرین را به مسلمانان آموخت که در پرتو ارتباط دلهای صاف و نورانی با همدیگر پدید می آید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: هر کس به بازار رود و هدیه ای برای خانواده اش بخرد و ببرد، [پاداش او ] مانند کسی است که برای نیازمندان صدقه می برد [و هنگامی که هدیه را به خانه می برد]، باید قبل از پسران، به دختران بدهد، زیرا کسی که دخترش را شادمان کند، مانند کسی است که یک بنده از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده است. و هر کس [با دادن هدیه ای] چشم پسری را روشن کند، گویا از ترس خدا گریسته است و هر کس از ترس خدا بگرید، خداوند او را داخل نعمت های بهشت کند. (وسائل الشیعة، ج 15، ص 227)
جنازه مردی را آوردند تا رسول خدا صلی اللّه علیه و آله بر آن نماز گذارد. پیامبر صلی اللّه علیه و آله به اصحاب خود فرمود: شما بر او نماز بخوانید اما من نمی خوانم . اصحاب گفتند: رسول اللّه ! چرا بر او نماز نمی گذاری؟ حضرت فرمود: زیرا بدهکار مردم است.
ابوقتاده گفت: من ضامن می شوم که قرض او را ادا کنم . پیامبر صلی اللّه علیه و آله فرمود: بطور کامل ادا خواهی کرد؟ ابوقتاده: بله ، بطور کامل ادا خواهم کرد. آنگاه پیامبر صلی اللّه علیه و آله بر او نماز گذارد. ابوقتاده گوید: بدهکاری آن مرد هفده یا هجده درهم بود.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: رسول خدا (صلی الله علیه وآله) خالدبن ولید را (که یکی از شجاعان بود) همراه جمعی به سوی طایفه ای از بنی المصطلق بنام طایفه بنی خزیمه که تا آن زمان تسلیم حکومت اسلامی نشده بودند (و از ناحیه آنها احساس خطر می شد) فرستاد، با توجه به اینکه بین آنها و طایفه بنی مخزوم (که خالد از این طایفه بود) کینه و عداوتی وجود داشت . هنگامی که خالد با همراهان بر آن قوم وارد شدند، آنها اطاعت از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را پذیرفتند و در این مورد نامه ای تنظیم نموده بودند (و در این صورت نمی بایست به آنها حمله شود). خالد (که آدم بی توجه و بی احتیاطی بود) اعلام کرد که مردم نماز صبح جمع شوند، پس از نماز دستور حمله به آنها را داد و خود نیز جلودار حمله بود، عده ای از طایفه بنی خزیمه را کشتند و اموال آنها را به غارت بردند و نامه آنها را گرفته و به حضور پیامبر (صلی الله علیه وآله) باز گشتند.
وقتی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) از ماجرا مطلع شد، رو به قبله ایستاد و گفت : خدایا من از آنچه که خالد انجام داده است بیزارم . فورا علی (علیه السلام) را خواست و به او فرمود: برو نزد طایفه بنی خزیمه ، و از آنها در مورد آنچه خالد با آنها رفتار (وحشیانه) کرده معذرت خواهی کن و رضایت آنها را جلب نما و برگرد، سپس پیامبر (صلی الله علیه وآله) پای خود را بلند کرد و به زمین گذاشت و فرمود: قضاوت زمان جاهلیت را زیر دو پایت قرار بده .
امیرالمومنین علی(علیه السلام) نزد طایفه بنی خزیمه رفت و آنها را خشنود و راضی نمود و نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله) برگشت . پیامبر (صلی الله علیه وآله) به علی (علیه السلام) فرمود: آنچه که انجام دادی به من خبر بده . علی (علیه السلام) عرض کرد: ای رسول خدا! رفتم و برای هر خونی که از آنها ریخته شده بود، دیه (خونبها) قرار دادم و به صاحبانش پرداختم و حتی در مورد جنین آنها مالی دادم ، از اموالی که برده بودم زیاد آمد، از زیادی آن مال قیمت کاسه سگ آنها و ریسمان آبکشی آنها را که شکسته و پاره شده بود نیز پرداختم ، و باز از مال زیاد آمد، در برابر ترس و وحشتی که به زنان و کودکان آن طایفه وارد شده بود، مبلغی پرداختم ، باز زیاد آمد، زیادی را برای آنچه آشکار و پنهان (از نظرها) بود پرداختم، باز دیدم هنوز اموالی دارم همه آنها را به آنها دادم تا از تو ای رسول خدا راضی گردند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: یا علی اعطیتهم لیرضو عنی رضی الله عنک یا علی انما انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لانبی بعدی؛ ای علی به آنها آن قدر مال دادی تا از من راضی شدند، خداوند از تو راضی باشد، ای علی جز این نیست که نسبت تو به من همچون نسبت هارون به موسی بن عمران است، جز اینکه بعد از من پیامبری نخواهد بود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: بنده ای نیست که اهتمام به وقتهای نماز داشته باشد جز آن که من (سه چیز را) برای او ضمانت می کنم: راحتی در هنگام مرگ، برطرف شدن غمها و اندوهها و نجات یافتن از آتش دوزخ. (امالی مفید، ص 88)
انس بن مالک گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نماز صبح را با جماعت خواند و پس از نماز به جمعیت رو کرد و فرمود: ای گروه مردم ! کسی که خورشید بر او ناپدید شد، به ماه تمسّک کند، و هرگاه ماه ناپدید شد به ستاره زهره، متمسک شود، و اگر ستاره زهره ناپدید شد، به ستاره فرقدان (دوستاره درخشنده ای که نزدیک قطب شمالی دیده می شوند و در فارسی به آن دو برادر گویند) متمسک گردد. سپس فرمود: من خورشیدم ، و علی (علیه السلام) ماه است ، و ستاره زهره ، حضرت زهرا (علیهاالسلام) است ، و دو ستاره فرقدان، حسن و حسین (علیهماالسلام) می باشند، و همچنین به کتاب خدا متمسک شوید و این دو (قرآن و عترت) از همدیگر جدا نشوند (و بهم دیگر پیوند دارند) تا آن هنگام که در روز قیامت کنار حوض کوثر بر من وارد گردند. و در بعضی عبارات آمده آن حضرت فرموده : از خورشید پیروی کنید و بعد از آن از ماه و بعد از آن از فرقدان، سپس هر یک از این امور را به مطالب فوق تفسیر فرمود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمودند: هر کس به بازار رود و هدیه ای برای خانواده اش بخرد و ببرد، [پاداش او ] مانند کسی است که برای نیازمندان صدقه می برد [و هنگامی که هدیه را به خانه می برد]، باید قبل از پسران، به دختران بدهد، زیرا کسی که دخترش را شادمان کند، مانند کسی است که یک بنده از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده است. و هر کس [با دادن هدیه ای] چشم پسری را روشن کند، گویا از ترس خدا گریسته است و هر کس از ترس خدا بگرید، خداوند او را داخل نعمت های بهشت کند. (وسائل الشیعة، ج 15، ص 227)
و نیز فرمودند: بنده ای نیست که اهتمام به وقتهای نماز داشته باشد جز آن که من (سه چیز را) برای او ضمانت می کنم: راحتی در هنگام مرگ، برطرف شدن غمها و اندوهها و نجات یافتن از آتش دوزخ. (امالی مفید، ص 88)
منابع:
سایت اندیشه قم
قصه های تربیتی چهارده معصوم / محمد رضا اکبری
داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی
معصیت کار بیمار است، با او مدارا کنید!!
انسان به چه چیز نیاز دارد؟!
رسم رفاقت چیست؟
اصول معاشرت صحیح بر اساس روایات
فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
راه های شناخت عظمت و برتری یک انسان این است که محبوب انسان های برتر و با فضیلت باشد. در عالم هستی برتر از خاتم پیامبران صلی الله علیه و آله نداریم و حسن بن علی علیهما السلام سخت محبوب پیغمبر گرامی اسلام بود و این محبت و دوستی را در گفتار و کردار خویش ظاهر، و به اصحاب خود می فهماند .
ما در این نوشتار به بیان برخی از فضائل این محبوب عزیز پیامبر صلی الله علیه و آله می پردازیم:
امام حسن علیه السلام دوستی شوخ طبع داشت. روزی به خدمت او رسید. امام علیه السلام فرمود: شب را چگونه صبح کردی؟ او در جواب گفت : یابن رسول اللّه ! شب را بر خلاف رضای خود و خدا و شیطان به صبح آوردم . امام علیه السلام خندید و فرمود چگونه ؟ عرض کرد: خدای عزوجل دوست دارد که او را اطاعت کنم و مرتکب معصیت او نشوم و من چنین نیستم و شیطان دوست دارد معصیت خدا کنم و او را اطاعت نکنم و این چنین هم نیستم و خودم دوست دارم هرگز نمیرم و این گونه نمی باشم . از این داستان استفاده می شود که امام علیه السلام با همه ابهت و بزرگی که داشتند به گونه ای با دیگران برخورد می کردند که آنها براحتی در محضر او بلکه با خود او شوخی می کردند و حضرت گوش می دادند و می خندیدند.
امام مجتبی علیه السلام فرمودند: به تحقیق خداوند روزی شما را بر عهده گرفته است، و شما را برای بندگی فراغت بخشیده و به شکرگزاری تشویق نموده است و نماز را بر شما واجب فرموده و به پرهیزکاری توصیه فرموده است. (تحف العقول، ص 234)
گویند هنگامی که امام حسن مجتبی علیه السّلام برای نماز آماده می شد، بهترین لباسهای خود را می پوشید. از آن حضرت پرسیدند: چرا بهترین لباسهای خود را می پوشید؟ امام علیه السّلام در پاسخ فرمود: انّ اللّه جمیل و یحب الجمال ، فاتحمل لربّی و هو یقول : خذو زینتکم عند کل مسجد. همانا خداوند زیباست و زیبایی را دوست می دارد، پس من نیز لباس زیبا برای راز و نیاز با پروردگارم می پوشم و هم او فرمود: به هنگام رفتن در مسجد خود را به زینت دربرگیرید. بر همین اصل ، طبق روایات مستحب است که انسان ، برای نماز نیکوترین جامه خود را بپوشد، خود رامعطّر کند و با رعایت نظافت و در کمال طهارت به نماز و راز و نیاز با خدای بزرگ بپردازد.
نجیح گوید: حسن بن علی علیه السلام را دیدم که مشغول خوردن غذا بود و سگی روبروی او قرار گرفته بود، هر لقمه ای که می خورد یک لقمه هم به آن سگ می داد. عرض کردم: یابن رسول اللّه ! این سگ را از خود دور نمی کنی؟ حضرت فرمود: رهایش کن زیرا من از خداوند حیا می کنم که جانداری به من نگاه کند و من بخورم و به او نخورانم .
مردی به امام حسن علیه السلام گفت: من از شیعیان شما هستم. امام علیه السلام فرمود: ای بنده خدا اگر مطیع امر و نهی ما هستی راست می گوئی و اگر این گونه نیستی با ادعای مقام بلند تشیع که از آن بهره مند نیستی برگناهان خود نیفزا و به نگو من از شیعیان شما هستم . بلکه بگو من از دوستداران شما و دشمن دشمنان شما هستم و تو در نیکی و بسوی نیکی هستی .
امام علیه السلام فرمودند: «ای بندگان خدا» بدانید که خداوند شما را بیهوده نیافریده است، و بحال خود رها ننموده، مدت عمرتان را نوشته، و روزی شما را بینتان قسمت کرده تا هر خردمندی قدر و ارزش خود را بداند و بفهمد جز آنچه مقدر شده هرگز به او نمی رسد. (تحف العقول، ص 234)
عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود، حسن و حسین (علیهما السلام) کودک بودند شخصی گناهی کرد و از شرم آن گناه ، مدتی مخفی شد و نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نمی آمد تا اینکه آن شخص ، حسن و حسین (علیهما السلام) را دید، آن دو را بر دوش خود سوار کرد و با همان حال به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و عرض کرد: من گنهکارم ، در پناه خدا، و این دو آقازاده به حضور شما آمده ام تا مرا ببخشید رسول خدا (صلی الله علیه و اله) وقتی که آن منظره را دید، آنچنان خندید که دستش را بر دهانش گذاشت ، سپس به آن مرد گنهکار فرمود: برو جانم تو آزاد هستی آنگاه به حسن و حسین فرمود: آن شخص در مورد عفو گناه خود، شما را شفیع قرار داد، در این هنگام آیه 64 سوره نساء نازل شد: ... ولو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوک فاستغفروالله واستغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما: و اگر گنهکاران که بر اثر گناه به خود ستم کردند، به نزد تو (ای پیامبر) می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آن ها استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.
امام علیه السلام فرمودند: «ای بندگان خدا» بدانید که خداوند شما را بیهوده نیافریده است، و بحال خود رها ننموده، مدت عمرتان را نوشته، و روزی شما را بینتان قسمت کرده تا هر خردمندی قدر و ارزش خود را بداند و بفهمد جز آنچه مقدر شده هرگز به او نمی رسد. (تحف العقول، ص 234)
و نیز فرمودند: به تحقیق خداوند روزی شما را بر عهده گرفته است، و شما را برای بندگی فراغت بخشیده و به شکرگزاری تشویق نموده است و نماز را بر شما واجب فرموده و به پرهیزکاری توصیه فرموده است. (تحف العقول، ص 234)
منابع:
سایت اندیشه قم
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیهم السلام) / محمد رضا اکبری
داستانهای شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)/ محمد محمدی اشتهاردی
اصول معاشرت صحیح بر اساس روایات
رموز موفقیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)
نمی از دریای فضائل امام حسن مجتبی علیه السلام
سه حکایت جالب از «شیخ مفید»