فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
توکل سرچشمه و نردبان فضائل اخلاقی به شمار میرود و آن عبارت است از اعتماد و اطمینان قلبی بنده در جمیع امور خود به خدا و حواله کردن همه ی کارهای خود را به او و تکیه بر حول و قوه الهی نمودن. نقطه مقابل توکل بر خدا، تکیه کردن بر غیر خدا است؛ یعنى به صورت اتّکایى زیستن، وابسته به دیگرى بودن، و از خود استقلال نداشتن است. چه اینکه، توکّل بر خدا، آدمى را از وابستگیها که سرچشمه ذلت و بردگى است، نجات داده و به او آزادگى و اعتماد به نفس میبخشد.
اگر افرادی فکر می کنند که توجه به عالم اسباب و عوامل طبیعى با روح توکّل ناسازگار است، سخت در اشتباهند؛ زیرا جدا کردن اثرات عوامل طبیعى از اراده خدا، یک نوع شرک محسوب میشود! مگر نه این است که عوامل طبیعى نیز هر چه دارند از او دارند و همه به اراده و فرمان اویند. البته، اگر عوامل و توانمندی ها را دستگاهى مستقّل در برابر اراده او بدانیم اینجاست که با روح توکّل سازگار نخواهد بود».
آقای انصاری از اعضاء دفتر حضرت امام (ره) پیرامون مقام یقین و توکل حضرت امام اینطور نگاشته اند: «یکی از بارزترین صفات روحی امام اطمینان خاطر است و همة کسانی که امام را درک کرده اند می دانند که در تمام فراز و نشیبها و سختیهای زندگی خود، حتی یک لحظه دچار اضطراب و تزلزل نگردیده است و خود را در هیچ حادثهای به قول معروف نباخته است. در هر پیشامد ناگواری که آثار سوء اضطراب در چهره ی همگان و بدون استثنا از مسئولین تا مردم نمودار بوده است امام همانند کوهی استوار، نه تنها ذرهای مضطرب نبوده، بلکه خود این حالت باعث سکون خاطر و اطمینان سایرین گردیده است.
امام صادق علیه السلام فرمودند: بى نیازى و عزّت به هر طرف مى گردند و چون به جایگاه توکل دست یافتند در آنجا قرار مى گیرند. (کافى ج 2، ص 65، ح 3)
امام را در (عصر طاغوت) می خواهند به سوی تهران حرکت دهند یاران در کنار ماشین گریه می کنند ولی آنان را دعوت به صبر می کند. این سخن خودشان است که: در بین راه قم و تهران ناگهان ماشین از جادة اصلی منحرف شد به خاکی و من یقین کردم که میخواهند مرا بکشند. ولی مجدداً به جادة اصلی بازگشت در خود مراجعه کردم و دیدم هیچ تغییری در من حاصل نشده است. یا در جریان حملة بسیار حساب شدة عراق به ایران ... امام ناگهان بر دریائی از شعلهها و احساسات و تزلزلها آب اطمینان و صبر می باشد و به آرامی می گوید: « دزدی آمد و سنگی انداخت و رفت»... (ویژگی هایی از زندگی امام خمینی ص 120-127، انصاری کرمانی، چ 2) « ... درجریان اشغال لانة جاسوسی، اکثر مسئولین مخالف بودند هر روز مسألة تازه ای مطرح می کردند: یکی می گفت با آمریکایی نمی شود جنگید. دیگری می گفت: آمریکا در منطقه نیرو پیاده کرده، یکی اظهار می کرد: ناوگان چندم آمریکا آمده است. ولی تنها امام بود که میفرمود: آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند. روزی یکی از شخصیتهای انقلابی از توطئهها پیش امام گله کرد که ایشان به آرامی دست به سینهاش زده فرمود: تو چرا می ترسی. هیچ طور نمی شود...» (« فراز هائی از ابعاد روحی اخلاقی ، عرفانی امام خمینی» ص 24)
در باب توکل احادیث زیادی وارد شده است که تبرکا به چند مورد اشاره می کنیم:
1ـ امام على علیه السلام فرمودند: توکل بر خداوند، مایه نجات از هر بدى و محفوظ بودن از هر دشمنى است. (بحارالأنوار(ط-بیروت) ج 75، ص 79 ، ح 56)
2ـ امام على علیه السلام فرمودند: هر کس به خدا توکل کند، دشوارى ها براى او آسان مى شود و اسباب برایش فراهم مى گردد. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 197 ، ح 3888)
3ـ امام صادق علیه السلام فرمودند: بى نیازى و عزّت به هر طرف مى گردند و چون به جایگاه توکل دست یافتند در آنجا قرار مى گیرند. (کافى ج 2، ص 65، ح 3)
هر کس به خدا توکل کند، دشوارى ها براى او آسان مى شود و اسباب برایش فراهم مى گردد. (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 197 ، ح 3888)
4ـ از امام موسی کاظم علیه السلام درباره کلام خدای عز و جل سوال شد که می فرمایند «و هر کس به خدا توکل کند او براى وى بس است» توکل کردن بر خدا درجاتى دارد: یکى از آنها این است که در تمام کارهایت به خدا توکل کنى و هر چه با تو کرد از او خشنود باشى و بدانى که او نسبت به تو از هیچ خیر و تفضّلى کوتاهى نمى کند و بدانى که در این باره حکم، حکم اوست، پس با واگذارى کارهایت به خدا بر او توکل کن و در آن کارها و دیگر کارها به او اعتماد داشته باش. (کافى(ط-الاسلامیه) ج 2 ، ص 65 ، ح 5)
5ـ پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: « از جبرئیل (علیه السلام) پرسیدم: توکل چیست؟ پاسخ داد: آگاهی به این واقعیت که مخلوق، نه زیان می رساند و نه عطا و منعی دارد و اینکه چشم از دست و سرمایه مردم برداری؛ هنگامی که بنده ای چنین شد جز برای خدا کار نمی کند و به غیر او امیدی ندارد و اینها همگی حقیقت و مرز توکل اند» (تفسیر نمونه، ج 10، ص 298، بحار الانوار، ج 71، ص 137؛ معانى الاخبار، ص 461)
همه صفات و محاسن اخلاقی با ممارست و تلاش خالصانه به دست آمده و استمرار می یابد. اگر انسان بخواهد حرفه ای را فراگیرد باید تلاش مستمری داشته باشد تا به حد استادی برسد و چه بسا تلاش او سالها به طول انجامد. اگر شخص بخواهد به مراحل بالای صفات اخلاقی از جمله " توکل" برسد، باید در مصادیق مختلفی که برایش پیش می آید، توکل به خدا کند و هیچ گاه توکل را از دید خود دور نکند.در برخی از روایات درباره اخلاص و نتیجه استمرار برآن می فرماید: «کسی که چهل روز عبادت خالصانه خود را برای خداوند بیاورد چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می شود.» (بحار الانوار، ج53، ص326) دیگر صفات اخلاقی نیز، چنین است. اگر استمرار و مجاهدت باشد این حالات اخلاقی در انسان تبدیل به ملکات شده و ماندگار می شوند.
ما برای رسیدن به مقام توکل باید خدا را در جایگاه واقعی خودش ببینیم و به نیاز خود نسبت به خالق آگاه باشیم تا به این درک برسیم که هر چقدر بدانیم از علم الهی بالاتر نیست و هر چه توان داشته باشیم از توان الهی فراتر نیست. پس با توجه به این موضوع باید در عمل نشان دهیم که اهل توکل هستیم و از فواید توکل بهره مند شویم.
منابع:
سایت معارف قرآن
سایت اسلام کوئست
سایت آوینی
سایت اندیشه قم
آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
بررسی و الگوپذیری از سیره عملی و شیوه ی زندگی اهل بیت علیهم السلام و آشنایی با فضیلتهای اخلاقی و انسانی آنها می تواند راهگشای انسان راه گم کرده ای باشد که در این دنیای وانفسای مدرن زندگی می کند.
آن سرچشمه ی ایمان و جلوه ی نور الهی در سال 232 هجری قمری چشم به جهان گشود. پدر ایشان امام دهم حضرت هادی علیه السلام و مادرش بانویی پارسا و شایسته به نام حَدَیث است که برخی او را بنام سوسن و برخی به نام سلیل می نامند.
مناقب و کمالات و فضایل اخلاقی امام حسن عسگری (علیه السلام) موجب شده بود که غیر از محبین و شیعیان و پیروان آن حضرت‚ عامه مسلمانان و حتی دشمنان نیز بر بزرگواری و برتری آنحضرت اعتراف نمایند.
احمد بن عبیدالله بن خاقان، درباره امام حسن عسکری (علیه السلام) گفته است: در سر من رای، هیچ یک از علویان را ندیدم و نشناختم که بمانند حسن بن علی بن محمد بن رضا (علیهم السلام) باشد. و در آرامش و وقار و پارسایی و نجابت و بزرگواری در نزد خاندانش و سلطان و تمام بنی هاشم نام کسی را بهتر از او نشنیدم. آنان وی را بر سالخوردگان خود مقدم می داشتند و نیز همواره بر امیران و وزیران و نویسندگان مردم عامی و معمولی مقدم داشته می شد. از هیچ یک از بنی هاشم و نیز امیران و نویسندگان و قاضیان و فقیهان و سایر مردمان درباره وی نپرسیدم جز آن که پی بردم آن حضرت در نزد مردم در غایت تجلیل و تعظیم و در جایگاهی والا قرار دارد و همه درباره او به نیکی یاد می کنند و او را بر اهل بیت و مشایخش مقدم می دارند. هیچ کس از دوستان و دشمنان آن حضرت را ندیدم جز آن که به نیکویی درباره آن حضرت سخن می گفتند و او را می ستودند.
امام حسن عسکری علیه السلام شاه کلید همه ی رذایل اخلاقی را دروغگویی می داند. ایشان می فرمایند: «تمام رذایل و ناپاکی ها در خانه ای جمع شده اند و کلید آن خانه دروغگویی است.» (بحار ج 78 ص377)
همچنین پدر احمد بن عبیدالله در این باره گوید: اگر خلافت از خاندان بنی عباس بیرون شود هیچ کس از بنی هاشم را سزاوار خلافت نیست مگر حسن عسکری (علیه السلام). زیرا او با فضل و دانش و پارسایی و خویشتن داری و زهد و عبادت و اخلاق پسندیده و نیکوییهایش استحقاق تصدی مقام خلافت را داراست.
جوانمردی ایشان تا اندازهای بود که حتی به مخالفان نیازمند خود نیز کمک میکردند. محمّد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر (علیهما السلام) نقل میکند: زمانی به تهیدستی مبتلا شده و زندگی برایمان دشوار شده بود. روزی پدرم (که بعد از امام هفتم (علیه السلام) فردی را به امامت نمیپذیرفت) به من گفت: نزد حسن بن علی برویم؛ زیرا او را به جوانمردی توصیف میکنند. به پدرم گفتم: مگر او را میشناسی؟! گفت: نه! راه که میرفتیم، پدرم گفت: کاش ایشان پانصد درهم به من بدهد تا دویست درهم آنرا صرف پوشاک و دویست درهم را صرف پرداخت بدهیها و صد درهم دیگر را هم برای مخارج زندگی به مصرف برسانم. من هم با خود گفتم: کاش سیصد درهم نیز به من میداد تا صد درهم را برای پوشاک و صد درهم را برای مخارج زندگی و با صد درهم دیگر مرکبی تهیه میکردم! وقتی به حضورشان رسیدیم، ایشان از پدرم پرسیدند چرا تاکنون نزد ما نیامدهای؟ پدرم گفت: با این وضع خجالت میکشیدم خدمت برسم! وقتی خواستیم مرخص شویم، همان مقدار پول که آرزویش را داشتیم، به ما دادند ... به پدرم گفتم: آیا دلیلی روشن تر از این برای امامت ایشان میخواهی؟ پدر گفت: من به آیین خود عادت کردم!! (الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 326)
کافور خادم گوید: یونس نقاش که از دوستان و خادمان امام حسن عسگری (علیه السلام) بود، روزی به حضور امام آمد در حالی که مضطرب و لرزه بر اندامش بود عرض کرد: ای مولای من به تو در مورد خانواده ام وصیت می کنم که به آنها لطف و خیر داشته باشید. امام فرمود: چه خبر؟
بررسی و الگوپذیری از سیره عملی و شیوه ی زندگی اهل بیت علیهم السلام و آشنایی با فضیلتهای اخلاقی و انسانی آنها می تواند راهگشای انسان راه گم کرده ای باشد که در این دنیای وانفسای مدرن زندگی می کند.
یونس عرض کرد: می خواهم از این دنیا بروم . امام در حالی که خنده بر لب داشت فرمود: ای یونس چرا؟ مگر چه شده ؟ یونس عرض کرد: فرزند ظالم (منظورش فرزند خلیفه وقت است) نگین انگشتری برایم فرستاد که سخنی در آن نقش کنم ، وقتی که مشغول کار شدم نگین دو نصف شد، فردا هم باید نگین را تحویل دهم و او ستمگری است یا دستور هزار تازیانه و یا اعدام مرا خواهد کرد. امام حسن عسگری (علیه السلام) فرمود: به منزلت برو، تا فردا خوشحال می شوی ، و این پیش آمد برای تو خیر است . وقتی که فردا شد، باز یونس خدمت امام رسید و بسیار ناراحت و نگران بود و عرض کرد رسول خلیفه آمد و نگین را می خواهد. امام فرمود: برو نزد او که هرگز جز خیر نبینی . یونس عرض کرد: ای مولای من به او چه بگویم؟
امام لبخندی زد و فرمود: برو نزد فرستاده خلیفه و پیام او را بشنو که خیر است. یونس رفت و پس از ساعتی برگشت و به امام عرض کرد: ای مولای من، کنیزهای دربار با هم درباره آن نگین بگو مگو کرده اند، پیام آور آمده به من می گوید: اگر امکان داد آن نگین را دو نصف کن، تا هر چه بخواهی تو را بی نیاز سازیم . امام حسن عسگری متوجه خدا شد و عرض کرد: خدایا حمد و سپاس مخصوص ذات پاک تو است، چرا که ثنا گویت را تصدیق نمودی. سپس به یونس فرمود: در جواب چه گفتی؟ او عرض کرد: گفتم: به من مهلت بده تا در این باره فکر کنم. امام فرمود: محکم کاری کردی.
شاه کلید رذایل: امام حسن عسکری علیه السلام شاه کلید همه ی رذایل اخلاقی را دروغگویی می داند. ایشان می فرمایند: «تمام رذایل و ناپاکی ها در خانه ای جمع شده اند و کلید آن خانه دروغگویی است.» (بحار ج 78 ص377)
و به درستی که این سخن گزافه ای نیست که حضرت فرموده اند چرا که وقتی انسان دروغی می گوید به دنبال آن مجبور می شود تا دروغی دیگر را بر زبان بیاورد تا بلکه دروغ قبلی به نحوی پوشانده شود و وقتی انسان بسیاری از گناهان را بررسی می کند و به تحلیل و چگونگی شکل گرفتن آن معاصی می پردازد به خوبی صدق سخن زیبای امام عسکری علیه السلام روشن می شود.
منابع:
داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی
سایت اندیشه قم
سایت حوزه
سایت جماران
فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
اسلام به عنوان دینی که مدّعی کامل ترین برنامه برای زندگی انسان است، تأکید زیادی بر ارزشهای اخلاقی دارد.
در آیینی که به همه وجوه انسانی توجه شده و راه کارهای مناسب را برای سعادت و کمالات انسانی قرار داده است ، توصیه به انصاف نیز مصداقی از فضیلتهای اخلاقی است.
البته انصاف قبل از اینکه یک مسئله فردی باشد یک موضوع اجتماعی است و در رابطه های اجتماعی بیشتر نمود پیدا می کند. امیر المومنین علیه السلام در حکمت 570 غررالحکم می فرمایند: انصاف دلها را به یکدیگر پیوند می دهد. این حدیث نگاه امیر المومنین را در رابطه با انسجام اجتماعی مسلمین بیان می دارد.
انصاف، یعنی به شایستگی و در خور استحقاق هر کس یا چیزی، با آن رفتار کردن و این که در مناسبات و روابط اجتماعی و حتّی در ارتباط با طبیعت ، میل فردی کنار گذاشته شود و با ضابطة اخلاق، رفتار شود.
اهمیت این موضوع به اندازه ای است که حتی در برخورد با دشمنان و افرادی که معتقدیم در حقّمان بدی کرده اند نیز توصیه به انصاف شده است .
بسیار شنیده ایم این شعر معروف حافظ را که : آسایش دو گیتی ، تفسیر این دو حرف است - با دوستان ، مروّت ! با دشمنان ، مدارا! اما در واقع سفارش به انصاف با دوست و دشمن ابداع این شاعر گرانقدر نبوده است بلکه این کلام وحی الهی است که می فرماید: «با دوست و دشمن خود به عمل و انصاف عمل کنید که این روش ، به تقوا نزدیک تر است و همواره از خشم خدا بیمناک باشید که خداوند به آنچه می کنید آگاه است » (سورة مائده ، آیة 8)
پیامبراکرم (صلی الله علیه واله) فرمود: «مکارم اخلاق عبارت است از: 1- عفو کردن کسی که به تو ستم کرده است؛ 2- پیوند با کسی که از تو بریده است؛ 3- بخشش به کسی که تو را محروم کرده است؛ 4- حقگویی گرچه به ضرر خودت باشد.» (بحارالانوار، ج66، ص369)
این که در اسلام حتی در برخورد با دشمنان با انصاف توصیه شده ، به این خاطر است که چه بسا این انصاف ، دشمن را از کینه ورزی باز دارد و خود، منشأ همبستگی اجتماعی گردد. خداوند می فرماید: «ای اهل ایمان ، در امر عدالت و انصاف ایستادگی کنید، برای خدا گواهی دهید، هر چند آن گواهی به زیان خود یا پدر و مادر یا نزدیک ترین خویشتان باشد» (سورة نساء، آیة 135)
از آموزه های اسلام استفاده می شود که انصاف از مکارم اخلاقی است. بلکه از امیرمومنان علی (علیه السلام) روایت است که فرمود: الانصاف أفضل الفضائل؛ انصاف، برترین ارزش هاست. (غررالحکم، ج1، ص203، ح805) زیرا برکات و آثار آن بسیار است و تأثیر مثبت و مفیدی بر زندگی فردی و اجتماعی و نیز دنیوی و اخروی انسان به جا می گذارد. مردی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و اله) رسید و گفت: مرا از مکارم اخلاق آگاه کن. پیامبراکرم (صلی الله علیه واله) فرمود: «مکارم اخلاق عبارت است از: 1- عفو کردن کسی که به تو ستم کرده است؛ 2- پیوند با کسی که از تو بریده است؛ 3- بخشش به کسی که تو را محروم کرده است؛ 4- حقگویی گرچه به ضرر خودت باشد.» (بحارالانوار، ج66، ص369)
این بدان معنا است که همه فضایل اخلاقی در یک رتبه و درجه نیستند؛ بلکه با توجه به آثار و برکات هر فضیلتی در زندگی دنیوی و اخروی باید درجه بندی و ارزش گذاری شود. همان طوری که از نظر آموزه های قرآنی، تقوا معیار و ملاک ارزش گذاری انسان است و خداوند می فرماید: إن أکرمکم عندالله أتقاکم؛ ارجمندترین و گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست (حجرات، آیه13) همچنین فضیلت انصاف در درجه برتری قرار می گیرد و به عنوان افضل الفضایل اخلاقی معرفی می شود.
خداوند در قرآن به مومنان فرمان می دهد که همواره میان اعمال صالح خوب و خوب تر و خوب ترین، آخری را انتخاب و بدان عمل کنند. چنانکه در آیه 55 سوره زمر می فرماید: واتبعوا أحسن ما أنزل إلیکم من ربکم؛ و از نیکوترین آنچه از پروردگارتان به شما فرو فرستاده شده پیروی کنید.
به این معنا که در میان کتب آسمانی، قرآن که نیکوترین و احسن آنهاست مورد پیروی قرار گیرد و در میان آموزه های قرآنی نیز باید دنبال احسن و نیکوترین رفت و بدان عمل کرد. البته خداوند خود نیز این گونه عمل می کند و هنگام پاداش و جزای اعمال به دنبال آن است تا میان اعمال، نیکوترین را انتخاب کرده و همه اعمال را بر اساس آن نیکوترین و برترین، قیمت گذاری و ارزش گذاری کند. خداوند در آیه 38 سوره می فرماید: لیجزیهم الله أحسن ما عملوا و یزیدهم من فضله؛ تا خداوند به آنان نیکوترین پاداش آنچه عمل کرده اند را بدهد و از فضل خویش نیز بر آن بیفزاید این معنا بارها در آیات دیگر تکرار شده است. (احقاف، آیه 16؛ نحل، آیات 96 و 97؛ توبه، آیه 121)
انصاف، یعنی به شایستگی و در خور استحقاق هر کس یا چیزی، با آن رفتار کردن و این که در مناسبات و روابط اجتماعی و حتّی در ارتباط با طبیعت ، میل فردی کنار گذاشته شود و با ضابطة اخلاق، رفتار شود.
خداوند در هنگام خرید اعمال آدمی و ارزش گذاری، به مجموعه اعمال او می نگرد و اگر در میان آن یک کالای بسیار گرانبها و ارزشمند یافت همه اعمال صالح او را بر اساس همان یک کالای ارزشمند ارزش گذاری کرده و آنها را به همان میزان و ارزش یک کالا می خرد و حتی اعمال زشت و کالاهای خراب و ناقصی را نیز نادیده می گیرد و از آنها در می گذرد. (احقاف، آیه 16)
خداوند این گونه انصاف می ورزد و دوست دارد تا مومنان نیز این گونه با خدا و خود و خلق رفتار کنند. بنابراین، انصاف را می توان از برترین فضایل اخلاقی دانست؛ زیرا نقش کلیدی و تاثیرگذار در بهبود روابط اجتماعی، دنیا و آخرت آدمی به جا می گذارد.
یک روایت زیبا از حضرت علی علیه السلام داریم که می فرمایند: «آنچه برای خود می پسندی، برای دیگران هم بپسند و آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند؛ با دیگران چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار شود»
در واقع اصل کلام ما در این نوشتار تمام و کمال در این حدیث پرمغز جمع شده است. چرا که اگر به این سخن عمل شود نهایت انصاف رعایت شده است. و اگر افراد جامعه چنین روشی را که امیرالمومنین به آن توصیه کرده اند در زندگی و رفتار خودشان به کار گیرند در واقع انصاف را رعایت کرده و به رفیع ترین نقطه مکارم اخلاق رسیده اند.
فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
یکی از گناهان بزرگ که قلب مومن را تیره و تار می کند کینه توزی است. که البته چون این رذیله اخلاقی بستر خوبی برای شرک به خداوند و دشمنی با دیگران برای فرد فراهم می کند به شدت باید از آن پرهیز کرد.
در واقع کینه توزی یعنی اینکه بین دونفر برخورد و درگیری رخ دهد و فکر و ذهن آنها نسبت به هم کدر شود و در دلشان نسبت به یکدیگر کدورت و بدبینی به وجود بیاید. و دقیقا همین جا جولانگاه شیطان شود که هر کدام را به انتقامجویی دعوت کند.
پس باید کینه توزی را خوب بشناسیم، راههای پیشگیری از آن را بدانیم و در صورت بروز آن به سرعت به دنبال درمان آن باشیم تا خدای ناکرده یک کدورت جزیی تبدیل به دشمنی نشود.
یکی از علل اصلی پیدایش کینه توزی، جدال و خصومت است. در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «از جدال و خصومت بپرهیز؛ زیرا دشمنی و عداوت در درجه اول قلب آدمی را مشغول می دارد و در درجه دوم موجب نفاق و دو رویی می گردد و در درجه سوم کینه ها و دشمنی ها را در دل مشتعل می سازد» (محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج1، ص747)
اگر خود را در دایره مومنین می بینیم باید بدانیم که یکی از ویژگی های مردان و زنان خداجو، پرهیز از کینه توزی است. آنان آرزومندند که دل های شان همچون دل های بهشتیان، تهی از کینه و دشمنی مومنان شود.
از این روایت دانسته می شود که علت اصلی کینه توزی جنگ و جدال و بدبینی نسبت به یکدیگر است که به طور طبیعی موجب تنافر و جدایی بین مومنین شده و در دلهایشان حقد و کینه ریشه می گیرد.
لعن و نفرین کردن دیگران، فحش، مسخره کردن، طمع، توقع بیش از اندازه، خرده گیری، غیبت کردن و ضعف شخصیتی از جمله دیگر عوامل مهم ایجاد کینه اند.
1. اگر کسی بداند که کینه توزی یعنی عداوت و دشمنی دیگران را به دل گرفتن ثمری نداشته، تنها این شخص کینه توز است که دائماً در آتش سوزانی که خود مشتمل ساخته گرفتار درد و رنج می باشد و باز بداند که کمترین زیانی عاید شخصی که مورد عداوت باطنی وی قرار گرفته است، نمی گردد بطور یقین از کینه توزی دست بر خواهد داشت.
2 . بعد از درک این حقیقت که کینه توزی کار نا پسندی است و پیامد خوبی ندارد، باید تلاش نمود که خود را متخلق به اخلاق حسنه و نیکو نموده از درگیری وبرخورد با دیگران اجتناب ورزد.
در واقع انسان باید سعی کند که با آن شخص که عداوت و کینه دارد رفتار دوستانه و گفتار مشفقانه به عمل آورد. در قضای حوائج او دو چندان تلاش نماید. در مجامع و محافل، نیکی های او را اظهار نماید. این کار را پیوسته انجام دهد تا نفس اش رام شود و آثار عداوت از دل او برطرف شود. (نراقی، احمد، معراج السعادة، ص201)
3. ایجاد روحیة عفو و گذشت یکی از بارزترین مصداق های اخلاق اجتماعی است که در درمان و پیشگیری از کینه توزی نیز موثر است، اگر فرد دیگری شما را مورد اذیّت و آزار و توهین قرار داده به جای آن که نسبت به او خشمگین شده و خصومت وی را در دل خود جای دهید، بهتر است با عفو و گذشت برخورد نمایید.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «از جدال و خصومت بپرهیز؛ زیرا دشمنی و عداوت در درجه اول قلب آدمی را مشغول می دارد و در درجه دوم موجب نفاق و دو رویی می گردد و در درجه سوم کینه ها و دشمنی ها را در دل مشتعل می سازد»
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «ببخشید، که بخشش جز عزّت بر بنده نمی افزاید، پس همدیگر را ببخشید تا خدا عزتتان دهد.» (عبدالله شبر، اخلاق شبرّ، ناشر هجرت، چاپ دوم، 1377، ص253-254)
بیاییم تا هر زمان که کدورتی بین ما و مومنین دیگر به و جود آمد اول خوب فکر کنیم که این تیرگی چیزی جز غم و اندوه حاصلی برای ما ندارد و غیر از غصه و خودخوری چیزی عاید ما نمی شود و از این آتش به وجود آمده در قلب ما فقط دود کدورت و دشمنی بلند می شود. و در واقع اولین ثمره اش بهم خوردن آرامش ماست.
امام صادق علیه السّلام به نقل از حضرت علی علیه السّلام می فرماید: «ایاکم و المراء و الخصومة فإنهما یمرضان القلوب علی الاخوان و ینبت علیهما النفاق.»؛ از مراء و دشمنی بپرهیزید. همانا این دو، دل های برادران دینی را بیمار می کند و نفاق بر آن دو می رویاند. (تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج4، ص 173-174)
پس اگر خود را در دایره مومنین می بینیم باید بدانیم که یکی از ویژگی های مردان و زنان خداجو، پرهیز از کینه توزی است. آنان آرزومندند که دل های شان همچون دل های بهشتیان، تهی از کینه و دشمنی مومنان شود.
آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
بررسی و الگوپذیری از سیره عملی و شیوه ی زندگی اهل بیت علیهم السلام و آشنایی با فضیلتهای اخلاقی و انسانی آنها می تواند راهگشای انسان راه گم کرده ای باشد که در این دنیای وانفسای مدرن زندگی می کند.
آن سرچشمه ی ایمان و جلوه ی نور الهی در سال 232 هجری قمری چشم به جهان گشود. پدر ایشان امام دهم حضرت هادی علیه السلام و مادرش بانویی پارسا و شایسته به نام حَدَیث است که برخی او را بنام سوسن و برخی به نام سلیل می نامند.
مناقب و کمالات و فضایل اخلاقی امام حسن عسگری (علیه السلام) موجب شده بود که غیر از محبین و شیعیان و پیروان آن حضرت‚ عامه مسلمانان و حتی دشمنان نیز بر بزرگواری و برتری آنحضرت اعتراف نمایند.
احمد بن عبیدالله بن خاقان، درباره امام حسن عسکری (علیه السلام) گفته است: در سر من رای، هیچ یک از علویان را ندیدم و نشناختم که بمانند حسن بن علی بن محمد بن رضا (علیهم السلام) باشد. و در آرامش و وقار و پارسایی و نجابت و بزرگواری در نزد خاندانش و سلطان و تمام بنی هاشم نام کسی را بهتر از او نشنیدم. آنان وی را بر سالخوردگان خود مقدم می داشتند و نیز همواره بر امیران و وزیران و نویسندگان مردم عامی و معمولی مقدم داشته می شد. از هیچ یک از بنی هاشم و نیز امیران و نویسندگان و قاضیان و فقیهان و سایر مردمان درباره وی نپرسیدم جز آن که پی بردم آن حضرت در نزد مردم در غایت تجلیل و تعظیم و در جایگاهی والا قرار دارد و همه درباره او به نیکی یاد می کنند و او را بر اهل بیت و مشایخش مقدم می دارند. هیچ کس از دوستان و دشمنان آن حضرت را ندیدم جز آن که به نیکویی درباره آن حضرت سخن می گفتند و او را می ستودند.
امام حسن عسکری علیه السلام شاه کلید همه ی رذایل اخلاقی را دروغگویی می داند. ایشان می فرمایند: «تمام رذایل و ناپاکی ها در خانه ای جمع شده اند و کلید آن خانه دروغگویی است.» (بحار ج 78 ص377)
همچنین پدر احمد بن عبیدالله در این باره گوید: اگر خلافت از خاندان بنی عباس بیرون شود هیچ کس از بنی هاشم را سزاوار خلافت نیست مگر حسن عسکری (علیه السلام). زیرا او با فضل و دانش و پارسایی و خویشتن داری و زهد و عبادت و اخلاق پسندیده و نیکوییهایش استحقاق تصدی مقام خلافت را داراست.
جوانمردی ایشان تا اندازهای بود که حتی به مخالفان نیازمند خود نیز کمک میکردند. محمّد بن علی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر (علیهما السلام) نقل میکند: زمانی به تهیدستی مبتلا شده و زندگی برایمان دشوار شده بود. روزی پدرم (که بعد از امام هفتم (علیه السلام) فردی را به امامت نمیپذیرفت) به من گفت: نزد حسن بن علی برویم؛ زیرا او را به جوانمردی توصیف میکنند. به پدرم گفتم: مگر او را میشناسی؟! گفت: نه! راه که میرفتیم، پدرم گفت: کاش ایشان پانصد درهم به من بدهد تا دویست درهم آنرا صرف پوشاک و دویست درهم را صرف پرداخت بدهیها و صد درهم دیگر را هم برای مخارج زندگی به مصرف برسانم. من هم با خود گفتم: کاش سیصد درهم نیز به من میداد تا صد درهم را برای پوشاک و صد درهم را برای مخارج زندگی و با صد درهم دیگر مرکبی تهیه میکردم! وقتی به حضورشان رسیدیم، ایشان از پدرم پرسیدند چرا تاکنون نزد ما نیامدهای؟ پدرم گفت: با این وضع خجالت میکشیدم خدمت برسم! وقتی خواستیم مرخص شویم، همان مقدار پول که آرزویش را داشتیم، به ما دادند ... به پدرم گفتم: آیا دلیلی روشن تر از این برای امامت ایشان میخواهی؟ پدر گفت: من به آیین خود عادت کردم!! (الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 326)
کافور خادم گوید: یونس نقاش که از دوستان و خادمان امام حسن عسگری (علیه السلام) بود، روزی به حضور امام آمد در حالی که مضطرب و لرزه بر اندامش بود عرض کرد: ای مولای من به تو در مورد خانواده ام وصیت می کنم که به آنها لطف و خیر داشته باشید. امام فرمود: چه خبر؟
بررسی و الگوپذیری از سیره عملی و شیوه ی زندگی اهل بیت علیهم السلام و آشنایی با فضیلتهای اخلاقی و انسانی آنها می تواند راهگشای انسان راه گم کرده ای باشد که در این دنیای وانفسای مدرن زندگی می کند.
یونس عرض کرد: می خواهم از این دنیا بروم . امام در حالی که خنده بر لب داشت فرمود: ای یونس چرا؟ مگر چه شده ؟ یونس عرض کرد: فرزند ظالم (منظورش فرزند خلیفه وقت است) نگین انگشتری برایم فرستاد که سخنی در آن نقش کنم ، وقتی که مشغول کار شدم نگین دو نصف شد، فردا هم باید نگین را تحویل دهم و او ستمگری است یا دستور هزار تازیانه و یا اعدام مرا خواهد کرد. امام حسن عسگری (علیه السلام) فرمود: به منزلت برو، تا فردا خوشحال می شوی ، و این پیش آمد برای تو خیر است . وقتی که فردا شد، باز یونس خدمت امام رسید و بسیار ناراحت و نگران بود و عرض کرد رسول خلیفه آمد و نگین را می خواهد. امام فرمود: برو نزد او که هرگز جز خیر نبینی . یونس عرض کرد: ای مولای من به او چه بگویم؟
امام لبخندی زد و فرمود: برو نزد فرستاده خلیفه و پیام او را بشنو که خیر است. یونس رفت و پس از ساعتی برگشت و به امام عرض کرد: ای مولای من، کنیزهای دربار با هم درباره آن نگین بگو مگو کرده اند، پیام آور آمده به من می گوید: اگر امکان داد آن نگین را دو نصف کن، تا هر چه بخواهی تو را بی نیاز سازیم . امام حسن عسگری متوجه خدا شد و عرض کرد: خدایا حمد و سپاس مخصوص ذات پاک تو است، چرا که ثنا گویت را تصدیق نمودی. سپس به یونس فرمود: در جواب چه گفتی؟ او عرض کرد: گفتم: به من مهلت بده تا در این باره فکر کنم. امام فرمود: محکم کاری کردی.
شاه کلید رذایل: امام حسن عسکری علیه السلام شاه کلید همه ی رذایل اخلاقی را دروغگویی می داند. ایشان می فرمایند: «تمام رذایل و ناپاکی ها در خانه ای جمع شده اند و کلید آن خانه دروغگویی است.» (بحار ج 78 ص377)
و به درستی که این سخن گزافه ای نیست که حضرت فرموده اند چرا که وقتی انسان دروغی می گوید به دنبال آن مجبور می شود تا دروغی دیگر را بر زبان بیاورد تا بلکه دروغ قبلی به نحوی پوشانده شود و وقتی انسان بسیاری از گناهان را بررسی می کند و به تحلیل و چگونگی شکل گرفتن آن معاصی می پردازد به خوبی صدق سخن زیبای امام عسکری علیه السلام روشن می شود.
منابع:
داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی
سایت اندیشه قم
سایت حوزه
سایت جماران
فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
اسلام به عنوان دینی که مدّعی کامل ترین برنامه برای زندگی انسان است، تأکید زیادی بر ارزشهای اخلاقی دارد.
در آیینی که به همه وجوه انسانی توجه شده و راه کارهای مناسب را برای سعادت و کمالات انسانی قرار داده است ، توصیه به انصاف نیز مصداقی از فضیلتهای اخلاقی است.
البته انصاف قبل از اینکه یک مسئله فردی باشد یک موضوع اجتماعی است و در رابطه های اجتماعی بیشتر نمود پیدا می کند. امیر المومنین علیه السلام در حکمت 570 غررالحکم می فرمایند: انصاف دلها را به یکدیگر پیوند می دهد. این حدیث نگاه امیر المومنین را در رابطه با انسجام اجتماعی مسلمین بیان می دارد.
انصاف، یعنی به شایستگی و در خور استحقاق هر کس یا چیزی، با آن رفتار کردن و این که در مناسبات و روابط اجتماعی و حتّی در ارتباط با طبیعت ، میل فردی کنار گذاشته شود و با ضابطة اخلاق، رفتار شود.
اهمیت این موضوع به اندازه ای است که حتی در برخورد با دشمنان و افرادی که معتقدیم در حقّمان بدی کرده اند نیز توصیه به انصاف شده است .
بسیار شنیده ایم این شعر معروف حافظ را که : آسایش دو گیتی ، تفسیر این دو حرف است - با دوستان ، مروّت ! با دشمنان ، مدارا! اما در واقع سفارش به انصاف با دوست و دشمن ابداع این شاعر گرانقدر نبوده است بلکه این کلام وحی الهی است که می فرماید: «با دوست و دشمن خود به عمل و انصاف عمل کنید که این روش ، به تقوا نزدیک تر است و همواره از خشم خدا بیمناک باشید که خداوند به آنچه می کنید آگاه است » (سورة مائده ، آیة 8)
پیامبراکرم (صلی الله علیه واله) فرمود: «مکارم اخلاق عبارت است از: 1- عفو کردن کسی که به تو ستم کرده است؛ 2- پیوند با کسی که از تو بریده است؛ 3- بخشش به کسی که تو را محروم کرده است؛ 4- حقگویی گرچه به ضرر خودت باشد.» (بحارالانوار، ج66، ص369)
این که در اسلام حتی در برخورد با دشمنان با انصاف توصیه شده ، به این خاطر است که چه بسا این انصاف ، دشمن را از کینه ورزی باز دارد و خود، منشأ همبستگی اجتماعی گردد. خداوند می فرماید: «ای اهل ایمان ، در امر عدالت و انصاف ایستادگی کنید، برای خدا گواهی دهید، هر چند آن گواهی به زیان خود یا پدر و مادر یا نزدیک ترین خویشتان باشد» (سورة نساء، آیة 135)
از آموزه های اسلام استفاده می شود که انصاف از مکارم اخلاقی است. بلکه از امیرمومنان علی (علیه السلام) روایت است که فرمود: الانصاف أفضل الفضائل؛ انصاف، برترین ارزش هاست. (غررالحکم، ج1، ص203، ح805) زیرا برکات و آثار آن بسیار است و تأثیر مثبت و مفیدی بر زندگی فردی و اجتماعی و نیز دنیوی و اخروی انسان به جا می گذارد. مردی خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و اله) رسید و گفت: مرا از مکارم اخلاق آگاه کن. پیامبراکرم (صلی الله علیه واله) فرمود: «مکارم اخلاق عبارت است از: 1- عفو کردن کسی که به تو ستم کرده است؛ 2- پیوند با کسی که از تو بریده است؛ 3- بخشش به کسی که تو را محروم کرده است؛ 4- حقگویی گرچه به ضرر خودت باشد.» (بحارالانوار، ج66، ص369)
این بدان معنا است که همه فضایل اخلاقی در یک رتبه و درجه نیستند؛ بلکه با توجه به آثار و برکات هر فضیلتی در زندگی دنیوی و اخروی باید درجه بندی و ارزش گذاری شود. همان طوری که از نظر آموزه های قرآنی، تقوا معیار و ملاک ارزش گذاری انسان است و خداوند می فرماید: إن أکرمکم عندالله أتقاکم؛ ارجمندترین و گرامی ترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شماست (حجرات، آیه13) همچنین فضیلت انصاف در درجه برتری قرار می گیرد و به عنوان افضل الفضایل اخلاقی معرفی می شود.
خداوند در قرآن به مومنان فرمان می دهد که همواره میان اعمال صالح خوب و خوب تر و خوب ترین، آخری را انتخاب و بدان عمل کنند. چنانکه در آیه 55 سوره زمر می فرماید: واتبعوا أحسن ما أنزل إلیکم من ربکم؛ و از نیکوترین آنچه از پروردگارتان به شما فرو فرستاده شده پیروی کنید.
به این معنا که در میان کتب آسمانی، قرآن که نیکوترین و احسن آنهاست مورد پیروی قرار گیرد و در میان آموزه های قرآنی نیز باید دنبال احسن و نیکوترین رفت و بدان عمل کرد. البته خداوند خود نیز این گونه عمل می کند و هنگام پاداش و جزای اعمال به دنبال آن است تا میان اعمال، نیکوترین را انتخاب کرده و همه اعمال را بر اساس آن نیکوترین و برترین، قیمت گذاری و ارزش گذاری کند. خداوند در آیه 38 سوره می فرماید: لیجزیهم الله أحسن ما عملوا و یزیدهم من فضله؛ تا خداوند به آنان نیکوترین پاداش آنچه عمل کرده اند را بدهد و از فضل خویش نیز بر آن بیفزاید این معنا بارها در آیات دیگر تکرار شده است. (احقاف، آیه 16؛ نحل، آیات 96 و 97؛ توبه، آیه 121)
انصاف، یعنی به شایستگی و در خور استحقاق هر کس یا چیزی، با آن رفتار کردن و این که در مناسبات و روابط اجتماعی و حتّی در ارتباط با طبیعت ، میل فردی کنار گذاشته شود و با ضابطة اخلاق، رفتار شود.
خداوند در هنگام خرید اعمال آدمی و ارزش گذاری، به مجموعه اعمال او می نگرد و اگر در میان آن یک کالای بسیار گرانبها و ارزشمند یافت همه اعمال صالح او را بر اساس همان یک کالای ارزشمند ارزش گذاری کرده و آنها را به همان میزان و ارزش یک کالا می خرد و حتی اعمال زشت و کالاهای خراب و ناقصی را نیز نادیده می گیرد و از آنها در می گذرد. (احقاف، آیه 16)
خداوند این گونه انصاف می ورزد و دوست دارد تا مومنان نیز این گونه با خدا و خود و خلق رفتار کنند. بنابراین، انصاف را می توان از برترین فضایل اخلاقی دانست؛ زیرا نقش کلیدی و تاثیرگذار در بهبود روابط اجتماعی، دنیا و آخرت آدمی به جا می گذارد.
یک روایت زیبا از حضرت علی علیه السلام داریم که می فرمایند: «آنچه برای خود می پسندی، برای دیگران هم بپسند و آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند؛ با دیگران چنان رفتار کن که دوست داری با تو رفتار شود»
در واقع اصل کلام ما در این نوشتار تمام و کمال در این حدیث پرمغز جمع شده است. چرا که اگر به این سخن عمل شود نهایت انصاف رعایت شده است. و اگر افراد جامعه چنین روشی را که امیرالمومنین به آن توصیه کرده اند در زندگی و رفتار خودشان به کار گیرند در واقع انصاف را رعایت کرده و به رفیع ترین نقطه مکارم اخلاق رسیده اند.
فرآوری: آمنه اسفندیاری ـ بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
یکی از گناهان بزرگ که قلب مومن را تیره و تار می کند کینه توزی است. که البته چون این رذیله اخلاقی بستر خوبی برای شرک به خداوند و دشمنی با دیگران برای فرد فراهم می کند به شدت باید از آن پرهیز کرد.
در واقع کینه توزی یعنی اینکه بین دونفر برخورد و درگیری رخ دهد و فکر و ذهن آنها نسبت به هم کدر شود و در دلشان نسبت به یکدیگر کدورت و بدبینی به وجود بیاید. و دقیقا همین جا جولانگاه شیطان شود که هر کدام را به انتقامجویی دعوت کند.
پس باید کینه توزی را خوب بشناسیم، راههای پیشگیری از آن را بدانیم و در صورت بروز آن به سرعت به دنبال درمان آن باشیم تا خدای ناکرده یک کدورت جزیی تبدیل به دشمنی نشود.
یکی از علل اصلی پیدایش کینه توزی، جدال و خصومت است. در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: «از جدال و خصومت بپرهیز؛ زیرا دشمنی و عداوت در درجه اول قلب آدمی را مشغول می دارد و در درجه دوم موجب نفاق و دو رویی می گردد و در درجه سوم کینه ها و دشمنی ها را در دل مشتعل می سازد» (محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج1، ص747)
اگر خود را در دایره مومنین می بینیم باید بدانیم که یکی از ویژگی های مردان و زنان خداجو، پرهیز از کینه توزی است. آنان آرزومندند که دل های شان همچون دل های بهشتیان، تهی از کینه و دشمنی مومنان شود.
از این روایت دانسته می شود که علت اصلی کینه توزی جنگ و جدال و بدبینی نسبت به یکدیگر است که به طور طبیعی موجب تنافر و جدایی بین مومنین شده و در دلهایشان حقد و کینه ریشه می گیرد.
لعن و نفرین کردن دیگران، فحش، مسخره کردن، طمع، توقع بیش از اندازه، خرده گیری، غیبت کردن و ضعف شخصیتی از جمله دیگر عوامل مهم ایجاد کینه اند.
1. اگر کسی بداند که کینه توزی یعنی عداوت و دشمنی دیگران را به دل گرفتن ثمری نداشته، تنها این شخص کینه توز است که دائماً در آتش سوزانی که خود مشتمل ساخته گرفتار درد و رنج می باشد و باز بداند که کمترین زیانی عاید شخصی که مورد عداوت باطنی وی قرار گرفته است، نمی گردد بطور یقین از کینه توزی دست بر خواهد داشت.
2 . بعد از درک این حقیقت که کینه توزی کار نا پسندی است و پیامد خوبی ندارد، باید تلاش نمود که خود را متخلق به اخلاق حسنه و نیکو نموده از درگیری وبرخورد با دیگران اجتناب ورزد.
در واقع انسان باید سعی کند که با آن شخص که عداوت و کینه دارد رفتار دوستانه و گفتار مشفقانه به عمل آورد. در قضای حوائج او دو چندان تلاش نماید. در مجامع و محافل، نیکی های او را اظهار نماید. این کار را پیوسته انجام دهد تا نفس اش رام شود و آثار عداوت از دل او برطرف شود. (نراقی، احمد، معراج السعادة، ص201)
3. ایجاد روحیة عفو و گذشت یکی از بارزترین مصداق های اخلاق اجتماعی است که در درمان و پیشگیری از کینه توزی نیز موثر است، اگر فرد دیگری شما را مورد اذیّت و آزار و توهین قرار داده به جای آن که نسبت به او خشمگین شده و خصومت وی را در دل خود جای دهید، بهتر است با عفو و گذشت برخورد نمایید.
امام صادق علیه السلام فرمودند: «از جدال و خصومت بپرهیز؛ زیرا دشمنی و عداوت در درجه اول قلب آدمی را مشغول می دارد و در درجه دوم موجب نفاق و دو رویی می گردد و در درجه سوم کینه ها و دشمنی ها را در دل مشتعل می سازد»
رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرمود: «ببخشید، که بخشش جز عزّت بر بنده نمی افزاید، پس همدیگر را ببخشید تا خدا عزتتان دهد.» (عبدالله شبر، اخلاق شبرّ، ناشر هجرت، چاپ دوم، 1377، ص253-254)
بیاییم تا هر زمان که کدورتی بین ما و مومنین دیگر به و جود آمد اول خوب فکر کنیم که این تیرگی چیزی جز غم و اندوه حاصلی برای ما ندارد و غیر از غصه و خودخوری چیزی عاید ما نمی شود و از این آتش به وجود آمده در قلب ما فقط دود کدورت و دشمنی بلند می شود. و در واقع اولین ثمره اش بهم خوردن آرامش ماست.
امام صادق علیه السّلام به نقل از حضرت علی علیه السّلام می فرماید: «ایاکم و المراء و الخصومة فإنهما یمرضان القلوب علی الاخوان و ینبت علیهما النفاق.»؛ از مراء و دشمنی بپرهیزید. همانا این دو، دل های برادران دینی را بیمار می کند و نفاق بر آن دو می رویاند. (تهرانی، مجتبی، اخلاق الهی، ج4، ص 173-174)
پس اگر خود را در دایره مومنین می بینیم باید بدانیم که یکی از ویژگی های مردان و زنان خداجو، پرهیز از کینه توزی است. آنان آرزومندند که دل های شان همچون دل های بهشتیان، تهی از کینه و دشمنی مومنان شود.