برترین ها: نخ ها می توانند کاربردهای تزئینی زیادی داشته باشند. در این ویدیو به شما آموزش می دهیم که چطور می توانید با نخ وسایل دکوری زیبا بسازید و خانه خود را با آنها تزئین کنید.
در صورت پخش نشدن ویدئو بر روی تصویر زیر کلیک کنید.
گوگل این بار سرویسهایی مثل IMDB و Rotten Tomatoes را هدف قرار داده است تا امکان امتیازدهی به فیلم وسریال را از طریق نتایج جستجو فراهم کند.
گوگل بار دیگر قصد ورود به بخش جدیدی از صنایع اینترنتی دارد و با سرویسی ساده و راحت، این بار به سراغ Rotten Tomatoes و IMDB میرود تا بتوانید در نتایج جستجو به فیلم و سریالها امتیاز دهید.
گوگل این موضوع را تائید کرده است و میگوید سرویس مورد نظر تنها در مرحلهی آزمایشی است و غیر از این مورد، دربارهی سرویس جدید خود حرفی برای گفتن ندارد.
برخلاف سایر پلتفرمهای امتیازدهی، گوگل امتیاز عددی ندارد و فقط میتوانید فیلم و سریال را لایک یا دیسلایک کنید. هرچند این ویژگی به خودی خود چندان هیجانانگیز نیست؛ اما قدمهای کوچک برای سلطه بر اینترنت موضوعی است که در کارهای گوگل بیش از همه جلب توجه میکند.
اطلاعات در مورد آبوهوا، خرید بلیت و بسیاری موارد دیگر در گذشته نیاز به مراجعه به سایتی جداگانه داشتند، اما امروزه گوگل این سرویسها را در بخش نتایج جستجوی خود به نمایش میگذارد.
البته در بخش نتایج جستجو، همچنان میتوان در کنار دکمههای لایک گوگل، امتیازهای Rotten Tomatoes و IMDB را نیز مانند گذشته مشاهده کرد.
توجه داشته باشید که این ویژگی در مرحلهی تست قرار دارد و ممکن است برای کاربران در دسترس نباشد.
همراه بررسی فیلم علمی-تخیلی/ابرقهرمانی Donnie Darko، با بازی جیک جیلنهال باشید.
«دانی دارکو» فیلم عجیب و غریبی است. خیلی عجیبتر از فیلمهای عجیبِ معمول سینما. دربارهی فیلمی حرف میزنیم که شخصیت اصلیاش با یک خرگوشِ وحشتناکِ ۲ متری که از آینده آمده رفیق میشود. همهچیز اما به اینجا ختم نمیشود. بلکه پای سفر در زمان و ماوراطبیعه و المانهای فیلمهای ترسناک و علمی-تخیلی و سناریوهای پایان دنیا هم به ماجرا باز میشود. دنیاها از هم شکافته میشوند، دنیاهای موازی شکل میگیرند و یک جوانِ مشکلدار که از بیماری روانی رنج میبرد و دچار پارانویا و اسکیزوفرنی است، خودش را به عنوان قهرمان انتخابی هستی برای نجات دنیا پیدا میکند. تمام اینها را بهعلاوهی حالوهوای نوستالژیکِ حومهی شهری دههی هشتادی و قطعهی «دنیای دیوانه»ی گری جولز کنید تا متوجه شوید با چه فیلم همهچیز تمامی سروکار داریم. خیلی سخت است که کارگردان ۲۴ سالهای مثل ریچارد کلی در اولین تجربهی فیلمسازیاش دست به نوشتن و ساخت چنین فیلم بلندپروازانهای بزند، اما او از این کار سربلند بیرون آمده است.
«دانی دارکو» اگرچه از ترکیب المانهای فراوانی تشکیل شده است که در نگاه اول در تضاد با یکدیگر قرار میگیرند، اما ساختهی کلی جز اندک فیلمهایی قرار میگیرد که توانسته به انسجام معنایی و روایی فوقالعادهای دست پیدا کند و در عین عجیب و غریببودن، دارای احساساتِ معمولی و آشنایی باشد که با هرکسی ارتباط برقرار میکند. اینکه میگویم «دانی دارکو» حاوی طلسم درگیرکنندهی بهترین فیلمهای سینماست، از روی هوا نیست. بلکه در طول سالها و در جریان تبدیل شدن آن از یک فیلم مستقل ساندنسی به یک کالتِ کلاسیک ثابت شده است. «دانی دارکو» وقتی در سال ۲۰۰۱ روی پردهی سینماها رفت، چندان مورد استقبال قرار نگرفت. فیلم فقط در باکس آفیس به حدی فروخت که سرمایهاش را برگرداند. اگرچه به نظر میرسید مرگ زودهنگام فیلم غیرقابلاجتناب است، اما آرام آرام سینمادوستها فهمیدند که چه شاهکاری از زیر دستشان در رفته است و در نتیجه تبلیغات دهان به دهان مردم به جایی رسید که فیلم باز دوباره در نیویورک و بریتانیا بهصورت محدود اما برای طولانیمدت روی پردهی سینما رفت و نوارهای ویاچاس و دیویدیهای آن هم با استقبال زیادی روبهرو شدند. ناگهان «دانی دارکو» از فیلمی که به نظر مُرده میرسید، به موضوع اصلی بحث و گفتگوی سینمادوستان تبدیل شده بود و خیلی زود به جایگاه جریانسازی که لیاقتش را داشت رسید.
امروزه از «دانی دارکو» به عنوان یکی از بهترین فیلمهای علمی-تخیلی، دوران بلوغ و ابرقهرمانی سینما یاد میکنند. فیلمی که آنقدر از لحاظ داستان سفر در زمان پیچیدهای که روایت میکند عمیق است که هنوز که هنوزه فقط کافی است اسم «دانی دارکو» به میان کشیده شود تا هرکس برداشت خودش از آن را به نبرد با دیگری بفرستد. اما چیزی که «دانی دارکو» را به فیلم محبوبی تبدیل کرد و از فراموشی نجات داد، به داستان «نِرد»پسندانهی علمی-تخیلی پیچیدهاش مربوط نمیشود، بلکه به احساس آشنایی که در پسزمینهی تمام اتفاقات عجیب و غریب فیلم جریان دارد، برمیگردد. بزرگترین ویژگی «دانی دارکو» روایت داستان زندگی پسری که درگیر اتفاقات فراطبیعی میشود و با یک خرگوش زشت در سینما فیلم تماشا میکند نیست، بلکه خلق دنیایی است که این اتفاقات عجیب در آن بسیار طبیعی و قابللمس احساس میشوند. گویی زندگی دانی دارکو، زندگی خود ماست.
امروزه از «دانی دارکو» به عنوان یکی از بهترین فیلمهای علمی-تخیلی، دوران بلوغ و ابرقهرمانی سینما یاد میکنند
فیلمهای مختلف به دلایل مختلفی به جایگاه غیرقابلفراموش و کالتی دست پیدا میکنند. «دانی دارکو» اما یکی از آن کلاسیکهایی نیست که روی قفسهی اتاقتان خاک بخورد یا در اعماقِ هارد دیسکتان گم شود. «۲۰۰۱: یک ادیسهی فضایی» هم بزرگترین علمی-تخیلی کلاسیک تاریخ سینما است، اما هیچوقت احساس نمیکنیم که باید بارها برای تماشای آن برگردیم. هیچ شکی دربارهی تاثیرگذاری آن بر سینمای بعد از خودش نیست، اما فیلم کوبریک چیزی نیست که بتوان خودمان را راضی به تماشای دوباره و دوبارهی آن کنیم. بزرگترین دستاورد «دانی دارکو» اما این است که موفق به خلق دنیایی میشود که ترکیب بینظیر و دقیقی از لذت و غم است. دنیایی که مثل یک روز خاطرهانگیزِ حک شده در ذهنتان، دوست دارید مدام به آن برگردید و آن را دوباره از ابتدا زندگی کنید.
«دانی دارکو» دنیایی دارد که تماشاگر دوست دارد خودش را برای غرق شدن در آن رها کند. در رگهای فیلم یکجور احساس ابدی جریان دارد و تماشاگر را در فضای ذهنی خاصی قرار میدهد که جایی بین نوستالژی و هراس قرار دارد. مثلا به سکانس افتتاحیهی فیلم نگاه کنید؛ دوچرخهسواری دانی در جادههای خلوت حومهی ویرجینیا را میبینیم و صدای خواننده میآید که از برخورد سرنوشت و ارادهی ما حرف میزند. از سرنوشتی که صبر میکند تا بالاخره خودت را تسلیم او کنی. یا سکانس دیگری که فیلم کاراکترهای اصلی را طی یک مونتاژ ۵ دقیقهای بدون کلام معرفی میکند. اکثر فیلمهایی که قصد برانگیختن نوستالژی تماشاگران را دارند، از پیچیدگی خاصی در اتمسفرسازی بهره نمیبرند.
من یکی از طرفداران دیوانهی ریچارد لینکلیتر هستم، اما برخی فیلمهای او مثل «گیج و منگ» و «همه مقداری میخواهند!!» انگار فقط با هدف به یاد آوردن روزهای خوش گذشته ساخته شدهاند. یک خاطرهبازی لذتبخش مطلق. «دانی دارکو» گرچه ما را به گذشتهای شیرین میبرد، اما احساسات ملتهب و گیجکنندهی نوجوانانی که قدم به درون بزرگسالی میگذراند را هم فراموش نکرده است. این به تضاد حیرتانگیزی بین لذت بازگشت به گذشته و وحشت آشنایی با دنیای پیچیدهی بزرگسالی ختم شده است که خیلی به واقعیت نزدیکتر است و به خاطر همین است که هنگام تماشای آن، ارتباط بسیار بسیار نزدیکتری با آن برقرار میکنید و ریچارد کلی از ابتدا تا پایان این حسوحال آخرالزمانگونه در دنیایی ظاهرا عادی را حفظ میکند.
دومین چیزی که «دانی دارکو» را به فیلمی با احساسی جهانشمول تبدیل میکند، قوس شخصیتی خودِ دانی دارکوست. بهشخصه عاشق کاراکترهایی هستم که به خاطر اتفاقاتی که در اطرافشان میافتند، مجبور به تن دادن به تغییر میشوند. در ابتدا به نظر میرسد این اتفاقات همان موانعی هستند که میخواهند زندگی را برایمان زهرمار کنند و جلوی پیشرفتمان را بگیرند، اما در پایان معلوم میشود که آنها همان چیزهایی هستند که میخواهند ما را در مسیر تبدیل شدن به چیزی که سرنوشتمان بوده است قرار بدهند. بعضیوقتها سرنوشت ما چیزی باعظمتتر از چیزی است که به نظر میرسد. بنابراین عدم داشتن یک زندگی معمولی نه تنها خبر بدی نیست، بلکه ممکن است به این معنی باشد که ما بزرگتر از چیزی هستیم که یک زندگی معمولی داشته باشیم. دانی در آغاز فیلم به عنوان یک پسر مشکلدار نمیداند که قرار است تا چند روز آینده به چه چیزی تبدیل شود. فیلم از طریق او دست روی نکتهای میگذارد که بسیاری از ما در زندگی خودمان احساس کردهایم. ما هم معمولا نمیدانیم در آینده قرار است به چه چیزی تبدیل شویم. نمیدانیم آیا سرنوشت، ما را برای تبدیل شدن به چیزی فراتر از چیزی که تصور میکنیم هدایت میکند یا نه.
«دانی دارکو» دنیایی دارد که تماشاگر دوست دارد خودش را برای غرق شدن در آن رها کند
دانی یک روز صبح بعد از صحبت کردن با یک خرگوشِ عظیمجثه بیدار میشود و از شدت اتفاقاتِ عجیب و غریبی که اطرافش میافتد سرگیجه گرفته است. یکی از اشتباهاتی که میتوان کرد این است که «دانی دارکو» را به عنوان یک فیلم علمی-تخیلی بدانیم. «دانی دارکو» قبل از اینکه علمی-تخیلی باشد، فیلمی دربارهی دوران بلوغ است. دربارهی تلاش دیوانهوار نوجوانان برای پیدا کردن خودشان و شکل دادن طرز فکرشان در هنگام ورود به دنیای خشنِ واقعی؛ دنیایی که میخواهد آنها را به بردهی خودش تبدیل کند. تمام المانهای پیچیدهی سفر در زمانی و دنیاهای موازی و خیالی فیلم استعارهای از سوی کارگردان برای دنیای پیچیده ماست که سر در آوردن از آن کلافهکننده است و کاری میکند تا آدمها در مقابله با آن تسلیم شوند. در طول فیلم دانی در حال سر در آوردن از اتفاقی است که او را از آن به بعد تعریف خواهد کرد. او میتواند بیخیال شود و به یکی از همان بچهها یا آدمهای معمولی اطرافش تبدیل شود. یا میتواند مثل کاراگاهی حرفهای سر طناب را بگیرد و تا ته ماجرا برود. بعضیوقتها مثل اتفاقی که برای دانی افتاد، معلوم میشود که یک نوجوانِ منزوی، همان قهرمان ناشناختهای است که دنیا را نجات خواهد داد.
اما هستند کسانی که برای فرار از دنیای پیچیدهی اطرافشان به دستهبندیهای دوتایی روی میآورند. دانی کسی است که خیلی بیشتر از بزرگترها از پیچیدگی دنیای اطرافش آگاه است. اما کمکم خودش را در دنیایی پیدا میکند که این پیچیدگی را نادیده گرفته است و آن را به دستههای دوتایی عشق و ترس، سیاه و سفید و خوب و بد تقسیم کرده است. مثلا به سخنرانیها و کتابهایی که توسط شخصیت جیم کانینگهام نوشته شده نگاه کنید. یکی از طرفداران درجهیکِ طرز فکر سادهنگرانهی کانینگهام، کیتی معلم دانی است. کانینگهام همهچیز را به دو گروه عشق و ترس تقسیم کرده است و مسیر و ساختار زندگی را همینقدر ساده میداند. حقیقت اما این است که شاید چنین دستهبندی سادهای در کارتونهای بچههای زیر ۷ سال کار کند، اما به عنوان فلسفهای که یک نفر زندگیاش را براساس آن بنا میکند، خندهدار است.
کانینگهام «ترس» را بدترین احساس بشری میداند که باید از آن فرار کرد، اما حقیقت این است که ترس یکی از مهمترین احساسات انسان است. ترس وسیلهای برای دور نگه داشتن انسان از خطر است. ترس تهدید بزرگی که ذهنمان را مسموم میکند نیست، بلکه احساس لازمی برای داشتن یک زندگی باکیفیت است و چیزی است که به بقای نسل بشر کمک میکند. در مقابل، عشق هم مثبتترین احساس روی زمین نیست و میتواند درد و رنجهای خاص خودش را داشته باشد. به عبارت دیگر چیزی که کانینگهام میگوید مزخرفی بیش نیست. به خاطر همین است که دانی از آموزش چنین چیزهایی در مدرسه عصبانی میشود.
ما آنقدر در برابر هستی کوچک و ناچیز هستیم که به راحتی نمیتوانیم توضیحی برای همهچیز جفتوجور کنیم
البته این آخرین مثالی نیست که فیلم دربارهی ساختار بستهی دنیا ارائه میکند. در جایی از فیلم پدر دانی را در حال تماشای مناظره انتخاباتی بین دموکراتها و جمهوریخواهان میبینیم و در جایی دیگر خواهر دانی از این میگوید که به جای جرج دبلیو بوش میخواهد به مایکل دوکاکس رای بدهد که این به دعوایی سر میز غذا ختم میشود. دو طرز فکر. دو حزب و یک انتخاب دوتایی. حتی در زمینهی حکومت هم که یکی از پیچیدهترین و حیاتیترین عناصر یک تمدن است، همهچیز در سادهترین شکلش قرار دارد. ریچارد کلی دارد از دانی برای بیان دیدگاه خودش استفاده میکند و آن حمله کردن به چشمانداز سادهنگرانهی انسانها به دنیاست.
در جایی دیگر از فیلم معلم ادبیاتِ دانی در حال خواندن داستانی است که در آن گروهی از پسران جوان یک خانهی قدیمی را خراب میکنند و پولهایی که لای تشک پیدا کردهاند را هم آتش میزنند. شاید کسی که متوجهی استعارهی داستان نشده، فکر کند اینها فقط یک سری بچهی تخس و شورشی هستند. اما در حقیقت این کارشان استعارهای از خراب کردن یک سیستم ناقص برای ساختن چیزی بهتر است. در ادامه معلوم میشود که مدیران مدرسه با تلاشهای کیتی، این کتاب را از تدریس در کلاس ممنوع کردهاند. کیتی نمایندهی تمام کسانی است که همهچیز را به صورت سیاه و سفید میبینند و متوجهی نکتهی کنایهآمیز کتاب نشده است و به خاطر طرز فکر بستهاش، محتوای کتاب را به عنوان چیزی شنیع و شرمآور میبیند که دارد از خرابکاری بچهها حمایت میکند. بله، کافی است سینما، تلویزیون یا محتوای درسهایمان در مدرسه را به یاد بیاورد تا ببینید که همهی ما چنین چیزی را با تمام وجودمان تجربه کرده و داریم میکنیم.
در مثال دیگری، دانی و دوستش گرچن برای کلاس علوم اختراعی را ارائه میکنند که والدین با استفاده از آن میتوانند موقع خواب تصاویر زیبایی به نوزادانشان نشان دهند و اینگونه تاریکی هنگام خواب را با خاطرات رنگارنگ و روشن تغییر بدهند. کاملا مشخص است معلم علوم دانی تحت تاثیر ایدهی آنها قرار گرفته است، اما او به آنها یادآور میشود که ممکن است تاریکی عنصر مهمی در پروسهی رشد انسان باشد و نباید آن را کاملا از زندگی حذف کرد و از وجودش ترسید، بلکه باید به آن به عنوان یک موهبت نگاه کرد. همین تاریکی موجود در گذشتهی دانی و گرچن بوده است که کاری کرده آنها به فکر چنین فکر آیندهنگرانهای برای کلاس علومشان بیفتند. البته تقصیر کاراکترهایی مثل کیتی که همهچیز را در گروههای قابلهضم دستهبندی میکنند نیست. انسانها همیشه از پیچیدگی و ناشناختهها هراس داشتهاند.
چون ما آنقدر در برابر هستی کوچک و ناچیز هستیم که به راحتی نمیتوانیم توضیحی برای همهچیز جفتوجور کنیم و در نتیجه سعی میکنیم همهچیز را به دست خودمان سادهسازی کنیم. داستانهای کهن دربارهی مبارزه بین دو گروه خیر و شر صحبت میکنند و خرافاتِ عجیب و غریب جاهای خالی را پر میکنند. هیچ اشکالی به اینها وارد نیست. هیچچیز لذتبخشتر از شنیدن داستان نحوهی شکلگیری یک خرافهی جالبتوجه نیست. اما نباید اجازه بدهیم که آن خرافه یا فلان طرز فکر جالب اما کوتهبینانه از درون صفحههای کتاب بیرون آمده و نحوهی زندگی و فکر کردنمان نفوذ کند. «دانی دارکو» از جامعهای میگوید که نوجوانان و جوانانش توانایی فکر کردن برای خودشان را ندارند. جامعهای که به سرعت آنها را در سیستم آموزشیای قرار میدهد که اجازه نمیدهد تا هرکس دنیای اطراف خودش را به دست خودش کشف کند. جامعهای که طرز فکر اشتباه گذشتگان را به نسل جدید هم منتقل میکند. بچهها با درک و چشمانداز کوتهبینانهای از دنیای اطرافشان بزرگ میشوند و وقتی با حقیقت پیچیدهی اصلی روبهرو میشود، فکر میکنند دنیا علیه آنهاست. در حالی که آنها دنیا را اشتباه یاد گرفته بودند.
در جریان یکی از جلسات روانکاوی دانی، او جستجو برای یافتن معنی در دنیا و تنهایی مُردن را «ابسورد» خطاب میکند. اینجا همان جایی است که ریچارد کلی بعد از تمام این مقدمهچینیها به هستهی اصلی حرفش میرسد و به چیزی اشاره میکند که اکثر آدمهای اطراف دانی مثل کیتی را وحشتزده میکند: ابسورد بودن تلاش برای یافتن معنا در زندگی. آلبرت کامو که به خاطر به شهرت رساندن فلسفهی ابسوردیسم شناخته میشود، در توصیف این طرز فکر مینویسد: «انسان چشم در چشم بیمعنایی قرار میگیرد. همزمان او در وجودش اشتیاقی برای رسیدن به خوشبختی احساس میکند. ابسورد از اصطحکاک بین نیاز انسان و سکوت نامعقول دنیا به وجود میآید».
به عبارت دیگر ابسوردیسم به این موضوع اشاره میکرد که طبیعت انسان جستجو برای یافتن معنا و کشف محاسبات پشت پردهی هستی است، اما همزمان در رسیدن به جواب ناتوان است. این به این معنی نیست که دنیا از ریشه بیمعنی است، بلکه ذهن انسان توانایی درک عظمت هستی را ندارد. فیلم دنیا را به عنوان چنین چیزی میشناسد و تلاش آدمهایی مثل کانینگهام که ادعا میکنند راز خوشبختی را در قالب یک انتخاب دوتایی بین ترس و عشق فهمیدهاند، اشتباهی قابلدرک میداند. قابلدرک از این جهت که انسانها از قبول کردن ابسورد بودن دنیا میترسند و تا آنجا که میتوانند سعی میکنند تا در مقابل قبول کردن آن ایستادگی کنند. دانی تنها کسی است که کاملا از عمق قلبش به ابسورد بودن دنیا باور دارد، اما این باعث نشده که از زندگی متنفر باشد. تنها چیزی که او را اذیت میکند این است که چرا دیگران از این حقیقت غیرقابلانکار روی برمیگردانند و خودشان را گول میزنند.
درک این حقیقت به آزادی میانجامد و به قول آلبرت کامو، «آزادی چیزی جز فرصتی برای بهتر شدن نیست». دانی که به این حقیقت رسیده قبول میکند تا زندگیاش را برای نابودی دنیای قبلی و شکلگیری دنیایی جدید فدا کند. در پایان میبینیم که تمام آدمهایی که با دانی در ارتباط بودهاند در حالی بیدار میشوند که تمام اتفاقات فیلم را بهصورت یک رویا به یاد دارند. دانی بهطور استعارهای آنها را از خواب غفلت بیدار کرده است. «دانی دارکو» فقط یک فیلم علمی-تخیلی پیچیده صرفا برای پیچیده بودن نیست، بلکه از عناصر سفر در زمانی گیجکننده برای توصیف جنبهی گیجکنندهی دنیای واقعی استفاده میکند. این در حالی است که وقتی «دانی دارکو» را در کنار تمام چیزهایی که هست، یکی از بهترین فیلمهای ابرقهرمانی سینما میدانند، به همین موضوع برمیگردد. مگر از ابرقهرمانان انتظار نجات دنیا را نداریم؟ تفاوت دانی با دیگران اما این است که او به جای نجات دادن دنیا از لحاظ فیزیکی با کشتن یک موجود بیگانه، آن را از فکر بستهای که در آن گرفتار شده بود، نجات میدهد.
آموزش تنظیمات مودم ZyXEL، تنظیمات مودم زایکسل، کانفیگ مودم zyxel، تنظیمات مودم zyxel، تنظیمات مودم زایکسل، کانفیگ مودم زایکسل را بخوانید.
مودم در آذرماه ۹۲ از طرف شرکت دلسابه عنوان محصول جدید ZyXEL ارایه شده است براساس گفته شرکت مزبوراز جمله مزایای این مودم می توان به قدرت و کارایی فوق العاده آن در شبکه و ابعاد کوچک آن اشاره کرد. Firmware جدید طراحی شده بر اساس سرویس های اینترنت شرکت های ارائه دهنده اینترنت پر سرعت در ایران و هم چنین وجود آنتن خارجی ۵dbi باعث افزایش چشمگیر محدوده پوشش دهی Wireless آن شده است. نکته مهم در مورد این مدل در مورد نصب و راه اندازی آسان و بدون نیازبهانجام عملیات خاصی توسط کارشناس نصب و راه اندازی خواهد بود و آن هم سیستم(Plug&Play, Self Installing)،درمراکز مخابراتی که تجهیزات آن هم از نوع ZyXEL باشند، است.
قبل از وصل کردن مودم به برق، اتصالات آنرا بررسی کنید .از مودم به کامپیوتر با کابل شبکه ، از مودم به اسپلیتر ، تلفن به اسپلیتر و درنهایت اسپلیتر به خط تلفن ( پریز ).
تذکر مهم : برای کانفیگ حتما از کابل شبکه استفاده کنید.
گردآوری: مجله اینترنتی ستاره
برترین ها: کریسمس نزدیک است اگر میخواهید با ساده ترین وسایل یک درخت کریسمس زیبا و کوچک در منزل درست کنید پیشنهاد میکنیم این ویدیو را تماشا کنید.
در صورت پخش نشدن ویدئو بر روی تصویر زیر کلیک کنید.
برترین ها: این شیرینی یک دسر بسیار ساده و خوشمزه ی اسپانیایی است که خیلی سریع آماده می شود و سبک است.
در صورت پخش نشدن ویدئو بر روی تصویر زیر کلیک کنید
خبرگزاری آریا- یک دختر بچۀ یک ساله در الجزایر که به کُما رفته بود ، هنگام بحث و گفتگوی پزشکان معالج برای برداشتن دستگاه تنفس مصنوعی به هوش آمد و زندگی خود را ازسرگرفت.
به گزارش سرویس علمی خبرگزاری آریا، این دختر بچۀ الجزایری به نام مروه که از اختلالات عصبی شدید رنج می برد ، سپتامبر گذشته در بیمارستان بستری شد و پزشکان معالجش که از بهبودی وی ناامید شده بودند ، می خواستند دستگاه تنفس مصنوعی را بردارند ولی پدر و مادرش شدیداً مخالفت کردند.
پدر و مادر مروه با راه اندازی کمپینی در فیسبوک برای جمع آوری پول با هدف تمدید مدت بستری دختر خود در اتاق کُما بیش از 70 هزار امضاء جمع کردند و با همین امضاها دادگاه را وادار کردند که حکم تمدید بستری دخترشان را به مدت 2 ماه دیگر صادر کند.
ولی پزشکان معالج معتقد بودند که امیدی به زنده ماندن مروه نیست و اگر زنده بماند، نمی تواند به راحتی راه برود ، غذا بخورد و نَفَس بکشد.
پزشکان معالج 10 روز پس از صدور حکم دادگاه با همدیگر درباره برداشتن یا برنداشتن دستگاه تنفس مصنوعی بحث و گفتگو می کردند که ناگهان مروه به هوش آمد و با بیرون آمدن از اتاق کُما معجزه را به آنها نشان داد.
عباس زارع نژاد مسئول روابط عمومی وزارت بهداشت گفت: احتمالا این برنامه کارگردانی شده و اصلا بیماری در کار نیست و همانطور که پیداست مانیتور اتاق عمل خاموش است و مشخص است همه در حال فیلم بازی کردن هستند و اصلا جراحی انجام نمیشود.
البته معمولاً این رویداد با یک آهنگ خارجی خاص که در پس زمینه پخش میشود همراه است. چالش مانکن با یک هشتگ در رسانههای اجتماعی توییتر و اینستاگرام استفاده میشود.
حالا چه مشکلی دارد که مثلا در خانه یا هر جای دیگر چند ثانیه همه بیحرکت باشند و یک نفر از این حالت فیلمبرداری کند؟! شاید در نگاه اول این موضوع یک تفریح و کاملا عادی به نظر برسد اما کافی است از زاویه دیگر به این موضوع نگاه کنید تا به فاجعه بار بودن آن پیببرید.
مثلا اینکه وقتی یک نفر در خیابان تصادف میکند و همه برای اینکه این واقعه را ثبت کنند چند دقیقه بی حرکت می ایستند و فیلمبرداری میکنند ان را با هشتک چالش مانکن در فضای مجازی توزیع نشر می دهند.
یا مثلا یک نفر در حال غرق شدن است و شما به جای آنکه به کمک او بروید با دوستانتان بی حرکت در حال ضبط چالش مانکن هستید. یا بدتر از آن اینکه خدایی نکرده یکی از عزیزانتان در حال مرگ است و شما به جای کمک و نجات او سرگرم چالش مانکن باشید.
فکر کردن به این موضوعات و اینکه انسان عاقل و دارای هوش دست به چنین کاری بزند نیز دور از ذهن به نظر میسرد. اینکه جان یک انسان را بخواهید یا بخواهند دستخوش و مایه یک تفریح و خنده قرار بدهند هم باعث تاسف است.
اما این موارد علیرغم باورناپذیر بودن به تازگی فیلمی در فضای مجازی منتشر شده است که به نظر میرسد در ایران و آنهم در بیمارستان و در اتاق عمل و حین انجام جراحی و عمل زایمان اتفاق افتاده است!
این فیلم اینگونه نشان میدهد که یک تیم جراحی در حین انجام سزارین در اتاق عمل اقدام به ضبط چالش مانکن کردهاند! درست زمانی که شاید ثانیه هایش برای نجات جان مادر ضروری باشد و هر لحظه ممکن است آسیبهای جبران ناپذیری را به مادر و نوزادش وارد کند.
آنطور که در فیلم معلوم است، درست وقتی که دست جراح کاملا خونی است و مشخص است در حال بخیه کردم شکم مادر است همه در اتاق زایمان ثابت میایستند و یک نفر با پخش آهنگ پس زمینه شروع به فیلمبرداری میکند. پرستاری در تصویر در حال آماده کردن آمپول برای تزریق است که معلوم نیست دیر تزریق شده آن چه بلایی به سر مادر میآورد، پزشکی در حال بخیه کردن بی حرکت و بی توجه به زمان از دست رفته به مانکن و سوژه برنامه تبدیل شده است. در پس زمینه صدای جیغ های نوزاد به گوش می رسد که یک پرستار بی توجه به این فریاد ها به فکر برپایی چالشش است.
نظارت بر خود، ضعف بزرگ نظام سلامت
طریقت درباره ضعف بزرگ و ساختاری نظام سلامت در کشور میگوید: کشور ما از لحاظ قوانین کامل است و تنها ایراد اجرا نشدن قوانین است مثلا باید بدانیم که راهنماهایی بالینی برای درمان در قانون و سیاستهای ابلاغی کشور آمده است و این قانون نیز وجود دارد که پزشک موظف است یا در بخش خصوصی یا دولتی کار کند.
وی تصریح کرد: قوانین شفاف است اما بسیار جای تعجب دارد که چرا اجرایی نمیشوند، تنها دلیل آن این است که معتبرترین و بانفوذترین قشر به عنوان ذینفع اصلی، تمام سرنوشت بهداشت جامعه را در اختیار دارند و این امکان نیز وجود ندارد که کسی نفوذ و اعتبار داشته باشد و در عین حال بخواهد برای مردم نیز فکری کند.
طریقت ادامه داد: حضرت امام میگویند استکبار بر همه چیز استعمار خود را اجرا میکند، بنده از همه نمایندگان مجلس و صاحبان نفوذ تقاضا میکنم در راستای ایجاد قانون مسائل را جدیتر پیگیری کنند.
طریقت در پاسخ به این سوال که با توجه به ضعف نظارت و نبود نظارت در ارائه خدمات پزشکی چه خطراتی متوجه نظام سلامت است؟ گفت: اهمیت نظارت در سلامت بر کسی پوشیده نیست، در دنیا بیشترین نظارت در بحث سلامت است چون با جان و حیثیت مردم سر و کار دارد و این تنها با مشارکت همه ذینفعان اجرا میشود.
وزیر سابق بهداشت در پایان گفت: بیشترین حق را مصرف کننده در ساختار نظام سلامت دارد که متأسفانه جایگاهی برای آن تعریف نشده، مقصر این کار نیز ساختار ما است که مشابهی در دنیا ندارد.ساختار معیوب است، نظرات از کمیسیون بهداشتی بیرون میآید که متشکل از پزشکان است، در وزارتخانه توسط پزشکان اجرا و توسط همانها نظارت میشود و بعد در صورت خطا، پزشکی قانونی به آن رسیدگی میکند. سیستم دست پزشکان است. پس بیهوده انتظار داریم که سیستم مدافع حقوق پزشکان نباشد.
جای خالی اخلاق
حال باید دید وزیر بهداشت که این روزها برای همه از وزیر وکیل گرفته تا امامان جمعه و سرداران و ... نسخههای اخلاق و رفتار تجویز میکند و هر روز در بیشتر مراسمات این صحبتها را تکرار میکند و دست به قلم میشوند، خود را در برابر این بیاخلاقی ها در زیر مجموعه خود مسئول میداند یا خیر؟ آیا آقای وزیر برای این موارد هم نسخه اخلاقی میپیچد تا جان مردان دستماییه خنده پزشکان نشود.
همینطور نمایندگان مجلس که تمام وقت خود را برای دعوای بودجه بین وزارت بهداشت و وزارت رفاه گذاشته اند، آیا به فکر جان مردم و سلامت بیماران نیز هستند ؟ و ممکن است به دنبال وضع قوانین در راستای رسیدگی به چنین تخلفاتی باشند و بتوانند با برطرف کردن موانع قانونی بحث نظارت و خود ارجاعی در وزارت بهداشت را حل کنند.
فیلم ساختگی است
عباس زارع نژاد مسئول روابط عمومی وزارت بهداشت گفت: این یک فیلم ساختگی و نمایشی است و نمیتواند واقعی باشد؛ چراکه در اتاق عمل ثانیهها تعیین کننده است و پرسنل باید تمام تمرکزشان برای حفظ جان بیمار باشد.
وی ادامه داد: احتمالا این برنامه کارگردانی شده و اصلا بیماری در کار نیست و همانطور که پیداست مانیتور اتاق عمل خاموش است و مشخص است همه در حال فیلم بازی کردن هستند و اصلا جراحی انجام نمیشود.
مشاور وزیر بهداشت در پایان گفت: البته اصل موضوع مورد نقد است و محیطهای درمانی اصلا جای این رفتارها نیست و کسی نباید از این فضاها برای انجام این برنامهها استفاده کند.
برترین ها: طرفداران سالمون کم نیستند. یک ماهی لذیذ با سسی بی نظیر که در این ویدیو طرز تهیه آن را برای شما آورده ایم.
در صورت پخش نشدن ویدئو بر روی تصویر زیر کلیک کنید
زومجی در این مطلب فیلم «متولد ۶۵»، اولین فیلم سینمایی بلند مجید توکلی را بررسی خواهد کرد.
متولد ۶۵ اولین فیلم بلند سینمایی مجید توکلی است. مجید توکلی ایده این فیلم را از فیلم کوتاه خودش با نام «۱۲ تیر» برداشته و جمیله دارالشفایی نویسندگی فیلم را به عهده دارد. متولد ۶۵ از یک پلات یا پیرنگ مرکزی تشکیل شده است و کل موضوع فیلم حول و حوش یک قصه واحد میچرخد. امیر و خاطره در سالگرد آشناییشان به بهانه اجارهی خانه و برای خوشگذرانی به یک خانه در شمال تهران میروند که در آن خانه حوادثی برای آنها رقم میخورد و رازها و دروغهایی برملا میشود و در نهایت شخصیتها دستخوش تغییری میشوند. (در ادامه پیرامون این شکل تغییر به وجود آمده در شخصیتها بیشتر صحبت خواهد شد). بزرگترین خطری که فیلمهایی با چنین ساختار تک پلاتی را تهدید میکند چگونگی جواب دادن به این پرسش است که آیا میتوان قصه و شخصیتها را به اندازه کافی جذاب کرد که بار کل داستان را به دوش بکشند؟
در فیلم متولد ۶۵ ایده اولیه به اندازه کافی دراماتیک است و مخاطب را برای ادامه دادن داستان همراه میکند. موضوع فیلم برای جوانهای این نسل، که جمعیت زیادی از مخاطبین سینما را تشکیل میدهند، جذاب و گیراست. دختر و پسری که پولدار نیستند اما دوست دارند ادای پولدارها را در بیاورند و یک روز یا حتی چند ساعت مثل آنها زندگی کنند. مسئله اساسی فیلم آن است که فیلمساز این موقعیت را چگونه جلو برده است و چقدر توانسته به این موضوع سینمایی نگاه کند. در ادامه با تحلیل فیلمنامه به میزان موفقیت فیلم خواهیم پرداخت.
شخصیت امیر و خاطره شباهتهای زیادی با هم دارند. هر دو شیطنت کردن را دوست دارند و از بازی دادن مردم خوششان میآید. دو نفری یک تیم تشکیل دادهاند و نقش بازی میکنند تا خودشان نباشند. یک موقعیت کنایی که در پشتش کمدی اتفاق میافتد. در واقع با استفاده از کنایه دراماتیک که در آن شخصیتهای اصلی داستان و مخاطبان فیلم از موضوعی آگاهی دارند اما دیگر شخصیتهای داستان از بخشی از حقیقت بی خبرند. نمونه موفق از این شکل کمدیها را میتوان در آثار بیلی وایلدر همچون «بعضیا داغشو دوس دارن» یا «مارمولک» و «لیلی با من است» ساخته کمال تبریزی در سینمای خودمان یافت. این ایده نقش بازی کردن و دیگری بودن میتوانست به شکلی کنایی ایده مرکزی داستان باشند اما نشد. اگر در پس انتخاب دراماتیکی که فیلمنامهنویس برای پیشبرد داستانش کرده است شخصیتها به زوایای پنهانی از شخصیت خود میرسیدند که عاملش همین نقش بازی کردنشان بود درام میتوانست به نقاط مهیجتر و خطرپذیرتری برسد.
در این میان انتخاب نویسنده برای بسط دادن داستان به شروع کردن چند بازی خلاصه میشود. قصه اصلی خود یک بازی بزرگ است و در ادامه در پی آن بازی، شخصیتها برای آنکه لو نروند مجبورند که دروغ بگویند و این دروغها آنها را بیشتر گرفتار میکند. تا این نقطه از داستان مخاطب با جذابیتهای این موقعیت همراه میشوند. خطرهایی که شخصیتها را تهدید میکند مخاطب را نگران میکند و از زرنگبازی این دختر و پسر خوششان میآید. اما درست در همین نقطه پلات سقوط میکند. وقتی که در خانه قفل میشود و آنها گرفتار میشوند و در لحظهای که بازی، شوخی شوخی جدی شده است شخصیتها میترسند و خود را کاملاً لو میدهند. تصمیم قابل پیشبینی و سادهای که از دو شخصیت باهوش و خطرپذیری که تا به حال دیدهایم کاملاً مبتدیانه است. از این به بعد شخصیتها به جای آنکه برای مقابله با خطر بزرگتری که تهدیدشان میکند دست به اقدامهای خطیرتری بزنند دست و پا زدنهای بچگانهای میکنند و نقشههای سادهای میکشند که مخاطب را دلزده میکند.
بیلی وایلدر جایی گفته است که اگر در پرده سوم داستان (بخش پایانی هر فیلمنامه) به مشکلی برخوردید مشکل را در پرده اول (بخش آغازین فیلمنامه) جستجو کنید. چارهای که نویسنده متولد ۶۵ برای پایان داستانش اندیشیده وابسته به ورود شخصیتهایی است که هیچ ربط مستقیمی به داستان اصلی ندارند. در واقع یک داستان فرعی که مربوط به کلاهبداری محسن ابک از زن و شوهر صاحبخانه میشود در قصه پررنگ میشود و حضور یک زن (آنا نعمتی) مانند معجزه قائله را ختم میکند: پسرِ محسن همچین بدبختی نیست.
این شکل از گرهگشایی در ساختار فیلمنامهای که تمام مدت با علت و معلول پیش رفته است شبیه به معجزه است. کسی میآید و مشکل را حل میکند و میرود. معجزهای که در ساختار یک فیلمنامه کلاسیک بیشترین ضربه را به مخاطب و داستان میزند و قصه و ایده جذاب داستان را به سراشیبی سقوط میفرستد. در ابتدا درباره تغییر شخصیتها مقدمهای گفته شد. به تغییر بازگردیم. امیر و خاطره قرار است در این داستان به چه نقطهای برسند؟ قرار است توسط چند پولدار خرفت تحقیر شوند؟ نبرد واقعی این دو شخصیت که شخصیتهای اصلی داستان هستند چیست؟ آنها بر سر چه دو راهیهایی قرار گرفتهاند. مضمون یک داستان در یک فیلمنامه کلاسیک با ساختار سه پردهای، درست در جایی شکل میگیرد که شخصیت اصلی یا شخصیتهای اصلی بنا به موقعیتی که در آن گرفتار شدهاند که برایشان خطری حیاتی است مجبور میشوند که دست به گرفتن تصمیمی مهم بزنند. آنها به یک دو راهی گریزناپذیر رسیدهاند. برای مثال سپیده در درباره الی میبایست تصمیم بگیرد که واقعیت را به نامزد الی بگوید یا به خاطر مصلحت جمع حقیقت را پنهان کند. این دو راهی و تصمیم در قالب طرح فیلمنامه و برای شخصیتهای فیلمنامه تصمیمی مهم و اثرگذار است. سپیده بعد از آن تصمیم بی شک عوض خواهد شد و این تغییر ذات یک فیلمنامه کلاسیک به حساب میآید. تغییری بازگشت ناپذیر همچون تصمیمات مهم انسان در زندگیاش که او را تغییر میدهند. اما در فیلمنامه متولد ۶۵ شخصیتها گرفتار ماندهاند و منتظر میمانند تا کسی بیاید و آنها را نجات بدهد. آنها تصمیم تازهای نمیگیرند که برایشان اهمیت حیاتی داشته باشد که شخصیتشان دچار تغییر شود. تغییری هم اگر درون آنها صورت گرفته باشد سطحی و غیرقابلباور است.
از فیلمنامه فیلم که گذر کنیم، نقطه قوت فیلم متولد ۶۵ بیشک به بازیگرها و توانایی فیلمساز در هدایت بازیگرانش بازمیگردد. پدرام شریفی با این فیلم به یکی از جوانهای خوش آتیه در سینمای ایران تبدیل شده است. تفاوت کیفیت بازی این جوان در فیلم متولد ۶۵ و سیانور نشان میدهد که مجید توکلی چقدر در بازی گرفتن موفق بوده و پدرام شریفی چه انتخاب درستی برای این نقش بوده است. بازی قابل توجه احسان امانی و مریم سعادت در نقش زن و شوهری پولداری که کسی از آنها کلاهبداری کرده و سالها به دنبال او میگردند و در این سالها به عالم و آدم شک دارند هم از مهمترین جذابیتهای داستان است. مریم سعادت از باسابقهترین بازیگران تئاتر است که علیرغم حضور کمرنگش در سینما نقشهای بیادماندنی را خلق کرده است.
ضربه بزرگی که فیلم متولد ۶۵ از تیم جوان و بی تجربه پشت صحنه میخورد به شکل کارگردانی و نوع فیلمبرداری بازمیگردد. بخش زیادی از زمان فیلم در یک خانه در شمال تهران میگذرد و جنس نور در این مدت بسیار گرم و نزدیک به زرد است. ترکیببندیهای فیلمبردار مبتدیانه و بدون دقت بسته شده است. طراحی صحنه عملاً در فیلم وجود ندارد و به پسزمینههای شخصیتها اصلاً فکر نشده است. در مجموع فیلم به لحاظ بصری کاملاً تلویزیونی، ساده و غیرسینمایی است. سینما و پرده بزرگش به شدت به زیباییشناسی بصری نیاز دارد. شکل دکوپاژ (تصمیمات کارگردان برای انتخاب محل قرارگیری دوربین در واسطه با موقعیت شخصیتها، انتخاب لنز، انتخاب محدوده وضوح تصویر، اندازه نماها، زوایه دوربین و در نهایت حرکت دوربین) بسیار ساده و مبتدیانه است. فیلمساز در طول داستان زاویه دید درستی برای شخصیتهایش انتخاب نکرده که به واسطه آن بتواند مخاطب را با شخصیتی بیشتر یا کمتر همراه کند. در فیلمنامه نیز نوع شخصیتپردازی (در واقع تیپپردازی شخصیتها که محدود به ویژگیهای ظاهری و اخلاقی آنها است) بسیار اغراقشده است و توی ذوق میزند. مخالفان قهرمانهای دهه شصتی فیلم به شدت احمق هستند و غیراخلاقی عمل میکنند. فیلمنامه نویس و فیلمساز نتوانستهاند نظر شخصی خود را در مورد مسئله اختلاف طبقاتی که یکی از هدفهای اصلی فیلم است با ظرافت بیان کنند و همین موضوع باور کردن و تحت تأثیر قرار گرفتن مخاطب را دچار اشکال میکند.
در مجموع فیلم متولد ۶۵ اولین تجربه سینمایی مجید توکلی لحظات دوستداشتنی زیادی دارد. ایده دراماتیک و جذاب و شخصیتهای همدلی برانگیزی هم دارد. اما به عنوان یک اثر سینمایی در مقایسه با جوانهایی فیلمساز امروز سینمای ایران کمی محتاطانه و تکراری است. در فیلم جسارت کمی دیده میشود و فیلمساز کمتر دست به انتخابهای تازه و هوشمندانه در نوع کارگردانیاش زده است. با فرض آنکه یک فیلم اولی در سینمای ایران با چه مشکلات عدیدهای در ساخت فیلمش مواجه است شاید نتوان چندان به توکلی خرده گرفت. فقط میتوان چشم به راه ماند تا در اثر بعدی با تیمی حرفهایتری تسلط فیلمساز سنجیده شود. به هر حال فیلم اول هر فیلمسازی مبتدیانه و در عین حال شخصی است.