جام جم سرا:
وی به این روزنامه میگوید، نخستین بار خواب دیده که قاتل فرزندش را بخشیده است، ولی تأکید میکند که نمیخواسته به این خواب اعتنا کند.
فرزند وی عبدالله حسینزاده در یک نزاع خیابانی کشته میشود. وی در هنگام مرگ، هجده سال داشته و قاتلش مشخص است؛ بلال. فردی که هر روز به قصاص نزدیکتر میشود؛ اما هر چه به روز قصاص نزدیکتر میشده، عبدالله بیشتر به خواب مادر آمده و از وی خواسته که قاتل را بیخشد.
به نقل از تابناک، سامره به گاردین میگوید: چندین روز پیش از قصاص، عبدالله به خوابم آمد و از من خواست قاتلش را ببخشم، ولی نتوانستم خودم را قانع کنم که او را ببخشم؛ اما دقیقا دو روز پیش از اعدام قاتل، بار دیگر عبدالله به خوابم آمد، ولی این بار با من صحبتی نکرد و درخواست من برای صحبت را رد کرد. وی که تلفنی با گاردین صحبت کرده میگوید: تا لحظهای که طناب را از گردن بلال برداشتم، تصمیمی از پیش نگرفته بودم؛ تصمیمی که در نهایت دل میلیونها ایرانی و غیر ایرانی را با وی و کارش همراه کرد.
همسر سامره که قانونا میتوانست قاتل را ببخشاید، اختیار را به همسرش واگذار کرده بود. عبدالغنی، پدر مقتول فقط به سامره توصیه کرده بود که تنها خدا را ببین و اتفاقی که قرار است رخ دهد. در روز قصاص هم وی به همسرش گفته بود، تو رنج زیادی کشیدهای و حرف نهایی، حرف توست. هر چه تو بگویی.
سامره اما پس از بخشش میگوید، مادر بلال گویی دو بال برای پرواز به او داده بودند؛ مادری که اکنون میگوید او نیز خوشحال است که مردم را با این تصمیمش خوشحال کرده است. اما تأکید میکند زمانی که فردی دیگری را به قتل میرسانده، تنها او را نکشته، بلکه پدر و مادر مقتول را نیز کشته است.
سامره دوباره تأکید میکند، وقتی مادری بچهاش را از دست میدهد، انگار عضوی از بدنش را از دست داده و او نیز در این سالها احساس میکرده، عضوی از بدنش از دست رفته است. اما اینک و پس از آن بخش احساس آرامش و سبکی میکند.
جام جم سرا:
رسیدگی به این پرونده اوایل تیر سال ۱۳۸۶ هنگامی در دستور کار پلیس آگاهی کلاردشت استان مازندران قرار گرفت که مردی با حضور در پلیس آگاهی، از گم شدن مادر پیرش به نام معصومه خبرداد.
با تشکیل پرونده، تحقیقات برای یافتن زن گمشده آغاز شد تا اینکه روز بعد ماموران در یکی از کوچههای اطراف زمین فوتبال این شهر، جسد زن گمشده را پیدا و آن را با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل کردند و پس از معاینات اولیه مشخص شد وی به قتل رسیده است.
با گزارش موضوع به بازپرس ویژه قتل دادسرا، تحقیقات از خانواده مقتول آغاز و معلوم شد عروس خانواده به نام فرشته با مادر شوهرش اختلاف داشته است که در ادامه عروس خانواده به اتهام قتل بازداشت شد.
به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، متهم با انتقال به پلیس آگاهی به قتل مادر شوهرش اعتراف کرد و گفت: مادرشوهرم به من تهمت دزدی زده بود. او به خاطر گم شدن ۴۰۰ هزار تومان مدام مرا سرزنش میکرد، به همین دلیل با او درگیر شده و با سنگ چند ضربه به سرش زدم. سپس مادرشوهرم را خفه کردم. بعد ماجرای قتل او را به پدر و مادرم اطلاع دادم و همراه آنها جسد را در خارج از شهر رها کردیم.
در پی اظهارات متهم، پدر و مادرزن متهم نیز به اتهام معاونت در قتل و مشارکت در انتقال جسد بازداشت شدند. متهمان پس از بازسازی صحنه جنایت روانه زندان شدند و با صدور کیفرخواست و ارسال پرونده به دادگاه، هر سه محاکمه و همدستان متهم به حبس محکوم شدند و فرشته ـ عامل جنایت ـ به قصاص محکوم شد.
با صدور این رای و تائید آن از سوی قضات دیوان عالی کشور، پرونده به واحد اجرای احکام دادگستری شهرستان نوشهر ارســال شد. هفت سال پس از وقوع حادثه، روز بیست و هشتم اردیبهشت امسال فرشته به اتهام قتل باید مجازات میشد. ساعت ۴ بامداد دیروز متهم به محل اجرای حکم منتقل شد. پاهایش قدرت حرکت نداشت. از آن سوی دیوار زندان، صدای شیون اعضای خانوادهاش را میشنید که از اولیایدم طلببخشش میکردند. وقتی به پای چوبه دار رسید و طناب دار بر گردنش حلقه زد، تمام امیدهایش برای بخشش رنگ باخت. یکی از دختران مقتول به او نزدیک شد و ضربهای به چهار پایه چوبی زد و یکباره طناب کشیده شد. در حالی که فرشته با مرگ در جدال بود، ده ثانیه بعد خانواده مقتول او را بخشیدند.
در پی این درخواست، ماموران زندان طناب دار را از گردن زن اعدامی باز و وی را به بهداری زندان منتقل کردند. فرشته، محکوم بخشیده شده در این باره به مهر گفته است: هنوز زنده ماندنم را باور ندارم. انگار برای یک لحظه به آن دنیا رفتم و بازگشتم. لحظهای که طناب دور گردنم انداخته شد، از هوش رفتم و چیزی یادم نمیآید. از شوهرم و خانوادهاش بابت لطفی که در حق من کردند، سپاسگزارم. آنها زندگی دوباره به من بخشیدند.
حرفهای دختر مقتول
حلیمه یکی از دختران مقتول در این باره گفت: تا پیش از مراسم اجرای حکم اعدام، من و دیگر اعضای خانوادهام به هیچ وجه قصد رضایت دادن و بخشیدن فرشته را نداشتیم. حتی پای چوبه دار وقتی به چهارپایه ضربه زدم، احساس کردم همه چیز تمام شده است. یک لحظه از کاری که کردم، پشیمان شدم و دلم برای او سوخت. قاتل مادرم بالای چوبه دار میان مرگ و زندگی معلق بود که پاهایش را گرفتم و او را بخشیدم. پس از این تصمیم، دیگر اعضای خانوادهام با من هم عقیده شدند و آنها نیز عروسمان را بخشیدند. امیدوارم روح مادرمان با کاری که کردیم در آرامش باشد.
جام جم سرا: دختر ۲۵ساله که برای بازسازی جزئیات صحنه، مقابل منزل مسکونی مقتول از خودروی پلیس پیاده شده بود وقتی در برابر دوربین قوه قضاییه قرار گرفت به ذکر جزئیات این جنایت پرداخت و به قاضی ویژه قتل عمد گفت: آن روز تصمیم گرفتم تکلیف خودم را در این رابطه دوستی روشن کنم شب قبل هم پیامکی برای «ح» (همسر مقتول) فرستادم و تهدید کردم که طور دیگری با او رفتار خواهم کرد. صبح وقتی مطمئن شدم که «ح» سرکارش رفته است به منزل او رفتم.
وی ادامه داد: از قبل کلید در حیاط را از خانه «ح» برداشته بودم. آن را از کیفم بیرون آوردم و در را باز کردم. وقتی وارد پذیرایی شدم، زن باردار با دیدن من گفت چه می خواهی؟ من در حالی که او را به سمت دیوار هل می دادم گفتم یعنی مرا نمی شناسی؟ با همین حال او را تا کنار اُپن آشپزخانه کشاندم و با یکدیگر درگیر شدیم اما سر او به گوشه کمد خورد و روی زمین افتاد. در این حال من به داخل آشپزخانه رفتم و چاقویی را برداشتم و دوباره به سمت او حمله کردم و ضربه ای به شکمش زدم. او که مقاومت می کرد چاقو را از دست من گرفت و پشت تلویزیون انداخت او می گفت: خدا کند که تو نه کاری دست خودت بدهی و نه من!! ولی آن لحظه من به این حرف ها توجهی نمی کردم. کشان کشان زن باردار را تا کنار کمد بردم و لیوانی را برداشتم که آن لیوان شکست و خرده شیشه هایش روی زمین ریخت. درحالت درگیری او را روی زمین انداختم و سیم تلفن را که از کنار فرش عبور کرده بود کشیدم و دور گردنش حلقه کردم هر بار که سیم تلفن پاره می شد من تعداد حلقه های آن را بیشتر می کردم تا این که او بی حال شد با تکه شیشه های لیوان رگ دست هایش را نیز بریدم و پس از آن به داخل حمام رفتم و روسری ام را با آب خیس کردم سپس همه خون ها را کاملا تمیز کردم حتی با پارچ آب خون های روی دست مقتول را هم شستم اما برای آن که پلیس به من مشکوک نشود قیچی را برداشتم و النگوهای دستش را بریدم پس از آن هم خون های روی گوشی تلفن را با دستمال تمیز کردم. می خواستم با جاروبرقی خرده شیشه ها را جمع کنم که منصرف شدم. حدود ساعت ۹صبح بود که از خانه مقتول بیرون آمدم و پیامکی را برای همسرش با این مضمون که «مادرم اجازه خروج از منزل را نمی دهد» فرستادم. در همین هنگام «ح» چند پیامک برایم فرستاد ولی من پاسخی ندادم چون حالم اصلا خوب نبود. سوار یک تاکسی شدم ولی دیدم بوی خون داخل خودرو پیچید به همین دلیل شیشه ادکلن را داخل ماشین خالی کردم تا راننده متوجه نشود. وقتی به منزل رسیدم دوباره به «ح» پیامک دادم که من در آرایشگاه هستم تا ذهن ها از سمت من منحرف شود تا غروب استرس شدیدی داشتم به یکی از دوستانم پیام دادم که گوشی «ح» خاموش است و پاسخم را نمی دهد در واقع می خواستم با کسی درد دل کنم. فقط به دنبال این بودم که بفهمم آیا «ح» را به اتهام قتل همسرش دستگیر کرده اند یا نه که یکی از شاگردان آرایشگاه موضوع قتل در نزدیکی منزلشان را تعریف کرد.
به نقل از تابناک، این دختر در ادامه اعترافاتش گفته است: من به تنهایی قتل را انجام دادم و هیچ کس دیگری در این ماجرا دخالت نداشت. البته از اول قصد قتل همسر «ح» را نداشتم اما وقتی وارد منزل شدم این حادثه رخ داد.
پس از دستگیری «ح» نیز من حدود ۲سال راز جنایت را پنهان کردم تا این که پلیس مدارکی را پیدا کرد که آن روز من در منزل «ح» بودم و دستگیر شدم. البته پلیس چند روز بعد از قتل به من مظنون شد و مورد بازجویی قرار گرفتم اما با سپردن وثیقه آزاد شدم تا این که بی گناهی «ح» در این ماجرا لو رفت.
با مشخص شدن بی گناهی همسر مقتول در ماجرای قتل، وی با دستور قضایی آزاد شد و دختر عاشق پیشه ای که به خاطر ارتباط خیابانی دستش به خون زن باردار آلوده شده بود درحالی روانه زندان شد که هر شب در کابوس هایش رقص طناب دار را به نظاره می نشیند.
جام جم سرا: ماموران آتشنشانی رودهن 11سال قبل در جریان آتشسوزی در مغازه خیاطی قرار گرفتند آنها بعد از مهار آتش دو مجروح این حادثه را به بیمارستان منتقل کردند و هر دو بهدلیل شدت سوختگی در اتاق ایزوله بستری شدند. وقتی ماموران برای تحقیق درباره علت این آتشسوزی از دو مجروح تحقیق کردند کارگر مغازه که جوانی به نام جمشید بود، گفت: «سیاوش و فرهاد دو شریکی بودند که من برایشان کار میکردم مدتی بود آنها با هم اختلاف داشتند چون کارگر بودم و موضوع ربطی به من نداشت دخالتی نمیکردم تا اینکه روز حادثه سیاوش به مغازه آمد و از من خواست کلیدها را به او بدهم، گفتم اختلاف شما به من ربطی ندارد، کلید را از فرهاد تحویل گرفتهام و فقط به او پس میدهم. خیلی عصبانی شد. گالن بنزین دستش بود آن را روی من ریخت و بعد مرا آتشم زد البته خودش هم آتش گرفت چون نزدیک در بود شیشه را شکست و بیرون رفت و بعد ماموران من را نجات دادند.»
چند روز بعد از این حادثه در حالیکه امیدی به بهبود جمشید نبود او در بیمارستان درگذشت و پرونده با اتهام قتل علیه سیاوش به دادسرای جنایی تهران فرستاده شد. پلیس با دستور بازپرس تحقیقات خود را شروع کرد. یکی از مغازهداران نزدیک محل حادثه گفت: «وقتی با جمشید روبهرو شدم به او گفتم چه اتفاقی افتاده گفت سیاوش او را آتش زده است من از جزییات درگیری آنها خبر ندارم اما جمشید دو بار تاکید کرد سیاوش او را آتش زده است.»
سیاوش این اتهام را رد کرد و گفت: «آتشسوزی اتفاقی بود من و شریکم اختلافی با هم نداشتیم آن روز با گالن بنزین وارد مغازه شدم جمشید به من گفت لکهای روی لباسش است و خواست بنزین را بدهم تا لکه را پاک کند همین که خواستم گالن را به او بدهم گالن به زمین افتاد و بعد هم سیمها جرقه زدند و مغازه آتش گرفت.» کارشناسان آتشنشانی برخلاف ادعای متهم اعلام کردند آتشسوزی عمدی بوده و فردی مغازه را به آتش کشیده است.
با توجه به مدارک بهدستآمده کیفرخواست علیه متهم صادر شد و پرونده برای رسیدگی به شعبه 71 دادگاه کیفریاستان تهران رفت. سیاوش که همچنان مدعی بود آتشسوزی ناخواسته بود در جلسه محاکمه وقتی در برابر این پرسش قضات قرار گرفت که چرا جمشید پیش از مرگ او را متهم کرده بود، سکوت کرد. سپس یکی از شاهدان در جایگاه قرار گرفت او یکبار دیگر گفتههایش در دادسرا را تایید کرد و ادامه داد: «جمشید خودش به من گفت سیاوش او را آتش زده با انگشت او را نشان داد ضمن اینکه وقتی اورژانس داشت سیاوش را منتقل میکرد او گفت راحت شدم.» قضات برای صدور حکم در این پرونده از نظریه پزشکیقانونی خواستند سلامت روانی سیاوش را بررسی کند. متخصصان نیز اعلام کردند متهم زمان ارتکاب جرم سالم بود اما در زندان به بیماری افسردگی مبتلا شده است. در نهایت متهم با درخواست اولیایدم به قصاص محکوم شد. چندی قبل در حالیکه 11سال از قتل میگذشت و متهم نتوانسته بود رضایت اولیایدم مقتول را جلب کند وی پای چوبهدار رفت. متهم در آخرین لحظات وصیتنامهاش را هم نوشت و آماده اجرای مجازات بود که اولیایدم اعلام کردند در صورتیکه متهم قبول کند مدرسهای در روستای کلاهک رودهن بسازد گذشت خواهند کرد. متهم این شرط را قبول کرد و از قصاص رهایی یافت. سیاوش به زودی برای محاکمه به لحاظ جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه میرود.(شرق)
این درگیری مرگبار سال 85در محله غریب آباد جاسک رخ داد و در جریان آن جوان 22سالهای به نام ایوب جوان دیگری به نام علی را با ضربات چاقو به قتل رساند.
بهدنبال این جنایت دستگیری متهم به قتل در دستور کار پلیس قرار گرفت و در نهایت مأموران موفق شدند ایوب را دستگیر کنند. او در جریان بازجوییها انگیزه ناموسی را بهعنوان دلیل ارتکاب قتل مطرح کرد و گفت مقتول به خواهرش نظر بدی داشت، به همین دلیل او را به قتل رسانده است.
در چنین شرایطی پرونده با صدور قرار مجرمیت و کیفرخواست به دادگاه کیفری استان هرمزگان فرستاده شد. در جلسه محاکمه پدر و مادر مقتول بهعنوان اولیای دم خواستار قصاص متهم شدند. او نیز بار دیگر انگیزه ناموسی را مطرح کرد اما هیچ دلیلی برای اثبات ادعایش نداشت. قضات دادگاه بعد از شور، ایوب را مجرم تشخیص دادند و او را به قصاص محکوم کردند. این رأی در دیوان عالی کشور نیز تأیید و پرونده برای اجرای حکم به دادسرای جاسک فرستاده شد.
شب سرنوشت ساز
ایوب میدانست با قطعی شدن رای، فاصله چندانی تا طناب دار ندارد. به همین دلیل از خانوادهاش خواست برای جلب رضایت اولیایدم دستبهکار شوند. با وجود تلاشهای اولیه، پدر و مادر مقتول حاضر به گذشت نبودند. به این ترتیب روز پنجشنبه برای اجرای حکم درنظر گرفته شد.
مقدمات اجرای حکم در حال انجام بود. ایوب به سلول انفرادی منتقل شده و قرار بود سحرگاه پنجشنبه، پیش از طلوع خورشید به دار مجازات آویخته شود. با وجود اینکه پدر علی گفته بود حاضر نیست قاتل پسرش را ببخشد اما شامگاه چهارشنبه، حسین حبیبزاده بیژنی، دادستان جاسک همراه با فرماندار و امام جمعه شهر راهی خانه مقتول شدند تا آخرین تلاشهایشان را برای جلب رضایت آنها انجام دهند. صاحبخانه با آغوش باز از آنها استقبال کرد اما وقتی فهمید آنها برای پادرمیانی مهمانش شدهاند به فکر فرو رفت.
او به روزی فکر کرد که پسرش بدون اینکه گناهی مرتکب شده باشد، فقط بهدلیل یک سوء ظن با ضربات چاقو به قتل رسید. مرد وقتی آن روز را در ذهنش مرور کرد ناخودآگاه اشکش جاری شد. دادستان میدانست پدر علی مرد مهربان و دلرحمی است. به همین دلیل سر صحبت را با او بازکرد.
او به آیههای قرآن استناد کرد و از پدر داغدیده خواست برای رضای خدا قاتل را ببخشد. این جلسه تا پاسی از شب طول کشید. افراد زیادی پشت در خانه منتظر نتیجه بودند. دل توی دل هیچ کدامشان نبود اما وقتی صدای صلوات از داخل خانه شنیده شد همه فهمیدند پدر علی چه تصمیم بزرگی گرفته است. او قاتل پسرش را بخشیده بود.
همان شب خبر پایان خوش این پرونده در شهر کوچک جاسک پر شد و وقتی خبر به زندان شهر رسید جوان خطاکار بهدلیل فرصت دوبارهای که برای زندگی به او داده شده بود در سلول انفرادی سجده شکر به جا آورد. حالا دیگر او کابوس هایش به پایان رسیده بود و میتوانست بار دیگر طلوع خورشید را ببیند.
چرا بخشش؟
حسن بهرهبر، پدر مقتول بعد از این تصمیم بزرگ، درباره دلیل کاری که کرده گفت: «من با خدا معامله کردم. همان طور که خدا حق قصاص را به من داده این حق را هم به من داده تا قاتل را ببخشم. من هم برای رضای خدا راه دوم را انتخاب کردم»
وی ادامه داد:« قاتل به پسرم تهمت زده بود اما از مسئولان قوه قضاییه تشکر میکنم که در اینباره تحقیق کردند و بالاخره معلوم شد که پسرم بیگناه کشته شده است. این را دیوان عالی کشور هم تأیید کرد.»
وی درباره تلاشهای مسئولان و اهالی شهر برای جلب رضایت او میگوید: «همه آنها از روی خیرخواهی به خانهام میآمدند و میخواستند بهخاطر جوانی قاتل به او رحم شود. من هم وقتی این رفتوآمدها را دیدم شرمندهشان شدم و تصمیم گرفتم او را ببخشم.»
بخشش قاتل سببشده این پدر داغدار حالا خوشحالتر از همیشه باشد. او درباره حس خوب بخشش میگوید:« من چون با خدا معامله کردم حالا هم حس خوبی دارم. مطمئنم پسرم هم از تصمیمی که گرفتم راضی است. امیدوارم قاتل پسرم از این به بعد در زندگیاش مرتکب خطایی نشود. من او را بخشیدم اما معلوم نیست اگر بازهم مرتکب خطایی شود این فرصت به او داده شود.»
در همین حال حسین حبیبزاده بیژنی، دادستان جاسک نیز در اینباره گفت:« قاتل از کاری که کرده پشیمان است و همین پشیمانی باعث شد بزرگان شهر و مسئولان قضایی برای بخشش او تلاش کنند. او میگفت که تصمیم اشتباهی گرفته و ناخواسته مرتکب قتل شده است. امیدوارم او در ادامه این تصمیم اشتباه را جبران کند» (همشهری)
روشنایی، مرد جوانی است که ۱۰ سال قبل به دلایلی واهی و نامعلوم در منطقه مجیدیه تهران مورد اسیدپاشی قرار گرفت و چشم راست و بخشی از صورتش را از دست داد.
.
پرونده با شکایت او به شعبه ۷۱ دادگاه کیفری استان تهران رفت و در نهایت بعد از رفت و آمدهای فراوان قاضی عزیزمحمدی با توجه به درخواست شاکی مبنی بر قصاص متهم و دریافت دیه، متهم را به قصاص از ناحیه چشم راست و لاله گوش چپ و همچنین پرداخت دیه بابت سایر جراحات محکوم کرد.
قرار بود صبح امروز قصاص اسید پاش انجام شود که این کار صورت نگرفت.
روشنایی در گفتگو با جام جم سرا گفت: به دلیل مصادف شدن با ایام فاطمیه رضایت دادم که دو ماه بعد این کار انجام شود مگر اینکه مبلغ دیه و خسارت من پرداخت شود.(جام جم سرا)
روز پنجم بهمن سال ۹۲ خانوادهای به کلانتری رفتند و از ناپدید شدن پسرشان خبر دادند اما روز بعد جسد وی در یکی از جویهای آب خیابان عطار نیشابوری در شهرک امید دژبان پیدا شد.
با شناسایی هویت این جسد کارآگاهان در تحقیقات خود متوجه شدند مدتی است که خواهر مقتول به نام «مریم» ۱۹ ساله با جوانی به نام «بهزاد» ۲۱ ساله آشنا شده و همین موضوع زمینه درگیری و اختلاف میان خواهر و برادر شده است. بنابراین با شناسایی محلهای سکونت «بهزاد» سرانجام وی در حالی که قصد داشت ایران را ترک کند و به آمریکا برود دستگیر شد.
پس از دستگیری «بهزاد» مشخص شد که او ۸ ماه پیش و از طریق شبکه اجتماعی فیسبوک با خواهر مقتول به نام «مریم» آشنا شده و از آن زمان به بعد، ارتباط آنها با یکدیگر بیشتر شده به طوری که نهایتا هر دوی آنها تصمیم به ازدواج گرفته بودند. در این میان «پیمان» برادر مریم، پس از اطلاع از موضوع، با ادامه آشنایی «مریم» و «بهزاد» مخالف کرده است.
بهزاد با اعتراف به قتل در بازجوییها گفت: وقتی میخواستم با «مریم» ازدواج کنم او به من گفت که برادرش با این وصلت مخالفت کرده است. «مریم» همیشه در صحبتهایش از رفتار بد برادرش با خود در خانهشان میگفت و با من درددل میکرد. همین درددلها و بعد هم مخالفت «پیمان» با ازدواجمان باعث شد تا دست به این جنایت بزنم.
وی ادامه داد: روز حادثه با «مریم» تماس گرفتم و از او خواستم زمان مراجعه برادرش به خانه را اطلاع دهد. وقتی «پیمان» به خانه آمد به بهانه صحبت کردن با او بیرون رفتم و در نهایت با نانچیکویی که در ماشین داشتم او را کشتم و جسدش را داخل جوی آب انداختم.
با اعتراف این پسر، «مریم» نیز دستگیر شد و او هم به اطلاع از ارتکاب جنایت توسط وی اعتراف کرد. وقتی هر دو متهم به جرم خود اعتراف کردند پرونده آنها برای بررسی و صدور حکم به شعبه ۱۱۳ دادگاه کیفری استان تهران ارجاع شد و آنها هفته گذشته در همین شعبه محاکمه شدند.
قضات قضایی، روز گذشته پس از بررسی پرونده، پسر جوان را به قصاص و خواهر مقتول را نیز از اتهام معاونت در قتل تبرئه کردند. (باشگاه خبرنگاران)
خیلی اوقات شبهاتی که در جامعه مطرح می شوند ، وقتی دقیق بررسی می شوند می بینیم که از یک تفکر و سیاست و اعتقاد به جبر در ظلم، قتل و جنایت سرچشمه گرفته شده است ... چنانچه اگر غرب و یهود و دشمن به قتل و غارت کشورها و مظلومین جهان دستشان را آلوده می کنند، می گویند که این قضا و قدر الهی است و ما وسیله ای هستیم برای انجام این مقدرات چنانچه در تفکرات و رفتارهای یزید ملعون نیز این سخن دیده شده آن جا که پس از فاجعهی اسف بار کربلا و عاشورا، آنجایی که کاروان اسرا را آوردند و او خود را مقابل حضرات زینب کبری و امام سجاد علیه السلام دید، زود متوسل به موضوع "جبر در قتل و مرگ و کشتار" گردید و گفت: «دیدی خدا با برادرانت چه کرد؟» یعنی همه مقدرات و از جمله مرگ، دست خداست، پس مرا بابت این حادثه مؤاخذه و سرزنش نکنید. من مأمور اجرای اراده الهی بودم و با این فکر و اعتقاد می گوید که همه شما باید نتیجه بگیرید که خدا حق را به ما داده است.
یا در عصر حاضر داعیه داران حقوق بشر و یا حتی متأسفانه میان افراد در زندگی اجتماعی و سطح اجتماع در صنف ها و بخش های مختلف، دادگاه ها و مراکز این چنین حتی گاهی در محیط خانواده بین روابط خانوادگی می بینیم که عده ای می خواهند این کلام را القا کنند که «اگر تو کلاه مرا برداشتی یا در حق من ظلم و جنایتی کردی»، همه چیز در این عالم علت و معلول است و اختیار در آن نقش دارد و حق داریم تا تو را مجازات و قصاص کنیم؛ اما «اگر من کلاه تو را برداشتم و در حق تو ظلم و جنایت کردم»، بگو: تقدیر الهی چنین بوده است و نباید دم بیاوری و در همه حال باید شاکر بود.
متأسفانه دشمن و شیطان از ابزار خودی به جان افراد افتاده است، چنانچه از قدر و مباحث تقدیرات الهی استفاده سوء کرده و در جهت منافع سوء خود برداشت های شیطانی می کند ...
"قَدَر" یعنی اندازه و اصلاً معنای جبر ندارد. "تقدیر الهی" نیز یعنی اندازهای که خدا آن را خلق و وضع کرده است و معنایش جبر الهی نیست. برخی از مقدرات (اندازه ها) مبتنی بر جبر است و برخی دیگر مبتنی بر اختیار است و دین و احکام آمده تا انتخاب و اختیار انسان را اصلاح نماید.
خداوند متعال در اندازه گذاری ها (تقدیرها)، مقدرهای ثابت و مشروط دارد. مقدر ثابتش این است که این مغز بالاخره یک زمانی فرسوده و از کار افتاده میشود – هم چنین از مقدراتش این است که اگر کسی شراب نوشید، مغزش مختل میگردد – هم چنین از مقدراتش این است که اگر به انسان اختیار داده، ممکن است کسی قصد جان دیگری را اختیار کند – لذا از مقدراتش این شد که در قوانین و احکام هدایتی و تربیتی بفرماید که قصد جان بی گناه را نکنید - و از همان مقدرات و احکامش این است که بگوید: قاتل باید قصاص شود، تا امنیت بر جوامع انسانی حاکم گردد و تأکید می نماید که اهمیت قصاص را اهل تفکر و تعقل درک می کنند و تصریح می کند که قصاص سبب تقوا (پرهیز از ظلم و جنایت) می گردد – اینها همه مقدرات الهی است: «وَلَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (البقره، 179)
در قرآن کریم آیات بسیاری نیز وجود دارد که گذشت و عفو را افضل از قصاص قلمداد نموده و به تقوا نزدیک تر برشمرده است. به ویژه در مسائل شخصی. چنان چه در اختلافات خانوادگی می فرماید در صورت تخلف می توانید متارکه کنید، اما اگر گذشت و صلح کنید، به تقوا نزدیک تر است: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»
پس، نه قصاص یک حکم مطلق است و نه گذشت و هر کدام باید در جای خود عمل شود.
براى شما - اى صاحبان خرد - در قصاص، زندگى است (در پیاده کردن حکم قصاص، برای جامعه زندگى است)، باشد که (از خونریزى به ناحق) پرهیز کنید.
خداوند متعال رحمان و رحیم است ، چنانچه اگر چنین نبود، نه تنها باب توبه را نمیگشود و فرصت بازگشت را همیشگی قرار نمیداد، بلکه اولین عصیان را برای پایان دادن به زندگی و نزول عذاب دنیوی و اخروی کافی می شمرد. اما باید توجه داشت که نه تنها معنای «رحمت»، جهالت، غفلت، ذلت و ضلالت نیست، بلکه عین حکمت و فضل است.
اسلام دین خداست و خداوند متعال، رحمان و رحیم و نیز علیم و حکیم است و بندگان را هدایت مینماید تا به کمال برسند. لذا در اسلام آموزههایی مانند آن چه به نام حضرت مسیح (علیه السلام) بر مسیحیان بیچاره القا کردهاند، مثل این که اگر به این طرف صورتت سیلی زدند، آن طرف را بیاور تا بزنند، یافت نمیشود. خداوند متعال رحمان و رحیم و نیز عادل است و دینش مخالف با «ظلم» بوده و «ظلم ستیزی» را نیز آموزش میدهد.
در قرآن کریم آیات بسیاری نیز وجود دارد که گذشت عفو را افضل از قصاص قلمداد نموده و به تقوا نزدیکتر برشمرده است. به ویژه در مسائل شخصی. چنان چه در اختلافات خانوادگی می فرماید در صورت تخلف میتوانید متارکه کنید، اما اگر گذشت و صلح کنید، به تقوا نزدیکتر است: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»
در قرآن کریم آیات بسیاری نیز وجود دارد که گذشت و عفو را افضل از قصاص قلمداد نموده و به تقوا نزدیک تر برشمرده است. به ویژه در مسائل شخصی. چنان چه در اختلافات خانوادگی می فرماید در صورت تخلف می توانید متارکه کنید، اما اگر گذشت و صلح کنید، به تقوا نزدیک تر است: «وَ أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى»
پس، نه قصاص یک حکم مطلق است و نه گذشت و هر کدام باید در جای خود عمل شود.
"قَدَر" یعنی اندازه و اصلاً معنای جبر ندارد. "تقدیر الهی" نیز یعنی اندازهای که خدا آن را خلق و وضع کرده است و معنایش جبر الهی نیست. برخی از مقدرات (اندازه ها) مبتنی بر جبر است و برخی دیگر مبتنی بر اختیار است و دین و احکام آمده تا انتخاب و اختیار انسان را اصلاح نماید.
در جمع بندی این موضوع این نکته را متوجه می شویم که حواسمان به شبهات و مواردی که امروز به فراخور موقعیت ها و زمان های مختلف از سوی افراد مختلف القا می شود باشیم ... دشمن هدفش از این اقائات این نیست که مسلمانان را در مسائل دینی از باب تفکر در دین وادار کند و هدف از این شبهه خاص پیرامون قصاص ، قصاص یک قاتلی که مست کرده یا در دعوا با اسلحه گرم، یا دشنه، یا چاقو، یا قمه و یا ...، دیگری را به قتل رسانده و اکنون باید قصاص شود نمی باشد؛ بالاخره چه در اسلام و چه خارج از اسلام، هر مجرمی که به دام افتد، مکافات و مجازات میگردد؛ بلکه هدف بالاتر از این حرفهاست، منتهی از اینجا شروع می کنند تا زیر ساخت اعتقادی را بزنند.
و این گونه است که آن جا که دشمن؛ آمریکا و اسرائیل و مستکبران دنیا به جان مسلمانان می افتند و کُشت و کشتار راه می اندازند، کسی نباید اعتراض کند چرا که همه از مقدرات الهی است اما آن جا که من بگویم بر اساس مقدرات الهی باید قاتلین را بکشم، می گویند: خیر، در اینجا اختیار با خودت بوده و اگر این کار بکنی، تروریستی و ما با تروریسم در سطح جهان مبارزه و مقابله میکنیم. در اینجا دیگر هیچ بحثی از تقدیر به میان نمی آید، بلکه "حقوق" مطرح است!!
منابع:
سایت پاسخگو
سایت ایکس شبهه