بحث؛ در محتوای مشترک هفت سورهای است که با «حم» آغاز میشوند، و به نام «حوامیم سبعه» معروفند، و مهمترین محتوای مشترک این هفت سوره، همانا تشریح ضرورت وحی، و رهآورد وحی است، که تا حدودی بعضی از مباحث آن بیان شد.
به این قسمت رسیدیم که، وقتی وحی الهی برای هدایت بر مردم عرضه میشود، کسانی از وحی بهره میگیرند که دارای قلبی شفاف همانند چشمه جوشان باشند، یا دارای گوشی شنوا، همانند حوضی که آبراهش به جوی باز است، و جمع هر دو راه ممکن است.
انسان؛ یا باید مانند چشمه باشد که از درونش آب زلال معرفت بجوشد، یا مانند حوضی باشد که از جوی خارج آب میگیرد. وگرنه تشنه میماند و میخشکد. یعنی؛ یا باید از راه تصفیه دل، و تهذیب نفس از طریق شرع به این معارف برسد، یا باید به سخنان صاحبدلان آسمانی گوش فرا دهد، اگر نه خود اهل دل بود که مانند چشمه از درونش آب حیات بجوشد، و نه مانند متعلمان بود که، گوش به سخنان معلمان الهی بدهد، نظیر حوضی که از نهر بیرون آب میگیرد، حتماً پژمرده میشود و میخشکد.
کفار؛ طبق تحلیل قرآن کریم، نه دارای دلی پاک بودند که، معرفت اسرار عالم از دلشان چون چشمه بجوشد، و نه گوش شنوایی داشتند که از گفتار پیامآوران الهی بهرهمند گردند.
در روایات معصومین (علیهم السلام) آمده است که: «من أخلص لله أربعین یوماً فجرالله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه» (1) اگر کسی، چهل روز همه شئون زندگی خویش را خالصانه برای خدای سبحان قرار دهد و خود را برای خدا خالص کند، نه تنها؛ اعمال خالص داشته باشد، بلکه قلب خالص داشته باشد. نه تنها؛ کارها را فقط برای خدا انجام دهد، بلکه در حریم جانش غیر خدا، راه پیدا نکند، چشمههای حکمت از قلبش بر بنان و بیانش و همچنین بر همه جوارحش میجوشد.
ممکن است، نگاری مکتب نرود اما مسئلهآموز مدرسانی باشد. ممکن است سرزمینی از نهر یا بحر بیرون آب نگیرد، ولی سرزمینهای وسیعی را از نهان خود مشروب کند، چون از دلش چشمه زلال همواره میجوشد. اگر کسی نه از راه دل، و نه از راه گوش، با وحی آشنا نشد، از شناخت پیام الهی محروم است. و در نتیجه، نه تنها به آن ایمان نمیآورد بلکه در مقابل آن لجاجت و سرسختی نشان میدهد.
ولی اگر کسی برای پیمودن راه دل، و همچنین برای باز نمودن کانال حواس، زحمت کشید، یا لااقل برای طی یکی از دو راه رنج برد، بالاخره از درون جانش، یا از بیرون به معرفت حق میرسد، و در برابر وحی خاضع خواهد شد. زیرا آن را میفهمد و در ساحتش تسلیم میشود، و این کار، یعنی معرفت از درون، یا از بیرون کار ظریفی است، که نصیب هر کس نمیشود.
اصولاً روزی حلال خدا از راههای ظریف ادا میشود مخصوصاً روزیهای معنوی. خدای سبحان، اصل روزی را، به عنوان یک امر ظریف و دقیق بیان کرد. و راه رسیدن به روزیها را هم به عنوان امر ظریف معرفی کرد.
قرآن کریم، کلیدهای تمام مخازل روزی را، به دست خدا میداند. و راه گشودن مخزنها را هم یک امر ظریف میداند. افرادی که میتوانند از این مخزنها بهرهبرداری کنند؛ راه آنها را هم یک راه ظریف میداند.
این سه مسئله را، کتاب الهی به عنوان امر دقیق و مطلب ظریف توضیح میدهد. آنگاه معلوم میشود هر چه که در دست مردم است روزی آنها نیست. اگر حلال نباشد، روزی نیست. هر چه که در دست انسان است؛ اعم از حلال و حرام، رزق او نخواهد بود. بلکه اگر حلال بود همه آنها هم روزی وی نمیباشد زیرا فقط همان مقداری، که انسان مصرف میکند رزق اوست. آن مقداری که برای نسل آینده ذخیره کرده است و فعلاً انباردار ورثه است، رزق او نیست. چون «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِینُ» (2) روزی را خدا اعطا میکند و هرگز مال حرام به خداوند سبحان استناد ندارد و قهراً مال حرام روزی نیست.
اگر کسی از راه ربا، و رشوه و مانند آن چیزی تهیه کرد، روزی او محسوب نمیشود. بلکه، فقط مال حلال میتواند به عنوان روزی محسوب گردد، و راه حلال هم، راهی بسیار ظریف است.
در سوره شوری میفرماید: «لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (3) یعنی مخازن آسمانها و زمین و آنچه محیط به آنها است و همچنین کلیدهای آنها ملک خداست، و احدی بر آنها سلطه ندارد. نه تنها «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» (4) نه تنها کلید غیب و همچنین مخزن غیب به دست خداست، بلکه سراسر آسمانها و زمین و کلیدهای آنها به دست خداست.
اگر کسی خواست، گوشهای از گوشههای آسمان و زمین را بگشاید و از او طرفی ببندد، تا راه صحیح شناخت آنها و گشودن درهای آنها را طی نکند بهره نمیبرد.
نه تنها؛ مفاتیح غیب مال خداست، بلکه کلیدهای عالم شهادت هم پیش خداست، چون «لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ». (5) «لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ» (6) برای هر که مصلحت بداند، روزی گسترده مقرر میکند. برای هر که مصلحت بداند روزی تنگ و محدود مقرر میکند، زیرا «إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» (7) خدا به هر چیزی داناست.
در بسیاری از موارد، اگر انسان متوسطالرزقی از روزیهای فراوان برخوردار باشد، نمیتواند خویشتن را نگه دارد. بلکه گرفتار معصیت میشود، یا بعضیها آن قدرت را ندارند که در حد ضعف بسر ببرند، اگر مقداری از معیشت آنها کاهش بیابد دینشان در خطر است.
خدا هر کسی را که بخواهد، خوب بپروراند به مقدار مصلحتش او را تأمین میکند، ولی نه توانگر باید بپندارد که توانگری کرامت اوست، نه افراد تهیدست تخیل کنند که، تهیدستی اهانت به آنها است. چه اینکه در سوره فجر بیان شده نه متمکن بودن نشانه کرامت نزد خداست، نه محرومیت از تمکن مالی نشانه خواری است. هیچکدام از اینها مایهی فخر یا وهن نیست. بلکه هر کدام از آن دو امتحان الهی است. «الغنی و الفقر بعدالعرض علی الله». (8)
امروز معلوم نیست توانگر واقعی کیست و تهیدست حقیقی کدام است؟ فردا که روز حساب و روز عرض برخداست، روشن میشود که توانگر کیست و تهیدست کدام است؟ آن روز هنگام روشن شدن فقر و غناست.
«لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» خداوند سبحان به هر چیزی عالم است؛ هم به رزق، هم به مرزوق. «اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبَادِهِ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ» (9) خدا از راه ظرافت با بندگانش رفتار میکند، او لطیف است. با ملاطفت، باظرافت، با رقت و دقت با بندگانش برخورد مینماید.
کیفیت روزی رساندن خداوند، امری مادی و علنی و عمومی نیست که همگان آن را بفهمند و ببینند، بلکه خدای سبحان خیلی لطیفانه با بندگانش رفتار میکند.
طبق بیان استاد علامه طباطبائی (رضوانالله تعالی علیه) چون رزق را خدای لطیف توزیع میکند، معلوم میشود یک امر بسیار ظریفی است. در تقسیمش ظرافت مطرح است، و در اصلش لطف و ظرافت مورد عنایت است. آن قدر مسئله روزی رساندن ظریف است که کسی نمیداند از چه راهی، به انسان روزی میرسد و نمیداند چقدر به هر فردی خواهد رسد.
برای تأمین رزق وظیفهای به عهدهی انسان است و آن کار کردن است. کار بر انسان لازم است، اما روزی به عهدهی خداست و هرگز نمیتوان کیفیت وصول روزی را درست پیشبینی کرد.
«وَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ» او اگر بخواهد به کسی روزی اعطا کند هم توانش را دارد، هم قدرت او نفوذناپذیر است. هم فی نفسه عزیز است، هم در برابر دیگران عزیز است، و هم فی نفسه قوی است و هم نسبت به دیگران نیرومند است. هم میتواند و هم نفوذناپذیر است. و اینکار را با ظرافت انجام میدهد. این دو مطلب.
سوم اینکه؛ راه ارتزاق هم یک راهی است ظریف، که فرمود: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ» (10) تقوی که همان ظرافت در عمل است، پارسائی و پرهیزگاری، که همان دقیق بودن در کار است، راه گشایش آن مخزنهای دقیق و ارتزاق دقیق است.
سراسر عالم؛ مخزن خداست، و کلید همه آنها پیش خداست، و این یک امر ظریفی است. خدای سبحان هم درهای مخزن رزق را ظریفانه باز میکند به طوری که مشهود دیگران نیست، و هم از راه ظرافت به افراد روزی میرساند به طرزی که معلوم دیگران نمیباشد. انسانی هم که شایستهی ارتزاق است، باید ظریف کار باشد. که ظرافت در سلوک، همان تقوای اعتقادی و اخلاقی و عملی است. باید خیلی دقیق و درونبین باشد.
«وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ» یعنی اگر کسی؛ وارسته بود، خدای سبحان برای او راه خروج از هر گرفتاری را باز میکند، و او را از راهی که خیال آن را نمیکرد روزی میدهد. و منظور از رزق تنها روزیهای ظاهری نیست، بلکه عمده رزقهای معنوی است. البته راهی که انسان سالک را به این معارف میرساند همان صراط مستقیمی است که از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر میباشد.
همانطوری که؛ گناه حجاب مستور است، اطاعت خدا هم یک کلید مستور است. یعنی هم مفتاح رزقهای معنوی که همان تقوی است مستور میباشد و هم مغلاق رزقهای عینی که همان گناه باشد محجوب است.
«وَ إِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً» (11) در بحث قبل، روشن شد که گناه پردهای است که نمیگذارد انسان جمال و جلال حق را مشاهده نماید، و همچنین مانع از شب زندهداری و سحرخیزی است. گناه همانطور که پردهایست نامرئی، تقوا هم کلیدیست نامرئی. چون روح آدمی موجودیست مجرد و نامرئی، پردههای او و نیز کلیدهای او همه نامحسوس خواهند بود.
انسان با تقوا؛ کلید خزینهی روزی به دست اوست. خدای سبحان فرمود؛ شما با تقوا باشید تا از راهی که گمان نمیکنید ارتزاق نمائید. گاهی انسان، به فکر مطالعهی مطلبی، کتابی را باز میکند ناگهان معرفت و حقیقتی که نمیپنداشت نصیبش میشود «کن لما لاترجو أرجی منک لما ترجو» (12) شما از راهی که امیدوار نیستید امیدوارتر باشید.
چه اینکه حضرت موسای کلیم (علیه السلام) به امید آتش حرکت کرد و بر فراز کوه رفت، نور وحی نصیبش شد، «إِنِّی آنَسْتُ نَاراً» (13) شما صبر کنید؛ تا من آتشی بیاورم که گرم بشوید. به امید نار رفت، ولی نور نبوت بهرهاش شد.
و نیز؛ ساحران فرعون، به امید جایزه رفتند که در میدان مسابقه پیروز بشوند، و از جایزه فرعونی برخوردار گردند، ولی ایمان و توحید به خدا نصیبشان شد، و همچنین ملکه سبا در برابر نامهی سلیمان - سلام الله علیه - به امید ظفرمندی و دستیابی بر قدرت ظاهری حرکت کرد، ولی اسلام نصیبش شد.
اگر کسی؛ استعداد درونی داشته باشد، و راه ظریف را فراموش نکند، و از ظرافت تقوی برخوردار باشد، روزیهای ظریف او، از روزنههایی که قابل پیشبینی نمیباشد نصیبش میشود. اگر انسان؛ اینچنین بپندارد که مخزنهای روزی، به دست کسب اوست، اشتباه کرده است.
خدای سبحان در عین حال که، کسب و کار و تلاش و کوشش را لازم میداند و انسانها را به منظور تحصیل روزی وادار به کار و تحریک مینماید؛ «هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَنَاکِبِهَا» (14) ولی در عین حال برای هشدار انسانها به توحید ربوبی میفرماید؛ کلید رزقها بدست خداست، راه گشایش مخزن روزیها در اختیار خداست، و انسان را از راههایی که پیشبینی نکرد و نمیکند تأمین مینماید تا روشن شود نظام آفرینش، نظام تدبیر الهی است، و تنها خدا عالم را اداره میکند.
بسیاری از موارد، مقدمات کار را انسان فراهم میکند، ولی نتیجه نمیگیرد. چه اینکه گاهی نتایج سودمندی که انسان مقدمات آنها را فراهم نکرد، نصیبش میشود، تا معلوم گردد خدای سبحان تدبیر کار انسان را، همانند تدبیر سائر امور به عهده دارد.
کاردان کار ما در کار ماست *** فکر ما در کار ما آزار ماست
هرگز انسان با تقوا؛ خوف و هراس روزی ندارد. انسان اهل دل؛ میداند که خدا این عطش درونی او را، به آن کوثر معرفت سیراب میکند، و اگر کسی بخواهد روزنه دل را از درون، و مجرای گوش شنوا را از بیرون باز کند، از راههای غیب، علوم و معارف که بهترین رزق و ظریفترین روزیهاست نصیبش میشود.
وقتی از معصوم (علیه السلام) سئوال کردند، چرا بعضی از خردمندان، خیلی از روزی برخوردار نیستند؟ فرمود؛ مگر عقل و دانش روزی محسوب نمیشود؟ مگر نه آن است که بهترین روزی؛ علم است؟ مگر نه آن است که؛ یکی از بهترین غذاهای آدمی دانش صحیح است؟
مرحوم فیض در تفسیر آیه: «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ» (15) انسان به غذای خود نگاه کند، از امام باقر (علیه السلام) نقل کرد که آن حضرت علم را از مصادیق طعام دانست و چنین فرمود؛ انسان بنگرد که علمش را از چه کسی میگیرد؟ از چه راهی دانش را تحصیل مینماید؟ با کدام بذر مزرعه دل او سر سبز میشود، و از کدام چشمه آب میگیرد؟
بنابراین، بهترین روزی، همانا روزی علمی خواهد بود و کلید مخزن علم راستین، بدست خدای سبحان است. و راهگشای آن هم، تقوی است. لذا دربارهی افراد وارسته، که آماده پذیرش وحی الهی هستند چنین میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ»
(16) آنها که مؤمنند و کار صالح انجام میدهند، دارای مزد بیکرانیاند.
قرآن کریم؛ رسیدن به سعادت را، در پرتو دو رکن میداند. یکی؛ جان پاک؛ که همان حسن فاعلی است. و دیگری؛ عمل صالح که همان حسن فعلی است. اگر روح کسی در اثر اعتقاد صحیح، پاک باشد ولی ایمان و اعتقاد خود را در عمل؛ ظاهر نسازد، و کار خیر انجام ندهد بهرهای از صرف ایمان نمیبرد. چه اینکه اگر روح کسی در اثر کفر و نفاق، تباه شد، از کارهای خیرش در قیامت سودی نمیبرد.
پس حتماً در تحصیل سعادت؛ تحقق این دو پایه لازم است. یکی جان پاک و معتقد؛ یعنی حسن فاعلی، و دیگری عمل صالح و شایسته؛ یعنی حسن فعلی تا از انضمام این دو، انسان به سعادت ابد برسد. ولی در ابتلای به شقاوت، فقدان یکی از آن دو رکن کافی است، و لازم نیست که هر دو پایه از بین برود. زیرا؛ انسان تبهکار، حتماً کیفر میبیند. خواه مسلمان، خواه کافر، چون گر چه از لحاظ خلود در دوزخ بین مسلمان تبهکار و کافر فرق است، ولی در اینکه هر گناهی کیفر دارد، و هر گنهکاری کیفر میبیند بین آنها فرقی نیست.
لذا؛ وقتی مسئله پاداش و بهشت، مطرح است، قرآن دو امر را شرط میداند؛ یکی ایمان و دیگری عمل صالح. ولی هنگامی که مسئله کیفر و عقاب مطرح است، یک امر را شرط میداند و آن سیئه و عمل بد است.
لذا فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» رکن اول، «وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» - رکن دوم.
«لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» تعبیر به اجر به معنای مزد هم، روی عنایت و لطف الهی است، زیرا انسان؛ برای تکامل خود کار میکند، ولی از خدا مزد میگیرد. این تعبیر، به منظور تشویق است. مثل اینکه؛ انسان به فرزندش میگوید؛ اگر بخوبی درس خواندی، و در امتحان موفق شدی، پاداشی به تو خواهم داد. در حالی که او برای کمال خود درس میخواند ولی پدر عهدهدار تأمین پاداش او میشود.
گرچه این مثال، با ممثل فرق دارد. زیرا بالاخره پدر، از کمال فرزند، طرفی میبندد و لذتی نصیبش میشود؛ زیرا نیازمند است و از این راه مقداری از نیازهای معنوی او برطرف میشود، ولی خدای سبحان بینیاز محض است، لذا؛ نه از ایمان مؤمنان بهره میبرد، و نه از کفر کافران آزرده خواهد شد. «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ» (17)
خدای سبحان از کمال احدی طرفی نمیبندد، همه جوامع انسانی مسلمان بشوند، خدا سودی نمیبرد. و همه مردم روی زمین، کافر بشوند، رنجی نمیبیند. بنابراین؛ بین این مثال، و آن ممثل، فرق است، لیکن؛ برای تقریب به ذهن، بیان شد.
خدا میفرماید؛ مؤمنین دارای اجرند، برای خودشان کار کردهاند ولی اجر میگیرند. با اینکه عوض و معوض؛ یعنی توفیق عمل صالح، و پاداش آن هر دو رزق خداست.
«أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ» نکته لطفآمیز دیگر، آنکه این پاداش الهی، من و قطع ندارد، دائمی است. زیرا بهشت جاوید، زندگیش جاودانه است. ممنون نیست، مقطوع نیست «عَطَاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ» (18) چه اینکه منتی هم بر آنها نهاده نمیشود. از این جهت هم، از آسایش روحی برخوردارند.
و چون قرآن کریم؛ نور است، طرح دعوی بدون برهان بینور است لذا بر دعاوی خود براهین متعددی اقامه میکند. چه اینکه برای ادعای مبدأ و معاد و نبوت، ادله یقین بخش، ارائه مینماید. «قُلْ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَاداً ذلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ» (19) آیا شما به خدایی کفر میورزید که، کرهی خاک را دوروزه آفرید؟
روز؛ یعنی مرحله و تطور دورهای، نه بیست و چهار ساعت. بلکه در دو دورهی مهم از سیر زمین، آن را ساخت تا به صورت فعلی درآمده است. آیا برای خدای سبحان، انداد وامثال و شرکاء قرار میدهید؟ بجای اینکه از خدای یکتا اطاعت کنید از هوسها و امیال خود، یا از قوانین و مقررات غیر الهی پیروی میکنید؟ خداست که؛ رب و مالک و مدبر همهی عوالم است. شما هم، زیر پوشش تدبیر ربوبی حقید «ذلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ».
زمین را در دو روز آفرید «وَ جَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِنْ فَوْقِهَا» (20) کوههایی ریشهدار؛ که نگهبان و نگهدار زمین است، بر فراز زمین قرار داد، که زمین را از اضطراب و نوسان حفظ کند، و در زمین برکتهای فراوانی قرار داد، تا نیازمندیهای شما را تأمین نماید.
«وَ بَارَکَ فِیهَا وَ قَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ» (21) تنظیم بهرهبرداری مواد غذایی از زمین را، در چهار دورهی تحولی (فصول چهارگانه) مقرر نمود و منظور از این چهار روز، چنانچه اشاره شد همانا فصول چهارگانه است، که در طی سال، مواد غذایی از زمین تحصیل میشود، و مراد از آن، احتساب از شش روز کلی آفرینش آسمانها و زمین نمیباشد.
چون در چند جای قرآن، آمده که خداوند آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد، یعنی شش مرحله تطوری. و در سورهی فصلت فرمود؛ زمین را در دو روز آفرید. باز در همین سوره فرمود؛ آسمانها را هم در دو روز آفرید «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ» (22) پس مجموع آسمانها در دو دوره و زمین نیز در دو دوره خلق شدند، و آنچه از مجموع شش دوره تحولی آفرینش کل نظام ماده و حرکت میماند، دو دورهی دیگر است و آن هم برای آفرینش آنچه در بین آسمان و زمین قرار دارد احتساب میشود. و اگر آن چهار روز که مربوط به تقدیر اقوات و مواد غذایی است محسوب گردد جمعاً هشت روز (دوره) میشود نه شش روز، زیرا دو روز برای زمین و دو روز برای آسمانها و چهار روز برای تقدیر غذاها. لذا باید این چهار روز که ظرف تقدیر مواد غذایی است از سنخ شش روز کلی و جامع نباشد.
همانطوری که؛ استاد علامه طباطبائی (رضوانالله تعالی علیه)، فرمودند؛ این چهار روز، ظاهراً فصول چهارگانه است. یعنی؛ خدای سبحان تأمین نیازمندیهای غذایی زمین را در طی چهار فصل مقدر فرمود.
پس از بیان آنکه زمین آمادگی پرورش مواد غذائی را در طی فصول چهارگانه از خدای سبحان دریافت نموده است. فرمود: «سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ» (23) یعنی این فیض برای هر که بپرسد یکسان خواهد بود. گر چه، همه آنچه در آسمانها و زمیناند سائلند «یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (24) گر چه همهی موجودات، زبانشان به سئوال باز است، گرچه هر کس هر چه درخواست نمود دریافت کرد «وَ آتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ» (25) لیکن منظور از این سئوال، تنها پرسش زبانی نیست، بلکه مراد، سئوال به زبان استمداد و قبول تام است که حتماً جواب مناسب با آن صادر خواهد شد، و گرنه سئوال زبانی، که با سئوال حال یا استعداد هماهنگ نباشد پرسش صادق نیست. بلکه، پاسخی داده میشود که مناسب با پرسش، به زبان استعداد باشد، و گرنه؛ همه موجودها سائلاند و همه نیز، جواب برابر سئوال واقعی خود را دریافت میدارند.
چه اینکه در یک آیه به هر دو مطلب اشاره شد. زیرا فرمود: «یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ» (26) یعنی از طرف مخلوقها هر لحظه سئوال، و از طرف خدای سبحان هر لحظه جواب. دائماً از این طرف عرض مسئلت حاجت و همواره از آن طرف فیض جدید و موهبت. زیرا از این طرف بندگی است و از آن طرف مولویت.
و در آیه محل بحث فرمود: «سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ» هر که سئوال کرد میگیرد. یعنی در موهبت و اجابت، بر وی همگان باز است، تا کی سئوال کند و چی بخواهد؟ اگر سئوال صحیح باشد جواب قطعی است، و اگر سائلی خواست روزی پیشبینی نشده دریافت نماید، چارهای جز طی طریق تقوا نیست. چه اینکه فرمود: «وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاَ یَحْتَسِبُ»
چون؛ رزق یک امر ظریف است، کلید ظریفش در اختیار کلیدداران غیب است، و هیچ امری جز تقوا، کلید رزق حلال نیست. و هیچ رزق حلالی، چون معرفت و علم الهی نیست که بهترین رزق و کریمترین روزیها معرفت خداست. بیان حسین بن علی - علیهما افضل صلوات المصلین- در دعای عرفه اینست «ماذا وجد من فقدک و ما الذی فقد من وجدک» (27) خدایا کسی که تو را بیابد چه چیزی را از دست داده است و کسی که تو را نیابد چه چیزی را فراهم کرده است؟
«سَوَاءً لِلسَّائِلِینَ» اینکه فرمود، سئوال کنید تا برای شما، درهای روزی را بگشایم نه به معنای پرهیزکاری و اکتفاء به نیایش است، زیرا دعای کسی که از مسئولیت کار، شانه تهی میکند مستجاب نیست. چون کار مشروع، سئوال به زبان استعداد است، که حتماً پاسخ صحیح را در پی خواهد داشت.
سپس؛ در تتمیم بیان نظام آفرینش فرمود: «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ هِیَ دُخَانٌ» (28) یعنی بعد از خلقت زمین به تسویه آسمان پرداخت و بحث مبسوط در اینکه؛ آیا آسمان قبل از زمین خلق شد، یا زمین قبل از آسمان، آفریده شد؟ در آیات دیگر هست که؛ گسترش زمین بعد از خلقت آسمان انجام گرفت «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحَیهَا»
(29).
به هر تقدیر؛ در اینجا به همین نکته اکتفا شد، که؛ آسمان در حکم دخان و دودی بود و خداوند به منظور تسویهی آسمانها، و تنظیم این کرات به آنها و زمین، دستور تکوینی داد که؛ در برابر اراده خداوندی خاضع باشند «فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ» (30) یعنی به آنها فرمود؛ خواه و ناخواه مطیع خداوند باشید، باید تابع امر ما بوده و به طرف ما بیایید، با طوع و رغبت، یا کراهت و بیمیلی، باید این راه را طی کنید. آنگاه آسمانها و زمین گفتند «قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ» ما به طوع و رغبت، اطاعت میکنیم و دستور تکوینی شما را میپذیریم، و به آن گردن مینهیم.
دربارهی اینکه؛ خطاب خداوند به آسمان و زمین تمثیل و استعاره است یا خطاب واقعی و اینکه آیا واقعاً آسمان و زمین، سخن میگویند، و سخن میشنوند، یا اینکه این گفتگو مجاز و استعاره است لازم است تدبر شود!
چون اگر آسمان و زمین واقعا سخن میگویند، امر خدای سبحان به آنها خطاب حقیقی خواهد بود، چون خداوند فرمود: «اِنمَّا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (31)
یعنی فرمان خدا، اگر چیزی را اراده نماید همان ایجاد و آفرینش است.
و این خطاب، حقیقت خواهد داشت.
لیکن؛ در تحقق خطاب حقیقی، تنها صلاحیت متکلم کافی نیست، بلکه صلاحیت مخاطب هم لازم است. و آن بدون شعور و آگاهی وی هرگز محقق نمیشود. چون اگر شعور و هوش برای آسمان و زمین نباشد شنیدن و گفتن میسورشان نخواهد شد. آنگاه این امر و اطاعت، و سئوال و جواب کنایه و تمثیلی بیش نیست.
چون قرآن نور است و در آن هیچ ابهامی راه ندارد و حتماً مبین همهی معارف است، این مطلب را هم روشن کرد، و آن اینکه؛ سراسر جهان را، شعور پوشانده، همهی موجودات عالم؛ شنوا، گویا و بینا و سخنگویند، منتها با ما سخن نمیگویند، یا ما سخنان آنها را نمیشنویم، و در قیامت علیه انسانها شهادت میدهند. پس در دنیا همه رخدادهای آدمی را میفهمند.
در چند جای قرآن که یکی از آن موارد همین سوره فصلت است جریان گفتار و شهادت بعضی از اجسام علیه تبهکاران در قیامت مطرح شده «شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» (32) یعنی هم شبکهی ادراکی اینها، به نام سمع و بصر، هم شبکهی تحریکی اینها، به نام اعضاء وجلود، علیه اینها شهادت میدهند. هم؛ نیروهای ادراکی، و هم؛ ابزار تحریکی، همه و همه علیه آنها شهادت میدهند.
وقتی تبهکاران، به اعضا و جلودشان اعتراض میکنند که چرا بر زیان ما گواهی دادید «وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ» (33) آنها در جواب میگویند؛ خدایی که همه چیز را، ناطق و گویا کرد، به ما هم نطق داد، تا اینجا سخن بگوئیم.
معلوم میشود؛ همه چیز سخن میگویند و البته سخن گفتن، فرع بر ادراک است. چون هر صوتی را نطق نمینامند و هر صدائی از برخورد دو چیز پدید آید، آن را گفتار نمینامند.
بنابراین؛ زمین و آسمان هم، سخن میگویند، و چیز میفهمند.
در نتیجه خطاب خداوند به آنها خطاب حقیقی است. و سخن گفتن اینها هم، سخن گفتن حقیقی است.
نکته دیگر اینکه، فرمود: «ائْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً» کره در مقابل طوع است. اگر چیزی ازخارج تحمیل شود و برخلاف ارادت و رغبت درونی باشد، کره است -بفتح کاف -، و اگر رنج و تعبی، همراه با میل درونی باشد کره است - بضم کاف-.
قرآن کریم جریان زایمان مادر را چنین بیان مینماید «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً» (34) یعنی؛ مادر، کودک را با کره و دشواری حمل کرد، و آن را با کره و دشواری، از رحم به دامن نهاد. در حالی که مادر، به این کار علاقه وافر دارد و به آن عشق میورزد. پس مادر شدن با کراهت نیست بلکه با کره و دشواری است.
با روشن شدن فرق میان کره و کره آنگاه بحث میشود که؛ آیا آسمان و زمین با قسر و فشار و کراهت، اطاعت امر خداوند را به عهده میگیرند، یا آنکه، بدون تحمیل خارجی، و بدون اکراه بیرونی، مطیع دستورات الهیاند؟
زبان خود آنها این است که: «قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ» یعنی هیچ کراهتی در بین نیست و ما با رغبت، فرمان خدا را اطاعت میکنیم. پس هیچگونه قسر و تحمیل بیرونی نیست.
اما اینکه؛ در بعضی از آیات قرآن کریم، آمده که: «لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً» (35) یعنی عدهای با طوع و رغبت اسلام آوردند، و برخی با کراهت و بیمیلی اسلام را پذیرفتند جمع میان این آیه، - هیچ اکراهی در بین نیست - به این خواهد بود که؛ در کل نظام آفرینش کراهتی نیست. چون چیزی خارج نظام کل آفرینش نیست، تا بر موجودات نظام آفرینش، فشاری وارد نماید.
ولی هنگام سنجش بعضی به بعض دیگر، مسأله کره و بیمیلی، و مانند آن مطرح میشود، چه اینکه؛ در مسئله خیر و شر بیان شد که، خیر امری است وجودی، و هم نفسی است و هم نسبی، ولی شر امری است عدمی و فقط نسبی است نه نفسی. مثلاً درختی که میخواهد رشد کند و بارور شود، اگر تندبادی، شاخهی او را بشکند، یا تگرگی شکوفهی او را بریزد، گرچه درخت آن را تحمل میکند، ولی آن را کرها میپذیرد نه طوعاً.
و این همان شر اضافی است که، هنگام قیاس بعضی از موجودهای جهان طبیعت با بعض دیگر در اثر برخورد و تزاحم رخ میدهد. اما کل نظام آفرینش یک واحد است که از مبدأ واحد شروع شده، و به همان مبدأ یکتا متوجه است که؛ «أَلاَ إِلَى اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ» (36)
همانطوری که؛ در کل نظام، شر ذاتی و نفسی نیست، بلکه شر اضافی و بالقیاس است، در کل نظام هم کراهت ذاتی و نفسی نیست، بلکه کراهت اضافی و بالقیاس است. لذا در بعضی از آیات قرآن، چنین آمده است «طَوْعاً وَ کَرْهاً». یعنی برخی از حوادث نسبت به بعضی از موجودات ناگوار است، ولی در مجموع برای همه، ملایم و سازگار خواهد بود.
لذا در آیه مورد بحث چنین آمده است: «قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ» یعنی آسمان و زمین گفتند؛ نه تنها ما باطوع و رغبت، تابع امر الهی هستیم، بلکه با سائر اطاعت کنندهها، تابع دستور تکوینی خدای سبحان خواهیم بود، لذا بلفظ جمع «طائعین» یاد شده است، یعنی؛ همهی جهان در اطاعتند و ما هم با آنها در اطاعتیم. لذا به صورت تثنیه ذکر نشد نظیر «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» (37) که انسان عبادت کنند؛ خود را همراه همهی پویندگان و روندگان الهی میبیند، و میگوید؛ نه تنها من تو را عبادت میکنم، و از تو یاری میجویم، بلکه همه ما تو را میپرستیم، و همه ما از تو یاری میطلبیم.
پینوشتها
1. بحار ج 70، ص 249.
2. سورهی ذاریات، آیهی 58.
3. سورهی شوری، آیهی 12.
4. سورهی انعام، آیهی 59.
5. سورهی بقره، آیهی 284.
6. سورهی شوری، آیهی 12.
7. سورهی شوری، آیهی 12.
8. نهجالبلاغه فیض حکمت 446.
9. سورهی شوری، آیهی 19.
10. سورهی طلاق، آیات 2 و 3.
11. سورهی اسراء، آیهی 45.
12. من لایحضره الفقیه حدیث 3609.
13. سورهی طه، آیهی 10.
14. سورهی ملک، آیهی 15.
15. سورهی عبس، آیهی 24.
16. سورهی فصلت، آیهی 8.
17. سورهی ابراهیم، آیهی 8.
18. سورهی هود، آیهی 108.
19. سورهی فصلت، آیهی 9.
20. سورهی فصلت، آیهی 10.
21. سورهی فصلت، آیهی 10.
22. سورهی فصلت، آیهی 12.
23. سورهی فصلت، آیهی 10.
24. سورهی الرحمن، آیهی 29.
25. سورهی ابراهیم، آیهی 34.
26. سورهی الرحمن، آیهی 29.
27. مفاتیح الجنان - دعای عرفه.
28. سورهی فصلت، آیهی 11.
29. سورهی نازعات، آیهی 30.
30. سورهی فصلت، آیهی 11.
31. سورهی یس، آیهی 82.
32. سورهی فصلت، آیهی 20.
33. سورهی فصلت، آیهی، 21.
34. سورهی احقاف، آیهی 15.
35. سورهی آل عمران، آیهی 83.
36. سورهی شوری، آیهی 53.
37. سورهی حمد، آیهی 4.
منبع مقاله : جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم