بسیاری از مردم فرصتهایی که برای موفقیت به آنها رو میکند را نمیقاپند. چرا؟ چون باور ندارند که میتوانند موفق شوند. حتی اگر بتوانند کاری بکنند که آنها را به موفقیت برساند، باور نمیکنند که این توانایی را دارند. و این باور خود محدودکننده کافیست که جلوی آنها را بگیرد تا نتوانند گامهای اولیه به سمت موفقیت را بردارند.
-بسیاری از مردم آگاه نیستند که ارزش ذاتی بالایی دارند. باور نمیکنند که میتوانند از آن استفاده کنند و به موفقیت برسند. باور نمیکنند که کسان دیگری هستند که به مهارت و توانایی آنها نیاز دارند. باور نمیکنند که چقدر باارزش هستند.
چرا آنها به ارزش ذاتی خود آگاه نیستند؟ زیرا آنها از سنین پایین برنامهریزی شدند که اینطور باور کنند. آنها تلقین شدند که باور کنند ارزش ذاتی زیادی ندارند. آنها تلقین شدند که باور کنند باید در سراسر زندگیشان متوسط باقی بمانند.
آنها تلقین شدند که باور کنند نمیتوانند خانه بزرگ یا ماشین بنز بخرند زیرا کس دیگری در گذشته به آنها اینطور گفت و این گفته ملکه ذهنشان شد. چون وقتی که یک نفر با باورهای خاصی زندگی کند، اعمال و کردارش را با آن باورها همسو میکند. به بیانی دیگر، کارهایشان را طوری انجام میدهند که بر پایهی آن باورهای محدودکننده و تصورات نادرست استوار باشد و در همان جهت باشد.
اما خبر خوب این اسـت که:
اگر باورهای خود را بطور کل تغییر دهیم، اعمال و کردار ما نیز به طرز چشمگیری تغییر میکنند. یعنی همهی تغییراتی که باید بکنیم در باورها و تصورات ما اسـت. در این باره خوب فکر کنید.
آیا زمانی پیش آمد که شخصی (معمولاً والدین) به شما گفته باشند اگر بخواهید زندگی موفقی داشته باشید، باید به مدرسه بروید، تحصیلات دانشگاهی داشته باشید، شغل مطمئنی دست و پا کنید و برای کس دیگری سخت کار کنید. و آنوقت شاید روزی برسد که بتوانید بازنشست شوید.
احتمالاً این گفتهها را باور کردید و مثل دیگران به مدرسه رفتید، سپس به دانشگاه رفتید و شغل خوبی بدست آوردید. ولی چیزی که متوجه نشدهاید این اسـت که با این سیستم، به احتمال زیاد در سن 65 سالگی بدون داشتن زندگی ایدهال و ثروت کافی بازنشسته میشوید.
بنابراین بجای اینکه بطور پیوسته به کسانی که شما را به سمت یک زندگی متوسط سوق میدهند گوش کنید، به کسان دیگری که صحبتهای متفاوتی میکنند گوش کنید. به سخنان افراد موفقی که نتایج بهتری از کارشان میگیرند گوش کنید و از آنها بیاموزید.
به حرفهای کسانی گوش کنید که شما را تشویق میکنند و دلگرمی میدهند و میگویند شما کارهای بهتری نسبت به چیزی که فکرش را میکنید میتوانید انجام دهید. حتی اگر خیلی هم مطمئن نیستید باز هم به کسانی که صحبتهای دلگرمکننده و انگیزهبخش میکنند گوش کنید. چون بیاد داشته باشید ذهن انسان تمایل دارد چیزهایی که میشنود را باور کند.
بنابراین اگر این تشویقات و سخنان را دوست دارید پس آنها را جزو باورهایتان درآورید. شور و شوق و هیجان از خودتان نشان دهید و انگیزه بگیرید. پس از مدتی، خواهید دید که کیفیت کار خود را چطور افزایش میدهید و به نتایج پرباری دست مییابید.
به گزارش جام جم آنلاین ، معمولا میزان زیادی از میوهها و سبزیجات به خاطر وجود چنین لکههایی، دورریخته میشوند، اما محققان کالیفرنیای جنوبی میگویند میوهها و سبزیجات لکهدار برای ما ضرری ندارند و دیدگاهی که نسبت به این دسته از محصولات وجود دارد باید از بین برود.
به گفته این پژوهشگران، پاتوژنها یا عوامل بیماریزایی که میوهها را تحت تاثیر قرار میدهند، بر انسانها تاثیری ندارند. این لکهها در واقع حاصل مبارزه گیاه با میکروبها هستند. گیاهان نیز مثل انسانها با میلیاردها قارچ و باکتری همزیستی دارند. برخی از این میکروبها برای گیاه مفید واقع میشوند، اما برخی دیگر، پاتوژنهایی هستند که حتی در مغازه و در یخچال ما نیز به زندگی با میوه ادامه میدهند. بیشتر این پاتوژنها به هیچ وجه ضرری برای ما ندارند.
میکروبهایی که لکههای نرم در میوه ایجاد میکنند، معمولا بعد از این که میوه از گیاه جدا شد، آن را مورد حمله قرار میدهند. اگر هنگام انتقال، میوهها زخمی شوند، قارچهای نکروتیک از این بخشهای زخمی وارد میوه شده و با کشتن سلولها، مواد مغذی آنها را جذب میکنند و باعث لکدار و قهوهای شدن میوه میشوند.
از آنجا که این بخش ها، بافتهای مرده و تجزیه شده هستند مزه بدی دارند، اما کافی اســت این قسمتها را از میوه جدا کرده و باقی میوه را مصرف کنیم. برخلاف پاتوژنهای گیاهی، میکروبهایی مثل باکتری E.coli یا سالمونلا، در میوه لکهای ایجاد نمیکنند، اما به طور نامرئی در سطح میوه وجود دارند. بنابراین به جای دقت کردن به ظاهر میوه، باید در شست و شوی آن دقت کافی به خرج دهیم.