جام جم سرا: ساعت ۳۰: ۴ عصر ۱۸ مردادماه سال جاری داد و فریادهای چندمرد در ایستگاه متروی ۱۵خرداد کافی بود تا پلیس مترو با صحنه درگیری مرد موسفیدی با یک مسافر روبهرو شود.
مأموران وقتی با میانجیگری این دعوا را مهارکردند پی بردند که مرد موسفید یک جیببرحرفهای است. مرد مسافری که موفق به دستگیری دزد پول و چکهایش شده بود به پلیس گفت: «جمعیت زیادی منتظر آمدن قطار بودند و چون چکهای میلیونی داخل جیبم بود با حساسیت بیشتری اطرافم را تحت نظر گرفته بودم که ناگهان احساس کردم دست یک مرد داخل جیبم شده است. وقتی به عقب برگشتم این پیرمرد را دیدم که وی بلافاصله دستش را از جیبم بود بیرون کشید و پول و چکهایم روی زمین ریخت. وی افزود: مرد موسفید قصد داشت با نقشپردازی پا به فرار گذارد که با وی درگیر شدم تا اینکه با کمک مردم دزد جیببر را دستگیر کردیم.»
این ادعاها در حالی بود که مرد موسفید اصرار بر بیگناهی داشت تا اینکه با دستور بازپرس «دشتی» از شعبه ۶ دادسرای فیاضبخش پیش روی مأموران پایگاه هفتم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
کارآگاهان در تحقیقات ابتدایی پی بردند که مرد موسفید «علی حسین» نام دارد و یکی از جیببرهای حرفهای پایتخت است. بنابراین، مأموران برای شناسایی دیگر طعمههای این جیببر حرفهای آنها را پیش روی مرد موسفید قرار دادند و «علیحسین» که دیگر راهی جز اعتراف نداشت ناچار جیببری در ایستگاههای مترو را به گردن گرفت.
گفتوگو با پیرِ جیببرها
علی حسین ۷۰ ساله است و بیش از ۴۰ بار به جرمهای جیببری و حمل مواد مخدر به زندان افتاده است. این جیببر حرفهای همه بدنش را با خالکوبی پر از نقش و نگار کرده و ادعا میکند در قدیم برای اینکه دیگران از وی حساب ببرند و بترسند روی بدنش خالکوبی کرده، اما امروز خالکوبی به مد تبدیل شده است:
اهل کجایی؟
از هشت سالگی از شهرمان به تهران آمدم و تنها زندگیام را آغاز کردم.
چرا تنها؟
الآن که نوه و نتیجه هم دارم ولی هشت سال داشتم که پدرم درگذشت و برای اینکه اهل درس خواندن نبودم پیاده بهتهران آمدم.
پیاده از شهرتان به تهران آمدی؟
بله، سال ۱۳۲۸ پسربچهها را میدزدیدند، بههمین خاطر از ترس رانندههای اتوبوس پیاده از شهرهای ملایر، همدان، قزوین و کرج گذشتم تا اینکه پس از یک ماه به تهران رسیدم.
در تهران چه کردی؟
ابتدا در سهراهی شمس شاگرد قهوهچی شدم و پساز مدتی به یک طباخی رفتم و در آنجا مشغول شدم.
نخستین دزدی را در چندسالگی انجام دادی؟
۱۱ ساله بودم که بهخاطر دزدی چهار وزنه سنگ ترازو به زندان قصر رفتم.
چرا دزدی؟
نمیدانم بالاخره شور جوانی و بزرگنمایی، آدم را وادار به انجام خلاف میکند.
از آن زمان به بعد دزدی میکنی؟
نه، در کار طباخی حرفهای شدم و به شهرمان برگشتم و با برادرم یک مغازه زدم.
پس چه شد که از مغازهداری به دزدی مجدد رو آوردی؟
تصادف کردم و یک نفر کشته شد، بههمین خاطر مجبور شدم مغازهام را جمع کنم و پول دیه را بدهم.
اعتیاد هم داری؟
بله، همین اعتیادم باعث بدبختیام شد و خانوادهام را از من دور کرد.
دلیل خالکوبیهایت برای چیست؟
زمان قدیم برای اینکه در دعوا و درگیری و در جمع شرورها اسم و رسمی داشته باشی باید روی بدنت خالکوبی میکردی تا بتوانی بزرگنمایی کنی.
از چه سالی جیببری میکنی؟
نمیدانم ولی درکارم حرفهای هستم و همه پولهایم را هزینه اعتیادم میکنم.
پس خانوادهات چی؟
هفت تا بچه دارم و هر کدام برای خود کاری دارند و مادرشان را نیز پیش خودشان نگه داشتهاند و خوشبختانه خرجی زندگیشان را درمیآورند.
بچههایت هم خلافکارند؟
نگذاشتم هیچ یک از آنها بهسمت خلاف بروند.
تاکی میخواهی جیببری کنی؟
بیکارم و هیچ کس نیست از من حمایت کند وگرنه دیوانه نیستم که دزدی کنم و باز به زندان بیفتم.
یعنی دوباره جیببری میکنی؟
نه، پشیمانم ولی نه مثل گذشته و فقط میخواهم روزهای آخر زندگیام را پیش خانوادهام باشم.
چند بار زندان رفتی؟
۴۲ بار سابقه دارم که چند بار با اسمهای دروغ خودم را معرفی کردهام.
شنیدم برای رضایت گرفتن هیچ وقت رد مال ندادی؟
چیزی که رفت دیگه رفته و پس نمیدهند، من هم پولی برای پس دادن نداشتم و ندارم.
حرف آخر؟
اگر بفهمم امروز، روز آخر زندگیام است خوشحال میشوم و از مرگ نمیترسم چون خسته شدهام.
بنا براین گزارش، با توجه به گسترده بودن این جیببریها، بازپرس دشتی با تقاضای چاپ عکس «علی حسین» خواست کسانی که در دام جیببریهای وی قرار گرفتهاند به پایگاه هفتم پلیس آگاهی تهران مراجعه کنند. (ایران)
جام جم سرا: زن با چهرهای گندمگون و نمکین و قدی متوسط و آرایشی ملایم 25 ساله مینماید. فارغ از آنچه در اطرافش میگذرد کنار خیابان راه میرود. توی حال خودش است که یکباره صدای موتوری را میشنود که به او نزدیک میشود و بعد یک تصویر گنگ از چهره دو مرد که پارچی به دست دارند آبی که در پارچ یا بطری است آسیبی به چشم و صورت زن نمیرساند اما زخم ترسی که به جان او نشسته کاریتر از آن است که به این زودیها ترمیم شود. هدف، آزار است؛ ترساندن زنی تنها در پیادهروٰ و مرد لذت میبرد از این ترساندن.
مصادیق کمرنگتر آن را نیز میتوان هرجایی دید و این مصادیق آنقدر رایج و عادی شدهاست که دیگر به آن توجه چندانی هم نمیکنیم. اگر کمی فکر کنیم این روزمرههای کمرنگ پایههای چنین خشونت و آزاری را بنا نهادهاند. از پرت کردن ترقه زیر پای خانمها که مدتی قبل منجر به افتادن و سقط جنین یک خانم باردار شده بود گرفته تا متلکگویی و دست درازی به حریم خصوصی افراد در فضاهای بستهای چون آسانسور، تاکسی یا پیادهروهای پر تردد و محلهای شلوغ. بهنظر میرسد لذت بردن از آزار دیگران که از آن به سادیسم اجتماعی تعبیر میشود مشکلی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت.
سادیسم اجتماعی
سادیسم نوعی خشونت بیمارگونه است که ریشه در مشکلات روانی و عقدههای سرکوب شده دارد. سادیسم عبارت است از علاقه به آزار رساندن به دیگران به صورت جسمی، روانی و جنسی، طوری که این آزار رساندن موجب لذت و آرامش فرد آزاررسان شود.
روانشناسان اجتماعی علل آزارهای روانی و خشونت کلامی علیه زنان را قدرتطلبی مردانی میدانند که جایگاه مناسب خود را در جامعه یا خانواده کسب نکردهاند و زنان را فرو دستتر از خود میدانند.
کوروش محمدی رئیس انجمن آسیب شناسی اجتماعی در گفتوگویی ریشه این آسیبها را در خانواده جستوجو کرده است و اعتقاد دارد پسرانی که در خانواده خشونت علیه خواهر و مادر خود را مشاهده میکنند و الگوی سلطهگرانه نسبت به زن را تجربه کردهاند همین رفتار را در جامعه تکرار میکنند، اما این گروه سلطهگر گاهی رفتاری بیمارگونه از خود نشان میدهند که به شکل سادیسم اجتماعی علیه زنان بروز میکند.
ترس شما لذت من
مریم سهیلی 32 ساله از یک روز بارانی خاطره بدی در ذهن دارد. او میگوید: «در یکی از خیابانهای شمال تهران در یک روز زمستانی و خلوت از یک مأموریت کاری برمی گشتم و حدود 45 دقیقه بودکه منتظر تاکسی بودم، اما ناگهان دیدم چند جوان که سوار بر یک خوردو بنز بودند، به سمت من مسیر خود را کج کردند. من به سرعت به سمت پیاده رو دویدم و آنها فاصله خود را تنها چند سانتیمتر آن سوتر از من حفظ کردند و تمام آبی را که در کناره خیابان جمع شده بود عمداً با حرکت ماشین به من پاشیدند و کمی جلوتر بوق ممتدی زدند. چهره هایشان را میشد دید که ازخنده کبود شدهاند در حالی که من گلآلود و ترسیده و خسته بودم از سرما میلرزیدم.»
نمونههایی از این دست زیاد دیدهایم، مردانی که در خیابان به دنبال زنان روانه میشوند و با حرفهایی که زمزمه میکنند به آنان توهین میکنند یا آنان را میترسانند.
امروز سبک جدید سادیسم اجتماعی به شکل پاشیدن آب به جای اسید به صورت زنان عابر بروز کرده است که یکی را تا سرحد مرگ بترسانند و خودشان تا سرحد جنون کیف کنند.
سجاد معتمدی، روانشناس، اعتقاد دارد: «سادیسم یک اختلال شخصیتی است که دانشمندان علوم رفتاری آن را ناشی از غرایز سرکوب شده جنسی و احساس حقارت در مقابل جنس مخالف میدانند. شخصیت سرکوبگر مادر یا زنی دیگر در خانواده که نفرت پنهان مرد را برانگیزد میتواند این حالت را بروز دهد. گاه مشکلات دیگر مثل بیمهری نامزد شخص یا ناتوانی اقتصادی برای ازدواج نیز در کنار عوامل روانی قرار میگیرد و سبب میشود به نوعی خشونت در رفتار و اعمال شخص شکل بگیرد. نوع دیگری از خشونت به خاطر بیارزش پنداشتن دیگران و نداشتن نگاه انسانی به افراد صورت میگیرد. فاصله طبقاتی زیاد بین طبقات اجتماعی و نگاه از بالا به پایین برخی از افراد به طبقات پایینتر و زنان سبب میشود رفتارهای خشونتآمیزی را صرفاً برای تفریح علیه آنان اعمال کنند.»
معتمدی میافزاید: «دستهای از این افراد از بیاعتنایی قربانیان خود و نشنیده گرفتن حرفها و ندیده گرفتن رفتارهای دارای خشونت کلامی و جنسیشان تحریک میشوند و بیشتر این نوع رفتارها را از خود بروز میدهند، به همین دلیل باید در مورد برخورد با انواع خشونت علیه زنان یا کودکان فرهنگسازی شود تا فرهنگ سکوت در مقابل مزاحمت به فرهنگ اعتراض در مقابل مزاحمت بدل شود تا جایی که فشار اجتماعی و حتی قانونی سبب شود متعرضان به خاطر ترس از عواقب رفتارشان رفتار خود را تعدیل کنند.»
به فرزندتان میگویید هیس؟
شما چطور مادری هستید؟ به دختران خود میآموزید که مراقب خود باشند و از حق خود در مقابل متجاوزان و مزاحمان دفاع کنند یا شما هم مثل خیلیهای دیگر میگویید: هیس. دختر نباید صدایش در آید تا آبروداری کند؟
م- ناظری مادر 40 ساله دو دختر 7 و 4 ساله است. او میگوید: «یکی از دخترهایم امسال به مدرسه رفت و دختر دیگرم به مهد کودک میرود. من به آنها یاد دادهام که از خودشان مراقبت کنند و نگذارند کسی به آنها دستدرازی کند و اگر کسی مزاحم آنها شد به معلم، مدیر، بزرگترها، یا حتی پلیس شکایت کنند.»
سعیده نیز مادر 37 ساله یک دختر 13 ساله است. او میگوید: «دخترم نوجوان است و به او یاد دادهام که مراقب سرو وضعش باشد و اگر در خیابان کسی مزاحمش شد محل نگذارد اما اگر از حدی پیشتر رفت خیلی جدی برخورد کند و تذکر دهد که اگر ادامه دهی از تو شکایت میکنم و در مرحله شدیدتر مردم و پلیس را به کمک بطلبد اما خودتان هم میدانید که مردم به دختری که برای مزاحمت سرو صدا راه میاندازد بد نگاه میکنند و فکر میکنند قصد جلب توجه دارد.»
همیشه محرومیتها میتواند واکنشهای روانی را به همراه داشته باشد که گاه منجر به استحکام شخصیت یا تضعیف و ناهنجاریهای شخصیتی در فرد میشود. خشونت اجتماعی نیز یکی از این واکنشها به محرومیت میتواند باشد |
روانشناسان اعتقاد دارند ترس از نکوهش خانواده در دختران مزاحمت دیده سبب میشود مشکلاتی را که با آن درگیر هستند به خانواده اطلاع ندهند و چه بسا درگیر مشکلات پیچیده تری شوند. در عین حال رفتار عادلانه میان دختران و پسران در خانواده نیز میتواند جلوی بروز خشونتهای آتی را در میان جامعه علیه دختران بگیرد.
چگونه جامعهای امن بسازیم
معصومه زاهدی، روانشناس تربیتی، اعتقاد دارد فرق گذاشتن میان دختر و پسر در خانواده و رجحان دادن پسران در برخی خانوادهها یا رفتارهای خارج از قاعده والدین مثل کنترل بیش از حد برخی و دادن آزادی بیش از حد به برخی دیگر سبب میشود عصیانگری در پسران و سرخوردگی و ترس از دفاع در دختران نهادینه شود و در درازمدت آسیبهای اجتماعی را پدید آورد.
وی ریشه همه مشکلات را در خانواده جستوجو میکند و میگوید: اگر بنیان خانواده بر عدالت و انصاف میان دو جنس مادر و پدر و دختر و پسر خانوده بنا شده باشد این آسیبها کمتر مشاهده خواهد شد.
زاهدی میافزاید: «همیشه محرومیتها میتواند واکنشهای روانی را به همراه داشته باشد که گاه منجر به استحکام شخصیت یا تضعیف و ناهنجاریهای شخصیتی در فرد میشود. خشونت اجتماعی نیز یکی از این واکنشها به محرومیت میتواند باشد.
از دید این روانشناس مشکلی چون سادیسم اجتماعی و خشونت خیابانی علیه زنان و انواع مزاحمتها ریشه در باورهای فرهنگی و شیوههای تربیتی دارد که مردان را مختار و مقتدر و بیبازخواست و زنان را فرودست و گناهکار، مقصر و فاقد حریم خصوصی تفسیر میکند و چنین برداشتی در ذهن مردان و زنان به یکی اجازه میدهد به زنان تعرض کند و به دیگری اجازه دفاع و اعتراض در مقابل جمع نمیدهد.»
تحلیل نظرات کارشناسان دراین خصوص نشان میدهد برای کاهش مشکلاتی از این دست از یک سو باید نظام تربیتی خانواده در راستای توانمندسازی زنان برای ارتقای فکری و علمی به جای جلوهگری جسمی تغییر کند و دختر دانا جای کلیشه دختر زیبا را بگیرد و مراقبت و دفاع از خود به دختران آموزش داده شود و رفتار پرخاشگرانه و مقتدرانه پسران علیه دختران در خانواده اصلاح شود و از سوی دیگر، فرهنگ محکوم کردن قربانی در جامعه برچیده شود. همچنین شدت گرفتن قوانین و مجازاتها علیه مزاحمتها و خشونتهای خیابانی نسبت به زنان میتواند بروز این مشکلات را محدودتر سازد. (ماندانا ملاعلی)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
سه شنبه 4 آذر 1393 ساعت 08:27
تعمیر کشتیهای فولادی ساخته شده با تکنولوژی چندین دهه قبل که عمر مفیدشان به پایان رسیده است دیگر اقتصادی نیست. بنابراین تعداد زیادی از آنها به سواحل هند، پاکستان و بنگلادش فرستاده میشوند که در آنجا نیروی کار ارزان و تقاضا برای دستیابی به فولاد بالاست؛ مقررات حفظ محیط زیست نیز در این مناطق بسیار سهلانگارانه تدوین شدهاند. همۀ اینها شغلی را پدید میآورد به نام «کشتی خردکن».
من نمیفهمم مگر بعضیها جعبه مداد رنگی هستند؟! من روز اولی که تو را دیدم و پسندیدم والله و بالله یک رنگ دیگر بودی. البته همه تقصیرها به گردن فرد نیست و نقش تبلیغات و شست و شوی مغزی را نمیشود در این میان نادیده گرفت. وقتی از بچگی دخترها را طوری بار میآوریم که «باید آرایش کنی تا خوشگل بشی و یک پسر خوب بیاد خواستگاریت!» دیگر چه انتظاری میتوان داشت.
بمباران «آرایش کن تا خوشگل بشی» تا جایی ادامه مییابد که بچه بیآرایش واقعاً خوشگلمان تبدیل به موجودی شود که دیگر خودمان هم نشناسیمش. مخصوصا با آن آرایشهای عجیب و غریب «خلیجی» که خدا را شکر بالاخره از مد افتاد!
البته در سمت جنس مقابل هم اوضاع به همین منوال است و متاسفانه هستند پدر و مادرهایی که پسربچهها را از کودکی در باره اهمیت آرایش برای زیباییتر شدن جنس مخالف حساس بار میآورند. واقعاً یک دختربچه و پسربچه پنج شش ساله این چیزها را از کجا یاد میگیرند؟ غیر از کانون گرم خانواده؟ واقعا چرا؟ چرا تا این حد ساده و نادانسته تحت تاثیر تبلیغات قرار میگیریم؟ هیچ میدانید کشور انگلستان که از بزرگترین تولیدکنندگان لوازم آرایش در دنیاست، به لحاظ سرانه مصرف این محصولات در ردیف کم مصرفترینهاست؟ خب حالا که فهمیدید فکر میکنید به چه دلیل؟ البته دلایل بیشماری میتواند وجود داشته باشد و یکی از آنها شاید این باشد که مردم انگلستان احتمالاً وقتشان را صرف کارهای بهتر و مفیدتری میکنند!
همسر من در یک مهد کودک کار میکند. صبحها در بدو بدوی صبحانه خوردن و حاضر کردن بچهها و منی که ماشین را گرم کرده و هر ٢ دقیقه یک بار زنگ آیفون را به صدا در میآورم که «زود باشین دیر شد»، او خیلی بخواهد خودش را بکشد فوقش بتواند یک رُژ ساده بزند. من هم که طاقت ادا و اطوار بچهها را ندارم به بهانه گرم کردن ماشین جیم زدهام، خیلی بخواهم محبت کنم احتمالاً بگویم «بَه چه خوشگل شدی» و بعد گازش را بگیرم تا به کارهایمان برسیم و باز مدرسه بچهها دیر نشود!
به گفته همسرم سر و ظاهر مادر یکی از بچههای مهد هر روز به نحوی است که مربیها به شوخی راجع به او میگویند «انگار میخواد بره عروسی» و از طرف دیگر مادرهایی هم هستند که با چشمهای پف کرده بچههایشان را تحویل داده و با عجله راهی محل کار خود میشوند. با خودم فکر کردم اتفاقی که نهایتاً میافتد هم این است که آن خانم محترم احتمالاً تا ظهر میخوابد و این یکیها تازه ساعت ١٢ شب بعد از خشک کردن سینک ظرفشویی از خستگی بیهوش میشوند.
دیروز در لابهلای تعریفهای هر روزه همسرم از ماجراهای مهد کودک متوجه شدم گویا چندی پیش خانمی که ویزیتور کتابهای کمک آموزشی بوده و با یک شرکت پخش کتاب همکاری داشته، یک کتاب کمک آموزشی خوب را به مدیر مهد معرفی میکند و خانم مدیر هم بعد از مشورت با مربیها تصمیم میگیرد این کتاب را به عنوان بخشی از لوازم کمک آموزشی به اولیای بچهها ارایه کند تا در صورت تمایل آن را خریداری کرده و در خانه دقایقی را با بچههایشان به مطالعه بگذارند. نتیجه اینکه از بین همه پدر و مادرها فقط یک نفر از خریدن کتاب فوق برای فرزندش خودداری میکند. حتما میتوانید حدس بزنید چه کسی؛ بله، همان خانمی که کمی بالاتر غیبتش را کردیم!! (جمشید رضایی- کارشناس منابع طبیعی/شهروند)
شبکههای تلویزیونی، مطبوعات و پایگاههای فعال اینترنتی، انواع مدهای جدید و لباسهای مارکدار را تبلیغ میکنند و از این طریق، زمینه را برای گرایش خانوادهها و بهخصوص جوانان بهسوی مدهای نو مهیا میسازند. رونقگرفتن تجارت فرامرزی، افزایش تولید و خدمات، افزایش تقاضای مصرفکنندگان، بهوجود آمدن رفاه نسبی در زندگی طبقه متوسط، انسانها را به سوی ظاهر آراسته و توجه بیشتر به ظواهر زندگی سوق داد. در عصر ارتباطات و رسانههای برونمرزی، دنیای بیانتهای تبلیغات، چرخه تولید و مصرف را چنان گسترش داده است که بهدنبال آن خیابانهای تهران پر میشود از لباسهای زرد، سبز، نارنجی و قرمز، کفشهای هری پاتری، شلوارهای کوتاه، کرکرهای، گت، مانتوهای آستینکوتاه، بلوزهای تنگ، موی تنتنی و تیفوسی و رنگ موهای فانتزی.
علاوه بر زیرساختهای تاریخی و اجتماعی، مدگرایی در بین جوانان از یکسری اصول و سازههای روانشناختی نیز تبعیت میکند و با انگیزهها و نیازهای چندی در ارتباط است. به عنوان مثال، شده است که در محیط کار و تحصیل آدمی را ببینید که همه چیزش مارکدار است؟ لباس مارکدار پوشیدن گاهی فقط مختص طبقه اجتماعی خاصی نیست بلکه موضوعی است که فراگیر میشود و تبش جامعه را میگیرد؛ ولو اینکه درآمد، متناسب با لباس مارکدار پوشیدن نباشد اما به هر قیمتی شده، چیزی دست و پا میکنی و...
مارکگرایی مفهومی است که از اواسط دهه ١٩٨٠ مطرح شد. نتیجه این امر، این بود که بسیاری از شرکتها، علاوه بر تمرکز خود بر چگونگی تولید محصولات، به این موضوع توجه کنند که به ایجاد یک تصویر از نام تجاری شرکت خود در ذهن مردم بپردازند. این شرکتها با انتقال عملیاتهای تولیدی خود به کشورهایی برخوردار از نیروی کار و سایر هزینههای تولیدی ارزانتر، پول لازم جهت ارسال پیامهایی قدرتمند از نام تجاری خود را آزاد کردند.
مارکگرایی به شکلگیری برخی از قدرتمندترین و ثروتمندترین شرکتهای چند ملیتی در تمام زمانها منجر شده است. به این ترتیب برای شناساندن انواع مارکهای مربوط به شرکتهای تولیدی، بهطور موازی شرکتهای تبلیغاتی، وارد عرصه عمل شدند و اتفاقا نقش بسیار مهمی در این زمینه داشتند.
یکی از محورهای مهم برای طراحی تبلیغات، مخاطب قرار دادن کودکان و تولید محصولات مورد خواسته آنان است. این اقدام موجب نشاندن بذر شناسایی نشان تجاری در دل تک تک کودکان است، چراکه موفقیتهای بسیاری را در پی دارد.
این بذرها رشد خواهند کرد و ترجیحات، نگرشها و تصمیمات خرید کودکان را در تمام عمرشان شکل خواهند داد. طبق تحقیقات، نشان داده شده است که کودکان خردسال از ۶ ماهگی میتوانند تصاویر ذهنی آرمها و نشانهای تجاری شرکتها را در ذهن خود بازسازی کنند. بنابراین مشخص است که با یک جریان برنامهریزی شده مواجهیم که با دقت و ظرافت خاصی عمل میکند.
اینطور بهنظر میرسد که در جامعه فعلی، تب پوشیدن لباس مارکدار، آنقدر فراگیر شده که دیگر معیار خوشتیپی و شیکپوشی، مخصوصا در میان جوانترها فقط پوشیدن لباسهای شیک و زیبا نیست، بلکه معیار دیگری مثل مارک لباس اهمیت زیادی پیدا کرده است. مارک لباس آنقدر اهمیت پیدا کرده که معیارهایی همچون ظاهر و قیمت لباس را تحتالشعاع قرار داده است.
از منظر مطالعات فرهنگی میتوان اینطور بیان کرد که استفاده از لباس مارکدار برای افراد، یکی از شناسههای بارز رشد طبقه متوسط شده است که برای خروج از گستره اکثریت همسان و همطبقه خودش و برای نشان دادن میزان با کلاسی و رفاه زندگیاش، که شاید وجود خارجی نداشته باشد، شیکپوشتر بهحساب میآید!
فراموش نکنیم قشر جوان جامعه، علاوهبر نیازهای زیستی مشترکی که با سایر اقشار جامعه دارد، از یک سلسله نیازهای روانی و عاطفی ویژهای نیز برخوردار است که عدم ارضای آن، مسائل و مشکلات زیادی را برای جامعه به بار میآورد. ازجمله پیامدهای عدم تأمین نیازهای روحی و روانی جوانان، پیدایش خلأ فکری و فرهنگی است که زمینهساز نفوذ عناصر فرهنگی بیگانه و هجوم فکری و تبلیغی فرهنگهای بیگانه است. بهعنوان مثال، الگوطلبی یکی از ویژگیهای مهم دوره جوانی و نوجوانی است؛ یعنی جوان در مسیر کسب کمال بهطور طبیعی مایل است از طریق تأسی به منش و رفتار افرادی که آنان را مظهر کمالات میدانند، خود را به فضایل و ارزشهای اخلاقی آراسته سازد.
روشن است که اگر جوان به الگوی مناسبی در جامعه خود، دست نیابد، به الگوها و ارزشهایی که با استفاده از ابزارهای تبلیغی به تمجید از آنها میپردازند، گرایش پیدا میکند. بنابراین، ضرورت دارد که در محیط زندگی جوان، الگوهای مناسبی که با فرهنگ و ارزشهای پذیرفتهشده جامعه سازگاری دارند وجود داشته باشد تا این نیاز اصیل انسانی بهصورت شایسته با توجه به مبانی اعتقادی و ارزشی او تأمین شود و زمینه هرگونه کشش بهسوی الگوهای تحمیلی و در عینحال، زیانبار از بین برود.
بر همین اساس، اگر به سایر نیازهای زیستی، ذهنی، عاطفی، اعتقادی و فرهنگی جوان پاسخ مناسبی داده نشود، جوانان بهدنبال برآورده ساختن نیازهای کاذب خود رفته و الگوهای نادرست را ملاک عمل خویش قرار میدهند. اصل آنکه، متولیان امور مربوط به جوانان و امور فرهنگی موظفند نیازها و خواستههای قشر جوان را بشناسند، آنگاه با دقت کامل برای تأمین صحیح و بهموقع نیازهای او برنامهریزی کنند. (شهروند)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
خبرگزاری آریا -
تنها کسی که باید خود را به او اثبات کنید، خودتان هستید
گاهی اوقات ما سعی میکنیم به دنیا نشان بدهیم که بیعیب و نقص هستیم؛ به این امید که دیگران ما را بپذیرند و دوست داشته باشند. اما در توان ما نیست که همه را راضی نگه داریم؛ پس بهتر است از همان ابتدا به این منظور تلاش نکنیم.
زیبایی ما در آسیبپذیری ما، احساسات پیچیدهی ما، و عیبها و نقصهای ما نهفته است. هنگامی که بپذیریم درواقع چه کسی هستیم و از تلاش برای تبدیل شدن به کسی که دیگران انتظار دارند دست بکشیم، در حقیقت به استقبال رابطههای واقعی، شادی حقیقی و موفقیتهای بزرگ رفتهایم. هیچ نیازی به داشتن نقاب نیست. لزومی ندارد تظاهر کنید که کسی غیر از خودتان هستید. لازم نیست چیزی را به کسی اثبات کنید؛ زیرا…
1- برای تحتتأثیر قراردادن دیگران باید خودتان باشید.
در درازمدت بهتر است دیگران برای آنچه که هستید از شما نفرت داشته باشند، تا اینکه برای آنچه که نیستید دوستتان داشته باشند. درواقع، تنها روابطی در طولانی مدت دوام میآورند که شما را تبدیل به انسان بهتری کنند؛ بدون اینکه از شما فرد دیگری بسازند.
از مقایسهها و انتظارات چشمپوشی کنید. سعی کنید از خودتان در روزهای گذشته بهتر باشید؛ نه از دیگران. تنها کسی که باید خود را به او اثبات کنید، خودتان هستید. افراد مناسب، شما را برای این ویژگیها دوست خواهند داشت. آنها شما را برای تمام خصوصیاتی تحسین خواهند کرد که قبلاً افراد نامناسب به خاطرشان سرزنشتان کرده بودند. پس به خاطر کسی خود را تغییر ندهید.
2- هیچکس جز خودتان واقعاً نمیداند که چه چیزی برایتان بهتر است.
وقتی در جستجوی جلب پذیرش دیگران هستید، خودتان را گم نکنید. با اطمینان به راه خود ادامه بدهید و از کسی انتظار نداشته باشید که مسیر شما را درک کند، به خصوص اگر آنها با شما هممسیر نیستند. قدمهایی را بردارید که مختص خود شماست؛ زیرا هیچکس با کفشهای شما راه نمیرود.
دیگران را وادار کنید شما را همان طوری که هستید بپذیرند. همیشه حقیقت را بگویید، حتی وقتی خیلی سخت به نظر میرسد. اگر صادقانه خودتان باشید و در مسیر اشتیاق و تواناییهای خود حرکت کنید، خیرهکننده ظاهر خواهید شد. اجازه ندهید عقاید دیگران تمرکز شما را از بین ببرند. اگر از اشتباهات خود درس بگیرید قویتر خواهید شد و اعتمادبهنفستان به دنبال تجربههای مختلف افزایش خواهد یافت؛ زیرا یاد خواهید گرفت که میتوانید بیافتید، و بعد دوباره بلند بشوید به مسیر خود ادامه دهید.
تنها کسی که میتواند زندگی شما را تغییر بدهد خودتان هستید
3- تنها کسی که میتواند زندگی شما را تغییر بدهد خودتان هستید.
در هر موقعیتی که تا به حال برایتان پیش آمده، چه مثبت و چه منفی، تنها نکتهی مشترک، حضور شماست. مسئولیت فقط و فقط با خود شماست. باید بدانید که صرفنظر از هر اتفاقی که در زندگیتان میافتد، همیشه انتخابهایی دارید که بتوانید وضعیت خود را تغییر بدهید. اجازه ندهید که دخالتهای دیگران این حق را از شما بگیرند.
آنچه شما قادر به انجامش هستید، تابع تفکر دیگران در مورد تواناییهای شما نیست. بلکه کاملاً به شخص شما بستگی دارد که تصمیم دارید وقت و انرژی خود را چگونه صرف کنید. بنابراین نگرانی در مورد اینکه دیگران چه فکر میکنند را کنار بگذارید.
4- زندگی یک مسابقه نیست و لازم نیست چیزی را اثبات کنید.
هرکسی میخواهد به پایان مسیر برسد تا توجه دیگران را به خود جلب کند.اما حقیقت این است که شادی و رشد شما وقتی اتفاق میافتد که در تلاش برای پیش رفتن باشید، نه وقتی که به انتهای راه رسیدهاید. به هر قدمی که برمیدارید توجه کنید و از مسیرتان لذت ببرید. اجازه ندهید که عجله باعث شود که لذت بردن از هر لحظه را از دست بدهید. دیگران را فراموش کنید. زندگی یک مسابقه نیست؛ پس با لذت و آرامش به سوی هدف خود حرکت کنید.
از اثبات خود به دیگران دست بردارید و به خود این آزادی را بدهید که به کارهایی بپردازید که واقعاً برایتان مهم است. گاهی لازم است به خودتان یادآوری کنید که مجبور نیستید کسی باشید که دیگران میخواهند و یا کارهایی را انجام بدهید که دیگران انتظار دارند.
5- مسیر رسیدن به اهداف بزرگ، از میان شکستها میگذرد.
لازم نیست که همیشه درست عمل کنید، تنها لازم است که درباره اشتباه کردن، بیش از حد نگران نباشید. خرابکاری نیز بخشی از فرآیند است. اینکه گاهی اوقات باهوش به نظر نرسید نیز جزئی از مسیر حرکت به جلو است. اگر بیش از حد تلاش کنید که دیگران را با بینقص بودن خود تحت تاثیر قرار بدهید، درواقع مانع رشد و پیشرفت خود شدهاید.
زندگی کردن بدون شکستهای گاه به گاه غیر ممکن است؛ مگر اینکه به نحو آزاردهندهای محتاطانه زندگی کنید. اگر از شکست در مقابل دیگران واهمه دارید، احتمالاً نخواهید توانست آنچه را که برای رسیدن به موفقیت لازم است به درستی انجام بدهید. باید به یاد داشته باشید که تا زمانی که دست از حرکت رو به جلو برنداشتهاید، مهم نیست که چند بار شکست میخورید. در پایان، کسانی که به این شکستهای اجتنابناپذیر اهمیت ندادهاند، همانهایی هستند که به رویاهایشان دست مییابند. و شما هم میتوانید یکی از این افراد باشید.
6-راضی نگه داشتن همه، غیرممکن است.
برخی از افراد همیشه اشتباهات را به شما گوشزد میکنند، اما همین افراد اغلب شما را برای کارهای درستی که انجام دادهاید تشویق نخواهند کرد. سعی کنید یکی از این افراد نباشید و نیز با آنها ارتباط نداشته باشید.
وقتی با کسی معاشرت میکنید که بی هیچ دلیلی شما را مورد تحقیر و بیاحترامی قرار میدهد، خود را با تلاش برای تغییر دادن او و یا به دست آوردن تایید او خسته نکنید. در ضمن مطمئن شوید که جایی برای نفرت از او در قلبتان باقی نگذارید. تنها به سادگی از کنار این افراد عبور کنید. زیرا زمانی که صرف آنها میکنید، جز زمانهای تلفشده زندگیتان خواهد بود و تنفری که نسبت به آنها احساس میکنید در نهایت به خودتان صدمه خواهد زد.
منبع: خوارزمی
خبرگزاری آریا -
تنها کسی که باید خود را به او اثبات کنید، خودتان هستید
گاهی اوقات ما سعی میکنیم به دنیا نشان بدهیم که بیعیب و نقص هستیم؛ به این امید که دیگران ما را بپذیرند و دوست داشته باشند. اما در توان ما نیست که همه را راضی نگه داریم؛ پس بهتر است از همان ابتدا به این منظور تلاش نکنیم.
زیبایی ما در آسیبپذیری ما، احساسات پیچیدهی ما، و عیبها و نقصهای ما نهفته است. هنگامی که بپذیریم درواقع چه کسی هستیم و از تلاش برای تبدیل شدن به کسی که دیگران انتظار دارند دست بکشیم، در حقیقت به استقبال رابطههای واقعی، شادی حقیقی و موفقیتهای بزرگ رفتهایم. هیچ نیازی به داشتن نقاب نیست. لزومی ندارد تظاهر کنید که کسی غیر از خودتان هستید. لازم نیست چیزی را به کسی اثبات کنید؛ زیرا…
1- برای تحتتأثیر قراردادن دیگران باید خودتان باشید.
در درازمدت بهتر است دیگران برای آنچه که هستید از شما نفرت داشته باشند، تا اینکه برای آنچه که نیستید دوستتان داشته باشند. درواقع، تنها روابطی در طولانی مدت دوام میآورند که شما را تبدیل به انسان بهتری کنند؛ بدون اینکه از شما فرد دیگری بسازند.
از مقایسهها و انتظارات چشمپوشی کنید. سعی کنید از خودتان در روزهای گذشته بهتر باشید؛ نه از دیگران. تنها کسی که باید خود را به او اثبات کنید، خودتان هستید. افراد مناسب، شما را برای این ویژگیها دوست خواهند داشت. آنها شما را برای تمام خصوصیاتی تحسین خواهند کرد که قبلاً افراد نامناسب به خاطرشان سرزنشتان کرده بودند. پس به خاطر کسی خود را تغییر ندهید.
2- هیچکس جز خودتان واقعاً نمیداند که چه چیزی برایتان بهتر است.
وقتی در جستجوی جلب پذیرش دیگران هستید، خودتان را گم نکنید. با اطمینان به راه خود ادامه بدهید و از کسی انتظار نداشته باشید که مسیر شما را درک کند، به خصوص اگر آنها با شما هممسیر نیستند. قدمهایی را بردارید که مختص خود شماست؛ زیرا هیچکس با کفشهای شما راه نمیرود.
دیگران را وادار کنید شما را همان طوری که هستید بپذیرند. همیشه حقیقت را بگویید، حتی وقتی خیلی سخت به نظر میرسد. اگر صادقانه خودتان باشید و در مسیر اشتیاق و تواناییهای خود حرکت کنید، خیرهکننده ظاهر خواهید شد. اجازه ندهید عقاید دیگران تمرکز شما را از بین ببرند. اگر از اشتباهات خود درس بگیرید قویتر خواهید شد و اعتمادبهنفستان به دنبال تجربههای مختلف افزایش خواهد یافت؛ زیرا یاد خواهید گرفت که میتوانید بیافتید، و بعد دوباره بلند بشوید به مسیر خود ادامه دهید.
تنها کسی که میتواند زندگی شما را تغییر بدهد خودتان هستید
3- تنها کسی که میتواند زندگی شما را تغییر بدهد خودتان هستید.
در هر موقعیتی که تا به حال برایتان پیش آمده، چه مثبت و چه منفی، تنها نکتهی مشترک، حضور شماست. مسئولیت فقط و فقط با خود شماست. باید بدانید که صرفنظر از هر اتفاقی که در زندگیتان میافتد، همیشه انتخابهایی دارید که بتوانید وضعیت خود را تغییر بدهید. اجازه ندهید که دخالتهای دیگران این حق را از شما بگیرند.
آنچه شما قادر به انجامش هستید، تابع تفکر دیگران در مورد تواناییهای شما نیست. بلکه کاملاً به شخص شما بستگی دارد که تصمیم دارید وقت و انرژی خود را چگونه صرف کنید. بنابراین نگرانی در مورد اینکه دیگران چه فکر میکنند را کنار بگذارید.
4- زندگی یک مسابقه نیست و لازم نیست چیزی را اثبات کنید.
هرکسی میخواهد به پایان مسیر برسد تا توجه دیگران را به خود جلب کند.اما حقیقت این است که شادی و رشد شما وقتی اتفاق میافتد که در تلاش برای پیش رفتن باشید، نه وقتی که به انتهای راه رسیدهاید. به هر قدمی که برمیدارید توجه کنید و از مسیرتان لذت ببرید. اجازه ندهید که عجله باعث شود که لذت بردن از هر لحظه را از دست بدهید. دیگران را فراموش کنید. زندگی یک مسابقه نیست؛ پس با لذت و آرامش به سوی هدف خود حرکت کنید.
از اثبات خود به دیگران دست بردارید و به خود این آزادی را بدهید که به کارهایی بپردازید که واقعاً برایتان مهم است. گاهی لازم است به خودتان یادآوری کنید که مجبور نیستید کسی باشید که دیگران میخواهند و یا کارهایی را انجام بدهید که دیگران انتظار دارند.
5- مسیر رسیدن به اهداف بزرگ، از میان شکستها میگذرد.
لازم نیست که همیشه درست عمل کنید، تنها لازم است که درباره اشتباه کردن، بیش از حد نگران نباشید. خرابکاری نیز بخشی از فرآیند است. اینکه گاهی اوقات باهوش به نظر نرسید نیز جزئی از مسیر حرکت به جلو است. اگر بیش از حد تلاش کنید که دیگران را با بینقص بودن خود تحت تاثیر قرار بدهید، درواقع مانع رشد و پیشرفت خود شدهاید.
زندگی کردن بدون شکستهای گاه به گاه غیر ممکن است؛ مگر اینکه به نحو آزاردهندهای محتاطانه زندگی کنید. اگر از شکست در مقابل دیگران واهمه دارید، احتمالاً نخواهید توانست آنچه را که برای رسیدن به موفقیت لازم است به درستی انجام بدهید. باید به یاد داشته باشید که تا زمانی که دست از حرکت رو به جلو برنداشتهاید، مهم نیست که چند بار شکست میخورید. در پایان، کسانی که به این شکستهای اجتنابناپذیر اهمیت ندادهاند، همانهایی هستند که به رویاهایشان دست مییابند. و شما هم میتوانید یکی از این افراد باشید.
6-راضی نگه داشتن همه، غیرممکن است.
برخی از افراد همیشه اشتباهات را به شما گوشزد میکنند، اما همین افراد اغلب شما را برای کارهای درستی که انجام دادهاید تشویق نخواهند کرد. سعی کنید یکی از این افراد نباشید و نیز با آنها ارتباط نداشته باشید.
وقتی با کسی معاشرت میکنید که بی هیچ دلیلی شما را مورد تحقیر و بیاحترامی قرار میدهد، خود را با تلاش برای تغییر دادن او و یا به دست آوردن تایید او خسته نکنید. در ضمن مطمئن شوید که جایی برای نفرت از او در قلبتان باقی نگذارید. تنها به سادگی از کنار این افراد عبور کنید. زیرا زمانی که صرف آنها میکنید، جز زمانهای تلفشده زندگیتان خواهد بود و تنفری که نسبت به آنها احساس میکنید در نهایت به خودتان صدمه خواهد زد.
منبع: خوارزمی