جام جم سرا: احساس میکردم، نسبت به روزهای گذشته به من بیتوجهتر شده است، خودش میگفت به دلیل زیاد شدن کارهایش، روحیهاش تغییر کرده، اما رفتارهای او چیز دیگری را فریاد میزد که من جرأت نجوا کردنش را هم نداشتم. هروقت به بهانهای کنار او میرفتم، صفحه موبایلش را خاموش میکرد. روی تلفن همراهش رمز گذاشته بود. اگر زیاد کنار او مینشستم و فرصت نمیکرد، پیامهایش را چک کند، عصبی میشد و مرا به دنبال کاری میفرستاد تا آنجا نباشم.
یکبار که از رفتارهای او و صدای مدام رسیدن پیامک در وایبر کلافه شده بودم، دعوای مفصلی راه انداختم. نتیجه دعوای من، سایلنت کردن تلفنش بود. همسرم گمان کرده بود شنیدن صدای پیامهای دریافتی آزارم میدهد در حالی که مضمون این پیامها بود که زندگی مرا نابود میکرد. دیگر نمیشنیدم چند نفر برای او پیام میفرستند، فقط چشمان او را میدیدم که میخواند، دستانش که تایپ میکند و رفتارش که عوض میشود.
هر وقت به او میگفتم که حس میکنم چیزی یا کسی بین ما قرار دارد، عصبانی میشد تا اینکه یکبار نمیدانم چرا تلفن همراهش را بدون آنکه قفل کند بالای سرش گذاشت و خوابش برد. من هم وارد وایبر او شدم و آنچه را تمام این ماهها حس میکردم و از تغییر رفتارهایش میفهمیدم با چشمان خود دیدم. باورم نمیشد، جایی همین حوالی، کنار من، در خانه مشترکمان همسرم تمام حرفهایی را که به من نمیگوید، به زنان دیگر میگوید. راست میگفت، زن خاصی در زندگی او نبود. زنهای مختلفی بودند که البته با همه آنها حرف مشترکی میزد. حرفی که باید تنها به من و در گوش من زمزمه میکرد... .
***
نسل های قبل از ما خیلی خوشبخت بودند که زندگیشان واقعی بود. اگر عاشق میشدند به جای پیامک و چت باید با دلهره سر قرار حاضر میشدند، اگر میخواستند با کسی حرف بزنند، باید کنار تلفن ثابت مینشستند، کارهای دیگرشان را تعطیل میکردند و با آن شمارهگیرهای قدیمی که میچرخید و عدد «یک» خیلی زودتر از «9» گرفته میشد، شماره خانه طرف مقابل را میگرفتند، میدانستند شاید شخص دیگری پاسخ دهد پس آماده بودند تا خود را معرفی کنند، حال و احوالی کرده و منتظر شخص مورد نظر شوند.
نسل های قبل از ما خیلی خوشبخت بودند که محبتشان واقعی بود، دعوایشان واقعی بود و حتی خیانتشان هم واقعی و قابل رویت بود. ما، انسانهای نسل کلیک و دهکده جهانی از موهبت درک واقعی خیلی چیزها و رفتارها محرومیم.
همین زندگی در فضاهای غیرواقعی باعث شده است ارتباطات درون خانواده ما نیز آسیب ببیند. حضور فیزیکی در کنار هم داریم، اما با یک وسیله کوچک مثل تلفن همراه یا تبلت میتوانیم به هزاران آدم دیگر در نقاط مختلف این گوی همیشه چرخان وصل شویم. خیلی راحت با گوشیهایی که مدرن شده از تمام لحظاتمان عکس بگیریم و در یک چشم برهم زدن در جایی به نام وایبر برای گروهی بفرستیم که دهها نفر عضو دارد. این ارتباطات و فضاهای جدید، علاوه بر امکانات و فوایدی که برای هر کدام از ما ایجاد میکند، میتواند آسیبهای جبرانناپذیری بزند که متاسفانه از آن غافلیم.
یکی از این آسیبها، آشنایی و روابطی است که ممکن است ایجاد شود. روابط خارج از محدودهای که لازم نیست در محل کار، دانشگاه یا در کوچه و خیابان باشیم تا سر راه زندگیمان سبز شود و همه چیز را به هم بریزد. میتواند با چند پیام معناگرا و احساسی در یک گروه شروع شود و اما به همین نوع پیامها و در جمع دیگران خلاصه نشود. برخی اوقات یک لغزش کوتاه میتواند آیندهمان را نابود کند.
مشکل اینجاست که لغزشهای این دوره زمانه مانند لغزشهای نسل قبل نیست. لباس موجه به تن دارد و خیلی راحتتر، قابل پوشانده شدن با الفاظ و حرفهای «وجدان آرام کن» است. دیگر مثل دهههای قبل اگر سر و کله یک شخص سوم در یک رابطهای مقدس مانند رابطه زناشویی پیدا شود، فرد شرمنده نمیشود. اصولا این روابط قدمهای اولش بسیار موجه است. حرف زدنها و آشناییهایی به بهانههای مختلف، اما چون قدم قدم پیش میرود، افراد متوجه نمیشوند در حال شکستن خطوط قرمز هستند. روز اول یکدیگر را خانم و آقا صدا میکنند، روز بعد اسم هم را به تنهایی میگویند و روز بعد با جانم و عزیزم.
هرچند انواع شبکههای اجتماعی و وسایل ارتباطی به بازار آمده، اما وایبر چیزی است که نهچندان آرام، بلکه با سرعتی باور نکردنی، مهمان ناخوانده خانههایمان شده است. سن و سال نمیشناسد، خانهدار و شاغل برایش فرقی ندارد. جنسیت هم مهم نیست. روزهای اول حس میکنی چقدر خوب است که میتوانی از همه دوستانت سراغ بگیری. میتوانی عکسهایشان را ببینی. در گروههایی عضو شوی که حرفهای قشنگ و خواندنی و گاهی هم خندهدار به اشتراک میگذارند، اما خیلی زود میبینی این نوع از ارتباط بیشتر از فرزندانت درگیرت کرده است.
ما همیشه فکر میکنیم که مرگ برای همسایه است؛ گاهی اینقدر از خودمان مطمئن هستیم که به گمانمان اگر وسط آتش هم بایستیم، نخواهیم سوخت. به همین دلیل به جای آنکه مراقب رفتارمان باشیم، دل به هر چه باداباد میسپاریم.
منظور ما از طرح این موضوع حذف کردن وایبر یا هر چیز مانند او نیست، اما حد نگه داشتن در استفاده از این وسیله و همچنین رعایت خطوط قرمزی که در زندگی واقعی به آن پایبند هستیم، میتواند زندگیهای مجازیمان را هم ایمن کند.
باید مراقب باشیم که قبح و زشتی هر کاری در دفعات اول بیشتر ما را آزار میدهد. قدمقدم ممکن است رفتاری برایمان عادی شود که روزی بسیار ناهنجار به حساب میآمد. داشتن یک خانواده آرام ارزشمندتر از هر چیز در این دنیاست. عزیزترین انسانهای زندگی ما در چاردیواری خانهمان و در کنارمان هستند، اما متاسفانه هر روز به یک بهانه، از آنها غافل میشویم. تکنولوژی زمانی خوب است که باهم بودنمان را راحتتر کند، اگر بخواهد به آن آسیبی برساند همان بهتر که نباشد.
ندا داوودی
جام جم سرا: شب اول فقط عکس کارهای شرکتش را فرستاد و کمی در این باره با هم حرف زدیم. چند روزی از او خبری نبود. بعد از چند روز از اتاقش عکسی فرستاد و خواست تا نظرم را به او بگویم. بعد از من خواست عکس اتاقم را برای او بفرستم تا ببیند سلیقهام چطور است. حرفهایمان کمکم از میز و صندلی و اتاق و سلیقه به سمت خودمان کشیده شد. عکسهایمان هم همینطور.
بار اول گفت عکس واضحتری از آنچه در آن شبکه اجتماعی گذاشتهای برایم بفرست. میخواهم ببینم بانوی به این خوش سلیقگی چه چهرهای دارد، بعد گفت میخواهم ببینم موهایت چه رنگی است و.... نمیدانم چرا اما در این مدت با این که خیلی او را نمیشناختم، بهخاطر حجم بالای مکالمهمان، با او احساس نزدیکی میکردم. از صبح تا شب جملات زیبایی برایم میفرستاد و کمکم به من ابراز علاقه کرد. گفت قصدش ازدواج است و خیلی زود کارهایش را جمع و جور میکند تا با خانوادهاش به خواستگاری بیاید. از من خواست به کارگاهش بروم و کارهایش را از نزدیک ببینم. من رفتم، آنجا تنها بودیم و... وقتی به خانه برگشتم، تلفنش در دسترس نبود. دیگر از او خبری نشد تا این که یک بار پیامکی برایم فرستاد که اگر از رابطهمان به کسی حرفی بزند، تمام عکسهایی که برایش فرستاده بودم را در اینترنت منتشر خواهد کرد. باورم نمیشد تمام حرفهای عاشقانهاش دروغ بود. همینطور باورم نمیشد که من این عکسها را از خصوصیترین لحظاتم برای کسی فرستادم که نمیشناختم. دلم میخواهد سرم را روی زانوان مادرم بگذارم و با او درد دل کنم، کاش میدانست... .
خوش به حال پدر و مادرهای قدیم. امروز هر چند امکانات زندگی بیشتر شده و خیلی کارها با راحتی بیشتری انجام میشود اما مدیریت رابطه با همسر، تسلط بر روابط خارج از خانه فرزندان و در یک کلام کنترل فرزندان کار سختتری شده است. این روزها بزرگراههایی که پایشان به خانه ما باز شده، در کنار خدماتی که میدهند، بر نگرانیهایمان افزودهاند.
زمانهای قدیم، پدر خانواده قانونی وضع میکرد که بعد از فلان ساعت، نباید فرزندان بیرون از خانه باشند. همه چیز معلوم بود. اگر فرزندی قرار بود سرپیچی کند، اگر قرار بود جایی بماند، رابطهای برقرار کند و هر کار دیگر، والدین او اولین افرادی بودند که میفهمیدند، او را مواخذه میکردند یا برای رفتار خارج از محدوده اش تصمیمی میگرفتند. هر چند گاهی سبک تربیتی سختگیرانه وجود داشت، اما زندگیها قانون و قرار خودش را داشت.
این روزها اگر همه خانواده از صبح تا شب هم در خانه باشند و بیرون از منزل نروند، باز هم میتوانند جایی دیگر باشند و مشغول کاری دیگر.
دیگر کسی را نمیبینی که موبایل نداشته باشد. حتی در مهمانیها خیلی از افراد، خودشان اینجا و دلشان در دنیای مجازی یا گروههای وایبری است.
نظارت والدین بر روابط فرزندان بسیار کم شده است. آنها نمیدانند فرزندشان با چه افرادی دوست میشود، چه چیزهایی بین شان رد و بدل میشود و میتواند چقدر در آینده آنها تاثیر بگذارد.
واقعیت این است که باید تغییر را قبول کرد. دنیای واقعی ما با دنیای مجازی در هم تنیده شده پس باید خودمان و فرزندانمان برای استفاده صحیح از این دنیا آماده باشیم.
با توجه به این که هر روز سر و کله یک امکان ارتباطی جدید پیدا میشود، بهتر است به جای دادن ماهی، به فرزندمان ماهیگیری بیاموزیم. یعنی او را آماده بکنیم تا بتواند روابط بیحد و مرز دنیای جدید را مدیریت صحیح کند. به او بیاموزیم خطوط قرمزی که در زندگی واقعی وجود دارد، در اینترنت و موبایل هم باید رعایت شود. فرزند ما از همان ابتدای نوجوانی باید بداند وقتی دکمه ارسال را زد و چیزی را فرستاد در حقیقت هیچگونه تملکی روی آن نخواهد داشت.
باید برای او توضیح دهیم اگر نسل ما مزاحم تلفنی داشت یا در مسیر مدرسه کسی ممکن بود با حرفها و نقش بازیکردن، هوایی مان کند، او و هم نسلانش هر لحظه با وصلشدن به دنیای اطراف میتوانند در معرض یک مزاحمت و تباه کردن آینده قرار بگیرند.
البته او هم مثل ما دوست ندارد مدام در حال نصیحت شنیدن باشد و این نکات را به او یادآوری کنیم. بهتر است از همان کودکی، با برقراری ارتباط صمیمانه و دوستی با فرزندمان، راهی برای روزهای نوجوانی، جوانی و حرفهای نگفتهاش باز کنیم.
بهترین واکسینهکردن فرزندان، داشتن خانهای گرم و والدینی مهربان است که آنها را از لغزش مصون میدارد و حتی اگر اشتباهی به حکم انسان بودن از آنها سر بزند، خیلی راحتتر با والدینشان در میان میگذارند، قبل از آن که دیر شود.
این قانون فقط درباره فرزندان خانه صدق نمیکند. نمیتوانیم مدام همسرمان را در همه فضاهای مجازی چک کنیم و نمیتوانیم همیشه نگران این باشیم که ممکن است سرو کله یک رقیب از راهدور در زندگی ما پیدا شود، اما میتوانیم جایگاه خودمان و زندگی مشترکمان را برای او تثبیت کنیم.بهتر است به نقشهای خانوادگیمان بیشتر توجه کنیم. وقتی والدین خودشان هم درگیر آسیبهای دنیای جدید شدهاند، نمیتوان از فرزندان آنها توقع داشت حد و مرزها را بخوبی بشناسند. کمی واقع بین بودن کمک میکند اگر از هر وسیله ارتباطی استفاده میکنیم، وقتی را برای آن در نظر بگیریم و قوانینی را هنگام استفاده رعایت کنیم تا زندگیمان دستخوش خطا نشود. (ضمیمه چاردیواری/ندا داوودی)
شاید اگر آن زمان برای چاردیواری مینوشتم این رفتار را تحلیل کرده و نام چشم و همچشمی بر آن میگذاشتم، اما حال سالها از آن زمان گذشته و اگر قرار باشد از چشم و همچشمی و آسیبهای این عادت که بیشتر منصوب به برخی آدمهاست صحبت کنیم، قصه ما سر درازی خواهد داشت، اما از آنجا که چند هفته است در مورد یک غریبهای که دیگر چندان غریب نیست، صحبت میکنیم، این بار هم چشم و همچشمیهای وایبری چیزی است که میخواهم در باره آن کمی با هم گپ بزنیم.
یک توانایی که میتواند بسیار راهگشا باشد در ارتباطات وایبری وجود دارد، امکان عکس گرفتن و همان لحظه ارسال کردن است. این امکان بسیاری از مواقع میتواند به فریاد ما برسد. همین چند روز قبل وقتی باید کپی شناسنامه را به سرعت ایمیل میکردم و امکان اسکن نبود، خیلی راحت با تلفن همراهم عکس گرفتم و بعد از طریق وایبر برای کسی که باید، ارسال کردم. در عرض چند ثانیه کار انجام شد. آن موقع بود که پیش خودم گفتم: عجب چیز خوبی است این وایبر!
اما وقتی به خانه آمدم، خواهرم را دیدم که زانوی غم بغل گرفته و به تلفن همراهش خیره شده. از او علت ناراحتیاش را جویا شدم که گفت: چند سال است من ازدواج کردم، اما هنوز همان مبلهای قبل را دارم. همه دوستان دبیرستانیام، مبلمان منزلشان را عوض کردهاند. با تعجب به او نگاه کردم و گفتم: تو که آنها را سالهاست ندیدهای و اصلا تا به حال خانهشان نرفتهای، از کجا چنین حرفی میزنی! نکند علم غیب داری؟
خواهرم گوشیاش را نشانم داد و با حالتی که انگار تمام کشتیهایش غرق شده است، ادامه داد: بیا خودت ببین. عکس خانههایشان را قبلا در گروه فرستاده بودند، اما تازگی همهشان عکس جدید فرستادهاند البته به بهانهای که از بقیه افراد بپرسند آیا خوب است یا نه.
تا قبل از این فکر میکردم فرستادن عکس از لحظات خصوصی یا بدون پوشش میتواند دردسرساز شود، اما انگار حتی تیر و تخته هم میتواند برایمان مشکل درست کند اگر بتوانیم از یک وسیله مدرن به نام وایبر برای یک عادت اخلاقی کهنه نامناسب به نام چشم و همچشمی استفاده کنیم.
البته نباید گناه حال بد خواهرم را گردن وایبر بیندازم، چون او میتوانست از پشت تلفن بشنود که فلان دوستش فرش خانهاش را عوض کرده و حالش همین قدر خراب شود چون او عادت دارد زندگی اش را با دیگران مقایسه کند، اما وایبر با این عکسهای «همین الانی»اش تقریبا پای زندگی همه را به هم باز کرده است. دیگر لازم نیست منتظر سال نو شویم تا به خانه هم برویم و در کنار عید دیدنی، لوازم هم را برانداز کنیم. خیلی راحت میتوانیم هر لحظه از خود و خانه و حتی ماشینمان عکس جدید برای آنهایی بفرستیم که با دیدن آن غمگین خواهند شد. یکی از دوستان خواهرم هر گاه وسیله جدیدی میخرد، فرزندش را کنار آن مینشاند و عکس میگیرد و در گروه به بهانه عکس جدید دخترم! انتشار میدهد. حال این دختر یک ساله گوشه سمت چپ عکس نشسته و تمام عکس بوفه جدید، تلویزیون جدید، مبل راحتی جدید و... است. این مشکل جدید که همان چشم و همچشمیهای وایبری است هم ربط زیادی به این وسیله ندارد و برمیگردد به فرهنگ ما و چشم و همچشمیهای زیربناییمان که گویی برای برخی از ما کاملا طبیعی جلوه میکند. برای دور ماندن از این آسیب باید حواسمان باشدگرفتار ارسال این گونه عکسها نشویم.
مخصوصا در این روزهای پایانی شهریور که بازار مسافرت داغ است و چند سالی است همه ما ایرانیها کل ایران را گشتهایم و حال باید کشورهای خارج را سیاحت کنیم و خوب چه وسیلهای بهتر از وایبر و انتشار عکس در کشورهای دیگر برای نشان دادن میزان دارایی خانواده!
وقتی به خانواده فکر میکنم، یک گیاه سبز و دوستداشتنی را متصور میشوم که این روزها زیر لگد تکنولوژی به دلیل نبود مدیریت ما در حال له شدن است. واقعا هر گروهی ارزش عضو شدن را دارد؟ میتوان همراه گروههایی بود که حرفهایشان حرف زندگی است و اگر وقتی گذاشته میشود در عوض مطلبی آموخته شده یا حس خوبی به زندگی تزریق میشود. ارتباط با آدمها به صورت تک نفره هم همین طور است. افرادی که چنین حرفهایی میزنند و چنین عکسهایی میفرستند، جز تلخکردن زندگی و کمرنگ کردن داشتهها، فایده دیگری ندارند. باید روابط و داد و ستدها را در وایبر کنترل کرد، اما برای رسیدن به این توانایی باید حس چشم و همچشمی را هم مهار کرد. وقتی در دنیای واقعی و در زندگی روزمرهمان چنین حال و هوایی نداشته باشیم، دیگر نه وایبر و نه هیچ چیز دیگری نمیتواند ما را به این سمت سوق دهد. اگر کسی سفر میرود میتواند از یک گل زیبا عکس بگیرد و انتشار دهد، سر در هتل پنج ستاره، طبیعتی که حس خوب برای دیگران ایجاد کند، نیست اما به کسی که این عکس را ارسال کرده، حس خوب توانایی مالی و به رخ کشیدن آن را خواهد بخشید. مراقب باشیم حال خودمان را تلخ نکنیم و زندگیمان را درگیر چشم و همچشمی واقعی و مجازی نسازیم. حتی از همین وایبر هم میتوان استفاده کرد تا با دنیای بهتری آشنا شد. گروههای ادبی، دلنوشتههای زیبا، شعر و داستان، گفتن از اماکن تاریخی ایران، خاطره بازی و یاد از گذشته، با خبر بودن از احوال افرادی که فرصت ارتباط به گونهای دیگر با آنها نیست و... اینها کارهایی است که میتواند جایگزین فرستادن عکس تابلو فرش جدید برای دختر خالهتان باشد. حال انتخاب با شماست، میخواهید در این فضا به دنبال چه چیزی باشید... . (ضمیمه چاردیواری)
ندا داوودی
تو تمام این سالها قدم به قدم به هم نزدیکتر شدیم و حالا که20 سال از اولین دیدارمون میگذره، یکی از امینترین دوستان منه! دوستی که میتونم بهش اعتماد کنم، حرفهام رو بهش بگم و اصلا لازم نیست خیلی از حرفها رو بیان کنم. اون خودش میدونه و درک میکنه. داشتن چنین دوستهایی تو زندگی لازمه. افرادی که وقتی کم میاری و نیاز به حضور یک نفر داری، با اولین تماس یا حتی بدون تماس کنارت هستن. افرادی که میتونی رو حرف شون حساب کنی. میتونی راحت باهاشون بخندی و گریه کنی. دوستی برای من چنین معنیای داره. چیزی حتی فراتر از ارتباط خونی. چیزی که آدمها رو به هم وصل میکنه بدون هیچ اجبار و شجرهنامهای. دوستهایی از این جنس، کنار هم میمونن و همدیگه رو میفهمن و زندگی بدون داشتن چنین دوستهایی سختترین کار دنیاست.
اما نسل امروز تعریف خودش را از دوستی دارد. نه فقط نسل امروز که ما نسل دیروزیها هم وقتی به امروز رسیدیم بسیاری از تعاریفمان را عوض کردیم.
البته تغییر و به سمت کمال گام برداشتن خوب است. باید در طول زمان باورها را الک کرد تا آنها که خوب نیستند، روی زمین بریزند، اما آنها که بوی اصالت و زیبایی میدهند، بمانند برای همیشه، برای زندگی که هر قدر هم مدرن شود باز به این اصالتها نیاز دارد.
مشکل زمانی آغاز میشود که وسایل مدرن، راههای ارتباطی جدید، گام برداشتن در دهکده جهانی و بهانههایی از این قبیل، نمیگذارد حواسمان به اصالتهایی باشد که زندگی حتی در قرنهای دیگر هم بدون آن ممکن نخواهد بود.
یکی از این اصالتها که من اسمش را ضروری چون هوا گذاشتهام، دوستی و دوستیابی است.
پیدا کردن دوست و البته نگهداشتن آن از مهارتهایی است که قواعد خود را دارد و از جمله مهارتهایی است که باید به فرزندان آموخت، همکلامی و همعملی.
اما بشنوید از دوستیها یا اصطلاحا فرندهای این روزگار. دیگر لازم نیست سالها کنار هم باشید، همدیگر را بشناسید و به پشتوانه لحظات خوب و بدی که کنار هم بودید، نام دوست بر هم بگذارید. شما میتوانید بسادگی صاحب یک دوست شوید، البته خیلی بیشتر از یک دوست، چندین دوست و چندین گروه دوستانه.
مواد لازم برای تهیه چنین دوستیها:
یک تلفن همراه پیشرفته، تبلت یا لپتاپ
اینترنت
وقت کافی
نرمافزار وایبر یا مخلفات دیگرش
طرز تهیه:
ابتدا خود را در چند گروه عضو میکنید. برای آشنایی بیشتر با اعضای گروه و نشان دادن خود به دیگران سعی میکنید هر چه بیشتر صحبت کنید. ابتدای کار یک عکس زیبا و ترجیحا با فتوشاپ اصلاح شده را برای خود انتخاب کنید. در مرحله بعد از سایتها و وبلاگها و دیگر گروههایی که فعالیت دارید، جملات و حرفهای زیبا را کپی کرده و در گروه مورد نظر میگذارید.
زیر مطالب دیگران نظر میگذارید و کمکم با همه اعضای گروه دوست میشوید. حال میتوانید با آنها که بیشتر دوست هستید، به طور خصوصی هم در ارتباط باشید. خسته نباشید، دوست شما آماده است. امیدوارم از این دوستی نهایت لذت را ببرید.
البته وایبر خدمت زیادی به دوستیهای قدیمی و در حال فراموشی کرده است. من در گروهی عضو هستم که دوستان دوران راهنماییام آن را تشکیل دادهاند. هر کدام از ما در این گروه هر کسی را که میشناسد از آن روزها، وارد کرده است و حالا تقریبا تمام همکلاسیها در این گروه هستیم، از حال هم با خبریم و گاهی قرار ملاقات حضوری میگذاریم. این سالها بیخبری باعث شده است هر کدام تغییرات زیادی بکنیم، اما در هر صورت یکدیگر را از قبل میشناسیم. البته بجز این گروه پرخاطره، در گروههای زیادی عضو هستم که یک نفر از آن گروه را میشناسم و با ورودم به آن، با تعداد افراد زیادی روبهرو شدهام که از آنها فقط عکسی هست و اسمی و شماره تماسی!
برخی از گروه ها به یک دلیل خاص مثلا شعرهای فارسی، نکتههای سلامت و...ایجاد شدهاند که افراد حول همان موضوع حرف میزنند، اما کمکم یکدیگر را مخاطب قرار داده و احساس دوستی میکنند. البته اگر مراقب باشیم و بدانیم حد و حدود روابط وایبری چقدر باید باشد، مشکلی پیش نمیآید، اما اسم این روابط را نمیشود دوستی گذاشت. یا باید اسم جدیدی برایش انتخاب کرد یا اسم آن دوستیهای قدیمی و اصیل و ماندگار را تغییر داد. این دو نمیتوانند به یک نام خوانده شوند.
نهتنها وایبر، بلکه هیچ فضای غیرواقعی دیگری نمیتواند بستر خوبی برای دوستی باشد. وقتی زنان و مردان زیادی گرفتار این گونه روابط میشوند و وقتشان را به گفتوگوهایی به بهانه دوستی با افراد مختلف در گوشی موبایلشان میگذرانند، دیگر از نوجوانان و حتی کودکانی که به خاطر طبقه اجتماعی والدین از کوچکی مجهز به موبایل پیشرفته هستند و میتوانند خیلی زود با چند جمله و علاقه مشترک، فکر کنند دوست جدید پیدا کردهاند، نمیتوان توقع داشت.
اما چیزی که باید مراقب آن باشیم، دوستیهایی است که نباید رنگ وایبر و هیچ فضای مجازی دیگری را بگیرد. باید در دنیای واقعی دوستانی داشته باشیم و دوستانی ماندگار برای روزهایی که دلمان یک حضور گرم میخواهد، کنارمان، جایی همین حوالی. (ضمیمه چاردیواری)
ندا داودی
جام جم سرا: سراغ تلفن همراهم رفتم. به پیامهای گروهی توجه نکردم اما دو نفر برایم به صورت فردی پیام داده بودند که آنها را خواندم. هر دو یک پیام مشابه را فرستاده بودند، بحث زلزله! گفتند که امشب تهران زلزله میآید و از من خواسته بودند خودم را به یک جای امن برسانم.
خیلی توجه نکردم چون تا جایی که من به خاطر دارم از وقتی دانشآموز بودم چند وقت یکبار چنین شایعهای پخش میشد. اما بعد از یک ساعت علاوه بر تعداد پیامهای دریافتی، مادرم تماس گرفت و گفت یکی از دوستانشان گفته است: اعلام کردند که قرار است زلزله بیاید. گفت که نگران من و برادرم و بچههایمان است!
هر قدر تلاش میکردم به مادرم بگویم که وایبر یک مرجع مناسب خبر نیست و همیشه حرفهایی که در وایبر گفته میشود پشتوانهای ندارد، اما گویا همین که تعداد زیادی این حرف را نقل کرده بودند، خود دلیلی بر صحت آن بود و دوست عزیز مادرم گفته بود همه در وایبر این موضوع را تائید کردهاند.
من برای ایشان توضیح دادم زلزله را متخصصان لرزهنگاری فقط چند لحظه قبل میتوانند تشخیص دهند و اگر میشد از روز قبل یا صبح زود خبر داد شب قرار است زلزله بیاید که دیگر غمی نبود! هرچند توضیحات من کامل نبود، در ظاهر توجیه شد؛ اما من میدانستم تا صبح نگرانی مادرانهشان مانع یک خواب راحت میشود، مثل خیلی از مادرها و هموطنانی که آن روز نگران بودند.
چند وقت بعد وقتی بحث روغن پالم داغ داغ بود هم برخی پیامها در مورد استفاده نکردن از محصولات لبنی نامآشنا بین مردم رد و بدل شد. هر چند اصل استفاده غیرمجاز از این روغن در محصولات لبنی درست بود، اما بسیاری از نامهای آشنایی که در لیست سیاه پیامهای وایبری بود، از این اتهام مبرا شدند.
اما واقعا دروغهای وایبری چه فرقی با دیگر دروغها دارد؟ میشود بسیاری از این اخبار دروغ را در اینترنت جستجو کرد. مگر قبل از اینکه وایبر و... سر و کلهشان به زندگی ما باز شود، شایعهپراکنی کم بود؟ چرا همه چیز را گردن این وایبر بیچاره میاندازید؟
اگر شما هم در دلتان این حرفها را میزنید، باید بگویم کاملا درست میگویید. همیشه اخبار دروغ وجود داشته و خواهد داشت، اما چیزی که جای نگرانی است سرعت بالای انتقال به وسیله این لوازم ارتباطی جدید است.اگر پیشتر از این روزنامهها، صحبتهای درگوشی، وبلاگها یک خبر دروغ را پخش میکردند، این روزها با وایبر و ابزاری از این دست و تلفنهای همراه مجهز، دیگر برای پخش یک شایعه به کمتر از چند لحظه وقت نیاز است. یک کپی و ارسال در گروههایی که هر فردی در آن عضو است میتواند بسرعت خبری را پخش کند که واقعیت ندارد.
جز پخش شدن اخبار در سطح جامعه و ایجاد نگرانی، این دروغها میتواند درباره افراد نزدیکتر هم مطرح شود. در بسیاری از گروهها، اختلاف عقیده یا موضوعات دیگر باعث میشود گروهی موازی با آن تشکیل شود که افراد گلچین شده در گروه دوم حضور دارند. یا اینکه دو نفر از اعضا در چتهای خصوصی با هم در مورد دیگر اعضای گروه صحبت میکنند. به نوعی هم دروغ وایبری و هم غیبت وایبری رونق زیادی پیدا کرده است.
از سوی دیگر وقتی فرزندان ما با این وسایل در ارتباط هستند و بسادگی هر حرفی را با دیگران به اشتراک میگذارند یا یک خبر را پخش میکنند و فردا متوجه میشوند اشتباه بوده اما آب از آب تکان نخورده، قبول حرفها بدون فکر و منطق و همچنین بازگو کردن آنها بدون تحقیق و اثبات صحت آن، میتواند بر آینده آنها تاثیر منفی داشته باشد. آنها یاد میگیرند سطحی به موضوعات نگاه کنند. بزرگترها هم از این قاعده مستثنا نیستند. انتشار زود و سریع اخبار، قدرت فکر و اندیشه را از افراد سلب میکند. آنها هم موضوعی را میخوانند و با هیجان و بدون آن که در موردش تحقیق کنند برای دیگران میفرستند. این موضوع اعتماد همه را نسبت به اخباری که گفته میشود، سلب میکند. داستان چوپان دروغگو را که به خاطر دارید؟ دیگر اگر خبری هم واقعیت داشته باشد، قبول آن کمی سخت میشود.
بسیاری از این دروغها و غیبتهای وایبری میتواند آرامش را از اعضای خانواده سلب کند. میتواند باعث بحث یا اختلاف در دنیای واقعی، همان دنیایی که این روزها مهجور مانده، بشود.
باید اگر خبری یا حرفی را در این وسایل ارتباطی جدید میخوانیم، در مورد آن فکر کرده و طوری رفتار کنیم که فرزندانمان هم یاد بگیرند که نباید به هر حرفی که میشنوند اعتماد کنند، مخصوصا در این فضا که میتوان هر فرضیهای را به صورت یک نظریه اثبات شده، بیان کرد.
در یکی از مقالات پیشین گفتیم که خدا در فضای مجازی و ارتباطات جدید هم حضور دارد و قوانین دینی و انسانی مجازی و حقیقی نمیشناسد. اگر میخواهید حرفی را از خودتان بزنید یا نقل قول کنید، فراموش نکنید که این حرف میتواند آرامش خیلیها را بر هم بزند، میتواند باب بیاعتمادی را باز کند و میتواند زندگی شما و خانوادهتان را تحت تاثیر قرار دهید، پس سنجیده سخن بگویید و با تحقیق، حرفها را قبول کنید و به اشتراک بگذارید. (ضمیمه چاردیواری)
ندا داوودی