الف. چگونگی مظهریت انبیا از ولیّ مطلق
نبوت که به معنای «اِنباء» و خبر دادن اسـت، در عرفان مفهوم خاصی دارد؛ عرفا معتقدند که «نبیّ» به کسی گفته میشود که از روی معرفت کامل از ذات، صفات و اسماء حق تعالی و احکام الهی خبر میدهد؛ از این رو نبوت اولاً و بالذات از آنِ عقل کل اسـت؛ زیرا عقل کل، حقایق یاد شده را بدون واسطه به نفس کل خبر میدهد، و به واسطهی او نفوس جزئی را از معارف ذاتی و صفاتی و اسمائی حق تعالی آگاه و از احکام و دستورهای الهی باخبر میکند. بر این اساس نبوت انبیا - از آدم تا مقام ختمی مرتبت - هر کدام مظهری از مظاهر نبوت عقل کل اسـت که از آن به «روح اعظم» و «عقل اول» نیز تعبیر میشود. نبوت عقل کل، دائمی و ذاتی اسـت و نبوت مظاهر او، چون در بستر زمان واقع میشوند، پایانپذیر اسـت. (2)ب. چگونگی مظهریت اهل بیت از ولایت ختمی
بحث ولایت عموماً و مسئله خاتم ولایت خصوصاً، در عرفان اسلامی دامنهی بسیار گستردهای دارد و عرفا از جنبههای مختلفی درباره آن بحث کرده و نظرات متفاوتی ارائه دادهاند. (15) یکی از مباحث ولایت، تقسیم آن به ولایت مطلقه و ولایت مقیّده اسـت؛ زیرا ولایت از آن نظر که ولایت اسـت یک صفت الهی و مطلق اسـت؛ اما از حیث استناد آن به انبیا و اولیا، به عنوان وصفی مقیّد مطرح اسـت.
امامان ره دین را یکی دان *** که این باشد طریق اهل ایمان
به ظاهر گرد ده و دو هادیانند *** ز بعد مصطفی صاحب زمانند
ولیّ فرمود احمد اصل ایجاد *** فدای جان او جانهای ما باد
که ما را اول و آخر محمد *** محمد دان وسط از حکم سرمد
به ظاهر چارده معصوم ماییم *** همه یک نور از نور خداییم
ز اول هم ز اوسط تا به آخر *** یکی باشیم ما اندر مظاهر
یکی دان نور حیدر را و احمد *** بود هم اول و آخر محمد
محمد نور، حیدر نور نور اسـت *** به هر جایی که خوانی در حضور اسـت (24)
بنابراین اگر خاتم ولایت محمدی را امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) و در عین حال حضرت مهدی و یا هر یک از ائمه بدانیم، هیچگونه محذوری ندارد؛ زیرا همه آنها یک حقیقت میباشند و براساس حکمت بالغهی الهی، هر کدام در زمان خاصی ظهور کردهاند و همه آنها مظاهر ولایت ولی مطلق ختمی مرتبت هستند.
از این رو در عرفان اسلامی، ولایت مطلقهی محمدی «ولایت شمسیه» و به اعتبار ظهور و تجلی آن در اوصیای او «ولایت قمریه» نامیده شده اسـت؛ گرچه از این نظر که ولایت اهل بیت (علیهمالسلام) مظهر حقیقت ولایت اسـت میتوان ولایت اهل بیت (علیهمالسلام)، به خصوص ولایت حضرت مهدی را نیز «ولایت شمسیه» نامیده و جلوههای ولایت آنها را که نصیب برخی پیروان راستین آنان میشود «ولایت قمریه» دانست.
یکی از بزرگان اهل معرفت در این باره میگوید:
چنان که جمیع انبیا، اقتباس نور نبوت از مشکات نبوت خاتم الانبیا مینمایند، جمیع اولیا نور ولایت و کمال را از خورشید ولایت خاتم اولیا میگیرند؛ فلهذا ولایت خاتم الاولیا مسمّی به ولایت شمسیه اسـت و ولایت سایر اولیا مسمّی به ولایت قمریه؛ چون مأخذ نور ولایت جمیع اولیا، ولایت مطلقهی خاتم اولیا اسـت؛ همچنان که نور قمر مستفاد از شمس اسـت... به جهت آن که مظهر حقیقت ولایت اسـت، و ولایت مطلقه به جمیع کمالات در صورت آن حضرت ظهور یافته اسـت. (25)
با توجه به حقایقی که بیان شد، سخن امام خمینی درباره مظاهر و تجلیات ولایت ختمی به خوبی روشن میشود؛ مراد حضرت امام از ولایت مطلقهی بالذات و بالأصاله حضرت ختمی مرتبت و ولایت بالتبع حضرات ائمه (علیهمالسلام) این اسـت که هرچه از حقایق ولایی در مشکات هستی اهل بیت (علیهمالسلام) وجود دارد، ظهور و تجلّی نور ولایت مطلقهی محمدی اسـت و قمر وجود آنها با شمس ولایت حضرت ختمی مرتبت روشن اسـت. لذا گفته شده اسـت:
خاتم ولایت از مظاهر خاتم رسالت اسـت و او از مظهر خاتم رسالت حقایق را میگیرد، و جمال حق را در آن مظهر مشاهده میکند؛ همان طور که حق، جمال خویش را در آینهی وجود انسان کامل مشاهده میفرماید. (26)
حضرت امام در این باره بدین مضمون میفرمایند:
تردیدی نیست که بنابر مذهب حقهی شیعه، ائمه (علیهمالسلام) بعد از حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرمؤمنان و اولاد معصوم او اسـت که یکی بعد از دیگری تا زمان غیبت آمدهاند و آنها همان اختیارات و ولایت عام و خلافت کلی الهی را دارا هستند. (27)
پینوشتها:
1. ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 40-41.
2. اسرار الشریعه، ص 93.
3. همان، ص 92-93.
4. بحارالانوار، ج 58، ص 212.
5. همان، ج 15، ص 24.
6. الکلمات المکنونه، ص 188.
7. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشنراز، ص 23؛ اسرار الشریعه، ص 93.
8. مقصد اقصی، ص 245.
9. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 42.
10. «من هنگامی نبوت داشتم که آدم هنوز خلق نشده بود و بین مرتبهی علم الهی و وجود خارجی به سر میبرد»؛ بحارالانوار، ج 16، ص 402.
11. «آدم و پایینتر از او تحت لوای من هستند».
12. تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 3، ص 89.
13. الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 332.
14. اسرار الشریعه، ص 101.
15. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 395-448؛ شرح فصوص الحکم (قیصری)، مقدمه، ص 45 و 110 و 111.
16. اسرار الشریعه، ص 101.
17. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 143.
18. صحیفه امام، ج 20، ص 249.
19. ر.ک: همان، ص 232.
20. اسرار الشریعه، ص 101.
21. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 27، 205، 466.
22. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 90.
23. بحارالانوار، ج 26، ص 16.
24. پندنامه و بیسرنامه، ص 116-120.
25. ر.ک: مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 316.
26. ر.ک: همان.
27. ر.ک: کتاب البیع، ج 2، ص 622.
موارد مشروعیت تجسّس در فقه امامیه (2)
از مواردی که میتوان در آنها تجسّس را جائز دانست، تجسّس ولی کودک و نوجوان جهت تربیت صحیح، دقیق و اسلامی کودک و نوجوان و حتی جوان اسـت. در روایات اهل بیت (علیهم السلام) در مورد تربیت فرزند توسط والدین او بسیار تأکید شده اسـت برای مثال: "حق الوالد علی الوالد أن یحسّن اسمه و یحسّن أدبه" (1) در روایتی نیز امام سجاد (علیه السلام) میفرمایند: "... إنّک مسئول عمّا ولیته به من حسن الأدب..." (2) شما مسئولی نسبت به کسی که سرپرستیاش را به عهده گرفتهای (فرزندان)، بدین صورت که او را به خوبی ادب و تربیت کنی.خلاصه:
اینکه با توجه به ضرورت و اهمیّت تربیت کودک و نوجوان در اسلام، میتوان یکی از موارد استثنای حرمت تجسّس را، تجسّس والدین از امور فرزندان غیربالغ دانست، و گفت برای کشف رذائل و زشتیها برای والدین تجسّس در امور کودک جائز اسـت.پینوشتها
1. طوسی، 1414ق، ص 501؛ ابن ادریس حلّی، 1410ق، ج2، ص 646؛ محقق حلی، 1378ش، ج2، ص 405؛ حر عاملی، 1381، ج7، ص 314.
2. ابن بابویه، 1413ق، ج2، ص 619؛ مجلسی، بیتا، ج8، ص 779؛ فیض کاشانی، 1425ق، ج1، 695.
الف. چگونگی مظهریت انبیا از ولیّ مطلق
نبوت که به معنای «اِنباء» و خبر دادن اسـت، در عرفان مفهوم خاصی دارد؛ عرفا معتقدند که «نبیّ» به کسی گفته میشود که از روی معرفت کامل از ذات، صفات و اسماء حق تعالی و احکام الهی خبر میدهد؛ از این رو نبوت اولاً و بالذات از آنِ عقل کل اسـت؛ زیرا عقل کل، حقایق یاد شده را بدون واسطه به نفس کل خبر میدهد، و به واسطهی او نفوس جزئی را از معارف ذاتی و صفاتی و اسمائی حق تعالی آگاه و از احکام و دستورهای الهی باخبر میکند. بر این اساس نبوت انبیا - از آدم تا مقام ختمی مرتبت - هر کدام مظهری از مظاهر نبوت عقل کل اسـت که از آن به «روح اعظم» و «عقل اول» نیز تعبیر میشود. نبوت عقل کل، دائمی و ذاتی اسـت و نبوت مظاهر او، چون در بستر زمان واقع میشوند، پایانپذیر اسـت. (2)ب. چگونگی مظهریت اهل بیت از ولایت ختمی
بحث ولایت عموماً و مسئله خاتم ولایت خصوصاً، در عرفان اسلامی دامنهی بسیار گستردهای دارد و عرفا از جنبههای مختلفی درباره آن بحث کرده و نظرات متفاوتی ارائه دادهاند. (15) یکی از مباحث ولایت، تقسیم آن به ولایت مطلقه و ولایت مقیّده اسـت؛ زیرا ولایت از آن نظر که ولایت اسـت یک صفت الهی و مطلق اسـت؛ اما از حیث استناد آن به انبیا و اولیا، به عنوان وصفی مقیّد مطرح اسـت.
امامان ره دین را یکی دان *** که این باشد طریق اهل ایمان
به ظاهر گرد ده و دو هادیانند *** ز بعد مصطفی صاحب زمانند
ولیّ فرمود احمد اصل ایجاد *** فدای جان او جانهای ما باد
که ما را اول و آخر محمد *** محمد دان وسط از حکم سرمد
به ظاهر چارده معصوم ماییم *** همه یک نور از نور خداییم
ز اول هم ز اوسط تا به آخر *** یکی باشیم ما اندر مظاهر
یکی دان نور حیدر را و احمد *** بود هم اول و آخر محمد
محمد نور، حیدر نور نور اسـت *** به هر جایی که خوانی در حضور اسـت (24)
بنابراین اگر خاتم ولایت محمدی را امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) و در عین حال حضرت مهدی و یا هر یک از ائمه بدانیم، هیچگونه محذوری ندارد؛ زیرا همه آنها یک حقیقت میباشند و براساس حکمت بالغهی الهی، هر کدام در زمان خاصی ظهور کردهاند و همه آنها مظاهر ولایت ولی مطلق ختمی مرتبت هستند.
از این رو در عرفان اسلامی، ولایت مطلقهی محمدی «ولایت شمسیه» و به اعتبار ظهور و تجلی آن در اوصیای او «ولایت قمریه» نامیده شده اسـت؛ گرچه از این نظر که ولایت اهل بیت (علیهمالسلام) مظهر حقیقت ولایت اسـت میتوان ولایت اهل بیت (علیهمالسلام)، به خصوص ولایت حضرت مهدی را نیز «ولایت شمسیه» نامیده و جلوههای ولایت آنها را که نصیب برخی پیروان راستین آنان میشود «ولایت قمریه» دانست.
یکی از بزرگان اهل معرفت در این باره میگوید:
چنان که جمیع انبیا، اقتباس نور نبوت از مشکات نبوت خاتم الانبیا مینمایند، جمیع اولیا نور ولایت و کمال را از خورشید ولایت خاتم اولیا میگیرند؛ فلهذا ولایت خاتم الاولیا مسمّی به ولایت شمسیه اسـت و ولایت سایر اولیا مسمّی به ولایت قمریه؛ چون مأخذ نور ولایت جمیع اولیا، ولایت مطلقهی خاتم اولیا اسـت؛ همچنان که نور قمر مستفاد از شمس اسـت... به جهت آن که مظهر حقیقت ولایت اسـت، و ولایت مطلقه به جمیع کمالات در صورت آن حضرت ظهور یافته اسـت. (25)
با توجه به حقایقی که بیان شد، سخن امام خمینی درباره مظاهر و تجلیات ولایت ختمی به خوبی روشن میشود؛ مراد حضرت امام از ولایت مطلقهی بالذات و بالأصاله حضرت ختمی مرتبت و ولایت بالتبع حضرات ائمه (علیهمالسلام) این اسـت که هرچه از حقایق ولایی در مشکات هستی اهل بیت (علیهمالسلام) وجود دارد، ظهور و تجلّی نور ولایت مطلقهی محمدی اسـت و قمر وجود آنها با شمس ولایت حضرت ختمی مرتبت روشن اسـت. لذا گفته شده اسـت:
خاتم ولایت از مظاهر خاتم رسالت اسـت و او از مظهر خاتم رسالت حقایق را میگیرد، و جمال حق را در آن مظهر مشاهده میکند؛ همان طور که حق، جمال خویش را در آینهی وجود انسان کامل مشاهده میفرماید. (26)
حضرت امام در این باره بدین مضمون میفرمایند:
تردیدی نیست که بنابر مذهب حقهی شیعه، ائمه (علیهمالسلام) بعد از حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرمؤمنان و اولاد معصوم او اسـت که یکی بعد از دیگری تا زمان غیبت آمدهاند و آنها همان اختیارات و ولایت عام و خلافت کلی الهی را دارا هستند. (27)
پینوشتها:
1. ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 40-41.
2. اسرار الشریعه، ص 93.
3. همان، ص 92-93.
4. بحارالانوار، ج 58، ص 212.
5. همان، ج 15، ص 24.
6. الکلمات المکنونه، ص 188.
7. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشنراز، ص 23؛ اسرار الشریعه، ص 93.
8. مقصد اقصی، ص 245.
9. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 42.
10. «من هنگامی نبوت داشتم که آدم هنوز خلق نشده بود و بین مرتبهی علم الهی و وجود خارجی به سر میبرد»؛ بحارالانوار، ج 16، ص 402.
11. «آدم و پایینتر از او تحت لوای من هستند».
12. تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 3، ص 89.
13. الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 332.
14. اسرار الشریعه، ص 101.
15. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 395-448؛ شرح فصوص الحکم (قیصری)، مقدمه، ص 45 و 110 و 111.
16. اسرار الشریعه، ص 101.
17. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 143.
18. صحیفه امام، ج 20، ص 249.
19. ر.ک: همان، ص 232.
20. اسرار الشریعه، ص 101.
21. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 27، 205، 466.
22. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 90.
23. بحارالانوار، ج 26، ص 16.
24. پندنامه و بیسرنامه، ص 116-120.
25. ر.ک: مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، ص 316.
26. ر.ک: همان.
27. ر.ک: کتاب البیع، ج 2، ص 622.
موارد مشروعیت تجسّس در فقه امامیه (2)
از مواردی که میتوان در آنها تجسّس را جائز دانست، تجسّس ولی کودک و نوجوان جهت تربیت صحیح، دقیق و اسلامی کودک و نوجوان و حتی جوان اسـت. در روایات اهل بیت (علیهم السلام) در مورد تربیت فرزند توسط والدین او بسیار تأکید شده اسـت برای مثال: "حق الوالد علی الوالد أن یحسّن اسمه و یحسّن أدبه" (1) در روایتی نیز امام سجاد (علیه السلام) میفرمایند: "... إنّک مسئول عمّا ولیته به من حسن الأدب..." (2) شما مسئولی نسبت به کسی که سرپرستیاش را به عهده گرفتهای (فرزندان)، بدین صورت که او را به خوبی ادب و تربیت کنی.خلاصه:
اینکه با توجه به ضرورت و اهمیّت تربیت کودک و نوجوان در اسلام، میتوان یکی از موارد استثنای حرمت تجسّس را، تجسّس والدین از امور فرزندان غیربالغ دانست، و گفت برای کشف رذائل و زشتیها برای والدین تجسّس در امور کودک جائز اسـت.پینوشتها
1. طوسی، 1414ق، ص 501؛ ابن ادریس حلّی، 1410ق، ج2، ص 646؛ محقق حلی، 1378ش، ج2، ص 405؛ حر عاملی، 1381، ج7، ص 314.
2. ابن بابویه، 1413ق، ج2، ص 619؛ مجلسی، بیتا، ج8، ص 779؛ فیض کاشانی، 1425ق، ج1، 695.