مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مظاهر و تجلیات ولیّ مطلق

[ad_1]
سیری در اندیشه عرفانی امام خمینی (ره)
این مسئله از مسائل اساسی بحث ولایت اسـت که در عرفان امام خمینی به صورت بسیار زیبا و جامعی مطرح شده اسـت؛ بلکه می‌توان ادعا کرد که با این جامعیت و عمق، در آثار دیگران یا اصلاً مطرح نشده یا کمتر اثری را به این جامعیت می‌توان یافت. حضرت امام در این باره بدین مضمون می‌گوید:
ولیّ مطلق کسی اسـت که از حضرت ذات به حسب مقام جمعی و اسم جمعی و اسم جامع، ظاهر شده باشد؛ لذا ولایت احمدی از مقام احدی جمعی اسـت و سایر اولیا، مظاهر ولایت و محل تجلیات او هستند؛ همان طور که نبوت همه انبیا، مظاهر نبوت او اسـت. و همان‌گونه که در ازل و ابد هیچ تجلی‌ای غیر از تجلی اسم اعظم - که محیط مطلق بر همه اسماء اسـت - وجود ندارد و همه اسماء از رشحات اسم اعظم و تجلیات او اسـت، همچنین هیچ نبوت، ولایت و امامتی نیست، مگر نبوت، ولایت و امامت حقیقت محمدی. پس باید گفت که حق سبحانه هویّت مطلق، و مقام ختمی مرتبت ولیّ مطلق اسـت. (1)
طبق این فرمایش، نبوت همه انبیا، و ولایت همه اولیا و امامت تمام ائمه (علیهم‌السلام) در واقع مظاهر، ظهورات و تجلیات ولایت، نبوت و امامت ولیّ و نبی و امام مطلق، حضرت ختمی مرتبت اسـت و همان‌گونه که هیچ اسمی از اسماء الهی نیست مگر این که مظهر اسم اعظم حق می‌باشد، هیچ نبوت و ولایت و امامتی نیست مگر این که ظهور و جلوه‌ای از ولایت ختمی اسـت. برای روشن شدن این دیدگاه بلند عرفانی، لازم اسـت این مطلب در چند محور، به اختصار بحث شود:

الف. چگونگی مظهریت انبیا از ولیّ مطلق

نبوت که به معنای «اِنباء» و خبر دادن اسـت، در عرفان مفهوم خاصی دارد؛ عرفا معتقدند که «نبیّ» به کسی گفته می‌شود که از روی معرفت کامل از ذات، صفات و اسماء حق تعالی و احکام الهی خبر می‌دهد؛ از این رو نبوت اولاً و بالذات از آنِ عقل کل اسـت؛ زیرا عقل کل، حقایق یاد شده را بدون واسطه به نفس کل خبر می‌دهد، و به واسطه‌ی او نفوس جزئی را از معارف ذاتی و صفاتی و اسمائی حق تعالی آگاه و از احکام و دستورهای الهی باخبر می‌کند. بر این اساس نبوت انبیا - از آدم تا مقام ختمی مرتبت - هر کدام مظهری از مظاهر نبوت عقل کل اسـت که از آن به «روح اعظم» و «عقل اول» نیز تعبیر می‌شود. نبوت عقل کل، دائمی و ذاتی اسـت و نبوت مظاهر او، چون در بستر زمان واقع می‌شوند، پایان‌پذیر اسـت. (2)
در این جا ممکن اسـت این پرسش مطرح شود که با توجه به محدودیت زمانی دوره‌ی نبوت انبیا، سرّ دوام و استمرار نبوت ختمی مرتبت تا روز قیامت چیست؟
پاسخ این پرسش با رویکرد عرفانی این اسـت که به دلیل اتحاد، بلکه وحدت حقیقت محمدیه و عقل کل، نبوت ختمی مرتبت همانند نبوت عقل کل، ذاتی و دائمی اسـت؛ ولی نبوت انبیای دیگر چون مظاهر نبوت او اسـت، هر کدام براساس اقتضای زمانی، در بستر مکانی و زمانی خاصی پدید آمده اسـت و با گذشت زمان، دوره‌ی نبوت آن‌ها به پایان می‌رسد.
اما حقیقت حضرت ختمی با حقیقت روح اعظم (عقل کل) یکی اسـت و صورت او در واقع همان صورتی اسـت که حق تعالی با همه اسماء و صفاتش در آن تجلی کرده و نبوت در او به کمال نهایی خود رسیده اسـت؛ لذا فراتر از محدوده‌ی مکان و زمان و ذاتی و دائمی اسـت. (3)
به همین جهت در برخی روایات آمده اسـت که رسول خدا فرمود:
«أوّل ما خلق الله العقل، و أنا العقل»؛ (4) اولین چیزی که خدا آفرید عقل بود و من عقل هستم.
و یا فرمود:
«أول ما خلق الله نوری»؛ (5) اولین چیزی که خدا آفرید نور من بود.
«أول ما خلق الله روحی»؛ (6) اولین چیزی که خدا آفرید روح من بود.
از این گونه آموزه‌های دینی به خوبی معلوم می‌شود که «روح اعظم» در واقع تعبیر دیگری از «حقیقت محمدی» اسـت؛ لذا عرفا با استناد به این روایات به اتحاد حقیقت محمدیه با عقل اول (روح اعظم) تأکید کرده‌اند. (7)
در برخی از متون عرفانی تصریح شده اسـت:
جوهر اول دو کار می‌کند: اول آن که از خدای فیض قبول می‌کند؛ دوم آن که به خلق خدا می‌رساند. و اگر بگویند حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دو کار می‌کند: از خدای می‌گیرد و به خلق می‌رساند هم راست باشد؛ از جهت آن که چون جوهر اول، روح حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، اسـت هر دو یکی اسـت. (8)
این مسئله در عرفان امام خمینی نیز مورد توجه خاصی قرار گرفته اسـت؛ حضرت امام با اشاره به دیدگاه عرفا درباره خاستگاه نبوت ختمی مرتبت، فراتر از حرف عرفای پیشین سخن گفته و بدین مضمون فرموده اسـت:
آنچه عرفا بیان کرده‌اند، نهایت توانشان در تبیین حقیقت نبوت و خلافت و ولایت بوده اسـت؛ لکن می‌توان گفت: نبوتی که شما تعریف نموده‌اید و آن را نبوت حقیقی و ذاتی نامیده‌اید، در حقیقت جلوه‌ای از نبوتی اسـت که در حضرت اعیان ثابته وجود دارد؛ چه این‌که نبوت این مرتبه نیز پرتوی از نبوت حقیقی در حضرت واحدیت اسـت که اسم «الله» می‌باشد. این اسم شریف در نشئه و احدیت برای اسماء دیگر الهی مبعوث گردیده، تا آن‌ها را از حقایق حضرت غیبی با بیان ذاتی و زبان الهی خبر دهد، و نبوت ختمی مرتبت به حسب باطن، مظهر این مرتبه از نبوت اسـت، و به لحاظ نشئه ظاهر، مظهر باطن نبوت خود اسـت. (9)
با عنایت به حقایق یاد شده، به خصوص دیدگاه عمیق حضرت امام، معنای این حدیث نورانی که پیامبر فرمود: «کنتُ نبیاً و آدم بین الماء و الطین» (10) و نیز فرموده آن حضرت که: «آدم و مَن دونه تحت لوائی» (11) به خوبی روشن می‌شود؛ زیرا نبوت حضرت ختمی مرتبت، خواه همان نبوت روح اعظم باشد (چنان که عرفا گفته‌اند) یا نبوت او مظهر نبوت مرتبه‌ی واحدیت باشد (چنان که در عرفان امام خمینی آمده اسـت) در هر صورت همه نبوت‌های انبیای پیشین، پرتوی از نور نبوت حقیقت محمدی و مظاهر و تجلیات کمالات وجودی ولیّ مطلق اسـت.
این گونه آموزه‌های دینی نباید دلیلی بر تقدم خلقت نفس بر بدن تلقی شود؛ زیرا:
اولاً، این روایات ناظر به حقایقی فراتر از مسئله خلقت نفس و بدن اسـت؛ به همین جهت امام خمینی در تبیین مفهوم این گونه روایات می‌گوید:
"با این صفحه‌ای که... باز کردیم، معلوم می‌شود نظرشان به آن مراتب دیگر اسـت؛ زیرا مثلاً در خبر شریف نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) که می‌فرماید: «کنتُ نبیاً و آدم بین الماء و الطین»، مراد از نبوت، این نبوتی که اِخبار و اِنباء احکام باشد نیست؛ چون به ضرورت اجماع مسلمین آن نبوّتی که حضرت داشته بعد از چهل سالگی بوده اسـت و کسی نمی‌تواند خلاف این ضرورت مسلمین را بگوید؛ بلکه مسلم اسـت نبوت به معنای انباء تا چهل سالگی اصلاً نبوده اسـت... بلکه ما به نوبه‌ی خود می‌گوییم: نبوت به یک مرتبه از وجود بوده که وجود نور محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) واسطه‌ی فیض در وصول نور وجود و کمال بوده اسـت. (12)"
طبق این بیان، آدم و سایر انبیا، بلکه ما سوی الله از دو جهت زیر لوای محمدی خواهد بود: یکی این که آن‌ها به واسطه‌ی نور محمدی، فیض وجود را دریافت کرده اند؛ دوم این که نبوت آن‌ها مظهر نبوت حقیقت محمدی و ولایت مطلق احمدی اسـت.
ثانیاً، ممکن اسـت مراد از روایات یاد شده این باشد که نفوس انسانی - یا دست کم برخی از نفوس انسانی، نظیر پیامبر و اهل بیت آن حضرت - قبل از خلقت و تعلق گرفتن به بدن مبارکشان، در عالم مفارقت عقلی - که همان مقام علم فعلی خداوند اسـت - یک وجود واحد جمعیِ عقلی بوده‌اند و وجود آن‌ها عین علم فعلی حق تعالی به آن‌ها اسـت؛ البته نه به عنوان نفسی که مدبّر بدن اسـت، تا تقدم خلقت نفس بر بدن شمرده شود، و محذورات متعدد عقلی را در پی داشته باشد. (13)
به هر حال آنچه در دو روایت یاد شده آمده، حقیقتی فراتر از مسئله تقدم خلقت نفس بر بدن اسـت و ناظر به مسئله نبوت به یکی از دو معنایی اسـت که ذکر شد. به این ترتیب چگونگی مظهریت انبیا از ولایت مطلق محمدی روشن می‌گردد؛ زیرا باطن نبوت یاد شده، ولایت مطلقه اسـت که ولایت همه انبیا و اولیا، مظهر آن ولایت اسـت. (14)

ب. چگونگی مظهریت اهل بیت از ولایت ختمی

بحث ولایت عموماً و مسئله خاتم ولایت خصوصاً، در عرفان اسلامی دامنه‌ی بسیار گسترده‌ای دارد و عرفا از جنبه‌های مختلفی درباره آن بحث کرده و نظرات متفاوتی ارائه داده‌اند. (15) یکی از مباحث ولایت، تقسیم آن به ولایت مطلقه و ولایت مقیّده اسـت؛ زیرا ولایت از آن نظر که ولایت اسـت یک صفت الهی و مطلق اسـت؛ اما از حیث استناد آن به انبیا و اولیا، به عنوان وصفی مقیّد مطرح اسـت.
ولایت مقیّد به ولایت مطلق وابسته و متقوّم به آن اسـت و ولایت مطلق، در ولایت مقیّده ظهور و تجلّی می‌کند. همان طور که نبوت انبیا، مظهر نبوت مطلقه اسـت، ولایت مطلقه نیز در ولایت مقیّده‌ی اوصیای ختمی مرتبت، یعنی اهل بیت او ظهور و تجلّی کرده اسـت. (16)
این مسئله در عرفان امام خمینی عمق و لطافت ویژه‌ای پیدا کرده اسـت؛ حضرت امام در این باره می‌فرماید:
"یک قسم از قلوب آن‌هایی اسـت که جمع بین هر دو تجلی نموده... صاحب این قلبِ جمعیِ احدیِ احمدی، خاتم دایره‌ی کمال و جامع ولایت مطلقه و نبوت مطلقه اسـت و آن، خاتم نبوّات و مرجع و مآب ولایات اسـت. (17)"
ایشان در جایی دیگر با اشاره به خاتم بالأصاله و بالتبع ولایت می‌گوید:
"همان طوری که رسول اکرم به حسب واقع حاکم بر جمیع موجودات اسـت، حضرت مهدی همان طور حاکم بر جمیع موجودات اسـت؛ آن، خاتم رُسل اسـت و این، خاتم ولایت؛ آن خاتم ولایت کلی بالأصاله اسـت، و این خاتم ولایت کلی به تبعیت اسـت. (18)"
در برخی دیگر از کلمات امام خمینی، از رسول خدا به «ولیّ مطلق بالأصاله» و از امیرمؤمنان به «ولیّ الله بالتبع» یاد شده اسـت. (19)
بنابراین از نظر امام خمینی ولایت همه اولیا به ولایت مطلقه‌ی محمدی بر می‌گردد. پس اگر در برخی از آثار عرفانی، ولایت مطلقه از آنِ امیرمؤمنان دانسته شده اسـت، (20) باید توجه داشت که ولایت مطلقه‌ی علوی، ظهور و تجلی ولایت مطلقه‌ی محمدی اسـت.
باید توجه داشت که مراد از خاتمیت ولایت آن نیست که پس از او کسی به مقام ولایت نرسد، بلکه منظور، نزدیک‌ترین موجود به حق سبحانه اسـت و او کسی اسـت که ولایت او محیط بر همه ولایت‌ها و نبوت‌ها بوده و از اطلاق و گستردگی خاصی برخوردار باشد؛ و چون پیامبر اسلام مظهر اسم «الله» اسـت که جامع همه اسماء الهی اسـت، هیچ موجودی نزدیک‌تر از او به حق تعالی نیست؛ چنان که خود فرمود:
«لی مع الله وقت لایسعنی فیه ملکٌ مقرّب، و لا نبیّ مرسل». (21)
حقیقت محمدی همان ولایت مطلقه‌ی الهی اسـت. این ولایت وقتی با وصف ولایت و صورت ولویّه ظاهر شود، همان «ولی الله» و «خلیفة الله» و «خلیفة رسول الله» می‌باشد که در هر مظهر، به صورتی خاص ظهور می‌کند. از این رهگذر «حجج الله»، «خلفاء الله» و «خلفاء رسول الله» ظهور می‌کنند؛ گرچه در واقع همه آن‌ها یک نور و یک حقیقت هستند. با توجه به این که روحانیت محمدی با روحانیت اوصیا و خلفای راستین او یکی اسـت، (22) ولایت آن‌ها نیز یکی می‌باشد و تنها در ظهور اوصاف، تفاوت‌هایی پدید آمده اسـت.
در روایات متعدد از اهل بیت (علیهم‌السلام) نقل شده اسـت که:
«لأنا کلنا واحد؛ أوّلنا محمد، آخرنا محمد، أوسطنا محمد، وکلنا محمد؛ فلا تفرّقوا بیننا». (23)
با الهام از این گونه آموزه‌ها اسـت که عطارد در سروده‌ی نغزی می‌گوید:

 

امامان ره دین را یکی دان *** که این باشد طریق اهل ایمان
به ظاهر گرد ده و دو هادیانند *** ز بعد مصطفی صاحب زمانند
ولیّ فرمود احمد اصل ایجاد *** فدای جان او جان‌های ما باد
که ما را اول و آخر محمد *** محمد دان وسط از حکم سرمد
به ظاهر چارده معصوم ماییم *** همه یک نور از نور خداییم
ز اول هم ز اوسط تا به آخر *** یکی باشیم ما اندر مظاهر
یکی دان نور حیدر را و احمد *** بود هم اول و آخر محمد
محمد نور، حیدر نور نور اسـت *** به هر جایی که خوانی در حضور اسـت (24)

بنابراین اگر خاتم ولایت محمدی را امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) و در عین حال حضرت مهدی و یا هر یک از ائمه بدانیم، هیچ‌گونه محذوری ندارد؛ زیرا همه آن‌ها یک حقیقت می‌باشند و براساس حکمت بالغه‌ی الهی، هر کدام در زمان خاصی ظهور کرده‌اند و همه آن‌ها مظاهر ولایت ولی مطلق ختمی مرتبت هستند.
از این رو در عرفان اسلامی، ولایت مطلقه‌ی محمدی «ولایت شمسیه» و به اعتبار ظهور و تجلی آن در اوصیای او «ولایت قمریه» نامیده شده اسـت؛ گرچه از این نظر که ولایت اهل بیت (علیهم‌السلام) مظهر حقیقت ولایت اسـت می‌توان ولایت اهل بیت (علیهم‌السلام)، به خصوص ولایت حضرت مهدی را نیز «ولایت شمسیه» نامیده و جلوه‌های ولایت آن‌ها را که نصیب برخی پیروان راستین آنان می‌شود «ولایت قمریه» دانست.
یکی از بزرگان اهل معرفت در این باره می‌گوید:
چنان که جمیع انبیا، اقتباس نور نبوت از مشکات نبوت خاتم الانبیا می‌نمایند، جمیع اولیا نور ولایت و کمال را از خورشید ولایت خاتم اولیا می‌گیرند؛ فلهذا ولایت خاتم الاولیا مسمّی به ولایت شمسیه اسـت و ولایت سایر اولیا مسمّی به ولایت قمریه؛ چون مأخذ نور ولایت جمیع اولیا، ولایت مطلقه‌ی خاتم اولیا اسـت؛ همچنان که نور قمر مستفاد از شمس اسـت... به جهت آن که مظهر حقیقت ولایت اسـت، و ولایت مطلقه به جمیع کمالات در صورت آن حضرت ظهور یافته اسـت. (25)
با توجه به حقایقی که بیان شد، سخن امام خمینی درباره مظاهر و تجلیات ولایت ختمی به خوبی روشن می‌شود؛ مراد حضرت امام از ولایت مطلقه‌ی بالذات و بالأصاله حضرت ختمی مرتبت و ولایت بالتبع حضرات ائمه (علیهم‌السلام) این اسـت که هرچه از حقایق ولایی در مشکات هستی اهل بیت (علیهم‌السلام) وجود دارد، ظهور و تجلّی نور ولایت مطلقه‌ی محمدی اسـت و قمر وجود آن‌ها با شمس ولایت حضرت ختمی مرتبت روشن اسـت. لذا گفته شده اسـت:
خاتم ولایت از مظاهر خاتم رسالت اسـت و او از مظهر خاتم رسالت حقایق را می‌گیرد، و جمال حق را در آن مظهر مشاهده می‌کند؛ همان طور که حق، جمال خویش را در آینه‌ی وجود انسان کامل مشاهده می‌فرماید. (26)
حضرت امام در این باره بدین مضمون می‌فرمایند:
تردیدی نیست که بنابر مذهب حقه‌ی شیعه، ائمه (علیهم‌السلام) بعد از حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرمؤمنان و اولاد معصوم او اسـت که یکی بعد از دیگری تا زمان غیبت آمده‌اند و آن‌ها همان اختیارات و ولایت عام و خلافت کلی الهی را دارا هستند. (27)

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 40-41.
2. اسرار الشریعه، ص 93.
3. همان، ص 92-93.
4. بحارالانوار، ج 58، ص 212.
5. همان، ج 15، ص 24.
6. الکلمات المکنونه، ص 188.
7. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن‌راز، ص 23؛ اسرار الشریعه، ص 93.
8. مقصد اقصی، ص 245.
9. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 42.
10. «من هنگامی نبوت داشتم که آدم هنوز خلق نشده بود و بین مرتبه‌ی علم الهی و وجود خارجی به سر می‌برد»؛ بحارالانوار، ج 16، ص 402.
11. «آدم و پایین‌تر از او تحت لوای من هستند».
12. تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 3، ص 89.
13. الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 332.
14. اسرار الشریعه، ص 101.
15. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 395-448؛ شرح فصوص الحکم (قیصری)، مقدمه، ص 45 و 110 و 111.
16. اسرار الشریعه، ص 101.
17. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 143.
18. صحیفه امام، ج 20، ص 249.
19. ر.ک: همان، ص 232.
20. اسرار الشریعه، ص 101.
21. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 27، 205، 466.
22. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 90.
23. بحارالانوار، ج 26، ص 16.
24. پندنامه و بی‌سرنامه، ص 116-120.
25. ر.ک: مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن‌ راز، ص 316.
26. ر.ک: همان.
27. ر.ک: کتاب البیع، ج 2، ص 622.

منبع مقاله:
صادقی ارزگانی، محمد امین، (1387) سیمای اهل بیت (ع) در عرفان امام خمینی (ره)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول.

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

اندیشه اصول و مبانی عرفاننظری، صوفیانهدر بارة سرچشمه و خاستگاه عرفان و تصوف از دیرباز آراء و اقوالی متعدد بیان گشته استوحدت وجود ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادوحدتوجودمعانی وحدت وجود وحدت وجود معانی مختلف زیر دارد و تنها مورد آخر مورد توجه عرفای اسلامی حقیقت و مراحل سلوکبخش اول چکیده روش عرفان، شهودی و کشفی است و سلامت روش خود را که همان تصفیه روح و ریاضت گنجور حافظ غزلیات غزل شمارهٔ ۲مهدی خاتمی نوشته عجب است از دوستان که متوجه غلط بودن قافیه در مصرع دوم مطلع نشده اند و دفتر عشق گزیده و خلاصه ای از کتاب هنر عشق ورزیدننگاشته اریک فروم ترجمه پوری سلطانی گزینش و اختصار صدیق قطبی هنر طراحی و نقاشیهنرحکایت نویسنده عباس حیدرنیا چهارشنبه ٩ تیر ۱۳۸٩ تمرکز بر روی اهداف کمانگیر پیر و سایت سارا شعر ادبیات کهن شناختنامه ی مولانامهمترین عناوین این بخش خانواده مولانا موقعیت خانواده و اجتماع در زمان رشد مولاناچیستی و اهداف تربیت این نوشتار، چیستی و اهداف تربیت را از دو منظر درون دینی و برون دینی، و نیز مفهوم و بیدارگر مولانا مثنوی معنویشش گفتار درباره جهان و احوال درون مولانا جلال الدین محمّد بلخی گفتار دوّم دوره دوّم الف فقه آیة الله سیستانی و فیزیک استفن …در اینکه مردم مشکل دارند شکی نیست ولی محدود کردن حوزه درک و فهم در محدوده مسائل


ادامه مطلب ...

تفحص و تجسّس از کودک، نوجوان و جوان توسط ولیّ او

[ad_1]

 موارد مشروعیت تجسّس در فقه امامیه (2)

از مواردی که می‌توان در آنها تجسّس را جائز دانست، تجسّس ولی کودک و نوجوان جهت تربیت صحیح، دقیق و اسلامی کودک و نوجوان و حتی جوان اسـت. در روایات اهل بیت (علیهم السلام) در مورد تربیت فرزند توسط والدین او بسیار تأکید شده اسـت برای مثال: "حق الوالد علی الوالد أن یحسّن اسمه و یحسّن أدبه" (1) در روایتی نیز امام سجاد (علیه السلام) می‌فرمایند: "... إنّک مسئول عمّا ولیته به من حسن الأدب..." (2) شما مسئولی نسبت به کسی که سرپرستی‌اش را به عهده گرفته‌ای (فرزندان)، بدین صورت که او را به خوبی ادب و تربیت کنی.
بنابراین:
1- پدر و مادر از آنجا مسئول تربیت فررزندان بوده و نوع تربیت اسلامی و صحیح از واجبات و تکالیف شرعی ایشان اسـت، مقدّمات این تربیت یعنی تجسّس از عیوب، رذائل اخلاقی، کج‌روی‌ها و ... نیز بر اساس رأی مشهور اصولیین شرعاً واجب اسـت و به اتفاق علما عقلاً نیز واجب می‌باشد. حسب روایت امام سجاد (علیه السلام)، ایشان در پیشگاه الهی مسئول بوده و کوتاهی و قصور ایشان و اهمال در مسأله‌ی تربیت نابخشودنی اسـت.
2- بنای عقلای عالم نیز در مقام تربیت بر جواز تجسّس از تمام رفتار، اخلاقیات، اسرار، عورات و ... کودک و نوجوانی اسـت، که مسئولیّت تربیت او را دارند، شارع مقدّس نیز از این بناء ردع نفرموده‌اند، و با وجود اینکه ایشان در مقام بیان بوده اسـت، بر ایشان در صورت عدم رضایت، بیان واجب بود. و البته حتی به واسطه مسئول قرار دادن والدین می‌توان رضایت ایشان از این بنای عملی عقلاء را کشف نمود.
3- از سوی دیگر عدم تجسّس والدین در امور فرزندان در بسیاری موارد مصداق ظلم اسـت، و ظلم به حکم عقل قبیح و به حکم شرع نیز بایسته نمی‌باشد. و تجسّس والدین در امور کودک مصداق برّ و نیکی و احسان اسـت و لذا دارای پاداش می‌باشد.
4- بالاتر اینکه قاعده‌ی "لاضرر" در اینجا حاکم بر ادلّه‌ی حرمت اسـت و دایره حرمت را تضییق می‌نماید، و قهراً مورد حاضر را از شمول حکم حرمت خارج می‌نماید زیرا حکم به حرمت در مورد تربیت طفل حکمی ضروری اسـت و محکوم دلیل "لاضرر" خواهد بود، البته حتی اگر قائل به عدم جعل احکام عدمی بواسطه لاضرر باشیم، با حکومت این قاعده بر ادلّه‌ی عناوین اولیّه در این حیطه رخصت وجود خواهد داشت.
5- در این مورد حتی جدای از ادلّه‌ی فوق و با قطع نظر از ادلّه‌ی فوق می‌توان از باب اهمّ و قواعد تزاحم نیز قائل به جواز تجسّس از تمام اسرار، اخلاقیات، اسرار، روابط و ... کودک، نوجوان و حتی جوان شد.
6- از سوی دیگر اگرچه اصل عدم ولایت احدی بر دیگری اسـت، امّا به دلیل خاص در این جا ولی کودک و نوجوان بر او ولایت دارد و لذا تجسّس از احوال مولّی علیه منافاتی با اصل عدم ولایت به حکم عقل نخواهد داشت و این مورد به دلیل خاص خارج اسـت.

خلاصه:

اینکه با توجه به ضرورت و اهمیّت تربیت کودک و نوجوان در اسلام، می‌توان یکی از موارد استثنای حرمت تجسّس را، تجسّس والدین از امور فرزندان غیربالغ دانست، و گفت برای کشف رذائل و زشتی‌ها برای والدین تجسّس در امور کودک جائز اسـت.

پی‌نوشت‌ها

1. طوسی، 1414ق، ص 501؛ ابن ادریس حلّی، 1410ق، ج2، ص 646؛ محقق حلی، 1378ش، ج2، ص 405؛ حر عاملی، 1381، ج7، ص 314.
2. ابن بابویه، 1413ق، ج2، ص 619؛ مجلسی، بی‌تا، ج8، ص 779؛ فیض کاشانی، 1425ق، ج1، 695.

منبع مقاله :
علی اکبری بابوکانی، احسان؛ (1391)، تجسس از حریم خصوصی افراد در فقه امامیه، تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ اول

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

عاقبت رابطه جنسی نامشروع دو خواهر جوان با نیما عاقبترابطهجنسینامشروعباشگاه خبرنگارن دو خواهر که مردی را به خانه‌شان کشانده و به قتل رسانده بودند بعد از دانلود کتب فرهنگی مذهبیبه منظور کاهش حجم، کلیه کتاب ها توسط نرم افزار فشرده سازی شده اند، لذا جهت استفاده آشنایی با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایرانبسم الله الرحمن الرحیم لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان استفتائات استفتائات و رساله حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای


ادامه مطلب ...

مظاهر و تجلیات ولیّ مطلق

[ad_1]
سیری در اندیشه عرفانی امام خمینی (ره)
این مسئله از مسائل اساسی بحث ولایت اسـت که در عرفان امام خمینی به صورت بسیار زیبا و جامعی مطرح شده اسـت؛ بلکه می‌توان ادعا کرد که با این جامعیت و عمق، در آثار دیگران یا اصلاً مطرح نشده یا کمتر اثری را به این جامعیت می‌توان یافت. حضرت امام در این باره بدین مضمون می‌گوید:
ولیّ مطلق کسی اسـت که از حضرت ذات به حسب مقام جمعی و اسم جمعی و اسم جامع، ظاهر شده باشد؛ لذا ولایت احمدی از مقام احدی جمعی اسـت و سایر اولیا، مظاهر ولایت و محل تجلیات او هستند؛ همان طور که نبوت همه انبیا، مظاهر نبوت او اسـت. و همان‌گونه که در ازل و ابد هیچ تجلی‌ای غیر از تجلی اسم اعظم - که محیط مطلق بر همه اسماء اسـت - وجود ندارد و همه اسماء از رشحات اسم اعظم و تجلیات او اسـت، همچنین هیچ نبوت، ولایت و امامتی نیست، مگر نبوت، ولایت و امامت حقیقت محمدی. پس باید گفت که حق سبحانه هویّت مطلق، و مقام ختمی مرتبت ولیّ مطلق اسـت. (1)
طبق این فرمایش، نبوت همه انبیا، و ولایت همه اولیا و امامت تمام ائمه (علیهم‌السلام) در واقع مظاهر، ظهورات و تجلیات ولایت، نبوت و امامت ولیّ و نبی و امام مطلق، حضرت ختمی مرتبت اسـت و همان‌گونه که هیچ اسمی از اسماء الهی نیست مگر این که مظهر اسم اعظم حق می‌باشد، هیچ نبوت و ولایت و امامتی نیست مگر این که ظهور و جلوه‌ای از ولایت ختمی اسـت. برای روشن شدن این دیدگاه بلند عرفانی، لازم اسـت این مطلب در چند محور، به اختصار بحث شود:

الف. چگونگی مظهریت انبیا از ولیّ مطلق

نبوت که به معنای «اِنباء» و خبر دادن اسـت، در عرفان مفهوم خاصی دارد؛ عرفا معتقدند که «نبیّ» به کسی گفته می‌شود که از روی معرفت کامل از ذات، صفات و اسماء حق تعالی و احکام الهی خبر می‌دهد؛ از این رو نبوت اولاً و بالذات از آنِ عقل کل اسـت؛ زیرا عقل کل، حقایق یاد شده را بدون واسطه به نفس کل خبر می‌دهد، و به واسطه‌ی او نفوس جزئی را از معارف ذاتی و صفاتی و اسمائی حق تعالی آگاه و از احکام و دستورهای الهی باخبر می‌کند. بر این اساس نبوت انبیا - از آدم تا مقام ختمی مرتبت - هر کدام مظهری از مظاهر نبوت عقل کل اسـت که از آن به «روح اعظم» و «عقل اول» نیز تعبیر می‌شود. نبوت عقل کل، دائمی و ذاتی اسـت و نبوت مظاهر او، چون در بستر زمان واقع می‌شوند، پایان‌پذیر اسـت. (2)
در این جا ممکن اسـت این پرسش مطرح شود که با توجه به محدودیت زمانی دوره‌ی نبوت انبیا، سرّ دوام و استمرار نبوت ختمی مرتبت تا روز قیامت چیست؟
پاسخ این پرسش با رویکرد عرفانی این اسـت که به دلیل اتحاد، بلکه وحدت حقیقت محمدیه و عقل کل، نبوت ختمی مرتبت همانند نبوت عقل کل، ذاتی و دائمی اسـت؛ ولی نبوت انبیای دیگر چون مظاهر نبوت او اسـت، هر کدام براساس اقتضای زمانی، در بستر مکانی و زمانی خاصی پدید آمده اسـت و با گذشت زمان، دوره‌ی نبوت آن‌ها به پایان می‌رسد.
اما حقیقت حضرت ختمی با حقیقت روح اعظم (عقل کل) یکی اسـت و صورت او در واقع همان صورتی اسـت که حق تعالی با همه اسماء و صفاتش در آن تجلی کرده و نبوت در او به کمال نهایی خود رسیده اسـت؛ لذا فراتر از محدوده‌ی مکان و زمان و ذاتی و دائمی اسـت. (3)
به همین جهت در برخی روایات آمده اسـت که رسول خدا فرمود:
«أوّل ما خلق الله العقل، و أنا العقل»؛ (4) اولین چیزی که خدا آفرید عقل بود و من عقل هستم.
و یا فرمود:
«أول ما خلق الله نوری»؛ (5) اولین چیزی که خدا آفرید نور من بود.
«أول ما خلق الله روحی»؛ (6) اولین چیزی که خدا آفرید روح من بود.
از این گونه آموزه‌های دینی به خوبی معلوم می‌شود که «روح اعظم» در واقع تعبیر دیگری از «حقیقت محمدی» اسـت؛ لذا عرفا با استناد به این روایات به اتحاد حقیقت محمدیه با عقل اول (روح اعظم) تأکید کرده‌اند. (7)
در برخی از متون عرفانی تصریح شده اسـت:
جوهر اول دو کار می‌کند: اول آن که از خدای فیض قبول می‌کند؛ دوم آن که به خلق خدا می‌رساند. و اگر بگویند حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دو کار می‌کند: از خدای می‌گیرد و به خلق می‌رساند هم راست باشد؛ از جهت آن که چون جوهر اول، روح حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، اسـت هر دو یکی اسـت. (8)
این مسئله در عرفان امام خمینی نیز مورد توجه خاصی قرار گرفته اسـت؛ حضرت امام با اشاره به دیدگاه عرفا درباره خاستگاه نبوت ختمی مرتبت، فراتر از حرف عرفای پیشین سخن گفته و بدین مضمون فرموده اسـت:
آنچه عرفا بیان کرده‌اند، نهایت توانشان در تبیین حقیقت نبوت و خلافت و ولایت بوده اسـت؛ لکن می‌توان گفت: نبوتی که شما تعریف نموده‌اید و آن را نبوت حقیقی و ذاتی نامیده‌اید، در حقیقت جلوه‌ای از نبوتی اسـت که در حضرت اعیان ثابته وجود دارد؛ چه این‌که نبوت این مرتبه نیز پرتوی از نبوت حقیقی در حضرت واحدیت اسـت که اسم «الله» می‌باشد. این اسم شریف در نشئه و احدیت برای اسماء دیگر الهی مبعوث گردیده، تا آن‌ها را از حقایق حضرت غیبی با بیان ذاتی و زبان الهی خبر دهد، و نبوت ختمی مرتبت به حسب باطن، مظهر این مرتبه از نبوت اسـت، و به لحاظ نشئه ظاهر، مظهر باطن نبوت خود اسـت. (9)
با عنایت به حقایق یاد شده، به خصوص دیدگاه عمیق حضرت امام، معنای این حدیث نورانی که پیامبر فرمود: «کنتُ نبیاً و آدم بین الماء و الطین» (10) و نیز فرموده آن حضرت که: «آدم و مَن دونه تحت لوائی» (11) به خوبی روشن می‌شود؛ زیرا نبوت حضرت ختمی مرتبت، خواه همان نبوت روح اعظم باشد (چنان که عرفا گفته‌اند) یا نبوت او مظهر نبوت مرتبه‌ی واحدیت باشد (چنان که در عرفان امام خمینی آمده اسـت) در هر صورت همه نبوت‌های انبیای پیشین، پرتوی از نور نبوت حقیقت محمدی و مظاهر و تجلیات کمالات وجودی ولیّ مطلق اسـت.
این گونه آموزه‌های دینی نباید دلیلی بر تقدم خلقت نفس بر بدن تلقی شود؛ زیرا:
اولاً، این روایات ناظر به حقایقی فراتر از مسئله خلقت نفس و بدن اسـت؛ به همین جهت امام خمینی در تبیین مفهوم این گونه روایات می‌گوید:
"با این صفحه‌ای که... باز کردیم، معلوم می‌شود نظرشان به آن مراتب دیگر اسـت؛ زیرا مثلاً در خبر شریف نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) که می‌فرماید: «کنتُ نبیاً و آدم بین الماء و الطین»، مراد از نبوت، این نبوتی که اِخبار و اِنباء احکام باشد نیست؛ چون به ضرورت اجماع مسلمین آن نبوّتی که حضرت داشته بعد از چهل سالگی بوده اسـت و کسی نمی‌تواند خلاف این ضرورت مسلمین را بگوید؛ بلکه مسلم اسـت نبوت به معنای انباء تا چهل سالگی اصلاً نبوده اسـت... بلکه ما به نوبه‌ی خود می‌گوییم: نبوت به یک مرتبه از وجود بوده که وجود نور محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) واسطه‌ی فیض در وصول نور وجود و کمال بوده اسـت. (12)"
طبق این بیان، آدم و سایر انبیا، بلکه ما سوی الله از دو جهت زیر لوای محمدی خواهد بود: یکی این که آن‌ها به واسطه‌ی نور محمدی، فیض وجود را دریافت کرده اند؛ دوم این که نبوت آن‌ها مظهر نبوت حقیقت محمدی و ولایت مطلق احمدی اسـت.
ثانیاً، ممکن اسـت مراد از روایات یاد شده این باشد که نفوس انسانی - یا دست کم برخی از نفوس انسانی، نظیر پیامبر و اهل بیت آن حضرت - قبل از خلقت و تعلق گرفتن به بدن مبارکشان، در عالم مفارقت عقلی - که همان مقام علم فعلی خداوند اسـت - یک وجود واحد جمعیِ عقلی بوده‌اند و وجود آن‌ها عین علم فعلی حق تعالی به آن‌ها اسـت؛ البته نه به عنوان نفسی که مدبّر بدن اسـت، تا تقدم خلقت نفس بر بدن شمرده شود، و محذورات متعدد عقلی را در پی داشته باشد. (13)
به هر حال آنچه در دو روایت یاد شده آمده، حقیقتی فراتر از مسئله تقدم خلقت نفس بر بدن اسـت و ناظر به مسئله نبوت به یکی از دو معنایی اسـت که ذکر شد. به این ترتیب چگونگی مظهریت انبیا از ولایت مطلق محمدی روشن می‌گردد؛ زیرا باطن نبوت یاد شده، ولایت مطلقه اسـت که ولایت همه انبیا و اولیا، مظهر آن ولایت اسـت. (14)

ب. چگونگی مظهریت اهل بیت از ولایت ختمی

بحث ولایت عموماً و مسئله خاتم ولایت خصوصاً، در عرفان اسلامی دامنه‌ی بسیار گسترده‌ای دارد و عرفا از جنبه‌های مختلفی درباره آن بحث کرده و نظرات متفاوتی ارائه داده‌اند. (15) یکی از مباحث ولایت، تقسیم آن به ولایت مطلقه و ولایت مقیّده اسـت؛ زیرا ولایت از آن نظر که ولایت اسـت یک صفت الهی و مطلق اسـت؛ اما از حیث استناد آن به انبیا و اولیا، به عنوان وصفی مقیّد مطرح اسـت.
ولایت مقیّد به ولایت مطلق وابسته و متقوّم به آن اسـت و ولایت مطلق، در ولایت مقیّده ظهور و تجلّی می‌کند. همان طور که نبوت انبیا، مظهر نبوت مطلقه اسـت، ولایت مطلقه نیز در ولایت مقیّده‌ی اوصیای ختمی مرتبت، یعنی اهل بیت او ظهور و تجلّی کرده اسـت. (16)
این مسئله در عرفان امام خمینی عمق و لطافت ویژه‌ای پیدا کرده اسـت؛ حضرت امام در این باره می‌فرماید:
"یک قسم از قلوب آن‌هایی اسـت که جمع بین هر دو تجلی نموده... صاحب این قلبِ جمعیِ احدیِ احمدی، خاتم دایره‌ی کمال و جامع ولایت مطلقه و نبوت مطلقه اسـت و آن، خاتم نبوّات و مرجع و مآب ولایات اسـت. (17)"
ایشان در جایی دیگر با اشاره به خاتم بالأصاله و بالتبع ولایت می‌گوید:
"همان طوری که رسول اکرم به حسب واقع حاکم بر جمیع موجودات اسـت، حضرت مهدی همان طور حاکم بر جمیع موجودات اسـت؛ آن، خاتم رُسل اسـت و این، خاتم ولایت؛ آن خاتم ولایت کلی بالأصاله اسـت، و این خاتم ولایت کلی به تبعیت اسـت. (18)"
در برخی دیگر از کلمات امام خمینی، از رسول خدا به «ولیّ مطلق بالأصاله» و از امیرمؤمنان به «ولیّ الله بالتبع» یاد شده اسـت. (19)
بنابراین از نظر امام خمینی ولایت همه اولیا به ولایت مطلقه‌ی محمدی بر می‌گردد. پس اگر در برخی از آثار عرفانی، ولایت مطلقه از آنِ امیرمؤمنان دانسته شده اسـت، (20) باید توجه داشت که ولایت مطلقه‌ی علوی، ظهور و تجلی ولایت مطلقه‌ی محمدی اسـت.
باید توجه داشت که مراد از خاتمیت ولایت آن نیست که پس از او کسی به مقام ولایت نرسد، بلکه منظور، نزدیک‌ترین موجود به حق سبحانه اسـت و او کسی اسـت که ولایت او محیط بر همه ولایت‌ها و نبوت‌ها بوده و از اطلاق و گستردگی خاصی برخوردار باشد؛ و چون پیامبر اسلام مظهر اسم «الله» اسـت که جامع همه اسماء الهی اسـت، هیچ موجودی نزدیک‌تر از او به حق تعالی نیست؛ چنان که خود فرمود:
«لی مع الله وقت لایسعنی فیه ملکٌ مقرّب، و لا نبیّ مرسل». (21)
حقیقت محمدی همان ولایت مطلقه‌ی الهی اسـت. این ولایت وقتی با وصف ولایت و صورت ولویّه ظاهر شود، همان «ولی الله» و «خلیفة الله» و «خلیفة رسول الله» می‌باشد که در هر مظهر، به صورتی خاص ظهور می‌کند. از این رهگذر «حجج الله»، «خلفاء الله» و «خلفاء رسول الله» ظهور می‌کنند؛ گرچه در واقع همه آن‌ها یک نور و یک حقیقت هستند. با توجه به این که روحانیت محمدی با روحانیت اوصیا و خلفای راستین او یکی اسـت، (22) ولایت آن‌ها نیز یکی می‌باشد و تنها در ظهور اوصاف، تفاوت‌هایی پدید آمده اسـت.
در روایات متعدد از اهل بیت (علیهم‌السلام) نقل شده اسـت که:
«لأنا کلنا واحد؛ أوّلنا محمد، آخرنا محمد، أوسطنا محمد، وکلنا محمد؛ فلا تفرّقوا بیننا». (23)
با الهام از این گونه آموزه‌ها اسـت که عطارد در سروده‌ی نغزی می‌گوید:

 

امامان ره دین را یکی دان *** که این باشد طریق اهل ایمان
به ظاهر گرد ده و دو هادیانند *** ز بعد مصطفی صاحب زمانند
ولیّ فرمود احمد اصل ایجاد *** فدای جان او جان‌های ما باد
که ما را اول و آخر محمد *** محمد دان وسط از حکم سرمد
به ظاهر چارده معصوم ماییم *** همه یک نور از نور خداییم
ز اول هم ز اوسط تا به آخر *** یکی باشیم ما اندر مظاهر
یکی دان نور حیدر را و احمد *** بود هم اول و آخر محمد
محمد نور، حیدر نور نور اسـت *** به هر جایی که خوانی در حضور اسـت (24)

بنابراین اگر خاتم ولایت محمدی را امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) و در عین حال حضرت مهدی و یا هر یک از ائمه بدانیم، هیچ‌گونه محذوری ندارد؛ زیرا همه آن‌ها یک حقیقت می‌باشند و براساس حکمت بالغه‌ی الهی، هر کدام در زمان خاصی ظهور کرده‌اند و همه آن‌ها مظاهر ولایت ولی مطلق ختمی مرتبت هستند.
از این رو در عرفان اسلامی، ولایت مطلقه‌ی محمدی «ولایت شمسیه» و به اعتبار ظهور و تجلی آن در اوصیای او «ولایت قمریه» نامیده شده اسـت؛ گرچه از این نظر که ولایت اهل بیت (علیهم‌السلام) مظهر حقیقت ولایت اسـت می‌توان ولایت اهل بیت (علیهم‌السلام)، به خصوص ولایت حضرت مهدی را نیز «ولایت شمسیه» نامیده و جلوه‌های ولایت آن‌ها را که نصیب برخی پیروان راستین آنان می‌شود «ولایت قمریه» دانست.
یکی از بزرگان اهل معرفت در این باره می‌گوید:
چنان که جمیع انبیا، اقتباس نور نبوت از مشکات نبوت خاتم الانبیا می‌نمایند، جمیع اولیا نور ولایت و کمال را از خورشید ولایت خاتم اولیا می‌گیرند؛ فلهذا ولایت خاتم الاولیا مسمّی به ولایت شمسیه اسـت و ولایت سایر اولیا مسمّی به ولایت قمریه؛ چون مأخذ نور ولایت جمیع اولیا، ولایت مطلقه‌ی خاتم اولیا اسـت؛ همچنان که نور قمر مستفاد از شمس اسـت... به جهت آن که مظهر حقیقت ولایت اسـت، و ولایت مطلقه به جمیع کمالات در صورت آن حضرت ظهور یافته اسـت. (25)
با توجه به حقایقی که بیان شد، سخن امام خمینی درباره مظاهر و تجلیات ولایت ختمی به خوبی روشن می‌شود؛ مراد حضرت امام از ولایت مطلقه‌ی بالذات و بالأصاله حضرت ختمی مرتبت و ولایت بالتبع حضرات ائمه (علیهم‌السلام) این اسـت که هرچه از حقایق ولایی در مشکات هستی اهل بیت (علیهم‌السلام) وجود دارد، ظهور و تجلّی نور ولایت مطلقه‌ی محمدی اسـت و قمر وجود آن‌ها با شمس ولایت حضرت ختمی مرتبت روشن اسـت. لذا گفته شده اسـت:
خاتم ولایت از مظاهر خاتم رسالت اسـت و او از مظهر خاتم رسالت حقایق را می‌گیرد، و جمال حق را در آن مظهر مشاهده می‌کند؛ همان طور که حق، جمال خویش را در آینه‌ی وجود انسان کامل مشاهده می‌فرماید. (26)
حضرت امام در این باره بدین مضمون می‌فرمایند:
تردیدی نیست که بنابر مذهب حقه‌ی شیعه، ائمه (علیهم‌السلام) بعد از حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرمؤمنان و اولاد معصوم او اسـت که یکی بعد از دیگری تا زمان غیبت آمده‌اند و آن‌ها همان اختیارات و ولایت عام و خلافت کلی الهی را دارا هستند. (27)

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 40-41.
2. اسرار الشریعه، ص 93.
3. همان، ص 92-93.
4. بحارالانوار، ج 58، ص 212.
5. همان، ج 15، ص 24.
6. الکلمات المکنونه، ص 188.
7. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن‌راز، ص 23؛ اسرار الشریعه، ص 93.
8. مقصد اقصی، ص 245.
9. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 42.
10. «من هنگامی نبوت داشتم که آدم هنوز خلق نشده بود و بین مرتبه‌ی علم الهی و وجود خارجی به سر می‌برد»؛ بحارالانوار، ج 16، ص 402.
11. «آدم و پایین‌تر از او تحت لوای من هستند».
12. تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 3، ص 89.
13. الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 332.
14. اسرار الشریعه، ص 101.
15. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 395-448؛ شرح فصوص الحکم (قیصری)، مقدمه، ص 45 و 110 و 111.
16. اسرار الشریعه، ص 101.
17. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 143.
18. صحیفه امام، ج 20، ص 249.
19. ر.ک: همان، ص 232.
20. اسرار الشریعه، ص 101.
21. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 27، 205، 466.
22. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 90.
23. بحارالانوار، ج 26، ص 16.
24. پندنامه و بی‌سرنامه، ص 116-120.
25. ر.ک: مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن‌ راز، ص 316.
26. ر.ک: همان.
27. ر.ک: کتاب البیع، ج 2، ص 622.

منبع مقاله:
صادقی ارزگانی، محمد امین، (1387) سیمای اهل بیت (ع) در عرفان امام خمینی (ره)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول.

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

اندیشه اصول و مبانی عرفاننظری، صوفیانهدر بارة سرچشمه و خاستگاه عرفان و تصوف از دیرباز آراء و اقوالی متعدد بیان گشته استوحدت وجود ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادوحدتوجودمعانی وحدت وجود وحدت وجود معانی مختلف زیر دارد و تنها مورد آخر مورد توجه عرفای اسلامی حقیقت و مراحل سلوکبخش اول چکیده روش عرفان، شهودی و کشفی است و سلامت روش خود را که همان تصفیه روح و ریاضت گنجور حافظ غزلیات غزل شمارهٔ ۲مهدی خاتمی نوشته عجب است از دوستان که متوجه غلط بودن قافیه در مصرع دوم مطلع نشده اند و دفتر عشق گزیده و خلاصه ای از کتاب هنر عشق ورزیدننگاشته اریک فروم ترجمه پوری سلطانی گزینش و اختصار صدیق قطبی هنر طراحی و نقاشیهنرحکایت نویسنده عباس حیدرنیا چهارشنبه ٩ تیر ۱۳۸٩ تمرکز بر روی اهداف کمانگیر پیر و سایت سارا شعر ادبیات کهن شناختنامه ی مولانامهمترین عناوین این بخش خانواده مولانا موقعیت خانواده و اجتماع در زمان رشد مولاناچیستی و اهداف تربیت این نوشتار، چیستی و اهداف تربیت را از دو منظر درون دینی و برون دینی، و نیز مفهوم و بیدارگر مولانا مثنوی معنویشش گفتار درباره جهان و احوال درون مولانا جلال الدین محمّد بلخی گفتار دوّم دوره دوّم الف فقه آیة الله سیستانی و فیزیک استفن …در اینکه مردم مشکل دارند شکی نیست ولی محدود کردن حوزه درک و فهم در محدوده مسائل


ادامه مطلب ...

تفحص و تجسّس از کودک، نوجوان و جوان توسط ولیّ او

[ad_1]

 موارد مشروعیت تجسّس در فقه امامیه (2)

از مواردی که می‌توان در آنها تجسّس را جائز دانست، تجسّس ولی کودک و نوجوان جهت تربیت صحیح، دقیق و اسلامی کودک و نوجوان و حتی جوان اسـت. در روایات اهل بیت (علیهم السلام) در مورد تربیت فرزند توسط والدین او بسیار تأکید شده اسـت برای مثال: "حق الوالد علی الوالد أن یحسّن اسمه و یحسّن أدبه" (1) در روایتی نیز امام سجاد (علیه السلام) می‌فرمایند: "... إنّک مسئول عمّا ولیته به من حسن الأدب..." (2) شما مسئولی نسبت به کسی که سرپرستی‌اش را به عهده گرفته‌ای (فرزندان)، بدین صورت که او را به خوبی ادب و تربیت کنی.
بنابراین:
1- پدر و مادر از آنجا مسئول تربیت فررزندان بوده و نوع تربیت اسلامی و صحیح از واجبات و تکالیف شرعی ایشان اسـت، مقدّمات این تربیت یعنی تجسّس از عیوب، رذائل اخلاقی، کج‌روی‌ها و ... نیز بر اساس رأی مشهور اصولیین شرعاً واجب اسـت و به اتفاق علما عقلاً نیز واجب می‌باشد. حسب روایت امام سجاد (علیه السلام)، ایشان در پیشگاه الهی مسئول بوده و کوتاهی و قصور ایشان و اهمال در مسأله‌ی تربیت نابخشودنی اسـت.
2- بنای عقلای عالم نیز در مقام تربیت بر جواز تجسّس از تمام رفتار، اخلاقیات، اسرار، عورات و ... کودک و نوجوانی اسـت، که مسئولیّت تربیت او را دارند، شارع مقدّس نیز از این بناء ردع نفرموده‌اند، و با وجود اینکه ایشان در مقام بیان بوده اسـت، بر ایشان در صورت عدم رضایت، بیان واجب بود. و البته حتی به واسطه مسئول قرار دادن والدین می‌توان رضایت ایشان از این بنای عملی عقلاء را کشف نمود.
3- از سوی دیگر عدم تجسّس والدین در امور فرزندان در بسیاری موارد مصداق ظلم اسـت، و ظلم به حکم عقل قبیح و به حکم شرع نیز بایسته نمی‌باشد. و تجسّس والدین در امور کودک مصداق برّ و نیکی و احسان اسـت و لذا دارای پاداش می‌باشد.
4- بالاتر اینکه قاعده‌ی "لاضرر" در اینجا حاکم بر ادلّه‌ی حرمت اسـت و دایره حرمت را تضییق می‌نماید، و قهراً مورد حاضر را از شمول حکم حرمت خارج می‌نماید زیرا حکم به حرمت در مورد تربیت طفل حکمی ضروری اسـت و محکوم دلیل "لاضرر" خواهد بود، البته حتی اگر قائل به عدم جعل احکام عدمی بواسطه لاضرر باشیم، با حکومت این قاعده بر ادلّه‌ی عناوین اولیّه در این حیطه رخصت وجود خواهد داشت.
5- در این مورد حتی جدای از ادلّه‌ی فوق و با قطع نظر از ادلّه‌ی فوق می‌توان از باب اهمّ و قواعد تزاحم نیز قائل به جواز تجسّس از تمام اسرار، اخلاقیات، اسرار، روابط و ... کودک، نوجوان و حتی جوان شد.
6- از سوی دیگر اگرچه اصل عدم ولایت احدی بر دیگری اسـت، امّا به دلیل خاص در این جا ولی کودک و نوجوان بر او ولایت دارد و لذا تجسّس از احوال مولّی علیه منافاتی با اصل عدم ولایت به حکم عقل نخواهد داشت و این مورد به دلیل خاص خارج اسـت.

خلاصه:

اینکه با توجه به ضرورت و اهمیّت تربیت کودک و نوجوان در اسلام، می‌توان یکی از موارد استثنای حرمت تجسّس را، تجسّس والدین از امور فرزندان غیربالغ دانست، و گفت برای کشف رذائل و زشتی‌ها برای والدین تجسّس در امور کودک جائز اسـت.

پی‌نوشت‌ها

1. طوسی، 1414ق، ص 501؛ ابن ادریس حلّی، 1410ق، ج2، ص 646؛ محقق حلی، 1378ش، ج2، ص 405؛ حر عاملی، 1381، ج7، ص 314.
2. ابن بابویه، 1413ق، ج2، ص 619؛ مجلسی، بی‌تا، ج8، ص 779؛ فیض کاشانی، 1425ق، ج1، 695.

منبع مقاله :
علی اکبری بابوکانی، احسان؛ (1391)، تجسس از حریم خصوصی افراد در فقه امامیه، تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ اول

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

عاقبت رابطه جنسی نامشروع دو خواهر جوان با نیما عاقبترابطهجنسینامشروعباشگاه خبرنگارن دو خواهر که مردی را به خانه‌شان کشانده و به قتل رسانده بودند بعد از دانلود کتب فرهنگی مذهبیبه منظور کاهش حجم، کلیه کتاب ها توسط نرم افزار فشرده سازی شده اند، لذا جهت استفاده آشنایی با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایرانبسم الله الرحمن الرحیم لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان استفتائات استفتائات و رساله حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای


ادامه مطلب ...