مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

بررسی مسئله شرور و قدرت مطلق الهی با تکیه بر نظریه کمال گرایانه

[ad_1]
 بررسی مسئله شرور و قدرت مطلق الهی با تکیه بر نظریه کمال گرایانه

 

رضا دهقانی (1)

 

مقدمه:

تحقیق حاضر در باب یکی از موضعاتی است که در بحث از صفت قدرت خدا خلق می شود و آن بحث مساله شر و سازگاری یا ناسازگاری آن با قدرت خداست. این مساله از اهم مسائل الهیات است تا آن ا که دلیلی برای رد وجود خداوند فراهم کرد است. به تقریر پلنتینگا، اگر خداوند خیرخواه باشد و قدرت مطلق داشته باشد، اما از شرور جلوگیری نکند؛ اگر توانایی جلوگیری دارد اما نمی کند پس خیرخواه نیست، و اگر این گونه نیست پس قادر مطلق نیست. ناتوانی در حل مساله شر تا آن جا مشکل آفرین شده است که گفته می شود وجود شر، ایمان به خدا را ناممکن و اثبات او را به لحاظ عقلی نامعقول می سازد (پلنتینگا، 1384، ص 35).
پرسش اصلی این است که با توجه به وجود شر در عالم، چگونه خداوندی که به اعتقاد ادیان و نیز متالهان قادر مطلق است، وجود چنین شروری را در عالم روا می دارد و از رخ دادن آن ها جلوگیری نمی کند. علاوه بر این، وجود شر با علم مطلق و خیر محض بودن خدا نیز در ناسازگاری می افتد که به این مساله نیز به طور فرعی خواهیم پرداخت، لیکن تمرکز اصلی بر بحث قدرت مطلق خداست.
در این تحقیق، بعد از ارائه ی کلیاتی در مورد معنای قدرت و اقوال مختلف در باب عموم قدرت خدا، به طرح مساله خواهیم پرداخت و بعد از این بخش تمهیدی به بررسی آراء سه فیلسوف معاصر از عالم اسلام- حاج ملاهادی سبزواری، علامه محمد حسین طباطبایی، شهید مرتضی مطهری- و سه فیلسوف معاصر غربی- آلوین پنتینگا، جی. ال. مکی، دیوید ری گریفین- خواهیم پرداخت و چنان چه خواهیم دید متفکرین متاله مطرح در این مقاله همگی به نظریه کمال گرایانه متوسل شده اند. یعنی وجود شر مطلق بی ثمره رد شده و نیز به نوعی کمال در مسائلی که تحت عنوان شرور مطرح شده اند، قائل می شوند.

منشأ شرور

پاسخ های زیادی به مساله شر داده شده است، که از آن جمله به پاسخ زرتشتیان یا پاسخ ثنویه می توان اشاره کرد. برای مثال، زرتشتیان می گویند که خداوند فقط آفریننده خیر است، ولی مخلوقی به نام شیطان دارد. خوبی ها مخلوق اهورامزدا یا هرمز است و بدی ها و شرور عالم منشا اهریمنی دارند (فرهنگ مهر:1378، ص 80) در ادیان گنوسی یا مانوی، منشا خوبی به نور و خلقت شر به ظلمت نسبت داده شده است.
در قرآن نیز پاسخ هایی به این مساله داده شده است. مثلا، از نظر قرآن، یکی از دلایل گرفتاری ها و مشکلات و شر آن است که جبران کننده و کفاره برخی از گناهان اند: «یکفر عن سیأتهم» (فتح:5) و یا این که بسیرای از شرور معلول تفکر ناصحیح اسنان نسبت به آن ها هستند. با اصلاح فکر، دنیا برای فرد دگرگون می شود. بسیاری از امور در نفر ما شر و فساد هستند ولی در حقیقت بد نیستند. مثلا مرگ، انتقال از این خانه به خانه دیگر است: «عصی ان تکرهوا شیئاً فهو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا فهو شر لکم» (بقره:216).
صفت قدرت، مقدم بر دیگر صفات خداست، چرا که هر صفتی نیاز به قدرت دارد. مثلا صانع باید قادر باشد بر صنعتی که از وی صادر می شود (علامه حلی، 1380، ص 50). قادر مختار کسی است که هر کاری را که خواسته باشد بکند، بتواند (فاضل مقداد، 1380، ص 50).
قدرت را متکلمین به صحت فعل و ترک تعریف می کنند، ولی حکما معتقدند که قدرت آن است که فاعل در حد ذاتش به حیثیتی باشد که اگر کاری را بخواهد بکند و اگر نخواهند نکند ولو آن که فاعل همیشه کاری را مایل باشد بکند و همیشه هم عمل کند (2) (فاضل تونی، 1364، ص 63).
حکما بر قدرت خداوند دلایلی دارند که دو دلیل مهم آن به قرار زیرند:
1) واجب باید اکمل انحاء وجودات باشد، و فاعلی که مختار باشد اشرف است از فاعلی که غیرمختار باشد، پس باید واجب تعالی فاعل مختار باشد؛ زیرا واجب تعالی باید اکمل انحاء فاعلیت را داشته باشد و لذا هر چیزی که برای واجب به امکان عام واجب باشد بر او واجب است. شریک داشتن و جسمیت برای خدا ممتنع است ولی اختیار، قدرت و تکلم و حیات که برای واجب امکان دارد، وجودش واجب است.
2) تمام اجزاء عالم، خواه عالم مجردات و خواه عالم مادیات، تمامی مشتمل بر حکم و مصالح زیادی است. اگر کوچک ترین تغییری در سنن حاصل شود، مثلا یکی از فصول موجود نشود، در سایر نوامیس خلل وارد می شود، پس سراسر عالم آفرینش تحت نظامی متقن و حکتی استوار اداره می شود لذا، خلقت این عالم از روی صدقه و اتفاق بیهوده نبوده است. لذا دستگاه خلقت غایتی دارد. مراد از قدرت و اختیار هم همین است که در افعال مصلحت و حکمتی باشد و فاعل به آن مصلحت توجه داشت هباشد. پس خدا که تمام افعالش مبنی بر مصالح است دارای اختیار (قدرت) است (همان). تذکر این نکت بی وجه نیست که حکما چنانچه بیان شد، خدا را قادر مطلق می دانند اما متکلمین تصور می کنند که حکما خداوند را فاعل موجب می دانند چرا که متکلمین دوام فعل را مخالف با مختار بودن می دانند (همان، ص 64).
حال که معنای قدرت در نزد خداوند را بیان کرده، و صفت قدرت را برای او اثبات کردیم به این مساله می رسیم که قدرت خدا مطلق است و همین مساله در بحث شر مهم است. ادیان ابراهیمی و غالب فیلسوفان متاله معتقدند: که قدرت خدا مطلق است و ناسازگاری عموم قدرت با وجو شر از آن جاست که اگر خداوند قادر مطلق نبود می توانستیم بگویم که وی قدرت نداشت هتا از شر جلوگیری کند، اما اگر قادر مطلق است بای بتواند از شر که مطلوب نیست جلوگیری کند. برخی اقوال به طور خلاصه در باب عموم قدرت خدا بر ین قرارند؛
1- حکماء فلاسفه؛ چون خدا واحد است، پس از او جز یک چیز صادر نمی شود و قدرت او در آن فعل است و همه چیز به واسطه آن فعل حاصل می شود.
2) ثنویه: خداوند قادر بر شر نیست.
3) نظام: خداوند قادر بر فعل قبیح نیست.
4) بلخی: خدا بر آنچه ما بدان قدرت داریم، قادر نیست.
5) جبائیان: قدرت خدا بر عین مقدور ما تعلق نمی گیرد.
6) علامه حلی: نه از جهت ذات عزوجل مانعی از قدتر هست و نه از جانب مقدورات و چون مانع مفقود باشد و مقتضی موجود قدرت خدا به عموم مقدورات واجب است (علامه حلی، 1380، ص 57).
چنانچه می بینیم اقال مختلفی در باب عموم قدرت خدا وارد شده است وبرخی آن را پذیرفته و برخی حدودی در آن آورده اند علامه حلی که به عموم قدرت خدا قائل است و فاضل مقداد در شرح قول او استدلال وی را بدین قرار شرح می کند؛ این که از جانب خدا مانعی نیست چون مقتضی برای قدرت خدا همان ذات اوست و نسبت ذات به اشیاء مساوی است. پس قدرت او هم نسبت به آن ها مساوی است و همچنین مطلوب ماست. اما عدم مانع از طرف مقدورات به آن جهت است که سبب مقدور بودن اشیاء همان امکان آنهاست و تمام ممکنات در اماکن شریک اند، پس همگی مقدور هستند و انی مطلوب ماست، و لذا چون مقتضی موجود شد و موانع مفقود، پس واجب است که قدرت علق گیرد برت مام ممکنات و باید دانست که از محض تعلق قدرت لازم نمی آید که واقع نیز باشد، بلکه آنچه واقع است به قدرت باری تعالی هم نیست، بلکه بعض است (فاضل مقداد، 1380، ص 58). چنانچه می بینیم عموم حکما به عموم یا اطلاق قدرت خدا قائلند و این به ظاهر با وجود شر ناسازگار است.
اما در ادامه به طرح مساله شر با توجه به این مقدمه می پردازیم؛
یک تقریر قدیمی از این مساله با توجه به عموم قدرت خدا، تقریر دیوید هیوم در کتاب گفتگوها در باب دین طبیعی است. وی در این کتاب از زبان دمیا شکاک و از قول اپیکور نقل می کند که «آیا او (خدا) می خواهد مانع از شر باشد، اما نمی تواند؟ پس عاجز است. آیا می تواند اما نمی خواهد؟ پس بدخواه است. آیا هم می خواهد و هم می تواند؟ پس شر از کجاست؟ » (هیوم، 1388، ص 140). هیوم این جملات را به ایپکور نسبت می دهد، اما در هیچ کجای آثار اپیکور چنین جملاتی نیست که البته بررسی این مساله به این تحقیق ربطی ندارد. اما اگر به این مقدماتی که در استدلال هیوم است بیافزاییم که «آیا شر هست، اما خدا چیزی درباره آن نمی داند؟ پس او عالم مطلق نیست» همه ی مقدمات مساله منطقی شر را داریم. مقدمات مساله شر بدین قرارند:
1)خدا قادر مطلق است.
2) خدا عالم مطلق است.
3) خدا خیر محض است.
4) شر وجود دارد.
این مقدمات منطقا ناسازگارند، و برای حفظ هر کدام از آنها بایستی به فکر پاسخ برآییم. البته این گزاره ها در وهله ی اول از لحاظ منطقی ناسازگار هستند، لذا کسی که ادعا کند که آنها ناسازگارند باید پیش فرض بگیرد که ضرورتی نیز وجود دارد که با خیر، قدرت مطلق و علم مطلق مرتبط است و در اثبات ناسازگاری آن ها استفاده می شود (Wierenga,1989,pp.126-127). حال که منظور از قدرت خدا و عموم قدرت وی را مطرح کردیم و آن را به عنوان یکی از مقدمات مساله شر طرح کردیم بیه بیان راه کارهای حل مساله شر می پردازیم. راهکارهای معرفی شده از جانب فیلسوفان متاله یا ملحد (جی. ال. مکی) غربی و اسلامی به ترتیب خواهند آمد.

حاج ملاهادی سبزواری

سبزواری در پاسخ این سوال ملا اسماعیل عارف بجنوردی که «انه اذا کان مال الکل الی الرحمة لزوم تناهی صفات القهر» می گوید صفات خداوند هر یک عین دیگری است و صفات او عیت ذات اوست و لطفش عین قهر و قهرش عین لطف است و جلال و جمال او عین یکدیگرند. قدرت او مطلق است و همه عالم را در بر می گیرد(سبزواری ، 1348، ص 65). به نظر وی فیض لاینقطع است (همان، ص 66). وی معتقد است که قدرت خداوند عام است و به ایاتی نظیر «ان الله علی کل شیء قدیر» (طلاق:12) یا «خلقکم و ما تعلمون» (صافات:96) و «ما تشاوون الا ان یشا الله» (دهر:30) استشهاد می کند.
وی در مورد ماهیت شر، رویکردی افلاطونی دارد و آن را امری عدمی می داند. به نظر او هر جا که شری را تشخیص دهیم بعد از فحص و بررسی معلوم می شود که آن شر عدم است و عدم نیز مبدا موجود ندارد (همان، ص 13). به نظر او آن چه از جانب خدا بیاید خیر است. هر چه با علم و مشیت و قدرت و قضا و قدر و ذان خدا محقق شد خود خیر است و از جهت نقایص وجودات مقیده این نقایص مربوط به محدودیت های موجود محدود است به نظر وی در استناد به حق تعالی از جهت نقایص وجودات مقید، وسایطی وجود دارد و این وسایط از قصور خود آن وجودات است (سبزواری، 1361، ص 136). وی می گوید که حسنات، کاملا ولو به جهت نقص، بدون واسطه از حق تعالی است و سیئات، هر چند به جهت وجودیت و خیریت باشند، همگی از جانب خداست و مخلوق بنده نیست. وجود که از جانب خداست هر جا که باشد خیر است و منظور از سیئات، جهات عدمی و پست در ماهیا ت وحدود و نقایص در وجودات است (همان، ص 141). به نظر ایشان نقایص موجودات امکانی از عواریض ماهیت است و وجوب و فعلیت و نوریت از احکام وجود است که حق است و خدا می گوید: «قل کل من عند الله فهما لهولاء القوم الا یکادون یفقهون حدیثا» (نساء:78). وی وجود مطلق را مجعول حق می داند و بدی ها و جهات پست را منسوب به خود شیئیت می داند (همان، ص 14). چنان چه می بینیم او شر را امر عدمی می داند که نه مربوط به خدا، که مربطو به وجه ماهوی و نقصان ذاتی خود اشیاء است و ربطی به خدا و وجود ندارد، چرا که وجود عین خیر است. لذا وی ضمن پذیرش عموم قدرت خدا (خدا قادر مطلق است) مساله شر را با عدمی خواندن آن و این که امر عدمی علت وجودی نمی خواهد و فعل خدا (وجود) عین خیر است و شرور عالم به وجه ذاتی ماهوی اشیاء بر می گردد، حل می کند. وی می گوید که چون نظام کل که خیر است مراد بالذات، شرور بالعرض نیز موجود است (سبزواری، 1348، ص 132). سبزواری، معتقد است که نظام کلی عالم در کلیتش خیر است و آن چه شر می خوانیم، علاوه بر این که به وجه ماهوی و عدمی موجودات برمی گردد، از آن جهت شر به نظر می آید که در جزئیاتش آن را ملاحظه کرده ایم. وی این بیت را شاهد می آورد.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
به نظر سبزواری، عالمی کامل تر از عالمی که محقق شده است امکان وجود ندارد و این کامل ترین و برتریرین جهان ممکن است، چرا که اگر ممکن باشد و خدا نداند، جهل او لازم می آید و اگر بداند و قدرت نداشته باشد، عجز وی لازم می آید و اگر بداند و قدرت داشته باشد و ایجاد نکند، بخل لازم می آید و اگر بداند و به فعل نیاورد ترجیح مرجوح است بر حکیم. همه شقوق بالا محال است، پس عالم موجود برترین عالم است و عالمی کامل تر وجود نداشته و ممکن نیست و خدا با قدرت مطلق خود کامل ترین عالم را خلق کرده است (همان، ص 133).
سبزواری علاوه بر تحلیل ماهوی شر بر حسب نظر افلاطون، به بررسی شر با رویکردی ارسطویی نیز می پردازد. وی به تعبا رسطو می گوید که شیء به حسب عقل پنج حالت می تواند داشته باشد: 1- خیر محض باشد، مثل عقول که حالت منتظره ندارد و این ها موجودند. 2- شر محض، که طبق تحلیل قبلی عدم ض است و وجود ندارد و هر وجود چن طرد عدم است خیر است. 3- غالب الخیر، مثل بعضی موجودات عالم عناصر که از لحاظ وجودی خیر است اما بعضی اوقات شر است، مثل آتش که غالبا خیر است، ولی اگر مثلا کسی را بسوزاند شر است ، این ها چون خدا حکیم است و ترک خیر کثیر به جهت شر قلیل جایز نیست وجود دارند. 4- شرش کثیرباشد که طرف شر آن به عدم می گراید و طف خیر به وجود و از آن جا که ترجیح مرجوح جایز نیست، آنها موجودند. 5- متساوی الخیر و الشر که چون ترجیح بلا مرجح لازم می آید. لذا این قسم وجود خارجی ندارد (همان، صص 131-130).
چنان چه می بینیم سبزواری خداوند را قادر مطلق برشمرده و عالم موجود را بهترین عالم ممکن در کلیتش می داند و شر را ر جزئیتش شر می داند و آن را منافی با قدرت مطلق خدا قلمداد نمی کند. وی فعل خدا را وجود می داند که سراسر، خیر است و شر را به خود موجودات و جهات ماهوی و نقص آن ها منتسب می کند و در تحلیل شیء موجوداتی را که خیر محض یا خیر کثیر دارند را به واسطه ی حکمت و قدرت خدا موجود می داند، و قسم دیگری از شیء، مثل موجود با شر کثیر یا تساوی در شر و خیر محض را اصلا موجود نمی داند، اما با توجه به تحلیل قبلی، موجوداتی که خیر کثیر دارند و مقداری شر با آن ها وجود دارد، این شر مربوط به خود ماهیت موجود است و از جهت انتساب به خدا که از جهت وجود موجود است خیر است و جهان همراه با همین موجودات در تمامیتش برترین جهان موجود است که حاصل از قدرت مطلق خداست، و جهان ممکن و بهتر دیگری امکان ندارد و موجود نیست.

علامه طباطبایی

علامه در مرحله دوازدهم نهایة الحکمه که مربوط به الهیات بمعنی الاخص است به صفت قدرت می پردازد. وی پس از ارائه ی مقدمات نتیجه می گیرد که قدرت به معنایی که از هرگ ونه نقص و عدم برکنار باشد و بتوان آ نرا به ذات حق تعالی نسبت داد، عبارت است از: «مبدا فاعلیت نسبت به فعل، توام با علم به خیریت همراه با اختیار در ترجیح یک فعل بر دیگری». وی می افزاید «ذات واجب، خود مبدا فاعلی هر موجودی است و به نظام اصلح در همه اشیاء جهان هستی آگاه است و در فعل خویش مختار است؛ چه هیچ چیزی در هستی موثر نیست جز او، بنابراین، ذات متعال قادر است. قدرت به این معنی را به عقول مجرد نیز می توان نسبت داد (طباطبایی، 1370، ص 388). هم چنین وی به مقدمه ضروری و مهم مساله شر، یعنی «خدا قادر مطلق است» اعتقاد دارد و در اطلاق قدرت خدا دو دلیل می آورد که یکی از آنها بدین شرح است: هیچ موجود ممکنی در جهان هستی نیست که در وجود و حدوث و بقاء خود نیاز به علتی، که وجودش را ایجاب کند و آن را به وجود آورد، نداشته باشد. آن علت نیز یا باید خود واجب بالذات باشد و یا با واسطه منتهی به واجب بالذات گردد، علت علت هر چیز، علت آن چیز است. (همان، ص 391). لذا هر امر ممکن جز واجب بالذات، فعل واجب بالذات و معلول اوست، حال این معلول بودن یا بی واسطه است و یا با یک واسطه و یا با چند واسطه که این شامل افعال اختیاری انسان و دیگر موجودات مختار هم می شود. لذا در همه ی عالم هستی، جز یک ذات واحد مستقل وجود ندارد و قوام و استقلال همه موجودات به اوست، و بر این اساس، ذات و صفات و افعال هم، موجودات فعل اوست (همان، ص 392).
علامه توضیحی در باب انواع شر نمی دهد و لیکن در اصول فلسفه به شر به معنای عامل شامل؛ شر طبیعی وشر ناشی از افعال انسان می پردازد. اما در نهایت تنها شر مربوط به افعال انسان ها و سازگاری آن با قدرت خدا و تکلیف اختیار انسان را بررسی می کند. در اینجا ابتدا به بحث او در اصول فلسفه و روش رئالیسم می پردازیم و سپس به بحث وی در نهایة الحکمه می رسیم.
علامه در اصول فلسفه در مقاله دوازدهم با عنوان «خدای جهان و جهان» در بخشی با عنوان «خیر و شر و سعادت و شقاوت» به مساله شر و نسبت آن با قدرت خدای باری تعالی می پردازد. وی بین شر انسان با شر طبیعی تمایزی را مطرح نمی کند. او وجود شر و فساد و بدبختی ها و ناکامی ها را در جهان می پذیرد و همه جهان با همه چیز آن را به خدا مستند می کند؛ خدایی که همه ی کمالات وجودی را داراست (علامه طباطبایی، 1380، ص 208). وی اولین اشکال را این گونه مطرح می کند: «اگر آفرینش، خدای آفریدگاری داشت، این همه شر و فساد را نمی آفرید» (همان، ص 208). در پاسخ می گوید که شر و فساد در جهان ماده پدید می آید و اموری نسبی است. مفهوم «بد» و «ناروا» مفهومی است که با مقایسه به «خوب» و «روا» محقق می گردد (همان، ص 209). شر امری قیاسی و مفهومی است. عدمی در مقابل یک امر وجودی ممکن الحصول یعنی در مورد شر، موضوعی باید باشد دارای صفتی وجودی که مطلوب موضوع مفروض باشد تا نداشتن این صفت مطلوب برای آن «شر» شمرده شود، چنانچه داشتن چشم برای انسان که طبعا چشم می خواهد و ممکن است که آن را نداشته باشد «خیر» بوده، نابینایی برای وی شر شناخته می شود. لذا شر اولا، امری عدمی و ثانیا، امری امکانی است و چیزی را که به خدای جهان نسبت می دهیم اولا باید امری وجودی و ثانیا دارای نسبت ضرورت و وجوب بوده باشد تا در مورد شر قیاس نکرده و امر عدمی فرض نکنیم شر محقق نخواهد شد. پس شر به خدا نسبت ندارد (همان، ص 309). چنن چه می بینیم این پاسخ افلاطونی است و شر را امری عدمی می داند که متعلق قدرت خدا قرار نمی گیرد، چون معدوم است. اما تقریر علامه دارای این خاصیت است که در تبیین علت عدمی بودن شر برقیاس تاکید می کند و معتقد است که شر امری عدمی است چون با قیاس متوجه می شویم که شر امر عدمی است که این به وضوح در بیان علامه در پاسخ به شبهه ی اول قابل دریافت است.
علامه در ادامه اشکال دیگری مطرح می کند، که با مساله سازگاری قدرت خدا با مساله شر، نسبت بسیار نزدیکی دارد. وی می گوید «درست است که شر امری قیاسی و امکانی است ولی چرا خدا آفرینش جهان را به نحوی نیافریده» که قیاس و امکان در کار نباشد؟ و به عبارت دیگر، چرا هر موجودی را هم آغوش با خوشبختی و کامروایی خودش نیافریده که روی بدی و بدبختی و ناکامی را نبیند، چنانکه عدد «4» هرگز روی فردیت و عدد «3» هرگز روی زوجیت را نمی بیند؟ (همان، ص 309). سپس علامه در پاسخ به این اشکال به تحلیل معنای آن می پردازد و می گوید: «معنی این سخن به حسب تحلیل این است که چرا خدای ماده و طبیعت، ماده و طبیعت را لاماده و لاطبیب قرار نداد؟» (همان، ص 209). چرا که قیاس و امکان نامبرده لازمه ی معنی ماده است، و اگر موجودی امکان داشتن و نداشتن کمال را نداشته باشد مادی نخواهد بود. اگر این جهان این خاصه را نداشت که هر یک از اجزاء آن قابل تبدیل به دیگری است و با اجتماع شرایط، منافع وجودی خود را می یابد ولی آن تهی دست و بدبخت می ماند، اساس جهان ماده نبود. پس روشن شد که هر شر و فساد از ان جهت که شر و فساد است نسبتی با قدرت خدا ندارد و از آن جهت که به خدا و قدرت او نسبت دارد شر و فساد نیست (همان، ص 210).
در نهایة الحکمه علامه طباطبایی، مساله شر را نه به طور کلی یعنی اعم از شرور طبیعی و شرور ناشی از افعال انسان که در ارتباط با شرور انسانی مطرح می کند. اما در پاسخ به مساله شر به طور کلی پاسخ می دهد و جوابی که در این ارتبا ط با توجه به بحث قدرت ذخدا می دهد کاملا ارسطویی است.
علامه، در نهایت پس از بحث معنای قدرت خدا، عموم و اطلاق قدرت او، به بحث نسبت قدرت خدا و اختیار بشر می پردازد، و از این رهگذر به مساله شر می رسد. وی می گوید که به عموم قدرت خدا معتقد است، اما به عنوان نظری مخالف با عموم قدرت به رای متکلمین می رسد. وی می گوید: که متکلمین معتزلی و بسیاری دیگر از متکلمین معتقدند که، افعال اختیاری آفریده انسان است و حق تعالی در آن دخالتی ندارد؛ بلکه آنچه به او مربوط می شود این است که انسان را قادر به انجام فعل سازد و قوا و جوارح و اسباب لازم را برای فعل در وجود او ایجاد کند، تا او با اختیار خویش به فعل یا ترک آن بپردازد. بنابراین، انسان می تواند فعلی را ترک کند ولو آن که خداوند آن را اراده کرده باشد و یا فعلی را انجام دهد، حتی اگر خداوند آ نرا نخواسته باشد، و واجب تعالی در فعل اختیاری انسان نقشی ندارد. دلیل معتلیان این است که اگر افعال اختیرای آفریده ی خدا باشد، فاعل آن خود او خواهد بود نه انسان، و در آن صورت تکلیف و امر و نهی و وعده و وعید معنی نخواهد داشت و دیگر استحقاق ثواب و عقاب جهت اطاعت و معصیت و فعل یا ترک آن، همه پوچ خواهد بود و هم چنین در میان افعال، بسیاری کارهای زشت و ناپسند وجود دارند مانند کفر و انکار حق و اقسام گناه که هیچ کدام با ساحت مقدس کبریایی خداوند سازگاری ندارد.
اما در پاسخ به این مساله، علامه در دفاع از مطلق بودن قدرت خدا می گوید که افعال اختیاری انسان، امور ممکن است، مانند دیگر ممکنات، و ضرورت عقل حکم می کند که ماهیت ممکن که لااقتضاء به وجود و عدم و در حد تساوی است، برای موجود شدن و یا معدوم شدن مرجحی داشته باشد و این مرجح همان علت موجه است و فاعل یکی از علل و جزئی از علت تامه است و هرگاه در فاعلیت خود، کامل و در حد علت تامه باشد دیگر تسایو فعل و ترک معنی نخواهد داشت، چرا که با وجود علت تامه، وجود معلول ضروری است و این ضرورت و وجوب همان وجوب غیری است که در نهایت به ذات واجب تعالی منتهی می شود که علت اولی است و این علت اولی نسبت به فعل و علت، علت آن شیء است. بنابراین، علت هر معلول ذات واجب است. لذا با این مقدمات، فعل اختیاری انسان نسبتی با حق تعالی دارد که نسبت ایجادی است و نسبتی با فاعل کار دارد که فاعل مسخر است و در عین فاعلیت معلول است. فاعلیت حق تعالی در طول است نه در عرض که بین دو گونه فاعلیت تدافع و تناقض ایجاد شود و اجتماع آن ها را ناممکن سازد (طباطبایی، 1370، ص 393).
اما در مورد چگونگی تعلق اراد متعال به فعلی که مورد اختیار انسان قرار گرفته، می گوید که اراده ی واجب تعالی به این تعلق می گیرد که انسان با اختیار خود چنین یا چنان کار را انجام دهد، نه اینکه اراده ی او به وقوع فعل تعلق گیرد، بدون قید اختیار. پس اراده ی خدا با اراده ی انسان لغو نمی شود و اختیار انسان نیز حفظ می شود (همان، ص 394). بنابراین، علامه اثبات کرده که قدرت خدا مطلق است و این اطلاق با اختیار انسان و اعمال اختیاری او منافاتی ندارد. ما علامه در ادامه به این اشکال می پردازد که اگر افعال اختیاری انسان آفریده خدا باشد چرا شر و مفاسد در بین افعال وجود دارد، و لذا زشتی ها و معصیت های گوناگون هم به او نسبت داده خواهد شد، در حالی که ساحت قدس الهی از هر عیب و نقصی منزه است. علامه در ادامه به این مساله پاسخ می دهد که ارسطویی است. وی می گوید: آن چه به عنوان بدی و زشتی در این جهان وجود دارد، اولا متضمن خوبی های فراوان است که شر آن در برابر خیر آن بسیار اندک است و وجود این مقدار شر اندک به تبع خیر است؛ و به اصطلاح، شر مقصود و قصد ثانی است و مقصود اولی و اصلی جز به خیر تعلق نگرفته است. از این گذشته، وجود از آن جهت که وجود است جز خیر نیست و شرور از لواحق برخی از وجود هاست. آن چه از فیض افعال حق تعالی وجود می یابد خیر محض است و در ذات پاک وجود نقصی نیست و نقص و عدمی که ملازم با وجود برخی از موجودات است همان حدود و لوازم تمایز وجودی آنها از یکدیگر است که اگر این وجوه تمایز نباشد، نظام هستی از هم می گسلد، و با ترک این شر اندک به خیرات موجود در نظام جهان از بین می رود (همان، صص 395-394).

شهید مطهری

شهید مطهری نیز به بحث شرور می پردازد. پاسخ او نسبت به این مساله و نسبت آن با مساله قدرت تفاوت چندانی با دیگر فلاسفه اسلامی ندارد، اما خاصیت کار ایشان آن است که علی رغم، انتساب شر به امر عدمی، بخشی از پاسخ ارسطویی پاسخ خود را تحت عنوان نظریه ی عدل الهی که مشابه نسخه ی غربی آن است تنظیم می کند و در سه بخش که حاصل تفکیک مساله شر است، به این مساله پاسخ می دهد.
وی می گوید بحث شرور سه قسمت دارد و در پاسخ به سه پرسش می آید. الف) ماهیت شرور چیست؟ ب) خواه شرور وجودی باشند و خواه عدمی، آیا خیرات و شرور تفکیک پذیرند و یا تکفیک ناپذیر، ج) خواه شرور وجودی باشند و خواه عدمی و نیز خواه از خیرات تفکیک پذیر باشند و خواه تفکیک ناپذیر، آیا آنچه شر است واقعا شرارت است و جنبه خیریت در آن نیست؟ (مطهری، 1372، ص 140).
اما وی در پاسخ به پرسش اول می گوید که:
ماهیت شرور عدم است، یعنی بدها همه از نوع نیستی و عدمند. البته این عدمند کنه این که آن چه به نام شر می شناسیم وجود ندارد بلکه این ها وجود دارند (همان، ص 142). نابینایی، فقدان بینایی است و خود واقعیت مخصوصی ندارد. خوبی عین هستی و بدی عین نیستی است. بدی یا خودش از نوع نیستی است و یا هستی است که ملتزم نوعی نیستی است (همان، ص 144). شرور مجعول بالذات نیستند، مجعول بالتبع و بالعرضند (همان، ص 147). شروری که خود عدمی هستند. مانند جهل و فقر صفاتی حقیقی ولی عدمی هستند. اما شروری که وجودی هستند و از آن جهت بدند که منشا امور عدمی هستند، مانند سیل و زلزله، بدی نسبی دارند (همان، ص 150)
هر چیزی یک وجود فی نفسه دارد و یک وجود لغیره. اشیاء از آن نظر که خودشان برای خودشان وجود دارند حقیقی هستند و از این نظر بد نیستند. هر چیزی خودش برای خودش خوب است اگر بد است برای چیز دیگر است. آیا می توان گفت عقرب خودش برای خودش بد است؟ (همان، ص 151) پس بد بودن یک شیء در هستی فی نفسه آن نیست در وجود بالاضافه آن است. از طرفی آنچه حقیقی و واقعی است وجه فی نفسه هر چیز است، وجودات بالاضافه اموری نسبی و اعتباری اند و لذا واقعی نیستند، و لذا در نظام وجود قرار نگرفته اند و هستی واقعی ندارند تا از این جهت بحث شود که چرا این وجود نسبی به آن ها نسبت داده شده است (همان، ص 152). اما این گونه، صفات که صفاتی اعتباری و انتزاعی اند در عین حال از لوازم قهری و لاینفک ملزومات خود هستند که اموری حقیقی و واقعی اند (همان، ص 152). در مورد این امور به عنوان اشیایی مستقل نمی توان بحث کرد و نمی توان این پرسش را مطرح کرد که چرا فاعل و مبدا، این وجودهای اضافی و اعتباری را آفریدغ زیرا این موجودات اولا واقعی نیستند تا سخن از آفرینش آنها به میان بیاید و ثانیا این وجودهای اعتباری و انتزاعی از لوازم وجودهای واقعی اند و به صورت مستقل قابل طرح نیستند و اگر به صورت غیرمستقل طرح شوند به این صورت خواهد بود که چرا وجودات واقعی که این ها از لوازم اعتباری و انتزاعی لاینفک آنها هستند آفریده شدند(همان، صص 153-152). اسناد امور اعتباری به علت مجازی و بالعرض است. لذا شرور بالذات مورد تعلق آفرینش قرار نمی گیرند. مخلوق بودن و معلول بودن آنها بالعرض است. در مورد شرور اعم از شرور نوع اول و دوم، شرور اموری اعتباربی و عدمی هستند. کوری در انسان کور واقعیت مستقلی نیست تا گفته شود آدم کور را یک مبدا آفریده است، کوری نیستی است و نیستی مبدا و آفریننده ای ندارد (همان، ص 153). شهید مطهری در تحلیلی مشابه از شر، در درس های الهیات شفا می گوید:
خیر به وجود برمی گردد و شر به عدم. یعنی هر چیزی از آن جهت شر است که یا خودش نیستی است و یا اگر خودش نیستی نیست نوعی از هستی است که سبب نیست ها می شودف یعنی بدی آن به آن جهت است که سبب نیستی ها می شود (مطهری، 1370، ص 288).
وقتی که خیر و شر را تحلیل کنیم برمی گردد به وجود و عدم. یک شیء از آن جهت که موجود است خیر است و از آن جهت که معدوم است شر است. یک شیء از آن جهت که کمال یک وجود است خیر است و از آن جهت که فقدان کمال یک وجود است شر است (همان، ص 289). این که جنگ شر است و شر امر عدمی به آن معنی نیست که جنگ امری عدمی است. بلکه آن چه ملاک شریت می شود عدم است، خواه این که خود عدم باشد یا اینکه وجود باشد، که آن وجود در تحلیل نهایی از آن جهت شر است که منشا یک عدم می شود نه از آن جهت که وجود است. یعنی آن وجود شریت خودش را به اعتبار این عدم دارد. پس شریعت بالذات از آن عدم است و بالعرض از آن وجود است (همان، ص 290).
شهید مطهری، پس از فراغت از تحلیل های ماهیت مفهوم شر، به سراغ سوال دوم می رود و در تحلیل پرسش دوم به صورت بندی خاص خود از مساله شر یعنی نظریه ی عدل الهی اشاره می کند. پیش از وی هیچ یک از فلاسفه اسلامی پاسخی تحت عنوان نظریه ی عدل الهی نداشت هاند، ولی ایشان این صورت بندی را ارائه می کند، هر چند این پاسخ به نوعی در نظریات دیگران است. این تمایز در پاسخ فیلسوفان غربی وجود دارد. برخی زا آن ها کوشیده اند با بحث منطقی پاسخی منطقی به مساله شر بدهند و ناسازگاری بین قضایای مساله شر، که به آن ها اشاره شد، یعنی خدا قدرت مطلق، علم مطلق و خیر مطلق است و شر وجد دارد را برطرف کنند. از جمله ی ایشان می توان به پلنتینگا اشاره کرد. اما برخی از ایشان سعی می کنند تا وجود قدری شر را برای تحقق خیر کثیر و لزوم تحقق عدل الهی تبیین کنند. ایشان پیروان نظریه ی عدل الهی هستند؛ مانند لایبنیتس که جهان در کلیت آن خیر و شر را مقدمه ی تحقق خیر می داند.
شهید مطهری، هم همان پاسخ بسیاری فیلسوفان اسلایم را در قالب بندی جدید و با تحلیلی موشکافانه تر ارائه می دهد. وی در تحلیل پرسش دوم خود، یعنی تکفیک پذیری شرور و خیرات، به پاسخی یک سر نو از مساله شر می پردازد. وی می گوید که از دیدگاه عدل الهی (روش مطهری) مساله شر شکل دیگری دارد. سخن در این است که خواه اشیاء دو گونه باشند یا یک گونه، چرا نقص، کاستی، فنا و نیستی در نظام هستی راه یافته است؟ چرا یکی کور و دیگری کر شده است؟ عدمی بودن کوری و ... برای حل این اشکال کافی نیست چرا که این سوال می ماند که چرا جای این عدم را وجود نگرفته است. عدل الهی ایجاب می کند که این خلاها پر شود (مطهری، 1372، ص 154). اموری وجودی نیز هستند که زائیده نیستی ها از قبیل، جهل و فقرند و خود سبب کاستی ها و نیستی ها می شوند. عدل الهی ایجاب می کرد که این امور نیز نباشند تا آثار آن ها هم نباشد (همان، ص 155).
شرور غیر قابل تفکیک از خیراتند، زیرا شروری که از نوع فقدان هستند، تا آن جا که به نظام تکوین ارتباط دارد، از قبیل عدم قابلیت ها و نقصان امکانات است. یعنی در نظام تکوینی برای هر موجودی در جه ای از نقس هست که به علت نقصان قابلیت است نه به علت امساک فیض تا ظلم و تبعیض تلقی شود. آن چه از این امور به عدم قابلیت ظرف ها و نقصان امکانات مربوط نیست همان است که در حوزه ی اختیار و مسوولیت و اراده بشر است و بشر به حکم این که موجودی مختار و آزاد و مسئول ساختن خویش و جامعه خویش ایت باید آن ها را بسازد و خلاها را پر کند. این که انسان این گونه آفریده شده جزئی از نظام اصلح است و اما شروری که وجودی هستند و در وجود فی نفسه خود خیرند و در وجود لغیره شر، جنبه شریعت آنها به حکم این که نسبی و اضافی است و از لوازم لاینفک وجود حقیقی آن ها است، از جنبه خیریت آن ها تفکیک ناپذیر است (همان، ص 161) جهان یک واحد تجزیه ناپذیر است، یعنی رابطه اجزا در جهان به این شکل نیست که بتوان فرض کرد که قسمت های از آن قابل حذف و قسمت هایی قابل ارتقاء باشد، حذف بعضی مستلزم، بلکه عین حذف همه اجزا است، همچنانکه ابقاء بعضی عین ابقاء همه است. بنابراین، نه تنها عدم ها از وجودها، و وجومدهای اضافی و نسبی از وجودهای حقیقی تفکیک ناپذیرند، خود وجودهای حقیقی نیز از یکدیگر تفکیک ناپذیرند پس شرور علاوه بر دو جهت فوق الذکر و صرف نظر از آن دو جهت نیز از خیرات تفکیک ناپذیرند. پس شرور علاوه بر دو جهت فوق الذکر و صرف نظر از آن دو جهت نیز از خیرات تفکیک ناپذیرند (همان، ص 162).
اشیاء از نظر خوبی و بدی اگر تنها و منفرد و مستقل از اشیاء دیگر در نظر گرفته شوند یک حکم دارند و اگر جزء یک نظام و به عنوان عضوی از اندام در نظر گرفته شوند حکم دیگری پیدا می کنند که احیاناً همه ضد حکم اولی است. بدیهی است؛ همان طور که اشیاء منفرد اقعی اگر به صورت نظم فرض شوند وجود واقعی شان وجود عضوی، اندامی و ارگانیک است و وجود انفرادی شان اعتباری (همان، ص 163). زشتی ها نه تنها از این نظر ضروری می باشند که جزئی از مجموعه جهانند و نظام کل به وجود آن ها بستگی دارد، بلکه از نظر نمایان ساختن و جلوه دادن به زیبایی ها نیز وجود آن ها لازم است( همان، ص 164). نقصانات از ناحیه ی ذات موجودات است، نه از ناحیه فیض باری تعالی (همان، ص 166).
به طور خلاصه می توان نظریه ی عدل الهی شهید مطهری را در سه گزاره خلاصه کرد:1) وجود بدی ها و زشتی ها در به وجود آمدن مجموعه ی زیبای جهان ضروری است.
2) حتی زیبایی ها جلوه ی خود را از زشتی ها دریافت می کنند.
3) زشتی ها مقدمه ی وجود زیبایی ها و آفریننده ی آنها می باشند. این گزاره که شر مقدمه ی خیر است در آثار حکمای پیشین کمرنگ تر است.
فیض الهی نظام غیرقابل تخلف است. برای هیچ موجودی امکان تخلف و تجافی از مرتبه ی خود وجود ندارد. سیر تکامل موجودات به خصوص انسان به معنی سرپیچی از مرتبه ی خود و اشغال مرتبه ی دیگر نیست، بلکه به معنی سعه ی وجودی انسان است. لازمه ی درجات و مراتب داشتن هستی این است که نوعی اختلاف و تفاو ت از نظر نقص و کمال و شدت و ضعف در میان آن ها حکم فرما باشد و این گونه اختلاف ها تبعیض نیست (همان، ص 199).
برای وجود یافتن یک چیز، تام الفاعلیه بودن خدا کافی نیست، قابلیت هم شرط است. شروری از نوع نیستی است از آن جهت که به خدا مربوط است ناشی از نقصان قابلیت ها است(همان، ص 201).
هر چیز خلقت خاصی دارد که مربوط به خود اوست. یعنی هر چیز فقط به گونه ای که هست امکان وجود داشته است و درباره ی هر جزء از اجزای جهان نیز آفرینش معینی امکان داشته و خدا همان آفرینش را به آن داده است (همان، ص 171).

آلوین پلنتینگا

در سال های اخیر موفق ترین پاسخ به معضل منطقی شر (در پاسخ منطقی به مساله شر) دفاع اختیار گرایانه (3) بوده است که تلاش می کند تا نشان دهد که قادر مطلق بودن خدا با وجود شر ناسازگاری ندارد. وی در استدلال خود به این ایده متوسل می شود که خدا مخلوقات را خلق می کند که آزادانه انتخاب کنند و شر از اعمال اخلاقی آن ها که مرتکب خطا می شوند نتیجه می شود (wierenga.1989,p.127). وی در دفاع اختیارگرایانه نشان می دهد که قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض بودن خدا با وجود شر ناسازگاری ندارد (Ibid.pp.127-128). حتی اگر مدعی شود که جهان ممکنی وجود دارد که خدا نتواند آن را خلق کند (Ibid,p..128).
آلوین پلنتینگا، توماس موریس، کریستوفر منتسل و عده ای دیگر ضرورت منطقی و متافیزیکی حقایق را فرض می کنند و اصرار می ورزند که همه این ها در نسبت با خدا حقیقت هستند و جهان نمی تواند به گونه ای دیگر باشد و همه چیز ضروری است و خدا هم تحت همین ضرورت است، این ضرورت، مانند ضرورت الف، الف است می باشد (Taliaferro:1998,p.86).
پلنتینگا، در مورد تناقص بین خیرخواه بودن خدا و وجود شر در عالم معتقد است که این دو وقتی در تناقض با یکدیگر هستند که خدا بتواند این کار را بکند ولی نکند (پلنتینگا، 1374، ص 184). لینک وی معتقد است که اگر انجام کاری باعث از بین رفتن خیر بزرگ تر باشد و یا باعث ایجاد شر بزرگ تری شود، فرد خیرخواه این کار را نمی کند و یا اگر از میان برداشتن شر قلیل مستلزم از میان برداشتن خیر کثیر باشد باز هم فرد خیرخواه این کار را نمی کند(همان، صص 186-187). به نظر وی تناقض دو حالت صریح و ضمنی دارد و پس از بحث و نظر نتیجه می گیرد که مجموعه ی شش قضیه ی زیر تناقص صریحی با هم ندارد (همان، صص 190-189).
1- خداوند قادر مطلق است.
2- خداوند خیرخواه محض است.
3- خداوند عالم مطلق است.
4- شر وجود دارد.
5- موجود خیرخواهی که قادر مطلق و عالم مطلق است جمیع شروری را که می توان از میان برداشت، برمی دارد.
6- قدرت قادر مطلق به هیچ حدی جز حدود محالات منطقی محدود نیست.
پلنتینگا در نظریه خاص خود که آن را دفاع اختیارگرایانه نامیدیم، تصریح می کند که کافی است فقط نشان دهیم که مجموعه ی فوق سازگاری درونی دارند (همان، ص 202) و این موقعی بدون تناقض و ممکن فرض می شود که امکان یا عدم تناقص اش اثبات شود. پس مجموعه بالا فاقد تناقض ضمنی است (همان، صص 194-195).
به نظر می رسد تذکر این نکته قبل از شرح تفصیلی نظر پلنتینگا مفید باشد که برهان مفهومی محض در مورد خدا برهانی معتبر است و در آن حقایق ضروری ماتقدم در مقدمه استفاده می شود و نتیجه آن این گزاره است که «خداوند وجود دارد». استدلال پلنتینگا در ادامه ی سنت اقامه ی برهان وجودی قرار دارد. برهان وجودی به شکل های مختلفی در تاریخ اندیشه ی غربی مطرح شده است که مهم ترین ارائه کنندگان آن در قرون وسطی، سنت آنسلم، در دوره مدرن، دکارت و در دوره ی معاصر آلوین پلنتینگا می باشد. در این برهان چنانچه اشاره شد خدا به عنوان موجودی ضروری اثبات می شود. (4).
پلنتینگا در تحلیل مساله، ابتدا شرور را به دوسته ی طبیعی و انسانی تقسیم می کند. شروری طبیعی هستند و از طبیعت به ما عارض می شوند و برخی دیگر یعنی شرور انسانی از ناحیه ی حماقت و یا ستمری بشر حاصل می شوند. زلزله و سیل از نوع اول هستند و جنگ و کشتار نمونه ای از نوع دوم است (پلنتینگا، 1384، صص 35-39). وی استدلال ملحدین در نفی خدا با توجه به مساله شر را این گونه صورت بندی می کند: اگر خدا همان قدر خیرخواه است که خداپرستان مسیحی ادعا می کنند، بید همانقدر که ما در مقابل این شرور متاثر می شویم، او هم متاثر گردد. اگر او آن قدر که می گویند قدرتمند است پس احتمالا در موقعیتی هست که کاری در مورد شرور انجام دهد در این صورت چرا وی این شرور را روا می دارد؟ (همان، ص 40).
سپس برای اثبات ناسازگاری شر با قدرت و خیرخواهی خدا به بیان چگونگی و چیستی سازگاری یک مجموعه از قضایا می پردازد. وی می گوید یک مجموعه مانند A یک حالت کامل است و اگر تنها برای هر حالتی مانندB، یا A, شامل B باشد یا B را طرد کند. جهان ممکن در حالتی ممکن است که کامل باشد. اگر A یک جهان ممکن باشد آن گاه در مرد هر شیء چیزی بیان می کند و هر حالتی مانند S یا مشمول آن است و یا از سوی آن طرد می شود. علاوه بر این، ما به ازای هر جهان ممکنی مانند W مجموعه ای از قضایا وجود دارد که آن را کتاب W می خوانند. هر کتاب مجموعه ی به غایت سازگاری از قضایا است و به قدری بزرگ است که افزودن قضیه ی دیگری به آن همواره مجموعه صریحا ناسازگاری را نتیجه می دهد (همان، صص 83-82).
از بین جهان های ممکن تنها یک جهان ممکن فعلیت یافته یعنی دست کم یک جهان ممکن باید وجود داشته باشد؛ زیرا مجموعه قضایای صادق، مجموعه به غایت سازگار و از این رو یک کتب است. اما این کتاب با یک جهان ممکن تناظر دارد و این جهان ممکن متناظر با این مجموعه قضایا فعلیت می یابد. از سوی دیگر حداکثر یک جهان فعلی وجود دارد؛ زیرا فرض کنیم اگر دو جهان و هر دو فعل باشندف این دو جهان نمی توانند شامل تمام حالات کامل یکسان باشند چرا که، اگر این گونه بود آن دو جهان یک جهان خواهد بود.
از ای نرو، باید تسکم حالتیم انند s وجود داشته باشد به گونه ای که w شامل آن باشد و W شامل آن نباشد. اما یک هن ممکن به غایت کامل است، پس w به جای s شامل متمم s خواهد بود. پس در ای نصورت اگر w و w هر دو فعلی باشند باید s و متمم s هر دو فعلیت یافته باشند و این حال است (همان، صص 83-84).
اما به نظر پلنتینگا، خدا هیچ جهان ممکن یا حالتی را نمی آفریند، بلکه او آنچه را که می آفریند آسمان ها و زمین و هر چه در آن هاست می باشد. وی حالات را نیافریده است، مثلا وجود خدا و حالت عدم او هر دو هستند، به این معنی که چیزی به عنوان حالت وجود خدا و چیزی به عنوان حالت عدم خدا هست، درست همان گونه که دو قضیه ی خدا وجود دارد و خداوند وجود ندارد هستند. شخص متاله معتقد است که حالت نخستین فعلی و قضیه اول صادق است و ملحد باور دارد که هحالت دوم به فعلیت رسیده و قضی هی دوم صادق است و لیکن بی شک هر دو قضیه وجود دارد، اگرچه تنها یکی از آن دو صادق است و به نحو مشابهت در این جا هر دو حالت هستند که تنها یکی از آن دو فعلیت می یابد. بنابراین، هر دو حالت وجود دارد ولی تنها یکی واقع شده و خدا هیچ کدام را نیافریده است، زمانی بوده که زمین وجود نداشته بشد. در حقیقت خداوند هیچ حالتی را به وجود نیاورده است. آن چه او انجام داده است آن بوده که افعال خاصی، مانند ،آفریدن آسمان ها و زمین را انجام دهد که نتیجه ی این آفریدن، فعلیت یافتن حالت های معینی بوده است. خدا به حالت ها فعلیت می بخشد. او جهان ممکنی را که درو اقع محقق است فعلی می کند، اما آن را نمی آفریند (همان، ص 87-86).
اما پلنتینگا، پس از فراهم کردن این مقدمات به طور واضحی وارد مساله شر می شود براساس مفهوم جهان ممکن و خدا به تحلیل مساله شر می پردازد. وی معتقد است که متکلم در اعتقاد به اینکه، اگر خدا قادر مطلق باشد آنگاه خواهد توانست هر جهان ممکنی را که می خواهد فعلیت بخشد یا بیافریند، بر حق نیست. او می گوید ابتدا باید مشخص کنیم که آیا خدا موجودی ضروری است یا ممکن؟ موجود ضروری در نظر پلنتینگا آن است که هر جهان ممکنی وجود دارد یعنی در هر جهان ممکنی که فعلیت داشته باشد. حال با توجه به این دو تعریف، اگر خدا موجودی ضروی نباشد، جهان های ممکن بسیاری خواهد بود که او نمی توانسته به آن ها فعلیت بخشد، مثل تمام آن جهان هایی که خود او در آنها وجود ندارد.
در ادامه پلنتینگا به وجهی از نظریه ی خود یعنی دفاع مبتنی بر اختیار می پردازد. به نظر وی باید تاکید نمود که خدا نمی تواند جهانی بدون شر اخلاقی بیافریند. یعنی آن جهان ممکن مورد نظر وی که محقق شده است حاوی مقداری شر اخلاقی است که برای تحقق خیر در آن لازم است. مخالف نظریات وی یعنی جی.ال مکی که به وی اشاره خواهیم کرد، استدلال لایبنیتس مومن را در مقابل او اقامه می کند که اگر خدا قادر مطلق باشد، می تواند هر جهان ممکنی را که بخواهد بیافریند. اما به نظر پلنتینگا این خطاست. به نظر وی، بنابر آن چه شرح دادیم جهان های ممکن بسیاری شامل خیر اخلاقی و بدون شر اخلاقی وجود دارد، اما این مقدمه ی او که اگر خدا قادر مطلق باشد می تواند هر جهان ممکنی را فعلیت بخشد، کاذب است (ص96-95) در اینجا به نحو اسطردادی ابتدا اشاره ای به نظریه لایبنیتس می کنیم و سپس نظر پلنتینگا را که مخالف وی است شرح می دهیم.
گوتفرید ویلهلم لایبنیتس (1716-1764)، واژه ی theodicy (عدل الهی) را جعل کرده، اما هیچ گاه از آن دفاعی ارائه نکرده است. theodicy از دو واژه ی یونانی theo به معنای خدا و dike به معنای عدالت گرفته شده است و معنای آن در نظر لایبنیتس، عدالت خداوند (justice of God) است. نظریه ی عدل الهی لایبنیتس یک نظریه ی اخلاقی محسوب شده و مدعی است که عدل الهی برای انسان قابل فهم می باشد و مفاهیم اختیار گرایانه نظیر آزادی، ضرورت و تقدیر، خدا را به اجباری تبدیل می کند که این جهان «بهترین جهان ممکن» است این اعتقاد از ایمان فلسفی به این عقیده ناشی شده است که خداوند که جهان را خلق کرده است، برترین موجود است(Larrimore,2007,p.191).
اما لایبنیتس در مقابل این ادعا و در تشریح جهان ممکنی که خدا می توانسته خلق کند، مفهوم اختیار انسان را وارد می کند. به نظر وی هر جهان که خدا می تواند به آن فعلیت بخشد به گونه ای است که اگر شخص در آن به نحو قابل اعتنایی مختار باشد، دست کم به یک عمل نادرست مبادرت می ورزد (پلنتینگا، 1380، ص 100). به نظر وی خدا قادر مطلق است و در حیطه ی قدرت وی نبوده است که جهانی خلق کند که حاوی خیر اخلاقی و فاقد شر اخلاقی باشد. خدا اگر چه قادر مطلق است نمی توانسته است هیچ یک از جهان های ممکنی را که تنها حاوی اشخاصی که فی الواقع و هم اکنون موجودند و حاوی خیر اخلاقی بدون شر اخلاقی اند بیافریند؛ زیر برای این منظور او باید اشخاصی را می آفرید که به نحو قابل اعتن

عبارات مرتبط با این موضوع

جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی … بیان مسأله خودکشی به عنوان بخشی از انحرافات اجتماعی شناخته شده است و آن عبارت است چرا من نباید خوشگل باشم و دیگری زشت؟ شهر سوالسلام بر شما من هم تجاربم رو در این زمینه بگم من خودم به شخصه انسانهای زشت و زیبای زبان و ادبیات فارسی فولکلور ایران، توده شناسیشماره ی نوشته ۱۸ ۱۸ دکتر محمد جعفر محجوب فرهنگ عامه و زندگی در این روز‌ها دیگر گمان چهار ستاره مانده به صبحگل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی علل خودسوزی بیان مسأله خودکشی به عنوان بخشی از انحرافات اجتماعی شناخته شده است و آن عبارت است از یک چرا من نباید خوشگل باشم و دیگری زشت؟ شهر سوال سلام بر شما من هم تجاربم رو در این زمینه بگم من خودم به شخصه انسانهای زشت و زیبای زیادی در زبان و ادبیات فارسی فولکلور ایران، توده شناسی شماره ی نوشته ۱۸ ۱۸ دکتر محمد جعفر محجوب فرهنگ عامه و زندگی در این روز‌ها دیگر گمان نمی چهار ستاره مانده به صبح گل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام


ادامه مطلب ...

استراحت مطلق بارداری یعنی چه؟

بیشتر خانم‌های باردار می‌توانند در دوران بارداری فعالیت‌های روزانه‌شان را داشته باشند، اما بعضی هم مجبورند به دستور پزشک معالج‌شان مدتی از دوران بارداری‌ یا حتی تمام آن را استراحت کنند که می‌تواند از یک استراحت جزئی روزانه تا استراحت مطلق متفاوت باشد البته دلایل گوناگونی برای استراحت دوران حاملگی مطرح می‌شود که بارداری چندقلویی، خطر زایمان زودرس، ابتلا به بیماری‌های خاص، سابقه سقط‌های مکرر و... از جمله آنهاست.

مثلا بیماری پره‌اکلامپسی یا همان افزایش فشار خون که معمولا در نیمه‌دوم بارداری بروز می‌کند، نیاز به استراحت در دوران بارداری دارد و میزان آن هم بسته به تشخیص متخصص زنان متفاوت است.

همچنین در مواردی که خونریزی واژینال در مادر دیده می‌شود (می‌تواند ناشی از جفت سرراهی، پارگی بندناف، عفونت و... باشد) و زمانی که دهانه رحم پیش از رشد کافی جنین باز شود و خطر زایمان زودرس سلامت مادر و جنین را تهدید کند، پزشک دستور استراحت صادر می‌کند؛ زیرا فشار زیاد به دهانه رحم سقط، پارگی کیسه آب، خونریزی واژنی و آسیب‌های مادر را به همراه دارد، اما در مقابل استراحت در دوران بارداری جریان خون جفت را بهبود می‌دهد و باعث افزایش رسیدن مواد مغذی و اکسیژن به جنین می‌شود.

استراحت مطلق در چه شرایطی؟

استراحت دوران بارداری انواع مختلفی دارد. گاهی باید مقدار تحرک روزانه‌تان را کم کنید و دور ورزش‌کردن را خط بکشید. در شرایط خاصی از بلندکردن اجسام سنگین منع می‌شوید، در بعضی مواقع باید بیشترین ساعات شبانه‌روز را روی مبل یا تخت استراحت کنید و در مواردی هم نباید در طول دوران بارداری روابط زناشویی داشته باشید البته همه ماجرا به این نکات خلاصه نمی‌شود.

تعدادی از خانم‌های باردار به اصطلاح استراحت مطلق می‌شوند، به این معنا که باید مدام دراز بکشند، حتما از دستشویی فرنگی استفاده کنند و فقط اجازه دارند برای صرف غذا یا دوش گرفتن سرپایی و کوتاه مدت از جایشان بلند شوند.

گاهی اوقات نیز خانم باردار باید دوران بارداری را در بیمارستان طی کند و تحت مراقبت‌های 24ساعته قرار بگیرد البته خانم‌ها نباید از این ماجرا بترسند؛ زیرا استراحت مطلق در شرایط خاصی نیاز می‌شود و در طول این مدت هم فرد باردار باید با خواندن کتاب‌هایی مثل تربیت کودک یا مراحل رشد جنین، تماشای فیلم، آموزش زبان‌های خارجی از طریق فیلم و کتاب و... خودش را سرگرم کند تا افسردگی به سراغش نیاید.

برای پیشگیری از بروز یبوست در زمان استراحت مطلق باید مواد غذایی فیبردار مصرف شود. حتی کم نیستند خانم‌هایی که فکر می‌کنند برای پیشگیری از گرفتگی بدن، لخته شدن عروق پا یا درد مفاصل می‌توانند نرمش‌های سبک انجام دهند و متاسفانه همین موضوع سلامت جنین و مادر را به خطر می‌اندازد. پس حتما در این موارد با پزشکتان مشورت کنید.


ادامه مطلب ...

بارداری دراستراحت مطلق

حالا سوال اینجاست که در چه شرایطی به خانم باردار استراحت داده می‌شود؟ فرد در این دوران باید چه مواردی را رعایت کند؟

این‌که پزشکان به خانم‌های باردار توصیه می‌کنند در خانه استراحت کنند دلایل متفاوتی دارد. گاهی اوقات ابتلا به بیماری خاصی باعث می‌شود پزشک به خانم باردار توصیه کند استراحت بیشتری داشته باشد و گاهی خونریزی، جفت سرراهی یا پایین بودن جفت، علت اصلی این توصیه است. دکتر آزیتا صفارزاده، جراح و متخصص بیماری‌های زنان و زایمان و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران در گفت‌وگو با جام‌جم می‌گوید: سابقه سقط‌های مکرر، بارداری چندقلویی، مشکلات رحمی و البته پره اکلامپسی (مسمومیت حاملگی) از موارد شایعی است که به استراحت خانم باردار در خانه منجر می‌شود؛ اختلالی که در ۵ تا ۸ درصد خانم‌های باردار و معمولا بعد از هفته ۳۷ حاملگی ایجاد می‌شود و شایع‌ترین علائم آن هم فشار خون بالا و وجود پروتئین در ادرار است. باید بدانید هر چه پره‌اکلامپسی شدیدتر باشد و زودتر اتفاق بیفتد، خطر آن برای مادر و جنین هم بیشتر خواهد بود، چون نه‌تنها خطر زایمان زودرس و تولد نوزاد نارس را افزایش می‌دهد، بلکه می‌تواند به مرگ مادر و جنین منتهی شود؛ در حالی که با مراقبت‌های مناسب، مشکلی متوجه مادر و نوزاد نخواهد بود. همچنین استراحت خانم باردار وقتی فشار خون بالاست، باعث می‌شود اعضای حیاتی بدن مثل قلب و کلیه عملکرد بهتری داشته باشند و مادر کمتر دچار گرگرفتگی و تکرر ادرار شود.

پیشگیری از خطر زایمان زودرس

به گفته دکتر صفارزاده، بعضی مواقع دهانه رحم زودتر از موعد باز می‌شود، در حالی که جنین هنوز به رشد کافی نرسیده است و فقط با استراحت مطلق می‌توان جلوی زایمان زودرس را گرفت. به عبارتی، فشار زیاد به دهانه رحم، باعث سقط یا زایمان زودرس، پارگی کیسه آب یا خونریزی واژن می‌شود. در این موارد استراحت کردن مادر و نداشتن تحرک با کاهش فشار جنین به دهانه رحم، بهبود جریان خون جفت و افزایش دریافت مواد مغذی و اکسیژن به جنین را به همراه دارد؛ به‌ویژه در بارداری‌هایی که نارسایی جفت تشخیص داده شده است یا جنین رشد کافی ندارد.

چند نوع استراحت داریم؟

دکتر صفارزاده با بیان این که استراحت دوران بارداری انواع مختلفی دارد، اضافه می‌کند: گاهی به خانم باردار توصیه می‌شود رفتن به باشگاه و ورزش کردن را کنار بگذارد و یک زندگی عادی داشته باشد. در این صورت لازم است فقط مقداری از تحرک روزانه‌‌اش را کاهش دهد و استراحتش را بیشتر کند. بعضی مواقع فقط بلندکردن اجسام سنگین و کارهای سخت خانه برای او ممنوعیت دارد. گاهی روابط زناشویی در دوران بارداری ممنوع است و... همه این موارد به شرایط خانم باردار، خطرات موجود و تشخیص پزشک بستگی دارد که برای حفظ سلامت مادر و جنین باید جدی گرفته شود. البته این همه ماجرا نیست، چون برخی خانم‌های باردار با توصیه استراحت مطلق از سوی پزشک‌شان مواجه می‌شوند یعنی این که باید بیشترین ساعات شبانه‌روز را روی کاناپه یا تخت استراحت کنند، دراز بکشند، فقط از توالت فرنگی استفاده کنند و هیچ فعالیتی نداشته باشند‌. از طرفی برای بعضی خانم‌ها توصیه‌ها جدی‌تر است. به این معنی که قسمتی از دوران بارداری را در بیمارستان بستری می‌شوند و تحت مراقبت‌های شبانه‌روزی قرار می‌گیرند، چون فشار رحم از روی رگی که خون را از قسمت پایین بدن به قلب می‌رساند، برداشته می‌شود و شرایط مادر و جنین پایدارتر خواهد شد.

هر چند مواردی مثل استراحت مطلق ممکن است در دوران بارداری برای خانم‌ها اتفاق بیفتد، اما نباید بیش از حد نگران باشید، چون به گفته دکتر صفارزاده این شرایط نه‌تنها برای همه رخ نمی‌دهد بلکه از فردی به فرد دیگر متفاوت است.

استراحت بارداری و یبوست

یبوست یکی از شایع‌ترین مشکلات دوران بارداری است که به دلیل تغییرات هورمونی، تغییر سبک غذایی، مصرف مکمل آهن که اتفاقا در این دوران ضروری است، تغییر فیزیک بدنی و... بروز می‌کند. به عنوان مثال، جنین در طول دوران رشد فضایی از شکم را اشغال کند که این موضوع باعث فشرده و متراکم شدن عضوهای دیگر می‌شود. این تراکم با فشار روی دستگاه گوارش حرکات طبیعی اعضای گوارشی را دچار اختلال می‌کند و یکی از عوامل مهم بروز یبوست به‌ویژه در ماه‌های آخر بارداری است. به گفته دکتر صفارزاده، خانم‌هایی که با توصیه استراحت از سوی پزشک‌شان مواجه می‌شوند به واسطه بی‌تحرکی، بیشتر با این مشکل مواجه‌اند. در این میان راهکارهایی وجود دارد که به کمک آنها می‌توان مشکل یبوست را کم کرد، چون درد ناشی از این عارضه واقعا آزاردهنده است و مشکلات دوران بارداری را چند برابر می‌کند. اولین نکته، پیشگیری است. خانم‌های باردار برای پیشگیری و حتی درمان یبوست می‌توانند مواد غذایی پر فیبر مثل غذاهای حاوی سبوس، غلات و حبوبات، انواع سبزیجات به‌ویژه لوبیا سبز، ذرت، کاهو، اسفناج، چغندر و انواع و اقسام میوه را در رژیم غذایی‌شان بگنجانند، روزانه 6 تا 8 لیوان آب بنوشند و از خوردن خوراکی‌هایی که باعث یبوست می‌شود، خودداری کنند.

پریسا اصولی


ادامه مطلب ...

امکان دید کامل در تاریکی مطلق شب برای انسان + عکس

امکان دید کامل در تاریکی مطلق شب برای انسان + عکس

برای اولین بار در جهان، دانشمندان آمریکایی با تزریق یک محلول موجود در بدن آبزیان در چشم یک مرد، امکان دید کامل در تاریکی مطلق شب را برای انسان فراهم کردند!

کلرین ای ۶ کلرفیل تقویت چشم تقویت بینایی افزایش بینایی Chlorin e6

این قابلیت با تزریق یک کلرفیل به نام کلرین ای ۶ به کره چشم این مرد امکان پذیر شده است. این کلروفیل در چشم بسیاری از آبزیانی که در آب‌های عمیق دریا زندگی می کنند وجود دارد. از این ترکیب برای درمان عارضه شب کوری در بیماران هم استفاده می شود. 

کلرین ای ۶ کلرفیل تقویت چشم تقویت بینایی افزایش بینایی Chlorin e6

A team of scientists claim it has found a way to inject people’s eyes with ‘night vision’.

The research gave one volunteer the ability to see more than 164ft (50 metres) in almost total darkness for ‘several hours’.

By injecting his eyes with a liquid solution, he could spot people running among trees in dark conditions 100 per cent of the time, while others who hadn’t been treated with the drops were successful in only a third of cases.

Californian researchers have developed a liquid that enables night vision. The solution combines Chlorin e6 (Ce6) with insulin and saline. A small amount of it was dripped it into a researcher’s eyes. It briefly turns the eyes dark or black before it is absorbed, seen in this image of researcher Gabriel Licina

The experiment was carried out by a group of so-called ‘biohackers’ in California called Science for the Masses.

They used a solution of a substance called Chlorin e6 (Ce6), which is found in some deep-sea fish and has light-amplification properties, and is also been used in cancer treatment research.

Chlorin e6 افزایش بینایی تقویت بینایی تقویت چشم کلرفیل کلرین ای ۶


ادامه مطلب ...

وجود آوردن سکوت مطلق ، با جذب بیش از۹۰%صدا

[ad_1]

بامداد – شاید فکر کنید معنی سکوت مطلق را می‌دانید، اما اشتباه می‌کنید،‌ زیرا در غیاب کامل هر نوع صدا مغز خود تولید صدا را آغاز می‌کند زیرا اتکای زیادی بر امواج صوتی دارد که روزانه در اطرافمان می شنویم. علاوه‌ بر این ساکت‌ترین نقطه جهان جایی نیست که شما به آن دسترسی داشته‌باشید،‌ از این رو تجربه‌ای از آن نخواهید داشت، اما محققان بتازگی با جذب بیش از ۹۹٫۷ درصد صدا، موفق شدند تقریبا به سکوت مطلق دست یابند.

178190022

محققان دانشگاه علوم و فناوری هنگ‌کنگ سیستم جدیدی را ابداع کرده‌اند که می تواند ۹۹٫۷ درصد امواج فشاری (صدا) با بسامد پایین را با استفاده از مواد و ساختارهای زیرطول‌موجی (Subwavelength) جذب کند. این سیستم جاذب صدا دارای ساختاری است که از دو تشدیدگر تشکیل شده که هر دو با بسامد یکسانی تنظیم شده‌اند. این سیستم جدید به جای یک رزوناتور یا تشدید‌کننده از دو رزوناتور برخوردار است، دستگاه‌هایی که به گونه‌ای تنظیم شده اند تا پس از برخورد با هر نوع فرکانسی از صوت دچار ارتعاش شوند.

مشکل رویکرد‌های سنتی جذب صوت این است که عایق‌های صوتی مورد استفاده ترکیب‌هایی برای مهار فرکانس‌های مختلفی از صدا هستند،‌ با این‌ همه جلوگیری از نفوذ تمامی فرکانس‌های صوتی فراتر از توانایی‌های مواد مدرن است. در اینجاست که تشدیدگرها کارایی پیدا می‌کنند. در سیستم جدید رزوناتور یا تشدیدگر اول به هوای آزاد و یا هر چیر دیگری که جاذب را احاطه کرده اجازه می‌دهد امواج صوتی را از خود عبور دهند. تشدید‌گر دیگر مسئولیت دفع هر نوع امواج صوتی سرگردان که از تشدید‌گر اول ساطع شده‌اند را به عهده دارد و عملکرد ترکیبی این دو تشدیدگر، صرف‌نظر از شدت امواج صوتی به قدرت جذب ۹۹٫۷ درصدی صوت دست پیدا می‌کند.

سیستم جدید بر پایه آزمایشی ساخته شده که سال گذشته توسط همین گروه انجام شد. در آن آزمایش لایه نازکی از مواد جاذب در کنار لایه‌ای بازتابنده و سخت مورد استفاده قرار گرفته‌ بود و به این شکل امواج صوتی در هوای میان این دو لایه به دام می‌افتادند. سیستم جدید همین استراتژی را در پیش گرفته‌است با این تفاوت که در آن از یک تک لایه استفاده شده‌است.

محققان می‌گویند سیستم جدید یکی از کامل‌ترین عایق‌های صوتی است که هیچ صدایی در آن پخش نمی‌شود و نیازی به دیواره بازتابنده یا دیگر تکنیک‌های کنترل کننده امواج نیز ندارد و می‌تواند امواج صوتی با هر زاویه‌ای را کاملا خنثی سازد. با ابداع چنین اتاقی که در برابر صوت کاملا غیرقابل نفوذ است این پرسش به ذهن می‌آید که انسان چه مدت زمانی را می‌تواند در سکوت مطلق دوام بیاورد؟ گروهی بر این باورند که انسان تنها می‌تواند سکوت مطلق را تا ۴۵ دقیقه تحمل کند و پس از آن احتمال دیوانگی وجود دارد. جزئیات بیشتر این پژوهش در مجله Physics Letters منتشر شده است.

منبع: مجله نظاره

نوشته وجود آوردن سکوت مطلق ، با جذب بیش از۹۰%صدا اولین بار در بامداد پدیدار شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

وجود آوردن سکوت مطلق ، با جذب بیش ازصدا پربیننده ترین و آخرین اخبار علمی روز ایران و جهان اخبارعلمی صفحه اصلی خبرپو آخرین اخبار » آخرین اخبار ایران و جهان پخش زنده آخرین اخبار » آخرین اخبار


ادامه مطلب ...

مظاهر و تجلیات ولیّ مطلق

[ad_1]
سیری در اندیشه عرفانی امام خمینی (ره)
این مسئله از مسائل اساسی بحث ولایت اسـت که در عرفان امام خمینی به صورت بسیار زیبا و جامعی مطرح شده اسـت؛ بلکه می‌توان ادعا کرد که با این جامعیت و عمق، در آثار دیگران یا اصلاً مطرح نشده یا کمتر اثری را به این جامعیت می‌توان یافت. حضرت امام در این باره بدین مضمون می‌گوید:
ولیّ مطلق کسی اسـت که از حضرت ذات به حسب مقام جمعی و اسم جمعی و اسم جامع، ظاهر شده باشد؛ لذا ولایت احمدی از مقام احدی جمعی اسـت و سایر اولیا، مظاهر ولایت و محل تجلیات او هستند؛ همان طور که نبوت همه انبیا، مظاهر نبوت او اسـت. و همان‌گونه که در ازل و ابد هیچ تجلی‌ای غیر از تجلی اسم اعظم - که محیط مطلق بر همه اسماء اسـت - وجود ندارد و همه اسماء از رشحات اسم اعظم و تجلیات او اسـت، همچنین هیچ نبوت، ولایت و امامتی نیست، مگر نبوت، ولایت و امامت حقیقت محمدی. پس باید گفت که حق سبحانه هویّت مطلق، و مقام ختمی مرتبت ولیّ مطلق اسـت. (1)
طبق این فرمایش، نبوت همه انبیا، و ولایت همه اولیا و امامت تمام ائمه (علیهم‌السلام) در واقع مظاهر، ظهورات و تجلیات ولایت، نبوت و امامت ولیّ و نبی و امام مطلق، حضرت ختمی مرتبت اسـت و همان‌گونه که هیچ اسمی از اسماء الهی نیست مگر این که مظهر اسم اعظم حق می‌باشد، هیچ نبوت و ولایت و امامتی نیست مگر این که ظهور و جلوه‌ای از ولایت ختمی اسـت. برای روشن شدن این دیدگاه بلند عرفانی، لازم اسـت این مطلب در چند محور، به اختصار بحث شود:

الف. چگونگی مظهریت انبیا از ولیّ مطلق

نبوت که به معنای «اِنباء» و خبر دادن اسـت، در عرفان مفهوم خاصی دارد؛ عرفا معتقدند که «نبیّ» به کسی گفته می‌شود که از روی معرفت کامل از ذات، صفات و اسماء حق تعالی و احکام الهی خبر می‌دهد؛ از این رو نبوت اولاً و بالذات از آنِ عقل کل اسـت؛ زیرا عقل کل، حقایق یاد شده را بدون واسطه به نفس کل خبر می‌دهد، و به واسطه‌ی او نفوس جزئی را از معارف ذاتی و صفاتی و اسمائی حق تعالی آگاه و از احکام و دستورهای الهی باخبر می‌کند. بر این اساس نبوت انبیا - از آدم تا مقام ختمی مرتبت - هر کدام مظهری از مظاهر نبوت عقل کل اسـت که از آن به «روح اعظم» و «عقل اول» نیز تعبیر می‌شود. نبوت عقل کل، دائمی و ذاتی اسـت و نبوت مظاهر او، چون در بستر زمان واقع می‌شوند، پایان‌پذیر اسـت. (2)
در این جا ممکن اسـت این پرسش مطرح شود که با توجه به محدودیت زمانی دوره‌ی نبوت انبیا، سرّ دوام و استمرار نبوت ختمی مرتبت تا روز قیامت چیست؟
پاسخ این پرسش با رویکرد عرفانی این اسـت که به دلیل اتحاد، بلکه وحدت حقیقت محمدیه و عقل کل، نبوت ختمی مرتبت همانند نبوت عقل کل، ذاتی و دائمی اسـت؛ ولی نبوت انبیای دیگر چون مظاهر نبوت او اسـت، هر کدام براساس اقتضای زمانی، در بستر مکانی و زمانی خاصی پدید آمده اسـت و با گذشت زمان، دوره‌ی نبوت آن‌ها به پایان می‌رسد.
اما حقیقت حضرت ختمی با حقیقت روح اعظم (عقل کل) یکی اسـت و صورت او در واقع همان صورتی اسـت که حق تعالی با همه اسماء و صفاتش در آن تجلی کرده و نبوت در او به کمال نهایی خود رسیده اسـت؛ لذا فراتر از محدوده‌ی مکان و زمان و ذاتی و دائمی اسـت. (3)
به همین جهت در برخی روایات آمده اسـت که رسول خدا فرمود:
«أوّل ما خلق الله العقل، و أنا العقل»؛ (4) اولین چیزی که خدا آفرید عقل بود و من عقل هستم.
و یا فرمود:
«أول ما خلق الله نوری»؛ (5) اولین چیزی که خدا آفرید نور من بود.
«أول ما خلق الله روحی»؛ (6) اولین چیزی که خدا آفرید روح من بود.
از این گونه آموزه‌های دینی به خوبی معلوم می‌شود که «روح اعظم» در واقع تعبیر دیگری از «حقیقت محمدی» اسـت؛ لذا عرفا با استناد به این روایات به اتحاد حقیقت محمدیه با عقل اول (روح اعظم) تأکید کرده‌اند. (7)
در برخی از متون عرفانی تصریح شده اسـت:
جوهر اول دو کار می‌کند: اول آن که از خدای فیض قبول می‌کند؛ دوم آن که به خلق خدا می‌رساند. و اگر بگویند حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دو کار می‌کند: از خدای می‌گیرد و به خلق می‌رساند هم راست باشد؛ از جهت آن که چون جوهر اول، روح حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، اسـت هر دو یکی اسـت. (8)
این مسئله در عرفان امام خمینی نیز مورد توجه خاصی قرار گرفته اسـت؛ حضرت امام با اشاره به دیدگاه عرفا درباره خاستگاه نبوت ختمی مرتبت، فراتر از حرف عرفای پیشین سخن گفته و بدین مضمون فرموده اسـت:
آنچه عرفا بیان کرده‌اند، نهایت توانشان در تبیین حقیقت نبوت و خلافت و ولایت بوده اسـت؛ لکن می‌توان گفت: نبوتی که شما تعریف نموده‌اید و آن را نبوت حقیقی و ذاتی نامیده‌اید، در حقیقت جلوه‌ای از نبوتی اسـت که در حضرت اعیان ثابته وجود دارد؛ چه این‌که نبوت این مرتبه نیز پرتوی از نبوت حقیقی در حضرت واحدیت اسـت که اسم «الله» می‌باشد. این اسم شریف در نشئه و احدیت برای اسماء دیگر الهی مبعوث گردیده، تا آن‌ها را از حقایق حضرت غیبی با بیان ذاتی و زبان الهی خبر دهد، و نبوت ختمی مرتبت به حسب باطن، مظهر این مرتبه از نبوت اسـت، و به لحاظ نشئه ظاهر، مظهر باطن نبوت خود اسـت. (9)
با عنایت به حقایق یاد شده، به خصوص دیدگاه عمیق حضرت امام، معنای این حدیث نورانی که پیامبر فرمود: «کنتُ نبیاً و آدم بین الماء و الطین» (10) و نیز فرموده آن حضرت که: «آدم و مَن دونه تحت لوائی» (11) به خوبی روشن می‌شود؛ زیرا نبوت حضرت ختمی مرتبت، خواه همان نبوت روح اعظم باشد (چنان که عرفا گفته‌اند) یا نبوت او مظهر نبوت مرتبه‌ی واحدیت باشد (چنان که در عرفان امام خمینی آمده اسـت) در هر صورت همه نبوت‌های انبیای پیشین، پرتوی از نور نبوت حقیقت محمدی و مظاهر و تجلیات کمالات وجودی ولیّ مطلق اسـت.
این گونه آموزه‌های دینی نباید دلیلی بر تقدم خلقت نفس بر بدن تلقی شود؛ زیرا:
اولاً، این روایات ناظر به حقایقی فراتر از مسئله خلقت نفس و بدن اسـت؛ به همین جهت امام خمینی در تبیین مفهوم این گونه روایات می‌گوید:
"با این صفحه‌ای که... باز کردیم، معلوم می‌شود نظرشان به آن مراتب دیگر اسـت؛ زیرا مثلاً در خبر شریف نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) که می‌فرماید: «کنتُ نبیاً و آدم بین الماء و الطین»، مراد از نبوت، این نبوتی که اِخبار و اِنباء احکام باشد نیست؛ چون به ضرورت اجماع مسلمین آن نبوّتی که حضرت داشته بعد از چهل سالگی بوده اسـت و کسی نمی‌تواند خلاف این ضرورت مسلمین را بگوید؛ بلکه مسلم اسـت نبوت به معنای انباء تا چهل سالگی اصلاً نبوده اسـت... بلکه ما به نوبه‌ی خود می‌گوییم: نبوت به یک مرتبه از وجود بوده که وجود نور محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) واسطه‌ی فیض در وصول نور وجود و کمال بوده اسـت. (12)"
طبق این بیان، آدم و سایر انبیا، بلکه ما سوی الله از دو جهت زیر لوای محمدی خواهد بود: یکی این که آن‌ها به واسطه‌ی نور محمدی، فیض وجود را دریافت کرده اند؛ دوم این که نبوت آن‌ها مظهر نبوت حقیقت محمدی و ولایت مطلق احمدی اسـت.
ثانیاً، ممکن اسـت مراد از روایات یاد شده این باشد که نفوس انسانی - یا دست کم برخی از نفوس انسانی، نظیر پیامبر و اهل بیت آن حضرت - قبل از خلقت و تعلق گرفتن به بدن مبارکشان، در عالم مفارقت عقلی - که همان مقام علم فعلی خداوند اسـت - یک وجود واحد جمعیِ عقلی بوده‌اند و وجود آن‌ها عین علم فعلی حق تعالی به آن‌ها اسـت؛ البته نه به عنوان نفسی که مدبّر بدن اسـت، تا تقدم خلقت نفس بر بدن شمرده شود، و محذورات متعدد عقلی را در پی داشته باشد. (13)
به هر حال آنچه در دو روایت یاد شده آمده، حقیقتی فراتر از مسئله تقدم خلقت نفس بر بدن اسـت و ناظر به مسئله نبوت به یکی از دو معنایی اسـت که ذکر شد. به این ترتیب چگونگی مظهریت انبیا از ولایت مطلق محمدی روشن می‌گردد؛ زیرا باطن نبوت یاد شده، ولایت مطلقه اسـت که ولایت همه انبیا و اولیا، مظهر آن ولایت اسـت. (14)

ب. چگونگی مظهریت اهل بیت از ولایت ختمی

بحث ولایت عموماً و مسئله خاتم ولایت خصوصاً، در عرفان اسلامی دامنه‌ی بسیار گسترده‌ای دارد و عرفا از جنبه‌های مختلفی درباره آن بحث کرده و نظرات متفاوتی ارائه داده‌اند. (15) یکی از مباحث ولایت، تقسیم آن به ولایت مطلقه و ولایت مقیّده اسـت؛ زیرا ولایت از آن نظر که ولایت اسـت یک صفت الهی و مطلق اسـت؛ اما از حیث استناد آن به انبیا و اولیا، به عنوان وصفی مقیّد مطرح اسـت.
ولایت مقیّد به ولایت مطلق وابسته و متقوّم به آن اسـت و ولایت مطلق، در ولایت مقیّده ظهور و تجلّی می‌کند. همان طور که نبوت انبیا، مظهر نبوت مطلقه اسـت، ولایت مطلقه نیز در ولایت مقیّده‌ی اوصیای ختمی مرتبت، یعنی اهل بیت او ظهور و تجلّی کرده اسـت. (16)
این مسئله در عرفان امام خمینی عمق و لطافت ویژه‌ای پیدا کرده اسـت؛ حضرت امام در این باره می‌فرماید:
"یک قسم از قلوب آن‌هایی اسـت که جمع بین هر دو تجلی نموده... صاحب این قلبِ جمعیِ احدیِ احمدی، خاتم دایره‌ی کمال و جامع ولایت مطلقه و نبوت مطلقه اسـت و آن، خاتم نبوّات و مرجع و مآب ولایات اسـت. (17)"
ایشان در جایی دیگر با اشاره به خاتم بالأصاله و بالتبع ولایت می‌گوید:
"همان طوری که رسول اکرم به حسب واقع حاکم بر جمیع موجودات اسـت، حضرت مهدی همان طور حاکم بر جمیع موجودات اسـت؛ آن، خاتم رُسل اسـت و این، خاتم ولایت؛ آن خاتم ولایت کلی بالأصاله اسـت، و این خاتم ولایت کلی به تبعیت اسـت. (18)"
در برخی دیگر از کلمات امام خمینی، از رسول خدا به «ولیّ مطلق بالأصاله» و از امیرمؤمنان به «ولیّ الله بالتبع» یاد شده اسـت. (19)
بنابراین از نظر امام خمینی ولایت همه اولیا به ولایت مطلقه‌ی محمدی بر می‌گردد. پس اگر در برخی از آثار عرفانی، ولایت مطلقه از آنِ امیرمؤمنان دانسته شده اسـت، (20) باید توجه داشت که ولایت مطلقه‌ی علوی، ظهور و تجلی ولایت مطلقه‌ی محمدی اسـت.
باید توجه داشت که مراد از خاتمیت ولایت آن نیست که پس از او کسی به مقام ولایت نرسد، بلکه منظور، نزدیک‌ترین موجود به حق سبحانه اسـت و او کسی اسـت که ولایت او محیط بر همه ولایت‌ها و نبوت‌ها بوده و از اطلاق و گستردگی خاصی برخوردار باشد؛ و چون پیامبر اسلام مظهر اسم «الله» اسـت که جامع همه اسماء الهی اسـت، هیچ موجودی نزدیک‌تر از او به حق تعالی نیست؛ چنان که خود فرمود:
«لی مع الله وقت لایسعنی فیه ملکٌ مقرّب، و لا نبیّ مرسل». (21)
حقیقت محمدی همان ولایت مطلقه‌ی الهی اسـت. این ولایت وقتی با وصف ولایت و صورت ولویّه ظاهر شود، همان «ولی الله» و «خلیفة الله» و «خلیفة رسول الله» می‌باشد که در هر مظهر، به صورتی خاص ظهور می‌کند. از این رهگذر «حجج الله»، «خلفاء الله» و «خلفاء رسول الله» ظهور می‌کنند؛ گرچه در واقع همه آن‌ها یک نور و یک حقیقت هستند. با توجه به این که روحانیت محمدی با روحانیت اوصیا و خلفای راستین او یکی اسـت، (22) ولایت آن‌ها نیز یکی می‌باشد و تنها در ظهور اوصاف، تفاوت‌هایی پدید آمده اسـت.
در روایات متعدد از اهل بیت (علیهم‌السلام) نقل شده اسـت که:
«لأنا کلنا واحد؛ أوّلنا محمد، آخرنا محمد، أوسطنا محمد، وکلنا محمد؛ فلا تفرّقوا بیننا». (23)
با الهام از این گونه آموزه‌ها اسـت که عطارد در سروده‌ی نغزی می‌گوید:

 

امامان ره دین را یکی دان *** که این باشد طریق اهل ایمان
به ظاهر گرد ده و دو هادیانند *** ز بعد مصطفی صاحب زمانند
ولیّ فرمود احمد اصل ایجاد *** فدای جان او جان‌های ما باد
که ما را اول و آخر محمد *** محمد دان وسط از حکم سرمد
به ظاهر چارده معصوم ماییم *** همه یک نور از نور خداییم
ز اول هم ز اوسط تا به آخر *** یکی باشیم ما اندر مظاهر
یکی دان نور حیدر را و احمد *** بود هم اول و آخر محمد
محمد نور، حیدر نور نور اسـت *** به هر جایی که خوانی در حضور اسـت (24)

بنابراین اگر خاتم ولایت محمدی را امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) و در عین حال حضرت مهدی و یا هر یک از ائمه بدانیم، هیچ‌گونه محذوری ندارد؛ زیرا همه آن‌ها یک حقیقت می‌باشند و براساس حکمت بالغه‌ی الهی، هر کدام در زمان خاصی ظهور کرده‌اند و همه آن‌ها مظاهر ولایت ولی مطلق ختمی مرتبت هستند.
از این رو در عرفان اسلامی، ولایت مطلقه‌ی محمدی «ولایت شمسیه» و به اعتبار ظهور و تجلی آن در اوصیای او «ولایت قمریه» نامیده شده اسـت؛ گرچه از این نظر که ولایت اهل بیت (علیهم‌السلام) مظهر حقیقت ولایت اسـت می‌توان ولایت اهل بیت (علیهم‌السلام)، به خصوص ولایت حضرت مهدی را نیز «ولایت شمسیه» نامیده و جلوه‌های ولایت آن‌ها را که نصیب برخی پیروان راستین آنان می‌شود «ولایت قمریه» دانست.
یکی از بزرگان اهل معرفت در این باره می‌گوید:
چنان که جمیع انبیا، اقتباس نور نبوت از مشکات نبوت خاتم الانبیا می‌نمایند، جمیع اولیا نور ولایت و کمال را از خورشید ولایت خاتم اولیا می‌گیرند؛ فلهذا ولایت خاتم الاولیا مسمّی به ولایت شمسیه اسـت و ولایت سایر اولیا مسمّی به ولایت قمریه؛ چون مأخذ نور ولایت جمیع اولیا، ولایت مطلقه‌ی خاتم اولیا اسـت؛ همچنان که نور قمر مستفاد از شمس اسـت... به جهت آن که مظهر حقیقت ولایت اسـت، و ولایت مطلقه به جمیع کمالات در صورت آن حضرت ظهور یافته اسـت. (25)
با توجه به حقایقی که بیان شد، سخن امام خمینی درباره مظاهر و تجلیات ولایت ختمی به خوبی روشن می‌شود؛ مراد حضرت امام از ولایت مطلقه‌ی بالذات و بالأصاله حضرت ختمی مرتبت و ولایت بالتبع حضرات ائمه (علیهم‌السلام) این اسـت که هرچه از حقایق ولایی در مشکات هستی اهل بیت (علیهم‌السلام) وجود دارد، ظهور و تجلّی نور ولایت مطلقه‌ی محمدی اسـت و قمر وجود آن‌ها با شمس ولایت حضرت ختمی مرتبت روشن اسـت. لذا گفته شده اسـت:
خاتم ولایت از مظاهر خاتم رسالت اسـت و او از مظهر خاتم رسالت حقایق را می‌گیرد، و جمال حق را در آن مظهر مشاهده می‌کند؛ همان طور که حق، جمال خویش را در آینه‌ی وجود انسان کامل مشاهده می‌فرماید. (26)
حضرت امام در این باره بدین مضمون می‌فرمایند:
تردیدی نیست که بنابر مذهب حقه‌ی شیعه، ائمه (علیهم‌السلام) بعد از حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرمؤمنان و اولاد معصوم او اسـت که یکی بعد از دیگری تا زمان غیبت آمده‌اند و آن‌ها همان اختیارات و ولایت عام و خلافت کلی الهی را دارا هستند. (27)

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 40-41.
2. اسرار الشریعه، ص 93.
3. همان، ص 92-93.
4. بحارالانوار، ج 58، ص 212.
5. همان، ج 15، ص 24.
6. الکلمات المکنونه، ص 188.
7. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن‌راز، ص 23؛ اسرار الشریعه، ص 93.
8. مقصد اقصی، ص 245.
9. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 42.
10. «من هنگامی نبوت داشتم که آدم هنوز خلق نشده بود و بین مرتبه‌ی علم الهی و وجود خارجی به سر می‌برد»؛ بحارالانوار، ج 16، ص 402.
11. «آدم و پایین‌تر از او تحت لوای من هستند».
12. تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 3، ص 89.
13. الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 332.
14. اسرار الشریعه، ص 101.
15. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 395-448؛ شرح فصوص الحکم (قیصری)، مقدمه، ص 45 و 110 و 111.
16. اسرار الشریعه، ص 101.
17. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 143.
18. صحیفه امام، ج 20، ص 249.
19. ر.ک: همان، ص 232.
20. اسرار الشریعه، ص 101.
21. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 27، 205، 466.
22. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 90.
23. بحارالانوار، ج 26، ص 16.
24. پندنامه و بی‌سرنامه، ص 116-120.
25. ر.ک: مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن‌ راز، ص 316.
26. ر.ک: همان.
27. ر.ک: کتاب البیع، ج 2، ص 622.

منبع مقاله:
صادقی ارزگانی، محمد امین، (1387) سیمای اهل بیت (ع) در عرفان امام خمینی (ره)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول.

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

اندیشه اصول و مبانی عرفاننظری، صوفیانهدر بارة سرچشمه و خاستگاه عرفان و تصوف از دیرباز آراء و اقوالی متعدد بیان گشته استوحدت وجود ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادوحدتوجودمعانی وحدت وجود وحدت وجود معانی مختلف زیر دارد و تنها مورد آخر مورد توجه عرفای اسلامی حقیقت و مراحل سلوکبخش اول چکیده روش عرفان، شهودی و کشفی است و سلامت روش خود را که همان تصفیه روح و ریاضت گنجور حافظ غزلیات غزل شمارهٔ ۲مهدی خاتمی نوشته عجب است از دوستان که متوجه غلط بودن قافیه در مصرع دوم مطلع نشده اند و دفتر عشق گزیده و خلاصه ای از کتاب هنر عشق ورزیدننگاشته اریک فروم ترجمه پوری سلطانی گزینش و اختصار صدیق قطبی هنر طراحی و نقاشیهنرحکایت نویسنده عباس حیدرنیا چهارشنبه ٩ تیر ۱۳۸٩ تمرکز بر روی اهداف کمانگیر پیر و سایت سارا شعر ادبیات کهن شناختنامه ی مولانامهمترین عناوین این بخش خانواده مولانا موقعیت خانواده و اجتماع در زمان رشد مولاناچیستی و اهداف تربیت این نوشتار، چیستی و اهداف تربیت را از دو منظر درون دینی و برون دینی، و نیز مفهوم و بیدارگر مولانا مثنوی معنویشش گفتار درباره جهان و احوال درون مولانا جلال الدین محمّد بلخی گفتار دوّم دوره دوّم الف فقه آیة الله سیستانی و فیزیک استفن …در اینکه مردم مشکل دارند شکی نیست ولی محدود کردن حوزه درک و فهم در محدوده مسائل


ادامه مطلب ...

استراحت مطلق در دوران بارداری چگونه باید باشد؟

[ad_1]

استراحت مطلق در دوران بارداری ممکن است با نظر پزشک برای شما تجویز شود. برای پرداختن به استراحت مطلق در دوران بارداری باید تحت نظر پزشک باشید

در صورت بروز مشکلات خاصی، ممکن است پزشک‌تان از شما بخواهد فعالیت‌هایتان را کاهش دهید یا اینکه همه یا بخشی از باقیمانده‌ی بارداری‌تان را در تخت خواب سپری نمایید. به این مساله استراحت مطلق در دوران بارداری می‌گوییم.

یک پزشک درصورتی که تشخیص دهد فعالیت‌های روزانه‌ی یک خانم باردار ممکن است منجر به بروز خطر برای او یا فرزندش گردد، استراحت مطلق را پیشنهاد می‌نماید. ممکن است گذراندن چند هفته یا حتی ماه در تخت خواب کاری بسیار سخت باشد، اما اگر هدف اصلی‌تان را که به دنیا آوردن فرزندی سالم است در ذهن داشته باشید، قابل تحمل خواهد بود.

گزینه‌های محتمل: استراحت مطلق در دوران بارداری تنها در صورت وجود مشکلاتی مانند جفت سر راهی، پره‌ اکلامپسی (به دلیل فشار خون بالا)، و جدایی جفت از رحم پیشنهاد می‌گردد. همچنین گاهی برای جلوگیری از زایمان زودرس و محدودیت رشد داخل رحمی نیز (IUGR) تجویز می‌گردد با این حال تا کنون شواهد محکم بر تاثیر آن در جلوگیری از زایمان زودرس مشاهده نشده است.

خطرها: ممکن است اکنون فکر خوابیدن و استراحت چند روزه در تخت خواب لذت بخش به نظر برسد. اما این کار با خطرهایی همراه است و به همین دلیل باید تنها به صلاحدید پزشک انجام شود. بدون انجام فعالیت، ممکن است عضلات شما خشک شده توانایی‌اش کاهش یابد. اضافه شدن بیش از حد وزن مشکل دیگری است که خانم‌های باردار در استراحت مطلق در دوران بارداری با آن مواجه می‌شوند. تخت خواب باعث می‌گردد تا بیش از میزان نیازشان بخورند و عدم فعالیت نیز مصرف کالری بدن‌شان را پایین می‌اورد. احتمال بروز افسردگی در خانم‌هایی که در استراحت مطلق هستند نیز بالاتر است. سرعت عملکرد سیستم گوارشی کاهش یافته امکان بروز یبوست نیز بیشتر می‌گردد. جدی‌ترین خطر ناشی از کاهش فعالیت‌های بدنی افزایش احتمال بروز لخته خون در بادراری است.

سوال‌های مناسبی بپرسید: اگر پزشک برای شما استراحت مطلق تجویز کرد، از او بپرسید که منظورش دقیقا چه چیزی است. آیا باید تمام مدت در تخت بمانید و غذایتان را آنجا بخورید و تنها برای رفتن به دستشویی از تخت خواب بیرون بیایید؟ آیا باید بازه‌های زمانی متعددی را در تخت خواب بگذرانید و در فواصل میان آنها به انجام فعالیت‌های روزانه‌تان بپردازید؟ یا اینکه پزشک‌تان می‌خواهد بیشتر زمان روز را بر روی مبل سپری کنید و شب‌ها به تخت خواب بروید و می‌توانید چند بار در روز برای غذاها به آشپزخانه بروید؟

عکس استراحت مطلق در دوران بارداری

کنار آمدن با استراحت مطلق در دوران بارداری

اگرچه ممکن است ماندن در تخته خواب برای مدت چندین ماه کار طاقت فرسایی به نظر برسد، اما می‌توانید از این فرصت برای انجام کارهایی که هرگز زمان کافی برای انجام آنها نداشته‌اید بهره ببرید. چند پیشنهاد:

کار کنید. اگر شغل‌تان به گونه‌ای است که می‌توانید در زمان استراحت به انجام ان بپردازید، ببینید که آیا می‌توانید از راه دور کارتان را ادامه دهید. بعضی از کارها را می‌توان به آسانی و با استفاده از یک دستگاه فکس، یک تلفن و یا یک کامپیوتر انجام داد. اگر شغل شما طوری است که نمی‌توانید از راه دور آن را انجام دهید، ممکن است بتوانید به کسی از میان دوستان یا فامیل در انجام امور دفتری کمک نمایید.

به خیریه کمک کنید. می‌توانید با تلفن زدن به سازمان خیریه‌ی مد نظرتان در جمع کردن اعانه کمک کنید.

یک پروژه‌ی فردی انجام دهید. اکنون زمان مناسبی است که به چیدن عکس‌های درون آلبوم‌تان یا انتخاب لیست آهنگ‌ها و فیلم‌های مورد علاقه‌تان بپردازید یا مجله‌ها و یادگارهای دوران دبیرستان‌تان را مرور و مرتب کنید.

یک هدف برای مطالعه‌تان قرار دهید. افراد کمی هستند که می‌توانند ادعا کنند همه‌ی نوشته‌های یک نویسنده را مطالعه کرده‌اند. نویسنده‌ی مورد علاقه‌تان را انتخاب کنید و خواندن همه‌ی آثارش را مد نظر قرار دهید.

یک هدف برای فیلم دیدن‌تان قرار دهید. می‌توانید از دوستان یا آشنایان‌تان نیز در مورد فیلم‌های مناسب کمک بگیرید و به عنوان مثال همه‌ی فیلم‌هاییی که جانی دپ در آنها بازی کرده است یا فیلم‌های برنده‌ی جایزه‌ی اسکار را هدف‌تان قرار دهید!

کارهای مورد علاقه‌تان را مد نظر قرار دهید. شما در انجام اموری مثل آشپزی، تمیزکاری، خرید و نگهداری از فرزندان (اگر فرزند دیگری دارید) به کمک احتیاج خواهید داشت. از خانواده و دوستان‌تان کمک بخواهید و زمانی که کسی از شما می‌پرسد "چه کاری برای کمک از دست من بر می‌آید؟" جواب مناسبی برایش داشته باشید. مثلا غذا بپز یا به کتابخانه برو.

بخواهید تا به ملاقات‌تان بیایند. ملاقات دوستان یا آشنایان در استراحت مطلق در دوران بارداری، می‌تواند اوقات خوشی برای شما به همراه داشته باشد. از افراد دعوت کنید تا به ملاقات شما بیایند و از آنها بخواهید که با خود خوراکی یا هدیه به همراه نیاورند.

بافتنی یا قلاب بافی یاد بگیرید. می‌توانید در این زمان برای فرزندتان پتویی ببافید یا یک بلوز برای خودتان.

تمرین‌هایتان را تا جایی که اجازه دارید انجام دهید. بلند کردن وزنه‌های بازوی سبک یا تمرینات کششی یوگا ممکن است برای شما مفید باشد. از پزشک‌تان بپرسید که کدام‌ تمرین‌ها برای شما بی‌خطر است؛ تمریناتی را که برای‌تان بی‌خطر است انجام دهید تا توان عضلانی بدنی‌تان را حفظ کنید.

تهیه و ترجمه: مجله اینترنتی ستاره


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

استراحت مطلق بارداری یعنی چقدر؟تعدادی از خانم‌های باردار به اصطلاح استراحت مطلق می‌شوند، به این معنا که باید مدام در دوران بارداری این کارها را نکنید و این غذاها را نخورید در دوران بارداری این کارها را نکنید و این غذاها را نخوریدرژیم گرفتن در دوران بارداری جنین در دوران بارداری چه غذایی دوست دارد؟وزن جنین در دوران بارداری هوش جنین در دوران بارداری اندازه جنین در دوران بارداریمغز دکتر کاشانیانمتخصص زنان و نازاییمراقیتهای دوران سلامت باشید خانم دکتر مریم کاشانیان – فوق تخصص زنان و زایمان – دانشیار دانشگاه لگد زدن جنین چیست و چقدر باید باشد؟، جنین، جنین …صحبت با جنین در زمان بارداری چرا سونوگرافی جنین لازم است؟ من جنین نیستم آدمم فواید خوردن عرق کاسنی در دوران بارداری صفحه خوردن کاسنی تو دوران بارداری خیلی خوبه و حتی روایت هم هست من خودم از ماه چهارم روزی بارداری،زایمان طبیعی،علایم بارداری،مقاربت،لباس …کمردرد در دوران بارداری بسیار شایع است کمردرد در دوران بارداری بسیار شایع استتغذیه در سرماخوردگی چگونه باشد؟اگر در خصوص این موضوع سوالی داشتید، به مشاوره تبیان مراجعه نمایید بارداری هفته به هفته هفته تا پاسخ به سوالات پزشکی شما چه تفاوتی بین تست های غربالگری دوران بارداری و دوران نوزادی بارداری هفته به هفته هفته تا بارداری هفته به هفته هفته تا هفته شانزدهم کودک شما چگونه تغییر می کند؟ با طولی استراحت مطلق بارداری یعنی چقدر؟ تعدادی از خانم‌های باردار به اصطلاح استراحت مطلق می‌شوند، به این معنا که باید مدام دراز در دوران بارداری این کارها را نکنید و این غذاها را نخورید در دوران بارداری این کارها را نکنید و این غذاها را نخوریدرژیم گرفتن در دوران بارداری ممنوع طول طبیعی کانال سرویکس دهانه رحم چقدر باید باشد؟ صفحه طول سرویکس نرمال باید بیشتر از میلی متر باشد وقتی بین میلی متر باشد اجازه سکس و سفر به جنین در دوران بارداری چه غذایی دوست دارد؟ وزن جنین در دوران بارداری هوش جنین در دوران بارداری اندازه جنین در دوران بارداریمغز کودک دکتر کاشانیانمتخصص زنان و نازاییمراقیتهای دوران بارداری سلامت باشید خانم دکتر مریم کاشانیان – فوق تخصص زنان و زایمان – دانشیار دانشگاه علوم خوردن عرق کاسنی در دوران بارداری صفحه خوردن کاسنی تو دوران بارداری خیلی خوبه و حتی روایت هم هست من خودم از ماه چهارم روزی یه لگد زدن جنین چیست و چقدر باید باشد؟، جنین، جنین پسر، جنین هرآنچه واجب است درباره «سقط جنین» بدانید سقط جنین، دردی که التیام می خواهد ورزش در بارداری بارداری،زایمان طبیعی،علایم بارداری،مقاربت،لباس باردرای،تست کمردرد در دوران بارداری بسیار شایع است کمردرد در دوران بارداری بسیار شایع است تغذیه در سرماخوردگی چگونه باشد؟ اگر در خصوص این موضوع سوالی داشتید، به مشاوره تبیان مراجعه نمایید زنان باردار بعد از سقط جنین چه باید کنند؟پرشین پرشیا در طول دوران بارداری یکی از مشکلاتی که مادران باردار را تهدید می کند، سقط جنین است


ادامه مطلب ...

مظاهر و تجلیات ولیّ مطلق

[ad_1]
سیری در اندیشه عرفانی امام خمینی (ره)
این مسئله از مسائل اساسی بحث ولایت اسـت که در عرفان امام خمینی به صورت بسیار زیبا و جامعی مطرح شده اسـت؛ بلکه می‌توان ادعا کرد که با این جامعیت و عمق، در آثار دیگران یا اصلاً مطرح نشده یا کمتر اثری را به این جامعیت می‌توان یافت. حضرت امام در این باره بدین مضمون می‌گوید:
ولیّ مطلق کسی اسـت که از حضرت ذات به حسب مقام جمعی و اسم جمعی و اسم جامع، ظاهر شده باشد؛ لذا ولایت احمدی از مقام احدی جمعی اسـت و سایر اولیا، مظاهر ولایت و محل تجلیات او هستند؛ همان طور که نبوت همه انبیا، مظاهر نبوت او اسـت. و همان‌گونه که در ازل و ابد هیچ تجلی‌ای غیر از تجلی اسم اعظم - که محیط مطلق بر همه اسماء اسـت - وجود ندارد و همه اسماء از رشحات اسم اعظم و تجلیات او اسـت، همچنین هیچ نبوت، ولایت و امامتی نیست، مگر نبوت، ولایت و امامت حقیقت محمدی. پس باید گفت که حق سبحانه هویّت مطلق، و مقام ختمی مرتبت ولیّ مطلق اسـت. (1)
طبق این فرمایش، نبوت همه انبیا، و ولایت همه اولیا و امامت تمام ائمه (علیهم‌السلام) در واقع مظاهر، ظهورات و تجلیات ولایت، نبوت و امامت ولیّ و نبی و امام مطلق، حضرت ختمی مرتبت اسـت و همان‌گونه که هیچ اسمی از اسماء الهی نیست مگر این که مظهر اسم اعظم حق می‌باشد، هیچ نبوت و ولایت و امامتی نیست مگر این که ظهور و جلوه‌ای از ولایت ختمی اسـت. برای روشن شدن این دیدگاه بلند عرفانی، لازم اسـت این مطلب در چند محور، به اختصار بحث شود:

الف. چگونگی مظهریت انبیا از ولیّ مطلق

نبوت که به معنای «اِنباء» و خبر دادن اسـت، در عرفان مفهوم خاصی دارد؛ عرفا معتقدند که «نبیّ» به کسی گفته می‌شود که از روی معرفت کامل از ذات، صفات و اسماء حق تعالی و احکام الهی خبر می‌دهد؛ از این رو نبوت اولاً و بالذات از آنِ عقل کل اسـت؛ زیرا عقل کل، حقایق یاد شده را بدون واسطه به نفس کل خبر می‌دهد، و به واسطه‌ی او نفوس جزئی را از معارف ذاتی و صفاتی و اسمائی حق تعالی آگاه و از احکام و دستورهای الهی باخبر می‌کند. بر این اساس نبوت انبیا - از آدم تا مقام ختمی مرتبت - هر کدام مظهری از مظاهر نبوت عقل کل اسـت که از آن به «روح اعظم» و «عقل اول» نیز تعبیر می‌شود. نبوت عقل کل، دائمی و ذاتی اسـت و نبوت مظاهر او، چون در بستر زمان واقع می‌شوند، پایان‌پذیر اسـت. (2)
در این جا ممکن اسـت این پرسش مطرح شود که با توجه به محدودیت زمانی دوره‌ی نبوت انبیا، سرّ دوام و استمرار نبوت ختمی مرتبت تا روز قیامت چیست؟
پاسخ این پرسش با رویکرد عرفانی این اسـت که به دلیل اتحاد، بلکه وحدت حقیقت محمدیه و عقل کل، نبوت ختمی مرتبت همانند نبوت عقل کل، ذاتی و دائمی اسـت؛ ولی نبوت انبیای دیگر چون مظاهر نبوت او اسـت، هر کدام براساس اقتضای زمانی، در بستر مکانی و زمانی خاصی پدید آمده اسـت و با گذشت زمان، دوره‌ی نبوت آن‌ها به پایان می‌رسد.
اما حقیقت حضرت ختمی با حقیقت روح اعظم (عقل کل) یکی اسـت و صورت او در واقع همان صورتی اسـت که حق تعالی با همه اسماء و صفاتش در آن تجلی کرده و نبوت در او به کمال نهایی خود رسیده اسـت؛ لذا فراتر از محدوده‌ی مکان و زمان و ذاتی و دائمی اسـت. (3)
به همین جهت در برخی روایات آمده اسـت که رسول خدا فرمود:
«أوّل ما خلق الله العقل، و أنا العقل»؛ (4) اولین چیزی که خدا آفرید عقل بود و من عقل هستم.
و یا فرمود:
«أول ما خلق الله نوری»؛ (5) اولین چیزی که خدا آفرید نور من بود.
«أول ما خلق الله روحی»؛ (6) اولین چیزی که خدا آفرید روح من بود.
از این گونه آموزه‌های دینی به خوبی معلوم می‌شود که «روح اعظم» در واقع تعبیر دیگری از «حقیقت محمدی» اسـت؛ لذا عرفا با استناد به این روایات به اتحاد حقیقت محمدیه با عقل اول (روح اعظم) تأکید کرده‌اند. (7)
در برخی از متون عرفانی تصریح شده اسـت:
جوهر اول دو کار می‌کند: اول آن که از خدای فیض قبول می‌کند؛ دوم آن که به خلق خدا می‌رساند. و اگر بگویند حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دو کار می‌کند: از خدای می‌گیرد و به خلق می‌رساند هم راست باشد؛ از جهت آن که چون جوهر اول، روح حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، اسـت هر دو یکی اسـت. (8)
این مسئله در عرفان امام خمینی نیز مورد توجه خاصی قرار گرفته اسـت؛ حضرت امام با اشاره به دیدگاه عرفا درباره خاستگاه نبوت ختمی مرتبت، فراتر از حرف عرفای پیشین سخن گفته و بدین مضمون فرموده اسـت:
آنچه عرفا بیان کرده‌اند، نهایت توانشان در تبیین حقیقت نبوت و خلافت و ولایت بوده اسـت؛ لکن می‌توان گفت: نبوتی که شما تعریف نموده‌اید و آن را نبوت حقیقی و ذاتی نامیده‌اید، در حقیقت جلوه‌ای از نبوتی اسـت که در حضرت اعیان ثابته وجود دارد؛ چه این‌که نبوت این مرتبه نیز پرتوی از نبوت حقیقی در حضرت واحدیت اسـت که اسم «الله» می‌باشد. این اسم شریف در نشئه و احدیت برای اسماء دیگر الهی مبعوث گردیده، تا آن‌ها را از حقایق حضرت غیبی با بیان ذاتی و زبان الهی خبر دهد، و نبوت ختمی مرتبت به حسب باطن، مظهر این مرتبه از نبوت اسـت، و به لحاظ نشئه ظاهر، مظهر باطن نبوت خود اسـت. (9)
با عنایت به حقایق یاد شده، به خصوص دیدگاه عمیق حضرت امام، معنای این حدیث نورانی که پیامبر فرمود: «کنتُ نبیاً و آدم بین الماء و الطین» (10) و نیز فرموده آن حضرت که: «آدم و مَن دونه تحت لوائی» (11) به خوبی روشن می‌شود؛ زیرا نبوت حضرت ختمی مرتبت، خواه همان نبوت روح اعظم باشد (چنان که عرفا گفته‌اند) یا نبوت او مظهر نبوت مرتبه‌ی واحدیت باشد (چنان که در عرفان امام خمینی آمده اسـت) در هر صورت همه نبوت‌های انبیای پیشین، پرتوی از نور نبوت حقیقت محمدی و مظاهر و تجلیات کمالات وجودی ولیّ مطلق اسـت.
این گونه آموزه‌های دینی نباید دلیلی بر تقدم خلقت نفس بر بدن تلقی شود؛ زیرا:
اولاً، این روایات ناظر به حقایقی فراتر از مسئله خلقت نفس و بدن اسـت؛ به همین جهت امام خمینی در تبیین مفهوم این گونه روایات می‌گوید:
"با این صفحه‌ای که... باز کردیم، معلوم می‌شود نظرشان به آن مراتب دیگر اسـت؛ زیرا مثلاً در خبر شریف نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم) که می‌فرماید: «کنتُ نبیاً و آدم بین الماء و الطین»، مراد از نبوت، این نبوتی که اِخبار و اِنباء احکام باشد نیست؛ چون به ضرورت اجماع مسلمین آن نبوّتی که حضرت داشته بعد از چهل سالگی بوده اسـت و کسی نمی‌تواند خلاف این ضرورت مسلمین را بگوید؛ بلکه مسلم اسـت نبوت به معنای انباء تا چهل سالگی اصلاً نبوده اسـت... بلکه ما به نوبه‌ی خود می‌گوییم: نبوت به یک مرتبه از وجود بوده که وجود نور محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) واسطه‌ی فیض در وصول نور وجود و کمال بوده اسـت. (12)"
طبق این بیان، آدم و سایر انبیا، بلکه ما سوی الله از دو جهت زیر لوای محمدی خواهد بود: یکی این که آن‌ها به واسطه‌ی نور محمدی، فیض وجود را دریافت کرده اند؛ دوم این که نبوت آن‌ها مظهر نبوت حقیقت محمدی و ولایت مطلق احمدی اسـت.
ثانیاً، ممکن اسـت مراد از روایات یاد شده این باشد که نفوس انسانی - یا دست کم برخی از نفوس انسانی، نظیر پیامبر و اهل بیت آن حضرت - قبل از خلقت و تعلق گرفتن به بدن مبارکشان، در عالم مفارقت عقلی - که همان مقام علم فعلی خداوند اسـت - یک وجود واحد جمعیِ عقلی بوده‌اند و وجود آن‌ها عین علم فعلی حق تعالی به آن‌ها اسـت؛ البته نه به عنوان نفسی که مدبّر بدن اسـت، تا تقدم خلقت نفس بر بدن شمرده شود، و محذورات متعدد عقلی را در پی داشته باشد. (13)
به هر حال آنچه در دو روایت یاد شده آمده، حقیقتی فراتر از مسئله تقدم خلقت نفس بر بدن اسـت و ناظر به مسئله نبوت به یکی از دو معنایی اسـت که ذکر شد. به این ترتیب چگونگی مظهریت انبیا از ولایت مطلق محمدی روشن می‌گردد؛ زیرا باطن نبوت یاد شده، ولایت مطلقه اسـت که ولایت همه انبیا و اولیا، مظهر آن ولایت اسـت. (14)

ب. چگونگی مظهریت اهل بیت از ولایت ختمی

بحث ولایت عموماً و مسئله خاتم ولایت خصوصاً، در عرفان اسلامی دامنه‌ی بسیار گسترده‌ای دارد و عرفا از جنبه‌های مختلفی درباره آن بحث کرده و نظرات متفاوتی ارائه داده‌اند. (15) یکی از مباحث ولایت، تقسیم آن به ولایت مطلقه و ولایت مقیّده اسـت؛ زیرا ولایت از آن نظر که ولایت اسـت یک صفت الهی و مطلق اسـت؛ اما از حیث استناد آن به انبیا و اولیا، به عنوان وصفی مقیّد مطرح اسـت.
ولایت مقیّد به ولایت مطلق وابسته و متقوّم به آن اسـت و ولایت مطلق، در ولایت مقیّده ظهور و تجلّی می‌کند. همان طور که نبوت انبیا، مظهر نبوت مطلقه اسـت، ولایت مطلقه نیز در ولایت مقیّده‌ی اوصیای ختمی مرتبت، یعنی اهل بیت او ظهور و تجلّی کرده اسـت. (16)
این مسئله در عرفان امام خمینی عمق و لطافت ویژه‌ای پیدا کرده اسـت؛ حضرت امام در این باره می‌فرماید:
"یک قسم از قلوب آن‌هایی اسـت که جمع بین هر دو تجلی نموده... صاحب این قلبِ جمعیِ احدیِ احمدی، خاتم دایره‌ی کمال و جامع ولایت مطلقه و نبوت مطلقه اسـت و آن، خاتم نبوّات و مرجع و مآب ولایات اسـت. (17)"
ایشان در جایی دیگر با اشاره به خاتم بالأصاله و بالتبع ولایت می‌گوید:
"همان طوری که رسول اکرم به حسب واقع حاکم بر جمیع موجودات اسـت، حضرت مهدی همان طور حاکم بر جمیع موجودات اسـت؛ آن، خاتم رُسل اسـت و این، خاتم ولایت؛ آن خاتم ولایت کلی بالأصاله اسـت، و این خاتم ولایت کلی به تبعیت اسـت. (18)"
در برخی دیگر از کلمات امام خمینی، از رسول خدا به «ولیّ مطلق بالأصاله» و از امیرمؤمنان به «ولیّ الله بالتبع» یاد شده اسـت. (19)
بنابراین از نظر امام خمینی ولایت همه اولیا به ولایت مطلقه‌ی محمدی بر می‌گردد. پس اگر در برخی از آثار عرفانی، ولایت مطلقه از آنِ امیرمؤمنان دانسته شده اسـت، (20) باید توجه داشت که ولایت مطلقه‌ی علوی، ظهور و تجلی ولایت مطلقه‌ی محمدی اسـت.
باید توجه داشت که مراد از خاتمیت ولایت آن نیست که پس از او کسی به مقام ولایت نرسد، بلکه منظور، نزدیک‌ترین موجود به حق سبحانه اسـت و او کسی اسـت که ولایت او محیط بر همه ولایت‌ها و نبوت‌ها بوده و از اطلاق و گستردگی خاصی برخوردار باشد؛ و چون پیامبر اسلام مظهر اسم «الله» اسـت که جامع همه اسماء الهی اسـت، هیچ موجودی نزدیک‌تر از او به حق تعالی نیست؛ چنان که خود فرمود:
«لی مع الله وقت لایسعنی فیه ملکٌ مقرّب، و لا نبیّ مرسل». (21)
حقیقت محمدی همان ولایت مطلقه‌ی الهی اسـت. این ولایت وقتی با وصف ولایت و صورت ولویّه ظاهر شود، همان «ولی الله» و «خلیفة الله» و «خلیفة رسول الله» می‌باشد که در هر مظهر، به صورتی خاص ظهور می‌کند. از این رهگذر «حجج الله»، «خلفاء الله» و «خلفاء رسول الله» ظهور می‌کنند؛ گرچه در واقع همه آن‌ها یک نور و یک حقیقت هستند. با توجه به این که روحانیت محمدی با روحانیت اوصیا و خلفای راستین او یکی اسـت، (22) ولایت آن‌ها نیز یکی می‌باشد و تنها در ظهور اوصاف، تفاوت‌هایی پدید آمده اسـت.
در روایات متعدد از اهل بیت (علیهم‌السلام) نقل شده اسـت که:
«لأنا کلنا واحد؛ أوّلنا محمد، آخرنا محمد، أوسطنا محمد، وکلنا محمد؛ فلا تفرّقوا بیننا». (23)
با الهام از این گونه آموزه‌ها اسـت که عطارد در سروده‌ی نغزی می‌گوید:

 

امامان ره دین را یکی دان *** که این باشد طریق اهل ایمان
به ظاهر گرد ده و دو هادیانند *** ز بعد مصطفی صاحب زمانند
ولیّ فرمود احمد اصل ایجاد *** فدای جان او جان‌های ما باد
که ما را اول و آخر محمد *** محمد دان وسط از حکم سرمد
به ظاهر چارده معصوم ماییم *** همه یک نور از نور خداییم
ز اول هم ز اوسط تا به آخر *** یکی باشیم ما اندر مظاهر
یکی دان نور حیدر را و احمد *** بود هم اول و آخر محمد
محمد نور، حیدر نور نور اسـت *** به هر جایی که خوانی در حضور اسـت (24)

بنابراین اگر خاتم ولایت محمدی را امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) و در عین حال حضرت مهدی و یا هر یک از ائمه بدانیم، هیچ‌گونه محذوری ندارد؛ زیرا همه آن‌ها یک حقیقت می‌باشند و براساس حکمت بالغه‌ی الهی، هر کدام در زمان خاصی ظهور کرده‌اند و همه آن‌ها مظاهر ولایت ولی مطلق ختمی مرتبت هستند.
از این رو در عرفان اسلامی، ولایت مطلقه‌ی محمدی «ولایت شمسیه» و به اعتبار ظهور و تجلی آن در اوصیای او «ولایت قمریه» نامیده شده اسـت؛ گرچه از این نظر که ولایت اهل بیت (علیهم‌السلام) مظهر حقیقت ولایت اسـت می‌توان ولایت اهل بیت (علیهم‌السلام)، به خصوص ولایت حضرت مهدی را نیز «ولایت شمسیه» نامیده و جلوه‌های ولایت آن‌ها را که نصیب برخی پیروان راستین آنان می‌شود «ولایت قمریه» دانست.
یکی از بزرگان اهل معرفت در این باره می‌گوید:
چنان که جمیع انبیا، اقتباس نور نبوت از مشکات نبوت خاتم الانبیا می‌نمایند، جمیع اولیا نور ولایت و کمال را از خورشید ولایت خاتم اولیا می‌گیرند؛ فلهذا ولایت خاتم الاولیا مسمّی به ولایت شمسیه اسـت و ولایت سایر اولیا مسمّی به ولایت قمریه؛ چون مأخذ نور ولایت جمیع اولیا، ولایت مطلقه‌ی خاتم اولیا اسـت؛ همچنان که نور قمر مستفاد از شمس اسـت... به جهت آن که مظهر حقیقت ولایت اسـت، و ولایت مطلقه به جمیع کمالات در صورت آن حضرت ظهور یافته اسـت. (25)
با توجه به حقایقی که بیان شد، سخن امام خمینی درباره مظاهر و تجلیات ولایت ختمی به خوبی روشن می‌شود؛ مراد حضرت امام از ولایت مطلقه‌ی بالذات و بالأصاله حضرت ختمی مرتبت و ولایت بالتبع حضرات ائمه (علیهم‌السلام) این اسـت که هرچه از حقایق ولایی در مشکات هستی اهل بیت (علیهم‌السلام) وجود دارد، ظهور و تجلّی نور ولایت مطلقه‌ی محمدی اسـت و قمر وجود آن‌ها با شمس ولایت حضرت ختمی مرتبت روشن اسـت. لذا گفته شده اسـت:
خاتم ولایت از مظاهر خاتم رسالت اسـت و او از مظهر خاتم رسالت حقایق را می‌گیرد، و جمال حق را در آن مظهر مشاهده می‌کند؛ همان طور که حق، جمال خویش را در آینه‌ی وجود انسان کامل مشاهده می‌فرماید. (26)
حضرت امام در این باره بدین مضمون می‌فرمایند:
تردیدی نیست که بنابر مذهب حقه‌ی شیعه، ائمه (علیهم‌السلام) بعد از حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرمؤمنان و اولاد معصوم او اسـت که یکی بعد از دیگری تا زمان غیبت آمده‌اند و آن‌ها همان اختیارات و ولایت عام و خلافت کلی الهی را دارا هستند. (27)

پی‌نوشت‌ها:

1. ر.ک: تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 40-41.
2. اسرار الشریعه، ص 93.
3. همان، ص 92-93.
4. بحارالانوار، ج 58، ص 212.
5. همان، ج 15، ص 24.
6. الکلمات المکنونه، ص 188.
7. مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن‌راز، ص 23؛ اسرار الشریعه، ص 93.
8. مقصد اقصی، ص 245.
9. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 42.
10. «من هنگامی نبوت داشتم که آدم هنوز خلق نشده بود و بین مرتبه‌ی علم الهی و وجود خارجی به سر می‌برد»؛ بحارالانوار، ج 16، ص 402.
11. «آدم و پایین‌تر از او تحت لوای من هستند».
12. تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 3، ص 89.
13. الحکمة المتعالیه، ج 8، ص 332.
14. اسرار الشریعه، ص 101.
15. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 395-448؛ شرح فصوص الحکم (قیصری)، مقدمه، ص 45 و 110 و 111.
16. اسرار الشریعه، ص 101.
17. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 143.
18. صحیفه امام، ج 20، ص 249.
19. ر.ک: همان، ص 232.
20. اسرار الشریعه، ص 101.
21. جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 27، 205، 466.
22. ر.ک: مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، ص 90.
23. بحارالانوار، ج 26، ص 16.
24. پندنامه و بی‌سرنامه، ص 116-120.
25. ر.ک: مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن‌ راز، ص 316.
26. ر.ک: همان.
27. ر.ک: کتاب البیع، ج 2، ص 622.

منبع مقاله:
صادقی ارزگانی، محمد امین، (1387) سیمای اهل بیت (ع) در عرفان امام خمینی (ره)، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ اول.

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

اندیشه اصول و مبانی عرفاننظری، صوفیانهدر بارة سرچشمه و خاستگاه عرفان و تصوف از دیرباز آراء و اقوالی متعدد بیان گشته استوحدت وجود ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزادوحدتوجودمعانی وحدت وجود وحدت وجود معانی مختلف زیر دارد و تنها مورد آخر مورد توجه عرفای اسلامی حقیقت و مراحل سلوکبخش اول چکیده روش عرفان، شهودی و کشفی است و سلامت روش خود را که همان تصفیه روح و ریاضت گنجور حافظ غزلیات غزل شمارهٔ ۲مهدی خاتمی نوشته عجب است از دوستان که متوجه غلط بودن قافیه در مصرع دوم مطلع نشده اند و دفتر عشق گزیده و خلاصه ای از کتاب هنر عشق ورزیدننگاشته اریک فروم ترجمه پوری سلطانی گزینش و اختصار صدیق قطبی هنر طراحی و نقاشیهنرحکایت نویسنده عباس حیدرنیا چهارشنبه ٩ تیر ۱۳۸٩ تمرکز بر روی اهداف کمانگیر پیر و سایت سارا شعر ادبیات کهن شناختنامه ی مولانامهمترین عناوین این بخش خانواده مولانا موقعیت خانواده و اجتماع در زمان رشد مولاناچیستی و اهداف تربیت این نوشتار، چیستی و اهداف تربیت را از دو منظر درون دینی و برون دینی، و نیز مفهوم و بیدارگر مولانا مثنوی معنویشش گفتار درباره جهان و احوال درون مولانا جلال الدین محمّد بلخی گفتار دوّم دوره دوّم الف فقه آیة الله سیستانی و فیزیک استفن …در اینکه مردم مشکل دارند شکی نیست ولی محدود کردن حوزه درک و فهم در محدوده مسائل


ادامه مطلب ...

بررسی مسئله شرور و قدرت مطلق الهی با تکیه بر نظریه کمال گرایانه

[ad_1]
 بررسی مسئله شرور و قدرت مطلق الهی با تکیه بر نظریه کمال گرایانه

 

رضا دهقانی (1)

 

مقدمه:

تحقیق حاضر در باب یکی از موضعاتی است که در بحث از صفت قدرت خدا خلق می شود و آن بحث مساله شر و سازگاری یا ناسازگاری آن با قدرت خداست. این مساله از اهم مسائل الهیات است تا آن ا که دلیلی برای رد وجود خداوند فراهم کرد است. به تقریر پلنتینگا، اگر خداوند خیرخواه باشد و قدرت مطلق داشته باشد، اما از شرور جلوگیری نکند؛ اگر توانایی جلوگیری دارد اما نمی کند پس خیرخواه نیست، و اگر این گونه نیست پس قادر مطلق نیست. ناتوانی در حل مساله شر تا آن جا مشکل آفرین شده است که گفته می شود وجود شر، ایمان به خدا را ناممکن و اثبات او را به لحاظ عقلی نامعقول می سازد (پلنتینگا، 1384، ص 35).
پرسش اصلی این است که با توجه به وجود شر در عالم، چگونه خداوندی که به اعتقاد ادیان و نیز متالهان قادر مطلق است، وجود چنین شروری را در عالم روا می دارد و از رخ دادن آن ها جلوگیری نمی کند. علاوه بر این، وجود شر با علم مطلق و خیر محض بودن خدا نیز در ناسازگاری می افتد که به این مساله نیز به طور فرعی خواهیم پرداخت، لیکن تمرکز اصلی بر بحث قدرت مطلق خداست.
در این تحقیق، بعد از ارائه ی کلیاتی در مورد معنای قدرت و اقوال مختلف در باب عموم قدرت خدا، به طرح مساله خواهیم پرداخت و بعد از این بخش تمهیدی به بررسی آراء سه فیلسوف معاصر از عالم اسلام- حاج ملاهادی سبزواری، علامه محمد حسین طباطبایی، شهید مرتضی مطهری- و سه فیلسوف معاصر غربی- آلوین پنتینگا، جی. ال. مکی، دیوید ری گریفین- خواهیم پرداخت و چنان چه خواهیم دید متفکرین متاله مطرح در این مقاله همگی به نظریه کمال گرایانه متوسل شده اند. یعنی وجود شر مطلق بی ثمره رد شده و نیز به نوعی کمال در مسائلی که تحت عنوان شرور مطرح شده اند، قائل می شوند.

منشأ شرور

پاسخ های زیادی به مساله شر داده شده است، که از آن جمله به پاسخ زرتشتیان یا پاسخ ثنویه می توان اشاره کرد. برای مثال، زرتشتیان می گویند که خداوند فقط آفریننده خیر است، ولی مخلوقی به نام شیطان دارد. خوبی ها مخلوق اهورامزدا یا هرمز است و بدی ها و شرور عالم منشا اهریمنی دارند (فرهنگ مهر:1378، ص 80) در ادیان گنوسی یا مانوی، منشا خوبی به نور و خلقت شر به ظلمت نسبت داده شده است.
در قرآن نیز پاسخ هایی به این مساله داده شده است. مثلا، از نظر قرآن، یکی از دلایل گرفتاری ها و مشکلات و شر آن است که جبران کننده و کفاره برخی از گناهان اند: «یکفر عن سیأتهم» (فتح:5) و یا این که بسیرای از شرور معلول تفکر ناصحیح اسنان نسبت به آن ها هستند. با اصلاح فکر، دنیا برای فرد دگرگون می شود. بسیاری از امور در نفر ما شر و فساد هستند ولی در حقیقت بد نیستند. مثلا مرگ، انتقال از این خانه به خانه دیگر است: «عصی ان تکرهوا شیئاً فهو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیئا فهو شر لکم» (بقره:216).
صفت قدرت، مقدم بر دیگر صفات خداست، چرا که هر صفتی نیاز به قدرت دارد. مثلا صانع باید قادر باشد بر صنعتی که از وی صادر می شود (علامه حلی، 1380، ص 50). قادر مختار کسی است که هر کاری را که خواسته باشد بکند، بتواند (فاضل مقداد، 1380، ص 50).
قدرت را متکلمین به صحت فعل و ترک تعریف می کنند، ولی حکما معتقدند که قدرت آن است که فاعل در حد ذاتش به حیثیتی باشد که اگر کاری را بخواهد بکند و اگر نخواهند نکند ولو آن که فاعل همیشه کاری را مایل باشد بکند و همیشه هم عمل کند (2) (فاضل تونی، 1364، ص 63).
حکما بر قدرت خداوند دلایلی دارند که دو دلیل مهم آن به قرار زیرند:
1) واجب باید اکمل انحاء وجودات باشد، و فاعلی که مختار باشد اشرف است از فاعلی که غیرمختار باشد، پس باید واجب تعالی فاعل مختار باشد؛ زیرا واجب تعالی باید اکمل انحاء فاعلیت را داشته باشد و لذا هر چیزی که برای واجب به امکان عام واجب باشد بر او واجب است. شریک داشتن و جسمیت برای خدا ممتنع است ولی اختیار، قدرت و تکلم و حیات که برای واجب امکان دارد، وجودش واجب است.
2) تمام اجزاء عالم، خواه عالم مجردات و خواه عالم مادیات، تمامی مشتمل بر حکم و مصالح زیادی است. اگر کوچک ترین تغییری در سنن حاصل شود، مثلا یکی از فصول موجود نشود، در سایر نوامیس خلل وارد می شود، پس سراسر عالم آفرینش تحت نظامی متقن و حکتی استوار اداره می شود لذا، خلقت این عالم از روی صدقه و اتفاق بیهوده نبوده است. لذا دستگاه خلقت غایتی دارد. مراد از قدرت و اختیار هم همین است که در افعال مصلحت و حکمتی باشد و فاعل به آن مصلحت توجه داشت هباشد. پس خدا که تمام افعالش مبنی بر مصالح است دارای اختیار (قدرت) است (همان). تذکر این نکت بی وجه نیست که حکما چنانچه بیان شد، خدا را قادر مطلق می دانند اما متکلمین تصور می کنند که حکما خداوند را فاعل موجب می دانند چرا که متکلمین دوام فعل را مخالف با مختار بودن می دانند (همان، ص 64).
حال که معنای قدرت در نزد خداوند را بیان کرده، و صفت قدرت را برای او اثبات کردیم به این مساله می رسیم که قدرت خدا مطلق است و همین مساله در بحث شر مهم است. ادیان ابراهیمی و غالب فیلسوفان متاله معتقدند: که قدرت خدا مطلق است و ناسازگاری عموم قدرت با وجو شر از آن جاست که اگر خداوند قادر مطلق نبود می توانستیم بگویم که وی قدرت نداشت هتا از شر جلوگیری کند، اما اگر قادر مطلق است بای بتواند از شر که مطلوب نیست جلوگیری کند. برخی اقوال به طور خلاصه در باب عموم قدرت خدا بر ین قرارند؛
1- حکماء فلاسفه؛ چون خدا واحد است، پس از او جز یک چیز صادر نمی شود و قدرت او در آن فعل است و همه چیز به واسطه آن فعل حاصل می شود.
2) ثنویه: خداوند قادر بر شر نیست.
3) نظام: خداوند قادر بر فعل قبیح نیست.
4) بلخی: خدا بر آنچه ما بدان قدرت داریم، قادر نیست.
5) جبائیان: قدرت خدا بر عین مقدور ما تعلق نمی گیرد.
6) علامه حلی: نه از جهت ذات عزوجل مانعی از قدتر هست و نه از جانب مقدورات و چون مانع مفقود باشد و مقتضی موجود قدرت خدا به عموم مقدورات واجب است (علامه حلی، 1380، ص 57).
چنانچه می بینیم اقال مختلفی در باب عموم قدرت خدا وارد شده است وبرخی آن را پذیرفته و برخی حدودی در آن آورده اند علامه حلی که به عموم قدرت خدا قائل است و فاضل مقداد در شرح قول او استدلال وی را بدین قرار شرح می کند؛ این که از جانب خدا مانعی نیست چون مقتضی برای قدرت خدا همان ذات اوست و نسبت ذات به اشیاء مساوی است. پس قدرت او هم نسبت به آن ها مساوی است و همچنین مطلوب ماست. اما عدم مانع از طرف مقدورات به آن جهت است که سبب مقدور بودن اشیاء همان امکان آنهاست و تمام ممکنات در اماکن شریک اند، پس همگی مقدور هستند و انی مطلوب ماست، و لذا چون مقتضی موجود شد و موانع مفقود، پس واجب است که قدرت علق گیرد برت مام ممکنات و باید دانست که از محض تعلق قدرت لازم نمی آید که واقع نیز باشد، بلکه آنچه واقع است به قدرت باری تعالی هم نیست، بلکه بعض است (فاضل مقداد، 1380، ص 58). چنانچه می بینیم عموم حکما به عموم یا اطلاق قدرت خدا قائلند و این به ظاهر با وجود شر ناسازگار است.
اما در ادامه به طرح مساله شر با توجه به این مقدمه می پردازیم؛
یک تقریر قدیمی از این مساله با توجه به عموم قدرت خدا، تقریر دیوید هیوم در کتاب گفتگوها در باب دین طبیعی است. وی در این کتاب از زبان دمیا شکاک و از قول اپیکور نقل می کند که «آیا او (خدا) می خواهد مانع از شر باشد، اما نمی تواند؟ پس عاجز است. آیا می تواند اما نمی خواهد؟ پس بدخواه است. آیا هم می خواهد و هم می تواند؟ پس شر از کجاست؟ » (هیوم، 1388، ص 140). هیوم این جملات را به ایپکور نسبت می دهد، اما در هیچ کجای آثار اپیکور چنین جملاتی نیست که البته بررسی این مساله به این تحقیق ربطی ندارد. اما اگر به این مقدماتی که در استدلال هیوم است بیافزاییم که «آیا شر هست، اما خدا چیزی درباره آن نمی داند؟ پس او عالم مطلق نیست» همه ی مقدمات مساله منطقی شر را داریم. مقدمات مساله شر بدین قرارند:
1)خدا قادر مطلق است.
2) خدا عالم مطلق است.
3) خدا خیر محض است.
4) شر وجود دارد.
این مقدمات منطقا ناسازگارند، و برای حفظ هر کدام از آنها بایستی به فکر پاسخ برآییم. البته این گزاره ها در وهله ی اول از لحاظ منطقی ناسازگار هستند، لذا کسی که ادعا کند که آنها ناسازگارند باید پیش فرض بگیرد که ضرورتی نیز وجود دارد که با خیر، قدرت مطلق و علم مطلق مرتبط است و در اثبات ناسازگاری آن ها استفاده می شود (Wierenga,1989,pp.126-127). حال که منظور از قدرت خدا و عموم قدرت وی را مطرح کردیم و آن را به عنوان یکی از مقدمات مساله شر طرح کردیم بیه بیان راه کارهای حل مساله شر می پردازیم. راهکارهای معرفی شده از جانب فیلسوفان متاله یا ملحد (جی. ال. مکی) غربی و اسلامی به ترتیب خواهند آمد.

حاج ملاهادی سبزواری

سبزواری در پاسخ این سوال ملا اسماعیل عارف بجنوردی که «انه اذا کان مال الکل الی الرحمة لزوم تناهی صفات القهر» می گوید صفات خداوند هر یک عین دیگری است و صفات او عیت ذات اوست و لطفش عین قهر و قهرش عین لطف است و جلال و جمال او عین یکدیگرند. قدرت او مطلق است و همه عالم را در بر می گیرد(سبزواری ، 1348، ص 65). به نظر وی فیض لاینقطع است (همان، ص 66). وی معتقد است که قدرت خداوند عام است و به ایاتی نظیر «ان الله علی کل شیء قدیر» (طلاق:12) یا «خلقکم و ما تعلمون» (صافات:96) و «ما تشاوون الا ان یشا الله» (دهر:30) استشهاد می کند.
وی در مورد ماهیت شر، رویکردی افلاطونی دارد و آن را امری عدمی می داند. به نظر او هر جا که شری را تشخیص دهیم بعد از فحص و بررسی معلوم می شود که آن شر عدم است و عدم نیز مبدا موجود ندارد (همان، ص 13). به نظر او آن چه از جانب خدا بیاید خیر است. هر چه با علم و مشیت و قدرت و قضا و قدر و ذان خدا محقق شد خود خیر است و از جهت نقایص وجودات مقیده این نقایص مربوط به محدودیت های موجود محدود است به نظر وی در استناد به حق تعالی از جهت نقایص وجودات مقید، وسایطی وجود دارد و این وسایط از قصور خود آن وجودات است (سبزواری، 1361، ص 136). وی می گوید که حسنات، کاملا ولو به جهت نقص، بدون واسطه از حق تعالی است و سیئات، هر چند به جهت وجودیت و خیریت باشند، همگی از جانب خداست و مخلوق بنده نیست. وجود که از جانب خداست هر جا که باشد خیر است و منظور از سیئات، جهات عدمی و پست در ماهیا ت وحدود و نقایص در وجودات است (همان، ص 141). به نظر ایشان نقایص موجودات امکانی از عواریض ماهیت است و وجوب و فعلیت و نوریت از احکام وجود است که حق است و خدا می گوید: «قل کل من عند الله فهما لهولاء القوم الا یکادون یفقهون حدیثا» (نساء:78). وی وجود مطلق را مجعول حق می داند و بدی ها و جهات پست را منسوب به خود شیئیت می داند (همان، ص 14). چنان چه می بینیم او شر را امر عدمی می داند که نه مربوط به خدا، که مربطو به وجه ماهوی و نقصان ذاتی خود اشیاء است و ربطی به خدا و وجود ندارد، چرا که وجود عین خیر است. لذا وی ضمن پذیرش عموم قدرت خدا (خدا قادر مطلق است) مساله شر را با عدمی خواندن آن و این که امر عدمی علت وجودی نمی خواهد و فعل خدا (وجود) عین خیر است و شرور عالم به وجه ذاتی ماهوی اشیاء بر می گردد، حل می کند. وی می گوید که چون نظام کل که خیر است مراد بالذات، شرور بالعرض نیز موجود است (سبزواری، 1348، ص 132). سبزواری، معتقد است که نظام کلی عالم در کلیتش خیر است و آن چه شر می خوانیم، علاوه بر این که به وجه ماهوی و عدمی موجودات برمی گردد، از آن جهت شر به نظر می آید که در جزئیاتش آن را ملاحظه کرده ایم. وی این بیت را شاهد می آورد.
جهان چون خط و خال و چشم و ابروست
که هر چیزی به جای خویش نیکوست
به نظر سبزواری، عالمی کامل تر از عالمی که محقق شده است امکان وجود ندارد و این کامل ترین و برتریرین جهان ممکن است، چرا که اگر ممکن باشد و خدا نداند، جهل او لازم می آید و اگر بداند و قدرت نداشته باشد، عجز وی لازم می آید و اگر بداند و قدرت داشته باشد و ایجاد نکند، بخل لازم می آید و اگر بداند و به فعل نیاورد ترجیح مرجوح است بر حکیم. همه شقوق بالا محال است، پس عالم موجود برترین عالم است و عالمی کامل تر وجود نداشته و ممکن نیست و خدا با قدرت مطلق خود کامل ترین عالم را خلق کرده است (همان، ص 133).
سبزواری علاوه بر تحلیل ماهوی شر بر حسب نظر افلاطون، به بررسی شر با رویکردی ارسطویی نیز می پردازد. وی به تعبا رسطو می گوید که شیء به حسب عقل پنج حالت می تواند داشته باشد: 1- خیر محض باشد، مثل عقول که حالت منتظره ندارد و این ها موجودند. 2- شر محض، که طبق تحلیل قبلی عدم ض است و وجود ندارد و هر وجود چن طرد عدم است خیر است. 3- غالب الخیر، مثل بعضی موجودات عالم عناصر که از لحاظ وجودی خیر است اما بعضی اوقات شر است، مثل آتش که غالبا خیر است، ولی اگر مثلا کسی را بسوزاند شر است ، این ها چون خدا حکیم است و ترک خیر کثیر به جهت شر قلیل جایز نیست وجود دارند. 4- شرش کثیرباشد که طرف شر آن به عدم می گراید و طف خیر به وجود و از آن جا که ترجیح مرجوح جایز نیست، آنها موجودند. 5- متساوی الخیر و الشر که چون ترجیح بلا مرجح لازم می آید. لذا این قسم وجود خارجی ندارد (همان، صص 131-130).
چنان چه می بینیم سبزواری خداوند را قادر مطلق برشمرده و عالم موجود را بهترین عالم ممکن در کلیتش می داند و شر را ر جزئیتش شر می داند و آن را منافی با قدرت مطلق خدا قلمداد نمی کند. وی فعل خدا را وجود می داند که سراسر، خیر است و شر را به خود موجودات و جهات ماهوی و نقص آن ها منتسب می کند و در تحلیل شیء موجوداتی را که خیر محض یا خیر کثیر دارند را به واسطه ی حکمت و قدرت خدا موجود می داند، و قسم دیگری از شیء، مثل موجود با شر کثیر یا تساوی در شر و خیر محض را اصلا موجود نمی داند، اما با توجه به تحلیل قبلی، موجوداتی که خیر کثیر دارند و مقداری شر با آن ها وجود دارد، این شر مربوط به خود ماهیت موجود است و از جهت انتساب به خدا که از جهت وجود موجود است خیر است و جهان همراه با همین موجودات در تمامیتش برترین جهان موجود است که حاصل از قدرت مطلق خداست، و جهان ممکن و بهتر دیگری امکان ندارد و موجود نیست.

علامه طباطبایی

علامه در مرحله دوازدهم نهایة الحکمه که مربوط به الهیات بمعنی الاخص است به صفت قدرت می پردازد. وی پس از ارائه ی مقدمات نتیجه می گیرد که قدرت به معنایی که از هرگ ونه نقص و عدم برکنار باشد و بتوان آ نرا به ذات حق تعالی نسبت داد، عبارت است از: «مبدا فاعلیت نسبت به فعل، توام با علم به خیریت همراه با اختیار در ترجیح یک فعل بر دیگری». وی می افزاید «ذات واجب، خود مبدا فاعلی هر موجودی است و به نظام اصلح در همه اشیاء جهان هستی آگاه است و در فعل خویش مختار است؛ چه هیچ چیزی در هستی موثر نیست جز او، بنابراین، ذات متعال قادر است. قدرت به این معنی را به عقول مجرد نیز می توان نسبت داد (طباطبایی، 1370، ص 388). هم چنین وی به مقدمه ضروری و مهم مساله شر، یعنی «خدا قادر مطلق است» اعتقاد دارد و در اطلاق قدرت خدا دو دلیل می آورد که یکی از آنها بدین شرح است: هیچ موجود ممکنی در جهان هستی نیست که در وجود و حدوث و بقاء خود نیاز به علتی، که وجودش را ایجاب کند و آن را به وجود آورد، نداشته باشد. آن علت نیز یا باید خود واجب بالذات باشد و یا با واسطه منتهی به واجب بالذات گردد، علت علت هر چیز، علت آن چیز است. (همان، ص 391). لذا هر امر ممکن جز واجب بالذات، فعل واجب بالذات و معلول اوست، حال این معلول بودن یا بی واسطه است و یا با یک واسطه و یا با چند واسطه که این شامل افعال اختیاری انسان و دیگر موجودات مختار هم می شود. لذا در همه ی عالم هستی، جز یک ذات واحد مستقل وجود ندارد و قوام و استقلال همه موجودات به اوست، و بر این اساس، ذات و صفات و افعال هم، موجودات فعل اوست (همان، ص 392).
علامه توضیحی در باب انواع شر نمی دهد و لیکن در اصول فلسفه به شر به معنای عامل شامل؛ شر طبیعی وشر ناشی از افعال انسان می پردازد. اما در نهایت تنها شر مربوط به افعال انسان ها و سازگاری آن با قدرت خدا و تکلیف اختیار انسان را بررسی می کند. در اینجا ابتدا به بحث او در اصول فلسفه و روش رئالیسم می پردازیم و سپس به بحث وی در نهایة الحکمه می رسیم.
علامه در اصول فلسفه در مقاله دوازدهم با عنوان «خدای جهان و جهان» در بخشی با عنوان «خیر و شر و سعادت و شقاوت» به مساله شر و نسبت آن با قدرت خدای باری تعالی می پردازد. وی بین شر انسان با شر طبیعی تمایزی را مطرح نمی کند. او وجود شر و فساد و بدبختی ها و ناکامی ها را در جهان می پذیرد و همه جهان با همه چیز آن را به خدا مستند می کند؛ خدایی که همه ی کمالات وجودی را داراست (علامه طباطبایی، 1380، ص 208). وی اولین اشکال را این گونه مطرح می کند: «اگر آفرینش، خدای آفریدگاری داشت، این همه شر و فساد را نمی آفرید» (همان، ص 208). در پاسخ می گوید که شر و فساد در جهان ماده پدید می آید و اموری نسبی است. مفهوم «بد» و «ناروا» مفهومی است که با مقایسه به «خوب» و «روا» محقق می گردد (همان، ص 209). شر امری قیاسی و مفهومی است. عدمی در مقابل یک امر وجودی ممکن الحصول یعنی در مورد شر، موضوعی باید باشد دارای صفتی وجودی که مطلوب موضوع مفروض باشد تا نداشتن این صفت مطلوب برای آن «شر» شمرده شود، چنانچه داشتن چشم برای انسان که طبعا چشم می خواهد و ممکن است که آن را نداشته باشد «خیر» بوده، نابینایی برای وی شر شناخته می شود. لذا شر اولا، امری عدمی و ثانیا، امری امکانی است و چیزی را که به خدای جهان نسبت می دهیم اولا باید امری وجودی و ثانیا دارای نسبت ضرورت و وجوب بوده باشد تا در مورد شر قیاس نکرده و امر عدمی فرض نکنیم شر محقق نخواهد شد. پس شر به خدا نسبت ندارد (همان، ص 309). چنن چه می بینیم این پاسخ افلاطونی است و شر را امری عدمی می داند که متعلق قدرت خدا قرار نمی گیرد، چون معدوم است. اما تقریر علامه دارای این خاصیت است که در تبیین علت عدمی بودن شر برقیاس تاکید می کند و معتقد است که شر امری عدمی است چون با قیاس متوجه می شویم که شر امر عدمی است که این به وضوح در بیان علامه در پاسخ به شبهه ی اول قابل دریافت است.
علامه در ادامه اشکال دیگری مطرح می کند، که با مساله سازگاری قدرت خدا با مساله شر، نسبت بسیار نزدیکی دارد. وی می گوید «درست است که شر امری قیاسی و امکانی است ولی چرا خدا آفرینش جهان را به نحوی نیافریده» که قیاس و امکان در کار نباشد؟ و به عبارت دیگر، چرا هر موجودی را هم آغوش با خوشبختی و کامروایی خودش نیافریده که روی بدی و بدبختی و ناکامی را نبیند، چنانکه عدد «4» هرگز روی فردیت و عدد «3» هرگز روی زوجیت را نمی بیند؟ (همان، ص 309). سپس علامه در پاسخ به این اشکال به تحلیل معنای آن می پردازد و می گوید: «معنی این سخن به حسب تحلیل این است که چرا خدای ماده و طبیعت، ماده و طبیعت را لاماده و لاطبیب قرار نداد؟» (همان، ص 209). چرا که قیاس و امکان نامبرده لازمه ی معنی ماده است، و اگر موجودی امکان داشتن و نداشتن کمال را نداشته باشد مادی نخواهد بود. اگر این جهان این خاصه را نداشت که هر یک از اجزاء آن قابل تبدیل به دیگری است و با اجتماع شرایط، منافع وجودی خود را می یابد ولی آن تهی دست و بدبخت می ماند، اساس جهان ماده نبود. پس روشن شد که هر شر و فساد از ان جهت که شر و فساد است نسبتی با قدرت خدا ندارد و از آن جهت که به خدا و قدرت او نسبت دارد شر و فساد نیست (همان، ص 210).
در نهایة الحکمه علامه طباطبایی، مساله شر را نه به طور کلی یعنی اعم از شرور طبیعی و شرور ناشی از افعال انسان که در ارتباط با شرور انسانی مطرح می کند. اما در پاسخ به مساله شر به طور کلی پاسخ می دهد و جوابی که در این ارتبا ط با توجه به بحث قدرت ذخدا می دهد کاملا ارسطویی است.
علامه، در نهایت پس از بحث معنای قدرت خدا، عموم و اطلاق قدرت او، به بحث نسبت قدرت خدا و اختیار بشر می پردازد، و از این رهگذر به مساله شر می رسد. وی می گوید که به عموم قدرت خدا معتقد است، اما به عنوان نظری مخالف با عموم قدرت به رای متکلمین می رسد. وی می گوید: که متکلمین معتزلی و بسیاری دیگر از متکلمین معتقدند که، افعال اختیاری آفریده انسان است و حق تعالی در آن دخالتی ندارد؛ بلکه آنچه به او مربوط می شود این است که انسان را قادر به انجام فعل سازد و قوا و جوارح و اسباب لازم را برای فعل در وجود او ایجاد کند، تا او با اختیار خویش به فعل یا ترک آن بپردازد. بنابراین، انسان می تواند فعلی را ترک کند ولو آن که خداوند آن را اراده کرده باشد و یا فعلی را انجام دهد، حتی اگر خداوند آ نرا نخواسته باشد، و واجب تعالی در فعل اختیاری انسان نقشی ندارد. دلیل معتلیان این است که اگر افعال اختیرای آفریده ی خدا باشد، فاعل آن خود او خواهد بود نه انسان، و در آن صورت تکلیف و امر و نهی و وعده و وعید معنی نخواهد داشت و دیگر استحقاق ثواب و عقاب جهت اطاعت و معصیت و فعل یا ترک آن، همه پوچ خواهد بود و هم چنین در میان افعال، بسیاری کارهای زشت و ناپسند وجود دارند مانند کفر و انکار حق و اقسام گناه که هیچ کدام با ساحت مقدس کبریایی خداوند سازگاری ندارد.
اما در پاسخ به این مساله، علامه در دفاع از مطلق بودن قدرت خدا می گوید که افعال اختیاری انسان، امور ممکن است، مانند دیگر ممکنات، و ضرورت عقل حکم می کند که ماهیت ممکن که لااقتضاء به وجود و عدم و در حد تساوی است، برای موجود شدن و یا معدوم شدن مرجحی داشته باشد و این مرجح همان علت موجه است و فاعل یکی از علل و جزئی از علت تامه است و هرگاه در فاعلیت خود، کامل و در حد علت تامه باشد دیگر تسایو فعل و ترک معنی نخواهد داشت، چرا که با وجود علت تامه، وجود معلول ضروری است و این ضرورت و وجوب همان وجوب غیری است که در نهایت به ذات واجب تعالی منتهی می شود که علت اولی است و این علت اولی نسبت به فعل و علت، علت آن شیء است. بنابراین، علت هر معلول ذات واجب است. لذا با این مقدمات، فعل اختیاری انسان نسبتی با حق تعالی دارد که نسبت ایجادی است و نسبتی با فاعل کار دارد که فاعل مسخر است و در عین فاعلیت معلول است. فاعلیت حق تعالی در طول است نه در عرض که بین دو گونه فاعلیت تدافع و تناقض ایجاد شود و اجتماع آن ها را ناممکن سازد (طباطبایی، 1370، ص 393).
اما در مورد چگونگی تعلق اراد متعال به فعلی که مورد اختیار انسان قرار گرفته، می گوید که اراده ی واجب تعالی به این تعلق می گیرد که انسان با اختیار خود چنین یا چنان کار را انجام دهد، نه اینکه اراده ی او به وقوع فعل تعلق گیرد، بدون قید اختیار. پس اراده ی خدا با اراده ی انسان لغو نمی شود و اختیار انسان نیز حفظ می شود (همان، ص 394). بنابراین، علامه اثبات کرده که قدرت خدا مطلق است و این اطلاق با اختیار انسان و اعمال اختیاری او منافاتی ندارد. ما علامه در ادامه به این اشکال می پردازد که اگر افعال اختیاری انسان آفریده خدا باشد چرا شر و مفاسد در بین افعال وجود دارد، و لذا زشتی ها و معصیت های گوناگون هم به او نسبت داده خواهد شد، در حالی که ساحت قدس الهی از هر عیب و نقصی منزه است. علامه در ادامه به این مساله پاسخ می دهد که ارسطویی است. وی می گوید: آن چه به عنوان بدی و زشتی در این جهان وجود دارد، اولا متضمن خوبی های فراوان است که شر آن در برابر خیر آن بسیار اندک است و وجود این مقدار شر اندک به تبع خیر است؛ و به اصطلاح، شر مقصود و قصد ثانی است و مقصود اولی و اصلی جز به خیر تعلق نگرفته است. از این گذشته، وجود از آن جهت که وجود است جز خیر نیست و شرور از لواحق برخی از وجود هاست. آن چه از فیض افعال حق تعالی وجود می یابد خیر محض است و در ذات پاک وجود نقصی نیست و نقص و عدمی که ملازم با وجود برخی از موجودات است همان حدود و لوازم تمایز وجودی آنها از یکدیگر است که اگر این وجوه تمایز نباشد، نظام هستی از هم می گسلد، و با ترک این شر اندک به خیرات موجود در نظام جهان از بین می رود (همان، صص 395-394).

شهید مطهری

شهید مطهری نیز به بحث شرور می پردازد. پاسخ او نسبت به این مساله و نسبت آن با مساله قدرت تفاوت چندانی با دیگر فلاسفه اسلامی ندارد، اما خاصیت کار ایشان آن است که علی رغم، انتساب شر به امر عدمی، بخشی از پاسخ ارسطویی پاسخ خود را تحت عنوان نظریه ی عدل الهی که مشابه نسخه ی غربی آن است تنظیم می کند و در سه بخش که حاصل تفکیک مساله شر است، به این مساله پاسخ می دهد.
وی می گوید بحث شرور سه قسمت دارد و در پاسخ به سه پرسش می آید. الف) ماهیت شرور چیست؟ ب) خواه شرور وجودی باشند و خواه عدمی، آیا خیرات و شرور تفکیک پذیرند و یا تکفیک ناپذیر، ج) خواه شرور وجودی باشند و خواه عدمی و نیز خواه از خیرات تفکیک پذیر باشند و خواه تفکیک ناپذیر، آیا آنچه شر است واقعا شرارت است و جنبه خیریت در آن نیست؟ (مطهری، 1372، ص 140).
اما وی در پاسخ به پرسش اول می گوید که:
ماهیت شرور عدم است، یعنی بدها همه از نوع نیستی و عدمند. البته این عدمند کنه این که آن چه به نام شر می شناسیم وجود ندارد بلکه این ها وجود دارند (همان، ص 142). نابینایی، فقدان بینایی است و خود واقعیت مخصوصی ندارد. خوبی عین هستی و بدی عین نیستی است. بدی یا خودش از نوع نیستی است و یا هستی است که ملتزم نوعی نیستی است (همان، ص 144). شرور مجعول بالذات نیستند، مجعول بالتبع و بالعرضند (همان، ص 147). شروری که خود عدمی هستند. مانند جهل و فقر صفاتی حقیقی ولی عدمی هستند. اما شروری که وجودی هستند و از آن جهت بدند که منشا امور عدمی هستند، مانند سیل و زلزله، بدی نسبی دارند (همان، ص 150)
هر چیزی یک وجود فی نفسه دارد و یک وجود لغیره. اشیاء از آن نظر که خودشان برای خودشان وجود دارند حقیقی هستند و از این نظر بد نیستند. هر چیزی خودش برای خودش خوب است اگر بد است برای چیز دیگر است. آیا می توان گفت عقرب خودش برای خودش بد است؟ (همان، ص 151) پس بد بودن یک شیء در هستی فی نفسه آن نیست در وجود بالاضافه آن است. از طرفی آنچه حقیقی و واقعی است وجه فی نفسه هر چیز است، وجودات بالاضافه اموری نسبی و اعتباری اند و لذا واقعی نیستند، و لذا در نظام وجود قرار نگرفته اند و هستی واقعی ندارند تا از این جهت بحث شود که چرا این وجود نسبی به آن ها نسبت داده شده است (همان، ص 152). اما این گونه، صفات که صفاتی اعتباری و انتزاعی اند در عین حال از لوازم قهری و لاینفک ملزومات خود هستند که اموری حقیقی و واقعی اند (همان، ص 152). در مورد این امور به عنوان اشیایی مستقل نمی توان بحث کرد و نمی توان این پرسش را مطرح کرد که چرا فاعل و مبدا، این وجودهای اضافی و اعتباری را آفریدغ زیرا این موجودات اولا واقعی نیستند تا سخن از آفرینش آنها به میان بیاید و ثانیا این وجودهای اعتباری و انتزاعی از لوازم وجودهای واقعی اند و به صورت مستقل قابل طرح نیستند و اگر به صورت غیرمستقل طرح شوند به این صورت خواهد بود که چرا وجودات واقعی که این ها از لوازم اعتباری و انتزاعی لاینفک آنها هستند آفریده شدند(همان، صص 153-152). اسناد امور اعتباری به علت مجازی و بالعرض است. لذا شرور بالذات مورد تعلق آفرینش قرار نمی گیرند. مخلوق بودن و معلول بودن آنها بالعرض است. در مورد شرور اعم از شرور نوع اول و دوم، شرور اموری اعتباربی و عدمی هستند. کوری در انسان کور واقعیت مستقلی نیست تا گفته شود آدم کور را یک مبدا آفریده است، کوری نیستی است و نیستی مبدا و آفریننده ای ندارد (همان، ص 153). شهید مطهری در تحلیلی مشابه از شر، در درس های الهیات شفا می گوید:
خیر به وجود برمی گردد و شر به عدم. یعنی هر چیزی از آن جهت شر است که یا خودش نیستی است و یا اگر خودش نیستی نیست نوعی از هستی است که سبب نیست ها می شودف یعنی بدی آن به آن جهت است که سبب نیستی ها می شود (مطهری، 1370، ص 288).
وقتی که خیر و شر را تحلیل کنیم برمی گردد به وجود و عدم. یک شیء از آن جهت که موجود است خیر است و از آن جهت که معدوم است شر است. یک شیء از آن جهت که کمال یک وجود است خیر است و از آن جهت که فقدان کمال یک وجود است شر است (همان، ص 289). این که جنگ شر است و شر امر عدمی به آن معنی نیست که جنگ امری عدمی است. بلکه آن چه ملاک شریت می شود عدم است، خواه این که خود عدم باشد یا اینکه وجود باشد، که آن وجود در تحلیل نهایی از آن جهت شر است که منشا یک عدم می شود نه از آن جهت که وجود است. یعنی آن وجود شریت خودش را به اعتبار این عدم دارد. پس شریعت بالذات از آن عدم است و بالعرض از آن وجود است (همان، ص 290).
شهید مطهری، پس از فراغت از تحلیل های ماهیت مفهوم شر، به سراغ سوال دوم می رود و در تحلیل پرسش دوم به صورت بندی خاص خود از مساله شر یعنی نظریه ی عدل الهی اشاره می کند. پیش از وی هیچ یک از فلاسفه اسلامی پاسخی تحت عنوان نظریه ی عدل الهی نداشت هاند، ولی ایشان این صورت بندی را ارائه می کند، هر چند این پاسخ به نوعی در نظریات دیگران است. این تمایز در پاسخ فیلسوفان غربی وجود دارد. برخی زا آن ها کوشیده اند با بحث منطقی پاسخی منطقی به مساله شر بدهند و ناسازگاری بین قضایای مساله شر، که به آن ها اشاره شد، یعنی خدا قدرت مطلق، علم مطلق و خیر مطلق است و شر وجد دارد را برطرف کنند. از جمله ی ایشان می توان به پلنتینگا اشاره کرد. اما برخی از ایشان سعی می کنند تا وجود قدری شر را برای تحقق خیر کثیر و لزوم تحقق عدل الهی تبیین کنند. ایشان پیروان نظریه ی عدل الهی هستند؛ مانند لایبنیتس که جهان در کلیت آن خیر و شر را مقدمه ی تحقق خیر می داند.
شهید مطهری، هم همان پاسخ بسیاری فیلسوفان اسلایم را در قالب بندی جدید و با تحلیلی موشکافانه تر ارائه می دهد. وی در تحلیل پرسش دوم خود، یعنی تکفیک پذیری شرور و خیرات، به پاسخی یک سر نو از مساله شر می پردازد. وی می گوید که از دیدگاه عدل الهی (روش مطهری) مساله شر شکل دیگری دارد. سخن در این است که خواه اشیاء دو گونه باشند یا یک گونه، چرا نقص، کاستی، فنا و نیستی در نظام هستی راه یافته است؟ چرا یکی کور و دیگری کر شده است؟ عدمی بودن کوری و ... برای حل این اشکال کافی نیست چرا که این سوال می ماند که چرا جای این عدم را وجود نگرفته است. عدل الهی ایجاب می کند که این خلاها پر شود (مطهری، 1372، ص 154). اموری وجودی نیز هستند که زائیده نیستی ها از قبیل، جهل و فقرند و خود سبب کاستی ها و نیستی ها می شوند. عدل الهی ایجاب می کرد که این امور نیز نباشند تا آثار آن ها هم نباشد (همان، ص 155).
شرور غیر قابل تفکیک از خیراتند، زیرا شروری که از نوع فقدان هستند، تا آن جا که به نظام تکوین ارتباط دارد، از قبیل عدم قابلیت ها و نقصان امکانات است. یعنی در نظام تکوینی برای هر موجودی در جه ای از نقس هست که به علت نقصان قابلیت است نه به علت امساک فیض تا ظلم و تبعیض تلقی شود. آن چه از این امور به عدم قابلیت ظرف ها و نقصان امکانات مربوط نیست همان است که در حوزه ی اختیار و مسوولیت و اراده بشر است و بشر به حکم این که موجودی مختار و آزاد و مسئول ساختن خویش و جامعه خویش ایت باید آن ها را بسازد و خلاها را پر کند. این که انسان این گونه آفریده شده جزئی از نظام اصلح است و اما شروری که وجودی هستند و در وجود فی نفسه خود خیرند و در وجود لغیره شر، جنبه شریعت آنها به حکم این که نسبی و اضافی است و از لوازم لاینفک وجود حقیقی آن ها است، از جنبه خیریت آن ها تفکیک ناپذیر است (همان، ص 161) جهان یک واحد تجزیه ناپذیر است، یعنی رابطه اجزا در جهان به این شکل نیست که بتوان فرض کرد که قسمت های از آن قابل حذف و قسمت هایی قابل ارتقاء باشد، حذف بعضی مستلزم، بلکه عین حذف همه اجزا است، همچنانکه ابقاء بعضی عین ابقاء همه است. بنابراین، نه تنها عدم ها از وجودها، و وجومدهای اضافی و نسبی از وجودهای حقیقی تفکیک ناپذیرند، خود وجودهای حقیقی نیز از یکدیگر تفکیک ناپذیرند پس شرور علاوه بر دو جهت فوق الذکر و صرف نظر از آن دو جهت نیز از خیرات تفکیک ناپذیرند. پس شرور علاوه بر دو جهت فوق الذکر و صرف نظر از آن دو جهت نیز از خیرات تفکیک ناپذیرند (همان، ص 162).
اشیاء از نظر خوبی و بدی اگر تنها و منفرد و مستقل از اشیاء دیگر در نظر گرفته شوند یک حکم دارند و اگر جزء یک نظام و به عنوان عضوی از اندام در نظر گرفته شوند حکم دیگری پیدا می کنند که احیاناً همه ضد حکم اولی است. بدیهی است؛ همان طور که اشیاء منفرد اقعی اگر به صورت نظم فرض شوند وجود واقعی شان وجود عضوی، اندامی و ارگانیک است و وجود انفرادی شان اعتباری (همان، ص 163). زشتی ها نه تنها از این نظر ضروری می باشند که جزئی از مجموعه جهانند و نظام کل به وجود آن ها بستگی دارد، بلکه از نظر نمایان ساختن و جلوه دادن به زیبایی ها نیز وجود آن ها لازم است( همان، ص 164). نقصانات از ناحیه ی ذات موجودات است، نه از ناحیه فیض باری تعالی (همان، ص 166).
به طور خلاصه می توان نظریه ی عدل الهی شهید مطهری را در سه گزاره خلاصه کرد:1) وجود بدی ها و زشتی ها در به وجود آمدن مجموعه ی زیبای جهان ضروری است.
2) حتی زیبایی ها جلوه ی خود را از زشتی ها دریافت می کنند.
3) زشتی ها مقدمه ی وجود زیبایی ها و آفریننده ی آنها می باشند. این گزاره که شر مقدمه ی خیر است در آثار حکمای پیشین کمرنگ تر است.
فیض الهی نظام غیرقابل تخلف است. برای هیچ موجودی امکان تخلف و تجافی از مرتبه ی خود وجود ندارد. سیر تکامل موجودات به خصوص انسان به معنی سرپیچی از مرتبه ی خود و اشغال مرتبه ی دیگر نیست، بلکه به معنی سعه ی وجودی انسان است. لازمه ی درجات و مراتب داشتن هستی این است که نوعی اختلاف و تفاو ت از نظر نقص و کمال و شدت و ضعف در میان آن ها حکم فرما باشد و این گونه اختلاف ها تبعیض نیست (همان، ص 199).
برای وجود یافتن یک چیز، تام الفاعلیه بودن خدا کافی نیست، قابلیت هم شرط است. شروری از نوع نیستی است از آن جهت که به خدا مربوط است ناشی از نقصان قابلیت ها است(همان، ص 201).
هر چیز خلقت خاصی دارد که مربوط به خود اوست. یعنی هر چیز فقط به گونه ای که هست امکان وجود داشته است و درباره ی هر جزء از اجزای جهان نیز آفرینش معینی امکان داشته و خدا همان آفرینش را به آن داده است (همان، ص 171).

آلوین پلنتینگا

در سال های اخیر موفق ترین پاسخ به معضل منطقی شر (در پاسخ منطقی به مساله شر) دفاع اختیار گرایانه (3) بوده است که تلاش می کند تا نشان دهد که قادر مطلق بودن خدا با وجود شر ناسازگاری ندارد. وی در استدلال خود به این ایده متوسل می شود که خدا مخلوقات را خلق می کند که آزادانه انتخاب کنند و شر از اعمال اخلاقی آن ها که مرتکب خطا می شوند نتیجه می شود (wierenga.1989,p.127). وی در دفاع اختیارگرایانه نشان می دهد که قادر مطلق، عالم مطلق و خیر محض بودن خدا با وجود شر ناسازگاری ندارد (Ibid.pp.127-128). حتی اگر مدعی شود که جهان ممکنی وجود دارد که خدا نتواند آن را خلق کند (Ibid,p..128).
آلوین پلنتینگا، توماس موریس، کریستوفر منتسل و عده ای دیگر ضرورت منطقی و متافیزیکی حقایق را فرض می کنند و اصرار می ورزند که همه این ها در نسبت با خدا حقیقت هستند و جهان نمی تواند به گونه ای دیگر باشد و همه چیز ضروری است و خدا هم تحت همین ضرورت است، این ضرورت، مانند ضرورت الف، الف است می باشد (Taliaferro:1998,p.86).
پلنتینگا، در مورد تناقص بین خیرخواه بودن خدا و وجود شر در عالم معتقد است که این دو وقتی در تناقض با یکدیگر هستند که خدا بتواند این کار را بکند ولی نکند (پلنتینگا، 1374، ص 184). لینک وی معتقد است که اگر انجام کاری باعث از بین رفتن خیر بزرگ تر باشد و یا باعث ایجاد شر بزرگ تری شود، فرد خیرخواه این کار را نمی کند و یا اگر از میان برداشتن شر قلیل مستلزم از میان برداشتن خیر کثیر باشد باز هم فرد خیرخواه این کار را نمی کند(همان، صص 186-187). به نظر وی تناقض دو حالت صریح و ضمنی دارد و پس از بحث و نظر نتیجه می گیرد که مجموعه ی شش قضیه ی زیر تناقص صریحی با هم ندارد (همان، صص 190-189).
1- خداوند قادر مطلق است.
2- خداوند خیرخواه محض است.
3- خداوند عالم مطلق است.
4- شر وجود دارد.
5- موجود خیرخواهی که قادر مطلق و عالم مطلق است جمیع شروری را که می توان از میان برداشت، برمی دارد.
6- قدرت قادر مطلق به هیچ حدی جز حدود محالات منطقی محدود نیست.
پلنتینگا در نظریه خاص خود که آن را دفاع اختیارگرایانه نامیدیم، تصریح می کند که کافی است فقط نشان دهیم که مجموعه ی فوق سازگاری درونی دارند (همان، ص 202) و این موقعی بدون تناقض و ممکن فرض می شود که امکان یا عدم تناقص اش اثبات شود. پس مجموعه بالا فاقد تناقض ضمنی است (همان، صص 194-195).
به نظر می رسد تذکر این نکته قبل از شرح تفصیلی نظر پلنتینگا مفید باشد که برهان مفهومی محض در مورد خدا برهانی معتبر است و در آن حقایق ضروری ماتقدم در مقدمه استفاده می شود و نتیجه آن این گزاره است که «خداوند وجود دارد». استدلال پلنتینگا در ادامه ی سنت اقامه ی برهان وجودی قرار دارد. برهان وجودی به شکل های مختلفی در تاریخ اندیشه ی غربی مطرح شده است که مهم ترین ارائه کنندگان آن در قرون وسطی، سنت آنسلم، در دوره مدرن، دکارت و در دوره ی معاصر آلوین پلنتینگا می باشد. در این برهان چنانچه اشاره شد خدا به عنوان موجودی ضروری اثبات می شود. (4).
پلنتینگا در تحلیل مساله، ابتدا شرور را به دوسته ی طبیعی و انسانی تقسیم می کند. شروری طبیعی هستند و از طبیعت به ما عارض می شوند و برخی دیگر یعنی شرور انسانی از ناحیه ی حماقت و یا ستمری بشر حاصل می شوند. زلزله و سیل از نوع اول هستند و جنگ و کشتار نمونه ای از نوع دوم است (پلنتینگا، 1384، صص 35-39). وی استدلال ملحدین در نفی خدا با توجه به مساله شر را این گونه صورت بندی می کند: اگر خدا همان قدر خیرخواه است که خداپرستان مسیحی ادعا می کنند، بید همانقدر که ما در مقابل این شرور متاثر می شویم، او هم متاثر گردد. اگر او آن قدر که می گویند قدرتمند است پس احتمالا در موقعیتی هست که کاری در مورد شرور انجام دهد در این صورت چرا وی این شرور را روا می دارد؟ (همان، ص 40).
سپس برای اثبات ناسازگاری شر با قدرت و خیرخواهی خدا به بیان چگونگی و چیستی سازگاری یک مجموعه از قضایا می پردازد. وی می گوید یک مجموعه مانند A یک حالت کامل است و اگر تنها برای هر حالتی مانندB، یا A, شامل B باشد یا B را طرد کند. جهان ممکن در حالتی ممکن است که کامل باشد. اگر A یک جهان ممکن باشد آن گاه در مرد هر شیء چیزی بیان می کند و هر حالتی مانند S یا مشمول آن است و یا از سوی آن طرد می شود. علاوه بر این، ما به ازای هر جهان ممکنی مانند W مجموعه ای از قضایا وجود دارد که آن را کتاب W می خوانند. هر کتاب مجموعه ی به غایت سازگاری از قضایا است و به قدری بزرگ است که افزودن قضیه ی دیگری به آن همواره مجموعه صریحا ناسازگاری را نتیجه می دهد (همان، صص 83-82).
از بین جهان های ممکن تنها یک جهان ممکن فعلیت یافته یعنی دست کم یک جهان ممکن باید وجود داشته باشد؛ زیرا مجموعه قضایای صادق، مجموعه به غایت سازگار و از این رو یک کتب است. اما این کتاب با یک جهان ممکن تناظر دارد و این جهان ممکن متناظر با این مجموعه قضایا فعلیت می یابد. از سوی دیگر حداکثر یک جهان فعلی وجود دارد؛ زیرا فرض کنیم اگر دو جهان و هر دو فعل باشندف این دو جهان نمی توانند شامل تمام حالات کامل یکسان باشند چرا که، اگر این گونه بود آن دو جهان یک جهان خواهد بود.
از ای نرو، باید تسکم حالتیم انند s وجود داشته باشد به گونه ای که w شامل آن باشد و W شامل آن نباشد. اما یک هن ممکن به غایت کامل است، پس w به جای s شامل متمم s خواهد بود. پس در ای نصورت اگر w و w هر دو فعلی باشند باید s و متمم s هر دو فعلیت یافته باشند و این حال است (همان، صص 83-84).
اما به نظر پلنتینگا، خدا هیچ جهان ممکن یا حالتی را نمی آفریند، بلکه او آنچه را که می آفریند آسمان ها و زمین و هر چه در آن هاست می باشد. وی حالات را نیافریده است، مثلا وجود خدا و حالت عدم او هر دو هستند، به این معنی که چیزی به عنوان حالت وجود خدا و چیزی به عنوان حالت عدم خدا هست، درست همان گونه که دو قضیه ی خدا وجود دارد و خداوند وجود ندارد هستند. شخص متاله معتقد است که حالت نخستین فعلی و قضیه اول صادق است و ملحد باور دارد که هحالت دوم به فعلیت رسیده و قضی هی دوم صادق است و لیکن بی شک هر دو قضیه وجود دارد، اگرچه تنها یکی از آن دو صادق است و به نحو مشابهت در این جا هر دو حالت هستند که تنها یکی از آن دو فعلیت می یابد. بنابراین، هر دو حالت وجود دارد ولی تنها یکی واقع شده و خدا هیچ کدام را نیافریده است، زمانی بوده که زمین وجود نداشته بشد. در حقیقت خداوند هیچ حالتی را به وجود نیاورده است. آن چه او انجام داده است آن بوده که افعال خاصی، مانند ،آفریدن آسمان ها و زمین را انجام دهد که نتیجه ی این آفریدن، فعلیت یافتن حالت های معینی بوده است. خدا به حالت ها فعلیت می بخشد. او جهان ممکنی را که درو اقع محقق است فعلی می کند، اما آن را نمی آفریند (همان، ص 87-86).
اما پلنتینگا، پس از فراهم کردن این مقدمات به طور واضحی وارد مساله شر می شود براساس مفهوم جهان ممکن و خدا به تحلیل مساله شر می پردازد. وی معتقد است که متکلم در اعتقاد به اینکه، اگر خدا قادر مطلق باشد آنگاه خواهد توانست هر جهان ممکنی را که می خواهد فعلیت بخشد یا بیافریند، بر حق نیست. او می گوید ابتدا باید مشخص کنیم که آیا خدا موجودی ضروری است یا ممکن؟ موجود ضروری در نظر پلنتینگا آن است که هر جهان ممکنی وجود دارد یعنی در هر جهان ممکنی که فعلیت داشته باشد. حال با توجه به این دو تعریف، اگر خدا موجودی ضروی نباشد، جهان های ممکن بسیاری خواهد بود که او نمی توانسته به آن ها فعلیت بخشد، مثل تمام آن جهان هایی که خود او در آنها وجود ندارد.
در ادامه پلنتینگا به وجهی از نظریه ی خود یعنی دفاع مبتنی بر اختیار می پردازد. به نظر وی باید تاکید نمود که خدا نمی تواند جهانی بدون شر اخلاقی بیافریند. یعنی آن جهان ممکن مورد نظر وی که محقق شده است حاوی مقداری شر اخلاقی است که برای تحقق خیر در آن لازم است. مخالف نظریات وی یعنی جی.ال مکی که به وی اشاره خواهیم کرد، استدلال لایبنیتس مومن را در مقابل او اقامه می کند که اگر خدا قادر مطلق باشد، می تواند هر جهان ممکنی را که بخواهد بیافریند. اما به نظر پلنتینگا این خطاست. به نظر وی، بنابر آن چه شرح دادیم جهان های ممکن بسیاری شامل خیر اخلاقی و بدون شر اخلاقی وجود دارد، اما این مقدمه ی او که اگر خدا قادر مطلق باشد می تواند هر جهان ممکنی را فعلیت بخشد، کاذب است (ص96-95) در اینجا به نحو اسطردادی ابتدا اشاره ای به نظریه لایبنیتس می کنیم و سپس نظر پلنتینگا را که مخالف وی است شرح می دهیم.
گوتفرید ویلهلم لایبنیتس (1716-1764)، واژه ی theodicy (عدل الهی) را جعل کرده، اما هیچ گاه از آن دفاعی ارائه نکرده است. theodicy از دو واژه ی یونانی theo به معنای خدا و dike به معنای عدالت گرفته شده است و معنای آن در نظر لایبنیتس، عدالت خداوند (justice of God) است. نظریه ی عدل الهی لایبنیتس یک نظریه ی اخلاقی محسوب شده و مدعی است که عدل الهی برای انسان قابل فهم می باشد و مفاهیم اختیار گرایانه نظیر آزادی، ضرورت و تقدیر، خدا را به اجباری تبدیل می کند که این جهان «بهترین جهان ممکن» است این اعتقاد از ایمان فلسفی به این عقیده ناشی شده است که خداوند که جهان را خلق کرده است، برترین موجود است(Larrimore,2007,p.191).
اما لایبنیتس در مقابل این ادعا و در تشریح جهان ممکنی که خدا می توانسته خلق کند، مفهوم اختیار انسان را وارد می کند. به نظر وی هر جهان که خدا می تواند به آن فعلیت بخشد به گونه ای است که اگر شخص در آن به نحو قابل اعتنایی مختار باشد، دست کم به یک عمل نادرست مبادرت می ورزد (پلنتینگا، 1380، ص 100). به نظر وی خدا قادر مطلق است و در حیطه ی قدرت وی نبوده است که جهانی خلق کند که حاوی خیر اخلاقی و فاقد شر اخلاقی باشد. خدا اگر چه قادر مطلق است نمی توانسته است هیچ یک از جهان های ممکنی را که تنها حاوی اشخاصی که فی الواقع و هم اکنون موجودند و حاوی خیر اخلاقی بدون شر اخلاقی اند بیافریند؛ زیر برای این منظور او باید اشخاصی را می آفرید که به نحو قابل اعتن

عبارات مرتبط با این موضوع

جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی … بیان مسأله خودکشی به عنوان بخشی از انحرافات اجتماعی شناخته شده است و آن عبارت است چرا من نباید خوشگل باشم و دیگری زشت؟ شهر سوالسلام بر شما من هم تجاربم رو در این زمینه بگم من خودم به شخصه انسانهای زشت و زیبای زبان و ادبیات فارسی فولکلور ایران، توده شناسیشماره ی نوشته ۱۸ ۱۸ دکتر محمد جعفر محجوب فرهنگ عامه و زندگی در این روز‌ها دیگر گمان چهار ستاره مانده به صبحگل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام جامعه شناسی انحرافات آسیب شناسی اجتماعی بررسی علل خودسوزی بیان مسأله خودکشی به عنوان بخشی از انحرافات اجتماعی شناخته شده است و آن عبارت است از یک چرا من نباید خوشگل باشم و دیگری زشت؟ شهر سوال سلام بر شما من هم تجاربم رو در این زمینه بگم من خودم به شخصه انسانهای زشت و زیبای زیادی در زبان و ادبیات فارسی فولکلور ایران، توده شناسی شماره ی نوشته ۱۸ ۱۸ دکتر محمد جعفر محجوب فرهنگ عامه و زندگی در این روز‌ها دیگر گمان نمی چهار ستاره مانده به صبح گل آقا؛ مهدی حجوانی نویسنده و پژوهش‌گر ادبیات کودک و نوجوان به‌تازگی کتابی را با نام


ادامه مطلب ...

وجود آوردن سکوت مطلق ، با جذب بیش از۹۰%صدا

[ad_1]

بامداد – شاید فکر کنید معنی سکوت مطلق را می‌دانید، اما اشتباه می‌کنید،‌ زیرا در غیاب کامل هر نوع صدا مغز خود تولید صدا را آغاز می‌کند زیرا اتکای زیادی بر امواج صوتی دارد که روزانه در اطرافمان می شنویم. علاوه‌ بر این ساکت‌ترین نقطه جهان جایی نیست که شما به آن دسترسی داشته‌باشید،‌ از این رو تجربه‌ای از آن نخواهید داشت، اما محققان بتازگی با جذب بیش از ۹۹٫۷ درصد صدا، موفق شدند تقریبا به سکوت مطلق دست یابند.

178190022

محققان دانشگاه علوم و فناوری هنگ‌کنگ سیستم جدیدی را ابداع کرده‌اند که می تواند ۹۹٫۷ درصد امواج فشاری (صدا) با بسامد پایین را با استفاده از مواد و ساختارهای زیرطول‌موجی (Subwavelength) جذب کند. این سیستم جاذب صدا دارای ساختاری است که از دو تشدیدگر تشکیل شده که هر دو با بسامد یکسانی تنظیم شده‌اند. این سیستم جدید به جای یک رزوناتور یا تشدید‌کننده از دو رزوناتور برخوردار است، دستگاه‌هایی که به گونه‌ای تنظیم شده اند تا پس از برخورد با هر نوع فرکانسی از صوت دچار ارتعاش شوند.

مشکل رویکرد‌های سنتی جذب صوت این است که عایق‌های صوتی مورد استفاده ترکیب‌هایی برای مهار فرکانس‌های مختلفی از صدا هستند،‌ با این‌ همه جلوگیری از نفوذ تمامی فرکانس‌های صوتی فراتر از توانایی‌های مواد مدرن است. در اینجاست که تشدیدگرها کارایی پیدا می‌کنند. در سیستم جدید رزوناتور یا تشدیدگر اول به هوای آزاد و یا هر چیر دیگری که جاذب را احاطه کرده اجازه می‌دهد امواج صوتی را از خود عبور دهند. تشدید‌گر دیگر مسئولیت دفع هر نوع امواج صوتی سرگردان که از تشدید‌گر اول ساطع شده‌اند را به عهده دارد و عملکرد ترکیبی این دو تشدیدگر، صرف‌نظر از شدت امواج صوتی به قدرت جذب ۹۹٫۷ درصدی صوت دست پیدا می‌کند.

سیستم جدید بر پایه آزمایشی ساخته شده که سال گذشته توسط همین گروه انجام شد. در آن آزمایش لایه نازکی از مواد جاذب در کنار لایه‌ای بازتابنده و سخت مورد استفاده قرار گرفته‌ بود و به این شکل امواج صوتی در هوای میان این دو لایه به دام می‌افتادند. سیستم جدید همین استراتژی را در پیش گرفته‌است با این تفاوت که در آن از یک تک لایه استفاده شده‌است.

محققان می‌گویند سیستم جدید یکی از کامل‌ترین عایق‌های صوتی است که هیچ صدایی در آن پخش نمی‌شود و نیازی به دیواره بازتابنده یا دیگر تکنیک‌های کنترل کننده امواج نیز ندارد و می‌تواند امواج صوتی با هر زاویه‌ای را کاملا خنثی سازد. با ابداع چنین اتاقی که در برابر صوت کاملا غیرقابل نفوذ است این پرسش به ذهن می‌آید که انسان چه مدت زمانی را می‌تواند در سکوت مطلق دوام بیاورد؟ گروهی بر این باورند که انسان تنها می‌تواند سکوت مطلق را تا ۴۵ دقیقه تحمل کند و پس از آن احتمال دیوانگی وجود دارد. جزئیات بیشتر این پژوهش در مجله Physics Letters منتشر شده است.

منبع: مجله نظاره

نوشته وجود آوردن سکوت مطلق ، با جذب بیش از۹۰%صدا اولین بار در بامداد پدیدار شد.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

وجود آوردن سکوت مطلق ، با جذب بیش ازصدا پربیننده ترین و آخرین اخبار علمی روز ایران و جهان اخبارعلمی صفحه اصلی خبرپو آخرین اخبار » آخرین اخبار ایران و جهان پخش زنده آخرین اخبار » آخرین اخبار


ادامه مطلب ...