مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

عمو پورنگ در کنار مادرش |عکس|

جام جم سرا: این تصویر که گفته می‌شود احتمالاً برای کمرنگ کردن حاشیه‌های منفی عکس قبلی منتشر شده او را خندان در حالی که سر بر پای مادرش نهاده نشان می‌دهد.
به نقل از بانی فیلم، او در شرح این عکس نوشت: «خدا رو شکر مادرم کنارم هست تا بتونم دلتنگی‌ام رو با سرگذاشتن روی پاهاش جبران کنم؛ خدا سایه همه مادران رو مستدام بداره».


ادامه مطلب ...

گفتگو با عمو پورنگ: شرایط فراهم شود ازدواج می‌کنم [عکس]

جام جم سرا: از گفت‌و‌گوی مجری کودکان با مجری بزرگسالان گزارشی تهیه کرده‌ایم که در آن، بیش از هر چیز، بخشهای مرتبط با موضوعات مرتبط با جام جم سرا منتشر شده و به صحبتهای دیگر در طول این برنامه کمتر پرداخته‌ایم. این گزارش را در ادامه بخوانید:

علی ضیاء در آغاز برنامه با خطاب کردن فرضیایی به عنوان «آدم جریانساز» در حوزه برنامه‌های کودک، به عنوان اولین سوال از وی خواست بگوید لباس‌هایش را چه کسی انتخاب می‌کند؟! او گفت: خودم و مادرم!

فرضیایی با بیان اینکه عمو پورنگ گذشته و حتی کودکی اوست گفت: من همه آمال و آرزوهای کودکی‌ام را در عمو پورنگ متبلور کرده‌ام زیرا کودکی و نوجوانی خیلی خوبی را پشت سر گذاشته‌ام در حالی که برعکس عموپورنگ، داریوش فرضیایی واقعی مثل همه مردم عادی، دارای دغدغه و درگیر با خیلی از مسائل و مشکلات آدمهای دیگر است.
او که نزدیک چهار ماه پیش پدر خود را از دست داد، با یادآوری اینکه از آن اتفاق آسیب زیادی دیده است، اضافه کرد: من آن موقع برنامه زنده داشتم. می‌آمدم روی صحنه و برای لحظاتی از آن فضای غم‌انگیز دور می‌شدم، انرژی می‌گرفتم و به خانه می‌رفتم. پدرم با توجه به بیماری‌اش مدت‌ها بود که روی تخت دراز کشیده بود و نمی‌توانست حرکت کند. با افتخار و با حسرت می‌گویم که چرا این قدر کم توانستم به پدرم خدمت کنم. از پدرم کمتر سخن گفته‌ام زیرا بیشتر مامانی هستم! پسر‌ها بیشتر مامانی هستند و دخترها بیشتر، بابایی!


ضیاء، مجری برنامه بعضیا، پرسید: از پدرتان کتک هم خورده بودید؟!
فرضیایی گفت: نه اما نگاهش خیلی جذبه‌دار بود. من سعی کردم روزهای آخری را که سپری می‌کردند لحظه به لحظه با ایشان و کنارشان باشم چنان که وقتی قصد داشتم به خانه بروم این قدر اشتیاق داشتم که گویا می‌خواهم بچه‌ام را ببینم، می‌خواهم پدرم را ببینم و به ایشان غذا بدهم؛ پدر خیلی عزیز است؛ مادرم از این صحنه‌ها دلش می‌سوخت.
او افزود: به مادرم می‌گفتم دارم لحظاتی را تجربه می‌کنم که تعریف دیگری از زندگی به من می‌دهد. وقتی می‌دیدم پدرم دیگر حرکتی نمی‌تواند بکند؛ حتی برای خوردن آب یا غذا؛ من باید به او کمک می‌کردم.
وی در پاسخ به این پرسش که آیا رابطه او با پدرش همیشه این قدر صمیمی بوده است گفت: اواخر این طور شد و به همین دلیل می‌گویم حسرت. ما وقتی بزرگ می‌شویم می‌گوییم بزرگ شده‌ایم دیگر! ولی من احساس می‌کنم آغوش پدر را نیاز داشتم و دارم.
فرضیایی از روزهای سخت دیگری نیز یاد کرد که برادرش را به دلیل ابتلا به سرطان از دست داده بود: من از سر برنامه به بیمارستان می‌رفتم و از بیمارستان به برنامه می‌آمدم. سخت بود تضاد بین این دو. همزمان باید با دردی که داشم می‌آمدم جلوی دوربین؛ با این حال احساس می‌کردم این دوربین و این بچه‌ها، و بودن با این‌ها، آن را جبران می‌کند.
مجری بعضیا پرسید چرا عمو پورنگ از این حرف‌ها کمتر سخن به میان آورده و ما درباره برادر و پدرتان کمتر حرفی شنیده‌ایم؟ مهمان برنامه گفت: مخاطب من باید فضای شاد را تجربه کند. دغدغه من شاد بودن بیننده است.


عمو پورنگ در بخش دیگری از سخنانش و در جواب به کنایه ضیاء درباره «سری دوزی خاله و عمو» گفت: من ابتدا پورنگ بودم؛ لقب عمو را بچه‌ها به من دادند.
مجری بعضیا با اشاره به شایعه به هم خوردن رابطه عموپورنگ و تهیه کننده برنامه گفت: ان شاء الله که همیشه رابطه این قدر خوب و جذاب باشد و ما هم لذت ببریم!
فرضیائی با خنده پاسخ داد: حتماً خوب است؛ نگران نباشید! من حتی در مسائل مالی، تهیه کننده را بیشتر از خودم قبول دارم.
با پیش آمدن صحبت از مسائل مالی، وی ادامه داد: پول چیز بدی نیست اما بعضی آن را زیر لحاف و تشک می‌گذارند بعضی‌ها هم در کار سرمایه گذاری می‌کنند. من هم پول را دوست دارم چون زندگی با پول می‌چرخد.
او شایعاتی چون پایان برنامه عموپورنگ به سبب مسائل سیاسی، سیاسی بودن خود و... را رد کرد و در صحبت از نحوه تفکر و دنیای فکری خود گفت: من نه سیاست بلدم، نه واردش می‌شوم، نه علاقه مندم، نه سرم می‌شود؛ برنامه من کودک است؛ برنامه کودک را باید کودکانه دید. این تعبیرات غلط اولین صدمه‌اش را به بچه‌های ما می‌زند. بچه‌ها ضمیرشان پاک است، فکرشان پاک است و ذهنشان جایی برای این بحث‌ها ندارد.
فرضیایی تاکید کرد: بچه‌ها را باید جدی گرفت.
او همچنین گفت: بیشترین دغدغه من کودک است. زمان پخش برنامه برای کودک باید بهترین زمان باشد. چرا باید این قدر سطحی نگاه کرد؟ اگر می‌خواهیم اثرگذار باشیم باید زمان خوبی برنامه‌شان را پخش کنیم. من احساس می‌کنم مسئولان آن قدر سرشان شلوغ است که کودک را فراموش کرده‌اند.
مجری برنامه معروف کودکان افزون بر این‌ها در واکنش به این گفته که می‌گویند شما سخت پول خرج می‌کنید، گفت: من جواب می‌دهم سخت پول در می‌آورم و به همین دلیل سخت پول خرج می‌کنم. ما اگر چارچوب بندی درستی داشته باشیم این واژه سخت را کنار می‌گذاریم. با این حال، شاید بعضی‌ها بگویند سخت است.


ضیاء پرسید: ما کی قرار است دامادی شما را ببینیم؟ بچه‌ها دوست دارند، من هم دوست دارم رفیقم داماد شود. عموپورنگ با خنده‌ای ابراز امیداوری کرد همزمان با هم باجناق شوند!
مجری برنامه بعضیا خواست با مطرح کردن مبحث سن و سال، خود را از چنین عاقبتی در امان بدارد که فرضیائی با خنده افزود: ببین! از برنامه زنده برای بالا بردن سن من استفاده نکن! من تنها مجری هستم که سنم در هر برنامه‌ای ۱۸ سال است! با این حال، اگر فرصت و شرایط آن پیش بیاید حتما ازدواج خواهم کرد.
او گفت: الان دغدغه خانوادگی دارم که مادرم است. ایشان قلبشان درد می‌کند و زیاد نمی‌تواند راه برود.

به گزارش جام جم سرا در این برنامه همچنین امیرمحمد متقیان، یار و همراه عموپورنگ در برنامه سازی برای کودکان که فرضیایی او را «مثل بچه خودم که الان دیگر بزرگ شده» توصیف کرد، پس از بازگویی چگونگی آشنایی با عموپورنگ و ورودش به این برنامه گفت: آدم‌ها هیچ وقت در پشت صحنه آن طور نیستند که جلوی دوربین هستند. خیلی از بازیگران طنز را اغلب مردم فکر می‌کنند این‌ها مدام در حال خندیدنند! در حالی که پشت صحنه خیلی آدمهای جدی‌ای هستند. من از بچگی چون گفته‌ام عمو، هنوز هم می‌گویم عمو و عمو آن طور نیست اما بین اینهاست. قلبی مهربان دارد اما پشت صحنه و در کارش جدی است.


او اضافه کرد:‌‌ همان عموپورنگ محبوب قلب بچه‌ها برای من هم محبوب است ولی جدا از رابطه دوستی و شخص داریوش فرضیایی.
امیرمحمد درباره خودش نیز گفت: من از بچگی خجالت در کارم نبود. اوایل اجرای برنامه از درس خواندن عقب افتادم اما بعد از بچه‌های بازیگر پرسیدم که چطور درس‌هایشان را می‌خوانند، من هم برای عقب نیفتادن از درس راهی را رفتم که آن‌ها رفته بودند. حالا کنکور هنر و علوم انسانی داده‌ام، هر دو را قبول شده‌ام و باید تصمیم بگیرم کدام را انتخاب کنم. (ف.حسامی)


ادامه مطلب ...

عمو پورنگ و چالش «بوسیدن دست پدر و مادر»

فرضیایی نوشته‌: «سلام دوستان ؛ جالبه اکثرا نوشتید خجالت میکشیم یا رومون نمیشه دستشون رو ببوسیم... اما اونها بارها شده قربون صدقه مون رفتن و حتی در اغوشمون کشیدن... چطور حاضریم عکسهای مختلف از خودمون یا هر چیز دیگه ای بذارم ولی بوسیدن دست والدین رو نه؛ چون خجالت میکشیم...!!؟ آره دیگه بزرگ شدیم و قد کشیدیم؛ رومون نمیشه اینکار رو بکنیم؛ ولی کافیه اتفاقی خدای نکرده براشون بیفته... ای خدا جلوی همه شیون میکشیم اشک میریزیم و خودمون رو به زمین میزنیم و...»

(گهر)


ادامه مطلب ...

عکس های زیبا و رویایی از گل های غوطه ور در پودر رنگ

کوکا : اوون سیلوروود یک عکاس خوش ذوق است که علاقه ی زیادی به عکاسی از اجسام بیجان دارد.

در سری جدید خود او تصمیم گرفته که از گل های غوطه ور در پودر رنگی عکس بگیرد، سقوط پودر های رنگی بر روی گلبرگ های گل نوعی جنبش را تکاپو را در ذهن تداعی می کند.

عکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگعکس های زیبا از گل های غوطه ور در پودر رنگ


ادامه مطلب ...