جام جم سرا:ماجرا از این قرار بود که خبری تکاندهنده در یکی از سایتهای گرگان درج شد. در این خبر از به قتل رسیدن یک پیرمرد توسط دو پرستار نامهربان سخن بهمیان آمده بود.
هفته گذشته ماموران نیروی انتظامی در جریان مرگ مشکوک یک پیرمرد در خانه سالمندان قرار گرفتند. با حضور ماموران در محل حادثه و انجام تحقیقات ابتدایی مشخص شد پیرمرد بختبرگشته بر اثر جراحتهای وارده از دنیا رفته است.
فرضیههای متفاوتی پیشروی کارآگاهان قرار گرفت. در فرضیه نخست سکته قلبی علت مرگ پیرمرد اعلام شد اما وقتی در آزمایشات پزشکی جای زخمها و جراحات در بدن پیرمرد دیده شد نظریه تیم تحقیق تغییر کرد. پیرمرد از خانه سالمندان بیرون نرفته بود پس افرادی به این آسایشگاه آمده و او را به قتل رسانده بودند.
در ادامه تحقیقات کارآگاهان در جریان بازجویی از کارکنان آسایشگاه همچنین بازبینی فیلمهای ضبطشده توسط دوربینهای مداربسته آسایشگاه سالمندان به اولین سرنخ دست پیدا کردند. ماموران در بازبینی دوربینهای مداربسته دیدند وقتی پیرمرد در نیمههای شب احساس ناآرامی میکند و از پرستاران آسایشگاه کمک میخواهد، ۲پرستار بالای سر او حاضر میشوند، آنها قصد داشتند او را ساکت کنند به همین خاطر مرد سالمند را کتک میزنند تا اینکه او دیگر نفس نمیکشد.
بدین ترتیب عاملان قتل پیرمرد دستگیر شده و تحت بازجویی قرار گرفتند اما انگیزه آنها هنوز مشخص نیست. خانه سالمندان (م) در کوی ویلا خیابان تختی قرار دارد و به صورت موسسه خصوصی اداره میشود و از سالمندان و افرادی که توانایی نگهداری از خود را ندارند نگهداری میکند.
گفته میشود برخی رفتارهای نامناسب با سالمندان در این خانه دیده شده و برخی افراد از این موضوع اظهار نگرانی کردهاند.
تا به امروز پلیس تنها درست بودن این خبر را تأیید کرده است اما جزییاتی از چگونگی حادثه اعلام نکرده است. روزنامه شهروند پیگیر ماجراست تا جزییات بیشتری از حادثه بهدست آورد. درست است که نگهداری از سالمندانی که گاه با بیماریهای جسمی، ضعف حرکتی، عدم کنترل ارادی، آلزایمر، اختلال حواس و... مواجه هستند سختیهای خاص خود را برای خانوادهها به همراه دارد اما بهتر است با اتخاذ تدابیری همچون بکارگیری پرستار خانگی و... تلاش شود از سالمندان در خانهها نگهداری شود و آنان را از کانون گرم خانوادهها دور نکرد.(شهروند)
جام جم سرا:هنوز افکار عمومی در شوک حادثه کودکآزاری در یکی از مهدکودکهای اردبیل بود که حادثهای دیگر این بار در یک مرکز نگهداری افراد سالخورده و مرگ پیرمردی هفتاد و شش ساله در تیتر اخبار حوادث تلخ رسانهها قرار گرفت.
پیرمردی که براساس اعتراف دو متهم که وظیفه نگهداری از مرد سالخورده را عهدهدار بودند، تنها خواستهاش یک نخ سیگار بود.
تصاویر به دست آمده از دوربین مداربسته این مرکز نشانمیدهد، پیرمرد با ضربات مشت و لگد دو خدمه شاغل در محل بشدت مصدوم شده و با انتقال به بیمارستان به علت سکته مغزی و ایست قلبی جان باخته است.
به گزارش جامجم، روزهای پایانی هفته گذشته مسئولان یک مرکز نگهداری از سالمندان مرد هفتاد و شش سالهای به نام محمود را به بیمارستانی در شهرستان گرگان منتقل کردند.
پزشکان در بررسی از وضع این بیمار مشاهده کردند آثار ضربههایی که ناشی از ضرب و جرح است روی بدنش وجود دارد و بسختی نفس میکشد.
تلاش پزشکان برای نجات مرد سالخورده آغاز شد، اما او دچار ایست قلبی شد و جانش را از دست داد.
در پی این حادثه موضوع به بازپرس فیروزیان حاجی کشیک ویژه قتل دادسرا گزارش و با هماهنگی قضایی جسد به پزشکی قانونی منتقل شد.
با تشکیل پرونده و شروع تحقیقات مشخص شد، این مرد در یک مرکز خصوصی نگهداری از سالمندان نگهداری میشده است. با تحقیق از مسئولان این مرکز، آنها عنوان کردند، او در مرکز بدحال شده و دلیل آن را نمیدانند.
به دلیل مرگ مشکوک مرد سالخورده و شکایت خانواده وی، کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی استان گلستان به تحقیق از کارکنان این مرکز پرداختند و در ادامه معلوم شد دو نفر از خدمه که بیست و پنج و بیست و هشت ساله بودند روز حادثه مسئولیت نگهداری از پیرمرد را بهعهده داشتهاند. این دو جوان در بازجویی هر کدام اظهارات متناقضی را بیان کردند.
کارآگاهان که احتمال میدادند این دو در مرگ مردسالخورده نقش داشتهاند به بررسی از مرکز سالمندان پرداختند و متوجه شدند این محل به دوربین مداربسته مجهز بوده است. با بازبینی فیلمها معلوم شد، دو خدمه مظنون پس از فریادهای مرد سالخورده او را بشدت کتک زدهاند و وقتی نتوانستهاند وی را آرام کنند، با ملحفهای دست و پا و دهانش را بستهاند تا وی نتواند فریاد بزند و از کسی کمک بخواهد.
در ادامه معلوم شد، وقتی پیرمرد بدحال شده دو خدمه که بشدت وحشتزده شده بودند، دست و پایش را بازکرده و به کمک مسئولان مرکز او را از محل خارج و به بیمارستان منتقل کردهاند. با به دست آمدن این اطلاعات، کارآگاهان موضوع را به بازپرس پرونده گزارش دادند و با هماهنگی قضایی دو مرد جوان بازداشت شدند.
در پی اظهارات این دو متهم، برای آنها قرار قانونی صادر شد. تحقیقات تکمیلی از این دو نفر ادامه دارد.
مدیر اداره بهزیستی استان گلستان درباره این حادثه بهخبرنگار ما گفت: وقتی مددجویی که در سرای سالمندان نگهداری میشود، به هر نحوی فوت میکند، مرگ او از سوی مسئولان آن مرکز به اداره بهزیستی گزارش میشود.
مرگ این مرد سالخورده نیز از سوی مسئولان آن مرکز خصوصی که او در آنجا نگهداری میشود، به اداره بهزیستی گزارش شده بود. به طور قطع نمیتوان مرگ او را قتل تلقی کرد چون پرونده در مرحله تحقیقات قضایی است و تا پایان تحقیقات در این باره نمیتوان بدرستی اظهارنظر کرد.
رقیه رحمانی افزود: دو فردی که در این پرونده بازداشت شدهاند، پرستار نبوده بلکه از مراقبان مددجویان بودند. یکی از آنها یک سال و دیگری حدود دو سال بوده که در این مرکز خصوصی که یکی از دو مرکز در شهر گرگان است، فعالیت داشتند.
وی با اشاره به پلمب سرای سالمندان محل حادثه گفت: اداره بهزیستی با اطلاع از موضوع این حادثه تصمیم به پلمب این مرکز گرفت تا از ادامه فعالیت آن جلوگیری شود. موضوع به دادستانی استان گلستان اطلاع داده شد و با هماهنگی قضایی، این سرای سالمندان خصوصی پلمب شد.
مسئولان این مرکز دیگر نمیتوانند این مرکز را راهاندازی و به فعالیت خود ادامه دهند و با هر مرکزی که چنین تخلفاتی داشته باشد قاطعانه برخورد خواهد شد.
برای تکمیل این گزارش قصد داشتیم با خانواده پیرمرد فوت شده نیز گفتوگو کنیم، اما هیچکدام از مسئولان قضایی و انتظامی استان گلستان در این باره همکاری نکردند.
بازپرس پرونده نیز در این باره گفت: پرونده در مراحل ابتدایی تحقیقات قرار دارد و پاسخگویی به رسانهها باید با هماهنگی دادستان باشد.
وی تصریح کرد: با صدور قرار قانونی برای دو متهم پرونده تحقیقات از آنها ادامه دارد. همچنین فیلم دوربین مداربسته از صحنه کتک زدن پیرمرد فوت شده نیز در اختیار مرجع قضایی استان گلستان قرار دارد.
جام جم سرا: در این میان، فردی به نام «دیوید لش» از نامزدش ماجرای گم شدن این فرد را شنید و بسرعت تصمیم گرفت به کمک روبات پرندهاش به جستوجوی پیرمرد برود. این روبات که قابلیت تصویربرداری دارد و از راه دور کنترل میشود، توانست در کمتر از ۲۰ دقیقه پیرمرد را پیدا کند.
به نظر میرسید که پیرمرد از گم شدن خود خبر نداشت و کاملا در سلامت روحی بود. (دنیای اقتصاد)
جام جم سرا:سالمندان پس از سن 60 یا 70 سالگی دیگر کار کردن را کنار می گذارند و چند سالی را به استراحت می گذرانند زیرا در این سن و سال دیگر توان کار و شوق و اشتیاق آن به مانند جوانی وجود ندارد.
"هرمن گلدمن" پیرمرد 101 ساله آلمانی است که برخلاف دیگر سالمندان همچنان پرکار و تلاش است. او که آخر این هفته وارد 101 سالگی می شود از سال 1941 در یک کارگاه تعمیر لوستر کار می کند و قصد بازنشستگی هم ندارد.
این مرد که حالا 73 ساله است هر روز صبح به کارگاه می آید می گوید:"کار به من دلیلی برای زندگی می دهد و هر روز صبح به امید یک روز کاری خوب از خواب بیدار می شوم." این مرد در هر هفته 4 روز به کارگاه می آید و تمام وقت کار می کند.
این مرد پیش از این در ارتش حضور داشته اما از سال 1941 تا به امروز درون مغازه کار می کند و حتی در دوره ای مدیریت آن را به عهده داشته است ولی هم اکنون ترجیح می دهد درون کارگاه به تعمیر بپردازد تا مغزش بیشتر کار کند.
این مرد حالا به عنوان یک پیرمرد پرتلاش شناخته می شود و همکارانش از او به عنوان برترین الگوی کاری یاد می کنند و او را کسی می دانند که عاشق شغلش است.(باشگاه خبرنگاران)
جام جم سرا: تیم کوهنوردیشان را چندین سال پیش تشکیل داده بودند. هروقت فرصتی پیدا میکردند پیر و جوان گروه، راهی کوه و دشت میشدند. اینبار برنامهشان بند هلوکله ٢٠٠٠ در تنکابن بود. همه قرارومدارهایشان را گذاشته بودند. قرار بود ١٢کوهنورد که در بینشان موسی امیریان ٦٢ساله هم بود، سحرگاه جمعه از تنکابن راهی منطقه شوند.
ساعت ٤صبح روز جمعه ٧شهریورماه موسی و دوستانش وارد منطقه ٢٠٠٠هلو کله شدند. کوهپیمایی تا ظهر ادامه پیدا کرد تا اینکه موسی ٦٢ساله بهخاطر کاری که داشت تصمیم گرفت از گروه جدا شود و دوباره به شهر بازگردد اما پیرمرد تنکابنی نمیدانست تصمیمی که گرفته او را به درد سر بزرگی میاندازد.
وقتی او از گروه جدا شد و راه میانبر را برای رسیدن به پایین کوه انتخاب کرد ناگهان به منطقهای رسید که شیب تندی داشت و باعث سقوطش شد اما شانس با او یار بود و پیرمرد با تلاش امدادگران هلالاحمر و مردم روستای هلو کله از مرگ حتمی نجات یافت و به آغوش خانواده بازگشت.
اتفاق چطور رخ داد؟
صادق پسر کوهنورد حادثهدیده گفت: متاسفانه پدرم به خاطر آن حادثه نمیتواند به درستی صحبت کند. او آن روز عینکش را با خودش نبرده بود به همین خاطر وقتی از گروه جدا شد تا خودش را به شهر برساند تصمیم گرفت از یک راه میانبر برود اما متاسفانه این راه میانبر او را به منطقه زرد تبه مکانی که شیبهای تندی حدود ٨٠درجه دارد، رساند. پدرم عینک همراهش نبود، وقتی قصد داشت از روی یک تخته سنگ بگذرد ناگهان پایش را در موقعیت نامناسبی میگذارد و به همین خاطر به سمت پایین پرت میشود. طبق گفتههای امدادگرانی که برای کمک آمده بودند ارتفاعی که پدرم سقوط کرده بود به ٣٠٠متر میرسید.
صادق از جریان نجات پدرش نیز این طور گفت: پدرم بعد از سقوط حدودا نیم ساعتی بیهوش میشود. پس از هوشیاری، در حالی که تمامی وسایل و امکاناتش بر اثر سقوط گم شده بود به شکل معجزهآسایی تلفن همراهش و به عبارتی تنها وسیله ارتباطی خود را در کیف کمریاش پیدا میکند. همان موقع با یکی از دوستانش که آن روز همراهشان به کوه نیامده بود تماس میگیرد و وی را در جریان ماجرایی که برایش رخ داده قرار میدهد.
آغاز عملیات امدادونجات
یدالله صالحی، رئیس جمعیت هلالاحمر تنکابن در اینباره گفت: حدود ساعت ٣٠: ١٥ بعدازظهر جمعه بود که با من تماس گرفتند و ما را در جریان حادثهای که برای پیرمرد تنکابی رخ داده بود قرار دادند پس از آگاهی و برنامهریزی برای کمک به این فرد، ابتدا با او تماس تلفنی برقرار کردم.
وی افزود: پیرمرد میگفت همه بدنش درد میکند اما به او امید دادم و گفتم که بهزودی او را نجات خواهیم داد. وقتی تیم اول خود را به محل حادثه رساند با من تماس گرفتند و اعلام کردند منطقه بهحدی صعبالعبور است که نمیتوانند کاری انجام دهند. به همین خاطر بلافاصله یک تیم ٥نفره دیگر به سرپرستی خودم راهی محل حادثه شد. نکته قابل توجه در این عملیات این بود که جوانان و اعضای شورای روستای هلوکله به کمک نیروهای جمعیت، آمدند و به همین خاطر طی عملیاتی ٧ساعته با حضور نیروهای امدادی فعال جمعیت هلالاحمر تنکابن و همراهی خوب جوانان روستای هلوکله، مصدوم از مرگ حتمی نجات یافت و به بیمارستان شهید رجایی تنکابن منتقل شد.
صادق پسر فرد آسیبدیده نیز گفت: نجات پدرم از آن وضع چیزی شبیه یک معجزه بود. پدرم در این حادثه فقط انگشت دستش دچار دررفتگی شد و همچنین کوفتگی شدیدی پیدا کرده است و حالا خوشحال هستیم که خدا او را دوباره به ما داده است.
یدالله صالحی عضو ستاد مدیریت بحران تنکابن تأکید کرد: کوهپیمایی با کوهنوردی تفاوت دارد، کوهنوردان علاوه بر آموزش ویژه، دارای تجهیزات هستند ولی آنها نیز هیچگاه بدون هماهنگی و امکانسنجی از گروه جدا نمیشوند، بنابراین کوهپیمایان باید با راهنمای محلی به این مناطق رفته و هرگز از گروه خود جدا نشوند.
وی تصریح کرد: در مورد این حادثه در ابتدای امر شانس گم نشدن تلفن همراه مصدوم منجر به نجات وی شد، همچنین حضور به موقع نیروهای امدادی و نیز کمک و آشنایی جوانان محل در مسیرهای دسترسی به دره یخچالی و بازگشت سریع، منجر به نجات این مصدوم از مرگ حتمی شد.
رئیس جمعیت هلالاحمر تنکابن از کمک جوانان راهبلد تنکابنی برای نجات این فرد مصدوم قدردانی کرد و گفت: در تمامیِ نقاطی از این دست، چه ساحلی و کوهستانی، جوانان محلات با شناختی که از نقاط حساس و حادثهخیز منطقه خود دارند میتوانند کمک شایانی برای موفقیت در عملیات امدادونجات باشند و این مهم نیز مستلزم رعایت اصل هماهنگی بین نیروهای امدادی و افراد بومی است. (شهروند)
برای هر کسی عجیب به نظر می رسد زمانی که یک دختر جوان عاشق پیرمردی که پدربزرگ چندین نوه است شود.
“لیزا مایلر” ۱۸ ساله و “جیم کر” ۶۰ ساله با عشق متفاوت خود نامشان را تبدیل به تیتر صفحه اول روزنامه ها کردند.
عشقی که مطمئنا برای هر کسی غیر قابل درک است چرا که یکی از فاکتورهای اصلی در عشق و ازدواجاختلاف سن در حد معقول می باشد.
به گزارش boldsky دختر جوان مدتها عاشق سرایدار مدرسه ای نزدیک محله زندگی شان بود اما نمی دانست چطور این ماجرا را با او در میان بگذارد تا اینکه درست در روز تولد ۶۰ سالگی مرد سرایدار با یک هدیه او را شگفت زده کرد.
به نظر لیزا این تنها راهی بود که او عشقش را به پیرمرد بفهماند و موفق به این کار هم شد.
در مصاحبه با روزنامه محلی این زوج با اختلاف سنی زیاد می گویند:هر کسی که ما را کنار هم می بیند عجیب است که چطور من عاشق مردی با این سن شده ام.
خیلی ها ما را با نسبت پدر و دختر خطاب می کنند و ما سعی می کنیم با اصلاح اشتباه آنها را متوجه کنیم که ما با هم نامزد هستیم.
برترین ها: روزی پیرمردی فقیر و گرسنه، نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و درخواست کمک کرد. پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجام دهنده آن اســت»، پس او را به منزل حضرت فاطمه (س) راهنمایی کرد.
پیرمرد به سمت خانه حضرت زهرا (س) رفت و از ایشان کمک خواست. حضرت زهرا (س) فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم. اما گردن بندی را که دختر حمزة بن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد. مرد فقیر، گردن بند را گرفت و به مسجد آمد.
پیامبر (ص) هنوز در میان اصحاب نشسته بود که پیرمرد عرض کرد: ای پیامبرخدا (ص)، فاطمه (س) این گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندی خودم برسانم. پیامبر (ص) گریست. عمّار یاسر با اجازه پیامبر (ص) گردن بند را از پیرمرد خرید. عمار پس از خرید گردن بند، گردن بند را به غلام خود داد و گفت: این را به رسول خدا (ص) تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم. پیامبر (ص) نیز غلام و گردن بند را به حضرت فاطمه بخشید. غلام نزد فاطمه (س) آمد و آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. غلام خندید. حضرت فاطمه (س) راز این خنده را پرسید. غلام پاسخ داد: ای دختر پیامبر (ص) برکت این گردن بند مرا به شادی آورد، چون گرسنهای را سیر کرد، برهنهای را پوشاند، فقیری را غنی نمود، پیادهای را سوار نمود، بندهای را آزاد کرد و عاقبت هم به سوی صاحب خود بازگشت.
پینوشتها:
1. اللّهم لا تردّنی الی اهلی و ارزقنی الشهادة
2. بحارالانوار، ج 20، ص 130.
برترین ها: روزی پیرمردی فقیر و گرسنه، نزد پیامبر اکرم (ص) آمد و درخواست کمک کرد. پیامبر فرمود: اکنون چیزی ندارم ولی «راهنمای خیر چون انجام دهنده آن اســت»، پس او را به منزل حضرت فاطمه (س) راهنمایی کرد.
پیرمرد به سمت خانه حضرت زهرا (س) رفت و از ایشان کمک خواست. حضرت زهرا (س) فرمود: ما نیز اکنون در خانه چیزی نداریم. اما گردن بندی را که دختر حمزة بن عبدالمطّلب به او هدیه کرده بود از گردن باز کرد و به پیرمرد فقیر داد. مرد فقیر، گردن بند را گرفت و به مسجد آمد.
پیامبر (ص) هنوز در میان اصحاب نشسته بود که پیرمرد عرض کرد: ای پیامبرخدا (ص)، فاطمه (س) این گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نیازمندی خودم برسانم. پیامبر (ص) گریست. عمّار یاسر با اجازه پیامبر (ص) گردن بند را از پیرمرد خرید. عمار پس از خرید گردن بند، گردن بند را به غلام خود داد و گفت: این را به رسول خدا (ص) تقدیم کن، خودت را هم به او بخشیدم. پیامبر (ص) نیز غلام و گردن بند را به حضرت فاطمه بخشید. غلام نزد فاطمه (س) آمد و آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد کردم. غلام خندید. حضرت فاطمه (س) راز این خنده را پرسید. غلام پاسخ داد: ای دختر پیامبر (ص) برکت این گردن بند مرا به شادی آورد، چون گرسنهای را سیر کرد، برهنهای را پوشاند، فقیری را غنی نمود، پیادهای را سوار نمود، بندهای را آزاد کرد و عاقبت هم به سوی صاحب خود بازگشت.