جام جم سرا: این زن که اهل ایالت «ویسکانسین» است گفت: در تمام این پنج سال، حلقه گمشده پشت دندان سگ گیر کرده بود.
«لوئیس ماتیکوفسکی»، صاحب این سگ گفت: «تاکر» سگ خانگی خانواده در حیات مشغول بازی بود که در یک چشم به هم زدن بستنی یخی نوه خانواده را ربود و بلعید. این سگ در خانواده به دزد غذا معروف است. تاکر پس از گذشت اندکی بستنی و چوبش را بالا آورد و این جا بود که دیدم حلقه ازدواجم که در بین دندانهای پشتی او گیر کرده بود از دهانش خارج شد.
به گزارش شبکه WAOW، ماتیکوفسکی افزود: وقتی با دستمال کاغذی در حال تمیز کردن «تاکر» بودم در کمال تعجب حلقه ازدواجم را یافتم که پنج سال پیش گم شده بود. نمیتوانم باور کنم که حلقه ازدواجم در تمام این مدت داخل دهان تاکر بوده است. این حلقه الماس نه تنها از نظر قیمتی برایم باارزش بود بلکه از نظر معنوی نیز ارزش فوقالعادهای داشت.
به نقل از ایسنا، دامپزشک تاکر میگوید: احتمالا چوب بستی یخی باعث شده تا این حلقه از پشت دندان سگ بیرون بیاید. اگرچه این داستان عجیب است اما از سگها هیچ چیز بعید نیست.
جام جم سرا: این ماجرا حکایت سفره افطاری باشکوهی است که این روزها در همسایگی نیازمندانی برگزار میشود که برای تامین سحری و افطارشان با مشکل روبهرو هستند، نکته اینجاست که ارزشهای جامعه بهقدری دستخوش تغییر شده که عدهای با پهن کردن سفرههای افطار، نیت خیر خود را دچار حواشی میکنند یا حتی برخی از افراد ماه مبارک رمضان را دستاویزی برای رسیدن به نیتهای دنیوی قرار میدهند، این درحالی است که ماه مهمانی خداوند نقطه مقابل دنیاگرایی، اسراف و بیخبری از نیازمندان است.
ماه مهمانی خداوند است و سفره پر برکت او به وسعت زمین گسترده شده، در این میان انسانها به وسعت قلبشان از این خوان بزرگ بهره میبرند. نکته اینجاست افطاری دادن به روزهداران به لحاظ شرعی و دینی ثواب زیادی دارد، حتی اگر با یک خرما و تکهای نان باشد. به همین دلیل مومنانی که آموزههای دینی خود را دنبال میکنند تمام تلاش خود را به کار میگیرند تا از این ماه شریف بیشترین بهره را برده و سرمایه پربرکتی را نیز برای آخرت خود فراهم کنند. میتوان گفت در این میان، پذیرایی از روزهداران در مراسم افطار، سادهترین کاری است که فرد مومن میتواند انجام دهد.
اما نکته اینجاست که چند سالی است ضیافتهای مجلل برخی راه را برای فراموش شدن ارزشهای این ماه پر برکت باز میکند. این در حالی است که رهبر معظم انقلاب بارها بر لزوم برگزاری ساده این مراسم تاکید فرموده و هشدارهای لازم را دادهاند. برای نمونه ایشان در خطبههای نماز عید فطر سال گذشته در این باره فرمودند: «یک سنت خوب هم امسال بیش از سالهای دیگر دیده شد که خوب است مورد توجه قرار بگیرد و آن، افطاریدادنهای ساده و بیپیرایه در مساجد و در خیابانها بود، در بیشتر شهرهای کشور ـ که بسیار کار شایستهای است ـ در مقابل افطاریهای مسرفانهای که شنیده شد، دانسته شد که بعضیها به بهانه افطار، حرکات و عمل مسرفانه انجام میدهند و به جای اینکه در ماه رمضان وسیلهای بشوند برای نزدیکی روحی به فقرا و مستمندان، با این عمل، با این حرکت، خود را در لذات جسمانی غرق میکنند.
نمیخواهیم بگوییم که اگر در افطار، کسی غذای مطبوعی مصرف کرد، این کار ممنوع است؛ نه، در شرع اینها ممنوع نیست؛ اسراف ممنوع است، زیادهروی ممنوع است، ریختوپاش فراوانی که گاهی در این جور مجالس انجام میگیرد، ممنوع است. چه بهتر که کسانی که میخواهند افطاری بدهند، با همین سنتی که رایج شده است، افطاری بدهند؛ که مردم را، رهگذران را و کسانی را که مایلند از افطاری استفاده کنند، در این سفرههای رایگان و با بذل و بخشش و گشادهدستی، در کوچهها، در خیابانها، در حسینیهها افطاری میدهند.»
سادگی، چاشنی ضیافت رمضان
ماه رمضان برای مومنان پر از خاطرههای زیبا و فراموش نشدنی است، از اصرار و خواهش از پدر و مادر برای بیدار شدن در اولین سحری و روزههای کله گنجشکی بگیرید تا افطاریهای دستهجمعی و خانوادگی که بزرگان فامیل پایه ثابت آن بودند. جالب اینجاست که این خاطرات به دلیل نیتهای پاک و سادگی محافل آنها در خاطرات ثبت شده و محال است روزی به فراموشی سپرده شود.
باید تاکید کرد این روزها انسانها در حال از دستدادن گنجی به نام سادگی هستند؛ چون چشم و همچشمی و زیادهخواهی آنقدر همهگیر شده که دیگر جایی برای محافل افطار ساده باقی نمانده و بیشتر آنهایی که سفرههای مجلل افطار پهن میکنند به دنبال خود نمایی و برآوردهکردن نیازهای دنیویشان هستند.
باید تاکید کرد رهبر معظم انقلاب نیز بخوبی از ماجرا آگاهی دارند، زیرا ایشان گسترش سنت خوب افطاریهای ساده در مساجد و خیابانها را از دیگر کارهای بسیار شایسته در ماه مبارک رمضان برشمردند و با انتقاد از اسراف و زیادهروی در افطاریهای بعضی از اشخاص افزودند: مناسب است سنت افطاریدادنهای ساده در مساجد و معابر عمومی مورد توجه همه کسانی قرار گیرد که در ماه رمضان نیت بذل و بخشش و گشادهدستی دارند.
بنابراین باید تاکید کرد مسئولان باید این توصیه و نصیحت را نقشه راه خود قرار داده و مقدمات کار را برای همه گیرشدن این فرهنگ پسندیده مهیا کنند. این در حالی است که این سادهزیستی باید از سوی والدین به کودکان آموزش داده شود، زیرا کودک وقتی چنین آموزشهایی از سوی پدر و مادرش ببیند در بزرگسالی آنها را مو به مو اجرا کرده و نسبت به خطرات و گناه اسراف آگاهی کاملی به دست میآورد.
مهارت اندازهگیری
غلامرضا قاسمیکبریا، جامعهشناس درباره علل اسرافگرایی برخی انسانها در مراسم افطار در گفتوگو با جامجم عنوان میکند: این ماجرا به نوعی فاجعه اخلاقی است، زیرا اکنون تهیه چند نوع غذا و دورریختن بخش زیادی از آن از سوی عدهای در مراسمی مانند افطار به عنوان ارزش در نظر گرفته میشود، متاسفانه آنها نمیتوانند به اندازه مصرف خود تدارک ببینند.
این در حالی است که باید تاکید کرد با پیشرفت فناوری زندگی مردم دچار تغییر شده است؛ برای نمونه تا مدتی قبل همیشه میوه چهارفصل در دسترس مردم نبود یا همه افراد امکاناتی مانند یخچال در اختیار نداشتند، به قول معروف آن موقع انسانها بیشتر از اکنون اندازه مصرف دستشان بود، چون به اندازه نیاز خود مواد غذایی تهیه کرده یا غذا میپختند. باید تاکید کرد در این میان پیشرفت فرهنگ به اندازه فناوری نبوده به همین دلیل برخی انسانها اکنون در تعیین اندازههای مصرف دچار مشکل هستند.
قاسمی کبریا میافزاید: ریشه این اسرافکاریها در این است که برخی انسانها در اندازهگیریها مشکل دارند، در واقع این ناتوانی در اندازهگیریها در بیشتر رفتارهای ما دیده میشود؛ برای نمونه در خرید کردن یا غذا پختن این روزها کمتر شخصی اندازه را رعایت میکند.
باید یادآور شد با بیشترشدن امکانات شرایط بدتر شده است؛ مثلا این روزها یخچال اکثر خانهها از مواد غذایی پر است، اما اگر از صاحبخانهها بپرسید میگویند چیزی در خانه ندارند. نکته اینجاست که حرص و ولع برخی انسانها زیاد شده است. بنابراین باید گفت نظام آموزشی کشور باید برای رفع این مشکل تلاش کرده تا توانایی اندازهگیری افراد بهتر شده و اسراف کمتری در کشور صورت گیرد.
اسراف، جایگاه اجتماعی نمیآورد
نکته دیگری که باید در این میان اشاره کرد این است که برخیها اسراف و ریخت و پاش را نوعی ارزش تلقی و تصور میکنند چنین رفتارهایی میتواند جایگاه اجتماعی آنها را بهبود ببخشد.
قاسمی کبریا درباره راهکارهای موجود برای تغییر نگرش انسانها نسبت به اسراف یادآور میشود: اکنون مردم هر شش ماه یا یک سال یکبار مهمانی میدهند به همین دلیل در چنین مواقعی آنها به اسراف روی میآورند، در واقع باید شرایطی بهوجود آورد تا روابط اجتماعی اشخاص بیشتر شود، افزون بر این باید روابط عاطفی افراد را تقویت کرد و روابط اجتماعی گسترده را نیز رواج داد، زیرا روابط اجتماعی گسترده مردم در قدیم مانع اسراف شده بود.
به گفته وی، چون این روزها معاشرتها کم شده است،برخیها برای یکدیگر ظاهرسازی میکنند. این در حالی است که با افزایش معاشرتها افراد از توانایی یکدیگر باخبر شده و ظاهرسازی کمرنگتر میشود.
افزون براین باید یادآور شد افرادی که به برگزاری مراسم افطار مجلل و اسراف در این مراسم اصرار دارند در واقع اشخاصی هستند که فرصت اظهار توانمندی ندارند، به همین دلیل آنها از هر فرصتی برای به رخ کشیدن توانایی خود استفاده میکنند؛ حتی مراسم معنوی مانند افطار.
سفره افطار، نردبان پست و مقام نیست
باید تاکید کرد چند سالی است برخی سازمانها و نهادها نیز برسر برگزاری مراسم افطار مجلل باهم رقابت میکنند، این درحالی است که هزینه چنین ریخت و پاشهایی از بیتالمال است.
عبدالمقیم ناصحی، رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر تهران دراین باره به جامجم میگوید: دین مبین اسلام مومنان را نسبت به اسراف و پهنکردن سفره رنگین آنچنانی که بعضا به دنبال ثواببردن نیستند، پرهیز داده است.
متاسفانه برخی افراد، این سفرههای رنگین را برای خود شان دانسته و بیشتر به سراغ مسئولان یا افرادی که مناصبی در نظام دارند میروند، در واقع آنها با دادن چنین افطاریهایی میخواهند جای پایی در مسئولیتها پیدا کنند.
رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر تهران عنوان میکند: باید سفرههای افطاری ساده را برای فقرا و عائلهمندان و آنهایی که توان مالی ندارند پهن کرد، اکنون در بیشتر مساجد معمولا سفره سادهای بین صفوف نمازگزاران پهن شده و از آنها پذیرایی سادهای به عمل میآید که بسیار کار پسندیدهای است.
وی با بیان این که مومنان برای افطاری دادن بهتر است به سراغ مساجد و حسینیهها بروند، یادآور میشود: در روایات داریم اگر به همه روزهداران افطاری بدهیم ثواب و پاداش دارد، اما اگر به سراغ افرادی که بظاعت مالی مناسبی ندارند برویم پاداش مضاعفی دارد.
ناصحی میافزاید: در شورای شهر تهران اعلام شد مسئولان به هیچ عنوان حق ندارند از هزینه بیتالمال سفره افطاری پهن کنند. شهردار نیز در بخشنامهای در جلسه شورای شهرداران توصیه کرده اگر شهرداری سفره رنگین پهن کند حتما باید از جیب خود هزینههایش را پرداخت کند.
رئیس کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر تهران ادامه میدهد: برای رفع این معضل رسانهها باید کار فرهنگی کرده، روحانیون باید در مساجد در این باره سخنرانی کنند، سازمان تبلیغات اسلامی و مراکز فرهنگی نیز باید دست به دست هم داده و برگزاری مراسم ساده افطار را تبلیغ کنند.
ارزشهای اسلامی فراموش نشود
یحیی یثربی، استاد بازنشسته دانشگاه علامه طباطبایی و مفسر قرآن کریم درباره سفرههای افطاری مجلل به جامجم میگوید: برخی انسانها از ارزشهای اسلامی فاصله گرفتهاند؛ به همین دلیل انجام کارهای بیاساس از سوی آنها امکان دارد.
وی ادامه میدهد: رسول اکرم(ص) برای حفظ ارزشهای اسلامی نکات کوچک زیادی را رعایت میکرد برای نمونه وقتی مینشست تکیه نمیداد یا اگر در محلی جلوی پایش بلند میشدند، ناراحت میشد و میگفت من شاه نیستم. در واقع، پیامبر بزرگوار دلایل خوبی برای توجه به این نکات داشت، زیرا عبور از ارزشها با بیتوجهیهای کوچک شروع شده و مرزها شکسته میشود.
یثربی در لزوم حفظ بیتالمال که این روزها در مراسم افطاری مجلل برخی نهادها و سازمانها هدر میرود به روایتی اشاره کرده و میافزاید: نقل است خلیفه دوم از سلمان فارسی پرسید من خلیفه هستم یا شاه، سلمان فارسی نیز در پاسخ گفت من داوری نمیکنم، اما میتوانم معیاری ارائه کنم به این شکل که اگر درهمی بیجا گرفته و خرج کردهای تو شاه هستی، اما اگر این کار را انجام ندادهای خلیفه هستی.
به گفته یثربی، متاسفانه امروزه برخی مسئولان حساب بیت المال را ندارند و از آن بدون برنامه استفاده میکنند.
وی یادآور میشود: نکته دیگری نیز که در این بین وجود دارد تظاهر به مقدس مآبی است که برخی مسئولان میخواهند آن را با هزینه دولت انجام دهند. گذشته از سفرههای مجلل افطاری، برخی مدیران از جیب خود حاضر نیستند به مکه بروند، اما با هزینه بیت المال سالی دو بار به حج میروند.
بنابراین میتوان گفت با هزینه بیتالمال افطاری دادن به افرادی که نیازمند نیستند، در واقع زیر پا گذاشتن ارزشهای اسلامی است.
یثربی یادآور میشود: روایت دیگری نقل است که در آن حضرت علی(ع) گفتهاند اگر دو بیابان سیل طلا و نقره داشته باشم یک درهم به کعبه نمیفرستم، چون آنجا متولیان میخورند، ایشان گفتهاند من به فقرایی کمک میکنم که گرسنه هستند.
آوید طالبیان / جامجم
جام جم سرا: در این میان، فردی به نام «دیوید لش» از نامزدش ماجرای گم شدن این فرد را شنید و بسرعت تصمیم گرفت به کمک روبات پرندهاش به جستوجوی پیرمرد برود. این روبات که قابلیت تصویربرداری دارد و از راه دور کنترل میشود، توانست در کمتر از ۲۰ دقیقه پیرمرد را پیدا کند.
به نظر میرسید که پیرمرد از گم شدن خود خبر نداشت و کاملا در سلامت روحی بود. (دنیای اقتصاد)
برای دقایقی که به طور کل از نظرها پنهان بوده و حالا هم که در تیررس دید مسافران است، بیخیال با همکارانش گپ و گفت میکند. بالاخره زنی که با بچه کوچکش عرصه را بر خود تنگ دیده و از بیتفاوتی آقایان به ستوه آمده، زبان به شکوه میگشاید. واکنش راننده اما خونسردانه است و در یک جمله خلاصه میشود: « اگر ناراحتی پیاده شو و با تاکسی برو» و چون یکی دو مرد را در اعتراض با زن همراه میبیند، از اساس، تاقچه بالا میگذارد و با عصبانیت تهدید میکند که اصلا حرکت نخواهد کرد.
* * *
دو جوان از اتوبوس پیاده میشوند و کرایه نمیدهند. راننده که پیرمردی است پا به سن گذاشته و مو سپید کرده، اعتراض میکند. جوانان اعتنا نمیکنند که بماند، زبان به هتاکی هم میگشایند و پیرمرد را به سخره میگیرند. راننده که در خود یارای مقابله با این دو جوان را نمیبیند، بغض میکند، صدایش میلرزد و زانوانش خم میشود. یکی دو مسافر پادرمیانی میکنند. دو جوان بیاعتنا و خندهکنان راه خود را میگیرند و میروند و حالا پیرمرد است که به زمین و زمان و بیشتر به خودش بد و بیراه میگوید. شکایت میکند از بخت و اقبالش که پیرانهسر مجبور است تحمل کند تمام دشواریها را برای به دست آوردن نانی و سیر کردن شکم زن و فرزندانش. میگوید پسر دانشجو دارد و دختر دمبخت. صلوات فرستادن مسافران هم داغ دلش را خنک نمیکند. پیرمردی با بغض فروخورده و چشمان به اشک نشسته که پدربزرگ است و طالب بازی با نوههایش، اما غم نان پشت فرمانش قرار داده و میان گرمای کشنده و ترافیک سرسامآور باید بر سر کرایه با مسافران سر و کله بزند و اعصاب و روانش را به حراج بگذارد.
* * *
از کولر و وسیله خنککننده در تاکسی خبری نیست. راننده لنگ خیسی را به پنجره آویزان کرده تا نم بادی که به داخل میآید قدری خنکی به خود بگیرد و جانش را از گرمای وحشتناک در امان بدارد. مسافران اما از همین اندک نسیم خنک هم بیبهرهاند. گرمای زیاد، صبوریها را به پایینترین حد خود رسانده است و اختلاف بر سر کرایه جرقهای میشود و بهانهای برای تخلیه روانی. گاهی کار آنچنان بالا میگیرد که برای صد تومان دستها به یقهها میرود و گریبانها چاک میخورد و پاره میشود. برای لحظاتی همه فراموش میکنند انسانند و همشهری و ساکن در یک شهر و دیار.
خشونت شهری در جامعه مدرن
این یک گزارش صنفی نیست. قرار نیست درباره مشکلات و گرفتاریهای رانندگان ناوگان شهری قلمفرسایی شود که درباره کمبودها و کاستیهایی که این قشر زحمتکش با آن دست و پنجه نرم میکنند، زیاد سخن گفته شده است. مقصود از نگارش این نوشتار، ناهنجاریهای رفتاری و اخلاقی است که میان رانندگان و مسافران به وفور رخ میدهد. رانندگان مراعات حال مسافران را نمیکنند و مسافران هم. مسافر کرایه را به سمت راننده پرت میکند و راننده هم باقیمانده پول را همچنین. معمولا ادبیات محترمانه و مودبانهای بین آنها برقرار نیست. گویا هر دو از هم طلبکارند و حقوقشان را ضایع شده میپندارند.
یک جامعهشناس، ناهنجاریهای رفتاری و ایجاد درگیری میان مسافران و رانندگان را در قالب خشونت شهری در جامعه مدرن تعریف میکند و میگوید: برخی شهروندان از وظایف خود آگاهی ندارند یا اصولا نمیخواهند درکی از آن داشته باشند. دکتر سعید معدنی در گفتوگو با جامجم اظهار میکند: در کشورهای جهان سوم شهرنشینی به صورت متمدنانه تعریف نشده است و به علت فقدان مدنیت در جامعه و نبود درک متقابل، گاه ناهنجاریها حتی به خشونت کشیده میشود.
همدلی تمرین میخواهد
وی نهادینه شدن و گسترش حس همدلی را در جامعه مورد تاکید قرار میدهد و بیان میکند: همدلی تمرین میخواهد و زمانی در جامعه رخ میدهد که افراد خودشان را متعلق به آن جامعه میدانند. حتی ممکن است یک فرد در خانواده خود حس همدلی و درک متقابل داشته باشد، اما در سطح شهر چنین احساسی را در خود نبیند.
معدنی، فقدان حس تعلق خاطر ساکنان تهران به شهرشان را از دلایل عمده کمتر دیده شدن حس همدلی ذکر میکند و میافزاید: پایتخت ایران یک شهر مدرن است که بسیار سریع رشد کرده، بدون آنکه فرهنگ شهروندی در آن شکل گرفته باشد. اگر نزد یکی از ساکنان دیگر شهرهای ایران از آن شهر انتقاد شود ممکن است اعتراض او را به همراه داشته باشد، اما تهرانیها نه تنها از خردهگیریها به شهر خود ناراحت نمیشوند که حتی در اکثر مواقع با منتقد همراهی میکنند.
این جامعهشناس در پاسخ به این پرسش که چرا نمیتوانیم به یکدیگر احترام بگذاریم و محترمانه صحبت کنیم، میگوید: در شهرهای کوچک که همچنان یک فرهنگ سنتی برقرار و برخوردها نزدیکتر است، مردم بیشتر رعایت حال هم را میکنند، اما در شهر بزرگی مثل تهران باید قانون حاکم باشد و همه به آن احترام بگذارند.
وظیفهای که نسل ما انجام نداده
دکتر معدنی با تاکید بر اینکه قانونمداری باید از کودکی به افراد آموزش داده شود، اظهار میکند: فرآیند احترام به قانون در کوتاهمدت حاصل نمیشود و یک آموزش پیوسته را میطلبد. متاسفانه در شهر تهران، کنشها نه سنتی است و نه قانونی و همین دوگانگی است که باعث بروز ضدرفتارها و ناهنجاریها در سطح جامعه شده است.
وی سهم مشکلات اقتصادی و تنگناهای مالی را در پدید آمدن معضلات اخلاقی میان مسافران و رانندگان اندک نمیداند، اما یادآور میشود: در شهرهای کوچک و جوامع سنتی هم فقر کم نیست، اما از آنجا که به افراد یاد دادهاند به یکدیگر احترام بگذارند، حس همدلی شکل گرفته است. متاسفانه در جوامع مدرن با وجود بهتر بودن شرایط اقتصادی خلأ همبستگی کاملا احساس میشود. آموزش احترام به حقوق دیگران یک فرآیند طولانی است که نسل ما این وظیفه را انجام نداده است.
وی به مسئولان توصیه میکند بیشتر به مردم اعتماد کنند و میافزاید: گاهی تصمیمهای غیرکارشناسانه و ناپختهای گرفته میشود که حس اعتماد را در مردم از بین میبرد. باید در بعضی قوانین، بازنگری جدی صورت گیرد و با کمک گرفتن از جامعهشناسان، روانشناسان و متخصصان ارتباطات قانونهای جدیدی وضع شود.
محسن محمدی / جامجم
سالهاست که کارشناسان نظام سلامت در اغلب کشورهای جهان به این نتیجه مهم رسیدهاند که پول ریختن به پای درمان، تمامی ندارد و شما هر چقدر صرف نظام درمان کنید، باز هم آخرش با کمبود بودجه مواجه میشوید.
مثلا اگر واکسن بیماری فلج اطفال در اختیار مردم نباشد، در آن صورت نظام درمان مجبور میشود که هر ساله مبلغ هنگفتی را صرف درمان این بیماری کند؛ آن هم در شرایطی که معمولا تبعات این بیماری قابل پیشگیری تا پایان عمر، باقی میماند.
اما با اجرای طرح واکسیناسیون سراسری برای مصون ماندن کودکان از بیماری فلج اطفال، میشود با هزینه بسیار کمتری، این بیماری را به طور کامل ریشهکن کرد و از آن طرف هم دیگر نظام سلامت برای مداوای این گروه از بیماران، متحمل هزینه نمیشود.
نهتنها در بیماریهای واگیردار، بلکه در بیماریهای غیرواگیر نیز همان داستان چاه و لیوان آب، صادق است.
این روزها حتی بسیاری از شهروندان عادی که هیچ تبحری در علم پزشکی ندارند، میدانند که چاقی مفرط، تحرک نداشتن، رژیم نامناسب غذایی و مصرف دخانیات میتواند انسان را در برابر دهها بیماری مختلف، آسیبپذیر کند، اما خیلیها همچنان توجه چندانی به پیشگیری ندارند و بدتر آنکه نظام سلامت در کشور ما نیز طی سالهای اخیر، به فعالیتهای پیشگیرانه اهمیت نداده است.
این روزها به گفته بسیاری از مسئولان نظام سلامت، دیگر مثل چند دهه قبل، مشکل عمده ما مقابله با بیماریهای واگیری مثل وبا، سل، حصبه و فلج اطفال نیست، زیرا علم پزشکی به نقطهای رسیده که میتواند این امراض را مهار کند و واکسیناسیون عمومی برای مهار این بیماریهای واگیر نیز سالهای متوالی است که در کشور ما نهادینه شده است.
چالش عمده نظام سلامت ایران در عصر فعلی، بیماریهای غیرواگیری مثل دیابت، نارساییهای قلبی و عروقی، فشارخون و سرطان است که در صدر مشکلات نظام سلامت، جا خوش کرده و هر ساله نیز هزینههای زیادی برای درمان این بیماریها خرج میشود.
نهتنها بسیاری از شهروندان، بلکه مسئولان نظام سلامت هم طی دهههای متوالی، به بحث بهداشت و پیشگیری، بیاهمیت بودند و در نتیجه همین جدی نگرفتن بهداشت عمومی، حالا بیماری غیرواگیری مثل سرطان که تا چند دهه قبل، تهدیدی عمومی و جدی برای سلامت ایرانیان به حساب نمیآمد، هماکنون به سومین عامل مرگ و میر ایرانیها تبدیل شده است.
جدای از سرطان، خیلی دیگر از بیماریهای غیرواگیر هم در جامعه ما افزایش نگرانکنندهای دارند و در چنین وضعیتی است که میگوییم در صورتی که نظام سلامت به بحث بهداشت و پیشگیری برنگردد، مجبور میشود روز به روز بودجههای درمان را افزایش دهد.
وضع بهداشت بحرانی است
آمارها درباره بهداشت و سلامت ایرانیها به حدی نگرانکننده است که نیم نگاهی به همین آمارهای رسمی، بخوبی میتواند گویای عمق بحران در نظام بهداشت کشور باشد.
بر اساس آمارهای رسمی وزارت بهداشت، رژیم غذایی نامناسب، فشار خون و توده بدنی بالا (چاقی)، سه عامل اصلی خطر برای سلامت ایرانیان اعلام شده است.
به گفته معاون بهداشت وزیر بهداشت، 47 میلیون نفر در کشور ما از غذای نامناسب استفاده میکنند. همچنین تحرک ناکافی، سیگار، دیابت، آلودگی هوا، کلسترول بالا، خطرات شغلی و مصرف مواد مخدر هم عوامل خطرزای دیگری است که سلامت ایرانیان را هدف قرار داده است.
جدای از این عوامل خطرزا، 19 میلیون نفر در کشور تحرک ندارند و پنج میلیون ایرانی هم سیگار میکشند. همچنین هفت میلیون نفر از قند خون بالا رنج میبرند و 15 میلیون ایرانی دیگر نیز کلسترول بالا دارند.
طوری که علیاکبر سیاری برای ایسنا تشریح کرده کمبود ویتامین d از سال 80 تا 91 نیز در بین ایرانیها شش برابر شده است. این میزان کمبود در زنان باردار در برخی استانها به 91 درصد رسیده و کمبود ویتامین d دربین نوجوانان نیز 76 درصد است.
کوتاهی قد هم یکی دیگر از تبعات فراموش شدن مقوله بهداشت و پیشگیری در جامعه است که به تعبیر مسئولان نظام سلامت، عمده دلایل آن به بیعدالتی و گرسنگی برمیگردد.
بر اساس آمارهای رسمی، متوسط کشوری کوتاهی قد در بین کودکان زیر پنج سال ایرانی 6.8 درصد اعلام شده و جالب است که 20.7 درصد جمعیت سیستان و بلوچستان ـ یعنی حدود یک پنجم جمعیت این استان ـ به کوتاهی قد مبتلا هستند.
توجه به این آمار و ارقام ناامیدکننده بخوبی گویای این موضوع است که این حجم وسیع از مشکلات بهداشتی در کشور، یکروز و یکشبه به دست نیامده ، بلکه این وضع بحرانی، محصول سالها فراموشی نظام بهداشت است.
اصلا هم بعید نیست که در صورت ادامه بیتوجهی به بحث پیشگیری و تغییر سبک زندگی، این آمارهای بحرانی در سالهای آینده به مرز بحرانیتری کشیده شود.
نهادینه کردن بهداشت، 20 سال طول میکشد
وقتی از بحث پیشگیری و بهداشت حرف میزنیم، بدیهی است که فرهنگسازی در این زمینه، نقش بسیار مهمی دارد؛ طوری که شاید بتوان با اطمینان گفت تا وقتی فرهنگسازی نشود و مردم واقعا نخواهند سبک زندگی خود را عوض کنند، هر فعالیت درمانی از سوی حاکمیت با شکست مواجه میشود.
وقتی مردم به نوشابههای گازدار علاقه داشته باشند، فرآوردههای نامطمئنی مثل سوسیس و کالباس بخورند، تمایلی به تحرک و ورزش نداشته باشند، نمک و روغن زیاد مصرف کنند و در رابطه با نکات مهمی مثل افزایش قندخون، بالا رفتن چربی، فشارخون بالا و افزایش وزن خود حساس نباشند، بدیهی است که باید منتظر بود تا در این جامعه، آمار سرطان افزایش صعودی داشته باشد.
حالا اگر در همین وضعیت، فرهنگسازی نشود و مردم به سبک زندگی سالم تشویق نشوند، هر حرکتی برای مهار سرطان، کماثر خواهد بود.
به همین دلایل است که محسن مصلحی، دبیر شورای عالی نظام پزشکی کشور در گفتوگو با جامجم، تاکید میکند: نهادینه کردن بهداشت و پیشگیری در جامعه ما، فعالیتی زمان بر است و شاید 20 سالطول بکشد.
به گفته این مقام مسئول، اگر نظام سلامت از همین حالا به بحث بهداشت و پیشگیری، توجه جدیتری نشان بدهد، در یک بازه پنج ساله میتوانیم اولین علائم مثبت این اقدامها ـ مثل کاهش بیماریهای غیرواگیر در جامعه ـ را شاهد باشیم.
حمایت رسانه و جامعه پزشکی برای آموزش مردم، نکته مهمی است که مصلحی به آن تاکید دارد.
به گفته او، هماکنون رابطه بین بیمار و پزشک، رابطهای درمان محور است، در حالی که اگر قرار است بهداشت در جامعه ایرانی نهادینه شود، الزامی است که رابطه بیمار و پزشک رابطهای بهداشت محور شود.
یعنی در سیستم بهداشت محور، به جای آنکه بیمار فقط برای درمانش به پزشک مراجعه کند، بیمار بیشتر برای گرفتن راهکارهای پیشگیرانه و خدمات بهداشتی به پزشک مراجعه میکند که الزام این کار هم اجرای اصولی برنامه پزشک خانواده و نظام ارجاع است.
در شیوه بهداشت محور، بیمار با مشاهده کوچکترین علائم بیماری به پزشک متخصص مراجعه نمیکند و درواقع، پزشکان عمومی در صف نخست برنامههای بهداشت و درمان قرار میگیرند، همچنین پزشکان خانواده نیز پرونده پزشکی و سوابق تمام افراد جامعه را پیگیری میکنند و تنها در این حالت است که میتوان امیدوار بود بهداشت به جای درمان در صدر دغدغههای نظام سلامت جای بگیرد.
آیا به طرح تحول بهداشت، امیدی هست
وزارت بهداشت حدود چهار ماهی میشود که در حال اجرای طرح تحول نظام سلامت است؛ طرحی که قرار است نظام درمان و بهداشت را دگرگون کند و اوضاع سلامت ایرانیان را بهبود ببخشد.
اما طی این چندماه، منتقدان تاکید داشتند در اجرای این طرح کلان، به مقوله درمان توجه زیادی شده و موضوع مهم بهداشت، رها شده است. منتقدان نظام سلامت بر این باورند که توجه صرف به نظام درمان و بیاعتنایی به بحث بهداشت، نمیتواند این طرح جامع را به سرمنزل مقصود برساند.
حالا وزارت بهداشت چند هفتهای میشود که طرحهایی را برای بهبود وضع بهداشت کشور مطرح کرده و مسئولان این وزارتخانه امیدوارند که با اجرای این طرحهای بهداشتی در طرح تحول سلامت، بتوانند آمار نگرانکننده سلامت ایرانیان را سروسامانی بدهند.
اضافه شدن واکسنهای جدید به برنامه واکسیناسیون ملی، اجرای پزشک خانواده در شهرهای زیر 20 هزار نفر جمعیت، احداث شبکههای بهداشت برای 10 میلیون حاشیهنشین شهری، غربالگری و درمان مبتلایان اختلالات روانی و ارتقای شبکه بهداشت روستایی و شهری، از جمله اقداماتی است که وزارت بهداشت برای تحول در نظام سلامت در نظر گرفته است.
آنگونه که مسئولان وزارت بهداشت عنوان کردهاند، طرح تحول بهداشت، تاثیری جدی بر سیمای سلامت ایرانیان برجای میگذارد و قرار هم نیست که این طرح کلان مثل طرح پزشک خانواده فعلی، فقط نام و نشانی از آن وجود داشته باشد.
اما اینکه آیا مجموع این طرحهای وزارت بهداشت میتواند در مقام عمل، امید به زندگی در بین ایرانیان را افزایش دهد و یا اینکه آیا این طرحهای بهداشتی قادر است حداقل در مقابل موج ابتلا به بیماریهای غیرواگیر بایستد، پرسشهایی است که فقط گذر زمان میتواند به آنها پاسخ بدهد.
امین جلالوند / گروه جامعه
جام جم سرا: عباس پاپیزادهبالنگان، سخنگوی کمیسیون کشاورزی درحالی وجود این 700هزارتن روغن را در محصولات غذای مبهم عنوان میکند که به گفته وی مسوولان تاکنون نتوانستهاند این موضوع را شفاف کنند.
کمیسیون کشاورزی مجلس دوهفتهای هست که حاشیههای روغن پالم را پیگیری میکند و سازمانهای مسوول را برای پاسخگویی به مجلس میکشاند. این بار قرار است موضوع گستردهتر، یعنی در سطح وزیر و در صحن علنی مجلس مطرح شود. وزیر بهداشت در یکی از روزهای یکشنبه، سهشنبه یا چهارشنبه در مجلس حاضر شده و در مورد شیر و لبنیاتی که با روغن پالم تهیه شده، توضیح خواهد داد. دلیل حضور وزیر هم قانعنشدن اعضای کمیسیون کشاورزی از توضیحات مسوولان سازمان غذا و دارو و سازمان ملی استاندارد است که در یکی، دوهفته گذشته بهصورت گزارش به کمیسیون کشاورزی مجلس ارایه شد.
پاپیزادهبالنگان، اظهار کرد: طی هفتههای گذشته مسوولان سازمان غذا و دارو گزارشهایی به کمیسیون ارایه دادند که چندان قابل پذیرش نبود. این آقایان درحالی معتقدند نباید از روغن پالم در محصولات استفاده شود که این روغن با مجوز خود ایشان وارد کشور شده است.
نیمی از روغنهای خوراکی کشور پالم است
وی از موضوع دیگری نیز سخن گفت و آن اینکه سالانه یکمیلیونو500هزار تن روغن خوراکی به کشور وارد میشود که نیمی از آن روغن پالم است. طبق آخرین برآوردهای صورتگرفته نیز تنها 50هزارتن از این روغن آن هم با مجوز وزارت بهداشت در صنایع لبنی استفاده میشود حال سوال اینجاست که 700هزارتن روغن پالم باقیمانده در کدامیک از محصولات به کار برده میشود؟
تصمیمگیری برای 6درصد از پالم وارد شده
این در شرایطی است که رییس سازمان غذا و دارو و معاون وزیر بهداشت از اولتیماتوم این وزارتخانه به صنایع لبنی برای منع استفاده از چربی گیاهی در صنایع لبنی از اول مهر خبر میدهد ولی در عین حال درخصوص مصرف 700هزارتن روغن پالم که مشخص نیست در تهیه کدامیک از محصولات غذایی استفاده میشود؛ سخنی نمیگوید؛ یعنی تصمیمات حول محور ششدرصد از روغنهای پالم واردشده میچرخد و از 94درصد دیگر غافل هستند.
رسول دیناروند درخصوص روغن صنایع لبنی گفت: شرکتهای لبنی تا پایان شهریور فرصت دارند تا پروانه خود را اصلاح کنند. از اول مهر نیز هیچ شرکتی حق ندارد با چربی گیاهی اقدام به تولید فرآوردههای لبنی پرچرب کند.
وی افزود: مسلم آن است که چربی گیاهی از فرآوردههای پرچرب لبنیات حذف میشود. قاعدتا صنایع در تولید فرآوردههای پرچرب باید به استفاده از چربی طبیعی شیر برگردند.
او ادامه داد: بنابر اظهارات مطرحشده در روزنامهها و رسانهها مبنی بر جایگزینی چربی حیوانی بهجای روغن گیاهی پالم، منظور چربی شیر است؛ چرا که شیر خود دارای چربی است و از آن کره، خامه و... تهیه میشود.
روغنهای سرخکردنی مملو از پالم
رییس سازمان غذا و دارو تاکید کرد: وقتی قرار است چربی گیاهی از لبنیات پرچرب حذف شود بهمعنای آن است که با چربی طبیعی شیر جایگزین میشود. این مساله به صنعت لبنیات ابلاغ شده و از اول مهر نیز اجرایی میشود.
اما بد نیست صحبتهای کارشناسان درخصوص سرنوشت باقی روغنهای پالم را نیز بدانیم. رییس انستیتو تحقیقات تغذیهای کشور، مصرف زیاد اسید پالمتیک که 44درصد روغن پالم را تشکیل میدهد را موجب افزایش کلسترول خون و عامل بروز بیماریهای قلبی و عروقی اعلام کرد و گفت: بیشترین مصرف روغن پالم وارداتی در تولید روغنهای سرخکردنی است.
مجید حاجیفرجی با بیان اینکه بخش عمده انواع روغن پالم وارداتی به کشور در صنایع غذایی مصرف میشود، به فارس گفت: وجود اسیدهای چرب اشباع در این روغن سبب میشود که این روغن در دمای محیط، حالت نیمهجامد تا جامد داشته باشد.
وی بیشترین مصرف روغن پالم وارداتی را در تولید روغنهای سرخکردنی بیان کرد و گفت: چون روغن پالم میتواند در دمای محیط، حالت نیمهجامد تا جامد داشته باشد و به دلیل داشتن اسید چرب، مقاومت خوبی در طی فرآیند حرارتی از خود نشان دهد، در روغنهای سرخکردنی و در محصولاتی مثل شورتنینگها و چربیهای قنادی نیز مورد استفاده قرار میگیرد.
رییس انستیتو تحقیقات تغذیهای و صنایع غذایی کشور همچنین میزان روغن پالم تولیدشده در جهان را حدود 35 تا 40درصد بیان کرد و گفت: تولید روغن پالم در سال 2005 با پیشیگرفتن از تولید روغن سویا، رتبه اول در انواع روغنها را به خود اختصاص داد و در سالهای اخیر تولید جهانی پالم به حدود 50میلیونتن رسیده است که پس از آن سویا، کلزا و آفتابگردان قرار گرفتهاند. (شرق)
جام جم سرا به نقل از ایران: خودش به این وضع عادت کرده و با لبخندی که گله و شکایتها را در پشت خود پنهان کرده میگوید رستوران مامان پروین در خدمت شما... بعد از کار آشپزخانه میماند اتوی لباسها، جارو و گردگیری، خرید خانه، سرویس دادن به خرده فرمایشهای کوچک و بزرگ بچهها و... آخرسر هم با چشمانی خسته و صورتی تکیده از کار روزانه، مینشیند در انتظار آمدن مرد خانه که شبها بعد از دو شیفت کار، از راه میرسد و دیگر رمقی برایش نمانده.
اینگونه یک روز دیگر هم به پایان میرسد تا صبحی دیگر و شروعی دیگر که البته تفاوت چندانی با امروز ندارد. شاید این تصویری باشد در قابی خاکستری که بر دیوار بسیاری از خانهها آویخته شده و آشناست؛ تصویر پدر و مادری که روزی پرمشغله را آغاز میکنند و در بین تمام برنامههای روزمره هیچ جایی ندارند برای لحظهای استراحت روحی و روانی و سپری کردن لحظههای شاد و بدون دغدغه، چرا که فکر میکنند این شیوه زندگی، امری عادی است و توجه بیشتر به خودشان برخلاف وظایف پدر و مادری آنهاست... اما شکلگیری این روند چه تأثیری بر روابط درون خانواده و تربیت فرزندان خواهد داشت؟
شاید اولین موضوع در این بحث این باشد که اگر پدر و مادری تمام وقتشان را برای فرزندان بگذراند و به خودشان توجهی نکنند امری عادی است؟
به گفته دکتر نادیا مدنی پور، روانشناس، خیلی از آدمها فکر میکنند که اگر از خود بگذرند و به خود هیچ توجهی نکنند، پدران و مادران نمونهای هستند در حالی که آنها چه از نظر روحی و چه جسمی دچار مشکل میشوند و این امر عواقب بسیار نامطلوبی را در روابط خانوادگی آنها و تربیت فرزندان خواهد داشت، چراکه تنها افرادی میتوانند به دیگران عشق بورزند و عشق را به آنها منتقل کنند که اول به خود عشق بورزند و تا کسی این عشق را در درون خودش به وجود نیاورد و به خود هدیه نکند نمیتواند آن را به دیگران هم بدهد: «عشق ورزیدن به خود، مهارتی است که برای سلامت و بهداشت روانی هر خانوادهای بسیار واجب است، اما متأسفانه به دلیل آنکه با اختلالاتی همچون خودخواهی، خود بزرگبینی، خودپسندی یا خودبینی اشتباه گرفته میشود، چندان مورد توجه نیست و بسیاری از پدر و مادرها برای آنکه اثبات کنند در قبال فرزندانشان دچار خودخواهی یا هر اختلال شخصیتی دیگری نیستند، مهارت عشق ورزیدن به خود را زیر پا میگذارند که این امر، خود باعث شکلگیری اختلالات رفتاری در خانواده و فرزندان خواهد شد.»
اثرات نامطلوب و اختلالات رفتاری چیست و چگونه شکل میگیرد؟
این روانشناس می گوید: «در خانوادهای که پدر و مادر برای خود وقتی نمیگذارند و در واقع اصل عشق ورزیدن به خود را زیر پا گذاشتهاند، آثار نامطلوبی شکل میگیرد که در بسیاری از جنبههای زندگی قابل رؤیت است؛ در چنین خانوادهای پدر و مادر دائماً در حال سرویس دادن به بچهها هستند و خود را فراموش کردهاند، بنابراین بچههایی تربیت میشوند که استقلال و اتکا به نفس ندارند و متعاقباً از عزت نفس هم برخوردار نیستند، فرزندان این خانواده احساس ناامنی میکنند زیرا احساس امنیت آنها تنها در سایه رفع نیازهایشان از سوی پدر و مادر تأمین میشود و اگر به هر دلیلی پدر و مادر نتوانند این سرویس دهی به فرزندان را ادامه دهند، احساس امنیت فرزندان به خطر میافتد.»
از طرفی فرزندان این خانوده توقعات بالایی دارند و شخصیت آنها به گونهای خودمحور شکل میگیرد، زیرا عادت کردهاند همیشه کسی کنارشان باشد که نیاز هایشان را برطرف کند و این نیازها هم روز به روز بیشتر میشود و تمامی ندارد. به اعتقاد دکتر مدنی پور، خانوادهای که در ورطه چنین وضعیتی گرفتار شود و بدون اصلاح آن به جلو حرکت کند، به مرور زمان مستأصل خواهد شد، زیرا آنها ماندهاند با فرزندانی سرکش که فکر میکنند پدر و مادر هر کاری که میکنند بر حسب وظیفه است و رسیدن به این نقطه، باعث ایجاد افسردگی پدر و مادر و سرخورده شدن آنها میشود، زیرا این پدر و مادر با وجود فرزندانی که فقط «گرفتن» را آموختهاند، رها میشوند، زیرا به خود عشق نورزیدند تا شیوه درست عشق ورزی را به فرزندانشان منتقل کنند.
رسیدن به نقطه پشیمانی
آن طور که دکتر مدنی پور می گوید، رسیدن به این نقطه باعث طغیان پدر و مادر میشود زیرا مدام ازخود گذشتگیهایی را به یاد میآورند که برای فرزندانشان انجام دادهاند و در عوض هیچ چیز نصیبشان نشده است، خود این مسأله هم باعث شکلگیری اختلافات بیشتر و در نهایت فاصله بیشتر پدر و مادر از فرزندان میشود. این پدر و مادرها همیشه در حال گله و شکایت و غر زدن به فرزندانشان هستند و مدام آنها را از خود میرانند و دورتر میکنند.
در چنین شرایطی پدر و مادر میمانند و هزار افسوس و سیر کردن در گذشته و ایکاش گفتنهای ناتمام، در خیلی از مواقع هم افسردگیهای شدید در آنها شکل میگیرد. در حالی که این سیر کردن در گذشته بر خلاف اصل عشق ورزیدن به خود است و بر اساس این مهارت باید در زمان حال زندگی کرد نه در گذشته و آینده... این روند در نسلهای بعد هم ادامه خواهد یافت و فرزندانی که عزت نفس را هنگام تربیت خود به دست نیاوردند و به خودشناسی لازم نرسیدند، در نتیجه زمانی که خودشان هم پدر و مادر شوند مهارت عشق ورزیدن به خود را نمیدانند و این چرخه معیوب همچنان ادامه خواهد یافت.»
برای عشق ورزیدن به خود باید چه کرد و اولین گام چیست؟
توان عشق ورزیدن به خود، در اثر گذشت زمان و با تمرین حاصل میشود و چیزی نیست که به سرعت به دست آید. مدنی پور درباره مراحل و گام های عشق ورزیدن می گوید: «اولین گام در این مسیر، خودشناسی و پذیرش خود است مثلاً اگر پدر و مادر دائماً با ایرادگیری و انتقاد بچهها مواجه میشوند نباید اعتماد به نفس خود را ازدست بدهند، بلکه باید با زبانی ملایم به فرزندان بگویند که این گونه هستند و در پی آوردن دلیل و توجیه این مسأله هم نباشند.
به یاد داشته باشیم که پذیرش خود سبب پذیرش دیگران و دوست داشتن آنها هم میشود.»
این ها راه حل هایی است که این روانشناس ارائه می دهد: «دومین قدم در این راه این است که از انتقاد خودمان دست برداریم. ما مردم خود انتقادگری هستیم، به خودمان سرکوفت میزنیم و ارزش قایل شدن برای خودمان را مورد توجه قرار نمیدهیم اما باید انتقاد از خودمان را متوقف کنیم و بدانیم تنها کسی که میتواند احساس خوب به ما بدهد خودمان هستیم؛ برای این کار هم لازم است برای خود وقت بگذاریم و اگر کار مثبتی میکنیم برای خودمان هدیه بگیریم، هر از گاهی خودمان را نوازش کنیم، با خودمان حرف بزنیم و جملات مثبت را در گوش خود زمزمه کنیم.
به جای دیدن روی منفی روی مثبت خود را ببینیم و این گونه به خود عشق بورزیم.
اگر عشق به خود نباشد به دنبال کسب عشق از دیگران هستیم که این گدایی عشق و محبت از دیگری بسیار آسیب زاست. هر پدر و مادری باید بداند که کیفیت حضورش برای فرزندان مهم است نه کمیت حضور و اگر وقتی را به خود اختصاص دهد انرژی بیشتری هم دریافت می کند و به جای خستگی و بیحوصلگی، این انرژی در فضای خانه جاری میشود.»
با این کار پدر و مادر میتوانند مهارت عشق ورزیدن به خود را در فرزندانشان هم تقویت کنند.
چرا که این مسأله یک مهارت است که باید در فرزندان تقویت شود. والدین برای این کار باید از واژهها شروع کنند و در کلام خود واژههایی را به کار ببرند که سبب ایجاد حس ناتوانی در فرزندانشان نشود.
دکتر مدنی پور می گوید: «اگر فرزندان هم در مورد خودشان این واژهها را به کار بردند، پدر و مادر باید آن را اصلاح کنند و ارزشهای فردی را در خود و فرزندانشان تقویت کنند. دوم اینکه والدین باید رفتار فرزندان را از شخصیت آنها متمایز کنند مثلاً هیچگاه نباید به فرزند خود بگویند دوستت ندارم، باید بگویند این کارت را دوست ندارم. وقتی پدر و مادر به جای آنکه کار فرزندشان را زیر سؤال ببرند کل شخصیت او را مورد سؤال قرار میدهند فرزندان آنها به دنبال تأیید دیگران خواهد رفت و فردی ضعیف و شکننده خواهد شد زیرا ممکن است دیگران هم او را تأیید نکنند.»
اما حرف آخر
حرف آخر اینکه کسی در میان ما نیست که بینیاز از عشق باشد، اغلب ما این عشق را در پیرامون خود و بستگانمان جست و جو میکنیم، اما این جست و جو بیپایان است، مگر آنکه بیاموزیم خودمان به خویشتن عشق بورزیم و این عشق در صورتی تحقق مییابد که ارزش واقعی خود را بدانیم. (شیرین مهاجری)
جام جم سرا:اسیدپاشی اخیر در اصفهان حالا بهانهای خوب برای مردم شهرهای دورتر از نصف جهان شده که همچون خیلی از تهرانیها شیشههای ماشین را بالا بکشند و از وحشت مصدوم شدن با اسید در خانه بمانند. مردم میترسند از بیم برخورد اسید با صورت، سوختن، کور شدن، زشت شدن و جدال با یک زندگی صدبار عذابآورتر از مرگ، در حالی که اسیدپاشها در حاشیهای امن برای طعمههای بعدی نقشه میکشند و میخندند به دستپاچگیهای مردم.
اما این نگرانیها و این بیخیالیها در حالی وجود دارد که در لابهلای قوانین ایران، ماده واحدهای به نام قانون مجازات اسیدپاشی وجود دارد که متعلق به سال 37 خورشیدی است و با در نظر گرفتن مجازات اعدام و حبسهای از دو تا 10 سال این قوت قلب را به مردم میدهد که براحتی قربانی اسیدپاشها نخواهند شد.
این تنها قانون شفاف ایران در حوزه مقابله با اسیدپاشهاست، بهطوریکه پس از این تاریخ دیگر هیچ قانونی که بصراحت از اسیدپاشی و مجازاتهای آن سخن بگوید، نوشته نشده مگر قانون جدید مجازات اسلامی که گرچه بهطور مستقیم برای اسیدپاشی مجازات تعیین نکرده، اما استنباط حقوقدانان این است که از مواد 381 به بعد این قانون میشود مجازات اسیدپاشها را هم استخراج کرد. قانونگذار در این مواد از جنایت بر عضو سخن گفته که عبارت است از هر آسیب کمتر از قتل مانند قطع عضو، جرح و صدمههای وارده بر منافع که کاملا منطبق بر جرم اسیدپاشی است.
همین است که مهدی دواتگری، قاضی سابق دادگستری و عضو فعلی کمیسیون قضایی مجلس به جامجم میگوید برای برخورد با جرم اسیدپاشی مشکل قانونی وجود ندارد و فیروز محمودی، استاد حقوق دانشگاه تهران به خبرگزاری میزان میگوید قوانین موجود برای رسیدگی به جرم اسیدپاشی کافی است.
اما اینکه چرا با وجود قانون و تعیین مجازات برای این جرم باز هم عدهای از اسید برای انتقام، ایجاد رعب و وحشت یا زهر چشم گرفتن از گروهی خاص استفاده میکنند، پرسشی است که عدهای پاسخش را در قاطعانه نبودن اجرای احکام و تساهل با مجرمان و عدهای در ضعف فرهنگسازی، فقدان برنامههای صحیح تربیتی و جدی نگرفتن پیشگیری از وقوع جرم میجویند.
اسیدپاشی و قصاصی که اجرا نشد
آمنه بهرامی، مشهورترین قربانی اسیدپاشی در تاریخ ایران است، دختری که در دهه 80 خورشیدی از سوی پسری که مدعی محبت به او بود، با اسید سوخت.
دو چشم این دختر در اثر برخورد اسید نابینا شد، پوست لطیف صورتش نیز آنچنان مچاله شد که بعد از دهها عمل جراحی شباهتی به اولش پیدا نکرد اما مجید ـ پسر اسیدپاش ـ قسر در رفت، چند سال زندانی شد و بعد هم با اینکه حکم قصاص عضو برایش صادر شد تحتفشار برخی افراد و هنرمندان و... از سوی آمنه بخشیده شد.
حالا آمنه مانده با این صورت یادگار روزهای سخت، آن همه دوندگی در دستگاه قضایی و آن همه رفت و آمد به مراکز درمانی که ثمرهاش تقریبا هیچ بود.
این دختر قربانی، نمادی است از برخوردبا مجرمان اسیدپاش که چون جزای سنگینی نمیبینند، الگویی میشوند برای دیگر مجرمان که نطفه اسیدپاشی را در ذهن میپرورند.
آرش دولتشاهی، وکیل دادگستری در گفتوگو با جامجم از این چرخه حرف میزند که باعث شده در محاکم دادگستری بویژه در دادگاههای خانواده برخی از مردان، همسران شاکی خود حتی وکیل همسر خود را به اسیدپاشی تهدید کنند.
این حرفها یعنی زشتی اسیدپاشی و وحشت از انجام آن ریخته است، آن هم به علت آسانگیری در برخورد با مجرمان اسیدپاش.
این افراد یک زندگی را نابود میکنند، اما به اندازه این نابودی، جزا نمیبینند و به گفته دولتشاهی، چون حکم قصاص در مورد اسیدپاشها اجرا نشده آنها در بهترین حالت پنج سال حبس میکشند و دیه میپردازند و آزاد میشوند.
اینکه چرا حکم قصاص برای مجرمان اسیدپاش اجرا نمیشود نیز جای بحث دارد. طبق قانون اگر اسیدپاشی به مرگ قربانی منجر شود، قصاص نفس جاری میشود، اما چون اغلب این کار به مرگ منجر نمیشود و قطع عضو و لطمه به اعضا را سبب میشود، اعدام منتفی است.
پس فقط میماند این قاعده شرعی که چشم در برابر چشم، گوش در برابر گوش و بینی در برابر بینی که البته این حکم نیز اجرا نمیشود.
علت نیز تاکید قانون مجازات اسلامی است، آنجا که در قصاص عضو رعایت چند شرط را ضروری دانسته است.
طبق ماده 393 این قانون، محل عضو مورد قصاص باید با مورد جنایت یکی باشد یعنی اگر چشم صدمه دیده چشم اسیدپاش قصاص شود.
همچنین قصاص باید با مقدار جنایت مساوی باشد به طوری که اگر اسید نوک بینی فرد را از بین برده یا به درصدی از بینایی او آسیب زده، اجرای حکم قصاص باعث صدمه بیشتر اسیدپاش نشود.
اسیدپاش حین اجرای حکم قصاص نیز نباید بمیرد یا به اعضای دیگر او لطمه بخورد، ضمن اینکه اگر مثلا با اسید به چشم راست قربانی صدمه زده در حالی که چشم راست خودش معیوب است، حکم قصاص چشم برای مجرم اجرا نخواهد شد چون قانون حکم قصاص را بر عضو سالم، جاری میداند.
اینها مهمترین دلایل اجرا نشدن حکم قصاص در ایران است، چون همواره بیم آن رفته تا مجرم صدمهای بیش از آنچه به قربانی وارد کرده، متحمل شود، آن هم در حالی که همه زجرهای قربانی نادیده گرفته میشود و اسیدپاش در حاشیهای امن قرار میگیرد.
نگران واکنش بینالمللی نباشیم
این که حکم قصاص برای اسیدپاشها اجرا نمیشود علتی بجز اینها نیز دارد. آرش دولتشاهی، وکیل دادگستری معتقد است ممکن است اجرای این حکم برای کشور تبعات بینالمللی داشته باشد و منطقی است اگر مسئولان برای حفظ وجهه کشور این ملاحظه را در نظر بگیرند البته او موافق تساهل با مجرمان نیست، بلکه معتقد است به جای اعدام یا قصاص باید حبسهای سنگین برای مجرمان تعیین شود تا اگر اسیدپاش با اسید، زندگی یک انسان را تباه کرد عمر او نیز مثلا با حبسهای بیش از 30 سال در زندان تباه شود.
البته مهدی دواتگری، قاضی سابق دادگستری و عضو فعلی کمیسیون قضایی مجلس معتقد به اجرای حکم قصاص است و نگرانی از واکنشهای بینالمللی را توجیه خوبی برای اجرا نکردن احکام نمیداند.
او به جامجم توضیح میدهد که علت تکرار اسیدپاشیها در کشور نبود برخورد قاطع با مجرمان است چون میبینند که با ارتکاب خشنترین جرایم نیز مجازاتی جدی انتظارشان را نمیکشد.
این استدلال درست است چون اگر بجز این بود در سال 91 جمشید خواستگار ناامید شیرین، او را به بهانه دیدار از خانه بیرون نمیکشید و موذیانه، بطری اسید را روی صورت دختر خالی نمیکرد یا اگر بجز این بود سال گذشته پدر تهمینه پس از جر و بحث بر سر فروش فرش جهیزیه او، صورت دخترش را در دستهایش نمیفشرد و از پسرش نمیخواست بر چهره خواهرش اسید بریزد.
این حوادث موید وجود حاشیهای امن برای مجرمان است که تعداد دفعات ارتکاب این جرم را در کشور افزایش داده و هر چه میگذرد اخبار بیشتری از وقوع اسیدپاشی منتشر میشود.
هر چند آمار رسمی در دست نیست که این افزایش را نشان دهد، اما روشنعلی شکاری که در دهه 70 ریاست دادگاه کیفری را برعهده داشته به ایسنا اذعان میکند در ده سالی که در دادگستری فعالیت داشته فقط شاهد یک پرونده اسیدپاشی در کشور بوده که علتش نیز ترس از قصاص بوده است.
ولی آنطور که سایت خبری تحلیلی فرارو گزارش میدهد از سال 83 تا 90، همزمان با باز بودن پرونده آمنه بهرامی و تلاش برای قصاص اسیدپاش و ترس افکار عمومی از قصاص، موارد اسیدپاشی کاهش داشته و پس از بخشیده شدن مجید یعنی از فروردین 90 تا پایان سال 92، موارد اسیدپاشی افزایش یافته و این جرم به یکباره در سال 93 با جهشی قابل توجه آن هم فقط در شش ماه نخست سال، به سه مورد رسیده است.
اینها همه از شرایطی ویژه خبر میدهد که نیاز به مداخله قانونی و امنیتی و قضایی دارد، ضمن اینکه به رسانهها و شخصیتهایی که در موارد اجرای قصاص سعی در پادرمیانی برای نجات مجرم دارند، هشدار میدهد که این بخششهای غیرمنطقی فقط مجرمان را جری میکند و بس.
آیا فرهنگسازی موثر است؟
باید روی صورت و بدن اسیدپاش، اسید پاشید و او را بهسزای عملش رساند یا قبل از اینکه او به یک اسیدپاش مجرم تبدیل شود، باید بدرستی تربیتش کرد و شیوههای رفتار درست و بهنجار را یادش داد؟ خیلیها بر سر دو راهی ماندهاند که کدامیک از این شیوهها درست است و در کاهش تکرار موارد اسیدپاشی، موثرتر.
موسی قربانی، معاون قضایی دیوان عدالت اداری طرفدار روش دوم است. او به میزان توضیح میدهد که با سختترین مجازاتها هم نمیشود اسیدپاشی را به صفر رساند همانطور که در جرایم موادمخدر سختترین مجازاتها اعمال میشود، ولی تاثیری در کاهش تعداد جرم ندارد.
در واقع او مدافع فرهنگسازی است چون باور دارد مجازات گرچه تاثیرگذار است؛ ولی همیشه حرف آخر را نمیزند. قربانی میگوید برای کاهش موارد اسیدپاشی باید زمینههای ارتکاب جرم از بین برود و فرهنگ جامعه به سمت و سویی حرکت کند که افراد مرتکب جرم نشوند، اما این حرف گرچه از یک منظر درست است، ولی باید شهادت داد رسیدن به چنین شرایطی که افراد خود، خوب و بد را تشخیص دهند و به سمت بدی نروند، لااقل برای ما که در حوزه تربیت کمکاری داشته و داریم، خواستهای آرمانی است.
طبق قانون، صدمه زدن به افراد در هر حد و اندازهای جرم است که اگر از نوع خشن آن همچون اسیدپاشی باشد، مجازاتی شدید را میطلبد، اما آسانگیریهایی که تاکنون در برخورد با مجرمان اسیدپاش رخ داده، جمعیتی جری و جسور را تولید کرده که برای تسویهحسابهای شخصی، گوشمالی دادن آدمها یا نشاندن حرف خویش بر کرسی به اسید که در همهجا در دسترس است، متوسل میشوند، بیآنکه از عقوبت این کار بیم داشته باشند. اینکه اسید به عنوان یک آلت جرم در دسترس است نیز نقصی دیگر است چون فقط کافی است فکری پلید در سر داشته باشی و سری به ریختهگریها، باتریسازیها یا فروشگاههای لوازم بهداشتی بزنی و قدری اسید یا محصولات حاوی اسید تهیه کنی و بر سر و روی قربانی بریزی.
اما چه در دسترس بودن اسید، چه پادرمیانیهای مخرب شخصیتها برای گرفتن بخشش و چه فشار رسانهها برای توقف اجرای حکم قصاص عامل تشدید وقوع جرم اسیدپاشی باشد، اینکه قربانی اسیدپاشی بیش از مجرم اسیدپاش متحمل زجر شود یک نقص آشکار است چون در حاشیه امنی که برای اسیدپاشها ایجاد شده، هر کسی با دل پر، با دلیل و بیدلیل میتواند به آدمها آسیب بزند و بعد هم با تحمل کمترین تاوان از این مهلکه سر به سلامت ببرد.
شستوشو با آب؛ اولین اقدام بعد از اسیدپاشی
شاید خیلیها ندانند مردم و اطرافیانی که در صحنه اسیدپاشی حضور دارند، میتوانند نقش موثری در کاهش آسیبهای این حادثه داشته باشند. در واقع، اقدامات موثر اولیه از سوی اطرافیان در ترمیم و کاهش عوارض ناشی از سوختگیهای عمیق در بافتهای فرد موثر است.
اما موثرترین اقدامات اولیه اطرافیان هنگام مواجهه با موردی از اسیدپاشی چه میتواند باشد؟
دکتر علی ابراهیمی، جراح پلاستیک در گفتوگو با جامجم میگوید: اگر به طور ناگهانی در خیابان یا یک مکان عمومی با صحنهای از اسیدپاشی مواجه شدید، بسرعت محل آسیبدیده را با آب معمولی بشویید. اگر عامل سوختگی اسیدی باشد به حداقل نیم ساعت شستوشوی اولیه با آب نیاز است و اگر عامل سوختگی قلیایی (مانند مواد شوینده) باشد باید به مدت دو ساعت محل زخم ناشی از آن را با آب شستوشو داد. به بیان دیگر، سرد کردن ناحیه سوختگی با آب سرد از جمله اقدامات مشترک موثر، هنگام مواجهه با تمام سوختگیها قبل از مراجعه به پزشک محسوب میشود.(مریم خباز/گروه جامعه)
جام جم سرا به نقل از ایسنا:دکتر مهدی بیاتی افزود: ازدواج در اصل عمل پسندیدهای است و در آموزههای اسلامی- ایرانی بر آن تاکید شده و ازدواج صحیح موجب دستیابی به آرامش روحی روانی می شود.
وی با بیان اینکه فرآیند ازدواج به علت وجود زنجیره غلط دچار مشکل شده است، افزود: منافع اقتصادی، سیاسی و حتی موضوعات اجتماعی در این مورد نقش پیدا کرده و ازدواج به حربهای برای رسیدن به این منافع تبدیل شده است.
این روانشناس با اشاره به ازدواج متولدین دهه 70 اظهار کرد: نوع ازدواج و عشق ورزی آنان با نسلهای قبلی متفاوت شده است. در گذشته ازدواج پایه خوبی برای تشکیل زندگی مشترک بود، این در حالیست که متولدین دهه 70 به بهانه شناخت از یکدیگر در دوران نامزدی مانند یک زن و شوهر با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و انگیزه لازم را برای رفتن زیر یک سقف ندارند که همین امر موجب شده است تا ازدواجهای برخی از آنان مقطعی باشد.
بیاتی تاکید کرد: محدودیت های خوبی که در گذشته وجود داشت در حال حاضر از میان رفته است و در دوران نامزدی دختر و پسر براحتی با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند.
وی با بیان اینکه نیازهای جنسی ،عاطفی و اقتصادی مانند یک زنجیره به یکدیگر وابسته هستند، اظهار کرد: این نیازها با یکدیگر وابستگی مستقیم دارند و اختلال در هر یک از آنها بر دیگری تاثیر منفی میگذارد.
بیاتی تاکید کرد: اگر میخواهیم ازدواج در کشور نهادینه شود مسئولان باید از خواب غفلت بیدار شوند و معضل بیکاری را کاهش دهند. بسیاری از جوانان به خاطر نداشتن شغل به سمت قلیانسراها و استعمال مواد مخدر سوق پیدا میکنند و همین وضعیت موجب بی انگیزگی برای ازدواج میشود.
وی تاکید کرد: افزایش سن ازدواج دختر و پسر به معنای بحران است و مشکلات و تبعات وحشتناک اجتماعی در پی دارد.
این روانشناس با اشاره به کاهش مسئولیت پذیری جوانان گفت: در حال حاضر حس مسئولیت پذیری این قشر کاهش یافته است، چرا که والدین در خانواده حضور موثری ندارند.
وی در ادامه گفت: لازم است مسائل اقتصادی جوانان را ابتدا حل و سپس آنان را به ازدواج ترغیب و هدف از پیوند مشترک را برای آنها تشریح کنیم. چرا که در صورت وجود شرایط مناسب، ازدواج میتواند موجب خوشبختی دختر و پسر شود.
به عنوان مثال، بهزیستی از ایجاد خانههای امن نام میبرد که زنان آسیبدیده را مورد حمایت قرار میدهد. آنوقت باید یک نفس راحت بکشیم و خیالمان راحت باشد که زنان و دخترانمان وقتی مورد خشونت قرار میگیرند، نهادی وجود دارد که به آن پناه ببرند، نه اینکه کارد به استخوانشان برسد و مجبور شوند عامل خشونت را بهقتل برسانند، آن هم درحالیکه میدانند ممکن است بهخاطر این عمل قصاص شوند. اما چرا خیالمان راحت نیست و چرا ٩٠درصد فرار دختران از منزل «فرار از» است و نه «فرار به»؟ مگر خانههای امن و اورژانس اجتماعی برای تحتحمایت قرار دادن این افراد ایجاد نشدهاند؟ پس چرا گزینه انتخابی این دختران آسیبدیده در منزل، فرار است و نه پناهبردن به اورژانس اجتماعی؟
در زمان حضور قوانین، سیاستها و طرحها ممکن است با دو اتفاق روبهرو شویم: از یکسو قوانینی وجود دارند که جامع هستند و راهگشا اما عملیاتی نمیشوند و از سویی دیگر، در برخورد با برخی پدیدهها، خلأ نبود قوانین راهگشا، احساس میشود. آنوقت است که قانون بازیاش میگیرد و هرجا که بخواهد سر و کلهاش پیدا میشود و هر جا که نخواهد، غیب میشود!
چند وقتی است که بهصورت پراکنده اما مداوم خبر دانشآموزان شینآبادی که سال ٩١ در حادثه آتشسوزی مدرسهشان دچار آسیبدیدگی شدند را میشنویم، از دادن کامل دیه به این دانشآموزان تا گرفتن مستمری مادامالعمر یا دادن هزینه به خانوادههای این دانشآموزان برای هر بار سفر به تهران و قرار گرفتن آنها در کلاس هوشمند و دادن لپتاپ به آنها. اینکه در قبال این دانشآموزان که بهخاطر ساختار غیرایمن مدرسه دچار حادثه شدهاند و همه زندگیشان تحتالشعاع آن قرار گرفته است، از سوی مسئولان تعهدی دیده میشود، اتفاق خوبی است. اما سوال اینجاست که با سایر مواردی که بهصورت مشابه ممکن است اتفاق افتاده باشد یا در آینده شاهد آن باشیم، چه برخوردی صورت میگیرد؟
قانون در اینجا نقش اصلی خود را که بازکردن گرهای از مشکلات مردم است، بهخوبی ایفا میکند، اما در سایر موارد هم چنین است؟ یا باید عادت کنیم که رسانهایشدن یکمسأله و مطرحشدن آن در اذهان عمومی تنها راهحل ما برای حل مسائلی از ایندست است؟
چندی پیش وکیل دانشآموزان شینآبادی گفت: دولت ردیف بودجهای درسال ٩٤ برای تأمین معیشت و دریافت مستمری کودکان شینآباد از محل بیمه روستاییان، کشاورزان و عشایر برای آنها اختصاص داده است.
همچنین نماینده مردم پیرانشهر در مجلس، از موافقت کمیسیونهای اجتماعی و بهداشت مجلس با در نظر گرفتن ردیفی مستقل درحدود ١٢میلیارد تومان جهت پرداخت مستمری دایم به دانشآموزان شینآبادی خبر داده و حالا سوال این است که دولت و مجلس باید برای «دانشآموزان شینآباد» تصمیم بگیرند یا همه دانشآموزان؟ دانشآموزانی که ممکن است از تنبیه بدنی و روانی توسط معلم گرفته تا شرایط غیرایمن مدرسه دچار آسیب شوند و بهخاطر رسانهاینشدن مسأله یا پیگیر نبودن مدام از حقی مانند حقوقی که به دانشآموزان شینآبادی تعلق گرفته است، محروم شوند و اصلا مگر باید پیگیر قانون بود تا اجراییشود؟ و نمیدانیم تکلیف ١٣ دانشآموز مدرسه روستای سفیلان که در سال ٨٣ بهخاطر استفاده از بخاری نفتی دچار سوختگی ٤٠ درصد شدند، ٨ دانشآموز درودزن فارس که در سال ٨٥ دچار سوختگی شدند، دانشآموزان خوابگاه شبانهروزی در سیستانوبلوچستان در سال ٨٩ که دچار سوختگی شدند، دانشآموزان دبیرستان شبانهروزی چابهار که در سال ٩٠ دچار سوختگی شدند و نمونههای دیگری که کسی از آن خبردار نشده است، چه میشود؟! و کاش قوانین ما در جایی که باید، حضور یابند و در جهت حل مسأله اجتماعی گام بردارند، قوانینی که خود بهخود قدرت اجرایی داشته باشند و بهصورت فراگیر برای همه افراد عمل کنند و برای اعمال اثر، منتظر سر و صدا بپاکردن رسانهها، آن هم درمورد شخص یا اشخاصی خاص نباشند و اگر کارکرد مثبتی ندارند، تغییر کنند.
اگر خانههای امن برای زنان موردخشونت قرارگرفته امن نیست و اگر دختران ترجیح میدهند فرار کنند و آسیبهای فراوانی را تحمل کنند اما به اورژانس اجتماعی مراجعه نکنند، باید در نحوه سازماندهی این مراکز بازنگری شود.(اسما روانخواه - پژوهشگر اجتماعی/روزنامه شهروند)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
662