جام جم سرا: چند روز پیش بار دیگر برخی رسانهها خبر درگذشت این استاد پیشکسوت سینما را اعلام کردند و در همان شب تعداد زیادی از اهالی رسانه و خبرنگاران سینمای ایران پیگیر صحت و سقم خبر شدند.
به نقل از بنکر درج خبرهای دروغ درباره درگذشت این هنرمند بارها و بارها تکرار شده و گرچه استاد کشاورز تا امروز از کنار این شایعهپراکنی گذشته و پیگیری حقوقی نکرده است ولی خبرهای اخیر آرامش خانواده وی را نیز به هم زده است.
محمد علی کشاورز درباره اتفاق اخیر گفت: من شب در منزل در حال استراحت بودم و صبح روز بعد این خبر را شنیدم و متحیر ماندم. به من گفتند که خبر درگذشت من را منتشر کردند در حالی که من زنده هستم، درد و کسالت دارم اما هنوز نفس میکشم.
به نقل از مهر، بازیگر سریال «هزار دستان» عنوان کرد: روز گذشته به زور اهالی فامیل با وجود بیماری و دردی که دارم از خونه بیرون رفتم و به پلیس فتا شکایت کردم و آنها گفتند که سریعا پیگیر میشوند تا ببینند این اتفاقات از کجا نشات میگیرد.
محمد علی کشاورز یادآور شد: شما نمیدانید فرزند من در آن سر دنیا در چه حالی بود و مثل ابر بهار گریه میکرد. این روزها عصر تکنولوژی است و خبرها به راحتی مخابره میشود.
بازیگر نقش ماندگار «پدر سالار» در پایان خاطرنشان کرد: خواهش میکنم که در انعکاس خبر دقت کنید تا خبری خلاف واقعیت منتشر نشود. پاره تن من که سالها است از من دور است با شنیندن خبر مرگ من حالش خراب شد. من هنوز زندهام و نفس میکشم. تعدادی از خبرنگاران هستند که هر چند روز یک بار زنگ میزنند و جویای احوال من هستند که واقعا من سپاسگزار این عزیزان هستم که من را فراموش نکردند.
او چند سالی است بهعلت بیماری در خانه بستری است اما در افتتاحیه جشنواره فیلم فجر امسال از وی بهدلیل یک عمر فعالیت هنری تقدیر شد. همین موضوع بهانهای شده است تا یکی از هفتهنامهها با این پیشکسوت دنیای هنر درباره روزهایی که میگذراند، گفتوگو کند. اگرچه چند سوال و جواب ابتدایی درباره کارهای او در عرصه هنر است اما بیشتر این صحبت، حکایت از سلامت و بیماری، کار و زندگی، و بویژه تنهاییهای این بازیگر نامدار و ارزشمندی است که اغلب او را با بازی در سریالها و فیلمهای متعدد همچون هزاردستان و پدرسالار به یاد داریم. مصاحبه با او را بخوانید:
*امسال در افتتاحیه جشنواره فیلم فجر از شما به خاطر یک عمر فعالیت هنری تقدیر شد. این تقدیر چه حسی را برای شما به دنبال داشت؟
حس خیلی خوبی بود. افرادی که آنجا بودند، هم از دوستان قدیمی و هم هنرمندان امروز سینما بودند که برای من محترم هستند. چراکه اینها هستند که باید جای ما را پر کنند. به هر حال از اینکه هنوز من را به یاد داشتند و از من تقدیر کردند، از همه آنها سپاسگزارم.
*هنوز هم معتقدید مردم بهترین منتقدانتان هستند؟
قطعا. من هرچه دارم از مردم است. آنها همیشه مشوق و همراه من بودند. اگر تشویقها و انتقادهای آنها نبود، نمیتوانستم راهم را در این مسیر پر پیچ و خم ادامه دهم.
*در میان هزار رنگی که در دفتر هنریتان ثبت کردید، کدامیک بیشتر به دل خودتان نشسته است؟
سوال سختی پرسیدید چون من برای ایفای همه نقشهایم زحمت کشیدم و با بیمیلی سراغ آنها نرفتم؛ از نقش پدر سالار گرفته تا شعبون بیمخ و...
*اگر ممکن است کمی درباره بیماریتان که در این سالها شما را گرفتار کرده است، صحبت کنیم.
حدود ۳ سال پیش مرداد ماه بود که یک شب از خواب بیدار شدم و حال خوبی نداشتم. احساس کردم سرم گیج میرود. میخواستم از تختم پایین بیایم که یکمرتبه از روی تخت افتادم و پایم از چند نقطه شکست. همسایگانم متوجه صدا شدند و من را به بیمارستان رساندند. از همان جا دیگر مشکل من شروع شد. به هر حال وقتی آدم پا به سن میگذارد، باید منتظر چنین اتفاقهایی باشد.
عاشق مردم و کشورم هستم و همیشه سعی کردهام درست و با ایمان زندگی کنم |
*در این سالها بیشتر تحتنظر فیزیوتراپ هستید؟
بله، تقریبا هفتهای چند روز فیزیوتراپ به منزلم میآید و من را درمان میکند. خوشبختانه کمی بهتر شدهام اما مسلما دیگر پای گذشته را نخواهم داشت.
*این خانهنشینی چقدر در روحیه شما تاثیر گذاشته است؟
طبیعتا خیلی تاثیر مثبتی نداشته چون در زمانی که خیلی هم دور نیست، به راحتی میتوانستم بیرون بروم و کارهایم را انجام دهم اما الان نزدیک ۳ سال است که بیشتر در خانه هستم و مجبورم این خلوت ناخواسته را تحمل کنم.
*شما تنها زندگی میکنید؛ درست است؟
بله، من فقط یک دختر به نام نلی دارم که در بروکسل زندگی میکند. گاهی خواهر یا برادرهایم به من سر میزنند. البته دوستان و همکاران قدیمیام هم من را تنها نمیگذارند.
*همسرتان کجا هستند؟
من و همسرم سال ۱۳۵۲ از هم جدا شدیم. بعد از آن هم دیگر ازدواج نکردم و ترجیح دادم تنها باشم.
*علت جداییتان چه بود؟
وقتی برای ادامه تحصیل و گرفتن فوقلیسانس به انگلیس رفتم، ایشان تقاضای طلاق کردند. به هر حال قسمت ما هم این بود.
*این روزها بهترین دوست شما کیست؟
من دوست خوب زیاد دارم اما کسی که خیلی مهربان و به قول معروف با معرفت است و سعی میکند هر روز به من سر بزند، اسماعیل شنگله است. او تا به امروز زحمت زیادی برای من کشیده است.
*راستی هنوز هم در خانهتان تلویزیون ندارید؟
نه، چون تلویزیون نگاه نمیکنم. سال ۱۳۴۹ یک تلویزیون خریدم که الان مثل یک جنس آنتیک در گوشهای از خانهام خاک میخورد.
*حوصلهتان سر نمیرود یا حداقل دوست ندارید اخبار را پیگیری کنید یا فوتبال تماشا کنید؟
نه، چرا سر برود؟ چون من زمان زیادی برای خواندن کتاب پیدا میکنم. از جوانی کتاب خواندن را دوست داشتم و اگر قرار بود نقشی را بازی یا تئاتری را کارگردانی کنم، حتما کتابهای مختلفی در موردش میخواندم تا با اطلاعات بیشتری بتوانم این کار را انجام دهم.
*دلتان برای بازی تنگ نشده است؟
راستش را بخواهید نه، چون دنیای هنر دیگر مثل سالهایی که ما آن را تجربه کردیم، نیست. امروزه ارزش و اعتباری برای هنر و هنرمند وجود ندارد و بازیگران جوان هم میخواهند ره صد ساله را یکشبه طی کنند که این کار در دنیای هنر محال است. کسی که این کار را میکند، خیلی زود هم سقوط میکند برای همین خیلی دلتنگ بازیگری نیستم.
*آقای کشاورز! وقتی یکی از همکاران یا دوستان قدیمیتان از دنیا میرود چه احساسی پیدا میکنید؟ چون امثال آنها را دیگر نخواهیم داشت؟
کاملا با شما موافقم، مثلا جای مرتضی احمدی یا حمید سمندریان که یکی از بهترین دوستان من بود، دیگر پر نخواهد شد. متاسفانه باید بگویم بیماری سرطان باعث از بین رفتن بیشتر آنها شد و امیدوارم هر چه زودتر این بیماری از بین برود چون جوانهای زیادی هم بر اثر این بیماری از بین رفتهاند.
*اگر بخواهید یک توصیه برای اینکه حال روانیمان خوب شود و کمتر تنش و اضطراب داشته باشیم بکنید، چه خواهید گفت؟
به نظرم تنها توصیهای که میتوان کرد این است که با خود و اطرافیانتان صادق باشید و هرگز دروغ نگویید چون اگر راستی و صداقت در زندگی از بین برود، پایههای خوبی و مهربانی هم فرو میریزد و زندگی به یک جهنم واقعی تبدیل خواهد شد.
*بیشتر چه کتابهایی میخوانید؟
بیشتر سعی میکنم کتابهای تاریخی و فلسفی بخوانم چون ناگفتههای زیادی در این زمینهها وجود دارد. البته خواندن کتابهای عرفانی را هم پیشنهاد میکنم چون عرفان چگونه زندگی کردن و عشقورزیدن را به شما میآموزد.
*از دخترتان هم خبر دارید؟
بله، ایشان نقاش و هنرمند است. تا به حال در بروکسل نمایشگاههای زیادی برگزار کرده است و حالا هم مدیر یک موسسه هنری است. امیدوارم برای عید نوروز به ایران بیاید تا بتوانیم یکدیگر را ببینیم.
*از گذشتههای خیلی دور چه چیزهایی را بیشتر به خاطر دارید؟
پدر و مادرم را خوب به یاد دارم؛ از شاهنامهخوانی مادرم گرفته تا جمع کردن اهالی محل بهوسیله پدرم برای حل و فصل مسائل روستایمان. آخر پدرم کدخدای روستایمان بودند و برای همین خانه ما همیشه پر از آدمهای مختلف بود. یادش به خیر آن روزها چقدر زود گذشت.
*وقتی برای بزرگداشتتان روی سن رفتید، جای خالی چه کسی را بیشتر احساس کردید؟
طبیعتا جای خیلی از دوستان و همکارانم خالی بود که دوست داشتم جایزهام را از دست آنها میگرفتم اما جای دوست نازنینم علی حاتمی که بهترین خاطرات من با او شکل گرفته است، بیش از همه احساس کردم.
*راستی کتابی هم اخیرا درباره شما به چاپ رسیده، درست است؟
بله، کتابی است به نام «دلشده» که شاهین امین آن را گردآوری کرده و بیشتر خاطرات من در آن ثبت شده است.
*میتوانید محمدعلی کشاورز را در یک جمله تعریف کنید؟
عاشق مردم و کشورم هستم و همیشه سعی کردهام درست و با ایمان زندگی کنم. (محبوبه ریاستی/هفتهنامه سلامت)
165
اخیرا خبری در مورد ثروتمندترین روستای جهان در چین در اخبار آمده بود که این خبر یادآور داستان واقعی و بسیار آموزنده یی در مورد چین تداعی میکند که می تواند برای وضعیت اقتصادی ایران امروز ما بسیار آموزنده و مفید باشد.
همانطور که میدانیم این روزها با تشدید مشکلات اقتصادی کشور بحث های قدیمی مدیران و کارشناسان اقتصادی کشور برای پیدا کردن دلیل این وضعیت اقتصادی و به خصوص رشد پایین و بسیار آهسته اقتصادی، دوباره سخن روز محافل اقتصادی از مدیران دولتی تا کارشناسان کشور شده است که اتفاقا بسیاری از این عزیزان از وزیر تا مشاور اقتصادی از رشد خارق العاده اقتصادی چین به عنوان یک کشور شرقی در ۳۷ سال اخیر مثال میآورند و تلاش دارند مانند بسیاری کارشناسان توسعه کشورهای دیگر با تحلیل این پیشرفت خیره کننده، کلید و فرمولی برای حرکت کشور در جهت رشد و توسعه به شکل مشابه چین پیدا کنند ( و این البته همزمان شده است با ظهور ترامپ و چشم انداز تشدید مشکلات و روابط با خارج از کشور و بالا گرفتن این بحث که یک فرد و نظرات او چه اندازه در اداره یک کشور می تواند تاثیر مثبت یا منفی داشته باشد).
در اینجا بدون اینکه بخواهیم به صورت آکادمیک به مقوله رشد اقتصادی چین و دلأئل آن به پردازیم، به داستانی واقعی از ۱۸ کشاورز بسیار فقیر و قحطی زده چینی اشاره میکنیم که بنا به گفته بسیاری از کارشناسان و خود دولت چین، که حال آن ها را به عنوان قهرمانان ملی چین مورد تکریم قرار می دهد، سنگ بنا و جرقه اولیه این تغییر عظیم در چین را به وجود آوردند که حال، دنیا و معادلات آن را به طور کلی در قرن ۲۱ تغییر داده. ولی قبل از آن لازم است به عنوان مقدمه نگاهی بسیار کوتاه به تاریخ چین تا سال ۱۹۷۸ بیاندازیم، تا بتوانیم بهتر به اهمیت کار عظیم این ۱۸ کشاورز فقیر و یک ذهن زیبای پشتیبان آن ها پی ببریم که نقش کلیدی در این تحول بزرگ را داشت.
تقریبا تمام مورخان چینی و غیر چینی و اروپایی موافق هستند که چین تا قرن هفدهم میلادی، با فاصله زیاد به دلیل فرهنگ غنی و کشاورزی پیشرفته ثروتمندترین قطعه و ملت روی کره زمین بودند. ولی همزمان با رنسانس و تجدید نظرطلبی اروپا، متاسفانه ملل شرقی، از جمله چین، از قافله پیشرفت جدید اروپا، عقب ماندند و این عقب افتادگی تا نیمه اول قرن بیستم، یعنی اشغال چین توسط ژاپن ادامه داشت، ولی آرزوی همه چینیها و نخبگان آن ها، در طول همه این سه قرن این بود که بتوانند دوباره ملت چین را به بهروزی و رفاهی که در طول تاریخ به آن معروف بودند برسانند و در نهایت، به مائو و انقلاب چین می رسیم که هیچ هدفی نداشت الا همین باز گرداندن چین و ملت چین در دنیا به جایگاه همیشگی آن ها، یعنی غنیترین و ثروتمندترین ملت دنیا. اما مائو به عنوان رهبر انقلاب عظیم چین در سال ۱۹۴۹، الگوی خارجی کمونیسم که در روسیه در اوج خود بود را برای رسیدن به این هدف انتخاب کرد ولی با وجودیکه رهبران و ملت چین تلاش بسیاری برای تحقق آرمان ها و اهداف انقلاب چین در ۳۰ سال بعد کردند، ولی نتیجه همچنان فقر و قحطی و رشد بسیار پایین صنعتی، اقتصادی و علمی بود، که هرگز نمی توانست نخبگان انقلاب چین را که به شدت نگران افزایش شکاف اقتصادی چین با آمریکا، ژاپن، تایوان، هنگ کنگ و حتی روسیه بودند راضی کند و این عدم موفقیت ادامه داشت تا زمستان سال ۱۹۷۸(۱۳۵۶ شمسی).
در زمستان ۱۹۷۸ در یکی از روستاهای بسیار دور افتاده و فقیر چین، که مطابق قانون و اصول انقلاب کمونیستی چین، ۱۸ خانواده بهره بردار این روستا (مانند همه روستاهای چین و روسیه و کشورهای کمونیستی) مجبور بودند در یک کمون یا مزرعه اشتراکی، تمام نهادهای تولید، از زمین تا ابزار و نیروی کار را به اشتراک بگذارند، و به صورت جمعی و مانند یک خانواده اقدام به کشاورزی کنند و محصول سبزیجات خود را به تنها خریدار یعنی دولت تحویل دهند فکر تازه یی آغاز شد. برای این روستاییان این روش یعنی ادامه فقر و قحطی و گرسنگی در تمام ۲۰ سال گذشته از ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۸. تنها در یک برهه از ۱۲۰ ساکن این روستا، ۶۷ نفر به دلیل قحطی جان خود را از دست داده بودند و آنها برای ادامه حیات خود، مجبور بودند ضمن شرکت در کلاس های عقیدتی-انقلابی!، به خوردن برگ و ساقه درختان به پردازند! اینجا بود که یکی از این ۱۸ کشاورز، فکری که از مدت ها پیش در ذهن خود می پروراند و می توانست او را محکوم به اعدام یا زندان در اردوگاه های کار به جرم خیانت به آرمان ها و اصول انقلاب کمونیستی چین کند، را با سایر ۱۷ کشاورز روستا در میان گذشت.
او میدانست که این آخرین شانس است و در غیر این صورت چند نفر از خانواده خود را در سال پیش رو از قحطی از دست خواهد داد. ایده بسیار ساده بود. آنها در یک شب سرد زمستانی و در خانه او به صورت کاملا مخفیانه عهدنامه یی را امضا کردند که بر اساس آن، بدون اینکه هیچ کس حتی فرزندان آن ها متوجه شوند، زمین روستا را بین خود تقسیم می کردند و هر کس مسول زمین خود بود و توافق کردند که سهم خود را از میزانی که باید به دولت بدهند ادا نمایند و هر چه باقی ماند، برای خانواده خود آن ها باقی بماند! نتیجه قابل توصیف نبود، آن ها هر سال فقط ۱۵ هزار کیلو محصول سبزیجات تولید می کردند که حتی برای سیر کردن خود آن ها کافی نبود، ولی با روش جدید و در اولین سال، تولید روستا، شش برابر شد و به ۹۰ هزار کیلو رسید و درآمد سرانه آنها از ۲۲ یوان به ۴۰۰ یوان رسید!
چنین موفقیتی نمیتوانست از چشم روستاییان مجاور که غرق درگرسنگی بودند و البته مقامات حزبی منطقه پنهان بماند، به سرعت خبر چنین خیانتی! در کلّ منطقه و در نهایت به پکن مرکز کشور رسید و اینجا بود که این کشاورزان می توانستند برای همیشه یا به اعدام یا به زندان های طولانی مدت به خاطر خیانت به آرمان های انقلاب کمونیستی چین محکوم شوند. ولی این کشاورزان و در واقع ملت چین شانس بزرگی آورده بودند. در پکن این مورد همزمان شده بود با روی کار آمدن دنگ شیا پنگ، از رهبران قدیمی و همرزمان وفادار مائو رهبر فقید چین که سال گذشته فوت کرده بود. دنگ و کادر جدید رهبری چین، در یکسالی که به ریاست حزب کمونیست چین رسیده بودند ناامیدانه به دنبال راهی جدید برای رسیدن به اهداف انقلاب چین یعنی بهروزی و رفاه ملت چین و کاهش فاصله عظیم چین با آمریکا و روسیه و اروپا و البته ژاپن بودند. تمام تلاش های گذشته آن ها و مائو از جمله برنامه اقتصادی “یک قدم بزرگ به جلو” برای رونق اقتصاد چین شکست خورده بود و آن ها دیگر مستاصل شده بودند و ملت چین همچنان درگیر قحطی و فقر.
اما همین خبر خیانت این کشاورزان دقیقاً جرقه یی بود که دنگ و کادر رهبری چین را به فکر واداشت. همین جا بود که دنگ نه تنها این اقدام کشاورزان را محکوم نکرد و آن ها را به اعدام یا تبعید محکوم نکرد، بلکه ضربالمثل معروف را به زبان آورد که ” مهم نیست گربه سیاه باشد یا سفید، مهم این است که وظیفه خود، یعنی شکار موشهای مزأحم را به نحو احسن انجام دهد!” مهم نیست که این کشاورزان روش انقلابی ما را که جواب نداده کنار گذاشتند، مهم این است که روش آن ها جواب داده. همین شد که دنگ با وجود مخالفت های شدید انقلابیون معتقد اما یک جانبه نگر دستور داد که در آن ایالت و یک ایالت دیگر چین این روش به صورت آزمایشی در مزارع سبزیکاری اجرا شود و به خانوادههای کشاورز اجازه داده شد که اگر محصولی بیشتری به دست آوردند برای خود نگاه دارند و در بازار محلی به صورت آزاد به سایر مردم بفروشند. نتیجه مافوق تصور بود. تولید محصول سبزیجات این دو ایالت در سال بعد تا ۴۰ درصد بیشتر شد و در نهایت همین الگو و مدل به مرور ابتدا به تمام بخشهای کشاورزی چین و در ادامه به صنعت، خانه سازی و … تسری یافت، و نتیجه این شد که چینی که از ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۹ در طول سی سال فقط ۷ برابر رشد کرده بود، بین ۱۹۸۰ تا کنون یعنی ۳۵ سال، حجم اقتصاد آن یک صد برابر شده است و بسیاری از مردم چین و از جمله این کشاورزان که هنوز زنده هستند و از قحطی و گرسنگی خاطرات بسیار دارند، ولی حالا سوار بنز و پورشه و ماشین های بسیار لوکس می شوند، یعنی در یک نسل از خوردن برگ درختان، تبدیل به بزرگترین اقتصاد دنیا شوند.
همان زمین، همان ابزار و همان افراد، ولی با یک فکر نو و تایید یک شخص خوشفکر در راس دولت مرکزی که ” میتوانید محصولی را که خود تولید کردید، برای خود و به نفع خود نگاه دارید و این هیچ تنافری با اصول و اهداف انقلاب چین که بهروزی و رفاه و استقلال ملت چین است ندارد!” واین تغییر ساده یک قانون، بزرگترین و سریعترین تحول یک ملت در طول تاریخ بشریت از یک جامعه کشاورزی به شدت بدوی، به یک قدرت اول جهانی را رقم زد.
همین ذهن زیبا و یک شجاعت مثال زدنی برای روبرو شدن با واقعیت باعث شد که روس ها و کادر رهبری آن ها در ۱۹۸۵هم متوجه بشوند که نیاز به تجدید نظر دارند و حالا تمام دنیا تحت تاثیر همین تحول عظیم اقتصادی چین است. اگر به این روستا سفر کنید، میبینید که دولت چین برای گرامیداشت اقدام این کشاورزان چه اندازه سنگ تمام گذشته است. آن خانه که این عهدنامه امضا شده تبدیل به موزه شده و عهدنامه یی که این ۱۸ کشاورز با خون خود آن را امضا کردند در آنجا نگهداری می شود و مردم چین به کنایه این ورق سه خطی را قانون اساسی چین مدرن میدانند که چین را از حضیض فقر به قدرت اول اقتصاد دنیا تبدیل کرد و حالا این داستان و کار این کشاورزان، در تمام کتاب های مدارس چین آموزش داده می شود.
روح این ذهن زیبا، تا همین حالا و درخلأل برنامههای توسعه چین که برای ده ها سال آینده چین مدون شده، ادامه دارد. اگر از کارشناسان و مقامات و نخبگان حزبی و انقلابی چین بپرسید که بزرگترین هدف دولت و ملت و انقلاب چین چیست، آنها جملگی وهمگی برخلاف گذشته و عباراتی مانند نابودی کاپیتالیزم غربی یا امپریالیسم شرقی و..فقط یک کلمه می گویند: “از بین بردن فقر”. و این می شود که چین امروز توانسته یک میلیارد نفر از مردم خود را از فقر نجات دهد و تبدیل به بزرگترین بازار برندهای لوکس دنیا از ماشین تا هواپیما شود و برای ملت ۱،۴ میلیارد نفری که ۳۷ سال پیش برگ درختان میخوردند، رفاه وعزتی را فراهم کند که حالا آرزو و رقابت ثروتمندترین کشورهای دنیا این است که بیشتر بتوانند توریست ها و سرمایه گذارن (برگ درختان خورسابق) این ملت را به کشور خود جذب کنند. این یک برد – برد واقعی چه برای حاکمیت و مردم چین و چه حتی برای دنیا بوده. حالا تمام کشورهای شرق آسیا و هند و تا مرز ایران در پاکستان و ترکمنستان، از این رونق و موج اقتصادی چین بهره برده و در مسیر رشدهای ۷ تا ۸ درصدی هستند و نتیجه کار این ۱+۱۸ نفر به راستی مسیر تاریخ را عوض کرده است و این فقط آغاز است.
بله عزیزان، ما همیشه تصور میکنیم که برای رفع مشکلات اقتصادی نیاز به هزاران اتاق فکر و هزاران موسسه و کارشناس و… داریم. ممکن است در چین امروز برای اداره این اقتصاد عظیم نیاز باشد، ولی برای شروع قبل از هر چیز ما نیاز به یک ذهن زیبا و شجاع برای ترسیم نقشه راه و دور انداختن روشها و افکاری داریم که بارها امتحان خود را پس دادند ولی ما همچنان بر اجرای آنها تاکید داریم و خلاف آن را خلاف آرمان ها و اعتقادات سیاسی و فکری خود میدانیم و استفاده آگاهانه (تاکید می شود آگاهانه نه تقلیدی و نمایشی) از تجربیات دیگر ملل در طول زمان را که به هر صورت زودتر به این تجربیات رسیدند تحت عنوان مدرنیته، خود باختگی، مسخ فرهنگی و غربزدگی یا شرق زدگی محکوم میکنیم. اروپایی ها و غربیها چه اندازه از همین چین و ما و تمدنهای شرقی در قرون گذشته و حتی همین حالا، درس گرفتند و حالا از نظر یک چینی یا ژاپنی یا کره یی، هیچ دلیلی ندارد که از تجربیات و نو آوری های کاپیتالیزم غربی یا امپریالیسم شرقی نتوان استفاده کرد و برای ما ایرانیان نیز نباید هیچ دلیلی داشته باشد تا نتوانیم از تجربیات آن ها، از مسائل فرهنگی تا اقتصاد و صنعت و تا سرخ کردن سیبزمینی ( به صورتی که در یک فروشگاه با ۵ نفر بتوان در ۸ ساعت کاری، چندین هزار نفر را سرویس داد) استفاده کنیم!
پسکوچه
ما همه در دلمان
آرزویی داریم
بذر آن را روزی
گوشهای میکاریم
بذر خود را با عشق
میدهیم آب و خاک
از علفهای هرز
میکنیم آن را پاک
سالها میگذرد
با تلاش و تکرار
بذر ما میآرد
کمکمک برگ و بار
میوهها میآیند
شاخه شاخه، اما
هوس چیدنشان
میرود از دل ما
گوشم به زنگ و چشمم
تا عصر، میخ در بود
با هر صدا پریدم
کی بود؟ رهگذر بود
از بس به انتظارت
همپای دل نشستم
با تختهپارهی یأس
کمکم به گِل نشستم
با این همه نشستم
روی گلیم امید
تا این که عطرِ مویت
از توی کوچه پیچید
از شوق، مانده بودم
گریه کنم، بخندم!
دیر آمدی ولی من
زود از تو دل نکندم