مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

راز موفقیت جلال سجادی ،مخترع جوان ایرانی (مهمان ماه عسل)

سید جلال الدین سجادی متولد ۱۳۶۶ در شهرستان ایذه.

جوانی که ۱۶ اختراع ثبت کرده است: درخشش ایرانی بـا اختـراعـات جـهـانـی

جوانی که در نمایشگاه بین المللی اختراعات ۲۰۰۸ ژنو به خاطر اختراعش مدال طلاگرفت و نامش را در عرصه جهانی ثبت کند.

مخترعان ایران راز موفقیت بیوگرافی جلال سجادی اختراعات جلال سجادی آموزش پولدار شدن

مخترع دستگاه شاخص و رفلکتور در زمینه نقشه برداری.
مخترع ویلچر بالابرند از پله ها،
اختراعات دیگروی هم مربوط به کنترل عبور و مرور ماشین های نظامی، پرده هوشمند الکترونیکی، جا نمازی قبله ثابت، چند طرح نظامی پدافند، سطح طراز شونده زیر هلی کوپتر نظامی، سطح طراز شونده زیر دوربین های نقشه برداری و نظامی، سیستم خاک گیر خانه که در زابل به علت این مشکل مردم در معرض بیماری های خطرناک قرار دارند، عرشه متحرک هواپیمای نظامی روی کشتی و …
از اختراعات وی ۱۶ اختراع به ثبت رسیده و تاییده آنها را نیز ایشان گرفته اند ولی به گفته ایشان تعداد متعدد دیگری از اختراعات وی هنوز به ثبت نرسیده.
پیشنهاد های کشور های خارجی به ایشان ،  از سوئیس، اتریش و دانشگاهی از آمریکا پیشنهاد برای دستگاه شاخص و رفلکتور داشته اند.

برای کسب پول و تجربه به عنوان یک شاگرد بنا و گچ کار شروع به کار کردم و به مرور با فراگرفتن مهارت های مکانیکی در انجام کارهای پیشرفته تر ورود کردم. نمی دانم چرا در کشور ما که کشور جوانی است توجهی به جوانان نمی شود. من به عنوان یک جوان با کلی ایده ثبت شده، برای شرکت در مسابقات جهانی و تولید انبوه نیاز به حمایت داشتم. چون اینجا به من اجازه نمی دادند خودم را ثابت کنم. مهاجرت کردم و در ترکیه بودم که مادرم تماس گرفت و گفت اگر برنگردی حلالت نمی کنم. برگشتم و ماندم.

بیست و ششمین برنامه “ماه عسل” میزبان جوانی بود که با تکیه بر دانش و مهارت خود امروز به عنوان یکی از برترین مخترعین ایران شناخته می شود.جلال سجادی جوانی است که به واسطه افتخاراتی که کسب کرده روز گذشته روی صندلی “ماه عسل” تکیه زد. جلال در سال ۱۳۶۶ در روستای سادات حسینی در شهرستان ایذه استان خوزستان متولد شد و ۸ سال است که در تهران زندگی می کند. جلال از زیبایی، طراوت، سرسبزی و خنکای روستایش تعریف کرد. پدرش بازنشسته سازمان شهرداری و مادرش خانه دار است. ۶ خواهر و برادر دارد و فرزند دوم خانواده است. کودکی پر شیطنتی داشته و از نوجوانی فکر اقتصادی و یاری گر داشته و پس از بازنشستگی پدرش در کار به او کمک می کرده است. جلال اذعان داشت: در دوران دبیرستان برای انجام کارهای ساختمانی به اصفهان می رفتم، این را می گویم تا جوان ها بدانند که هم کار نشد ندارد و هم نباید در خوشان این تفکر را ایجاد کنند که دست به هیچ کاری نزنند. برای کسب پول و تجربه به عنوان یک شاگرد بنا و گچ کار شروع به کار کردم و به مرور با فراگرفتن مهارت های مکانیکی در انجام کارهای پیشرفته تر ورود کردم. وی افزود: تمام وقت خود را صرف درس خواندن نمی کردم اما حتما بعد از آمدن به خانه  درس می خواندم و هر روز مرور می کردم.

دوست داشتم مفید باشم

جلال از آرزوهایش گفت: همیشه دوست داشتم در زندگی یک فرد مفید باشم و بتوانم ۲ نفر را مشغول کنم. چه خلبان، چه پزشک و یا در هر کار دیگری باید مفید بود. جوی که آن زمان وجود داشت با الان خیلی متفاوت بود. آن روزها زجر و نیاز مردم را می دیدی و دوست داشتی مفید باشی و مفید بودن آنجا سرافرازی داشت. در آن منطقه روستایی این امکان وجود نداشت که هر رشته ای که دوست داری درس بخوانی. من در ایذه و در رشته ریاضی تحصیل کردم. اما از میان شغل ها همیشه به دندان پزشکی علاقه داشتم و در آینده یک دندان پزشک خواهم شد. در یکی از قوی ترین دبیرستان ها تحصیل کردم و همیشه شاگرد اول بودم. وی اظهار کرد: ۱۷ ساله بودم که مسئله بیماری پدرم پیش آمد و نیاز بود به اصفهان بروم، کار کنم و درآمد داشته باشم. کارهایی را انجام می دادم که در باور و توان خیلی از دوستانم نمی گنجید، کار هرگز برایم عار نبود. بدون هیچ معلم و کلاس خصوصی درس خواندم و در کنکور شرکت و رتبه خوبی کسب کردم. از همان دوران دبیرستان کارهای مکانیکی می کردم، مثلا سیستم سرمایش و خنک کننده برای اتاقم ساختم. مثلا از کودکی به دنبال اختراع و فکر برای آبیاری متفاوت باغچه بودم اما کسی نبود که حمایت و یا راهنمایی کند. جلال افزود: در یک مقطعی شرایطی پیش می آید که باید خودت را از آن نجات بدهی، شرایط بدی نبود، اما این را می گویم تا دیگران فکر نکنند برای اینکه اتفاقی در زندگی کسی بیافتد و یا به جایی برسد باید همه شرایط در زندگی اش فراهم شده باشد. این طور نیست. مهم این است که یک فکر بزرگ، یک دل بزرگ، و پشتکار داشته باشد. وی تصورش از یک مخترع را این گونه عنوان نمود: در نوجوانی تصور می کردم که مخترع یک آدم خارق العاده و غیر عادی است که دسترسی به او امکان ندارد و فرازمینی است.

تبریک و تسلیت احسان علیخانی به مناسبت دو اتفاق

احسان علیخانی اعلام کرد: جلال سجادی مخترع جوانی است که کلی عنوان و مدال و اختراع دارد و دعوت از جوان های موفق ایرانی که خود را به اثبات رسانده اند و کارهای بزرگی کرده اند، یکی از مطالبات جدی مخاطبین از ما بود. وی همچنین دریافت جایزه بهترین بازیگر و بهترین فیلم جشنواره فیلم مسکو را به فرهاد اصلانی و رضا میرکریمی برای فیلم “دختر” تبریک گفت. وی همچنین با اشاره به ۱۲ تیر سالگرد سقوط هواپیمای ایرباس در آب های خلیج فارس را تسلیت گفت و یادآور شد: هیچ گاه نفهمیدیم چرا این اتفاق افتاد و چرا به فرمانده آن ناو آمریکایی مدال افتخار داده و تشویق و تشکر شد. اما باید به یاد داشته باشیم که برای ماجرایی مثل هیروشیما هر ساله به صورت نمادین و سمبولیک مراسم یادبود برگزار می کنند چون یک پیام بزرگی به دنیا دارد و این که اگر کسی چنین خبط و خطایی بکند تا نوه و نتیجه و ندیده اش باید به تاریخ و بشریت جواب بدهد. پس ساده ترین کاری که می شود کرد این است که حواس مان به چنین روزی باشد، چرا که آن همه زن و مرد و بچه در آن پرواز بودند و بی گناه از بین  رفتند. در ادامه آیتم مراسم یادبود شهادت مسافران پرواز ۱۲ تیر و رهاسازی کبوتران به آسمان با حضور هنرمندانی نظیر پرویز پرستویی، علی نصیریان، حسن پورشیرازی، مهتاب کرامتی، پرویز شیخ طادی و سعید راد پخش شد.

اولین اختراع در ۱۹ سالگی

علیخانی از جلال سجادی پرسید: چگونه از پس شیطنت های دوران کودکی و نوجوانی توانستی به آن جایگاه فرازمینی یک مخترع که در ذهن خود ساخته بودی برسی؟ جلال در پاسخ به این سؤال تصریح کرد: اینکه چگونه می توان ایده های ذهنی را تبدیل به اختراع کرد نکته جالبی است. من معتقدم بهترین و با ارزش ترین اختراع، اختراعی است که بتواند مشکلی را حل کند. بر اساس دسته بند شخصی خودم اگر سطوح تکنولوژی را از ۱ تا ۱۰ در نظر بگیریم، در کشور نیاز داریم که اختراعات مان در سطح ۵ قرار داشته باشد. سطح علمی بچه های ایرانی خیلی بالا است و اختراعات شان همه در سطح ۱۰ است و در دنیا حرف برای گفتن دارند. وی افزود: سال اول دانشگاه در کار با دوربین های نقشه برداری ایراداتی مشاهده کردم و متوجه شدم که در ثبت مختصات خطا به وجود می آید. آن زمان برای خودم یک فضای علمی ایجاد کرده بودم و اکثر اختراعاتم همان زمان بود.

خواستم… توانستم

علیخانی با طرح این سؤال که چه اتفاقی باعث شد تصمیم بگیری خلق و اختراع کنی از جلال خواست تا راجع به انتخاب مسیر خود و انگیزه برای اختراع توضیح دهد. جلال پاسخ داد: این موضوع هیچ ارتباطی به پذیرش دانشگاه و سطح کیفیت آن ندارد. فقط کسی می خواهد این کار را انجام بدهد باید این نکته را در نظر بگیرد که من می خواهم این کار را کنم. چون الان معمولا همه منتظر هستیم که یک اتفاق خاص برای مان رقم بخورد. قرار نیست درس های دانشگاه خود به خود ما را منقلب بکنند، ما باید درس بخوانیم، راه را استاد نشان می دهد و به کیفیت آموزشی دانشگاه نباید کار داشته باشیم. پس انتخاب مسیر یک تصمیم کاملا فردی است و خودت باید عمل کنی. احسان علیخانی از جلال خواست تا درباره تفاوت خودش با دیگران در انتخاب مسیر برای آینده صحبت کند. جلال اظهار کرد: من می توانم به این فکر کنم که دانشگاه بروم یا نروم تأمین هستم و نیازی به ایجاد تغییر و تحول در جایی نیستم، از مؤثر واقع شدن ناامید و یا فقط به دنبال کسب مدرک باشم. یا اینکه بگوید من عمرم را در دانشگاه صرف می کنم و باید انگیزه داشته باشم.

انگیزه برای موفقیت

وی افزود: وقتی برای انجام یک کار بزرگ انگیزه داشته باشی، اما هیچ آشنا و پشتوانه ای نداشته باشی، به این نتیجه می رسی که خودت باید کار را انجام بدهی و نباید هرگز ناامید بشوی. تا زمانی که خودم را ثابت نکرده بودم کسی من را تحویل نمی گرفت. از زمانی که در مسابقات جهانی اختراع شرکت کردم و به عنوان مخترع برتر دنیا شناخته شدم ۸ سال می گذرد و هر سال برای من به اندازه ۶۰ سال تجربه بود. بارها به در بسته خوردم ولی آنقدر پررو بودم که ناامید نشدم. من را یک پسر ۱۸ ساله می دیدند و به هیچ وجه اعتماد نمی کردند و با این بهانه که این کار قانونی نیست من را رد می کردند. خیلی ها هنوز هم من را باور نمی کنند. در مواجهه با هر نهاد و ارگانی با قانون های بسته برخورد می کردم. من در مسابقات استانی و کشوری شرکت کردم. در جشنواره شیخ بهایی به عنوان جوان ترین طرح برگزیده کسب و کار از وزیر کار جایزه گرفتم. علیخانی عنوان کرد: در این جشنواره صاحبان ایده و اختراع با سرمایه گذاران و صاحبین کسب و کار برخورد می کردند و ممکن بود توسط آنها جذب بشوند و این نکته متمایزی است.

مخترعان ایران راز موفقیت بیوگرافی جلال سجادی اختراعات جلال سجادی آموزش پولدار شدن

مهاجرت کردم تا خودم را ثابت کنم

جلال اذعان داشت: نمی دانم چرا در کشور ما که کشور جوانی است توجهی به جوانان نمی شود. من به عنوان یک جوان با کلی ایده ثبت شده، برای شرکت در مسابقات جهانی و تولید انبوه نیاز به حمایت داشتم. من را از استان داری به سازمان جوانان، از آنجا به فرمانداری فرستادند. جلساتی تشکیل شد و در نهایت به هیچ نتیجه ای نرسیدم. فکر می کردم به محض ثبت اختراع کل دنیا به دنبالم می آید و این فکر اشتباهی بود. نا امید نشدم اما تصمیم گرفتم از ایران بروم تا خودم را ثابت کنم. چون اینجا به من اجازه نمی دادند خودم را ثابت کنم. مهاجرت کردم و در ترکیه بودم که مادرم تماس گرفت و گفت با این حال و روز پدرت رفتی، اگر برنگردی حلالت نمی کنم. برگشتم و ماندم. من مشاوری نداشتم و خیلی از نخبه های ما در مسیرشان مشاور نداشتند.

حمایت بسیج سیستان از آقای مخترع

احسان علیخانی از پدر و مادر جلال دعوت کرد تا وارد قاب “ماه عسل” شوند. مادر جلال گفت: من به حضور جلال احتیاج داشتم و حتی در صورت موفقیت و پول بیشتر در خارج از کشور دوست نداشتم برود. جلال گفت: من به خوزستان رفتم، اما تحویلم نگرفتند و ۳ میلیون تومان پول شرکت در مسابقات را برای من تأمین نکردند. استان دار سیستان و بلوچستان و بچه های دانشگاه زابل و آقای دکتر ده مرده به من پول دادند و پدرم ۱۵ میلیون وصیغه برای سربازی را از طریق یکی از دوستانش تأمین کرد. من در مسابقات شرکت کردم و مدال طلا گرفتم. حاج آقا حسین طائب و بچه های یکی از شرکت های دانش بنیان که من را جذب کردند و در تهران خانه و ماشین در اختیارم قرار دادند. امکان تحصیل خواهرانم را در تهران فراهم کردند. مرکز نخبگان آزمایشگاه بسیج تازه راه افتاده بود و تنها از طریق بسیج حمایت شدم و در نهایت مدال هایم را به شهدای تاسوکه در سیستان و بلوچستان اهدا کردم.

مخترعان ایران راز موفقیت بیوگرافی جلال سجادی اختراعات جلال سجادی آموزش پولدار شدن
اختراعی که مشکل را حل می کند

علیخانی از جلال خواست تا راجع به اختراع پهکواد توضیح دهد. جلال سجادی عنوان کرد: ما کوادراتور و پهپاد داریم. جلال با اشاره به اولین اختراعش گفت: یکی از بچه های ما برای بالارفتن از پله با ویلچر اذیت می شد و من به این فکر کردم که چه کمکی می توانم به او بکنم و ویلچر بالارو از پله را اختراع کردم. اختراعات من راجع به علمی بوده که من داشتم و نیازی که در جامعه وجود داشت. به نظرم با اختراع باید مشکلات را حل کرد. پهکواد هم همین است. شناسایی و کارهای امداد و نجات از جمله کارهایی است که به وسیله پهپاد انجام می شود. باندی برای پریدن و باندی برای نشستن می خواهد. برای جلوگیری از زمین خوردن سرعتش باید از یک حدی بیشتر باشد. اما کوادراتور یک پرنده عمودپرواز است که مداومت پروازی نداشته است. من پهکواد را به گونه ای طراحی کردم که بدون نیاز به باند پرواز می کند و این امکان را دارد که در نقطه دلخواه در آسمان ثابت بماند. و مداومت پروازی این پرنده ها بیشتر از ۲۰ دقیقه نبود که من به ۱۰ ساعت رساندم. وی افزود: در حال حاضر روی طرح شیرین کردن آب های شور کار می کنیم تا دستگاه مربوطه را سازگار با محیط کنیم.

بدون سهمیه به دانشگاه رفتم

احسان علیخانی از پدر جلال پرسید: فکر می کردید پسرتان روزی تبدیل به چنین مخترع بزرگی بشود که کشور به او افتخار کند؟ آقای سجادی بیان کرد: از اول چنین فکری نمی کردیم. تا اینکه در مسابقات جهانی شرکت کرد و  مدال و تشویق و عنوان جوان ترین مخترع را کسب کرد. با وجود اینکه پدر و مادر جلال تا کلاس نهم درس خواندند تمام فرزندانشان در رشته های پزشکی تحصیل کرده و به جز جلال دو برادر دیگر او نیز مخترع هستند. جلال اعلام کرد: پدرم تا به حال دو بار پیوند کلیه انجام داده است. امروز، بعد از اینکه ما تحصیلات مان را تمام کردیم، پدرم آزمایش انجام داد و مشخص شده شیمیایی است و به همین دلیل هر بار کلیه اش را از دست داده است. ولی ما از سهمیه استفاده نکردیم. علیخانی گفت: کسی مشکلی با این موضوع ندارد، این یک بحث قدیمی است کسی بخواهد معامله هم بکند هیچ وقت حاضر نمی شود در ازای تحصیل رایگان و بدون کنکور در دانشگاه از جان و سلامتی پدرش بگذرد. وی به عنوان سؤال پایانی پرسید: با توجه به بحث جدی مهاجرت معکوس که می تواند درد کشور ما را درمان کند، تو بعد از جدایی از روستایی که در آن متولد شدی، برای روستا و شهر و خطه ات چه کاری حاضری انجام بدهی؟ جلال پاسخ داد: دوست دارم برگردم و کاری کنم که تمام جوان های آنجا مشغول به کار بشوند. وی همچنین از حاج آقا سام، مهندس رازدشت، آقای حسنی و دکتر زمانی که در این راه به او کمک کرده بودند تشکر کردند. جلال حسینی اذعان داشت: من یک پارتی خیلی قوی داشتم که همه ما می توانیم داشته باشیم. پارتی من خدا بود. با خدا معامله می کردم و پشتوانه من خدا است.

دانلود فیلم ۹۴ مگابایت

مخترعان ایران راز موفقیت بیوگرافی جلال سجادی اختراعات جلال سجادی آموزش پولدار شدن

سمت راست: جلال سجادی،مهمان امروز ماه عسل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺨﺘﺮﻋﺎﻥ ﺑﺮﺗﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۲۰۱۶ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﻪ ﮐﺴﺐ ﻣﺪﺍﻝ ﻃﻼ ﺩﺭ ﺭﺷﺘﻪ ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ ﻭ ﻣﺪﺍﻝ ﻧﻘﺮﻩ ﺩﺭ ﺭﺷﺘﻪ ﭘﺰﺷﮑﯽ ﻣﺴﺎﺑﻘﺎﺕ ﻋﻠﻤﯽ ﮊﻧﻮ ﺳﻮﺋﯿﺲ ﺷﺪ.

سمت چپ : سید صفدر حسینی، رییس برکنارشده صندوق توسعه ملی هر دو اهل روستای سادات حسینی از توابع دهدز و ایذه خوزستان

 


ادامه مطلب ...

بیوگرافی رضا ایرانمنش (مهمان خندوانه) +مصاحبه ، ازدواج و فرزندان

بیوگرافی رضا ایرانمنش (مهمان خندوانه) +مصاحبه ، ازدواج و فرزندان

رضا ایرانمنش گفت: من تقریباً ۱۷ بار به کما رفتم، ۴ سال پیش هم ‌یک بار مرگ مغزی شدم. شاید باورتان نشود اما من ۴ ساعت کاملاً مرده بودم. مرا به سردخانه بردند و بعد از ۴ ساعت دوباره برگشتم.

همسر رضا ایرانمنش مهمانان خندوانه مصاحبه بازیگران فرزندان رضا ایرانمنش رضا ایرانمنش و دخترش بیوگرافی رضا ایرانمنش آخرین اخبار از رضا ایرانمنش

رضا ایرانمنش در خندوانه

رامبد جوان در برنامه خندوانه میزبان رضا ایرانمنش بود, این بازیگر گفت دوست دارم برگردم به زمانی که به کما رفته بودم و از حس و حالش در آن زمان تعریف کرد.

ایرانمنش در خصوص فعالیت این روزهای خود گفت:مدت بسیاری است که بیکارم. در دو سال اخیر پیشنهادهایی داشتم که قابل کار کردن نبود.
وی ادامه داد:تنها راه امرار معاش من از طریق بازیگری است؛ هیچ کار دیگری بلد نیستم. البته ناشکری نمی کنم چون خداوند است که روزی را فراهم می کند.

رضا ایرانمنش بازیگر و کارگردان

در ادامه برنامه، ایرانمنش گفت من و اصغر فرهادی، سعید آقا خانی، حمید فرخ نژاد همگی در دانشگاه تهران هم کلاس بودیم. زمانی که اصغر شروع به کار کرد، از بچه های دانشگاه دعوت به همکاری نمود.

ایرانمنش در پاسخ به سوال جوان پیرامون کاندیدا شدن خود عنوان کرد:من برای فیلم «سجاده های آتش» کاندیدای دریافت سیمرغ بهترین بازیگر شدم. آن سال رقبای من استاد انتظامی، اکبر عبدی، مرحوم خسرو شکیبایی بودند و برای من باعث افتخار بود کنار این عزیزان قرار بگیرم.

بازیگر سریال «وفا» در خصوص نزدیک بودن فضای فیلم های جنگی به واقعیت آن دوران اظهار داشت:متاسفانه هنرمندان ما خیلی کم توانستند فضای جنگ واقعی را نشان بدهند؛ البته کارهای خوب هم داشتیم. کارگردان هایی که خود در جبهه های نبرد حضور داشتند، توانستند تصویر باورپذیری را به مخاطب ارائه کنند. من از همین جا دست تک تک جانبازان را می بوسم؛ اسم جانباز روی من گذاشتند اما همیشه گفتم که من فقط این عنوان را یدک می کشم.

رضا ایرانمنش در برنامه خندوانه

  وی در خصوص حال و هوای خود بیان کرد:قبل از سال ۹۵ بیماری و بیکاری به من غلبه کرد. وضعیت جسمی و روحی خوبی نداشتم. از ۲۶ فروردین ۹۵ خداوند نیروی دوباره ای به من داد و عصا را کنار گذاشتم. اکنون با قدرت پیگیر کارهایم هستم.
ایرانمنش در پاسخ به سوال جوان در خصوص اینکه اگر امکان جابه جایی زمانی برایش باشد، به چه دورانی می رود گفت:
ده سال پیش به کما رفتم؛ فضای خیلی خوبی بود. نمی دانم برزخ بود واقعا! اینقدر حس خوب و سبکی داشتم که انگار روی ابرها بودم. در فیلم هایی که بچه ها از زمان برگشت من به حالت احیا در آی سی یو گرفتند، من با اصرار گریه می کنم در آن فضا بمانم. اگر زمانی را بخواهم انتخاب کنم، دوست دارم به همان لحظات برگردم.
وی در خصوص چگونگی جانباز شدن خود اظهار داشت:ما در عملیات والفجر ۴ در منطقه پنج زین عراق تپه هایی را تصرف کردیم. یک جایی سنگر می کندیم که ما را غافلگیر کردند و من در آن اوضاع تیر خوردم؛ اما متوجه نشدم تا اینکه یکی از بچه ها بهم گفت تیر خوردی. من گفتم نه؛ دیدم خون و خاک با هم مخلوط شده. روی شلوارم مثل گل شده بود و زمانی که آن لحظه را دیدم افتادم و دیگر نتوانستم حرکت کنم (خنده). یکی از دوستانم من را با خود به منطقه امن برد.
 همسر رضا ایرانمنش مهمانان خندوانه مصاحبه بازیگران فرزندان رضا ایرانمنش رضا ایرانمنش و دخترش بیوگرافی رضا ایرانمنش آخرین اخبار از رضا ایرانمنش

«رضا ایرانمنش» بازیگر سینما و تلویزیون در روزهای پایانی فروردین‌ماه ۱۳۹۱ به کما رفت. این خبر بسیاری را متأثر کرد، اما خوشبختانه ۲۵ فروردین به هوش آمد.

این هنرمند جانباز با رویی خوش از ما استقبال و با خوش‌طبعی مثال‌زدنی حرف‌های تلخی را برایمان روایت کرد. ردپای درد‌دل‌هایش را می‌شد به وضوح بر تاول دست‌‌هایش دید.

مشروح این گفت‌وگو در ذیل می‌آید:

آقای ایرانمنش، چند روز در کما بودید؟ وضعیت فعلی‌تان چگونه است؟

– ایرانمنش: از ۲۱ فروردین ۴ روز در کما بودم، تازه برگشتم اما حالم خوب است، من با این بیمارستان انس گرفته‌ام.

البته یک ساعت و نیم پیش هم از درد مچاله شده بودم، من در این بیمارستان به سکوت معروفم، یعنی اظهار درد نمی‌کنم. نیمه‌های شب هم که سوزش و خارش شدید مغز استخوان، به جانم چنگ می‌زد، دلم نیامد دکترم را بیدار کنم و تا صبح با بیماری دست به گریبان بودم.حضور شما و یکی از دوستانم برایم تسلی‌بخش و آرامش‌دهنده بود.

‌* چند فیلمنامه‌ام را در همین اتاق بیمارستان نوشته‌ام

نمی‌دانم تا چه حد مطلع هستید اما اگر دز تزریق مرفین را در بیماران شیمیایی مدام بالا ببرند، کم‌کم اثرگذاری این دارو در بدن بیمار کم‌رنگ می‌شود و در کاهش درد موثر نیست.

به نظر من بهترین راه تحمل درد یا حتی فراموش‌کردن آن، سرگرم بودن به کاری است.

من دور تا دور اتاقم را با خطاطی‌ها دست‌نویس خودم پر می‌کنم. نقاشی می‌کشم و حتی چند فیلمنامه را در همین بیمارستان نوشته‌ام.

‌ * آن‌قدر در این بیمارستان بوده‌ام که می‌گویند سهامدار شده‌ای!

اینکه می‌گویید انس گرفته‌اید، مگر برای چندمین‌بار است که در بیمارستان «آتیه» بستری می‌شوید؟

– ایرانمنش: اگر تمام دفعات را حساب کنم، تقریباً ۹ سال است که دائم در حال رفت و آمد در این بیمارستان هستم، (می‌خندد و ادامه می‌دهد) تمام پرسنل این بیمارستان را می‌شناسم، به تمام اتاق‌های آن سرکی کشیده‌ام، دکتر معالجم «علیزاده» می‌گوید: ایرانمنش آنقدر که اینجا بوده جزو سهام‌داران این بیمارستان است. در حقیقت من یک دوره پزشکی کامل در این بیمارستان گذرانده‌ام.

 آقای ایرانمنش، ازفیلمنامه سخنی به میان آمد، ما خبری را شنیدیم که شما برای یک تله‌فیلم قرارداد بسته‌اید دراین باره‌ برایمان بگوئید؟

– ایرانمنش: عطا سلیمانیان فیلمنامه‌ای برای ارائه به گروه تاریخ و فرهنگ و هنر شبکه دو نوشته بود، مدتی از آن گذشت و بالاخره این پروژه به من واگذار شد به محض مرخصی از بیمارستان ساخت آن را شروع می‌کنم، راستی یکی از ساخته‌هایم به اسم فرزند پارس قرار است ۸ اردیبهشت از شبکه اول سیما پخش شود. امیدوارم کار قابل قبولی باشد.

* تا زنده‌ام، بازی می‌کنم

با وضعیت جسمی و بیماری شیمیایی‌، بازی در فیلم و کارگردانی برایتان مشکل نیست؟

– ایرانمنش: نه سخت نیست. تا زنده باشم، بازی می‌کنم .ما بیرون هم باشیم همین درد را داریم. من توصیه‌ام به همرزمانم این است که مقاومت کنند.

این بیماری و درد یادگار جنگ است. من با تمام سختی‌ها آن را دوست دارم. ما نباید فراموش کنیم که چه کسی بوده‌ایم و چرا جنگیده‌ایم، شاید بهتر باشد زیاد درگیر امور دنیا نشویم.

* هر روز به گلوله‌‌ای که از کمرم درآوردند، نگاه می‌کنم

نکته‌ جالبی است که شما از درد و بیماری با «عنوان یادگاری» یاد می‌کنید.

– بله، سال گذشته یک گلوله را از کمرم در آوردند. باور کنید هر روز در دفتر کارم به آن نگاه می‌کنم، دوستش دارم . به آن تعلق‌خاطر دارم. به نظرم این دردها و یادگاری‌ها به نوعی جلوی گناه را می‌گیرد، هشدار است.

ما همیشه در جمع هم رزمانمان که صحبت می‌کنیم حسرت می‌خوریم که چرا همان زمان شهید نشدیم و هر دفعه به این نتیجه می‌رسیم و فارغ از لیاقت شاید وظیفه‌مان بوده که بمانیم تا آن‌چه که دیدیم بازگو کنیم.

همسر رضا ایرانمنش مهمانان خندوانه مصاحبه بازیگران فرزندان رضا ایرانمنش رضا ایرانمنش و دخترش بیوگرافی رضا ایرانمنش آخرین اخبار از رضا ایرانمنش

* مُردم، به سردخانه رفتم اما دوباره برگشتم!

آقای ایرانمنش، شما چندین بار به کما رفته اید،‌ از این حالت خود خاطره‌ای هم دارید؟

– ایرانمنش: من تقریباً ۱۷ بار به کما رفتم، ۴ سال پیش هم ‌یک بار مرگ مغزی شدم، شاید باورتان نشود اما من ۴ ساعت کاملاً مرده بودم. مرا به سردخانه بردند و بعد از ۴ ساعت دوباره برگشتم.

* ‌صدای بوق دستگاه می‌گوید که برگشته‌ام

از آن مرگ ۴ ساعته نکته‌ای به خاطر ندارید؟

– ایرانمنش: خیر اما ۲ بار از دفعاتی که به کما رفته بودم، خاطرات واضحی را به یاد دارم، احساس می‌کردم در خلأ هستم، می‌توانستم خیلی سریع به هر جا که اراده کنم بروم. اما دلم نمی‌آمد از کنار جسمم آن طرف‌تر بروم، مثل یک رویا بود.

یکی از بچه‌ها از به‌هوش آمدن من – بعد از یک ماه بی‌هوشی- فیلم گرفته بود، در فیلم دیدم که گریه و التماس می‌کنم و همه را به قرآن قسم می‌دهم که نمی‌خواهم برگردم ، من سبک و رها بدون هیچ دردی در ابرها بودم، اما هر لحظه به زمین نزدیک‌تر می‌شدم دلم نمی‌خواست برگردم. اما بالاخره برگشتم و دوباره سنگین شدم دوباره دردها برگشتند (آهی می‌کشد، آب دهانش را قورت می‌دهد) و ادامه می‌دهد قبل از هوشیاری کامل صدای بوق دستگاه‌ها به من یادآوری می‌کردند که برگشته‌ام و می‌فهمم دوباره به «آتیه» آمده‌ام.

گویا در این چند روز سرتان شلوغ بوده است، همرزمانتان به دیدنتان آمده‌اند؟

– ایرانمنش: بله حتی یکی از همرزمانم، قبل از آمدن شما تماس گرفت و گفت: «رضا، چرا تکلیف ما را روشن نمی‌کنی، بالاخره رفتنی هستی یا ماندنی؟!»

من گفتم تا پیش شهدا می‌روم آن‌ها می‌گویند یا جای ما اینجاست یا جای این، و باز هم من را برمی‌گردانند!

 همسر رضا ایرانمنش مهمانان خندوانه مصاحبه بازیگران فرزندان رضا ایرانمنش رضا ایرانمنش و دخترش بیوگرافی رضا ایرانمنش آخرین اخبار از رضا ایرانمنش

با چه نوع گازی شیمیایی شدید؟

– ایرانمنش: خردل و اعصاب.

 

در کدام عملیات‌دچار جراحت شیمیایی شدید؟

– ایرانمنش: من یک هنرمند بودم که در جزیره مجنون شیمیایی اعصاب و در کربلای ۵ و باز پس دهی فاو خردل نصیبم شد.

 

* ماجرای ساجد لشکری که در سجده شهید شد

 آقای ایرانمنش از همرزمان شهید خود خاطره‌ای در ذهن دارید که ماندگارتر باشد؟

– در لشکر دوستی داشتیم به نام «یوسف شریف» به ساجد لشکر معروف بود. چون همیشه در حال سجده بود هر جای خلوت را که پیدا می‌کرد برای شکرگذاری به سجده می‌رفت.

یک شب که من با یکی از دوستانم خود را برای عملیاتی آماده می‌‌کردیم-نمی‌دانم چرا- اما احساس کردم قرار است برای ساجد لشکر اتفاقی بیفتد. بنابراین من پشت سر او به راه افتادم. بالاخره عملیات تمام شد ما خط را شکسته بودیم، هوا آفتابی بود باید مسافتی بین ۲۰۰ متر را می‌دویدم تا به یک خاکریز برسیم. من صدای زوزه‌ی گلوله‌هایی را که از کنار سرم می‌گذشت می‌شنیدم آنقدر آتش زیاد بود که کلاه آهنی‌ام از سرم افتاد. یک دفعه ساجد لشکر را دیدم میان آن همه ترکش و آتش زانو زد و به سجده افتاد. در همان حال که داشتم فیلم می‌گرفتم در ذهنم گفتم «توی این اوضاع، سجده کردنت چیه آخه» که یک دفعه دیدم به عقب برگشت و کلاه از سرش افتاد. جلو رفتم یک گلوله وسط پیشانی‌اش خورده بود به طور طبیعی باید به عقب پرت می‌شد اما او به سجده در آمده بود.

بعدها در وصیت‌نامه‌اش خواندم که نوشته‌بود خدایا بچه‌های لشکر من را ساجد لشکر صدا می‌زنند من خجالت می‌کشم اما اگر تو من را از کوچکترین سجده کنندگان قبول داری دلم می‌خواهد به حالت سجده به دیدارت بیایم و دیدم که دقیق همین اتفاق افتاد.

 

‌* خیلی از جانبازان به نان شب‌شان هم محتاجند

 * آقای ایرانمنش هزینه‌های بیمارستان را چگونه پرداخت می‌کنید؟

– من سهمیه۵۰ درصد جانبازی دارم، آنقدر که ما برای گرفتن پول و هزینه دوندگی می‌کنیم، با پرداخت هزینه‌ها آنقدر تفاوت ندارد، البته چند روز پیش که آقای حسینی وزیر ارشاد به ملاقاتم آمده بودند صحبت کردند که روال آسان‌تر شود اما مسئله من نیستیم موضوع این است خیلی از جانبازان به نان شب خود نیز محتاج‌اند.

به عنوان مثال شاید رسانه‌ها آقای حسینی و … من نوعی «رضا ایرانمنش» را بشناسند اما خیلی از جانبازان هستند که وضعیت به مراتب وخیم‌تر از من دارند و کسی آن‌‌ها را نمی‌شناسد و صدایشان جایی نمی‌رسد.

اصلاً یک سوال برای من پیش آمده که درصد جانبازی را چطور محاسبه می‌کنند؟ این افراد محاسبه‌گر چه کسانی هستند؟ من می‌دانم هم این طرف میز جانبازان هستند و طرف دیگر میز هم باز هم از اهالی جنگ‌اند. حال چرا این قدر بی‌انصافند، نمی‌دانم! مَثَل ما مَثَل درختانی است که بیشتر از تیغه آهنی تبر از دسته چوبی آن می‌تواند که هم‌جنس آن‌هاست.

من چند سال پیش به یک کمیسیون پزشکی مراجعه کردم در آن جانبازی اصفهانی با کت و شلوار و عصا به دست ایستاده بود و شلوار او تا لگن تا شده بود. آقایی که پیشت میز بود به آن جانباز گفت «تا کجای پایت قطع شده» (حالا می‌دید که شلوارش تا لگن تا شده) اما اصرار داشت و حتی گفت شلوارت را در بیاور تا ببینم تا کجای پایت قطع است.

(آخر من نمی‌دانم چطور کسی می‌تواند درصد جانبازی تعیین کند؟ واقعا با چه معیاری؟) من در آن وضعیت خیلی ناراحت شدم و خطاب به آن مسئول گفتم باید از آن جبهه‌ای که رفته‌ای خجالت بکشی، و بعد از این اتفاق دیگر به کمیسیون پزشکی نرفتم.

حتی ما جانبازان یک طرح ترافیک ساده هم نداریم، خود من وقتی که خواستم طرح بگیرم گفتند باید درصد جانبازی‌ات ۷۰ درصد باشد، اما دوستان گفتند به کمیسیون پزشکی نرو، چون دستور است که درصدهای جانبازی را کم کنند!

***** مصاحبه در سال ۱۳۸۷

رضا ایرانمنش سال ۱۳۴۶ در جیرفت کرمان متولد شد، مانند تمامی اهالی دیار جنوب خونگرم و مهربان، سخاوتمند و پرتلاش. دغدغه‌اش هنر بود و پیشه‌اش هنرمندی.سال ۱۳۶۹ مدرک فوق‌لیسانس کارگردانی را از دانشگاه تربیت مدرس کسب کرد. سال ۱۳۷۲ برای بازی در فیلم «سجاده آتش» کاندیدای بهترین بازیگر نقش اول مرد جشنواره دوازدهم فجر شد، به طور کلی بازی در حدود ۶۵ سریال و فیلم سینمایی را تجربه کرده و اخیرا نیز به دلیل مساعد نبودن شرایط فیزیکی بیشتر به نوشتن فیلمنامه و تهیه‌کنندگی و البته کارگردانی پرداخته است.

«زیربارند درختان که تعلق دارند

ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد»

از زیر یقه پیراهنش یادگاری‌های گاز خردل را می‌توانستی به وضوح مشاهده کنی.

و آن زنجیر نقره‌ای رنگ چیزی نبود جز پلاکی که هنوز بر گردن خود آویخته بود.

او در عملیات‌ والفجر مقدماتی، والفجر ۳، والفجر ۴، کربلای ۱، کربلای ۲، کربلای ۴، مرصاد و فاو شرکت داشت و در عملیات والفجر ۸ به علت استشمام گاز خردل به درجه رفیع جانبازی نائل آمد.

زمانی که از رضا ایرانمنش سوال کردم شادترین لحظه زندگی تو چه زمانی بوده است؟ صندلی خود را چرخاند و پشت به من بدون صدا گریه کرد که این لحظه را به خاطر دلبستگی و اتصال او به دوران دفاع مقدس هیچ وقت فراموش نخواهم کرد.

گفت: به این تصویر نگاه کن!

و من با تعجب به یکی از تصاویری که روی دیوار دفترش نصب شده بود، نگاه کردم؛ آنها چند پاسدار بودند!

رضا گفت: آیا می‌توانی تشخیص بدهی کدام یک فرمانده است؟

می‌دانی کدامشان سرباز است؟

اگر الان آمریکا جرات حمله به ایران را ندارد فقط به خاطر همین رشادت‌ها و خون‌هایی است که در هشت سال دفاع مقدس ریخته شده است. برای ساخت یک فیلم دفاع مقدس باید ده‌ها نفر را دید و واسطه کرد ولی برای ساخت فیلم‌های بی‌محتوا و پوچ میلیون‌ها تومان سرمایه‌گذاری و سریعا اکران و پخش می‌گردد.

به نظرش، لذت زندگی را از خانواده‌اش سلب کرده و آنها آنقدر صبورند که خم به ابرو نمی‌آورند.همسرش را حضور خدا در کنارش و علی و غزل را دو هدیه باارزش از جانب پروردگار متعال برای زندگی دنیوی خود محترم می‌شمرد.

چهارده سال بیشتر نداشت که راهی جبهه‌های جنگ شد اما به راستی او از جنگ چه تصویری در ذهن داشت که این چنین عطای زندگی را به لقایش بخشید و رفت؟

چه تصویری از مرگ در ذهنتان ساختید؟

ایرانمنش: چهار سالم بود که یکی از بچه‌های فامیل فوت کرد و من با همون سن کم شاهد تمام مراحل غسل او بودم، آرامش او در آن لحظات هرگز از ذهنم پاک نمی‌شه. همیشه به این مقوله صادق، راستگو و عزیز فکر می‌کنم و برایم عزیزتر از زندگی است. دوست دارم هر چه زودتر از ایستگاه زندگی بگذرم و به آرامش حقیقی برسم.

اما فکر کردن زیاد به مرگ، ناامیدی و ناشکری نمی‌آورد؟

ایرانمنش: شهید باکری در وصیت‌نامه‌اش نوشته: بچه‌هایی که در جنگ حاضر شدند پس از جنگ به سه دسته تقسیم می‌شوند، اول شهدا، دوم کسانی که از جنگ سالم بر می‌گردند و ممکن است غرق در دنیا و مادیات می‌شوند و صداقت و خاکی بودن آن دوره را فراموش می‌کنند و سوم کسانی که شهید نشدند اما دنبال مادیات هم نمی‌روند و در غم فراق به سر می‌برند و در حسرت جا ماندن از قافله آنقدر می‌مانند تا دق کنند. تا امروز امیدوار هستم که جزء دسته سوم بوده باشم، اما دنیا آنقدر فریبنده است که امکان گرفتار شدنم هست، دوست دارم پیش از آنکه به دسته دوم بپیوندم به آرامش برسم.

چه سالی ازدواج کردید و حاصل این ازدواج؟

ایرانمنش: سال ۶۵ ازدواج کردم و حاصل این زندگی پسری بیست ساله و دختری یازده ساله است.

همسر رضا ایرانمنش مهمانان خندوانه مصاحبه بازیگران فرزندان رضا ایرانمنش رضا ایرانمنش و دخترش بیوگرافی رضا ایرانمنش آخرین اخبار از رضا ایرانمنش

و نقش خانواده در زندگی شما؟

ایرانمنش: گویند «سنگ لعل شود در مقام صبر/ آری شود ولیکن به خون جگر شود،»

این خانواده است که همراه با من دردهای شبانه را تحمل می‌کند و دم بر نمی‌آورد. همسرم همیشه برایم نمونه‌ای خوب از صبر و ایثار است، من بیشتر ماه‌های سال را عوض این‌که در خانه باشم در بیمارستان سپری می‌کنم، از این رو نقش آنان در زندگی من وصف‌ناشدنی است.

دخترها معمولا ارتباط نزدیک‌تری با پدر دارند. دخترتان با این قضیه چطور کنار می‌آید؟

ایرانمنش: بیشترین اعتراض را در این زمینه اولیای مدرسه او می‌کنند، از این بابت که در سال چندین بار تماس می‌گیرند تا کاری کنیم دخترم کمتر با حال و روز من ارتباط پیدا کند چون او از زمانی که با دفتر نقاشی آشنا شده مدام پدر مجروحش را با زخم‌های زیاد به تصویر می‌کشد و هر وقت خبری را مبنی بر شهادت جانبازان می‌شنود به شدت از لحاظ روحی به هم می‌ریزد و همیشه مضطرب است ‌که روزی پدرش نیز این‌گونه رخت سفر ببندد.

آیا برای گرامیداشت کسانی که از خود گذشته‌اند تنها یک هفته با عنوان دفاع مقدس کافی است؟

ایرانمنش: در این مورد فقط باید فرهنگسازی شود تا نسل‌های بعد هم با ارزش‌ها آشنا شود. در تمام کشورهایی که دوره‌ای را در جنگ بوده‌اند تندیسی به یاد سربازان جنگ ساخته‌اند، ما نمی‌توانیم با تولید تنها چند فیلم که سالی چند ده بار آنها را می‌بینیم حق مطلب را ادا کنیم. اگر ما همه روزهایمان را به آنها اختصاص دهیم باز هم کاری نکرده‌ایم هر چند هیچ کدام از قهرمانان جنگ احتیاج به ترحم ندارند، آنها وقتی از جانشان گذشتند یعنی از همه چیز گذر کردند.

فیلم‌ های رضا ایرانمش

  • موج و صخره (مجموعه تلویزیونی) (۱۳۹۰)
  • ستایش (مجموعه تلویزیونی) (۱۳۸۹)
  • وفا (مجموعه تلویزیونی) (۱۳۸۵)
  • تلفن (۱۳۷۸)
  • ترور (۱۳۷۶)
  • کمین (۱۳۷۵)
  • دکل (۱۳۷۴)
  • آخرین شناسایی (۱۳۷۲)
  • سجاده آتش (۱۳۷۲)

 

آخرین اخبار از رضا ایرانمنش بیوگرافی رضا ایرانمنش رضا ایرانمنش و دخترش فرزندان رضا ایرانمنش مصاحبه بازیگران مهمانان خندوانه همسر رضا ایرانمنش


ادامه مطلب ...