چکیده
جریان سلفیگری تکفیری که با حمایت استعمار روز به روز در جهان اسلام در حال گسترش است، آسیبها و مشکلات زیادی را برای مسلمانان در پی داشته است. هدف اصلی دشمنان اسلام در پس این حمایتها علاوه بر سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن، معرفی اسلام به عنوان نماد خشونت و افراطگری است تا جایی که مسلمانان را مساوی تروریست میخوانند. پاکستان از جمله کشورهای اسلامی است که سالها قربانی سیاستهای تفرقه انگیز دشمنان و مسلمان نماهای سلفی تکفیری شده است. ظهور و بروز فرقههای تکفیری در این کشور کهن و بزرگ اسلامی با جریانهای سیاسی- مذهبی حاکم و تأثیرگذار پیوند عمیق خورده و حاکمیت سیاسی پاکستان در برههای از زمان در ترویج و تبلیغ برخی از این فرقهها نقش اساسی داشته است که پیامدهای آن هنوز مشاهده میشود. برخی گروههای سلفی پاکستان که گاه به صورت حزب سیاسی با نفوذ، گاه به صورت گروه تروریستی، یا به صورت فعالیتهای فرهنگی عمل میکنند عبارتاند از: دیوبندی، بریلوی، القاعده، سپاه صحابه، طالبان، لشکر جهنگوی، لشکر طیبه و ... . بخش قابل توجهی از خشونتهای عملی این گروهها از قبیل کشتارهای بی رحمانه، عملیاتهای انتحاری، تخریب اماکن مقدس و ... ناشی از جهل علمی و ناآشنایی آنها با اسلام ناب محمدی است که به دروغ تحت لوای نام سلف انجام میپذیرد.
کلید واژه : پاکستان، تکفیری، سلفیگری، طالبان، القاعده، سپاه صحابه، وهابیت، دیوبندی، لشگر جهنگوی.
مقدمه
جریان سلفیگری تکفیری روز به روز در سطح جهان اسلام گسترش مییابد و به تبع آن فعالیتهای مختلف افراطی به نام اسلام گرایی نیز افزایش یافته است که سر بریدن و کشتارهای گروههای تکفیری در سوریه، پاکستان، عراق و ...، ماحصل ترویج عقاید این جریان است. پاکستان به جهات مختلف اهمیت دارد، ولی برای آنکه بحث روشن تر شود ابتدا به تاریخ پیدایش و چگونگی شکلگیری و کالبد شکافی تکفیر اشاره میکنیم. تبارشناسی جریانهای تکفیری، که به ریشه یابی اندیشههای تکفیری و تاریخ و چگونگی پیدایش آنها میپردازد، در روشنگری و پرده برداری از چنین جریانهایی که به نام سلف انجام میشود اهمیت فراوانی دارد؛ زیرا شناخت این اندیشهها در طول تاریخ و حلقه پیوند این اندیشهها با یکدیگر چهره واقعی آنها را برملا میسازد. همچنین اشارهای گذرا به کارنامه جریانهای تکفیری در پاکستان، از قبیل جنایتها و هدم آثار اسلامی و خسارتهایی کهاین جریانها بر جهان اسلام وارد کردهاند، میتواند مسلمانان را برای مقابله با این گروههای ساختگی متحد کند و جلوی آسیبهای بیشتر را بگیرد.
پاکستان قربانی افراطگری سلفی تکفیری
مروری هرچند گذرا به تاریخ پاکستان راه شناسایی بهتر جریانهای تکفیری در این کشور بزرگ اسلامی را هموار میکند. پس از جدا شدن پاکستان از هند در 1947، متأسفانه کشور پاکستان به بهشت جریانهای تکفیری تبدیل شد و آنها با تمام توان به کشتار مسلمانان پرداختند و در سالهای اخیر این جنایتها ابعاد گستردهتری پیدا کرده است. مردم مظلوم پاکستان به نام اسلام سلفی سالهاست که در آتش تکفیر و بی رحمی میسوزند و این کشور جولانگاه آدم کشان وهابی سلفی تکفیری شده است. با این حال تاکنون تحقیق جامعی درباره ماهیت گروههای تروریستی و رهبران این اندیشه و حامیان خارجی آنها و برآورد خسارتهای ناشی از آن نشده است. تبلیغ وهابیت سلفی تکفیری در کشورهای اسلامی، مخصوصاً پاکستان، از جهات مختلف مسئلهای جدّی است. این جریان سازی فرقهای، غیر از انحرافهای اساسی، ابزاری در دست استعمارگران و سیاستهای شیطانی آمریکا و انگلستان است و یکی از عوامل اصلی ایجاد اختلاف بین مسلمانان محسوب میشود که نمونههای آشکار آن را در پاکستان مشاهده میکنیم. ایجاد تفرقه در دنیای اسلام، خواست استکبار جهانی به سرکردگی آمریکا و صهیونیسم است و در اثر وجود اختلافها و تشدید آن، دشمنان اسلام بیشترین بهره برداری را از ذخایر مادی و معنوی کشورهای اسلامیکردهاند. آنها با ایجاد اختلاف و فرقه سازی جهان اسلام را به خود مشغول کردهاند و کشورهای تأثیرگذار، از جمله پاکستان، را به گونهای درگیر جنگ و کشتار کردهاند تا خطری متوجه آنها نباشد. هرچند تاریخ اسلام شاهد چنین جریانهای تفرقه افکنانه در طول تاریخ بوده و گروههایی چون خوارج به برترین شخصی جهان اسلام امام علی (علیه السلام) نیز نسبت کفر و خروج از دین را دادهاند، اما در شرایط کنونی اختلافات ناشی از جهل به مبانی اسلام و ناآشنایی با فقاهت، جهان اسلام را با خطری بزرگ مواجه ساخته و مسلمانان را به خود مشغول کرده است. آشکار ساختن چنین برداشتهای ناصواب از دین در پرتو مفهوم شناسی واژههای تأثیرگذاری چون «اسلام» و «کفر» است.
مفهوم شناسی تکفیر و تکفیری
«تکفیری» عنوانی است که به فرد یا جریانی اطلاق میشود که غالباً برخاسته از قرائتهای مختلف سلفی وهابی، مسلمانان را به صرف آنکه با آنها هم عقیده نیستند، برخلاف معیارهای شرعی شناخته شده، متهم به کفر و خروج از دین میکنند. کافر خواندن مسلمانان یا اصولاً مذاهب اسلامی، پیامدها و واکنشهای عملی مهمی در جوامع اسلامیدارد. چنان که فتاوای تکفیری در پس بسیاری از اقدامات تروریستی در جهان اسلام، از جمله پاکستان، قرار دارد. یکی از پرسشهای اساسی این است که آیا نسبت دادن کفر به برخی مسلمانان با مبنا و سنت سلف صالح مطابقت دارد؟ آیا چنین اباحه گری افراطی و خشونتهای ناشی از آن توجیه صحیح اسلامی دارد؟ پاسخ این موارد به چگونگی تلقی و برداشت از معنا و حقیقت «کفر» بستگی دارد. «کفر» در لغت، در معنای «انکار» به کار رفته است. زیرا پوشانیدن چیزی، به انکار آن میانجامد. (2) در اصطلاح، «کفر» به صورت مطلق درباره کسی به کار میرود که وحدانیت خداوند، نبوت یا شریعت و یا همه اینها را انکار کند. (3)
از دیدگاه تمامی فقهای شیعه، اگر کسی یکی از ضروریات اسلام را انکار کند، کافر و بیرون از دین است. هیچ مسلمانی، خدا، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، قیامت و دستورهای اسلام را انکار نمیکند. اگر هم نظر و عقیدهای در بین فرقههای اسلامی درباره مسائل مربوط به توحید، نبوت و غیر آن مطرح شده، از ضروریات دین نیست؛ بلکه از مسائل نظری است که انکار آن، به معنای خروج از دین نیست؛ زیرا مسائل غیرضروری که با اجتهاد صحیح انجام شود، انکار آن، خروج از اسلام نیست. برای نمونه، سید کاظم طباطبایی، صاحب عروه میگوید:
کافر کسی است که منکر الوهیت یا توحید یا رسالت یا امری ضروری از ضروریات دین شود. البته انکار ضروری دین، در صورتی موجب کفر میشود که توجه به ضروری بودن آن داشته باشد، به گونهای که انکار آن، به انکار رسالت بازگردد. (4)
محمد کرکی، عالم بزرگ شیعه، نیز مینویسد:
علمای شیعه فرقههای خوارج، غلات، نواصب و اهل تجسیم را نجس میدانند؛ اما فرقههای دیگر، چنانچه یکی از ضرورتهای دین را انکار نکنند، جزء مسلمانان به شمار میآیند. (5)
آیت الله خویی، مرجع تقلید شیعیان نیز میفرماید:
«آنچه در تحقق اسلام دخالت دارد و طهارت و احترام مال و جان و غیر آن دو، بر او مترتب میشود عبارت است از اعتقاد به وحدانیت خدا، نبوت و معاد که فرقههای اسلامی به آن عقیده دارند»؛ (6) «کسی که ولایت را انکار میکند، هر گاه شهادتین را بر زبان جاری کند، حکم اسلام ظاهری را دارد؛ چنان که سیره قطعی ائمه اهل بیت بر طهارت اهل سنت دلالت میکند». (7)
بنابراین، از دیدگاه علمای شیعه، بین طهارت و مسلمان بودن، ملازمه وجود دارد؛ یعنی هر مسلمانی محکوم به طهارت است.
بسیاری از مراجع بزرگ سنی نیز از تکفیر، نهی کردهاند و این نشانگر برائت آنها از چنان نسبتهایی است. از جمله احمد بن حنبل در مغنی المحتاج، (8) خطاب به علمای فرقه جهمیه میگوید: «آنچه شما به آن عقیده دارید، اگر من بپذیرم، کافر میشوم؛ ولی من شما را تکفیر نمیکنم زیرا شما از نظر من جاهل هستید». (9) ابن تیمیه بر آن است که: «وجوب و تحریم و عقاب و ثواب و تکفیر و تفسیق مربوط به خداوند متعال و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است و هیچ کس حق صدور حکم در این موارد را ندارد». (10) طحاوی مینویسد:
شیعیان، اهل قبله هستند؛ و مادام که چیزی در ایشان ندیدهایم، آنها را به کفر و شرک و نفاق متهم نمیکنیم. از درونشان نیز خداوند متعال آگاه است. زیرا ما فرمان داریم که حکم به ظاهر کنیم و از گمان و پیروی از آنچه نمیدانیم، نهی شدهایم. (11)
بنابراین، اعتقاد نداشتن به عدالت صحابه یا همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا بعضی از خلفای نخستین، ملاک کفر نیست؛ حتی اگر هم فرض کنیم که شیعیان آنها را لعن کنند، بالاترین حد آن، معصیت بزرگ و جرمی عظیم است. میان این عنوان و عنوان کفر که موجب جدایی و خارج شدن از دین اسلام است، تفاوت بسیاری وجود دارد. همان گونه که در بسیاری از متون امامان شیعه (علیه السلام) حکم به مسلمان بودن اهل تسنن وجود دارد، و آنها در هر گونه اثری که مترتب بر عموم مسلمانان باشد، همچون شیعیاناند، شیعیان نیز اهل سنت را کافر نمیدانند. (12) بنابراین، همان طور که مشاهده شد، اکثر علمای مسلمان، اعم از شیعه و سنی، به طهارت و اسلام پیروان سایر مذاهب حکم دادهاند؛ اما در هر دو گروه شیعه و سنی، عالمان تندرویی هستند که مصالح اسلام را در نظر ندارند و با حکم و سخن خود، عامل تکفیر و تفرقه میشوند. (13) و متأسفانه بستر بسیاری از کشتارها و جنایات بی رحمانه را در پرتو برداشتهای غلط خود از معنا و حقیقت اسلام و کفر مهیا میسازند. در این خصوص مسئولیت خطیر دانشمندان بصیر مسلمان اقتضا دارد با بیان مبانی و اصول و مسائل اسلام و کفر، راه را بر چنین برداشتهای نادرست ببندند و حساب اصول و ضروریات دین را از فروعات جدا کرده، آتش فتنه و اختلاف را خاموش کنند.
سلفیگری
با توجه به اینکه جریانهای تکفیری به خطا، خود را به سلف نسبت میدهند و نام سلفی بر خود مینهند، شناخت جایگاه و تفاوتهای آنها با منش و روش سلف، اهمیت بسزایی دارد. به عبارت دیگر، جریانهای سلفی انواع مختلفی دارند که فقط گروه کوچکی از آنها تکفیری هستند. تفکیک جریانهای تکفیری از سلفیها امری ضروری است که به تحقیق و بررسی بیشتر نیاز دارد، ولی در این مقال در حد اشاره بسنده میکنیم.
سلفیگری در معنای لغوی به معنای تقلید از گذشتگان، کهنهپرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است، اما سلفیه (اصحاب السلف الصالح) در معنای اصطلاحی آن، نام فرقهای است که تمسک به دین اسلام جسته، خود را پیرو سلف صالح میدانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود، سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، صحابه و تابعین دارند. آنها معتقدند عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است؛ یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فرا گرفت و علما نباید به طرح ادلهای غیر از آنچه قرآن در اختیار میگذارد، بپردازند. در اندیشه سلفیان، اسلوبهای عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و فقط نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نصوص قرآن برای آنها حجیت دارد. (14)
معتقدان به سلف صالح، عقاید خود را به احمد بن حنبل (164-241 ه.ق.) نسبت میدادند. تصاویری که از احمد بن حنبل در منابع مختلف ارائه شده، وی را محدثی سنت گرا و ضد فقاهت و اجتهاد نشان میدهد که از تمسک به رأی تبری میجسته و فقط به قرآن و حدیث استدلال میکرده است؛ و چون در استناد به حدیث بسیار مبالغه میکرده، گروهی از بزرگان اسلام، مانند محمد بن جریر طبری و محمد بن اسحاق الندیم، او را از بزرگان حدیث- و نه از مجتهدان اسلام- شمردهاند. در واقع، ابن حنبل به عنوان محدثی برجسته و پیرو طریقه اصحاب حدیث با هرگونه روش تأویلی و تفسیر متون مخالف بود و با بزرگان اصحاب رأی، سر ناسازگاری داشت. وی مخالفت با سنت را بدعت میخواند و با «اهل الاهواء والبدع» موافق نبود. (15)
آنچه مسلم است، احمد بن حنبل بیش از یکصد و پنجاه سال پیشوای عقاید سنتی- سلفی بود، اما «به طورکلی قشری بودن، متابعت از ظاهر کلام، جمود افکار، تعصب مفرط حنبلیان، دورافتادگی مکتب فقهی ایشان از واقعیت زنده تاریخی و مهجوری از هر آنچه در اجتماع و زندگی روزمره تازه بود، در مجموع، منجر به سقوط و انحطاط این مذهب و کم طرفدار بودن این فرقه شد». (16) پس از مرگ احمد بن حنبل، اندیشهها و افکار وی نزدیک به یک قرن ملاک سنت و بدعت بود، تا اینکه عقاید وی و نیز سلفیگری تحت تأثیر انتشار مذهب اشعری به تدریج فراموش شد. در قرن چهارم هجری، ابومحمد حسن بن علی بن خلف بر بهاری در احیای سلفیگری کوشید، اما در برابر شورش مردم کاری از پیش نبرد.
در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم، احمد بن تیمیه و سپس پیروانش، از جمله ابن قیم جوزی، عقاید حنابله را به گونهای افراطی تر احیا کردند. ابن تیمیه، به عنوان متکلم و مدافع متعصب مذهب حنبلی، با آزاد اندیشی و تأویل مخالف بود و لذا اقداماتش بیش از پیش باعث انحطاط و عقب ماندگی مذهب حنبلی شد. عصر ابن تیمیه، دوره انحطاط و تنزل تفکر فلسفی و استدلال منطقی و همچنین قرن روی آوردن به ظواهر دین و توجه سطحی به معارف خشک و مذهبی دانسته شده است. (17)
احیای سلفیگری افراطی با ظهور وهابیت
در قرن دوازدهم هجری قمری، محمد بن عبدالوهاب نجدی (1115-1206ه. ق.) با طرح مجدد ادعای بازگشت به اسلام اصیل، اندیشه پیروی از سلف صالح را بار دیگر به عرصه منازعات کلامیآورد. او با استناد به حدیث نبوی «بدأ الاسلام غریبا و سیعود غریبا» (18) معتقد بود اسلام اصل نخستین را در غربت یافته است؛ از این رو، وی با آنچه خود آن را بدعت و خلاف توحید میخواند، به مبارزه برخاست و مسلمانان را به سادگی اولیه دین و پیروی از سلف صالح دعوت میکرد و مظهر بارز سلف صالح او نیز امام احمد بن حنبل بود. (19)
به اعتقاد وهابیان، مذهب وهابی نه نحلهای جدید، بلکه، همان مذهب سلف صالح است و از این رو، خود را «سلفیه» نیز مینامند؛ زیرا آنها مدعی هستند که در اعمال و افعال خود، از سلف صالح، یعنی از اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و تابعین آنها پیروی میکنند. وهابیان معتقدند باید اساس دین بر قرآن و مفاهیم ظاهری احادیث صحیح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اصحاب او نهاده شود و در پی آنند که این آیات و روایات بدون هر گونه تغییر و تأویل مورد استناد و عمل قرار گیرد؛ یعنی صرفاً به ظاهر مفاهیم آنها عمل شود. از این رو، آنها آن دسته از رفتار و کردار مسلمانان را که با قرآن و احادیث اصلی تطبیق نمیکند، انحراف از اصول و فروع اصلی قرآن و اسلام میشمارند. (20)
دکتر محمد سعید رمضان البوطی، از منتقدان اندیشه سلفیه و فرقه وهابیت، در کتاب السلفیة مرحلة زمینة مبارکة لا مذهب اسلامی درباره سلفیه و پیدایش آن میگوید:
سلفیه پدیدهای ناخواسته و نسبتاً نوخواسته است که انحصارطلبانه مدعی مسلمانی است و همه را جز خود، کافر میشمرد؛ فرقهای خودخوانده که با به تن درکشیدن جامه انتساب به سلف صالح و با طرح ادعای وحدت در فضای بیمذهب، با بنیان وحدت مخالف است. سلفیه، یعنی همان بستر وهابیت، مدعی است که هیچ مذهبی وجود ندارد و باید به عصر سلف، یعنی دوران صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین بازگشت و از همه دستاوردهای مذاهب که حاصل قرنها تلاش و جست و جوی عالمان فرقهها بوده و اندوختهای گرانسنگ از فرهنگ اسلامی در ابعاد گوناگون پدید آورده است و با پاس داشت پویایی اسلام و فقه اسلامی آن را به پاسخگویی به نیازهای عصر توانا ساخته است، چشم پوشید و «اسلام بلامذهب» را اختیار کرد. سلفیه دستی به دعوت بلند میکند و میگوید: «بیایید با کنار گذاشتن همه مذاهب به سوی یگانه شدن برویم» اما با دست دیگر، شمشیر تکفیر برمیکشد و مدعی است که با حذف دیگران از جامعه اسلامی و راندن آنان به جمع کفار، جامعه اسلامی را یک دست میکند. در پشت این دعوت به بی مذهبی، نوعی مذهب نهفته و بلکه دعوت، خود نوعی مذهب است، آن هم مذهبی گرفتار چنگال جمود و تنگ نظری که اسلام را به صورت دینی بی تحرک، بیروع، ناقص، ناتوان و بی جاذبه تصویر میکند و با احیای خشونت و تعصب، راه را بر هر گونه نزدیک شدن به همدیگر میبندد. (21)
وضعیت جریانهای سلفی وهابی در پاکستان
کشور اسلامی پاکستان با چهار ایالت پنجاب، سرحد، سند و بلوچستان در همسایگی شرقی ایران با فرهنگ سنتی- اسلامی و حاکمیتی حزبی، همواره با طمع و تجاوز استعمارگران خارجی مواجه شده است. مهمترین احزاب پاکستان، حزب «مردم»، «جماعت اسلامی»، «استقلال» و «نهضت اجرای فقه جعفری» است و این کشور به دلیل فقر فرهنگی و نفوذ روحانیان متعصّب و مخالف شیعه، یکی از عمدهترین مراکز تبلیغ وهابیت در بین کشورهای اسلامی به شمار میآید. گروههای سلفی وهابی پاکستان گاه به صورت حزب سیاسی، با نفوذ در دولت، گاه به صورت گروههای فرقه گرای تروریستی و زمانی به صورت فعالیتهای فرهنگی عمل میکنند که به مهمترین این گروهها اشاره میکنیم:
1. دیوبندی
در 1282 ه. ق. مدرسهای در هند و در شهر «دیوبند» به دست محمد قاسم نانوتوی و رشید احمد کنکوهی تأسیس شد. در آن مدرسه تعدادی از طلاب در رشته علوم دینی و خصوصاً فقه حنفی مشغول تحصیل شدند. از همین مدرسه زیربنای مکتب دیوبندی شکل گرفت. این فرقه مسلمان، و اهل سنت و جماعتاند. در فقه، تابع فقه حنفی هستند و در سلوک و مسائل اخلاقی، صوفی هستند و از لحاظ عقیدتی پیرو ابومنصور ماتریدیاند. (22) مکتب دیوبند امروزه یکی از مهمترین جریانهای دینی در جهان اسلام است که نفوذ و گسترش قابل توجهی در میان مسلمانان جنوب آسیا پیدا کرده و حتی اهمیت سیاسیِ بین المللی دارد.
این اهمیت از آنجا مایه میگیرد که این مکتب با رگههای نیرومند بنیادگرایانه خود، بسترساز پیدایش بسیاری از گرایشها و گروههایی شده که برای تحقق آرمانهای خود دست به خشونت میزنند. از این رو نام مکتب دیوبند، یادآور ستیزه جویی ضدغربی و خشونت فرقهای است. با این حال، این تصویر از مکتب دیوبند فقط در خصوص حیات و فعالیت آن در چند دهه گذشته صادق است و برای شناخت بهتر و دقیق تر این جریان مذهبی، باید به سیر تحول تاریخی آن توجه کرد.
شالوده و بنیان اندیشه دینی مکتب دیوبند، برگرفته از اندیشهها و آرای «شاه ولی الله دهلوی» است. (23) شاه ولی الله را میتوان بزرگترین شخصیت دینی مسلمانان شبه قاره در چند سده اخیر دانست. بسیاری وی را میانجیِ گذار جامعه مسلمانان هند از دوره سنت به عصر جدید میدانند. در واقع، تأثیر عقاید و نظام باورهای وی در میان همه جریانهای مذهبی امروز پاکستان و هند کم و بیش نمایان است. کار عمده وی را میتوان در دو محور عمده شناسایی و بررسی کرد: نخست تلاش و رویکرد وی برای ایجاد آشتی و هماهنگی میان مذاهب و گرایشهای گوناگون فقهی، کلامی، تصوف و . . .؛ و دوم به وجود آوردن یک دستگاه فکری منسجم و بسامان که میتوانست به گونهای مناسب برای سامان دادن زندگی و حیات مادی معنوی افراد و جوامع مسلمان به کار آید. به هر روی مکتب دیوبند از هنگام تأسیس مدرسه دارالعلوم دیوبند تا کنون بیش از هر جریان دیگری خود را وامدار اندیشههای شاه ولی الله و ادامه دهنده آن میداند؛ و این به رغم آن است که در موارد بسیاری، آشکارا از آن فاصله گرفته است. میتوان گفت تشکیل حکومت یک پارچه اسلامی یا همان «امارات اسلامی» یکی از یادگارهای برجای مانده از اندیشه سیاسی شاه ولی الله است که بسیاری از گروههای دیوبندی و غیردیوبندی هم سودای آن را در سر میپرورانند.
در دوره پیش از تجزیه شبه قاره و تشکیل کشور پاکستان، مهمترین سازمان سیاسیای که عمدتاً علمای دیوبندی تشکیل دادند، «جمعیت علمای هند» بود. (24) این جمعیت در 1919 م./ 1298ه.ش، و در دورهای که «جنبش خلافت» در هند جریان داشت، تأسیس شد. علمای دیوبندی با کمک برخی علمای دیگر این سازمان را ایجاد کردند تا رهبری نهضت مسلمانان بر ضد استعمار بریتانیا را بر عهده گیرد و نیز حمایتی باشد از خلافت عثمانی که در سالهای پس از جنگ جهانی اول در معرض نابودی قرار گرفته بودند. جنبش خلافت با نهضت «عدم همکاری» به رهبری کنگره ملی هند و مهاتما گاندی هم زمان شد و این دو سازمان با کمک یکدیگر خواهان دستیابی هند به استقلال بودند. بنابراین، جمعیت علمای هند و به طور کلی علمای دیوبندی با جدایی مسلمانان و تشکیل کشور مستقل که در دهههای 1930-1940 م./ 1310-1330 ه. ش. به رهبری محمدعلی جناح و مسلم لیگ هند در جریان بود، مخالف بودند. پس از تأسیس پاکستان نیز بیشتر علمای دیوبندی با استقلال آن مخالف بودند و از مهاجرت به پاکستان خودداری کردند. به نظر آنها، اندیشه تشکیل کشور مستقل برای مسلمانان، از انگیزههای استعماری بریتانیا مایه میگرفت که میخواستند مانع از اتحاد همه هندوها و تشکیل یک هند مستقل و قدرتمند شوند. اینها البته دو انگیزه مهم دیگر هم در مخالفت خود داشتند. به نظر آنها، محمدعلی جناح و رهبران مسلم لیگ افرادی سکولار و دست کم سست دین بودند که شایستگی به دست گرفتن رهبری خواستههای سیاسی مسلمانان را نداشتند. افزون بر این، به نظر ایشان با تشکیل پاکستان، آن دسته از مسلمانانی که در قلمرو هند باقی میماندند، با سرنوشتی نامعلوم روبه رو میشدند و قادر نبودند به خوبی از حقوق سیاسی- اجتماعی خود دفاع کنند. با این حال، اقلیتی از علمای عضو جمعیت علمای هند، با جنبش پاکستان همراه شدند و بدان پیوستند. برجستهترین آنها، «مولانا شبیر احمد عثمانی» بود. اینها در 1945م./1324 ه. ش. از جمعیت علمای هند جدا شدند و «جمعیت علمای اسلام» را تأسیس کردند که تا کنون به رغم انشعابهای گوناگون، مهمترین حزب سیاسی دیوبندی، و یکی از مهمترین احزاب اسلام گرای پاکستان به شمار میرود. (25)
با توجه به مطالب پیش گفته، باید دانست میان آنچه امروز به ویژه در پاکستان به نام جریان دیوبندی معروف است و جریانی که پیش از تأسیس این کشور در هند بدین نام خوانده میشد، تفاوتهایی وجود دارد. البته در مخالفت با زیادهروی در آیینها و آداب صوفیگری که همواره در میان مسلمانان شبه قاره رایج بوده است، و همچنین داعیه تشکیل حکومتی یکپارچه برای مسلمانان، در کنار رگههایی از فرقه گرایی، اموری هستند که در هر دو دوره وجود داشتهاند. ولی جریان دیوبندی در دوره پیش از تجزیه شبه قاره جریان ریشه داری بود که عالمان بزرگی را در دامن خود پرورش داد. از جمله آنها میتوان مولانا محمود حسن، مولانا محمد حسین مدنی، سید
سلیمان ندوی، عبیدالله سندی، و مولانا شبیر عثمانی را نام برد. همچنین اشخاص برجستهای مانند ابوالکلام آزاد با جمعیت علمای هند و مکتب دیوبند ارتباط داشتند. (26) در این دوره جریان دیوبند به تصوف میانه رو دل بستگی داشت و به طور عمده پیرو مکتب چشتیه بودند؛ حال آنکه جریان دیوبند معاصر، مخالفت و حتی دشمنی سرسختانه با جریانهای تصوف دارد. در دوره پس از تجزیه، جریان دیوبندی مرتبه و جایگاه علمی خود را به کلی از دست داد و فقط از جنبههای سیاسی و اجتماعی اهمیت ویژهای پیدا کرد. همین امر سبب شد این جریان استقلال هویتی خود را تا اندازهای از دست بدهد و در دهههای اخیر تحت نفوذ وهابیت قرار گیرد. مدرسههای دیوبندی ای که امروز در پاکستان وجود دارند، بیش از آنکه «عالم مذهبی» تربیت کنند، جوانان تهی دست و پرشور را جذب کرده، در راستای اهداف و آرمانهایی که چندان نیازمند برخورداری از سطوح بالای علم دینی نیست، سازماندهی میکنند. چنان که امروزه جریان دیوبندی در پاکستان نه با نام عالمان بزرگ و شخصیتهای علمی برجسته، بلکه با نام گروههای شبه نظامیو سازمانهای ستیزهگر شناخته میشود. حتی بسیاری از کسانی که با پیشوند «مولانا» خوانده میشوند دانش و تحصیلات دینی بسیار ناچیزی دارند. علت و ریشه این وضع را تا اندازه زیادی باید در تحولی که در دهههای پس از تأسیس پاکستان در خاستگاه اجتماعیِ جریان یا مکتب دیوبند روی داد جست وجو کرد. (27)
در دهههای اخیر فعالیتها و جهت گیریهای مکتب دیوبند در پاکستان توجه فراوانی را برانگیخته و ابعادی فراملی یافته است. علت آغازگر و بسیار مهم در پیش آمدن این تحولات، زنجیره وقایع و فرآیندهایی بود که از اواخر دهه 1970م./1350 ه. ش. در افغانستان رخ داد و این کشور را به میدان «جهاد» و رویارویی با شوروی و سپس نیروهای غربی تبدیل کرد. این تحولات زمینه ساز آن شدند که جریان «وهابیگری» و سازمانهایی چون القاعده- با برخورداری از منابع سرشار ثروت- به طور جدی به این سرزمین پای گذارند و به همکاری نزدیک با گروههای دیوبندی بپردازند. البته مسئله پیوند میان جریان دیوبندی و وهابیت، پیشینهای طولانی دارد. شاه ولی الله هم روزگار محمد بن عبدالوهاب بود و همزمان با وی در مدینه به آموختن دانش دینی پرداخت. گرچه هیچ گزارش معتبری درباره تأثیرپذیری و حتی دیدار شاه ولی الله با ابن عبدالوهاب وجود ندارد، اما از دیرباز بسیاری به خلاف آن باور پیدا کردهاند. از دیرباز خود شاه و سپس پیروانش به تاثیرپذیری از وهابیت منسوب شدهاند. تا جایی که در سده 19 میلادی در هند این رسم جا افتاد که کسانی که درباره تصوف و آیینهای آن نوعی دیدگاه انتقادی داشتند، وهابی خوانده شوند. بنا بر پژوهشهای جدید، این نسبتها پایه و ریشه درستی ندارند و البته دولت بریتانیایی هند نیز در رواج پیدا کردن آن نقش داشت.
به هر روی و به رغم این گونه نسبتها، و با وجود شباهتهای انکارناپذیر میان وهابیگری با آموزههای شاه ولی الله و جریان دیوبندی، باید گفت که تا میانه سده بیستم میلادی هیچ پیوند معناداری میان آنها وجود نداشته است. اما با تأسیس پاکستان، بنیه اقتصادی ضعیف این کشور باعث شد دولتهای پاکستانی به کشورهای عربی و به ویژه عربستان سعودی نزدیک شوند. این امر در دوره زمامداری ذوالفقار علی بوتو و سپس ضیاءالحق آغاز شد و تا کنون کمابیش ادامه پیدا کرده و خود موجب گسترش دیدگاههای مذهبی مورد حمایت این کشورها در پاکستان شده است. (28)
زمینه درآمیختن وهابیت و دیوبندیگری، همانا مقوله «جهاد» در افغانستان و نیز کشمیر بود که پیش تر هم بدان اشاره شد و گروه «طالبان» مهمترین ثمره آن به شمار میرود. در واقع، طالبانیسم را میتوان محصول ترکیبی از قبیلهگرایی پشتونی، سنت دینی دیوبندی و نیز وهابیگری دانست. امروزه گروههای ستیزه گر پرشماری در پاکستان وجود دارند که از جریان دیوبندی الهام میگیرند. بیشتر این سازمانها از جمله جیش محمد، شبکه حقانی، لشکر جهنگوی، و سپاه صحابه خواستار برقراری حاکمیت یافتن شریعت در پاکستان هستند، خود را دیوبندی میدانند و تبار فکری خود را به شاه ولی الله دهلوی میرسانند؛ ادعاهایی که با توجه به آنچه در این نوشتار گفته شد به طور کامل پذیرفتنی نیست. (29)
نفوذ مکتب دیوبندی در پاکستان همچنان ادامه دارد. اما این را هم باید در نظر داشت که بیشتر سنیان پاکستانی به مکتب رقیب آن، یعنی مکتب صوفیگری بریلوی، دل بستگی دارند؛ مکتبی که گرایشهای صوفیانه دارد، از سیاست و خشونت و جهاد میپرهیزد، هوادار رواداری با شیعیان است، و برخاسته از محیط مذهبی بومیشبه قاره هند و پاکستان است. آنچه در این میان اهمیت فراوائی دارد این نکته است که جریان تصوف برخلاف جریان دیوبندی افراطی زمینههای بسیار مساعدی برای نزدیک شدن به فرهنگ ایرانی، پذیرش زبان فارسی، و نیز تشیع دارد. (30)
این گروه با بریلویه، مکتب دیگری که در مقابل این فرقه قرار دارند، به طور جدّی مخالفاند؛ همچنین با اهل حدیث و خصوصاً ابن تیمیه و پیروان او مانند ابن قیم جوزی و محمد بن عبدالوهاب، رئیس فرقه وهابیه، شدیداً عناد دارند. شیخ محمد حسین احمد، یکی از علمای مهم دیوبندی، درباره محمد بن عبدالوهاب میگوید:
محمد بن عبدالوهاب نجدی، از نجد ظهور کرد. او افکار باطل و عقیده فاسدی داشت و بسیاری از اهل سنت و جماعت را کشتند. او اهل حجاز و خصوصا ساکنان حرمین شریفین را به بدترین وجه آزار و شکنجه میداد. (31) مخالفت این فرقه با «بریلویه»- که بیشتر اهل سلولش صوفیانهاند- باعث شده این گروه متهم به وهابیت شود، اما آنها از این اتهام بسیار ناراحت و عصبانی هستند و به شدت تمام این اتهام را رد میکنند و آن را دسیسه حسودان و نااهلان میدانند. (32)
هدف اصلی بنیانگذاران این مکتب در حقیقت، دفاع و نشر افکار و اندیشههای ابوحنیفه بوده است، محمد انور کشمیری، یکی از رهبران این گروه، در اظهارات خود میگوید: «در حالی که جهان اسلام از هر سو مورد هجمه قرار دارد، ما تمام همّ و غمّمان دفاع از ابوحنیفه شده است». (33) این گروه در حالی که با بریلویه شدیداً مخالفاند، در عین حال سلسلههای تصوف را قبول دارند. از میان آنها به سلسله نقشبندیه، چشتیه، قادریه و سهروردیه، بیشتر اهمیت داده، دخول در یکی از اینها را توصیه میکنند. (34)
در حال حاضر، این مکتب در پاکستان نفوذ و قدرت فراوانی دارد. همچنین مدارس زیادی در سراسر این کشور دارند. جریان طالبان در حقیقت پرورش یافته همین مکتب بوده است و آنها در پدید آمدن این گروه نقش اساسی داشتهاند. مطلب قابل توجه این است: در حالی که مکتب دیوبندی با وهابیت به شدّت مخالف بوده، و دهها کتاب مهم بر ردّ آنها از طرف علمای دیوبندی نوشته شده است، اما در تجهیز و حمایت مالی و معنوی طالبان، دیوبندیها و وهابیت هم سو بودهاند. همین مطلب باعث شده است برخی تصور کنند که طالبان یک جریان وهابی است. به هر حال، مکتب دیوبندی بر اساس دفاع، ترویج و گسترش مذهب حنفی به وجود آمده و فعلاً یکی از مهمترین جریانهای فکری در کشور پاکستان محسوب میشود. (35)
2. القاعدہ
تشکیلات القاعده در 1988 به دست اسامه بن لادن برای مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی در پیشاور پاکستان تأسیس شد. مناطق قبایلی شمال غرب این کشور که با افغانستان هم مرز است، همچنان خط مقدم جبهه در جنگ علیه پیکارجویان اسلام گراست. القاعده از سازمان «مکتب الخدمة» که هدف آن مسلح کردن و آموزش مجاهدین اسلامی برای جنگ با شوروی بود گسترش و پیشرفت یافت. این سازمان از حمایت و پشتیبانی دولتهای اسلامی، به ویژه عربستان سعودی و پاکستان و همچنین ایالات متحده آمریکا، برخوردار بود.
در سال 2000، ایمن ظواهری سازمان جهاد اسلامی مصر را با سازمان القاعده ادغام کرد و به شخص دوم این تشکیلات تبدیل شد. وجه نام گذاری سازمان القاعده برگرفته از توصیف این سازمان در یکی از متنهای آن است که تشکیلات القاعده را «قاعدة الجهاد» (اساس و بنیان نبرد اسلامی) توصیف میکند. این در حالی است که خود اعضای این سازمان آن را «جبهه بین المللی جهاد علیه یهودیان و صلیبیان» مینامند. (36)
همکاری القاعده با طالبان سبب شد قبل از حملات یازدهم سپتامبر در آمریکا، اسامه بن لادن بتواند در افغانستان اسکان یابد. در پی اشغال افغانستان به دست نیروهای آمریکا در 2001، اسامه بن لادن ناچار شد افغانستان را ترک کند. نیروهای آمریکایی نهایتاً در 2011 به مخفیگاه او در پاکستان رخنه کردند و او را کشتند. پس از آن ایمن الظواهری، که آخرین بار در اکتبر 2001 در افغانستان دیده شده بود، به عنوان رهبر جدید القاعده معرفی شد. در این میان آمریکا همچنان به حمله با هواپیماهای بدون سرنشین به نواحی مرزی شمال غرب پاکستان که با افغانستان هم مرز است، ادامه میدهد. این حملات علیه کسانی است که شک آن میرود از رهبران القاعده باشند و با تأیید باراک اوباما، رئیس جمهوری آمریکا، صورت میگیرد. برخی از طرفداران این حملات میگویند این استراتژی مؤثر بوده، سبب حذف رهبران پیکارجویان از میدان نبرد شده است. (37)
گفته میشود متحدان القاعده در پاکستان از جمله لشکر جنگوی و لشکر طیبه، به مخفی شدن پیکارجویان رده بالای القاعده کمک کردهاند. حافظ محمد سعید، رهبر لشکر طیبه به اسامه بن لادن در تأسیس شبکه القاعده در 1988، کمک کرده بود. گروه تحت رهبری او عامل حملات به بمبئی در 2008 بود که منجر به کشته شدن 174 نفر شد. شبکه حقانی و سایر گروههای طالبان پاکستانی و جنبش اسلامی ازبکستان نیز از متحدان القاعده هستند. این شبکه مانند القاعده پس از اشغال افغانستان به دست نیروهای آمریکایی، به نواحی مرزی شمال غرب پاکستان نقل مکان کرد. (38)
3. سپاه صحابه
سپاه صحابه، واحدی تروریستی است که در 1985 به دست «حق نواز جهنگوی»، از روحانیون جمعیة علماء الاسلام و به خواست سازمان اطلاعات پاکستان (آی.اس.آی.) به منظور محدود کردن شیعیان پاکستان، به ویژه تشکیلات تحریک فقه جعفری، تشکیل شد که به آنها طالبان پنجابی نیز میگویند. این گروه که به دنبال کنفرانس مشترک جماعت اسلامی پاکستان و جمعیت علماء اسلام با بدنهای از مسلمانان مهاجر تشکیل شد، نخست، عنوان انجمن سپاه صحابه پاکستان نام گرفت که بعدها به سپاه صحابه پاکستان معروف شد. گروه «سپاه صحابه» علاوه بر حملات خود بر ضد شیعیان، به ایرانیان مقیم پاکستان نیز حمله میکردند، به این بهانه که ایشان از ناحیه حکومت شیعی در ایران حمایت میشوند و باید از میان برداشته شوند، که میتوان به ترور صادق گنجی، سرکنسول ایران در لاهور در تلافی مرگ جهنگوی در دسامبر 1990 اشاره کرد. همچنین افراطیهای سپاه صحابه در ژانویه 1997 به مرکز فرهنگی ایران در لاهور حمله کردند و نیز هفت دیپلمات ایرانی در مولتان را به شهادت رساندند. در تلافی مرگ ضیاءالرحمن فروغی (رهبر این گروه) پنج افسر نظامی ایران در پاکستان در سپتامبر 1997، به دست سپاه صحابه و لشکر جهنگوی کشته شدند.
گروه سپاه صحابه هدف خود را این اعلام کرده است که پاکستان به طور رسمی سرزمینی سنی نشین معرفی شود. از این رو قلعههای نظامی و سنگرهای این گروه بیشتر در نواحی جنوبی پاکستان در منطقه مرکزی و پرجمعیت پنجاب و مرزهای کراچی واقع شده و تعداد دفاتر و مراکز فعالیت این گروه به 500 مرکز بالغ میشود و در هر بخش از استان پنجاب شاخهای از این گروه وجود دارد و حدود صد هزار نفر در عضویت این گروه ثبت نام و در کشورهای خارجی نیز مراکزی برای فعالیت خود دایر کردهاند؛ کشورهایی چون: امارات متحده عربی، عربستان سعودی، بنگلادش، کانادا و ... . بسیاری از حوزههای علمیه و مدارس را در ایالت پنجاب این گروه اداره میکنند و گفته میشود بسیاری از مدرسههای سنی در خارج از کشور پاکستان، تحت نظارت معلمان و نیروهای سپاه صحابه اداره میشود و نیروهایِ خود را برای ترور مخالفان آموزش میدهند.
در 2002، پرویز مشرف، رییس جمهوری وقت پاکستان، این گروه را سازمانی تروریستی معرفی کرد و به دنبال آن، دولت پاکستان، به گروه سپاه صحابه حمله کرد و افراد بسیاری را دستگیر کرد، پس از فروپاشی سپاه صحابه، «اعظم طارق»، رهبرآن گروه، فعالیت خود را با نام جدیدی به نام «ملت اسلامیه» آغاز کرد و مبالغ هنگفتی از ناحیه هواداران خارجی خود به دست آورد. در پانزدهم نوامبر 2003، دولت پاکستان این گروه را نیز ممنوع اعلام کرد و اعضای اصلی آن را دستگیر، و حساب بانکی آنها را مصادره کرد و به محل اجتماعات ایشان، در خانهها، مساجد و دیگر اماکن حمله کرد. (39)
سپاه صحابه نمونه کامل یک حزب تفرقه گرا و مورد حمایت عربستان در پاکستان است که در زمان رئیس جمهوری ژنرال ضیاءالحق گسترش یافت، به گونهای که بسیاری از افراد آن در ارتش و پستهای اطلاعاتی و امنیتی نفوذ داده شدند و این امر سبب تقویت بیشتر جریانهای تکفیری و در نهایت خشونتهای بیشتر در پاکستان و منطقه شبه قاره شد. (40)
مراکز فعالیت سپاه صحابه بیشتر شهرهای سیالکوت، فیصل آباد و جهنگ بود و تأسیس سپاه صحابه یکی از اهداف شوم در مبارزه با شیعیان است. از سوی دیگر، عربستان سعودی که پشتیبان سرسخت ضیاءالحق بود، از سپاه صحابه و فعالیتهای آن حمایت مالی و سیاسی میکرد؛ رژیم آل سعود از شهریور 1368 به بهانه کمکهای آموزشی و انسان دوستانه به مهاجران افغانی در ایالات بلوچستان، مراکز متعددی را به نامهای «مؤسسه الدعوة الاسلامیه»، «ادارة الاسراء»، «مؤسسه مکة المکّرمة الخیریه» و «مؤسسه مسلم» تأسیس کرده است و در پوشش کمکهای مالی، فرهنگ ضد شیعی وهابیت و سیاستهای ضد ایرانی را از طریق توزیع کتاب، جلسات سخنرانی، فیلم و نوار و عکس به آوارگان و مهاجران سنی مذهب مقیم در این ایالت منتقل میکند. (41) یکی از شعارها و اهداف تأسیس سپاه صحابه، دفاع از احترام به صحابه (گرایش وهابیان) و مبارزه با افکار شیعیان (به بهانه مخالفت با صحابه) و انقلاب اسلامی ایران بود. تبلیغات گسترده و گمراه کننده آنها و کارهایی مانند آدم ربایی، سرقت مسلحانه، ترور، کشتار جمعی (بمب گذاری) و اعمال وحشیانه دیگر، باعث ایجاد وحشت و دلهره در بین شیعیان شده است.
سپاه صحابه، گروهکهای وابسته دیگری را که در جهت اهداف آنها میکوشند، مانند گروه سوار اعظم، به رهبری مولانا اسفندیار و سلیم الله خانی و گروه «حرکة الانصار» و «تنظیم الدعوة» تأسیس کرده است. (42) در واقع، تکوین سپاه صحابه واکنشی به تشکیل تحریک فقه جعفری بود که در دفاع از حقوق شیعیان در 13 آوریل 1979 (24 فروردین 1358) مقارن با اجرای قوانین اسلامیحکومت ژنرال ضیاء الحق، به دست مفتی جعفر حسین و علامه سید احمد رضوی ایجاد شد. همچنین، آی.اس.آی با حمایت آمریکا و عربستان، گروهی از مسلمانان مهاجر دیوبندی را تشویق به مبارزه علیه فعالیتهای تحریک فقه جعفری کرد و داخل این فضا، انجمن سپاه صحابه- که بعدها به سپاه صحابه پاکستان تغییر نام داد- به رهبری مولانا حق نواز جهنگوی (از روحانیون جمعیة علماء الاسلام) در 1985 (1364) ایجاد شد. (43)
4. طالبان پاکستان
گروه طالبان از قوم پشتون (بزرگترین قوم افغانستان) هستند، که به دست ارتش سپاه صحابه، «جمعیة العلما»ی پاکستان و مدارس دیوبند، (محل آموزش اندیشهها و پندارهای وهابیان) شکل گرفت. آنها مدعی استقرار شریعت غرّای محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و خود را حنفی مذهب و صوفی مشرب قلمداد میکنند، ولی اعمالشان نشان دهنده احیای سنتهای قومی و قبیلهای 250 سال گذشته پشتونها است. این باورها و سنتها شباهت فراوانی با عملکرد وهابیان دارد، به طوری که شواهد موجود نشان از حمایت کامل سیاسی، فکری و اقتصادی عربستان از آنها دارد. نام این گروه در دوازده اکتبر 1994 برای اولین بار در خبرگزاریها مطرح شد. آنها با یک دسته دویست نفره به طور سریع، در سایه حمایتهای مالی و نظامی دولتهای پاکستان، آمریکا، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، توانستند مناطق وسیعی را از دست دولت اسلامی افغانستان خارج کنند و به تصرف خود درآورند. (44)
برخی معتقدند اطلاق طالبان پاکستان به یک گروه به هیچ وجه صحیح نیست و باید بین گروههای مختلفی که در ادبیات موجود طالبان پاکستان خوانده میشوند، تفکیک قائل شد. گروههای فرقهای مانند سپاه صحابه و لشکر جهنگوی، گروههای ضد هندی مانند لشکر طیبه، جیش محمد، حرکة المجاهدین و حرکة الجهاد الاسلامی پاکستان، تحریک طالبان، تحریک نفاذ شریعت محمدی از جمله گروههایی هستند که در برخی منابع به اشتباه به عنوان طالبان شناخته نمیشوند. پاکستان در جریان اشغال افغانستان به دست شوروی سابق، به مانند آمریکا و انگلیس از مجاهدین افغان پشتون حمایت کرد تا بعد از خارج شدن نیروهای شوروی از افغانستان بتواند با خیالی آسوده در دولت جدید کابل نفوذ کرده، مهرههای خود را در نظام سیاسی جدید این کشور بچیند. اما خلاف خواست پاکستان، با تشکیل دولت جدید افغانستان، تاجیکها قدرت گرفتند و مجاهدین پشتون حامی پاکستان موفق نشدند امتیاز مهمی از حکومت افغانها دریافت کنند. بدین ترتیب پاکستانیهای مغموم از 1994 تلاش خود را برای اعمال نفوذ بر دولت افغانستان آغاز کردند. دولت ضیاءالحق با تشویق «جماعت اسلامی پاکستان» به رهبری قاضی حسین احمد و «جمعیت علمای اسلام» به رهبری فضل الرحمان و سمیع الحال با تأکید بر حمایت از مجاهدین، مسیر گروههای مذهبی پاکستان برای حضور در جهاد مسلحانه افغانستان را هموارکرد. به طور کلی، سه رویکرد مشخص را میتوان در گونههای مختلف طالبان پاکستان مشاهده کرد.
1. دارای گرایش ایدئولوژیک (تحریک نفاذ شریعت محمدی در سوات)
2. دارای گرایشهای سیاسی (سپاه صحابه و لشگر جهنگوی در پنجاب جنوبی)
3. دارای گرایشهای قومی و قبیلهای (گروه تحریک طالبان در وزیرستان)
سازمان اطلاعات پاکستان در سالهای گذشته بر همهاین جریانها اشراف و تسلط داشته، به نوعی آنها را در زمانهای خاص مدیریت کرده است. (45)
5. لشکر جهنگوی
یکی از مهمترین گروههای تروریستی پاکستان لشکر جهنگوی است که عده زیادی از آن به عنوان جانشین القاعده در پاکستان یاد میکنند. لشکر جهنگوی، یک گروه شبه نظامی فرقهای و ضد شیعه است که در 1996 به دست گروهی از اعضای سازمان فرقهای «سپاه صحابه پاکستان» ایجاد شد. هرچند لشکر جهنگوی ساختار رهبری خود را پنهان نگه میدارد، اما یکی از رهبران ارشد این گروه، فردی به نام «ملک اسحاق» است. ملک اسحاق به شدت تحت تأثیر افکار «مولانا حق نواز جهنگوی»، پایه گذار سپاه صحابه بوده است. اسحاق پس از دیدار با مولانا جهنگوی در 1989، رسماً به سپاه صحابه پیوست و در همان سال فعالیتهای ضدشیعه خود را آغاز کرد. مولانا جهنگوی در 1990 ترور شد و لشکر جهنگوی در 1996 تأسیس شد. با وجود اختلافات، این دو گروه با یکدیگر مرتبط باقی ماندند. در حقیقت، لشکر جهنگوی به عنوان دومین بازوی نظامی سپاه صحابه نیز در نظر گرفته میشود که به طور خاص وظیفه آن مقابله با «سپاه محمد»، شاخه نظامی حزب شیعی «تحریک نفاذ فقه جعفریه» تعریف شده است. در این میان، هرچند سپاه صحابه ارتباط خود را با لشکر جهنگوی پنهان میکرد، سرانجام دولت پاکستان در 2002 این حزب را به دلیل مشارکت در اقدامات نظامی، غیرقانونی اعلام کرد. با وجود اعلام نشدن نام رهبر گروه، باور عمومی بر آن است که اسحاق- که پس از تحمل 14 سال زندان، در 2011 آزاد شد- هم اکنون نقش اصلی را در آن دارد و شاهد این مدعا آن است که فقط اندکی پس از آزادی اسحاق، شمار حملات به شیعیان در پاکستان به طور بی سابقهای افزایش یافت. (46)
لشکر جهنگوی و شبکه تروریستی عربستان و آمریکا
لشکر جهنگوی، مانند لشکر صحابه که در عملیات بمب گذاری در بمبئی هند 160 نفر را به قتل رساند، هر دو بازوهای کمکی القاعده هستند. پشتیبان مالی هر سه گروه عربستان است. گاردین در مقالهای با عنوان «اسناد ویکی لیکس و نقش عربستان در حمایت مالی از تروریسم جهانی» بهاین مسئله پرداخت که دولت آمریکا از نقش عربستان به عنوان بنگاه مالی تروریستها در جهان آگاه است:
عربستان سعودی بزرگترین منبع مالی تروریسم در جهان است. القاعده، طالبان، لشکر صحابه و لشکر طیبه همگی دست پخت دولت عربستان هستند. اسناد دولتی آمریکا بارها به این مسئله اشاره کردهاند. ثروتمندان و شیوخ نفتی عربستان منبع اصلی مالی دولت عربستان در تجهیز نظامی این گروهها هستند. کویت، امارات متحده عربی و قطر، به عربستان در این زمینه کمک میکنند.
انگیزه اصلی حمایتهای مالی کشورهای حوزه خلیج فارس از گروههای تروریستی در منطقه، مقابله با تأثیر فزاینده انقلاب شیعی ایران است. اما شگفت آور آن است که علی رغم همه این شواهد و مدارک، آمریکا پیوندهای گسترده سیاسی، اقتصادی، مالی و حتی نظامی با این کشورها برقرار کرده است. کشورهایی که هسته تروریسم جهانی را تغذیه میکنند. آ
عبارات مرتبط با این موضوع تبارشناسی سلفیهای تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن تبارشناسی سلفیهای تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن
لینک منبع :تبارشناسی سلفیهای تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن
تبارشناسی سلفیهای تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن - راسخون
rasekhoon.net/.../تبارشناسی-سلفیهای-تکفیری-در-پاکستان-و-پیامدهای-آن/ - ذخیره شده
11 دسامبر 2016 ... پاکستان از جمله کشورهای اسلامی است که سالها قربانی سیاستهای تفرقه انگیز
دشمنان و مسلمان نماهای سلفی تکفیری شده است. ظهور و بروز فرقههای ...
تبارشناسی سلفی های تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن - جوان ایرانی ...
khabarfarsi.com/u/29566431
12 دسامبر 2016 ... تبارشناسی سلفی های تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن. سرویس اندیشه جوان
ایرانی به نقل از راسخون ؛ بخش مقالات دینی: نویسنده: ابوالفضل ...
تبارشناسی سلفیهای تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن - مفیدستان
mofidestan.ir/تبارشناسی-سلفیهای-تکفیری-در-پاکستان/ - ذخیره شده
پاکستان از جمله کشورهای اسلامی است که سالها قربانی سیاستهای تفرقه انگیز
دشمنان و مسلمان نماهای سلفی تکفیری شده است. ظهور و بروز فرقههای تکفیری در این
...
تبارشناسی سلفیهای تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن - اخبار فارسی
monitor.shafaqna.com/FA/IR/7416816
تبارشناسی سلفیهای تکفیری در پاکستان و پیامدهای آن. جریان سلفیگری
تکفیری که با حمایت استعمار روز به روز در جهان اسلام در حال گسترش است، آسیبها و
...
تبارشناسی «سلفیهای تکفیری» - ایسنا
www.isna.ir/news/.../تبارشناسی-سلفی-های-تکفیری - ذخیره شده
15 جولای 2013 ... کافر خواندن مسلمانان و یا اصولاً مذاهب اسلامی، پیامدها و واکنشهای عملی ... چنانکه فتاوی
تکفیری در پس بسیاری از اقدامات تروریستی پاکستان و عراق ... چه اعتقاداتی در
سلفیهای تکفیری موجب این اقدامات وحشیانه و خشونتآمیز میشود؟
تبارشناسی «سلفیهای تکفیری» - شیعه نیوز
www.shia-news.com/fa/news/.../تبارشناسی-سلفیهای-تکفیری - ذخیره شده - مشابه
15 جولای 2013 ... کافر خواندن مسلمانان و یا اصولاً مذاهب اسلامی، پیامدها و واکنشهای عملی ... چنانکه فتاوی
تکفیری در پس بسیاری از اقدامات تروریستی پاکستان و عراق ... چه اعتقاداتی در
سلفیهای تکفیری موجب این اقدامات وحشیانه و خشونتآمیز میشود؟
راهبرد ملی » گروه سیاسی و روابط بین الملل
nationalstrategy.ir/scholar/editor1/ - ذخیره شده
مبانی اعتقادی و خاستگاه جغرافیایی گروه های سلفی تکفیری(۲) ... تبارشناسی
گروه های سلفی و تکفیری ... های شانگهای، در یک سازه امنیت جمعی آسیایی متشکل از
روسیه و چین و پاکستان و هند به اضافه کشورهای ... ایران در غرب اسیا در ابعاد
اقتصادی و نظامی بود که در این راه با هم پیمانی با کشورهای همسو و تفاهم نامه های نظامی
اقدام کرد.
راهبرد ملی » مسئله شناسی گروه های سلفی و تکفیری
nationalstrategy.ir/1240-مسئله-شناسی-گروه-های-سلفی-و-تکفیری/ - ذخیره شده
20 فوریه 2017 ... تبارشناسی گروه های سلفی و تکفیری ... چرایی ظهور و و زایش مجدد و فعال گروه های
سلفی و تکفیری با منشی افراطی ... در عراق، سوریه، افغانستان، پاکستان و نیجریه
است، بیشترین آمار تلفات در ... در پدیدارشناسی و تحلیل عملکردی، داعش باید به
مسألهشناسی در باره پیامدهای آن بر ترتیبات امنیت منطقهای و احتمال ...
راهبرد ملی » منطقه ای
nationalstrategy.ir/...و.../منطقه-ای-سیاسی-و-روابط-بین-الملل/ - ذخیره شده
اینکه در سال های اخیر چه روندی موجب گردید که گروه های سلفی تکفیری (داعش) با
سرعت غیر قابل ... تبارشناسی گروه های سلفی و تکفیری ... این پیامدها در مصاحبه
سایت راهبرد ملی با دکتر پورعلی کارشناس مسائل منطقه ای مورد بحث و ... در این
قسمت به چگونگی شکل گیری القاعده در پاکستان و جبهه النصره در سوریه پرداخت می
شود.
جریان شناسی سلفیان و وهابیت و نقش آنان در جهان اسلام (بخش نخست)
peace-ipsc.org/fa/جریان-شناسی-سلفیان-و-وهابیت-و-نقش-آنان/ - ذخیره شده - مشابه
20 فوریه 2013 ... سوریه و پیامدهای استفاده از سلاح های کشتار جمعی دکتر محمد مهدی مظاهری ... حج و زیارت
و صاحب کتاب هایی همانند سلفی گری و تبارشناسی وهابیت است. ... مصداق اصلی و اتم
سلفی گری تکفیری وهابیت است، اما باید توجه داشت که در دل خود ... گروههای تندروی
مانند گروههای وابسته به مکتب سلفی «دیوبندی» در پاکستان ...