مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

آسایش و عدالت در دستان اوست!

[ad_1]

«خدایا تو می دانی آنچه از ناحیه ما (اهل بیت(علیهم السلام)) صورت می گیرد برای به دست آوردن قدرت و حکومت و ثروت دنیا نیست، بلکه می خواهیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خودش بازگردانیم و در سرزمین تو اصلاح پدید آوریم.»

فرآوری: حامد رفیعی - بخش نهج البلاغه تبیان

ظهور صاحب الزمان

عدالت جهانی خواهد شد!

بی تردید موضوع تأمین «عدالت» عمومی ترین و شورانگیزترین مسئله در بحث مهدویت است و چون واژه «عدالت» در فرهنگ و اصطلاح نهج البلاغه، بلکه در تمام کلمات علوی بیت الغزل سخنان امیرمومنان(علیه السلام) است، امام از آینده عدالت در جهان نوید می دهد که : «و سیأتی غدٌ بما لا تعرفونَ یأخذ الوالی من غیرِها عمّالها علی مساوی اعمالها... فیُریکم کیفَ عدلَ السیّرة»؛ فردایی که شما را از آن هیچ شناختی نیست خواهد آمد، زمام داری که غیر از خاندان حکومت های امروزی است، (مهدی) عمّال و کارگزاران حکومت ها را به اعمال بدشان کیفر خواهد داد... بدین روی، روشی عادلانه در حکومت حق به شما می نمایاند.

و در جای دیگر می فرماید: «الا و مَن ادرکَها منّا یسری فیها بسراج منیر، و یخذوفیها علی مثالِ الصالحین لیحلَّ فیها رِبقاً و یعتقَ رقاً و یصدعُ شُعباً و یشعب صدعاً»؛ بدانید آنکه از ما (مهدی) فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر در آن گام می نهد و بر همان سیره و روش صالحان (پیامبر و امامان(علیهم السلام)) رفتار می کند تا گره ها را بگشاید، بردگان و ملت های اسیر را آزاد سازد، جمعیت های گم راه و ستمگر را پراکنده و حق جویان را جمع آوری می کند.

«در زمان برقراری دولت مهدی (علیه السلام)، آبها فراوان می گردند و نهرها کشیده می شوند و برکات زمین افزایش می یابند و گنج ها استخراج می گردند.»

ابن ابی الحدید، شارح نهج البلاغه، که از علمای بزرگ اهل سنّت است، در ذیل این کلام حضرت می گوید: امیرمومنان علی(علیه السلام) یادآوری نموده است که مهدی آل محمّد(علیهم السلام) در تاریکی فتنه ها با چراغ روشن ظهور می کند و مردم را از بردگی و اسارت رهایی داده و مظلومان ستم دیده را از دست ستمگران نجات می دهد.

او با چراغ حکمت می آید

حضرت مهدی(علیه السلام) وقتی در برابر فتنه ها و بی عدالتی های اجتماعی قرار می گیرد با چراغ پرفروغ حکمت و درایت الهی وارد عمل شده، در پرتو دستورات وحی آسمانی و قرآن کریم، به ایجاد عدالت و خاموش نمودن شعله های بی عدالتی می پردازد.

او مظلومین را رها خواهد کرد

تمام ستم دیدگان عالم، توسط حضرت مهدی(علیه السلام) از قید اسارت های گوناگون و بی عدالتی رهایی یافته، زندگی همراه با سعادت و شادکامی برای آنان فراهم می گردد.

سیره او سیره اهلبیت است

سیره عملی حضرت مهدی(علیه السلام) همان سیره صالحانی است که حضرت امیرمومنان در نهج البلاغه درباره آن ها فرموده: «اللّهمَّ انّک تَعلمُ انَّه لم یکن الّذی کانَ منّا منافسةً فی سلطان و لا التماس شیء مِن فضول الحطام و لیکن لنَرُدَّ المعالمَ من دینکَ و نُظهر الاصلاحَ فی بلادِکَ فیأمَن المظلومونَ مِن عبادِکَ و تُقام المعطَّلةُ مِن حدودِک»؛ خدایا تو می دانی آنچه از ناحیه ما (اهل بیت(علیهم السلام)) صورت می گیرد برای به دست آوردن قدرت و حکومت و ثروت دنیا نیست، بلکه می خواهیم نشانه های حق و دین تو را به جایگاه خودش بازگردانیم و در سرزمین تو اصلاح پدید آوریم تا بندگان ستم دیده ات از محرومیت نجات یافته، با امنیت زندگی کنند و قوانین فراموش شده ات بار دیگر اجرا گردند.

«بدانید! آنکه (مهدی علیه السلام) از ما فتنه های آینده را دریابد، با چراغی روشنگر در آن گام می نهد و بر همان سیره و روش صالحان رفتار می کند تا گره ها را بگشاید و بردگان و ملت های اسیر را آزاد کند.»

آسایش اقتصادی بشر در دست اوست

یکی از رهاوردهای دولت کریمه مهدی موعود(علیه السلام)، که در نهج البلاغه مورد اشاره قرار گرفته، تأمین رفاه و آسایش اقتصادی بشر در زمان حکومت آن حضرت است که از طریق وفور نعمت و برکت های زمینی و آسمانی تأمین می شود.

امیرمومنان(علیه السلام) درباره نعمت های زمین در عصر ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) می فرماید: «تخرجُ له الارضُ افالیذَ کبدِها و تلقی الیه سلماً مقالیدَها»؛ در زمان ظهور حضرت مهدی، زمین میوه های دل خود (معادن طلا و نقره) را برای او بیرون می ریزد و کلیدهایش را به او می سپارد.

مسئله وفور نعمت و رفاه اقتصادی مردم در زمان حکومت حضرت مهدی(علیه السلام)، حقیقتی است که در روایات فراوان به آن اشاره شده است و از آن میان، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید: «و تزیدُ المیاهُ فی دولته و تمدُّ الانهارُ و تُضعّفُ الارضُ اُکُلَها و سَتُخرجُ الکنوزُ»؛ در زمان برقراری دولت مهدی، آب ها فراوان می گردند و نهرها کشیده می شوند، برکات زمین افزایش می یابند و گنج ها استخراج می گردند.

کلام آخر؛ امید آخر

روزی حضرت امیرمومنان(علیه السلام) در اندیشه بود، شخصی از ایشان سبب تفکرش را جویا شد، حضرت در پاسخ فرمود: «تفکّرتُ فی مولود یکونُ من ظهری، الحادی عشر من وُلدی، و هو المهدی یَملأُها عدلا کما مُلئت جوراً و ظلماً»؛ درباره فرزند یازدهم خود مهدی (علیه السلام) می اندیشم که روزی ظهور خواهد کرد و زمین را از جور و ستم پاک نموده، لبریز عدالت خواهد کرد.


منابع:
-نهج البلاغه، خطبه 138. خطبه 150، خطبه 131.
-ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 416.
-محمدبن على بابویه قمى، کمال الدین و تمام النعمه،ج 1، ص 286.
-لطف الله صافى گلپایگانى، منتخب الاثر،فصل 4، باب 3، ص 589.


[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

انواع ترس از خدا از چه رو باید از خدا ترسید گاهی علت خوف و ترس در انسان امری است که ضرر و زیان جانی و عدالت خواهی امام علی علیه السلامدوران کوتاه حکومت امام علیعلیه السلام بهترین مصداق برقراری عدالت در جامعه اسلامی می خانواده و روابطِ همسران از دیدگاه حضرت امام رضاعخانواده و روابطِ همسران از دیدگاه حضرت امام رضاع تشکیل خانواده در اسلام، مسئله ای متافیزیک و علوم غریبهداستان درویش یک دست درویشی در کوهساری دور از مردم زندگی می‌کرد و در آن خلوت به ذکر حامد زمانی دانلود شکوفه سیبشعر بهارم و شکوفه سیب می گن شاعر ما خوب می فهمه که مامان بودن یعنی چی جگر گوشه رو از نامه امام علیع به مالک اشتر ای مالک اگر شب هنگام …نامه امام علیع به مالک اشتر ای مالک اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن زیباترین جملات و متن های کوتاه عاشقانهنامه ی چارلی چاپلین به دخترش ژرالدین، دخترم اینجا شب است شب نوئل؛ در قلعهی کوچک برای برآورده شدن حاجات چه دعایی بخوانیم و شیوه دعا …در کتاب هاى روایى ما، دعاهاى جالب و ذکرهاى پرمحتوایى آمده که خواندن آنها با توجّه به وب سایت رسمی دکتر حسین الهی قمشه ایفرازهائی از کلام استاد قرآن حکیم را به هزار چشم نگریسته اند و همچنان به هزار چشم تاریخی فرهنگی قرآنی اسلام و فقر، آثار و عوامل مال سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی اسلام و فقر بخشی از این معانی عبارت است از انواع ترس از خدا این معنی خوف از خداست که در حقیقت بر می گردد به خوف از حق و عدالت و مجازات با مقررات الهی، و عدالت خواهی امام علی علیه السلام دوران کوتاه حکومت امام علیعلیه السلام بهترین مصداق برقراری عدالت در جامعه اسلامی می‌باشد متافیزیک و علوم غریبه داستان درویش یک دست درویشی در کوهساری دور از مردم زندگی می‌کرد و در آن خلوت به ذکر خدا و زیباترین جملات و متن های کوتاه عاشقانه نامه­ ی چارلی چاپلین به دخترش ژرالدین، دخترم اینجا شب است شب نوئل؛ در قلعه­ی کوچک من همه خانواده و روابطِ همسران از دیدگاه حضرت امام رضاع خانواده و روابطِ همسران از دیدگاه حضرت امام رضاع تشکیل خانواده در اسلام، مسئله ای حیاتی و حامد زمانی » دانلود شکوفه سیب شعر بهارم و شکوفه سیب می گن شاعر ما خوب می فهمه که مامان بودن یعنی چی جگر گوشه رو از دست نامه امام علیع به مالک اشتر ای مالک اگر شب هنگام کسی را نامه امام علیع به مالک اشتر ای مالک اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی، فردا به آن چشم تاریخی فرهنگی قرآنی اسلام و فقر، آثار و عوامل مال حرام و سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی اسلام و فقر بخشی از این معانی عبارت است از بامیـــــــــان از سوی دیگر متولی و عهده دار این برنامه ها ریاست اطلاعات و فرهنگ بامیان است ریاستی که در برای برآورده شدن حاجات چه دعایی بخوانیم و شیوه دعا کردن چگونه در کتاب هاى روایى ما، دعاهاى جالب و ذکرهاى پرمحتوایى آمده که خواندن آنها با توجّه به معانى و عدالت در نهج البلاغه عدالت در شاهدین طلاق سهام عدالت در سال عدالت در قرآن شاخص های عدالت در سلامت عدالت در اسلام عدالت در جهان متحول عدالت در داروسازی


ادامه مطلب ...

امام خمینی (ره) و رعایت آسایش و حقوق خانواده

[ad_1]

سعی داشتند مزاحم ما نباشند

مصطفی کفاش‌زاده:

خانم امام می‌گفتند بنده تا یاد دارم و با ایشان زندگی می‌کنم هر شب (همیشه) به نماز شب می‌ایستادند و سعی داشتند که مزاحم من یا بچه‌ها ‌نباشند. حتی یک شب هم ما به خاطر نماز شب آقا بیدار نشدیم، مگر اینکه مثلاً خودمان بیدار بودیم. مسافرت هم که می‌رفتیم آقا برای نماز شب که بیدار می‌شدند طوری حرکت می‌کردند و آهسته راه می‌رفتند و وضو می‌گرفتند که مزاحم دیگران نبودند.(1)

تنها جلوی پایشان روشن بود

آقای دکتر محمود بروجردی (داماد امام):

در دل شب هنگامی ‌که امام برای نماز شب برمی‌خاستند لامپ را روشن نمی‌کردند، بلکه از یک چراغ قوه بسیار کوچک استفاده می‌کردند که تنها جلوی پای ایشان را
روشن می‌کرد. امام به آرامی ‌راه می‌رفتند تا دیگران بیدار نشوند. (2)

دیگر پیش من نخواب!

خانم زهرا مصطفوی:

من مدت‌ها نزد امام می‌خوابیدم. مواقعی که مادرم سفر بود. ایشان می‌گفتند که تو نمی‌خواهد پیش من بخوابی، چون تو خوابت خیلی سبک اسـت و این برای من اشکال دارد. حتی ساعتی را که برای بیدار شدنشان بود یک وقتی لای یک چیزی پیچیدند و بردند دو اطاق آن طرف‌تر، که وقتی زنگ می‌زند من بیدار نشوم.
فردا صبح من بیدار شده بودم. بیدار بودم، اما به روی خودم نیاوردم که بیدار شده‌ام. چون ایشان می‌خواستند نماز شب بخوانند. فردا صبح برای اینکه ببینند من بیدار شدم یا نه، به من گفتند: «تو صدای زنگ را شنیدی؟» من می‌خواستم نه راست بگویم نه دروغ، گفتم مگر توی اطاق شما ساعت بود که من بیدار شوم؟ ایشان هم متوجه شدند که من دارم زرنگی می‌کنم. گفتند: «تو جواب مرا بده، تو از صدای ساعت بیدار شدی؟» ناچار بودم بگویم بله. لذا گفتم من احتمالاً بیدار بودم (برای اینکه واقعاً صدای ساعت خیلی دور بود و خیلی ضعیف). پس از این آقا گفتند: «دیگر تو نباید پیش من بخوابی، برای اینکه من همه‌اش ناراحت این هستم که تو بیدار می‌شوی». گفتم من مخصوصاً می‌خواهم که کسی پیش شما بخوابد (موقعی بود که ایشان ناراحتی قلبی داشتند و به تهران آمده بودند) که اگر شبی ناراحتی پیدا کردند، بیدار شود. گفتند: «نه، برو به دخترت لیلی بگو بیاید پیش من».
بعد از چند روزی که گذشت گفتند: «لیلی هم دیگر لازم نیست بیاید» (امام فرموده بودند لیلی هم به این دلیل نیاید که او مرتب پتویش را کنار می‌اندازد و من ناچار می‌شوم شبی چند بار پتو را روی او بیندازم!) (3)

کسانی را بیدار نمی‌کردند

خانم زهرا مصطفوی:

غیر از شب‌های ماه رمضان که قرار نبود کسی دیگر روزه بگیرد، ایشان هیچ کس را بیدار نمی‌کردند. خودشان سماور را روشن می‌کردند و چای درست می‌کردند و معمولاً یک تخم مرغ، سحری ایشان بود.(4)

مثل یک سایه بر می‌خاستند

حجت الاسلام والمسلمین حسن ثقفی:

یادم اسـت در پاریس، دو اتاق کوچک بود که من آنجا می‌خوابیدم، نیمه شب که می‌شد، می‌دیدم که آقای خیلی آهسته، واقعاً مثل یک سایه بر می‌خاستند بدون سروصدا وضو می‌گرفتند و نماز شب را برپا می‌داشتند. در پاریس هم مقید بودند که نماز شب را بخوانند.
بعضی از افراد خانواده و نزدیکان آقا می‌گفتند: ما در آنجا خواستیم ببینیم ایشان کی برای نماز شب برمی‌خیزند، لکن نتوانستیم زیرا بی سرو صدا مشغول نماز می‌شدند.(5)

پی‌نوشت‌ها:

1- همان، ج 1، ص 15.
2- همان.
3- همان.
4- همان، ص 62.
5- همان، ج 3، ص 117.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درس‌هایی از امام: بهار جوانی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

نگاهی به تاریخچه قدس و فلسطین و دیدگاه امام خمینی ره خبرگزاری فارس مدل مبارزاتی امام خمینی در قبال رژیم غاصب قدس بر چند محور استوار بوددوران تبعید امام خمینیره در ترکیه‏ پایگاه اطلاع …عبد الرضا آقایی پیروزی انقلاب اسلامی ایران به علل و عوامل متعددی وابسته بود اما سه بررسی تطبیقی نظریه‌های لیبرال دموکراسی و …بررسی تطبیقی نظریه‌های لیبرال دموکراسی و مردم‌سالاری دینی از منظر امام خمینیرهتاریخی فرهنگی قرآنی قرآن و امنیت و اعتماد و آرامش سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی امنیت و اعتماد در قرآن تعریف امنیت امنیت اس ام اس برای همهروزانه با جدیدترین و برترین اس ام اس ها و مطالب و عکس های جالب و دیدنیوظایف متقابل زن و شوهر به یکدیگر از نظر اسلاموظایف متقابل همسران به یکدیگر در اسلام زن و مرد داراى حقوق و تکالیف متقابلى به عنوان داستانهایی از اصول کافی باب دعا تبیان مبلغیندرباره‌ی این وبلاگ این پایگاه توسط تبیان گیلان برای واحد مبلغین طراحی و راه اندازی نشانه های بسیار در نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – …بر تمام ملتهایی که از دین خود برگشته و راه شیطان را در پیش گیرند به زودی سایه های عذاب بایسته‌های اخلاقی همسران و نقش آن در تربیت فرزندانچکیده این مقاله، با رویکرد تحلیلی و نظری به بررسی بایسته‌های اخلاقی همسران و آثار آن ماجرای شکستن و سوزاندن درب و شکستن پهلوی …ماجرای شکستن و سوزاندن درب و شکستن پهلوی حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ چه بوده است و


ادامه مطلب ...

سختی و آسایش دو آزمون الهی

[ad_1]

بحث در مضمون مشترک هفت سوره‌ای است که، آغاز آنها با حروف «حم» شروع می‌شود. و مهمترین محتوای مشترک این هفت سوره، همانا تشریح خطوط کلی وحی، و بیان ره‌آورد وحی است که عبارتند از توحید و نبوت و معاد، به انضمام احکام و حکم دیگر.
یکی از آن هفت سوره «حم دخان» است، [که در] این کریمه فرمود: «فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِینٍ‌ یَغْشَى النَّاسَ هذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ‌» (1) بعد از اقامه برهان بر توحید ربوبی و همچنین بر توحید عبادی آن‌گاه فرمود: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ» (2) اینها با لعاب شک سرگرمند. در حالی که می‌توانند چشمه‌های حکمت را از درونشان جوشان کنند.
فرق بین مؤمن و کافر، آن است که، مؤمن در اثر اخلاص از درونش چشمه‌های حکمت می‌جوشد، ولی کافر فقط به لعاب دهانش دل‌بسنده می‌کند که می‌خواهد با آن رفع عطش کند.

لعب به معنای بازیچه و لعاب به معنای آبی که از دهان بریزد نزدیک هم‌اند. همانطوری که لعاب دهان، هیچ تشنه‌ای را سیراب نمی‌کند، بازیچه‌های دنیا، هیچ انسان تشنه‌ی کمال را، به کمال نمی‌رساند. تنها چیزی که به عطش انسان خواهان کمال، پاسخ می‌دهد همان چشمه‌های جوشان حکمت است، که از درون او می‌جوشد. در جوامع روایی ما دستور کندوکاو درون دل داده شد که اگر مؤمنی چهل شبانه‌روز، به اصلاح خود بپردازد چشمه‌های حکمت از قلبش می‌جوشد «من أخلص لله أربعین یوماً فجر الله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه». (3)

آن‌گاه درباره آن‌ها که در شک و تردید بسر می‌برند و به بازیچه‌های دنیا، انس گرفته‌اند. می‌فرماید؛ تو منتظر باش که روز سیاه و پر دود و خطری را، اینها در پیش دارند «فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِینٍ‌» روزی آسمان ابر سیاهی را به همراه می‌آورد، که راه نفس و دید اینها بسته می‌شود.
این دود غلیظ دردناک، یا کنایه از آن است که در ثر شدت فقر و بدبختی و گرسنگی آن‌ها آسمان باز و وسیع را نمی‌بینند، زیرا چشمشان تیره و تار شده است. یا نشانه‌های عذاب دیگری در آسمان به صورت دخان ظهور کرد و یا مقدمه ظهور قیامت کبری است.
علی ای حال؛ آن پدیده یک غذایی است برای تنبیه تبهکاران، که دست از تجاوز و تعدی بردارند. «یَغْشَى النَّاسَ هذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ‌» آن دود دردناک این گروه تبهکار را زیر پوشش می‌گیرد و اینها را در عذاب فرو می‌برد.
تعذیب خداوند سبحان، گوناگون است. گاهی عذاب غرق است که آب توفنده کفار را به کام خود فرو می‌برد «فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ‌» (4) و گاهی عذاب دود است که تبهکاران را زیر پوشش خود قرار می‌دهد و آن‌ها را احاطه می‌کند.
مجرمین؛ وقتی این عذاب دردناک را دیدند، عرض می‌گویند؛ خدایا این عذاب را برطرف کن، ما ایمان می‌آوریم «رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ‌» (5) این پوشش عذاب را برطرف کن، تا ما فضای باز رفاه و آسایش را ببینیم، ما مؤمنانیم.
آنگاه خدای سبحان می‌فرماید: «أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرَى وَ قَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ‌ ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ‌ إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عَائِدُونَ‌» (6) بارها به آن‌ها تذکر و نیز مهلت داده شد و آنان ایمان نیاوردند و پیامبر روشن‌گر به سوی آن‌ها رفت، و روش تلاوت و تعلیم و تزکیه را برای آنان مطرح نمود، نپذیرفتند.
«ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ» و از این پیامبر روبرگرداندند. به جای اینکه به او گرایش پیدا کنند، از او گریختند. «فقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ‌» و به او تهمت‌ها زدند، گفتند؛ آنچه را او می‌گوید حرفهایی است که دیگران به او آموختند نه آنکه وحی باشد. و از طرفی او رشد عقلی ندارد او معاذالله دیوانه است.
نه این حرفها؛ مال خود اوست، نه او هم یک پذیرنده‌ی عاقلی است. هم گفتار او گفته‌ی دیگران است و هم او جنون دارد. و قدرت تجزیه و تحلیل در او نیست که درست بپذیرد.
«مَجْنُونٌ‌»، به پیامبر این تهمت را زدند، چون گفته‌های او را برابر عقل آن نابخردان نبود. چه اینکه آنان چیزی که مطابق با اندیشه‌های خام آن‌ها بود آن را معقول می‌دانستند، و چیزی که با آن‌ها مخالف بود نامعقول می‌پنداشتند.
همه‌ی این اهانتها و تهمتها را حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) تحمل کرد و راه ارشاد و تعلیم و تزکیه‌اش را ادامه داد. خدای سبحان می‌فرماید؛ ما برای اتمام حجت، این عذاب را برطرف می‌کنیم، ببینیم اینها که در حال رفاه و آسایش قرار گرفتند، متنبه و بیدار می‌شوند، و به حق توجه می‌نمایند، یا دوباره تن به تباهی گناه می‌دهند، و دست از ظلم و ستم نمی‌کشند؟
«إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عَائِدُونَ‌» ما در آینده‌ی نزدیکی، این عذاب را بر می‌داریم. یا یک مدتی این عذاب را برمی‌داریم، تا معلوم بشود که شما چه می‌کنید؟ شما باز؛ به همان فساد و طغیانتان برمی‌گردید. این چنین نیست که، این دوران عذاب، دوران تربیت و تعلیمی برای شما باشد. ما این عذاب موقت را، برای هشیاری و هشداری شما، نازل کردیم. ولی شما همینکه از این بند بیرون رفتید، باز به تجاوز قبلیتان می‌پردازید.
در سوره‌ی «حم زخرف» که قبل از «حم دخان» است، آمده که ما عذابها را به عنوان آزمون می‌فرستیم. آنها می‌گویند اگر عذاب برطرف شد، ما ایمان می‌آوریم. عذاب را برطرف می‌کنیم، اینها دوباره به طغیان و رفاه‌طلبی خود می‌پردازند. «وَ قَالُوا یَا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ‌» (7) وقتی فرعونیان به عذاب الهی گرفتار شدند موسای کلیم را به عنوان ساحر متهم کردند، و گفتند ای ساحر ازخدایت بخواه عذاب را از ما برطرف کند، ما ایمان می‌آوریم.
در سوره‌ی دخان آمده است که کافران درباره‌ی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گفتند: «مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ» معاذالله دست‌آموز دیگران و دیوانه است. کافران و منافقان در هر عصر بر اساس «تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ» (8) آورندگان وحی و دارندگان نبوت را اهانت و تحقیر می‌کردند، و به دعوت آنان پاسخ منفی دادند.
آل فرعون؛ به موسای کلیم گفتند؛ آن پیمانی که با خدا داری که اگر کسی توبه کرد و ایمان آورد، توبه‌اش پذیرفته و ایمانش مقبول شود، و عذاب برطرف گردد، از پروردگارت بخواه که عذاب را برطرف کند «إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ» ما تعهد می‌نمائیم که هدایت شویم و راه را ببینیم و طی کنیم.
«فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ» (9) وقتی ما عذاب را برطرف کردیم، و اینها به رفاه و آسایش رسیدند «إِذَا هُمْ یَنْکُثُونَ» (10) باز نکث عهد می‌کنند و پیمان‌شکنیشان را همچنان ادامه می‌دهند و در سوره‌ی «حم دخان» فرمود؛ ما عذاب را برمی‌داریم ولی شما به طغیان و تجاوزتان برمی‌گردید.
عذاب و فشار و سختی، در قرآن به عنوان یک آزمون و امتحان الهی مطرح است. خدا، گاهی انسان را به نعمت مبتلا می‌کند تا او را بیازماید، و گاهی به عذاب و رنج و فشار مبتلا می‌سازد، تا وی را امتحان کند، و آنچه در درون اوست با آزمون آسایش یا با امتحان رنج، شکوفا شود.
هر پیامبری که آمد، قومش به این امتحانهای سخت و سنگین، مبتلا شده‌اند، تا در این دوران فشار و سختی، کاملاً پخته و ورزیده بشوند. یعنی اگر احیاناً فشاری برای امت‌ها هست برای این است که اینها به هوش بیایند، و بدانند که رفاه دوامی ندارد و بدانند که عالم طبیعت متغیر است، و در تحت تدبیر یک مبدأ متعال است، و در اختیار احدی نیست.
اینکه در دو سوره‌ی‌ «حم زخرف» و «حم دخان» آمده به عنوان یک اصل کلی در سوره‌ی انعام و سوره‌ی اعراف مطرح شده.
در سوره‌ی انعام این چنین فرمود: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ‌» (11) می‌فرماید؛ ما قبل از شما پیام‌آورانی را برای اقوام و اممی فرستادیم. آنها سرکشی و طغیان داشتند. آنها را در رنج و فشار قرار دادیم، به مصیبتهای سختی و قحطی و بیماری، مبتلا کردیم، تا از تمرد و انحراف برگردند و تضرع کنند، و بفهمند که این خودکامگی دوام ندارد.
نه قدرت زورمداران پایدار است، نه آسایش و رفاه مترفین دوام دارد، و نه ارضای غریزه‌های طبیعی و حیوانی در شهوت و غضب، و جذب و دفع و میل و نفرت برقرار می‌ماند. و منظور از آن آزمون، این بود که اینها برگردند و تصرع کنند و به هوش بیایند ولی همچنان در بی‌هوشی مانده‌اند.
چرا اینها در حال خطر متنبه نمی‌شوند؟ چرا در دوران فشار پخته نمی‌شوند؟ چرا مشکلات و رنج اینها را بیدار نمی‌کند؟ مگر نمی‌دانند فشار و سختی امتحان است؟
قرآن؛ تشویق می‌کند که در مدرسه‌ی سختی، و در کلاس آزمایش فشار، باید پخته بشویم. «فَلَوْ لاَ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا» (12) چرا در زمان سختی لابه نمی‌کنند و بیدار نمی‌شوند که هیچ قدرتی در عالم نیست، مگر قدرت حق!؟
لازمه‌ی بیداری، همانا بینش توحیدی است. و اثر توحید، همان انقطاع از خود، و بریدن از دیگران، و پیوستن به قدرت زوال ناپذیر الهی است، یعنی؛ هم خود را مهره‌ای بی‌کران خلقت بدانید، و هم دیگران را در تحت قهر خالق یکتا بدانید.
چرا در دوران فشار این معنا برای شما روشن نمی‌شود که هیچ مبدئی در عالم حاکم نیست جز خدا؟! «فَلَوْ لاَ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا» چرا اینها در زمان سختی نمی‌فهمند کار به دست خداست و بس؟
منطق وحی این است که؛ خدای سبحان هرگز بی خود کسی را در فشار و رنج قرار نمی‌دهد، بلکه به منظور آزمون و تکامل انسان‌‌ها است و اگر خدای سبحان اراده امتحان نمود، به همه‌ی مأمورین الهی دستور می‌دهد و همه‌ی اسباب و علل، در جهت امتحان به کار گرفته می‌شوند، تا انسان‌ها در درون رنج امتحان گنج کمال بیابند.
قرآن، همگان را ترغیب و تحریص می‌کند، که دوران رنج را، مدرسه‌ی آموزنده بدانند. می‌فرماید؛ کلید آسمان‌ها و زمین، به دست خداست. یعنی ظاهر و باطن، و غیب و شهادت آسمان به دست خداست. نظام آفرینش نظام علت و معلول است. هر علتی، کلید معلول است. هر حادثه‌ای بخواهد پدید آید باید از راه علتش پدید آید.
نظام علی و معلولی، نظام قفل و کلید است. کلید این نظام به دست خداست. جهان شهادت، معلول جهان غیب است. غیب این عالم هم، به دست خداست.
قرآن، هم می‌گوید: «لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (13) یعنی ظاهر آسمان‌ها و زمین مال خداست و هم می‌گوید: «لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (14) قلاده‌ها، و کلیدهای آسمان و زمین به دست خداست، و هم می‌گوید: «وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (15) باطن آسمان‌ها و زمین مال خداست.
اگر نظام آفرینش؛ نظام علی و معلولی است، علت که غیب معلول است، در اختیار خداست. انسان رنجدیده که در آزمون فشار بسر می‌برد باید بفهمد کاری از دست احدی ساخته نیست، مگر خدای سبحان، که کلیددار عالم است و همه‌ی کلیدها پیش اوست «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» (16) چه اینکه همه خزینه‌ها پیش اوست. و هر چه از مخزن نازل می‌شود، به تنظیم خدای سبحان است.
یکی از بهترین نعمت‌های الهی فشار آموزنده، و رنج موجب گنج کمال است. زیرا انسان بیدار می‌شود و می‌بیند، که کار به دست یک مبدأ است، که کلیددار جهان هستی است. «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» خیلی از کلیدهای غیب را فرشتگان می‌دانند، ائمه (علیهم السلام) می‌دانند، ولی همه آن کلیدها به دست خدای سبحان است.
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب - علیه أفضل صلوات المصلین - آنکه همیشه بیدار بود می‌فرماید: «یا أیها الانسان ماجرأک علی ذنبک و ما غرک بربک و ما أنسک بهلکة نفسک...أم لیس من نومتک یقظة...» (17) چه چیز تو را به گناه جرأت داد؟ و چه چیز مایه غرورت، به پروردگار تو شد، و چه چیز تو را به هلاک مأنوس نمود؟ آیا از خوابت بیداری نیست؟!
اگر کسی با اراده‌ی خود بیدار نشد، او را با سختی بیدار می‌کنند، و بهشت از آن بیداران است. بنده‌ی صالح خدای سبحان که بهشت به انتظار اوست، مظهر خدایی خواهد بود که هرگز نمی‌خوابد و اهل غفلت نیست. «لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ» (18) مؤمن هرگز نمی‌خوابد. در بیداریش بیدار است، خواب او هم بیداری است.
رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اصحاب خاصش را طوری تربیت کرد، که بسیاری از حقائق برای آن‌ها در عالم خواب حل می‌شد. گاهی از آنان در بامداد می‌پرسید: «هل من مبشرات» (19) یعنی دیشب در رؤیا چه دیدی؟
اولیای الهی دائماً بیدارند، چه اینکه افراد عادی دائماً خوابند تا اینکه با مرگ بیدار شوند «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» (20) و کسی می‌تواند رؤیای صادق داشته باشد که در بیداری مراقب و محاسب خود باشد. مثلاً یک محقق که به کتابخانه می‌رود، در را به روی دیگران می‌بندد، که مزاحم او نباشند، صداها به گوشش نیاید، مناظر بیرونی چشمش را به خود متوجه نکند. این برای آن است که از هر چه بیگانه از اندیشه است محفوظ باشد، تا چیز بفهمد.
یک مؤمنی که ولیی از اولیاء الهی است، چون از هر چه بیگانه با تهذیب نفس و تزکیه‌ی روح است می‌پرهیزد، بنابراین هنگام خواب، گذشته از آنکه، هیچ آلودگی را به درون خود راه نمی‌دهد، از امور عادی هم که ارتباط با آنها گناه نیست ولی مایه سرگرمی است محفوظ می‌ماند. لذا معارفی در رؤیا برای او کشف می‌شود، و از درونش چشمه‌ی حکمت می‌جوشد.
خواب؛ برای ولی‌الله به منزله کلاس درس است. آنکه کم می‌خورد، و با یاد خدا می‌خوابد، و هر شب مسبحات شش‌گانه را تلاوت می‌کند، و از قرائت سوره «واقعه» محروم نمی‌ماند، و با یاد حق و با طهارت می‌خوابد رؤیای صالح بهره‌ی او خواهد شد.
وقتی از کسی پرسیدند که برای فرزندانت چه ذخیره کرده‌ای؟
گفت؛ بچه‌هایم را سوره «واقعه» آموختم و آن‌ها هر شب، قبل از خواب می‌خوانند، و خداوند توفیق تحصیل مال حلال را به بنده‌ی صالح خود خواهد داد.
دل‌های اولیای راستین الهی، همانند بهشت است که؛ نه می‌خوابد، و نه خوابگاه است. زیرا هم بهشت همواره بیدار است و هم بهشتیان همواره یقظان‌اند.
و اگر در قرآن کریم، سخن از مقیل و خواب نیمروز مطرح است، آن مال برزخ است. «أَحْسَنُ مَقِیلاً» (21) در برزخ قیلومه و خواب کوتاهی هست، والا در بهشت خوابی نیست. آن کسی که در دنیا همواره بیدار بود به عالمی می‌رود که «لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ».
تعلیم رسای قرآنی اینست که؛ اگر خدای سبحان حی بالذات است، شما بکوشید حی بالعرض باشید. اگر خدا همیشه زنده و بیدار است، و هرگز خواب و مقدمات خواب را در حریم خدا راهی نیست، شما هم بکوشید، همیشه بیدار بالعرض باشید.
نامه‌ای در بهشت از طرف خدای متعالی به بهشتیان می‌رسد که در عنوان نامه نوشته است «من الحی الذی لایموت الی الحی الذی لا یموت» این نامه از خدایی است که نمی‌میرد به مؤمن ولی اللهی که هرگز نمی‌میرد، چون مرگ را پشت سر گذاشت. بلکه اصلاً، مرگ مرده است. دیگر مرگی برای بهشتی‌ها نیست. خدا زنده‌ی جاوید بالذات است، ولی‌الله در بهشت زنده‌ی جاوید بالعرض است.
این سخن را بسیاری از حکمای اسلامی و عرفای الهی، در کتابهای عقلی و عرفانیشان از رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده و برای او معانی بلندی ذکر کرده‌اند.

استاد بزرگوار، رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی - مدظله‌العالی - در آن رساله‌ی شریفشان به نام «مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة» (که این رساله‌ی عمیق علمی را در حدود پنجاه سال قبل نوشته‌اند که سن شریفشان آن وقت حدود بیست و نه یا سی سال بوده. و درک این کتاب عمیق برای اهلش بسیار دشوار است چه رسد به دیگران که دستی از دور بر این مطالب دارند) این حدیث شریف را نقل کردند، و تشریح کردند که نامه‌ای از خدای متعال، برای مؤمنین در بهشت می‌آید که، در آن نامه نوشته است؛ از خدایی که نمی‌میرد به مؤمنی که دیگر مرگ ندارد. در آن نامه نوشته است که من هر چه بخواهم محقق می‌شود، به تو هم اجازه دادم که هر چه بخواهی در بهشت برای تو حاصل باشد.

این همان مقام بلند است که مظهر اراده‌ی تامه‌ی خدای سبحان می‌شود، حیف آن مقام بلند نیست، که انسان به متاع دنیا بفروشد؟ در همین «حوامیم سبعه» آمده به تبهکاران می‌گویند شما آن طیبات را در دنیا از دست دادید.
خلاصه آنکه؛ دوران فشار، همانند دوران مدرسه آموزنده است تا شما بیدار شوید و بدانید که تمام کارها به دست رب‌العالمین است، و باید او را بپرستید و از او مدد بگیرید. و بس.
گرچه در سوره «حم دخان» و «حم زخرف» مسأله‌ی آزمون رنج مطرح شد، ولی اصل کلی آن در سوره‌ی انعام چنین آمده است: «فَلَوْ لاَ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا» چرا مبتلایان به زحمت و سختی، ضراعت و ابتهال، و ناله و لابه نمی‌کنند؟
بیان لطیفی را استاد بزرگوارمان آیت‌الله مرحوم شیخ محمد حسین فاضل تونی (رضوان‌الله علیه) در درس می‌فرمودند، که انسان عبد خداوند است و به حضور مولای خود مشرف می‌شود «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ‌» (22) و بنده وقتی به حضور مولی می‌رود باید هدیه و ره ‌توشه‌ای ببرد، که قابل توجه مولا باشد، یعنی باید چیزی ببرد که مولی نداشته باشد. زیرا اگر چیزی به حضور مولی ببرد که مولی مانند آن را فراوان داشته باشد آن چیز، زادراه جالب و هدیه ارزنده نخواهد بود.
مثلاً اگر انسانی، در هنگام رجوع به سوی خداوند متعالی، علم یا قدرت یا کمال دیگر از کمالات وجودی را ارائه دهد، و بگوید پروردگارا من با سعی و کوششم، علم تحصیل نمودم و هدیه‌ی علم را به پیشگاه شما تقدیم می‌دارم، این علم اندک، در برابر علم بیکران حق جلوه‌ای نخواهد داشت. چون خدای سبحان نه تنها دارای علوم نامحدود است و به تمام اشیاء از تمام جهات احاطه علمی دارد، بلکه علم دیگران نیز از مواهب اوست و آن حضرت، مقداری از علم نامتناهی خود را به نحو تجلی نه به نحو تجافی بین جوامع بشری توزیع کرده است.
با توجه به آنکه، علم محدود انسان در مقابل علم نامحدود خدا قرار نمی‌گیرد، چون اگر علم خدا، نامحدود شد، هرگز مقابل ندارد، تا انسان بگوید علم بشر محدود است و علم خدا نامحدود. اگر علم بشر در مقابل علم خدا قرار گرفت و علم خدا در مقابل علم بشر قرار گرفت هر دو محدود خواهند بود، با این تفاوت که علم خداوند بیشتر از علم بشر می‌باشد، و چون علم الهی نامتناهی است و نامحدود، جا برای غیر نمی‌گذارد. از این جهت با وجود علم نامحدود خداوند جا برای علم دیگری نیست.
نه تنها «غیرتش غیر در جهان نگذاشت» بلکه همه‌ی کمالاتش این چنین است. یعنی قدرتش هم قدرتی در جهان نگذاشت. اگر پذیرفتیم که کمالات خدای متعال نامحدود است، کمال هر انسانی را ظهوری از آن کمالات نامحدود می‌دانیم. نه اینکه بگوییم کمال ما در برابر کمال نامحدود خدا است، و کمال نامحدود خدا، در برابر کمال محدود ما است.
زیرا اگر این چنین گفتیم هر دو را محدود کرده‌ایم، در حالی که صفات خداوند عین ذات اوست، و ذاتش هستی صرف و نامتناهی است، پس همه صفات ذاتی آن حضرت نیز نامحدود خواهند بود. یعنی هر ذات و هر صفت و هر فعل، که در عالم یافت شوند فانی در ذات و صفت و فعل بی‌کران حق‌اند.
بنابراین، انسان سالک نمی‌تواند بگوید خدایا من علم یا قدرت یا ایثار یا کمال دیگر را به حضور شما اهداء می‌نمایم، پس نمی‌توان کمال را به حضور مولا برد، بلکه باید چیزی ببرد که مولا نداشته باشد و نداشتنش هم، عین کمال باشد، و آن ره‌توشه همانا، بندگی، فقر، مسکنت، ذلت، لابه و ناله است.
یعنی بگوید؛ خدایا ره‌توشه‌ام ذلت و مسکنت است، می‌دانم که کاری از من ساخته نیست، عجز آورده‌ام، ذلت آورده‌ام، بندگی و بردگی آورده‌ام، که این بندگی و بردگی در حرم کبریای مولی نیست.
این نبودن، چون سلب سلب است، به کمال وجودی برمی‌گردد و این هدیه را خداوند سبحان از انسان می‌پذیرد. زیرا وقتی انسان به خداوند ایمان می‌آورد، یعنی می‌پذیرد که جان و مال او متعلق به خداست و خود را عاجز می‌یابد.
چون مؤمن تمام ذات و وصف و فعل خود را از راه بیعت با خداوند به حضرت باری تعالی می‌فروشد، زیرا بیعت، یعنی؛ جان و مال را بیع نمودن و فروختن و بایع کسی است که متاعش را بفروشد، و با فروش همه‌ی هستی خود به خدا، دیگر مالک چیزی نخواهد بود.
البته تکویناً این چنین است که، کسی در برابر خدای سبحان مالک چیزی نیست. منتها این مطلب در مقام امتحان و تکامل برای بعضی حل می‌شود و آن را می‌یابند و برای بعضی که محجوب‌اند مجهول می‌ماند.
بنابراین، کسی که با خدا بیعت کرد، دیگر مالک جان یا مال نخواهد بود «لاَ یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرّاً وَ لاَ نَفْعاً وَ لاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لاَ حَیَاةً وَ لاَ نُشُوراً» (23) لذا می‌گوید؛ من هیچ چیز ندارم. نه اینکه تعارف کند. بلکه یک حقیقتی است. و این فقدان ذات و صفت و فعل را به عنوان هدیه و زادراه به حضور مولا می‌برد، و این ره توشه مقبول حق قرار می‌گیرد چون چیزی به همراه می‌برد که، در حضور مولا نیست، و این نبودن هم کمال است. قرآن؛ انسان را، به این نکته دقیق آگاه می‌کند و می‌گوید؛ چرا مبتلایان به سختی نمی‌فهمند که همه کارها به دست خدا است «فَلَوْ لاَ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا» چرا در زمان سختی ناله نمی‌کنند؟
«وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌» آنگاه سر عدم تنبیه را بیان می‌فرماید؛ که در اثر تداوم گناه دل‌های آنان سنگین شد. قلب قاسی، حوادث الهی را که آزمایش خداست به عنوان حادثه‌ی اتفاقی تلقی می‌کند، به عنوان بخت بد تلقی می‌کند. لذا نه می‌فهمد و نه می‌نالد.
کسی که به واقعیت معتقد نیست، به خرافات تن در می‌دهد. شانس، بخت بد، بخت خوب جزء خرافات است. کسی که در اثر فقدان تفکر عقلی به خدا و ربوبیت خداوند رب‌العالمین معتقد نیست، به بخت بد و خوب معتقد می‌شود.
وقتی به عقل تن در نداد، و هم، او را تصاحب می‌کند. وقتی به ندای فرشته، حرمت ننهاد، به وسوسه‌ی شیطان سر می‌سپارد. به بخت بد و خوب، معتقد می‌شود که خرافات است. به ربوبیت خدای سبحان که حق است معتقد نمی‌شود.
برای آخرین بار، خداوند آنان را به رنج و زحمت مبتلا می‌نماید که بیدار گردند. وقتی اینها در دوران آخرین آزمون فشار، بیدار و آگاه نشدند آن گاه خدای سبحان اینها را با دست خود می‌گیرد، یعنی فشار را برطرف می‌کند، رفاه و آسایش می‌آورد. اینها از کلاس فشار و امتحان سختی به کلاس رفاه و آسایش منتقل می‌شوند.
چون آسایش و رفاه هم مانند فشار و سختی آزمون و امتحان الهی است. می‌فرماید: «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ» (24) یعنی زمانی که آنچه به آنان تذکر داده شد عمداً آن را در بوته نسیان سپری کرده‌اند «فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ»
(25) آنگاه درهای رفاه و نعمت‌های مادی را از هر راهی به روی اینها باز می‌کنیم. کاملاً مرفه و مترف و متنعم خواهند بود، هیچ رنجی ندارند. آسایش کامل از جهات مادی بهره‌ی آن‌ها می‌شود.
آن‌گاه؛ در درون این آسایش و در بحبوحه‌ی رفاه و سرگرمی نشاط، عذاب الهی فرا می‌رسد و به حیات اینها یکجا خاتمه می‌دهد. «حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً» (26) آن وقت که تمام درهای نعمت به چهره‌ی رفاه‌طلبان باز شد، و سرگرم عیش و نوش شدند، دفعة اینها را می‌گیریم، که راهی برای فرار و گریز آنان نباشد.
«فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ‌» (27) چون دفعتاً اینها راگرفتیم سراسیمه می‌شوند. طوری هم آن‌ها را می‌گیریم که توان فرار نداشته باشند، مبلس و سراسیمه می‌شوند که چه کنند؟
چون خاتمه بخشیدن به حیات تبهکاران طغیانگر، رحمت است خداوند می‌فرماید: «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ‌» (28) ما دابر، یعنی اصل، و ریشه‌ی تبهکاران را قطع کردیم، و ریشه‌ی ستمکاران قطع شد و ستایش از آن خداوند است.
این قطع ظلم، و ریشه‌کن شدن طغیان و طاغوت، نعمت الهی است و همین معنا را در سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف با تعبیر دیگر بیان کرد. «وَ مَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ‌». (29) فرمود؛ ما هیچ پیامبری را به هیچ منطقه‌ای نفرستادیم، مگر اینکه اهل آن منطقه را با سختی و زیان آزمودیم تا بدرگاه خداوند لابه کنند.
انسان رنج دیده می‌داند که، نه رفاه ماندنی است، و نه از دست کسی برمی‌آید که او را، از رنجوری رهایی بخشد. رنج مدرسه آموزنده است.
فرمود؛ ما هیچ پیامبری را، برای هدایت هیچ امتی، به منطقه‌هایی اعزام نمی‌کردیم، مگر اینکه مردم آن منطقه را، در کلاس رنج و فشار می‌آزمودیم. یا جنگ بود، یا محاصره‌‎ی اقتصادی بود، یا گرفتاریها، و اختلاف داخلی بود و مانند آن.
گاهی آن‌ها را در جنگ، گاهی در گرانی، گاهی در کمی مواد غذایی و مانند آن به عنوان امتحان قرار می‌دهیم تا اینها به مبدأ یکتا متوسل شوند و بدانند که هیچ قدرتی در عالم حاکم نیست مگر خدایی که سراسر جهان، سپاهیان اویند «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ». (30)
آنگاه، اگر اینها در دوران فشار، آزموده و پخته شدند، و فهمیدند که قدرت حاکم بر جهان، قدرت‌الله است، نه هوای خود را می‌پرستند، تا بگویند هر چه میل داریم می‌کنیم و نه برای دیگری ارزش ربوبی قائل‌اند، تا هر چه آن دیگری تعیین کند، آن‌ها انجام دهند.
«ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا» (31) ما بعد از اینکه اینها را در کلاس رنج آزمودیم و آنان بیدار نشدند، آن‌گاه رنج را برطرف می‌کنیم. همه وسایل رفاه و آسایش را در اختیار اینها قرار می‌دهیم. طوری که بیش از نیاز آن‌ها باشد و آنان در رفاه و آسایش نمو کنند.
عفو یعنی افزونی. عفاالنبات یعنی گیاه خیلی سر کشید، و بیش از اندازه لازم، نمود کرد.
«وَ قَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ » (32) می‌گویند پیشینیان ازیان و سرسختی آسیب رساند و ما اکنون از هر نعمتی برخورداریم و همه روی زمین زیر پرماست. وقتی به این حال رسیدند، به این دید طغیانگری رسیدند، «فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً» (33) دفعة به حیات اینها خاتمه می‌دهیم. «وَ هُمْ لاَ یَشْعُرُونَ‌» (34) در حالی که آنان سرگرم عیش و نوش‌اند، و بی‌خبرانه به سر می‌برند. جریان انقلاب عظیم اسلامی ایران، نمونه خوبی برای این آیات کریمه خواهد بود. آن رژیم‌هایی که از همه نعم برخوردار بودند، دفعة سقور کردند. طولی نکشید که به حیات اینها خاتمه داده شد «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ‌».
الآن که دوران جنگ تحمیلی است، و رزمندگان ما در جبهه‌های جنگ در این فشار امتحان الهی قرار دارند، و در تضرع و ناله‌اند یقیناً پیروزند. اینها نمی‌گویند خدایا این فشار را بردار، می‌گویند خدایا ما را از کلاس آزمون و امتحان پیروزمندانه فارغ کن نمی‌گویند ما را امتحان نکن، می‌گویند ما را سرفراز کن که از امتحان سربلند برآییم.
آن‌گاه دو اصل کلی را هم در همین سوره‌ی اعراف بیان می‌کند. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ» (35) قرآن، هم درباره‌ی جامعه، هم درباره‌ی فرد در طرف اطاعت، وعده قطعی داد. فرمود؛ چه فرد، چه جامعه اگر وارسته و پارسا بودند بهره‌ی فراوان می‌برند. ولی درباره‌ی معصیت راجع به جامعه تهدید کرد ولی درباره‌ی فرد درحد احتمال تهدید نمود نه به عنوان قطع.
درباره‌ی فرد یک اصل کلی را چه در سوره‌ی یوسف چه در سوره‌های دیگر بیان فرمود؛ که هر کسی وارسته و صابر و بردبار بود از جرات خوب برخوردار است. درباره‌ی جامعه در سوره‌ی اعراف فرمود اگر اهل منطقه‌ها مؤمن و وارسته باشند برکت‌هایی از زمین و آسمان به روی اینها باز می‌نماییم. این به عنوان وعده‌ی کلی خداست نسبت به جامعه پرهیزکار.
اما نسبت به جامعه تبهکار چنین فرمود: «وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (36) اگر جامعه آیات الهی را تکذیب کرد خدا یقیناً آن‌ها را می‌گیرد، زیرا گرچه مضمون آیه به صورت شرط و جزا بیان نشد، ولی از نحوه‌ی تعبیر آن استفاده می‌شود که تکذیب حق سبب مؤاخذه الهی است.
اما نسبت به معصیت فرد، آیه‌ای که دلالت بر وعید قطعی بکند در قرآن نیست، بلکه در حد تهدید احتمالی است. فرمود: «وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ» (37) و امثال ذلک.
آنگاه فرمود: «أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا بَیَاتاً وَ هُمْ نَائِمُونَ‌ أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَ هُمْ یَلْعَبُونَ‌» (38) آیا اینان که سرگرم رفاه و آسایش‌اند در امانند؟ شاید شبانگاه که به خواب رفته‌اند عذاب دردناک ما به سراغ آنها بیاید یا در بحبوحه بازیگری و سرگرمی نیم روز عذاب الهی فرا رسد، چه می‌دانند این آیات هشداری است نسبت به غافلان مترف و رفاه‌طلبان ناآگاه.
آنچه که مربوط به بحث ماست، در سوره‌ی «حم دخان» این است که فرمود: «إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عَائِدُونَ» یعنی ما عذاب را از شما برطرف می‌نماییم، ولی شما دوباره به همان رفتار بدتان برمی‌گردید، اما یک روزی در پیش دارید که دیگر جا برای برگشت نیست.
«یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ» (39) ما مهلت دادیم، عقل را از درون، به آنان هبه نمودیم و پیامبران را از بیرون اعزام کردیم، و همچنین آن‌ها را آزمایش کردیم و امتحان نمودیم، فراز و نشیب‌ها را چشاندیم، تا شما بیدار بشوید. اگر به تبهکاریتان ادامه دادید «إِنَّا مُنْتَقِمُونَ‌» تحقیقاً انتقام خواهیم گرفت. قبل از شما هم اممی بودند که به انتقام الهی گرفتار شدند. «وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جَاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ‌ أنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ‌ وَ أَنْ لاَ تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ» (40) فرمود؛ قبل از شما آل فرعون را آزمودیم، و موسای کلیم به آنان گفت من امین امتم و این بندگان خدا را، به من تأدیه کنید.
رهبر مردم باید امین باشد تا ملت را بتوان به دست او سپرد، و به قدرت لایزال الهی تکیه کند تا احدی بر او چیره نشود و این دو خصلت از خصوصیت‌های رهبران الهی است.
موسای کلیم فرمود؛ چون من امین حقوق مردمم، این مردم مستضعف و بندگان خدا را به من ادا کنید، چون من امین آنهایم. حقوق مردم، اعراض مردم، اموال مردم، شعور مردم را من به کمال امانت پاسداری می‌کنم. و چون به سلطنت الهی تکیه کرده‌ام تحت سلطه‌ی هیچ طغیانگری قرار نمی‌گیرم، پس بر خدا شما اعتلاء نکنید، و قدرت و افزون‌طلبی را کنار بگذارید.
«وَ أَنْ لاَ تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ» شما بر خدا برتری نگیرید. پیام من همانا کلام خداست. اگر خواستید بر من افزونی بطلبید، مثل آن است که خواستید بر خداوند چیره بشوید.
من با سلطنت الهی به سوی شما آمده‌ام. یعنی با معجزه که مسلط بر هر قدرتی است اعزام شده‌ام، که سلطه بر همه‌ی دسیسه‌های شما دارد. «إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ».
رهبر باید امین باشد تا امت را به او سپرد، و به قدرت لایزال الهی تکیه کند که به سلطنت الهی مسلط باشد. که بهترین نمونه را بعد از انبیاء الهی و ائمه معصومین - علیهم السلام- ما در انقلاب عظیم اسلامی‌مان مشاهده می‌کنیم.

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی دخان، آیات 10 و 11.
2. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 9.
3. بحار ج 70 ص 249.
4. سوره‌ی طه، آیه‌ی 78.
5. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 12.
6. سوره‌ی دخان، آیات 13 تا 15.
7. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 49.
8. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 118.
9. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 50.
10. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 50.
11. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 42.
12. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 43.
13. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 107.
14. سوره‌ی زمر، آیه‌ی 63.
15. سوره‌ی هود، آیه‌ی 123.
16. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 59.
17. نهج‌البلاغه فیض‌الاسلام، خطبه 214.
18. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 255.
19. کافی ج 8 ص 90.
20. صد کلمه جاحظ.
21. سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 24.
22. سوره‌ی انشقاق، آیه‌ی 6.
23. سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 3.
24. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 44.
25. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 44.
26. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 44.
27. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 44.
28. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 45.
29. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 94.
30. سوره‌ی فتح، آیه‌ی 4.
31. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 95.
32. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 95.
33. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 95.
34. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 95.
35. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 96.
36. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 96.
37. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 7.
38. سوره‌ی اعراف، آیات 97 و 98.
39. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 16.
40. سوره‌ی دخان، آیات 17 تا 19.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

صبر چیست و چگونه صبور باشیم؟ سماموسبی گمان یکی از خصلت ها و فضیلت های انسانی تحمل و بردباری بر مشکلات و سختی هایی است که سوالات درس دین و زندگی که در چندین آزمون نهایی …هوالفتاح العلیم سوالات مهم درس دین و زندگی متوسطه که در چندین آزمون نهایی تکرار عوامل و آثار صبر در زندگی سماموسیکی از فضایل اخلاقی صبر است صبر که از آن به بردباری و شکیبایی در فارسی تعبیر می شود نامه نگار به رئیس جمهور نامه نگار به رئیس جمهور نامه پردرد نگارس که به تازگی منتشر شد، یکی از ده ها نامه ای پایگاه تحلیل و اطلاع رسانی صبح زاگرسیک تصمیم جدید و عالی در بویراحمد هویت جسد دختر پیدا شده در جاده یاسوجاصفهان مشخص ویژگی‏های روز قیامت کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به تکناز می باشد استفاده از مطالب سایت تکناز وب سایت رسمی دکتر حسین الهی قمشه ایپرسش های متداول سوال چرا ما دعا می کنیم ؟ خداوند از خواسته های ما دبیرستانی کنکور فرا کنکور سراسری و ارشد و …پاسخ خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهیزبان فارسی تهیه و تنظیممیلاد رضایی مقدم کارشناس چگونه شوهر خود را علاقمند نگه دارید؟ صفحه معجزه جملات عجیب در جذب همسر زندگى زناشویى، تشکلى است که بر پایه محبت، بنا نهاده شده و میگنا عوامل جذب و دفع رزق و روزی از دیدگاه قرآنبسیار عالی بود رزق و روزی مادی لازوم همان رزق و روزی اعطایی از جانب خداوند نیست و صبر چیست و چگونه صبور باشیم؟ سماموس بی گمان یکی از خصلت ها و فضیلت های انسانی تحمل و بردباری بر مشکلات و سختی هایی است که از هر سوالات درس دین و زندگی که در چندین آزمون نهایی تکرار شده هوالفتاح العلیم سوالات مهم درس دین و زندگی متوسطه که در چندین آزمون نهایی تکرار شده است عوامل و آثار صبر در زندگی سماموس یکی از فضایل اخلاقی صبر است صبر که از آن به بردباری و شکیبایی در فارسی تعبیر می شود، در چگونه شوهر خود را علاقمند نگه دارید؟ صفحه معجزه جملات عجیب در جذب همسر زندگى زناشویى، تشکلى است که بر پایه محبت، بنا نهاده شده و این نامه نگار به رئیس جمهور سلام…دوستان فقط برا ظهور اقا امام زمان دعا کنیم که اون بیاد و عدالت را در جامعه برپا کنه و پایگاه تحلیل و اطلاع رسانی صبح زاگرس شهردار محترم جناب آقای دکتر تخشا در شهر ماتم زده دهدشت غمنامه برای گفتن زیاد و چهره شهر ویژگی‏های روز قیامت کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به تکناز می باشد استفاده از مطالب سایت تکناز با ذکر دبیرستانی کنکور فرا کنکور سراسری و ارشد و دکتریپاسخ خودآزمایی پاسخ خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهیزبان فارسی تهیه و تنظیممیلاد رضایی مقدم کارشناس وب سایت رسمی دکتر حسین الهی قمشه ای پرسش های متداول سوال چرا ما دعا می کنیم ؟ خداوند از خواسته های ما آگاه است و میگنا عوامل جذب و دفع رزق و روزی از دیدگاه قرآن بسیار عالی بود رزق و روزی مادی لازوم همان رزق و روزی اعطایی از جانب خداوند نیست و موارد بی آسایش دو گیتى


ادامه مطلب ...

سختی و آسایش دو آزمون الهی

[ad_1]

بحث در مضمون مشترک هفت سوره‌ای است که، آغاز آنها با حروف «حم» شروع می‌شود. و مهمترین محتوای مشترک این هفت سوره، همانا تشریح خطوط کلی وحی، و بیان ره‌آورد وحی است که عبارتند از توحید و نبوت و معاد، به انضمام احکام و حکم دیگر.
یکی از آن هفت سوره «حم دخان» است، [که در] این کریمه فرمود: «فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِینٍ‌ یَغْشَى النَّاسَ هذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ‌» (1) بعد از اقامه برهان بر توحید ربوبی و همچنین بر توحید عبادی آن‌گاه فرمود: «بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ» (2) اینها با لعاب شک سرگرمند. در حالی که می‌توانند چشمه‌های حکمت را از درونشان جوشان کنند.
فرق بین مؤمن و کافر، آن است که، مؤمن در اثر اخلاص از درونش چشمه‌های حکمت می‌جوشد، ولی کافر فقط به لعاب دهانش دل‌بسنده می‌کند که می‌خواهد با آن رفع عطش کند.

لعب به معنای بازیچه و لعاب به معنای آبی که از دهان بریزد نزدیک هم‌اند. همانطوری که لعاب دهان، هیچ تشنه‌ای را سیراب نمی‌کند، بازیچه‌های دنیا، هیچ انسان تشنه‌ی کمال را، به کمال نمی‌رساند. تنها چیزی که به عطش انسان خواهان کمال، پاسخ می‌دهد همان چشمه‌های جوشان حکمت است، که از درون او می‌جوشد. در جوامع روایی ما دستور کندوکاو درون دل داده شد که اگر مؤمنی چهل شبانه‌روز، به اصلاح خود بپردازد چشمه‌های حکمت از قلبش می‌جوشد «من أخلص لله أربعین یوماً فجر الله ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه». (3)

آن‌گاه درباره آن‌ها که در شک و تردید بسر می‌برند و به بازیچه‌های دنیا، انس گرفته‌اند. می‌فرماید؛ تو منتظر باش که روز سیاه و پر دود و خطری را، اینها در پیش دارند «فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِینٍ‌» روزی آسمان ابر سیاهی را به همراه می‌آورد، که راه نفس و دید اینها بسته می‌شود.
این دود غلیظ دردناک، یا کنایه از آن است که در ثر شدت فقر و بدبختی و گرسنگی آن‌ها آسمان باز و وسیع را نمی‌بینند، زیرا چشمشان تیره و تار شده است. یا نشانه‌های عذاب دیگری در آسمان به صورت دخان ظهور کرد و یا مقدمه ظهور قیامت کبری است.
علی ای حال؛ آن پدیده یک غذایی است برای تنبیه تبهکاران، که دست از تجاوز و تعدی بردارند. «یَغْشَى النَّاسَ هذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ‌» آن دود دردناک این گروه تبهکار را زیر پوشش می‌گیرد و اینها را در عذاب فرو می‌برد.
تعذیب خداوند سبحان، گوناگون است. گاهی عذاب غرق است که آب توفنده کفار را به کام خود فرو می‌برد «فَغَشِیَهُمْ مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ‌» (4) و گاهی عذاب دود است که تبهکاران را زیر پوشش خود قرار می‌دهد و آن‌ها را احاطه می‌کند.
مجرمین؛ وقتی این عذاب دردناک را دیدند، عرض می‌گویند؛ خدایا این عذاب را برطرف کن، ما ایمان می‌آوریم «رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ‌» (5) این پوشش عذاب را برطرف کن، تا ما فضای باز رفاه و آسایش را ببینیم، ما مؤمنانیم.
آنگاه خدای سبحان می‌فرماید: «أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرَى وَ قَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ‌ ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَ قَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ‌ إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عَائِدُونَ‌» (6) بارها به آن‌ها تذکر و نیز مهلت داده شد و آنان ایمان نیاوردند و پیامبر روشن‌گر به سوی آن‌ها رفت، و روش تلاوت و تعلیم و تزکیه را برای آنان مطرح نمود، نپذیرفتند.
«ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ» و از این پیامبر روبرگرداندند. به جای اینکه به او گرایش پیدا کنند، از او گریختند. «فقَالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ‌» و به او تهمت‌ها زدند، گفتند؛ آنچه را او می‌گوید حرفهایی است که دیگران به او آموختند نه آنکه وحی باشد. و از طرفی او رشد عقلی ندارد او معاذالله دیوانه است.
نه این حرفها؛ مال خود اوست، نه او هم یک پذیرنده‌ی عاقلی است. هم گفتار او گفته‌ی دیگران است و هم او جنون دارد. و قدرت تجزیه و تحلیل در او نیست که درست بپذیرد.
«مَجْنُونٌ‌»، به پیامبر این تهمت را زدند، چون گفته‌های او را برابر عقل آن نابخردان نبود. چه اینکه آنان چیزی که مطابق با اندیشه‌های خام آن‌ها بود آن را معقول می‌دانستند، و چیزی که با آن‌ها مخالف بود نامعقول می‌پنداشتند.
همه‌ی این اهانتها و تهمتها را حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) تحمل کرد و راه ارشاد و تعلیم و تزکیه‌اش را ادامه داد. خدای سبحان می‌فرماید؛ ما برای اتمام حجت، این عذاب را برطرف می‌کنیم، ببینیم اینها که در حال رفاه و آسایش قرار گرفتند، متنبه و بیدار می‌شوند، و به حق توجه می‌نمایند، یا دوباره تن به تباهی گناه می‌دهند، و دست از ظلم و ستم نمی‌کشند؟
«إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عَائِدُونَ‌» ما در آینده‌ی نزدیکی، این عذاب را بر می‌داریم. یا یک مدتی این عذاب را برمی‌داریم، تا معلوم بشود که شما چه می‌کنید؟ شما باز؛ به همان فساد و طغیانتان برمی‌گردید. این چنین نیست که، این دوران عذاب، دوران تربیت و تعلیمی برای شما باشد. ما این عذاب موقت را، برای هشیاری و هشداری شما، نازل کردیم. ولی شما همینکه از این بند بیرون رفتید، باز به تجاوز قبلیتان می‌پردازید.
در سوره‌ی «حم زخرف» که قبل از «حم دخان» است، آمده که ما عذابها را به عنوان آزمون می‌فرستیم. آنها می‌گویند اگر عذاب برطرف شد، ما ایمان می‌آوریم. عذاب را برطرف می‌کنیم، اینها دوباره به طغیان و رفاه‌طلبی خود می‌پردازند. «وَ قَالُوا یَا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِنْدَکَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ‌» (7) وقتی فرعونیان به عذاب الهی گرفتار شدند موسای کلیم را به عنوان ساحر متهم کردند، و گفتند ای ساحر ازخدایت بخواه عذاب را از ما برطرف کند، ما ایمان می‌آوریم.
در سوره‌ی دخان آمده است که کافران درباره‌ی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌گفتند: «مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ» معاذالله دست‌آموز دیگران و دیوانه است. کافران و منافقان در هر عصر بر اساس «تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ» (8) آورندگان وحی و دارندگان نبوت را اهانت و تحقیر می‌کردند، و به دعوت آنان پاسخ منفی دادند.
آل فرعون؛ به موسای کلیم گفتند؛ آن پیمانی که با خدا داری که اگر کسی توبه کرد و ایمان آورد، توبه‌اش پذیرفته و ایمانش مقبول شود، و عذاب برطرف گردد، از پروردگارت بخواه که عذاب را برطرف کند «إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ» ما تعهد می‌نمائیم که هدایت شویم و راه را ببینیم و طی کنیم.
«فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ» (9) وقتی ما عذاب را برطرف کردیم، و اینها به رفاه و آسایش رسیدند «إِذَا هُمْ یَنْکُثُونَ» (10) باز نکث عهد می‌کنند و پیمان‌شکنیشان را همچنان ادامه می‌دهند و در سوره‌ی «حم دخان» فرمود؛ ما عذاب را برمی‌داریم ولی شما به طغیان و تجاوزتان برمی‌گردید.
عذاب و فشار و سختی، در قرآن به عنوان یک آزمون و امتحان الهی مطرح است. خدا، گاهی انسان را به نعمت مبتلا می‌کند تا او را بیازماید، و گاهی به عذاب و رنج و فشار مبتلا می‌سازد، تا وی را امتحان کند، و آنچه در درون اوست با آزمون آسایش یا با امتحان رنج، شکوفا شود.
هر پیامبری که آمد، قومش به این امتحانهای سخت و سنگین، مبتلا شده‌اند، تا در این دوران فشار و سختی، کاملاً پخته و ورزیده بشوند. یعنی اگر احیاناً فشاری برای امت‌ها هست برای این است که اینها به هوش بیایند، و بدانند که رفاه دوامی ندارد و بدانند که عالم طبیعت متغیر است، و در تحت تدبیر یک مبدأ متعال است، و در اختیار احدی نیست.
اینکه در دو سوره‌ی‌ «حم زخرف» و «حم دخان» آمده به عنوان یک اصل کلی در سوره‌ی انعام و سوره‌ی اعراف مطرح شده.
در سوره‌ی انعام این چنین فرمود: «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ‌» (11) می‌فرماید؛ ما قبل از شما پیام‌آورانی را برای اقوام و اممی فرستادیم. آنها سرکشی و طغیان داشتند. آنها را در رنج و فشار قرار دادیم، به مصیبتهای سختی و قحطی و بیماری، مبتلا کردیم، تا از تمرد و انحراف برگردند و تضرع کنند، و بفهمند که این خودکامگی دوام ندارد.
نه قدرت زورمداران پایدار است، نه آسایش و رفاه مترفین دوام دارد، و نه ارضای غریزه‌های طبیعی و حیوانی در شهوت و غضب، و جذب و دفع و میل و نفرت برقرار می‌ماند. و منظور از آن آزمون، این بود که اینها برگردند و تصرع کنند و به هوش بیایند ولی همچنان در بی‌هوشی مانده‌اند.
چرا اینها در حال خطر متنبه نمی‌شوند؟ چرا در دوران فشار پخته نمی‌شوند؟ چرا مشکلات و رنج اینها را بیدار نمی‌کند؟ مگر نمی‌دانند فشار و سختی امتحان است؟
قرآن؛ تشویق می‌کند که در مدرسه‌ی سختی، و در کلاس آزمایش فشار، باید پخته بشویم. «فَلَوْ لاَ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا» (12) چرا در زمان سختی لابه نمی‌کنند و بیدار نمی‌شوند که هیچ قدرتی در عالم نیست، مگر قدرت حق!؟
لازمه‌ی بیداری، همانا بینش توحیدی است. و اثر توحید، همان انقطاع از خود، و بریدن از دیگران، و پیوستن به قدرت زوال ناپذیر الهی است، یعنی؛ هم خود را مهره‌ای بی‌کران خلقت بدانید، و هم دیگران را در تحت قهر خالق یکتا بدانید.
چرا در دوران فشار این معنا برای شما روشن نمی‌شود که هیچ مبدئی در عالم حاکم نیست جز خدا؟! «فَلَوْ لاَ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا» چرا اینها در زمان سختی نمی‌فهمند کار به دست خداست و بس؟
منطق وحی این است که؛ خدای سبحان هرگز بی خود کسی را در فشار و رنج قرار نمی‌دهد، بلکه به منظور آزمون و تکامل انسان‌‌ها است و اگر خدای سبحان اراده امتحان نمود، به همه‌ی مأمورین الهی دستور می‌دهد و همه‌ی اسباب و علل، در جهت امتحان به کار گرفته می‌شوند، تا انسان‌ها در درون رنج امتحان گنج کمال بیابند.
قرآن، همگان را ترغیب و تحریص می‌کند، که دوران رنج را، مدرسه‌ی آموزنده بدانند. می‌فرماید؛ کلید آسمان‌ها و زمین، به دست خداست. یعنی ظاهر و باطن، و غیب و شهادت آسمان به دست خداست. نظام آفرینش نظام علت و معلول است. هر علتی، کلید معلول است. هر حادثه‌ای بخواهد پدید آید باید از راه علتش پدید آید.
نظام علی و معلولی، نظام قفل و کلید است. کلید این نظام به دست خداست. جهان شهادت، معلول جهان غیب است. غیب این عالم هم، به دست خداست.
قرآن، هم می‌گوید: «لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (13) یعنی ظاهر آسمان‌ها و زمین مال خداست و هم می‌گوید: «لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (14) قلاده‌ها، و کلیدهای آسمان و زمین به دست خداست، و هم می‌گوید: «وَ لِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (15) باطن آسمان‌ها و زمین مال خداست.
اگر نظام آفرینش؛ نظام علی و معلولی است، علت که غیب معلول است، در اختیار خداست. انسان رنجدیده که در آزمون فشار بسر می‌برد باید بفهمد کاری از دست احدی ساخته نیست، مگر خدای سبحان، که کلیددار عالم است و همه‌ی کلیدها پیش اوست «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» (16) چه اینکه همه خزینه‌ها پیش اوست. و هر چه از مخزن نازل می‌شود، به تنظیم خدای سبحان است.
یکی از بهترین نعمت‌های الهی فشار آموزنده، و رنج موجب گنج کمال است. زیرا انسان بیدار می‌شود و می‌بیند، که کار به دست یک مبدأ است، که کلیددار جهان هستی است. «وَ عِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ» خیلی از کلیدهای غیب را فرشتگان می‌دانند، ائمه (علیهم السلام) می‌دانند، ولی همه آن کلیدها به دست خدای سبحان است.
امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب - علیه أفضل صلوات المصلین - آنکه همیشه بیدار بود می‌فرماید: «یا أیها الانسان ماجرأک علی ذنبک و ما غرک بربک و ما أنسک بهلکة نفسک...أم لیس من نومتک یقظة...» (17) چه چیز تو را به گناه جرأت داد؟ و چه چیز مایه غرورت، به پروردگار تو شد، و چه چیز تو را به هلاک مأنوس نمود؟ آیا از خوابت بیداری نیست؟!
اگر کسی با اراده‌ی خود بیدار نشد، او را با سختی بیدار می‌کنند، و بهشت از آن بیداران است. بنده‌ی صالح خدای سبحان که بهشت به انتظار اوست، مظهر خدایی خواهد بود که هرگز نمی‌خوابد و اهل غفلت نیست. «لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ» (18) مؤمن هرگز نمی‌خوابد. در بیداریش بیدار است، خواب او هم بیداری است.
رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) اصحاب خاصش را طوری تربیت کرد، که بسیاری از حقائق برای آن‌ها در عالم خواب حل می‌شد. گاهی از آنان در بامداد می‌پرسید: «هل من مبشرات» (19) یعنی دیشب در رؤیا چه دیدی؟
اولیای الهی دائماً بیدارند، چه اینکه افراد عادی دائماً خوابند تا اینکه با مرگ بیدار شوند «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» (20) و کسی می‌تواند رؤیای صادق داشته باشد که در بیداری مراقب و محاسب خود باشد. مثلاً یک محقق که به کتابخانه می‌رود، در را به روی دیگران می‌بندد، که مزاحم او نباشند، صداها به گوشش نیاید، مناظر بیرونی چشمش را به خود متوجه نکند. این برای آن است که از هر چه بیگانه از اندیشه است محفوظ باشد، تا چیز بفهمد.
یک مؤمنی که ولیی از اولیاء الهی است، چون از هر چه بیگانه با تهذیب نفس و تزکیه‌ی روح است می‌پرهیزد، بنابراین هنگام خواب، گذشته از آنکه، هیچ آلودگی را به درون خود راه نمی‌دهد، از امور عادی هم که ارتباط با آنها گناه نیست ولی مایه سرگرمی است محفوظ می‌ماند. لذا معارفی در رؤیا برای او کشف می‌شود، و از درونش چشمه‌ی حکمت می‌جوشد.
خواب؛ برای ولی‌الله به منزله کلاس درس است. آنکه کم می‌خورد، و با یاد خدا می‌خوابد، و هر شب مسبحات شش‌گانه را تلاوت می‌کند، و از قرائت سوره «واقعه» محروم نمی‌ماند، و با یاد حق و با طهارت می‌خوابد رؤیای صالح بهره‌ی او خواهد شد.
وقتی از کسی پرسیدند که برای فرزندانت چه ذخیره کرده‌ای؟
گفت؛ بچه‌هایم را سوره «واقعه» آموختم و آن‌ها هر شب، قبل از خواب می‌خوانند، و خداوند توفیق تحصیل مال حلال را به بنده‌ی صالح خود خواهد داد.
دل‌های اولیای راستین الهی، همانند بهشت است که؛ نه می‌خوابد، و نه خوابگاه است. زیرا هم بهشت همواره بیدار است و هم بهشتیان همواره یقظان‌اند.
و اگر در قرآن کریم، سخن از مقیل و خواب نیمروز مطرح است، آن مال برزخ است. «أَحْسَنُ مَقِیلاً» (21) در برزخ قیلومه و خواب کوتاهی هست، والا در بهشت خوابی نیست. آن کسی که در دنیا همواره بیدار بود به عالمی می‌رود که «لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ».
تعلیم رسای قرآنی اینست که؛ اگر خدای سبحان حی بالذات است، شما بکوشید حی بالعرض باشید. اگر خدا همیشه زنده و بیدار است، و هرگز خواب و مقدمات خواب را در حریم خدا راهی نیست، شما هم بکوشید، همیشه بیدار بالعرض باشید.
نامه‌ای در بهشت از طرف خدای متعالی به بهشتیان می‌رسد که در عنوان نامه نوشته است «من الحی الذی لایموت الی الحی الذی لا یموت» این نامه از خدایی است که نمی‌میرد به مؤمن ولی اللهی که هرگز نمی‌میرد، چون مرگ را پشت سر گذاشت. بلکه اصلاً، مرگ مرده است. دیگر مرگی برای بهشتی‌ها نیست. خدا زنده‌ی جاوید بالذات است، ولی‌الله در بهشت زنده‌ی جاوید بالعرض است.
این سخن را بسیاری از حکمای اسلامی و عرفای الهی، در کتابهای عقلی و عرفانیشان از رسول‌الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده و برای او معانی بلندی ذکر کرده‌اند.

استاد بزرگوار، رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی - مدظله‌العالی - در آن رساله‌ی شریفشان به نام «مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة» (که این رساله‌ی عمیق علمی را در حدود پنجاه سال قبل نوشته‌اند که سن شریفشان آن وقت حدود بیست و نه یا سی سال بوده. و درک این کتاب عمیق برای اهلش بسیار دشوار است چه رسد به دیگران که دستی از دور بر این مطالب دارند) این حدیث شریف را نقل کردند، و تشریح کردند که نامه‌ای از خدای متعال، برای مؤمنین در بهشت می‌آید که، در آن نامه نوشته است؛ از خدایی که نمی‌میرد به مؤمنی که دیگر مرگ ندارد. در آن نامه نوشته است که من هر چه بخواهم محقق می‌شود، به تو هم اجازه دادم که هر چه بخواهی در بهشت برای تو حاصل باشد.

این همان مقام بلند است که مظهر اراده‌ی تامه‌ی خدای سبحان می‌شود، حیف آن مقام بلند نیست، که انسان به متاع دنیا بفروشد؟ در همین «حوامیم سبعه» آمده به تبهکاران می‌گویند شما آن طیبات را در دنیا از دست دادید.
خلاصه آنکه؛ دوران فشار، همانند دوران مدرسه آموزنده است تا شما بیدار شوید و بدانید که تمام کارها به دست رب‌العالمین است، و باید او را بپرستید و از او مدد بگیرید. و بس.
گرچه در سوره «حم دخان» و «حم زخرف» مسأله‌ی آزمون رنج مطرح شد، ولی اصل کلی آن در سوره‌ی انعام چنین آمده است: «فَلَوْ لاَ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا» چرا مبتلایان به زحمت و سختی، ضراعت و ابتهال، و ناله و لابه نمی‌کنند؟
بیان لطیفی را استاد بزرگوارمان آیت‌الله مرحوم شیخ محمد حسین فاضل تونی (رضوان‌الله علیه) در درس می‌فرمودند، که انسان عبد خداوند است و به حضور مولای خود مشرف می‌شود «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ‌» (22) و بنده وقتی به حضور مولی می‌رود باید هدیه و ره ‌توشه‌ای ببرد، که قابل توجه مولا باشد، یعنی باید چیزی ببرد که مولی نداشته باشد. زیرا اگر چیزی به حضور مولی ببرد که مولی مانند آن را فراوان داشته باشد آن چیز، زادراه جالب و هدیه ارزنده نخواهد بود.
مثلاً اگر انسانی، در هنگام رجوع به سوی خداوند متعالی، علم یا قدرت یا کمال دیگر از کمالات وجودی را ارائه دهد، و بگوید پروردگارا من با سعی و کوششم، علم تحصیل نمودم و هدیه‌ی علم را به پیشگاه شما تقدیم می‌دارم، این علم اندک، در برابر علم بیکران حق جلوه‌ای نخواهد داشت. چون خدای سبحان نه تنها دارای علوم نامحدود است و به تمام اشیاء از تمام جهات احاطه علمی دارد، بلکه علم دیگران نیز از مواهب اوست و آن حضرت، مقداری از علم نامتناهی خود را به نحو تجلی نه به نحو تجافی بین جوامع بشری توزیع کرده است.
با توجه به آنکه، علم محدود انسان در مقابل علم نامحدود خدا قرار نمی‌گیرد، چون اگر علم خدا، نامحدود شد، هرگز مقابل ندارد، تا انسان بگوید علم بشر محدود است و علم خدا نامحدود. اگر علم بشر در مقابل علم خدا قرار گرفت و علم خدا در مقابل علم بشر قرار گرفت هر دو محدود خواهند بود، با این تفاوت که علم خداوند بیشتر از علم بشر می‌باشد، و چون علم الهی نامتناهی است و نامحدود، جا برای غیر نمی‌گذارد. از این جهت با وجود علم نامحدود خداوند جا برای علم دیگری نیست.
نه تنها «غیرتش غیر در جهان نگذاشت» بلکه همه‌ی کمالاتش این چنین است. یعنی قدرتش هم قدرتی در جهان نگذاشت. اگر پذیرفتیم که کمالات خدای متعال نامحدود است، کمال هر انسانی را ظهوری از آن کمالات نامحدود می‌دانیم. نه اینکه بگوییم کمال ما در برابر کمال نامحدود خدا است، و کمال نامحدود خدا، در برابر کمال محدود ما است.
زیرا اگر این چنین گفتیم هر دو را محدود کرده‌ایم، در حالی که صفات خداوند عین ذات اوست، و ذاتش هستی صرف و نامتناهی است، پس همه صفات ذاتی آن حضرت نیز نامحدود خواهند بود. یعنی هر ذات و هر صفت و هر فعل، که در عالم یافت شوند فانی در ذات و صفت و فعل بی‌کران حق‌اند.
بنابراین، انسان سالک نمی‌تواند بگوید خدایا من علم یا قدرت یا ایثار یا کمال دیگر را به حضور شما اهداء می‌نمایم، پس نمی‌توان کمال را به حضور مولا برد، بلکه باید چیزی ببرد که مولا نداشته باشد و نداشتنش هم، عین کمال باشد، و آن ره‌توشه همانا، بندگی، فقر، مسکنت، ذلت، لابه و ناله است.
یعنی بگوید؛ خدایا ره‌توشه‌ام ذلت و مسکنت است، می‌دانم که کاری از من ساخته نیست، عجز آورده‌ام، ذلت آورده‌ام، بندگی و بردگی آورده‌ام، که این بندگی و بردگی در حرم کبریای مولی نیست.
این نبودن، چون سلب سلب است، به کمال وجودی برمی‌گردد و این هدیه را خداوند سبحان از انسان می‌پذیرد. زیرا وقتی انسان به خداوند ایمان می‌آورد، یعنی می‌پذیرد که جان و مال او متعلق به خداست و خود را عاجز می‌یابد.
چون مؤمن تمام ذات و وصف و فعل خود را از راه بیعت با خداوند به حضرت باری تعالی می‌فروشد، زیرا بیعت، یعنی؛ جان و مال را بیع نمودن و فروختن و بایع کسی است که متاعش را بفروشد، و با فروش همه‌ی هستی خود به خدا، دیگر مالک چیزی نخواهد بود.
البته تکویناً این چنین است که، کسی در برابر خدای سبحان مالک چیزی نیست. منتها این مطلب در مقام امتحان و تکامل برای بعضی حل می‌شود و آن را می‌یابند و برای بعضی که محجوب‌اند مجهول می‌ماند.
بنابراین، کسی که با خدا بیعت کرد، دیگر مالک جان یا مال نخواهد بود «لاَ یَمْلِکُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرّاً وَ لاَ نَفْعاً وَ لاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لاَ حَیَاةً وَ لاَ نُشُوراً» (23) لذا می‌گوید؛ من هیچ چیز ندارم. نه اینکه تعارف کند. بلکه یک حقیقتی است. و این فقدان ذات و صفت و فعل را به عنوان هدیه و زادراه به حضور مولا می‌برد، و این ره توشه مقبول حق قرار می‌گیرد چون چیزی به همراه می‌برد که، در حضور مولا نیست، و این نبودن هم کمال است. قرآن؛ انسان را، به این نکته دقیق آگاه می‌کند و می‌گوید؛ چرا مبتلایان به سختی نمی‌فهمند که همه کارها به دست خدا است «فَلَوْ لاَ إِذْ جَاءَهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا» چرا در زمان سختی ناله نمی‌کنند؟
«وَ لکِنْ قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ‌» آنگاه سر عدم تنبیه را بیان می‌فرماید؛ که در اثر تداوم گناه دل‌های آنان سنگین شد. قلب قاسی، حوادث الهی را که آزمایش خداست به عنوان حادثه‌ی اتفاقی تلقی می‌کند، به عنوان بخت بد تلقی می‌کند. لذا نه می‌فهمد و نه می‌نالد.
کسی که به واقعیت معتقد نیست، به خرافات تن در می‌دهد. شانس، بخت بد، بخت خوب جزء خرافات است. کسی که در اثر فقدان تفکر عقلی به خدا و ربوبیت خداوند رب‌العالمین معتقد نیست، به بخت بد و خوب معتقد می‌شود.
وقتی به عقل تن در نداد، و هم، او را تصاحب می‌کند. وقتی به ندای فرشته، حرمت ننهاد، به وسوسه‌ی شیطان سر می‌سپارد. به بخت بد و خوب، معتقد می‌شود که خرافات است. به ربوبیت خدای سبحان که حق است معتقد نمی‌شود.
برای آخرین بار، خداوند آنان را به رنج و زحمت مبتلا می‌نماید که بیدار گردند. وقتی اینها در دوران آخرین آزمون فشار، بیدار و آگاه نشدند آن گاه خدای سبحان اینها را با دست خود می‌گیرد، یعنی فشار را برطرف می‌کند، رفاه و آسایش می‌آورد. اینها از کلاس فشار و امتحان سختی به کلاس رفاه و آسایش منتقل می‌شوند.
چون آسایش و رفاه هم مانند فشار و سختی آزمون و امتحان الهی است. می‌فرماید: «فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُکِّرُوا بِهِ» (24) یعنی زمانی که آنچه به آنان تذکر داده شد عمداً آن را در بوته نسیان سپری کرده‌اند «فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کُلِّ شَیْ‌ءٍ»
(25) آنگاه درهای رفاه و نعمت‌های مادی را از هر راهی به روی اینها باز می‌کنیم. کاملاً مرفه و مترف و متنعم خواهند بود، هیچ رنجی ندارند. آسایش کامل از جهات مادی بهره‌ی آن‌ها می‌شود.
آن‌گاه؛ در درون این آسایش و در بحبوحه‌ی رفاه و سرگرمی نشاط، عذاب الهی فرا می‌رسد و به حیات اینها یکجا خاتمه می‌دهد. «حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً» (26) آن وقت که تمام درهای نعمت به چهره‌ی رفاه‌طلبان باز شد، و سرگرم عیش و نوش شدند، دفعة اینها را می‌گیریم، که راهی برای فرار و گریز آنان نباشد.
«فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ‌» (27) چون دفعتاً اینها راگرفتیم سراسیمه می‌شوند. طوری هم آن‌ها را می‌گیریم که توان فرار نداشته باشند، مبلس و سراسیمه می‌شوند که چه کنند؟
چون خاتمه بخشیدن به حیات تبهکاران طغیانگر، رحمت است خداوند می‌فرماید: «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ‌» (28) ما دابر، یعنی اصل، و ریشه‌ی تبهکاران را قطع کردیم، و ریشه‌ی ستمکاران قطع شد و ستایش از آن خداوند است.
این قطع ظلم، و ریشه‌کن شدن طغیان و طاغوت، نعمت الهی است و همین معنا را در سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف با تعبیر دیگر بیان کرد. «وَ مَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ‌». (29) فرمود؛ ما هیچ پیامبری را به هیچ منطقه‌ای نفرستادیم، مگر اینکه اهل آن منطقه را با سختی و زیان آزمودیم تا بدرگاه خداوند لابه کنند.
انسان رنج دیده می‌داند که، نه رفاه ماندنی است، و نه از دست کسی برمی‌آید که او را، از رنجوری رهایی بخشد. رنج مدرسه آموزنده است.
فرمود؛ ما هیچ پیامبری را، برای هدایت هیچ امتی، به منطقه‌هایی اعزام نمی‌کردیم، مگر اینکه مردم آن منطقه را، در کلاس رنج و فشار می‌آزمودیم. یا جنگ بود، یا محاصره‌‎ی اقتصادی بود، یا گرفتاریها، و اختلاف داخلی بود و مانند آن.
گاهی آن‌ها را در جنگ، گاهی در گرانی، گاهی در کمی مواد غذایی و مانند آن به عنوان امتحان قرار می‌دهیم تا اینها به مبدأ یکتا متوسل شوند و بدانند که هیچ قدرتی در عالم حاکم نیست مگر خدایی که سراسر جهان، سپاهیان اویند «وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ». (30)
آنگاه، اگر اینها در دوران فشار، آزموده و پخته شدند، و فهمیدند که قدرت حاکم بر جهان، قدرت‌الله است، نه هوای خود را می‌پرستند، تا بگویند هر چه میل داریم می‌کنیم و نه برای دیگری ارزش ربوبی قائل‌اند، تا هر چه آن دیگری تعیین کند، آن‌ها انجام دهند.
«ثُمَّ بَدَّلْنَا مَکَانَ السَّیِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى عَفَوْا» (31) ما بعد از اینکه اینها را در کلاس رنج آزمودیم و آنان بیدار نشدند، آن‌گاه رنج را برطرف می‌کنیم. همه وسایل رفاه و آسایش را در اختیار اینها قرار می‌دهیم. طوری که بیش از نیاز آن‌ها باشد و آنان در رفاه و آسایش نمو کنند.
عفو یعنی افزونی. عفاالنبات یعنی گیاه خیلی سر کشید، و بیش از اندازه لازم، نمود کرد.
«وَ قَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَ السَّرَّاءُ » (32) می‌گویند پیشینیان ازیان و سرسختی آسیب رساند و ما اکنون از هر نعمتی برخورداریم و همه روی زمین زیر پرماست. وقتی به این حال رسیدند، به این دید طغیانگری رسیدند، «فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً» (33) دفعة به حیات اینها خاتمه می‌دهیم. «وَ هُمْ لاَ یَشْعُرُونَ‌» (34) در حالی که آنان سرگرم عیش و نوش‌اند، و بی‌خبرانه به سر می‌برند. جریان انقلاب عظیم اسلامی ایران، نمونه خوبی برای این آیات کریمه خواهد بود. آن رژیم‌هایی که از همه نعم برخوردار بودند، دفعة سقور کردند. طولی نکشید که به حیات اینها خاتمه داده شد «فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ‌».
الآن که دوران جنگ تحمیلی است، و رزمندگان ما در جبهه‌های جنگ در این فشار امتحان الهی قرار دارند، و در تضرع و ناله‌اند یقیناً پیروزند. اینها نمی‌گویند خدایا این فشار را بردار، می‌گویند خدایا ما را از کلاس آزمون و امتحان پیروزمندانه فارغ کن نمی‌گویند ما را امتحان نکن، می‌گویند ما را سرفراز کن که از امتحان سربلند برآییم.
آن‌گاه دو اصل کلی را هم در همین سوره‌ی اعراف بیان می‌کند. «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ» (35) قرآن، هم درباره‌ی جامعه، هم درباره‌ی فرد در طرف اطاعت، وعده قطعی داد. فرمود؛ چه فرد، چه جامعه اگر وارسته و پارسا بودند بهره‌ی فراوان می‌برند. ولی درباره‌ی معصیت راجع به جامعه تهدید کرد ولی درباره‌ی فرد درحد احتمال تهدید نمود نه به عنوان قطع.
درباره‌ی فرد یک اصل کلی را چه در سوره‌ی یوسف چه در سوره‌های دیگر بیان فرمود؛ که هر کسی وارسته و صابر و بردبار بود از جرات خوب برخوردار است. درباره‌ی جامعه در سوره‌ی اعراف فرمود اگر اهل منطقه‌ها مؤمن و وارسته باشند برکت‌هایی از زمین و آسمان به روی اینها باز می‌نماییم. این به عنوان وعده‌ی کلی خداست نسبت به جامعه پرهیزکار.
اما نسبت به جامعه تبهکار چنین فرمود: «وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (36) اگر جامعه آیات الهی را تکذیب کرد خدا یقیناً آن‌ها را می‌گیرد، زیرا گرچه مضمون آیه به صورت شرط و جزا بیان نشد، ولی از نحوه‌ی تعبیر آن استفاده می‌شود که تکذیب حق سبب مؤاخذه الهی است.
اما نسبت به معصیت فرد، آیه‌ای که دلالت بر وعید قطعی بکند در قرآن نیست، بلکه در حد تهدید احتمالی است. فرمود: «وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ» (37) و امثال ذلک.
آنگاه فرمود: «أَ فَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا بَیَاتاً وَ هُمْ نَائِمُونَ‌ أَ وَ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَنْ یَأْتِیَهُمْ بَأْسُنَا ضُحًى وَ هُمْ یَلْعَبُونَ‌» (38) آیا اینان که سرگرم رفاه و آسایش‌اند در امانند؟ شاید شبانگاه که به خواب رفته‌اند عذاب دردناک ما به سراغ آنها بیاید یا در بحبوحه بازیگری و سرگرمی نیم روز عذاب الهی فرا رسد، چه می‌دانند این آیات هشداری است نسبت به غافلان مترف و رفاه‌طلبان ناآگاه.
آنچه که مربوط به بحث ماست، در سوره‌ی «حم دخان» این است که فرمود: «إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عَائِدُونَ» یعنی ما عذاب را از شما برطرف می‌نماییم، ولی شما دوباره به همان رفتار بدتان برمی‌گردید، اما یک روزی در پیش دارید که دیگر جا برای برگشت نیست.
«یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَى إِنَّا مُنْتَقِمُونَ» (39) ما مهلت دادیم، عقل را از درون، به آنان هبه نمودیم و پیامبران را از بیرون اعزام کردیم، و همچنین آن‌ها را آزمایش کردیم و امتحان نمودیم، فراز و نشیب‌ها را چشاندیم، تا شما بیدار بشوید. اگر به تبهکاریتان ادامه دادید «إِنَّا مُنْتَقِمُونَ‌» تحقیقاً انتقام خواهیم گرفت. قبل از شما هم اممی بودند که به انتقام الهی گرفتار شدند. «وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جَاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ‌ أنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ‌ وَ أَنْ لاَ تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ» (40) فرمود؛ قبل از شما آل فرعون را آزمودیم، و موسای کلیم به آنان گفت من امین امتم و این بندگان خدا را، به من تأدیه کنید.
رهبر مردم باید امین باشد تا ملت را بتوان به دست او سپرد، و به قدرت لایزال الهی تکیه کند تا احدی بر او چیره نشود و این دو خصلت از خصوصیت‌های رهبران الهی است.
موسای کلیم فرمود؛ چون من امین حقوق مردمم، این مردم مستضعف و بندگان خدا را به من ادا کنید، چون من امین آنهایم. حقوق مردم، اعراض مردم، اموال مردم، شعور مردم را من به کمال امانت پاسداری می‌کنم. و چون به سلطنت الهی تکیه کرده‌ام تحت سلطه‌ی هیچ طغیانگری قرار نمی‌گیرم، پس بر خدا شما اعتلاء نکنید، و قدرت و افزون‌طلبی را کنار بگذارید.
«وَ أَنْ لاَ تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ» شما بر خدا برتری نگیرید. پیام من همانا کلام خداست. اگر خواستید بر من افزونی بطلبید، مثل آن است که خواستید بر خداوند چیره بشوید.
من با سلطنت الهی به سوی شما آمده‌ام. یعنی با معجزه که مسلط بر هر قدرتی است اعزام شده‌ام، که سلطه بر همه‌ی دسیسه‌های شما دارد. «إِنِّی آتِیکُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ».
رهبر باید امین باشد تا امت را به او سپرد، و به قدرت لایزال الهی تکیه کند که به سلطنت الهی مسلط باشد. که بهترین نمونه را بعد از انبیاء الهی و ائمه معصومین - علیهم السلام- ما در انقلاب عظیم اسلامی‌مان مشاهده می‌کنیم.

پی‌نوشت‌ها

1. سوره‌ی دخان، آیات 10 و 11.
2. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 9.
3. بحار ج 70 ص 249.
4. سوره‌ی طه، آیه‌ی 78.
5. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 12.
6. سوره‌ی دخان، آیات 13 تا 15.
7. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 49.
8. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 118.
9. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 50.
10. سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 50.
11. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 42.
12. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 43.
13. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 107.
14. سوره‌ی زمر، آیه‌ی 63.
15. سوره‌ی هود، آیه‌ی 123.
16. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 59.
17. نهج‌البلاغه فیض‌الاسلام، خطبه 214.
18. سوره‌ی بقره، آیه‌ی 255.
19. کافی ج 8 ص 90.
20. صد کلمه جاحظ.
21. سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 24.
22. سوره‌ی انشقاق، آیه‌ی 6.
23. سوره‌ی فرقان، آیه‌ی 3.
24. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 44.
25. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 44.
26. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 44.
27. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 44.
28. سوره‌ی انعام، آیه‌ی 45.
29. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 94.
30. سوره‌ی فتح، آیه‌ی 4.
31. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 95.
32. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 95.
33. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 95.
34. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 95.
35. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 96.
36. سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 96.
37. سوره‌ی ابراهیم، آیه‌ی 7.
38. سوره‌ی اعراف، آیات 97 و 98.
39. سوره‌ی دخان، آیه‌ی 16.
40. سوره‌ی دخان، آیات 17 تا 19.

منبع مقاله :
جوادی، آملی، (1366)، تفسیر موضوعی قرآن مجید، قم: مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

صبر چیست و چگونه صبور باشیم؟ سماموسبی گمان یکی از خصلت ها و فضیلت های انسانی تحمل و بردباری بر مشکلات و سختی هایی است که سوالات درس دین و زندگی که در چندین آزمون نهایی …هوالفتاح العلیم سوالات مهم درس دین و زندگی متوسطه که در چندین آزمون نهایی تکرار عوامل و آثار صبر در زندگی سماموسیکی از فضایل اخلاقی صبر است صبر که از آن به بردباری و شکیبایی در فارسی تعبیر می شود نامه نگار به رئیس جمهور نامه نگار به رئیس جمهور نامه پردرد نگارس که به تازگی منتشر شد، یکی از ده ها نامه ای پایگاه تحلیل و اطلاع رسانی صبح زاگرسیک تصمیم جدید و عالی در بویراحمد هویت جسد دختر پیدا شده در جاده یاسوجاصفهان مشخص ویژگی‏های روز قیامت کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به تکناز می باشد استفاده از مطالب سایت تکناز وب سایت رسمی دکتر حسین الهی قمشه ایپرسش های متداول سوال چرا ما دعا می کنیم ؟ خداوند از خواسته های ما دبیرستانی کنکور فرا کنکور سراسری و ارشد و …پاسخ خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهیزبان فارسی تهیه و تنظیممیلاد رضایی مقدم کارشناس چگونه شوهر خود را علاقمند نگه دارید؟ صفحه معجزه جملات عجیب در جذب همسر زندگى زناشویى، تشکلى است که بر پایه محبت، بنا نهاده شده و میگنا عوامل جذب و دفع رزق و روزی از دیدگاه قرآنبسیار عالی بود رزق و روزی مادی لازوم همان رزق و روزی اعطایی از جانب خداوند نیست و صبر چیست و چگونه صبور باشیم؟ سماموس بی گمان یکی از خصلت ها و فضیلت های انسانی تحمل و بردباری بر مشکلات و سختی هایی است که از هر سوالات درس دین و زندگی که در چندین آزمون نهایی تکرار شده هوالفتاح العلیم سوالات مهم درس دین و زندگی متوسطه که در چندین آزمون نهایی تکرار شده است عوامل و آثار صبر در زندگی سماموس یکی از فضایل اخلاقی صبر است صبر که از آن به بردباری و شکیبایی در فارسی تعبیر می شود، در چگونه شوهر خود را علاقمند نگه دارید؟ صفحه معجزه جملات عجیب در جذب همسر زندگى زناشویى، تشکلى است که بر پایه محبت، بنا نهاده شده و این نامه نگار به رئیس جمهور سلام…دوستان فقط برا ظهور اقا امام زمان دعا کنیم که اون بیاد و عدالت را در جامعه برپا کنه و پایگاه تحلیل و اطلاع رسانی صبح زاگرس شهردار محترم جناب آقای دکتر تخشا در شهر ماتم زده دهدشت غمنامه برای گفتن زیاد و چهره شهر ویژگی‏های روز قیامت کلیه حقوق مادی و معنوی این وب سایت متعلق به تکناز می باشد استفاده از مطالب سایت تکناز با ذکر دبیرستانی کنکور فرا کنکور سراسری و ارشد و دکتریپاسخ خودآزمایی پاسخ خودآزمایی ادبیات پیش دانشگاهیزبان فارسی تهیه و تنظیممیلاد رضایی مقدم کارشناس وب سایت رسمی دکتر حسین الهی قمشه ای پرسش های متداول سوال چرا ما دعا می کنیم ؟ خداوند از خواسته های ما آگاه است و میگنا عوامل جذب و دفع رزق و روزی از دیدگاه قرآن بسیار عالی بود رزق و روزی مادی لازوم همان رزق و روزی اعطایی از جانب خداوند نیست و موارد بی آسایش دو گیتى


ادامه مطلب ...

از آرامش تا آسایش با یک دیدار ساده

[ad_1]
از آرامش تا آسایش با یک دیدار ساده

خبرگزاری آریا -

داشتن یک سبک زندگی صحیح ،چیزی است که می تواند تضمین کننده ی خوشبختی و شادکامی ما باشد اما گاهی به بیراهه می رویم وانوقت نمی دانیم چرا دچار مشکلات می شویم.

اگر در زندگی فردی و خانوادگی مان نگاهی به دستورات دین مان داشته باشیم ، خیلی از مسائلی که این روزها به دنبال رفع و رجوع آن هستیم ،پیش نخواهد آمد.

در سبک زندگی اسلامی خویشان و خانواده جایگاه بالایی دارند. چیزی که از آن به عنوان صله رحم یاد می شود.

در فرهنگ ما از احترام و رسیدگی به والدین گرفته تا اقوام دورتر وجود داردو اینکه پدربزرگ و مادر بزرگی چشم شان به در خشک شود تا از آنها یادی شود اصلا پسندیده نیست.

اما در سبک زندگی غربی که در حال تحمیل به دیگر جامعه ها نیز از طریق ابزارهای رسانه ای است، رابطه با خویشان جایگاهی ندارد و تنها خود فرد است که اهمیت دارد و اینچنین است که بسیاری از بیماریهای روحی گریبانگیر این جوامع شده است و در این جوامع هر روز با تعداد زیادی از بیمارن افسرده مواجهیم که یکی از نتایج بریدن رابطه های خویشاوندی است.

آموزه های اسلامی و سبک زندگی اسلامی این روزها توسط تحقیقات علمی و روان‌شناسی هر روز بیشتر و بیشتر اثبات می شوند ، در زمینه صله رحم نیز این تحقیقات نشان داده است که ارتباط رضایت‌بخش و یادآوری دوستان و خویشاوندان علاوه بر فواید معنوی و روحانی،فواید روانی بسیاری دارد که از آن جمله‌ می‌توان دستیابی به منبع حمایت اجتماعی،یادگیری مهارت‌های اجتماعی از طریق یادگیری‌ مشاهده‌ای و پرداختن به ارتباطات مناسب،خودنظم‌دهی رفتارها در خلال ارتباط صحیح با دیگران را برشمرد. صله رحم موجب با رفتن مقاومت افراد در مقابل فشارهای روانی گشته‌ و باعث کاهش بیماری‌های قلبی-عروقی و روانی و بسیاری فواید و آثار دیگر است که می توان با عمل به این توصیه مۆکد اسلامی بهره هایی برای زندگی دنیوی و اخروی برد.

صله رحم و نیاز به وابستگى و تعلق به گروه
این نیاز از جمله نیازهایى است که در هر مرحله از رشد در انسان وجود دارد و به گونه اى در پى تأمین آن است. بستگى و ارتباط با گروه تنها براى تأمین احتیاجات مادى نیست، بلکه فرد خود را به وسیله گروه مى شناسد و از طریق گروه به خصوصیات اخلاقى و استعدادها و توانمندى هاى خویش پى مى برد. علاوه بر این، گروه سبب تحکیم شخصیت فرد مى گردد. پذیرفته شدن از طرف گروه، موقعیت اجتماعى فرد را در نظر خود او و دیگران مشخص و محرز مى سازد. فرد طرز برخورد با دیگران، رعایت مصالح دیگران، تحمل افکار و عقاید مختلف و اعتماد به نفس را در گروه مى آموزد و در نهایت موقعیت اجتماعى خویشتن را استوار مى سازد. رحم، اقوام و خویشاوندان یک فرد مى تواند در حکم یک گروه منسجم اجتماعى باشد که هر فردى در سایه متعلق دانستن خویش به آن، به تأمین این نیاز روانى بپردازد. حفظ پیوندهاى خانوادگى و فامیلى و معاشرت با آن ها مى تواند جلو احساس طردشدن و عدم تعلق به گروه خاصى را بگیرد.

شخص با تماس مداوم با اقوام و نزدیکان خویش مطمئن مى شود مورد تنفر و خصومت دیگران نیست، بلکه به گروهى خاص تعلق دارد و در نتیجه احساس تنهایى نخواهد داشت. در پرتو تأمین این نیاز از طریق ارتباط هاى خانوادگى و شناخت هویت جمعى و گروهى و تکیه بر توانمندى هاى خویش و گروه فامیلى است که انسان کم تر دچار بیمارى از خود بیگانگى خواهد شد. مزلو نیز یکى از نشانگان اصلى افراد ناایمن را احساس تنهایى معرفى کرده است که ما بر این باوریم صله رحم نقش مهمى در از بین بردن چنین احساسى ایفا مى کند.
دید و بازدید های خانوادگی ,ازآرامش تا آسایش
صله رحم و رعایت هنجارها
پژوهشگران در زمینه روان شناسى اجتماعى بر این باورند که فرد وقتى در گروه قرار مى گیرد و احساس تعلق و وابستگى به گروه در او به وجود مى آید، از جهاتى چند دگرگون مى شود و تحت تأثیر گروه به رفتارهاى مورد قبول اقدام مى کند. این محققان اثر گروه را بر فرد در ابعاد گوناگون مورد بررسى قرار داده اند20 که در اینجا مى توان به تأثیرگذارى تلقینى، تقلید، تسهیل اجتماعى و همنوایى گروهى اشاره کرد:

تلقین، تأثیرى است عاطفى و بیواسطه که شخص بر شخص دیگر مى گذارد و چون انسان موجودى است اجتماعى، نمى تواند بدون مساعدت و موافقت اطرافیان خود آسوده زندگى کند.

بنابراین، نسبت به دیگران حساس است و مى کوشد تا توجه و موافقت آنان را به خود جلب کند، اینجاست که وقتى، جمعى به تحریک عامل یا عوامل مشترکى گرد مى آیند متقابلاً در یکدیگر تأثیر مى گذارند. حال اگر انگیزه و عامل دینى و انسانى صله رحم و دیدار اقوام موجب گردهم آمدن یک جمعى شود، تلقین، روش مناسبى براى رعایت هنجارهاى اجتماعى و مورد قبول جمع مى باشد.

شاید به دلیل کم شدن دید و بازدید های خانوادگی باشد که این روزها اینقدر بحث شکاف نسل ها و دور شدن فرزندان از ارزشهای خانواده مطرح می شود.

وقتی یک زنجیره ی قوی خانوادگی وجود داشته باشد ، زنجیره ای که از عشق و صمیمیت سرشار است و فرزندان چیزهایی رابه عنوان دستور العمل در یافت می کنند ،در زندگی عزیزانشان و در رفتار انهایی می بینند که پیوند عمیقی بین شان حاکم است ،خیلی بهتر و مشتاقانه تر ،قبول می کنند.

گاهی به دنبال راه حل می گردیم ،در حالی که راه حل همین جاست ،فقط باید کمی به سنت های مان و دستورات دین مان نگاه کنیم....
منابع : ماهنامه معرفت /قطره




[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط با این موضوع

خیانت همسر از دوستی ساده تا سکس ممنوعمادر با ما چه رفتاری دارد و ما با اون چه رفتاری داریم حتما بخونید آشنایی با زندگانی امام علی عولادت و خاندان بنا به نوشته مورخین، امام علىع در روز جمعه رجب سال سى‌‏ام عام تحقیقات برنامه ریزی اوقات فراغتپیشگفتار اوقات فراغت، نحوه گذراندن آن و ورزش های تفریحی به عنوان یکی از مناسب ترین و سودمند ترین کلمات، جملات، اندرزها و زنده گی دانشمندان بخش پانزدهم اندیشه بزرگان سعدی هرکس خود را نصیحت نکند ، به نصیحت دیگران محتاج استمجموعه های تلویزیونى ایرانیجام جم آنلاین با ادامه تدوین سریال تلویزیونی رانت خوار کوچک این سریال از ابتدای بهمن دایرة المعارف هورامانبا عرض سلام واحترام خدمت خوانندگان این تارنگار ؛ در این پست قسمت اعظمی از مقالات آذر راه زندگیترس از خدا عامل خودباوری و اعتماد به نفس امام علی علیه السلام در حکمت ترس از خدا را سفرنامه ناصر خسرو متن آسان شده خلیج فارسسفرنامه ناصر خسرو ساده و روان نویسی شده سفر نامه زیر در سال توسط دکتر محمد عجم اولدوز توریسم، تور باکو ، تور سرعین ، ستاره صنعت …تمامی حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به وب سایت اولدوز توریسم می باشدعشق حسینیالسلام علیک یا اباعبدالله قدوم تو کربلا را بهشت کرد و خون تو نینوا را با ملکوت آشنا خیانت همسر از دوستی ساده تا سکس ممنوع مادر با ما چه رفتاری دارد و ما با اون چه رفتاری داریم حتما بخونید تحقیقات برنامه ریزی اوقات فراغت پیشگفتار اوقات فراغت، نحوه گذراندن آن و ورزش های تفریحی به عنوان یکی از مناسب ترین و آشنایی با زندگانی امام علی ع ولادت و خاندان بنا به نوشته مورخین، امام علىع در روز جمعه رجب سال سى‌‏ام عام الفیل و در مجموعه های تلویزیونى ایرانی جام جم آنلاین با ادامه تدوین سریال تلویزیونی «رانت خوار کوچک» این سریال از ابتدای ماه بهمن دایرة المعارف هورامان با عرض سلام واحترام خدمت خوانندگان این تارنگار ؛ در این پست قسمت اعظمی از مقالات ومطالبی که سودمند ترین کلمات، جملات، اندرزها و زنده گی دانشمندان بخش پانزدهم اندیشه بزرگان سعدی هرکس خود را نصیحت نکند ، به نصیحت دیگران محتاج است آذر راه زندگی ترس از خدا عامل خودباوری و اعتماد به نفس امام علی علیه السلام در حکمت ترس از خدا را یکی از عشق حسینی دلم را در میان قافله ات جا گذاشته ام و در لا بلای خیمه های دور از تو گرفتارم کی به مسیر ما می سفرنامه ناصر خسرو متن آسان شده خلیج فارس سفرنامه ناصر خسرو ساده و روان نویسی شده سفر نامه زیر در سال توسط دکتر محمد عجم بصورت زیر اولدوز توریسم، تور باکو ، تور سرعین ، ستاره صنعت گردشگری تمامی حقوق مادی و معنوی محفوظ و متعلق به وب سایت اولدوز توریسم می باشد


ادامه مطلب ...

امام خمینی (ره) و رعایت آسایش و حقوق خانواده

[ad_1]

سعی داشتند مزاحم ما نباشند

مصطفی کفاش‌زاده:

خانم امام می‌گفتند بنده تا یاد دارم و با ایشان زندگی می‌کنم هر شب (همیشه) به نماز شب می‌ایستادند و سعی داشتند که مزاحم من یا بچه‌ها ‌نباشند. حتی یک شب هم ما به خاطر نماز شب آقا بیدار نشدیم، مگر اینکه مثلاً خودمان بیدار بودیم. مسافرت هم که می‌رفتیم آقا برای نماز شب که بیدار می‌شدند طوری حرکت می‌کردند و آهسته راه می‌رفتند و وضو می‌گرفتند که مزاحم دیگران نبودند.(1)

تنها جلوی پایشان روشن بود

آقای دکتر محمود بروجردی (داماد امام):

در دل شب هنگامی ‌که امام برای نماز شب برمی‌خاستند لامپ را روشن نمی‌کردند، بلکه از یک چراغ قوه بسیار کوچک استفاده می‌کردند که تنها جلوی پای ایشان را
روشن می‌کرد. امام به آرامی ‌راه می‌رفتند تا دیگران بیدار نشوند. (2)

دیگر پیش من نخواب!

خانم زهرا مصطفوی:

من مدت‌ها نزد امام می‌خوابیدم. مواقعی که مادرم سفر بود. ایشان می‌گفتند که تو نمی‌خواهد پیش من بخوابی، چون تو خوابت خیلی سبک اسـت و این برای من اشکال دارد. حتی ساعتی را که برای بیدار شدنشان بود یک وقتی لای یک چیزی پیچیدند و بردند دو اطاق آن طرف‌تر، که وقتی زنگ می‌زند من بیدار نشوم.
فردا صبح من بیدار شده بودم. بیدار بودم، اما به روی خودم نیاوردم که بیدار شده‌ام. چون ایشان می‌خواستند نماز شب بخوانند. فردا صبح برای اینکه ببینند من بیدار شدم یا نه، به من گفتند: «تو صدای زنگ را شنیدی؟» من می‌خواستم نه راست بگویم نه دروغ، گفتم مگر توی اطاق شما ساعت بود که من بیدار شوم؟ ایشان هم متوجه شدند که من دارم زرنگی می‌کنم. گفتند: «تو جواب مرا بده، تو از صدای ساعت بیدار شدی؟» ناچار بودم بگویم بله. لذا گفتم من احتمالاً بیدار بودم (برای اینکه واقعاً صدای ساعت خیلی دور بود و خیلی ضعیف). پس از این آقا گفتند: «دیگر تو نباید پیش من بخوابی، برای اینکه من همه‌اش ناراحت این هستم که تو بیدار می‌شوی». گفتم من مخصوصاً می‌خواهم که کسی پیش شما بخوابد (موقعی بود که ایشان ناراحتی قلبی داشتند و به تهران آمده بودند) که اگر شبی ناراحتی پیدا کردند، بیدار شود. گفتند: «نه، برو به دخترت لیلی بگو بیاید پیش من».
بعد از چند روزی که گذشت گفتند: «لیلی هم دیگر لازم نیست بیاید» (امام فرموده بودند لیلی هم به این دلیل نیاید که او مرتب پتویش را کنار می‌اندازد و من ناچار می‌شوم شبی چند بار پتو را روی او بیندازم!) (3)

کسانی را بیدار نمی‌کردند

خانم زهرا مصطفوی:

غیر از شب‌های ماه رمضان که قرار نبود کسی دیگر روزه بگیرد، ایشان هیچ کس را بیدار نمی‌کردند. خودشان سماور را روشن می‌کردند و چای درست می‌کردند و معمولاً یک تخم مرغ، سحری ایشان بود.(4)

مثل یک سایه بر می‌خاستند

حجت الاسلام والمسلمین حسن ثقفی:

یادم اسـت در پاریس، دو اتاق کوچک بود که من آنجا می‌خوابیدم، نیمه شب که می‌شد، می‌دیدم که آقای خیلی آهسته، واقعاً مثل یک سایه بر می‌خاستند بدون سروصدا وضو می‌گرفتند و نماز شب را برپا می‌داشتند. در پاریس هم مقید بودند که نماز شب را بخوانند.
بعضی از افراد خانواده و نزدیکان آقا می‌گفتند: ما در آنجا خواستیم ببینیم ایشان کی برای نماز شب برمی‌خیزند، لکن نتوانستیم زیرا بی سرو صدا مشغول نماز می‌شدند.(5)

پی‌نوشت‌ها:

1- همان، ج 1، ص 15.
2- همان.
3- همان.
4- همان، ص 62.
5- همان، ج 3، ص 117.

منبع مقاله :
سعادتمند، رسول؛ (1390)، درس‌هایی از امام: بهار جوانی، قم: انتشارات تسنیم، چاپ دوم

[ad_2]
لینک منبع
بازنشر: مفیدستان

عبارات مرتبط




کلماتی برای این موضوع

نگاهی به تاریخچه قدس و فلسطین و دیدگاه امام خمینی ره خبرگزاری فارس مدل مبارزاتی امام خمینی در قبال رژیم غاصب قدس بر چند محور استوار بوددوران تبعید امام خمینیره در ترکیه‏ پایگاه اطلاع …عبد الرضا آقایی پیروزی انقلاب اسلامی ایران به علل و عوامل متعددی وابسته بود اما سه بررسی تطبیقی نظریه‌های لیبرال دموکراسی و …بررسی تطبیقی نظریه‌های لیبرال دموکراسی و مردم‌سالاری دینی از منظر امام خمینیرهتاریخی فرهنگی قرآنی قرآن و امنیت و اعتماد و آرامش سایت جدید تاریخی فرهنگی قرآنی امنیت و اعتماد در قرآن تعریف امنیت امنیت اس ام اس برای همهروزانه با جدیدترین و برترین اس ام اس ها و مطالب و عکس های جالب و دیدنیوظایف متقابل زن و شوهر به یکدیگر از نظر اسلاموظایف متقابل همسران به یکدیگر در اسلام زن و مرد داراى حقوق و تکالیف متقابلى به عنوان داستانهایی از اصول کافی باب دعا تبیان مبلغیندرباره‌ی این وبلاگ این پایگاه توسط تبیان گیلان برای واحد مبلغین طراحی و راه اندازی نشانه های بسیار در نزدیک بودن ظهور امام زمان عج – …بر تمام ملتهایی که از دین خود برگشته و راه شیطان را در پیش گیرند به زودی سایه های عذاب بایسته‌های اخلاقی همسران و نقش آن در تربیت فرزندانچکیده این مقاله، با رویکرد تحلیلی و نظری به بررسی بایسته‌های اخلاقی همسران و آثار آن ماجرای شکستن و سوزاندن درب و شکستن پهلوی …ماجرای شکستن و سوزاندن درب و شکستن پهلوی حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ چه بوده است و


ادامه مطلب ...