اما این که در هزاره سوم، راه اشتباه پیشینیان را پیمودن و از یک سوراخ به دفعات گزیده شدن، دیگر با حساب و کتاب عقل و منطق جور درنمیآید.
سالهاست که صفحه حوادث روزنامهها، اخباری را منتشر میکنند از دختران و پسران عشق سینمایی که از هول حلیم در دیگ میافتند و در دام وسوسهانگیزی که شیادان برایشان تدارک دیدهاند گرفتار میشوند و چه هزینهها که از جیبشان نمیرود و چه ضربههای روحی و روانی که بر جانشان نمینشیند.
خبر آخر اما، ماجرای کلاهبرداری بود که به نام یکی از ستارگان سینمای ایران در شبکههای مجازی صفحهای گشوده و با ارتباط برقرارکردن با دختران جوان و وعده و وعید آکتور کردنشان، اخاذی میکرده و هدایا میگرفته و بعد به شیوه همه طراران تاریخ غیبش میزده است.
تنها مایه دلخوشی، اینکه سوءاستفاده به مسائل مالی محدود بوده و کار به جاهای باریک نکشیده است.
نکته طنز و درام این ماجرا توامان با هم، نه فکر نه چندان بکر کلاهبردار مذکور که سادهلوحی و خوشباوری عجیب و غریب این دختران علاقهمند به سینما بوده که شوق بازیگر شدن و پول و شهرت در ادامهاش، چنان بر سر ذوقشان آورده بوده که کرکره عقل و منطق را یکسره پایین کشیده و حتی برای لحظهای به این فکر نکرده بودند که نظارتی بر شبکههای اجتماعی نیست و هر کس میتواند به نام فرد دیگری صفحهای برای خود باز کند و عکسی هم بگذارد و پیغامی هم بدهد و بگیرد. احتمال بعید آن است که بانوان مذکور شاید حتی از این موضوع اطلاعی هم نداشتهاند.
حکایت این روزهای شبکههای اجتماعی بسیار شبیه است به روزگاری که تازه تلفن به خانهها راه پیدا کرده بود و خاطرتان هست آن حجم بالای مزاحمتهای تلفنی را؟ سرخوشان آن دوران به طور تصادفی شماره میگرفتند و فوت میکردند و مردم را سر کار میگذاشتند؛ سرخوش بودند دیگر.
این که میگویند فرهنگ استفاده از هر ابزار و امکان و تکنولوژی همراه آن به کشور وارد نمیشود گزافهگویی و اغراق نیست. حال که خواه ناخواه شبکههای اجتماعی اینچنین در دل برخی از جوانان امروزی ریشه دوانیدهاند خوب است که کاربرانش اطلاعات مقدماتی و حداقلی از آنها داشته باشند.
از اینکه بگذریم، سالهاست که به جوانان علاقهمند به هنر هفتم گفته و نشان داده شده، مستندوار، که بازیگرشدن راه و رسم دارد و سواد و تحصیلات خودش را میخواهد و نشان دادن در باغ سبز برای پیمودن ره صدساله در یک شب، درواقع سرابی است که پایانش راه به ناکجاآباد میبرد.
زمانی که آموزشگاههای بازیگری مجوزدار و معتبر در سراسر کشور وجود دارد و از سوی دیگر، راه دانشگاه و تحصیلات آکادمیک هم باز است، چرا دلخوش کردن به وعده و وعیدهایی که اکثرا بوی سوءاستفاده و کلاهبرداری از آن به مشام میرسد؟
خوب است گاهی به تجربه و توصیه دیگران هم اعتماد کنیم؛ گزیده شدنهای متعدد از یک سوراخ شایسته انسانهای عاقل و دوراندیش نیست.
محسن محمدی - جامجم
به شبکههای اجتماعی هم معتاد نیست و ناراحت است چرا بیاجازه مدام در گروههای تلگرامی وی را اضافه میکنند و او هر شب ناچار است این گروهها را پاک کند. اینها بخشهایی از گفتوگوی ما با این بازیگر تلویزیون، سینما و تئاتر است که در ادامه میخوانید.
شما اوقات فراغت خود را چطور سپری میکنید؟
البته من اوقات فراغت کم دارم، در نتیجه باید بگویم دوست دارم این اوقات را طوری سپری کنم که سفر بروم و جاهایی که ندیدهام را تجربه کنم. زمانهایی هم که برای من اوقات فراغت محسوب میشود روزهایی است که سر کار نمیروم و فیلمها و سریالهای محبوبم را میبینیم و کتاب میخوانم.
ظاهرا شما خیلی اهل کتاب هستید. چون در یک ویدئو که به معرفی کتاب اختصاص داشت همراه با همسرتان آقای امین زندگانی نقشآفرینی کردید. این علاقه شما به کتاب در کجا ریشه دارد؟
مادر خیلی کتابخوانی داشتم. از همان بچگی به مطالعه علاقه داشتم. البته با ترتیب درست کتاب نخواندم، یعنی این طور نبوده که سیر مطالعاتی درستی داشته باشم؛ مثلا در ده سالگی تولستوی رومن رولان نخوانم. من در آن سن این کتابها را میخواندم. کمی زود بود. یادم هست هشت سالگی کتابی از پدرم هدیه گرفتم که نامههای جواهر نعل نهرو به دخترش بود. پدرم این کتاب را به من هدیه داد به این جهت که نامههای یک چهره مشهور به دخترش بود، اما در همان موقع آن را خواندم. بعدها در دبیرستان توانستم سلیقهام را هم پیدا کنم. با این حال متفاوت میخوانم. مثلا برخی میگویند فقط رمان یا کتابهای تاریخی میخوانند، اما من متفاوت میخوانم. مثلا از شهر کتاب که خرید میکنم، مشورت میگیرم چون با بعضی از کتابها آشنایی ندارم.
مادر و پدرتان در قید حیات هستند؟
مادرم بله، اما پدرم وقتی ۱۱ ساله بودم در زلزله رودبار فوت کردند.
خدا رحتمتشان کند. چقدر با همسرتان وقت میگذرانید؟ با توجه به اینکه همسرتان همکارتان است.
خیلی سعی میکنیم با هم وقت بگذرانیم. اما شرایط کاری ما بیانصافی است. مثلا ۱۶ روز شبکاری داشتم اما امین روزکار بود. طوری بود که همدیگر را نمیدیدیم. اما سعی میکردیم همان زمان کوتاه را هم طوری مدیریت کنیم که باهم صبحانه بخوریم. وقتی هردو سر کار میرویم این مشکلات پیش میآید. من ترجیح میدهم نوبتی سر کار برویم.
ما خوشحالیم که شما در صلح و صفا زندگی میکنید متاسفانه زندگی برخی زوجهای هنری تداوم ندارد. همین موضوع دامن میزند به ذهنیت علاقهمندان که میگویند زوجهای هنری نمیتوانند با هم زندگی کنند. به نظر شما علت این جداییها چه میتواند باشد؟
این یک اتفاق همهگیر است. تحملها کم شده، صبوری پایین آمده، خودخواهیها زیاد شده، شرایط مالی و بسیاری مسائل دیگر هم هست. از طرفی برخی ازدواجها اشتباه شکل گرفته است. خیلیها برای اینکه بیشتر با هم باشند ازدواج کردند و روابط عمیقی با هم ندارند. این در کل جامعه هست اما ما جلوی چشم مردم هستیم و همه زود میفهمند فلان زوج جدا شدند. البته در شغل ما آسیبها هم بیشتر است.
نظرتان درباره این همه عمل جراحی زیبایی بخصوص در مورد بازیگران زن چیست؟
وحشتناک است. ما به چهرههای مختلف نیاز داریم. همه قرار نیست زیبا باشند. درحالی که اسمش زیبایی هم نیست، بیشتر شبیه یک چیز ترسناک است. متاسفانه اپیدمی شده است. این آدمها بیشتر از جراح به روانکاو نیاز دارند تا خودشان را بیشتر دوست داشته باشند و به خودشان بیشتر احترام بگذارند. اگر بنا به این چیزها باشد من خیلی زودتر باید میرفتم فکم را عمل میکردم یا پوستم را میکشیدم. اما ما به هنرمند زشت هم نیاز داریم. احساس میکنم تعداد هنرپیشههایی که نقش منفی باید بازی کنند روز به روز بیشتر میشود، چون دخترهای خوشگل ما کاری با صورتشان میکنند که باید نقش منفی بازی کنند.
چقدر اهل شبکههای اجتماعی هستید؟
پیگیری میکنم، اما اصلا معتاد نیستم. از آن دسته آدمهایی نیستم که گوشی مدام کنار دستم باشد و چک کنم تلگرام و اینستاگرام چه خبر است. از طرفی خیلی ناراحت میشوم فرهنگ این چنینی وجود ندارد و بدون اینکه اجازه بگیرند مدام آدم را در گروههای مختلف اضافه میکنند. تنها کاری که میکنم این است که هر شب این گروهها را پاک کنم.
غزل شاکری متولد ۲۲ اسفند ۱۳۵۷ در تهران، بازیگر و طراح صحنه و لباس است
او دختر فرشته طائرپور تهیه کننده و فیلمنامه نویس مشهور است، فارغ التحصیل مهندسی طراحی صنعتی است و در حال حاضر مشغول انجام طراحی صحنه، طراحی داخلی، آواز و موسیقی و البته بعضی اوقات، بازیگری است
غزل شاکری در سال ۱۳۶۶ وقتی تنها ۹ سال داشت در فیلم مرگ ماهی به کارگردانی کامبوزیا پرتوی یفای نقش کرد، سپس حضور او در فیلم گلنار او را از همان کودکی به مشهوریت رساند تا جایی که بعد از گذشته سال ها همچنان وی را با نام گلناز میشناسند
آقای پرتوی سر یکی دو پروژه با خانم طائرپور، مادرم همکاری داشت. در یک بخش از فیلم «ماهی» هم من برای آقای پرتوی بازی کردم. از همان ابتدا که ایشان فیلم نامه گلنار را می نوشت در کنارش بودم و بعد از آن متوجه شدم من را برای نقش گلنار انتخاب کرده است. در ابتدا خانواده ام چندان موافق نبودند، اما به هر حال ماجرا طوری پیش رفت که من تبدیل به گلنار قصه شدم
زمانی که برای بار اول تصویر خودم را در مقابل دوربین دیدم برایم خیلی عجیب بود نمی دانستم دوست دارم یا نه و حتی قایم می شدم، لباس های گلنار و دستمال آبی و عروسک ها (به جز آن ها که در موزه سینما هستند) در دفترخانه ادبیات نگهداری می شوند من هم به جز چند عکس قاب شده در اتاقم، ضبط صوتی را که به عنوان دستمزد گرفته بودم و چند وقت پیش آن را به دختری هم سن همان روزهای خودم هدیه دادم چیز دیگری ندارم.
غزل با درخشش سریال شهرزاد به کارگردانی حسن فتحی و ایفای نقش آذر موفقیت سال های پیشین خود را مجدداً تکرار کرد، او در کار موزیک نیز فعال است و آهنگ چون موی تو برای سریال شهرزاد از وی منتشر شده است
عکس غزل شاکری و مادرش فرشته طائرپور
فیلم ماهی (کامبوزیا پرتوی، ۱۳۶۶)
فیلم گلنار (کامبوزیا پرتوی، ۱۳۶۷)
وقتی همه خواب بودند (فریدون حسن پور، ۱۳۸۴)
سریال شهرزاد (حسن فتحی، ۱۳۹۴)
و …
وقتی همه خواب بودند (فریدون حسن پور، ۱۳۸۴)
آینه های روبرو (نگار آذربایجانی، ۱۳۸۸)
چه شد که برای نقش اول فیلم سینمایی گلنار انتخاب شدی؟
آقای پرتوی سر یکی دو پروژه با خانم طائرپور، مادرم همکاری داشت. در یک بخشی از فیلم «ماهی» هم برای آقای پرتوی بازی کردم. من از همان ابتدا که ایشان فیلمنامه گلنار را می نوشت در کنارش بودم و بعد از آن متوجه شدم من را برای نقش گلنار انتخاب کرده است. در ابتدا خانواده چندان موافق نبودند اما به هر حال ماجرا طوری پیش رفت که من تبدیل به گلنار قصه شدم.
تو در خانواده ای هنرمند بزرگ شده ای. خودت چقدر به بازیگری علاقمند بودی؟
فضای سینما، فضای جذابی است و وقتی به من پیشنهاد بازیگری داده شد خیلی خوشحال شدم. اما در آن سن (۱۰ سالگی) آدم نمی داند دقیقا چه چیزی می خواهد. برای من آن زمان فضا جذاب و خوشایند بود؛ همین.
در آن زمان ها هیچ وقت با مادرت درباره این موضوع که دوست داری در آینده بازیگر یا نویسنده شوی حرف نزدی؟
من ۱۰ سالم بود. این سن خیلی سن زیادی نیست که بخواهمدرباره این موضوع به شکل جدی با خانواده ام صحبت کنم. ولی در کل این حرفه را دوست داشتم. مثلا در مدرسه تئاتر بازی می کردیم. انشاهایم همیشه خوب بود و دوست داشتم. اما اینکه من تصمیم گیرنده باشم که می خواهم این نقش را بازی کم؛ خیر در جریان نبودم و بزرگ ترها خودشان بریده و دوخته بودند. ولی طوری نبود که وقتی به من گفتند بازی کن دوست نداشته باشم. خیلی هم دوست داشتم و استقبال کردم.
زمانی که می خواستی مقابل دوربین بازیکنی تصورت درباه بازی و بازیگری تغییر نکرد؟ یا قبل از آن هم به واسطه مادرت با بازیگری آشنا بودی؟
من تا حدی با سینما آشنا بودم و پشت صحنه یکسری از کارها حضور داشتم. واقعیت این است وقتی به عنوان بازیگر جلوی دوربین می روی خیلی چیزها برایت تازه است. ضمن اینکه در عالم بچگی بیشتر از اینکه تو بازی کنی ازت بازی می گیرند. در بچگی این تیم است که می تواند از تو بازی بگیرد. آنقدر سکانس ها خرد شده هستند که بازیگر کودک قدرت تشخیص و حفظ کردن تداوم این سکانس ها را ندارد و برای همین بار آن بر دوش کارگردان است.
برای بار اول که گلنار را دیدی چه حسی داشتی؟
زمانی که برای بار اول تصویر خودم را در مقابل دوربین دیدم برایم خیلی عجیب بود. نمی دانستم دوست دارم یا نه و حتی قایم می شدم. اما الان که فیلم را می بینم آن را دوست دارم. یعنی به عنوان بیننده دوست دارم و به این فکر نمی کنم که من الان گلنار فیلم هستم. وقتی خودم گلنار را مونتاژ شده، دوبله شده و با موسیقی دیدم، نمی توان بگویم که کم تر از بقیه تحت تاثیر قرار گرفتم. من هم مثل بقیه بچه ها درگیر داستان شده بودم. حتی وقتی فیلم را برای اولین بار دیدم و در پایان فیلم، جمله های خداحافظی گلنار و خانم خرسه را شنیدم، خیلی ناراحت شدم و گریه کردم.
از گلنار بعد از گذشت ۲۶ سال چه خاطراتی به یاد داری؟
بیشتر از خاطره های دوران فیلمبرداری، خاطره هایی بعد از نمایش فیلم به یادم مانده… آدم های بزرگ با وجود همه جدیت شان وقتی مرا می دیدند و می شناختند، شروع می کردند به خواندن آوازهای خاله قورباغه یا آقاخرسه! خاطرات زیادی مثل پاره شدن دامن بلند و چین دار، از درخت بالا رفتن، گردو چیدن، کنار رودخانه با قلاب ماهی گرفتن و… دارم.
چیزی هم از دوران به یادگاری داری؟
لباس های گلنار و دستمال آبی و عروسک ها (به جز آن ها که در موزه سینما هستند) در دفترخانه ادبیات نگهداری می شوند… من هم به جز چند عکس قاب شده در اتاقم، ضبط صوتی را که به عنوان دستمزد گرفته بودم و چند وقت پیش آن را به دختری هم سن همان روزهای خودم هدیه دادم چیز دیگری ندارم.
مردم در خیابان تو را می شناسند؟
در یک دوره ای دیگر کسی مرا نمی شناخت. اما الان گاهی من را می شناسند. فکر می کنم یک نسلی بچه هایشان دارند این فیلم را می بینند و برای همین وقتی من را می بینند می شناسند. البته آدم های باهوش آن هم در موقعیت های خیلی عجیب و غریبی ناگهان می گویند من همان گلنارم. آن هم به این خاطر که فرزندشان به تازگی آن فیلم را دیده است. مثلا یکجا می روم آب میوه بخورم کسی که دارد آب میوه می گیرد سرش را بالا می گیرد و می گوید شما گلنار هستید؟ یا صندوق دار یک فروشگاه یا یک نفر در راهروی بیمارستان و… مکان هایی که اتفاقا آدم ها خیلی حضور ذهن ندارند این اتفاق می افتد.
بازیگرهایی که در دوران کودکی در فیلم های ماندگار بازی کردند به ویژه در دوره تو زیاد بودند اما اغلب وقتی بزرگ شدند نتوانستند در این عرصه موفق باشند یا اصلا دوباره در تصویر حضور داشته باشند به نظرت دلیلش چیست؟
برای اینکه در دوران کودکی؛ نویسنده، کارگردان و تیم فیلم ساز هستند که کسی را براساس فیلمنامه و کاراکتری که دارد انتخاب می کنند و الزاما آن کودک بازیگری را انتخاب نکرده است. بعد هم اینکه تجربه بازی یک بخش است و اینکه بخواهی آن را ادامه بدهی و واقعا بازیگر باشی یک بخش دیگر. برای خود من اینطور شد که بعد از بازی در فیلم گلنار آنقدر شناخته شده بودم که حتی اذیت می شدم.
غزل شاکری چگونه به شهرت رسید؟
برای همین دوره ای از بازی و بازیگری فاصله گرفتم. الان بعد از چند سال با انتخاب خودم دوباره برگشتم. البته پرکار نیستم و قبل از انتخاب به این فکر می کنم که کار می تواند برایم ویژه باشد یا اینکه بهترجبه اش می ارزد؟ یکسری از دوستانم که در کودکی بازی کردند شاید فقط برای همان نقش مناسب بودند و بعدها زیاد مناسب بازیگری نبودند یا موقعیتش را نداشتند یا اصلا پیگیری و پشتکار برای ادامه دادن نداشتند. اما بر می گردم به همان حرف قبلم که این بازیگرهای کودک، انتخاب شده بودند برای همان نقش و خودشان بازیگری را انتخاب نکردند.
بین بازیگرهایی که هم دوره تو در کودکی شان نقش داشته اند بازی کدام را دوست داشتی؟
یادم هست علی کوچولو را خیلی دوست داشتم. بازیگرهای فیلم پاتال و آرزوهای کوچک و پسری را هم که در مدرسه پیرمردها بازی می کرد دوست داشتم. در عالم بچگی وقتی فیلمی موفق می شود آدم دوست دارد جای شخصیت محبوب آن باشد. حتی فرقی نمی کند آن فیلم ایرانی است یا خارجی.
در حال حاضر مشغول چه کارهایی هستی؟
من مهندسی طراحی صنعتی خوانده ام و کارم طراحی داخلی و طراحی صحنه است. گاهی هم بازی می کنم و در زمینه موسیقی هم در بخش آواز آن فعالیت دارم. در سریال آقای حسن فتحی (شهرزاد) هم بازی کرده ام که هنوز پخش نشده است. هم چنین روی یکسری پروژه های شخصی ام کار می کنم و می نویسم طراحی هم می کنم و با یکسری از مستندسازان نیز همکاری دارم.
instagram ghazal_shakeri