خبرگزاری آریا -
وضع خوشبینها در زمینههای گوناگون بهتر از بدبینها است
بررسیها نشان داده که وضع خوشبینها در زمینههای گوناگون بهتر از بدبینها است. آنها در پیشبینیهای شغلی بهتر از بدبینها هستند، وضع سلامتیشان اغلب خوب است. همچنین افراد خوشبین در انتخابهای شغلی نیز بهتر از بدبینها عمل میکنند. نکته مهمی که میتوان گفت این است که آزمونها کسانی را به عنوان افراد بدبین شناسایی کردهاند که هرگز فکرش را نمیکردند که بدبین باشند.
در واقع به نظر میرسد که بدبینی عامل ریشهداری باشد، اما تحقیقات نشان میدهد که میتوان آن را تغییر داد. هسته اصلی بدبینی، درماندگی است. در واقع درماندگی مرحلهای است که در آن افراد میپندارند که انتخابهایشان تأثیری بر آنچه برایشان روی میدهد، ندارد. بسیاری از چیزها در زندگی، خارج از کنترل ما هستند مانند رنگ چشم، قد و... اما کارهای زیادی را هم تحت کنترل خویش داریم. شیوهای که با آن با دنیا کنار میآییم، ممکن است این کنترل را کم یا زیاد کند.
این اندیشههایمان نیستند که به رویدادها واکنش نشان میدهند، آنها خود رویدادها را تعیین میکنند. فکر اینکه «کاری از دستم بر نمیآید» ما را از عمل کردن باز میدارد. وقتی احساس درماندگی بر ما تسلط مییابد، کنترل به دست نیروهای دیگر میافتد. پژوهشهای زیادی نشان میدهد که اگر بدبین باشیم، شکستها را مشکل خود میدانیم و براحتی دچار افسردگی خواهیم شد. از ظرفیتهایمان غافل میمانیم و از نظر جسمی زود بیمار میشویم. افراد بدبین از کاه، کوه میسازند و یکی از روشهایی که با کمک آن این کار را انجام میدهند، تبدیل اشتباهها به احساس گناه است. نکته دیگر اینکه افسردگی یعنی اوج بدبینی. افراد افسرده بدبین هستند. یعنی میتوان یک دلیل محکم برای علت بروز افسردگی شدید را بدبینی دانست و کلید رهایی از این اختلال، برگزیدن سبک خوشبینانه است.
اگر بیش از اندازه به مسائل دنیای پیرامونی توجه کرده و آنها را به خود نسبت دهیم، شانس ابتلا به افسردگی در ما بالا میرود، زیرا نسبت دادن مشکلات به خود، ریز بینی و گیر دادن به مسائل در جهت کنترل اوضاعی که شاید در کنترل ما نباشد، ما را از پای در خواهد آورد. این باورها بدبینی را افزایش داده و پس از مدتی دست از تلاش برای درک مثبتتر از وضع خود کشیده و درمانده میشویم. نشخوارکنندههای فکری آنقدر به این گونه تفکرات ادامه میدهند که یک چرخه بزرگ مهارناپذیر از فکرهای منفی و بدبینانه پیرامون آنها را فرامیگیرد و دچار افسردگی میشوند.
وقتی متوجه بدبینی خود شدید، روی آن تمرکز نکنید و ذهنتان را به سمت دیگری بکشانید
در محیط کار نیز خوشبینی بسیار مهم است. بدبینی و خوشبینی در محیطهای کاری از آن جهت مهم است که بدبینی به علت ایجاد درماندگی، ایجاد سکون میکند و به غمگینی، روحیه پایین، اضطراب و کاهش بازدهی در کار میانجامد. در حقیقت به نظر میرسد افراد مناسب برای کارهای پرچالش باید دارای ویژگی استعداد، انگیزه و خوش بینی باشند.
رفتار شما هنگام برخورد با موانع است که موجب شکست یا پیروزی و ناامیدی یا امید میشود.
رویدادهای تلخ و بدی که در زندگی برای افراد بدبین پیش میآید، همان رویدادهایی است که برای افراد خوشبین اتفاق میافتد اما نگرش این دو فرد نسبت به مسائل و طرز تلقی آنان با هم متفاوت است. فرد خوشبین بعد از روبهرویی با ناکامی به حالت عادی بر میگردد و دوباره آغاز میکند اما یک فرد بدبین دچار رخوت و افسردگی میشود. شما باید به فرزندان خود بیاموزید که از بدبینی بپرهیزند و خوشبین باشند زیرا بدبینی در کودکی منشأ بدبینی در بزرگسالی است. بیشتر کودکان بدبینی را از مادر خود یا از بزرگسالان منتقد پیرامونشان یاد میگیرند اما کودکان همانطور که بدبینی را میآموزند، میتوانند خوشبینی را نیز بیاموزند.
در پایان باید گفت دو راهکار اصلی برای مبارزه با بدبینی وجود دارد: راهکار اول این است که وقتی متوجه بدبینی خود شدید، روی آن تمرکز نکنید و سعی کنید در همان موقع ذهنتان را به سمت دیگری بکشانید و به چیز دیگری فکر کنید. مثلاً میتوان به افکار بدبینانه و منفی خود فرمان ایست بدهید. یا میتوانید حواس خود را منحرف کنید و به موضوع دیگری بیندیشید.
اما راهکار دوم این است که باورهای غلط و نامعقول خود را زیر سؤال ببرید. اگر این کار بدرستی انجام شود احتمال بازگشتن یک باور نامعقول به ذهن شما بسیار کم خواهد بود.
منبع: سلامت نیوز
اتاق ها با روتختی، فرش و وسایل رنگی تزئین شده اند و شما می توانید با کتری برای خود چای آماده کرده و اینجا را مانند خانه خود بدانید.
اما نگران نباشید، در اینجا به هیچ وجه حوصله ی شما سر نمی رود، می توانید برای بازدید از دودکش های جن و پری کمی کوهپیمایی و یا اسب سواری در دره را تجربه کنید و یا شب را به تماشای " رقص سماع " بروید. از همان ساعات اولیه صبح هم آسمان، از بالن های زرد و سبزی که گردشگران را برای تماشای هرچه بهتر دره به ارتفاع برده اند، رنگی می شود.
خبرگزاری آریا -
شهامت فقدان ترس نیست، بلکه داشتن عزم انجام کار با وجود احساس ترس است
دل و جرأت در زمانه ما چندان خریداری ندارد. بعضیها میگویند تهور و جرأت مال سربازها است، یا آتش نشانها یا…. یاد میگیریم که پای خود را از گلیم کوچکمان درازتر نکنیم چون جسور بودن خطرناک است.یاد میگیریم ریسک نکنیم، توجه کسی را جلب نکنیم، با غریبهها حرف نزنیم، خلاف عقیده جمع حرف نزنیم، فکر هم نکنیم. یک زندگی کاملاً منفعلانه!جرأت نمیکنیم از کاری که دوستش نداریم دست بکشیم. جرأت نمیکنیم رابطهای را که مدتهاست مرده قطع کنیم. نمیتوانیم علیه یک رئیس بیمنطق و زورگو قد علم کنیم.
منتظریم ببینیم جریان زندگی، ما را به کدام سو میبرد تا ما نیز به آن سمت برویم و امیدواریم این جریان ما را به جاهای خوب ببرد. ما برای شروع نکردن کارها، ادامه دادن روشهای قبلی و دنبالهروی اشتباه از دیگران، همیشه دلایل خوبی داریم: در جمع صحبت نمیکنیم چون چیزی برای گفتن نداریم.
تقاضای اضافه حقوق کردن خوب نیست؛ تا سال بعد که موقعیت مناسب شود باید صبر کرد… صحبت از عقیده و احساس واقعی خود عاقلانه نیست، چون فکر میکنند ما عجیب و غریب هستیم و…. اما بیایید هر چه که هستیم لااقل فرزندانمان را مانند خودمان، منفعل و بی جرات پرورش ندهیم.
دل و جرأت به چه معنا است؟ میگویند شهامت فقدان ترس نیست، بلکه داشتن عزم انجام کار با وجود احساس ترس است.
افراد با جرأت هم میترسند، اما نمیگذارند ترس آنها را فلج کند. در عوض، آنهایی که بیشهامتاند، اغلب تسلیم ترس میشوند که خود این موضوع در تشدید احساس ترس در بلند مدت مؤثر است.
وقتی فرد با دوری جستن و فرار کردن از انجام کاری که از آن وحشت دارد، احساس راحتی خیال میکند، به نوعی تشویق میشود باز هم در آینده چنین رفتاری را در پیش بگیرد.
پس هر چه بیشتر در برابر وضعیت نامطلوب سکوت کنید، احتمال اینکه در آینده دست به مقابله بزنید کمتر میشود.
بنابراین از همان ابتدا، به فرزندانتان (خصوصا به نوجوانان) یاد بدهید که با دوری کردن از انجام کاری که از آن وحشت دارد، به هیچ جا نمی رسد و گاهی لازم است خود را برای انجام کارهای سخت تر آماده کند وگرنه چنین رفتاری در طولانی مدت به رکود و انفعال او منجر خواهد شد.
متاسفانه با بالا رفتن سن، این رفتار چنان در فرزندتان تثبیت میشود که دیگر حتی فکر مقاومت هم به سر او راه پیدا نمیکند، او به ترسهای خود عادت میکند و آنها را بدیهی میپندارد.
پیلهای به دور خود میتند تا او را در برابر همه این ترسها محافظت کند: و سرانجام به جایی میرسد که در ازدواجش مشکلی نیست، اما خوشحال هم نیست.
در شغلش نیازی به ریسک کردن ندارد، درآمدش آن قدر هست که احساس راحتی کند. البته توجیه هم دارد. «باید یک خانواده را سرپرستی کنم، نمیتوان ریسک کرد».
«برای عوض کردن شغل خود را پیر می داند». با خود می گوید «آنهایی که پیشرفت کردهاند وضع مالیشان از من بهتر بوده، دغدغههای من را نداشتهاند».
سالها میگذرد و میبیند که تغییر چندانی در زندگیاش رخ نداده. تنها کاری که باید بکند این است که باقی سالهای زندگیاش را با رضایتی نسبی بگذراند و در پایان، سرش را روی زمین بگذارد؛ یعنی جایی که در امنیت کامل خواهد بود!؟
اما پشت پرده چه میگذرد؟ صداهایی هست. صداهایی که گاه و بیگاه میشنود و به او میگویند این همان زندگی نیست که میخواستهای.
«تو دوست داری روابطت گسترده باشد. میخواهی جسمت سالم باشد؛ مهارتهای جدید یاد بگیری، دنیا را ببینی، دوستانی خوب پیدا کنی، به فقرا کمک کنی و در دنیای اطرافت تغییر به وجود آوری» و اگر او به این صداها گوش نکند و نادیدهشان بگیرد، تا زمان ترک این جهان از دستشان خلاصی نخواهد داشت.
آنگاه باید چطور جواب این صداها را بدهد ؟ با دلش که میگوید این راه زندگی کردن نیست چه خواهد کرد؟ این صداها را چطور ساکت میکند؟
شاید با تماشای تلویزیون، اضافهکاریهای پیدرپی یا پناه بردن به سرگرمیهای مشغولکننده و شاید هم به غذا و… اما با چنین واکنشی، آگاهی او سیر نزولی طی خواهدکرد و از هویت انسانی و الهی و خود حقیقی خود دور خواهد شد.
شهامت واقعی مهارتی ذهنی است نه احساسی
آیا این سرنوشتی است که برای فرزندتان می خواهید؟!!!
چقدر شهامت داری؟ به فرزندتان یاد دهید به جای تبعیت از اطرافیان، گاهی هم به صدای درون خود گوش بدهد.
لازمه حرکت این است که بتواند در مقابل بخش مقاوم و مستبدِ وجود خود قیام کند، مثلا وقتی اضافه وزن خود را میبیند، اعتراف کند که دوست دارد اندامی متناسب و جسمی سلامت داشته باشد و برای این کار تلاش کند.
وقتی موفقیت دیگران را میبیند و پنهانی غبطه میخورد بگذارد این غبطه آن قدر وجودش را پر کند تا به نیروی حرکت او تبدیل شود.
به او بگویید ناچار است گاهی از پیله انکارگرای خود بیرون بیاید و تنها در این زمان است که میتواند وسعت دنیا را با شهامت خود ببیند.
جرأت ما، بزرگی و کوچکی دنیای ما را برای تجربه کردن آن تعیین میکند و این همان چیزی است که لازم است به فرزندان خود بیاموزیم.
از ترس تا عمل به فرزندتان یاد بدهید که حتی پس از پذیرفتن چیزهایی که از رویارویی با آنها میترسد، ممکن است بازهم حس ناتوانی به سراغش بیاید.
اما شهامت واقعی مهارتی ذهنی است نه احساسی. به عبارتی لازم است با مشاهده و تفکر، بر تکانههای احساسی خود غلبه کند. البته گفتنش آسان است.
ممکن است منطق ما بگوید که صحبت کردن در برابر جمعیتی هزار نفری، هیچ خطر واقعی ندارد، اما ترس به هر صورت از راه میرسد و حس تهدیدی که از تخیل ما تغذیه میشود، مانع از این میشود که داوطلب هر کاری شبیه این شویم.
یا ممکن است در شغل خود در حال پوسیدن باشیم اما نتوانیم جمله استعفا میدهم را به زبان بیاوریم. اما توجه داشته باشید که شهامت، مهارتی یادگرفتنی است.
همان طور که کسی بدون تمرین، وزنه 100 کیلویی را بلند نمیکند، سادهلوحانه است که فکر کنیم میتوانیم با ترسهای فلج کننده خود یک دفعه و با شدت عمل روبرو شویم.
مشاهده، اولین قدم است. به فرزندتان بگویید به خود نگاه کند؛ به کنشها و واکنشها و به رفتارهایی که از ترس ریشه گرفتهاند.
میتواند همه ترسهای خود را روی کاغذ فهرست و اولویتبندی کند و حالا زمان وزنهبرداری است.
با وزنههای سبکتر شروع کند و رفته رفته به وزنههای سنگینتر رو آورد. بنابراین اول سراغ ترسهای کماهمیتتر خود برود؛ مثلاً از صحبت در یک جمع کوچک تا اینکه بتواند در بین هزار نفر سخنرانی کند.
این روند تدریجی دو فایده دارد. یکی اینکه دیگرمانند گذشته از انجام کاری بخصوص فرار نخواهد کرد و دیگر اینکه خود را عادت میدهد تا در آینده با شهامت بیشتری عمل کند.
مسئله دیگر در رویارویی با ترس این است که فرزندتان درباره آنچه میترسد شناخت بیشتری پیدا کند.
مثلاً اگر از رها کردن شغل خود و شروع یک کار آزاد میترسد یا از رشته تحصیلیاش خوشش نمی آید، قبل از این که دست به عمل بزند، درباره این کار، راهاندازی آن، وضعیت بازار، رقبا، سرمایهگذاری و یا در باره رشتههای تحصیلی دیگر و… اطلاعات بیشتری به دست آورد.
میتوانیم به کلاسهای مرتبط برود، تا جای ممکن با افراد مؤثر ارتباط بگیرد و… همه این فعالیتها کمک میکنند موقع شروع با جرأت و جسارت بیشتری دست به عمل بزند.
لازم است فرزندتان، خود را دائماً در معرض چالشهای مختلف قرار دهد تا عادت جدیدِ رویارویی با خطرات و ترسها، جایگزین رفتار انفعالی سابق شود.
ترس، دشمن ما نیست بلکه قطبنمایی است که با کمک آن میفهمیم در چه زمینههایی باید رشد کنیم. زندگی به تعبیر «هلن کلر» یا یک ماجرای تهورآمیز است یا هیچ چیز نیست.
با روی گرداندن از خطرات نمیتوان از آنها ایمن شد و توانا کسی است که رو به سوی تغییر کند و چون روحی آزاد تقدیرش را خود رقم زند.
منبع: زیباشو دات کام
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از العالم، خمیر دندان حاوی برخی ترکیبات سمی اســت لذا باید مراقب استفاده مکرر از آن بود.
مواد شیمیایی موجود در خمیر دندان به راحتی از طریق پوشش مخاطی دهان جذب می شوند بنابراین حتی اگر آن را قورت ندهید، در معرض خطر ناشی از این ترکیبات سمی هستید.
بدیهی اســت این خطر برای کودکان که معمولا مقداری از خمیر دندان را قورت می دهند، بیشتر اســت.
با این که تصور می شود محصولات بهداشتی شخصی، کاملا ایمن هستند و هیچ خطری برای کسی ندارند، اما اکنون بر اساس تحقیقات جدیدی که مرکز توسعه غیر انتفاعی "کونرکوبیا" انجام داده اســت، این تصور ممکن اســت اشتباه باشد.
تحقیقات جدید نشان می دهند که بر خلاف استانداردهای دارویی که توسط اداره غذا و داروی امریکا تنظیم شده اســت، صنایع آرایشی و برخی محصولات بهداشتی فردی مثل شامپو، خمیر دندان و محصولات مراقبت از مو، خارج از نظارت و کنترل سازمان غذا و دارو فعالیت می کنند و شورای نظارت امکان کنترل این نوع محصولات را ندارد حتی تولید کنندگان این نوع محصولات ملزم به ذکر تمام ترکیبات به کار رفته در تولیدات خود نیستند به جای آن صنایع بهداشتی و آرایشی که چیزی حدود 71 میلیارد دلار ارزش مالی دارد، ازدرون خود را سازماندهی و کنترل می کنند. که این خود نتایج قابل توجهی برایش داشته اســت.
«هافینگتون پست» عربی می نویسد: مارک کاستل از مرکز توسعه «کونرکوبیا» اذعان می کند که سیستم نظارت بر ترکیبات صنعتی غذایی و محصولات بهداشتی در امریکا در مقایسه با اروپا و دیگر کشورهای صنعتی ضعیف اســت.
وی می افزاید: کشورهای دیگر از «اصل نظارت» تبعیت کرده و قبل از صدور مجوز برای کالای بهداشتی خاصی ابتدا از عاری بودن آن از هر گونه مواد شیمیایی اطمینان حاصل می کنند.
کاستل تشریح می کند که نظام حکومتی امریکا زیر سلطه شرکت ها و خیل عظیمی از گروه های فشار و لابی ها و وکلاست و هیچ راهی برای پی بردن به وجود مواد شیمیایی خطرناک تا قبل از رسیدن به جریان خون وجود ندارد.
وی خاطرنشان کرد: از مجموع 12 هزار مواد مختلفی که در محصولات آرایشی استفاده می شوند – و اغلب اسامی آنها برای مصرف کنندگان عادی ناآشناست – در امریکا فقط استفاده از 11 ماده آن ممنوع اســت در حالی که در اروپا 1300 مورد از این تعداد ممنوع و غیر قانونی اســت.
کاستل افزود: در اوایل قرن گذشته، خمیر دندان ها حاوی رنگ های طبیعی خوراکی بودند که از گیاهان استخراج می شدند اما بعدها به دلیل هزینه بالای رنگ های طبیعی، رنگ های صنعتی که از مواد نفتی تهیه و تولید می شوند، جایگزین آنها شدند.
رنگ های صنعتی حاوی 10 درصد مواد ناخالص از جمله سرب، آرسنیک، جیوه و برخی مواد سرطان زای دیگر هستند.
خبرگزاری آریا-هپاتیتهای ویروسی B و C از بیماریهای بسیار جدی کبد محسوب میشوند که میتوانند از طریق روابط جنسی هم از فردی به فردی دیگر منتقل شوند.
به گزارش خبرگزاری آریا،حدود 450 میلیون نفر در جهان به هپاتیت B و حدود 200 میلیون نفر مبتلا به هپاتیت C هستند!این درحالی اسـت که گروهی از این افراد اصلا از بیماری خود خبر ندارند و به راحتی آن را به دیگران منتقل میکنند. این بیماری در برخی موارد حتی میتواند منجر به سرطان کبد شود!
هپاتیتهای ویروسی B و C از بیماریهای بسیار جدی کبد محسوب میشوند که میتوانند از طریق روابط جنسی هم از فردی به فردی دیگر منتقل شوند. حدود 450 میلیون نفر در جهان به هپاتیت B و حدود 200 میلیون نفر مبتلا به هپاتیت C هستند!این درحالی اسـت که گروهی از این افراد اصلا از بیماری خود خبر ندارند و به راحتی آن را به دیگران منتقل میکنند. این بیماری در برخی موارد حتی میتواند منجر به سرطان کبد شود!
بیماری هپاتیت کبد را درگیر میکند. بافت کبد در گوشه سمت راست خارجی شکم قرار دارد و وجود التهاب در آن مانع از عملکرد طبیعی کبد میشود. کبد در حالت طبیعی به عنوان دستگاه تصفیه بدن شناخته میشود. درواقع تمام سموم در آنجا تصفیه شده و بعد از کلیه دفع میشوند. پروتئینها و مواد قندی نیز در کبد متابولیزه میشوند و حتی فاکتورهای انعقادی در کبد ساخته میشوند. وقتی این عضو دچار مشکل میشود طبیعی اسـت که هر یک از این عملکردها مختل و بدن دچار سوء مدیریت کبد شود.
هپاتیت به معنای التهاب کبد اسـت. این التهاب میتواند در اثر برخی بیماریهای غیر عفونی از جمله بیماریهای داخلی، بعضی بیماریهای روماتیسمی، بالا رفتن میزان سموم در بدن و... ایجاد شود. حتی کسانی که بیش از حد الکل یا دارو مصرف میکنند ممکن اسـت دچار التهاب کبد شوند. با این حال منظور از هپاتیت بیشتر هپاتیت ناشی از بیماریهای عفونی اسـت. ویروسها، باکتریها، قارچها و انگلها میتوانند کبد را درگیر کنند. گاهی اوقات نیز کبد در جریان بیماریهای عفونی عمومی از جمله سرخک، سرخجه، آبله مرغان و ... نارسا میشود. با این حال آن چه که در اصطلاح عموم هپاتیت شناخته شده اسـت بیشتر هپاتیتهای ویروسی الفبایی A، B، C، D، E و ... هستند که اهمیتشان از سایر ویروسها بیشتر اسـت.
مواظب حرف زدن و فکر کردنمان باشیم
حرف زدن
زمانی با مرد پیری همسفر بودم که دایم از مرگ سخن میگفت. او تکیه کلام جالبی داشت. میگفت: ”او که رسید به هفتاد برافتاد!“ و با این جمله زمان افتادن و زمینگیر شدن خود را سن هفتاد سالگی تعیین کرده بود.
خواستم به او بگویم که اصلا چنین نیست و انسان میتواند با کنترل آنچه به جسم و روح خود میخوراند، زمان مرگ و اساسا شیوه پیر شدن خود را متحول سازد. اما او همچنان جمله ”او که رسید به هفتاد برافتاد“ را طوطیوار تکرار میکرد و اصلا به حرفهای من توجهی نداشت.
روزی به خودم گفتم که نکند چیزی در بدن او وجود داشته باشد که این جمله را از فکر و زبانش بگیرد و به صورت یک دستورالعمل به سلولهای کل بدنش ابلاغ کند؟ که اگر چنین چیزی وجود میداشت این شخص به ناچار و در حقیقت بهطور حتم از سن هفتاد سالگی افتادن را احساس و تجربه میکرد!
چند سال بعد مقالهای علمی از دکتر کانداس پرت به دستم رسید که در آن راجع به چیزی به نام نروپپتاید یا پروتئین عصبی صحبت میکرد. به زبان خیلی ساده پروتئینهای عصبی همان مولکولهای پیام بری هستند که افکار و گفتارهای ما (یعنی یک چیز غیر مادی را) به تکتک سلولهای بدن میرسانند و با وادارسازی سلولها به انتخاب الگوی خاص باعث میشوند مجموعه سلولهای هر عضو شکل و قالب خاصی را به خود بگیرند. به عبارتی نروپپتایدها که به آنها لقب مولکول هیجان نیز داده شده، امکان اتصال و ارتباط تبادل اطلاعات بین ذهن و جسم و احساس را امکانپذیر میسازند. این کشف دکتر کانداس پرت انقلابی بزرگ را در مبحث ارتباط روانشناسی و فیزیولوژی بدن باعث شده اســت و به قول دیپاک چوبرا خانم پرت با این کشف ثابت کرد که گوشت و پوست و استخوان ما آنقدر نرم هستند که مولکولهای نامهرسان بتوانند به سرعت اطلاعات را از مغز و فکر به تکتک سلولهای آن منتقل کنند. و بدن به اندازه کافی سیال هست که بتواند با ذهن خود را تطبیق دهد.
احساسات و هیجانات ما برای این مولکولهای نامهرسان حکم اطلاعات را دارند. اگر با یک فکر منفی احساسی منفی را در وجود خود زنده کنیم، نروپپتایدها این احساس را درون خود ثبت میکنند و بلافاصله برای ابلاغ این پیام به کل سلولهای بدن (دقت کنید تمام سلولهای بدن) عازم ماموریت خبررسانی خود میشوند. سرعت خبردهی این نامهرسانهای مولکولی فوقالعاده بالاست و این یعنی باید به شدت مواظب صحبتهایی که بر زبان میآوریم و حتی در فکر خود جاری میکنیم و همچنین احساسات و هیجاناتی که به واسطه تحریکات بیرونی در وجود خود زنده میکنیم باشیم. به زبان ساده اگر پیامهای لمسی مثل سردی و داغی و زبری و نرمی و سنگینی و لطافت و ... را یک نوع اطلاعات میدانیم و به این پیامها همانطوری که هستند توجه میکنیم باید در خصوص احساسات و هیجاناتی که در وجودمان زنده میشود نیز به همین شکل عمل کنیم و به جای بازی با احساسات و دستکاری آنها سعی کنیم پیام مخفی در این کانال اطلاعرسانی را درک و در صورت ضرورت به آن پاسخ دهیم.
اکنون دلم به شدت برای آن پیرمرد میسوزد. البته هیچکس را از پیری و مرگ گریزی نیست. اما انسان نباید با تکرار جملاتی بیمعنا و غیرضروری خودش با دست خودش فرسودگی خود را به جلو اندازد. برای اینکه سیستم ایمنی بدن قویتر شود و سلولهای الگوهای مقاومتر و شفابخشتری را برای خود بگیرند کافی اســت متن پیامی که به نروپپتایدها داده میشود تغییر کند و این یعنی فقط کافی اســت مواظب حرف زدن و فکر کردنمان باشیم. بقیه کار را خود بدن انجام میدهد.
مجله موفقیت
اخبارمرتبط :
حرف زدن های تاثیر گذار
زیاد حرف زدن کودک نشانه هوشیاری اســت!
وقتی از حرف زدن در جمع می ترسی
حرف زدن با جنین، در شکم مادر
فوتوفن حرف زدن و ایجاد ارتباط با دیگران
خبرگزاری آریا -
وضع خوشبینها در زمینههای گوناگون بهتر از بدبینها است
بررسیها نشان داده که وضع خوشبینها در زمینههای گوناگون بهتر از بدبینها است. آنها در پیشبینیهای شغلی بهتر از بدبینها هستند، وضع سلامتیشان اغلب خوب است. همچنین افراد خوشبین در انتخابهای شغلی نیز بهتر از بدبینها عمل میکنند. نکته مهمی که میتوان گفت این است که آزمونها کسانی را به عنوان افراد بدبین شناسایی کردهاند که هرگز فکرش را نمیکردند که بدبین باشند.
در واقع به نظر میرسد که بدبینی عامل ریشهداری باشد، اما تحقیقات نشان میدهد که میتوان آن را تغییر داد. هسته اصلی بدبینی، درماندگی است. در واقع درماندگی مرحلهای است که در آن افراد میپندارند که انتخابهایشان تأثیری بر آنچه برایشان روی میدهد، ندارد. بسیاری از چیزها در زندگی، خارج از کنترل ما هستند مانند رنگ چشم، قد و... اما کارهای زیادی را هم تحت کنترل خویش داریم. شیوهای که با آن با دنیا کنار میآییم، ممکن است این کنترل را کم یا زیاد کند.
این اندیشههایمان نیستند که به رویدادها واکنش نشان میدهند، آنها خود رویدادها را تعیین میکنند. فکر اینکه «کاری از دستم بر نمیآید» ما را از عمل کردن باز میدارد. وقتی احساس درماندگی بر ما تسلط مییابد، کنترل به دست نیروهای دیگر میافتد. پژوهشهای زیادی نشان میدهد که اگر بدبین باشیم، شکستها را مشکل خود میدانیم و براحتی دچار افسردگی خواهیم شد. از ظرفیتهایمان غافل میمانیم و از نظر جسمی زود بیمار میشویم. افراد بدبین از کاه، کوه میسازند و یکی از روشهایی که با کمک آن این کار را انجام میدهند، تبدیل اشتباهها به احساس گناه است. نکته دیگر اینکه افسردگی یعنی اوج بدبینی. افراد افسرده بدبین هستند. یعنی میتوان یک دلیل محکم برای علت بروز افسردگی شدید را بدبینی دانست و کلید رهایی از این اختلال، برگزیدن سبک خوشبینانه است.
اگر بیش از اندازه به مسائل دنیای پیرامونی توجه کرده و آنها را به خود نسبت دهیم، شانس ابتلا به افسردگی در ما بالا میرود، زیرا نسبت دادن مشکلات به خود، ریز بینی و گیر دادن به مسائل در جهت کنترل اوضاعی که شاید در کنترل ما نباشد، ما را از پای در خواهد آورد. این باورها بدبینی را افزایش داده و پس از مدتی دست از تلاش برای درک مثبتتر از وضع خود کشیده و درمانده میشویم. نشخوارکنندههای فکری آنقدر به این گونه تفکرات ادامه میدهند که یک چرخه بزرگ مهارناپذیر از فکرهای منفی و بدبینانه پیرامون آنها را فرامیگیرد و دچار افسردگی میشوند.
وقتی متوجه بدبینی خود شدید، روی آن تمرکز نکنید و ذهنتان را به سمت دیگری بکشانید
در محیط کار نیز خوشبینی بسیار مهم است. بدبینی و خوشبینی در محیطهای کاری از آن جهت مهم است که بدبینی به علت ایجاد درماندگی، ایجاد سکون میکند و به غمگینی، روحیه پایین، اضطراب و کاهش بازدهی در کار میانجامد. در حقیقت به نظر میرسد افراد مناسب برای کارهای پرچالش باید دارای ویژگی استعداد، انگیزه و خوش بینی باشند.
رفتار شما هنگام برخورد با موانع است که موجب شکست یا پیروزی و ناامیدی یا امید میشود.
رویدادهای تلخ و بدی که در زندگی برای افراد بدبین پیش میآید، همان رویدادهایی است که برای افراد خوشبین اتفاق میافتد اما نگرش این دو فرد نسبت به مسائل و طرز تلقی آنان با هم متفاوت است. فرد خوشبین بعد از روبهرویی با ناکامی به حالت عادی بر میگردد و دوباره آغاز میکند اما یک فرد بدبین دچار رخوت و افسردگی میشود. شما باید به فرزندان خود بیاموزید که از بدبینی بپرهیزند و خوشبین باشند زیرا بدبینی در کودکی منشأ بدبینی در بزرگسالی است. بیشتر کودکان بدبینی را از مادر خود یا از بزرگسالان منتقد پیرامونشان یاد میگیرند اما کودکان همانطور که بدبینی را میآموزند، میتوانند خوشبینی را نیز بیاموزند.
در پایان باید گفت دو راهکار اصلی برای مبارزه با بدبینی وجود دارد: راهکار اول این است که وقتی متوجه بدبینی خود شدید، روی آن تمرکز نکنید و سعی کنید در همان موقع ذهنتان را به سمت دیگری بکشانید و به چیز دیگری فکر کنید. مثلاً میتوان به افکار بدبینانه و منفی خود فرمان ایست بدهید. یا میتوانید حواس خود را منحرف کنید و به موضوع دیگری بیندیشید.
اما راهکار دوم این است که باورهای غلط و نامعقول خود را زیر سؤال ببرید. اگر این کار بدرستی انجام شود احتمال بازگشتن یک باور نامعقول به ذهن شما بسیار کم خواهد بود.
منبع: سلامت نیوز
خبرگزاری آریا -
دستیابی به یک هدف و موفقیت بدون همت و استعداد میسر نیست
یکی از نگرانی های متفکرین غربی٬ کمرنگ شدن اراده و سخت کوشی در نسل جوان است. برای همین موج جدیدی از تحقیقات در باره کلمه پر معنای Grit ( سماجت) در دستور کار و تحقیق روانشناسان٬ فلاسفه و مدیران موسسات آموزشی قرار گرفته است.
یکی از پیشروان و صاحب نظران رفتارشناسی٬ محقق دانشگاه پنسیلوانیا خانم Angela Duckworth که سخنرانی اش در TED از مرز 5 میلیون بیننده هم گذشته است Grit را: « پشتکارِ مشتاقانه برای دستیابی به اهداف درازمدت» تعریف کرده است.
برای اینکه بتوانیم به درک واضح تری از کلمه کلیدی Grit که بهترینِ بهترین ها در جامعه انسانی از آن برخوردارند برسیم اجازه دهید همراه با خصوصیاتی که خانم Duckworth در نظر گرفته اند و به کارگیری تعاریف سایر محققین٬ 5 خصلت اصلی Grit را در این پست رموز موفقیت در کار و سرمایه شرح دهم.
1- روبرو شدن با ترسِ ناشی از شکست خوردن
اندازه گرفتن صفتِ شجاعت شاید امکان ناپذیر باشد ولی این خصوصیت فردی رابطه مستقیمی با مفهوم Grit دارد. افرادی که خطا را بخشی از مسیر دستیابی به هدف می دانند نه تنها واهمه ایی از شکست ندارند بلکه آن را با آغوش باز می پذیرند چون پذیرفتن احتمال شکست٬ اجازه ریسک کردن را به اینگونه افراد می دهد.
همه افراد قادر نیستند به این خصلت دست یابند چون شکست٬ خوردن می تولند باعث ایجادِ احساس ناخوشایند اضطراب و محافظه کاری شود. ترس از شکست٬ اعتقاد به بهترین بودن و جسارتِ برای رسیدن به اهداف بزرگ را در وجودمان سرکوب می کند.
برای همین باید مدام برای افزایش شهامت تلاش کنیم. شجاعت شبیه تمرین بدن سازی است که اگر هر روز تمرین و تکرار نشود بدن را از بهترین حالت بودن دور می سازد. Grit یا پشتکارِ مشتاقانه برای دستیابی به اهداف درازمدت٬ نیاز به جرات دارد.
2- تشخیصِ انجام یک کار به شکل درست
داشتن یک شعور ذاتی برای انجام کارهای محول شده آن هم به بهترین شکل ممکن یکی دیگر از 5 خصلت افراد بسیار موفق است٬ خصلتی که با دنباله روی از دیگران فرق دارد.
از دید محقق دانشگاه پنسیلوانیا خانم Angela Duckworth تشخیصِ انجام یک کار به شکل درست٬ شبیه شرکت در یک مسابقه است با نیت گرفتن مدال طلا… برای همین انسان هدفمند به طور خستگی ناپذیر کار می کند و واهمه ای از خطا ندارد در صورتی که آدم دنباله رو با چنگ و دندان سعی می کنند که فقط اشتباه نکند.
3- پیگیری اهداف درازمدت
دستیابی به یک هدف بدون همت و استعداد میسر نیست. بی شک٬ شانس می تواند نقش کلیدی داشته باشد اما شانس به در خانه خیلی ها می زند. برای سرآمدِ دیگران بودن٬ تلاش و تمرین بدون وقفه و تمرکز بر اهداف درازمدت حرف اصلی را می زند.
تلاش و از خودگذشتگی در صورتی ابعاد وسیع پیدا می کند که افراد بتوانند به یمن داشتن اهداف مشخص٬ برای پشتکار خود معنا و مفهوم بیافرینند. درکِ رابطه بین تلاش و استعداد و درهم آمیزی آنها با یک هدف مشخص٬ ایجاد انگیزه٬ شوق و شجاعت خواهد کرد.
4- تحمل سختی ها = خوشبینی٬ اعتماد به نفس و خلاقیت
طبیعتا٬ حرکت در مسیر دستیابی به هدف درازمدت مصادف با غفلت ها و اشتباهات ایجاد شده در حین راه خواهد بود. ولی افرادی که از تحمل بالایی برخورداند قادرند از پسِ مشکلات٬ شکست ها و نارسایی ها بر آیند.
تحمل و مدارا توانایی است که به بعضی از افراد اجازه می دهد از موانع بازدارندهِ هدف عبور کنند و سلامت منطقی شان را بعد از هر شوک و حمله پیش بینی نشده حفظ کنند. خوشبینی٬ خلاقیت و اعتماد به نفس بر تحمل دشواری ها خواهد افزود. تحملی که به فراد اجازه می دهند با دلبازی تمام به خودش بقبولاند که: «در پایان همه چیز درست خواهد شد و اگر هنوز درست نشده است پس هنوز به پایان مسیر نرسیده ام»
5- تفاوت بین بهترین یا بی نقص ترین
به طور عمومی افرادی که gritty هستند به دنبال بی نقص بودن نیستند اما همه تلاش شان را به خرج می دهند که بهترین باشند. بهترین بودن یک خصلت است نه یک هدف و امکان خطار را مد نظر قرار می دهد. اما افراد کمال گرا از قدرت انعطاف لازم برخوردار نمی شوند٬ خطا را غیرقابل گذشت می دانند و با دقتی متعصبانه درگیر جزئیات می گردند.
برای یک ورزشکار یا ژیمناست بی نقص بودن معنی دارد ولی در حالت عمومی٬ کمال مطلوب٬ برداشت و ایده ایی است که از طرف دیگران تعیین می شود و تلاش برای دست یافتن به کمال دیگران نوعی توهم است. به همین خاطر٬ اضطراب٬ عدم اعتماد به نفس٬ خودکم بینی٬ وسواس بیش از حد٬ اعتیاد و افسردگی از مشخصات اصلی کمال گرایان است
منبع:لاپلاس/برترینها
خبرگزاری آریا -
شهامت فقدان ترس نیست، بلکه داشتن عزم انجام کار با وجود احساس ترس است
دل و جرأت در زمانه ما چندان خریداری ندارد. بعضیها میگویند تهور و جرأت مال سربازها است، یا آتش نشانها یا…. یاد میگیریم که پای خود را از گلیم کوچکمان درازتر نکنیم چون جسور بودن خطرناک است.یاد میگیریم ریسک نکنیم، توجه کسی را جلب نکنیم، با غریبهها حرف نزنیم، خلاف عقیده جمع حرف نزنیم، فکر هم نکنیم. یک زندگی کاملاً منفعلانه!جرأت نمیکنیم از کاری که دوستش نداریم دست بکشیم. جرأت نمیکنیم رابطهای را که مدتهاست مرده قطع کنیم. نمیتوانیم علیه یک رئیس بیمنطق و زورگو قد علم کنیم.
منتظریم ببینیم جریان زندگی، ما را به کدام سو میبرد تا ما نیز به آن سمت برویم و امیدواریم این جریان ما را به جاهای خوب ببرد. ما برای شروع نکردن کارها، ادامه دادن روشهای قبلی و دنبالهروی اشتباه از دیگران، همیشه دلایل خوبی داریم: در جمع صحبت نمیکنیم چون چیزی برای گفتن نداریم.
تقاضای اضافه حقوق کردن خوب نیست؛ تا سال بعد که موقعیت مناسب شود باید صبر کرد… صحبت از عقیده و احساس واقعی خود عاقلانه نیست، چون فکر میکنند ما عجیب و غریب هستیم و…. اما بیایید هر چه که هستیم لااقل فرزندانمان را مانند خودمان، منفعل و بی جرات پرورش ندهیم.
دل و جرأت به چه معنا است؟ میگویند شهامت فقدان ترس نیست، بلکه داشتن عزم انجام کار با وجود احساس ترس است.
افراد با جرأت هم میترسند، اما نمیگذارند ترس آنها را فلج کند. در عوض، آنهایی که بیشهامتاند، اغلب تسلیم ترس میشوند که خود این موضوع در تشدید احساس ترس در بلند مدت مؤثر است.
وقتی فرد با دوری جستن و فرار کردن از انجام کاری که از آن وحشت دارد، احساس راحتی خیال میکند، به نوعی تشویق میشود باز هم در آینده چنین رفتاری را در پیش بگیرد.
پس هر چه بیشتر در برابر وضعیت نامطلوب سکوت کنید، احتمال اینکه در آینده دست به مقابله بزنید کمتر میشود.
بنابراین از همان ابتدا، به فرزندانتان (خصوصا به نوجوانان) یاد بدهید که با دوری کردن از انجام کاری که از آن وحشت دارد، به هیچ جا نمی رسد و گاهی لازم است خود را برای انجام کارهای سخت تر آماده کند وگرنه چنین رفتاری در طولانی مدت به رکود و انفعال او منجر خواهد شد.
متاسفانه با بالا رفتن سن، این رفتار چنان در فرزندتان تثبیت میشود که دیگر حتی فکر مقاومت هم به سر او راه پیدا نمیکند، او به ترسهای خود عادت میکند و آنها را بدیهی میپندارد.
پیلهای به دور خود میتند تا او را در برابر همه این ترسها محافظت کند: و سرانجام به جایی میرسد که در ازدواجش مشکلی نیست، اما خوشحال هم نیست.
در شغلش نیازی به ریسک کردن ندارد، درآمدش آن قدر هست که احساس راحتی کند. البته توجیه هم دارد. «باید یک خانواده را سرپرستی کنم، نمیتوان ریسک کرد».
«برای عوض کردن شغل خود را پیر می داند». با خود می گوید «آنهایی که پیشرفت کردهاند وضع مالیشان از من بهتر بوده، دغدغههای من را نداشتهاند».
سالها میگذرد و میبیند که تغییر چندانی در زندگیاش رخ نداده. تنها کاری که باید بکند این است که باقی سالهای زندگیاش را با رضایتی نسبی بگذراند و در پایان، سرش را روی زمین بگذارد؛ یعنی جایی که در امنیت کامل خواهد بود!؟
اما پشت پرده چه میگذرد؟ صداهایی هست. صداهایی که گاه و بیگاه میشنود و به او میگویند این همان زندگی نیست که میخواستهای.
«تو دوست داری روابطت گسترده باشد. میخواهی جسمت سالم باشد؛ مهارتهای جدید یاد بگیری، دنیا را ببینی، دوستانی خوب پیدا کنی، به فقرا کمک کنی و در دنیای اطرافت تغییر به وجود آوری» و اگر او به این صداها گوش نکند و نادیدهشان بگیرد، تا زمان ترک این جهان از دستشان خلاصی نخواهد داشت.
آنگاه باید چطور جواب این صداها را بدهد ؟ با دلش که میگوید این راه زندگی کردن نیست چه خواهد کرد؟ این صداها را چطور ساکت میکند؟
شاید با تماشای تلویزیون، اضافهکاریهای پیدرپی یا پناه بردن به سرگرمیهای مشغولکننده و شاید هم به غذا و… اما با چنین واکنشی، آگاهی او سیر نزولی طی خواهدکرد و از هویت انسانی و الهی و خود حقیقی خود دور خواهد شد.
شهامت واقعی مهارتی ذهنی است نه احساسی
آیا این سرنوشتی است که برای فرزندتان می خواهید؟!!!
چقدر شهامت داری؟ به فرزندتان یاد دهید به جای تبعیت از اطرافیان، گاهی هم به صدای درون خود گوش بدهد.
لازمه حرکت این است که بتواند در مقابل بخش مقاوم و مستبدِ وجود خود قیام کند، مثلا وقتی اضافه وزن خود را میبیند، اعتراف کند که دوست دارد اندامی متناسب و جسمی سلامت داشته باشد و برای این کار تلاش کند.
وقتی موفقیت دیگران را میبیند و پنهانی غبطه میخورد بگذارد این غبطه آن قدر وجودش را پر کند تا به نیروی حرکت او تبدیل شود.
به او بگویید ناچار است گاهی از پیله انکارگرای خود بیرون بیاید و تنها در این زمان است که میتواند وسعت دنیا را با شهامت خود ببیند.
جرأت ما، بزرگی و کوچکی دنیای ما را برای تجربه کردن آن تعیین میکند و این همان چیزی است که لازم است به فرزندان خود بیاموزیم.
از ترس تا عمل به فرزندتان یاد بدهید که حتی پس از پذیرفتن چیزهایی که از رویارویی با آنها میترسد، ممکن است بازهم حس ناتوانی به سراغش بیاید.
اما شهامت واقعی مهارتی ذهنی است نه احساسی. به عبارتی لازم است با مشاهده و تفکر، بر تکانههای احساسی خود غلبه کند. البته گفتنش آسان است.
ممکن است منطق ما بگوید که صحبت کردن در برابر جمعیتی هزار نفری، هیچ خطر واقعی ندارد، اما ترس به هر صورت از راه میرسد و حس تهدیدی که از تخیل ما تغذیه میشود، مانع از این میشود که داوطلب هر کاری شبیه این شویم.
یا ممکن است در شغل خود در حال پوسیدن باشیم اما نتوانیم جمله استعفا میدهم را به زبان بیاوریم. اما توجه داشته باشید که شهامت، مهارتی یادگرفتنی است.
همان طور که کسی بدون تمرین، وزنه 100 کیلویی را بلند نمیکند، سادهلوحانه است که فکر کنیم میتوانیم با ترسهای فلج کننده خود یک دفعه و با شدت عمل روبرو شویم.
مشاهده، اولین قدم است. به فرزندتان بگویید به خود نگاه کند؛ به کنشها و واکنشها و به رفتارهایی که از ترس ریشه گرفتهاند.
میتواند همه ترسهای خود را روی کاغذ فهرست و اولویتبندی کند و حالا زمان وزنهبرداری است.
با وزنههای سبکتر شروع کند و رفته رفته به وزنههای سنگینتر رو آورد. بنابراین اول سراغ ترسهای کماهمیتتر خود برود؛ مثلاً از صحبت در یک جمع کوچک تا اینکه بتواند در بین هزار نفر سخنرانی کند.
این روند تدریجی دو فایده دارد. یکی اینکه دیگرمانند گذشته از انجام کاری بخصوص فرار نخواهد کرد و دیگر اینکه خود را عادت میدهد تا در آینده با شهامت بیشتری عمل کند.
مسئله دیگر در رویارویی با ترس این است که فرزندتان درباره آنچه میترسد شناخت بیشتری پیدا کند.
مثلاً اگر از رها کردن شغل خود و شروع یک کار آزاد میترسد یا از رشته تحصیلیاش خوشش نمی آید، قبل از این که دست به عمل بزند، درباره این کار، راهاندازی آن، وضعیت بازار، رقبا، سرمایهگذاری و یا در باره رشتههای تحصیلی دیگر و… اطلاعات بیشتری به دست آورد.
میتوانیم به کلاسهای مرتبط برود، تا جای ممکن با افراد مؤثر ارتباط بگیرد و… همه این فعالیتها کمک میکنند موقع شروع با جرأت و جسارت بیشتری دست به عمل بزند.
لازم است فرزندتان، خود را دائماً در معرض چالشهای مختلف قرار دهد تا عادت جدیدِ رویارویی با خطرات و ترسها، جایگزین رفتار انفعالی سابق شود.
ترس، دشمن ما نیست بلکه قطبنمایی است که با کمک آن میفهمیم در چه زمینههایی باید رشد کنیم. زندگی به تعبیر «هلن کلر» یا یک ماجرای تهورآمیز است یا هیچ چیز نیست.
با روی گرداندن از خطرات نمیتوان از آنها ایمن شد و توانا کسی است که رو به سوی تغییر کند و چون روحی آزاد تقدیرش را خود رقم زند.
منبع: زیباشو دات کام
، شکلات از آن دست خوراکی های خوشمزه ای است که طرفداران زیادی دارد ، اما متاسفانه باید بدانید که روغن پر هیاهوی پالم به درون این خوراکی خوشمزه و محبوب هم نفوذ کرده است و عامل ابتلا به یک بیماری کشنده به نام سرطان است . روغن پالم که از میوه درخت نخل روغنی به دست می آید، پرمصرف ترین روغن گیاهی جهان است. روغن پالم همچون انواع دیگر روغن مضراتی دارد، اما در مجموع مضرات آن در مقابل روغن هایی مثل ترانس کمتر است.
روغن پالم واژه یا به عبارتی ماده ای است که اگر چه جدید نیست اما در چند روز اخیر وارد حوزه گسترده واژه های نگران کننده در ذهن ایرانیان شده است. چندی پیش یک مقام مسئول عنوان کرد که در برخی موارد استفاده از روغن پالم اجتناب ناپذیر است مثلاً در صنعت شیرینی سازی و شکلات اگر روغن با ترانس کم حذف شود مجبوریم از روغن با ترانس بالا استفاده کنیم به همین دلیل بهترین روش در این صنعت کاهش میزان مصرف روغن پالم است و مصرف روغن گیاهی جامد باید حذف شود این در حالی است که برخی شهرهای حاشیه ای، مرزنشین و روستاها روغن جامد گیاهی مصرف می کنند.
کارشناسان اسپانیایی در جدیدترین تحقیقات خود دریافتند مصرف شکلات می تواند باعث گسترش بیماری سرطان در مبتلایان یا همان متاستاز شود.
بر اساس تحقیقات، در شکلات روغن درخت نخل یا همان پالم وجود دارد که این چربی باعث تحریک نوعی پروتئین در بدن انسان به نام cD360 می شود که نقش موثری در گسترش تومورهای سرطانی دارد.
روغن پالم در تمامی کشورهای دنیا و در بیشتر صنایع خوراکی و حتی بهداشتی و آرایشی وجود دارد ولی می تواند در افراد مبتلا به سرطان باعث گسترش بیماری شود.
این روغن در نان، شکلات و بیسکوئیت وجود دارد و کارشناسان بر همین اساس خوردن این مواد غذایی را برای افراد مبتلا به سرطان جایز نمی دانند.
کارشناسان با بررسی هسته تومورهای سرطانی در بیماران دریافتند که آنها خوراکی های حاوی روغن پالم به میزان زیاد استفاده کرده اند.
پژوهشگران بر همین اساس در نظر دارند شیوه جدیدی برای مقابله با سرطان و جلوگیری از بازگشت آن در مبتلایان ابداع کنند که در آن میزان مصرف چربی افراد کم باشد.
این یافته ها حاصل تحقیقات پژوهشگران مرکز مطالعات در شهر بارسلونای اسپانیا است.
کارشناسان پروتئین cd36 را در تومورهای موجود در پوست، دهان، تخمدان، مثانه، ریه و سینه بیماران سرطانی شناسایی کرده اند.
کارشناسان به افراد مبتلا به سرطان توصیه می کنند مواد غذایی کم چرب مصرف کنند و ورزش روزانه و منظم داشته باشند.