«دیوید ییتس»، از فیلم تازهاش دربارهى دنیاى «هرى پاتر» مىگوید:
براى برگشتن سر کار روزشمارى مىکردم!

کودک و نوجوان > فرهنگی - اجتماعی - سینما> ترجمهى سارا منصورى:
بسیارى از هواداران کتابهاى «هرى پاتر» معتقدند او یکى از بهترین کارگردانهاى مجموعهفیلمهاى هرى پاتر است. کسى که توانست بخش زیادى از رؤیا و ذهنیت هواداران را از حوادث و داستانهاى کتاب به تصویر بکشد.
«دیوید یِیتس»، کارگردان ۵۳ سالهى انگلیسی، چهارمین کارگردانى بود که براى ساخت فیلمهاى هرى پاتر به این پروژه دعوت شد. فیلم «هرى پاتر و محفل ققنوس» او، آنقدر مورد توجه هواداران و شرکت برادران وارنر قرار گرفت که دیوید ییتس بهعنوان چهارمین کارگردان، فیلمهاى پنجم تا هشتم هشتگانهى هرى پاتر را به نام خود ثبت کرد.
از تابستان سال قبل هم که زمزمهى ساخت مجموعهاى سینمایى براساس کتابى از «جی. کی. رولینگ» به نام «جانوران شگفتانگیز و کجا آنها را پیدا کنیم» بر سر زبانها افتاد، اولین نامى که به میان آمد، دیوید ییتس بود. او بهعنوان کارگردان این مجموعه انتخاب شد که باز هم بهنوعى به دنیاى هرى پاتر و جادوگران مربوط بود.
حالا نزدیک به یک ماه است که اکران جهانى این فیلم آغاز شده و احتمالاً بهزودى به سالنهاى نمایش فیلمهاى خارجى در سینماهاى تهران و شبکهى نمایش خانگى ما هم مىرسد. موضوع پروندهى این ماه صفحهى «شهرفرنگ» هم این فیلم پر سر و صداست. پس حالا فرصت خوبى است که پاى صحبتهاى دیوید ییتس بنشینیم و ببینیم دربارهى فیلم تازهاش، چه حرفهایى دارد.
* * *
- پنج سال بعد از ساخت آخرین فیلم از مجموعهی «هری پاتر»، دوباره دار و دستهی گروه تولید این مجموعه دور هم جمع شدید تا از جوانى «دامبلدور» و جانوران شگفتانگیز برای علاقهمندان سرسخت داستانهای هری پاتر بگویید. چه احساسی دارید که برای بار پنجم، کارگردانی داستانی از جهان جادوگران را برعهده گرفتید؟ از بودن در میان این آدمهای عجیب و غریب خسته نشدهاید؟
اصلاً! از وقتی که فیلمنامه را خواندم برای برگشتن سر کار روزشماری میکردم. اصلاً از بودن در این پروژه پشیمان نیستم و برای آن سه دلیل دارم.
اول اینکه فیلمنامه بینظیر بود؛ بسیار بسیار درخشان و جذاب. با اینکه فیلمنامهای که خواندم یک پیشنویس اولیه بود، اما آنقدر خوب نوشته شده بود که مطمئن بودم نتیجهاش رضایتبخش است.
دوم اینکه در این فیلم شانس این را داشتم که بهطور مستقیم با خانم رولینگ همکاری کنم. در چهار فیلم قبلی هری پاتر، هروقت ما مشغول ساختن فیلم بودیم، رولینگ در جای دیگری مشغول نوشتن یکی از کتابهایش بود. پس درک میکنید که چه فرصت طلایی و جالبی در این فیلم نصیبم شد.
دلیل سوم که برایم اهمیت زیادی داشت، محتوای این فیلم است. داستان به من این اجازه را میداد که بتوانم بهعنوان کارگردان، در معنی خالق و پدیدآورنده ظاهر شوم. یعنی همهچیز دست من بود. از انتخاب بازیگران تا صحنهآرایی و خلق جهان داستان از ابتدا. طبیعی است که در مجموعهی هری پاتر چنین شانسی را نداشتم و برای همین این فیلم را جور دیگری دوست دارم.

- بهخاطر اینکه از فیلم اول مجموعهی هری پاتر کارگردان آن نبودید؟
بله، من از میانهی راه با این گروه همراه شدم، اما نمیتوانم منکر تلاش گروههای کارگردانی پیش از خودم بشوم. آنها کارشان را خیلی خوب شروع کردند و جهان جادوگرانی که ساختند شگفتانگیز بود. نمیتوانم تمام زحمتهایشان را ندیده بگیرم. فقط اینکه در فیلم «جانوران شگفتانگیز و کجا آنها را پیدا کنیم» از قدم اول همهچیز دست خودم بود و این حسم را متفاوت میکند. اگر نه من تمام مجموعهی هری پاتر را میپسندم و دوست دارم؛ حتی اگر خودم کارگردانش نبوده باشم.
- دقیقاً از چه مرحلهای با این فیلم گره خوردید؟
میتوانم بگویم خیلی زود؛ یعنى از ابتدا. گره اول را هم خودم زدم! من پیشنویس فیلمنامه را خواندم و بعد از حدود یک سال با خانم رولینگ برای نوشتن فیلمنامهی اصلی وقت گذاشتیم. البته افراد دیگری هم در این بخش همراه ما بودند و حدود یک سال زمان برد تا داستان را پرداخته کنیم و برای ساخت فیلم آماده شویم.
- فیلمهای قبلی مجموعهی هری پاتر، آثاری اقتباسی بودند. وقتی فیلمنامهای اقتباسی نباشد، چالشبرانگیزتر نیست؟
دقیقاً همینطور است. بگذارید روشنتر در اینباره حرف بزنم. وقتی فیلمنامهای اقتباسی باشد، مخاطبانی که برای تماشای فیلم آن کتاب به سالن سینما میآیند نسبت به موضوع فیلم آگاهی دارند. آنها شخصیتها را کاملاً میشناسند و از پایان ماجرا هم خبر دارند. آنها با اینکه همهچیز را میدانند، به سینما میآیند چون دوست دارند آنچه را در صفحههای کتاب خواندهاند زنده و روی پردهی سینما ببیند.
به تعداد تکتک خوانندگان یک کتاب، تصورات و دنیایی که آنها از ماجرای داستان در ذهنشان ساختهاند، متفاوت است. حتی نقشهای اصلی هم برای هرمخاطب فرق میکند و هرکس شخصیتی را که بیشتر دوست دارد در ذهنش پررنگتر میبیند و فیلم را بر محور او در ذهنش میسازد.
بنابراین شما با گروهی از مخاطبان روبهرو هستید که قرار نیست با خود داستان غافلگیرشان کنید؛ بلکه با تصویر نو و جدیدی که از زندهشدن وقایع داستان به آنها میدهید، میتوانید با خودتان همراهشان کنید. این موضوع کار سخت و البته چالشبرانگیزی است.
اما در فیلم «جانوران شگفتانگیز و کجا آنها را پیدا کنیم» من و گروهم شانس این را داشتیم که برای اولینبار داستانی را برای علاقهمندان این مجموعه، با تصویر و نه کلمههای یک کتاب، در تاریکی سالن سینما تعریف کنیم. این به اندازهی کافی هیجانانگیز هست که شما نفر اولی باشید که داستانی را برای طیف وسیعی از هواداران هری پاتر تعریف میکند. این طور فکر نمیکنید؟
کتابهای رولینگ یک همبستگی اجتماعی را بهوجود آورد. هواداران هری پاتر در تمام دنیا در گروههای هری پاتری دور هم جمع میشوند و دربارهی شخصیتهای داستان و ماجراهایشان با هم بحث میکنند. به نظر من رولینگ در هرکتابی که در مجموعهی هری پاتر نوشت، قدم به قدم دنیای آنها را وسیعتر کرد و چشمانداز بیشتری را به علاقهمندان این مجموعه بخشید. آنها به سینما میآیند چون دوست دارند این دنیا را زنده ببینند. در تاریکی کنار هم مینشینند. با هم غریبهاند، اما با هم برای یک شخصیت اشک میریزند و برای شخصیت دیگری هورا میکشند. به نظرم این حس تکرارنشدنی است.

- با این حال احساس نگرانی نمیکردید به دنیایی برگردید که به قول خودتان، هوادارانش خیلی خوب آن را میشناسند و نسبت به آن تعصب دارند؟
اعتراف میکنم قبل از اینکه پیشنویس فیلمنامه را بخوانم چرا. این حس کمی با من بود. مدام از خودم میپرسیدم قرار است به «هاگوارتز» برگردیم؟ شخصیتها چه اتفاقی برایشان افتاده و هزاران سؤال دیگر. اما به محض خواندن پیشنویس فیلمنامه، نظرم تغییر کرد. داستان این فیلم در نیویورک و سال ۱۹۲۶ میلادی میگذرد؛ با شخصیتهایی کاملاً جدید و داستانی که پیش از این تعریف نشده. این ذهنیتم را بهطور کامل تغییر داد.
یادم میآید وقتی خبر ساخت این فیلم منتشر شد، در ستون یکی از روزنامهها خواندم که ما قرار است با ساختن ادامهی هری پاتر، گندش را درآوریم! اما نویسندهی آن مطلب، فیلمنامه را نخوانده بود. او روی تصوراتش این نظر را داشت. در حالیکه فیلمنامهی این فیلم، داستانی تازه، متفاوت و جذاب دارد که با هرآنچه از قبل میدانستیم متفاوت است.
رولینگ ویژگی خاصى در نویسندگیاش دارد. او آنچه قبلاً گفته و ساخته را دوباره تعریف نمیکند و نمیسازد. برای او همیشه «اولینبار بودن» اهمیت دارد. منظورم این است که دوست ندارد خودش و شخصیتهایش را تکرار کند.
از او شنیدم که میگفت من برای پول نمینویسم. دغدغهی پول ندارم. بلکه میخواهم آن چه را در ذهنم میگذرد با همهی جهان تقسیم کنم. او بسیار خلاق است و در هرکتابی که نوشته به جلو حرکت کرده. برای همین است که چه من و چه دیگرانی که برای اولینبار فیلمنامهی «جانوران شگفتانگیز و کجا آنها را پیدا کنیم» را خواندیم این حس به سراغمان آمد که این، یک چیز متفاوت است؛ یک چیز نو.
- بخشی از فیلمبرداری این فیلم در پاریس انجام شده. چرا داستان را از نیویورک به پاریس بردید؟
حسی که در اروپا و شهرهایش وجود دارد را نمیشود در جای دیگری پیدا کرد. علاوه بر این، در این فیلم لحظههای احساسی و عاطفى هم وجود دارد. مگر میشود فیلمی عاشقانه ساخت و در آن به کوچههای پاریس سری نزد؟ حال و هوای این شهر با محبت و دوستداشتن، پیوندی عمیق دارد.
- گفتید داستان این فیلم در سال ۱۹۲۶ میلادی اتفاق میافتد. آیا تاریخنگاری وقایع به درستی در این فیلم اتفاق افتاده؟
رولینگ نمیخواست تاریخ را بازگو کند. اما به وقایع تاریخی وفادار بوده است. برای همین از جنگجهانی دوم و وقایع پیرامون آن در فیلم گفته میشود. اما شما در این فیلم جهانی را میبینید که رولینگ در ذهنش از آن سالها دیده و اصلاً نگران دیدن آنچه قبلاً دیدهاید نباشید!
- در پایان میتوانید کمی دربارهی صحنههایی که از فیلم اصلی حذف شده و شاید بعدها در نسخهی دیویدی فیلم اضافه شوند بگویید؟
خب... دو صحنهی مورد علاقه در «جانوران شگفتانگیز و کجا آنها را پیدا کنیم» داشتم که در فیلم اصلی حذفشان کردم! کنار تدوینگر فیلم نشسته بودم و به او میگفتم باورم نمیشود که همین الآن دو صحنهی بینظیر را حذف کردم که اینهمه دوستشان داشتم! حتماً باید دیوانه شده باشم!
وقتی شما فیلم را ببینید، همهچیز در جای خودش است و درست بهنظر میرسد. اما اگر در اکرانی خصوصی، این صحنههای حذف شده را نشانتان بدهم با تعجب به سوی من برمیگردید و میپرسید: «واقعا؟! چرا؟! چرا حذفشان کردید؟!»
اولی صحنهای است که «جاکوب» از بانک به خانه برمیگردد. با درخواست وامش موافقت نشده. همسرش او را از پنجره میبیند و به کوچه میدود و میپرسد: «وام را گرفتی؟» او سر تکان میدهد. همسرش، حلقهی ازدواجشان را در میآورد و به او میدهد. صحنهی احساسی فوقالعادهای بود که حذفش کردم!
صحنهی دیگر مربوط به آوازخواندن «آلیسون» بود. او شعری کودکانه را میخواند که پر از احساس بود. هردوی این صحنهها خیلی خوب از کار درآمده بودند، اما جایى در کلیت فیلم نداشتند. پس حذف شدند.
