پیامبر ص هدف عملی بعثت خود را دعوت به اخلاق و تمامیت بخشی مکارم اخلاقی در تار و پود جامعه انسانی معرفی کردند
' انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق ' 1
جلوه های اخلاق در سرزمین حسین(ع)
مقدمه :
پیامبر(ص) هدف عملی بعثت خود را دعوت به اخلاق و تمامیت بخشی مکارم اخلاقی در تار و پود جامعه انسانی معرفی کردند :
" انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق " 1
و خود در اتصاف به آنها ، در عالی ترین سظوح اخلاقی قرار گرفتند :
" و انک لعلی خلق عظیم " 2
و بعنوان یک الگوی عملی ، نمونه ای شدند برای امکان فعلیت بخشی به دعوت اخلاقی خود :
" لقد کان لکم فی رسول الله اسوهٔ حسنهٔ " 3
و در سیر تاریخی دعوت خود ، عترت خود را بعنوان الگوهای گرانسنگ خود به بشریت تشنه اخلاق معرفی کردند :
" انی قد خلفت فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا : کتاب الله و عترتی اهل بیتی " 4
و در آن بین ، یکی از آنها ، امام حسین(ع) بوده که در توصیف خود چنین می فرمایند :
" لکم فِیَّ اسوهٔ " 5
آنچه که در بررسی نهضت امام (ع) ، در تواریخ و کتب مختلف مشاهده می شود ، همه گونه ویژگیهای عبودیت و سیاست و عقلانیت امام برجسته شده ولی اصلی ترین شاخصه ایشان که او را به الگویی تمام عیار در اخلاق انسانی بدل کرده است ، فقط در لابلای متون و آنهم فرع حرکت ایشان ، دیده می شود .
در این مجال به بخشی از تصمیمات و رفتارهای امام و تربیت شدگانش ، در مدت امامت ایشان پرداخته می شود ، باشد که چهره اخلاقی ایشان که همان هدف بعثت پیامبر(ص) در الگو سازی بوده است را بهتر بشناسیم :
1- پایبندی اخلاقی به قرارداد صلح برادرش با معاویه
با رحلت امام حسن(ع) ، کوفیان در نامه ای به امام(ع) ، ضمن بی اهمیت خواندن قرارداد مصالحه ، از ایشان خواستند که معاهده را بشکند و به پشتیبانی آنها ، با حکومت معاویه به مقابله برخیزد ، ولی امام(ع) ضمن حمایت از تصمیم برادر خود ، محترمانه به درخواست آنها جواب منفی می دهد :
" امیدوارم که برادرم در آنچه کرد خداوندش موفق میداشت ، اما من امروز چنین اندیشهای ندارم ، خدایتان رحمت فرماید .... " 6
2- وفای به قول برای رفتن به کاخ ولید ( حاکم مدینه )
ولید پس از فوت معاویه و دستور یزید مبنی بر اخذ بیعت از امام و عبدالله بن زبیر ، پیکی پیش آنها فرستاد که به دار العماره بیایید ، با شما کاری دارم .
آنها به او گفتند :
" برو هم اکنون می آییم ." 7
و امام پس از آن با رعایت موارد تامینی ، به دار العماره رفتند . ( در حالیکه عبداله بن زبیر از مدینه بسوی مکه فرار کرد . )
3- رعایت ادب عرفی پس از شنیدن فوت معاویه
وقتی امام وارد دار العماره شدند و خبر فوت معاویه را از زبان ولید شنیدند فرمودند :
" انا لله و انا الیه راجعون ، خدا معاویه را رحمت کند و ترا پاداشی بزرگ دهد ." 8
4- عدم توسل به دروغ جهت فرار از دستور بیعت
وقتی امام با دستور ولید مبنی بر الزام یزید به اخذ بیعت مواجه می شوند ، علیرغم تصمیم به عدم بیعت ، برای رهاسازی خود از آن شرایط سخت ، به هیچ دروغی متوسل نشده ، بلکه می فرمایند :
" اینکه گفتی بیعت کنم ، کسی همانند من به نهانی بیعت نمی کند ، گمان ندارم به بیعت نهانی من بسنده کنی و باید آنرا میان مردم علنی کنیم . "
و ولید پذیرفت که تا فردا به تاخیر افتد . 9
5- شفاف سازی هدف خود بعنوان اصلاحات نه شورش
امام قبل از خروج از مدینه ، وصیتنامه ای نوشته و به برادر خود محمد حنفیه می دهد که ضمن خنثی سازی احتمال ترور ایشان توسط حکومت به بهانه خارجی بودن ، هدف انسانی اخلاقی خود را چنین می فرمایند :
" حقیقت آنکه من از روی سرمستی و گردنکشی و فساد و ظلم خارج نشده ام و جز این نیست که خارج شدم برای اصلاح در امت جدم (ص) . اراده دارم امربه معروف و نهی از منکر کنم و مطابق سیرت جدم و پدرم علی بن ابیطالب (ع) رفتار کنم ." 10
6- مشورت با یاران و خود داری از خود رایی
وقتی اما قصد خروج خود را از مدینه با محمد حنفیه مطرح کرد ، محمد فرمود :
به مکه برو ، اگر امنیت یافتی چه بهتر و گرنه به کوه¬ها و شهرهای مختلف مسافرت کن ...
امام فرمود:
" ای برادر ، به حق خیرخواهی و دلسوزی کردی ، امیدوارم نظر تو استوار و با موفقیت همراه باشد. "
پس از شنیدن خبر شهادت مسلم و هانی در نزدیکیهای کوفه ، جلسه مشورتی با یاران همراه خود تشکیل داده و وقتی ، نظر اکثریت آنها به ادامه حرکت بود ، به آن عمل کردند . 11
7- بردن خانواده جهت حفظ حرمت آنها
از آنجا که امام احتمال این را می دادند که در صورت خروج از مدینه بدون خانواده ، امکان تعرض حکومت به خانواده ایشان ، برای تحت فشار قرار دادن و تسلیم او وجود دارد ، خانواده را با خود همراه کرده تا ضمن تقویت دلیل عدم شورشی بودن خود ، بتواند از کیان و حرمت خانواده خود نیز دفاع کند . 12
8- اعتقاد به رعایت حقوق مردم در حرکت خود
هر چند امام معتقد بودند که برای اصلاح یک جامعه ، کاراترین روش ، گرفتن حکومت می باشد ولی از آنجا که آن را نه از حقوق الهی خود ، که از حقوق مردم می دانستند ، پس از دریافت نامه های متععد کوفیان ، نامه ای به آنها نوشتند تا از اراده قطعی آنها مطمین شوند :
" اینک ... شخص مورد اعتماد از خانواده خود را به سوی شما گسیل داشتم و به او دستور دادم که مرا از وضعیت ..و رای شما مطلع گرداند ، پس اگر برای من بنویسد که ، نظر بزرگان ... شما بر همان چیزی استقرار یافته که فرستادگان شما به اطلاع من رساندند و در نامه هایتان خواندم ، به سرعت به سوی شما خواهم آمد ان شاءالله ." 13
و با رسیدن پاسخ مسلم که :
نیروهای مردمی کوفه با شما هستند ، پس با رسیدن نامه من با تعجیل ، به کوفه حرکت کنید . 14
امام بسوی آنها حرکت کرده و آنگاه بود که سخن از عدم لیاقت یزید و لیاقت خود در امر ولایت بر مردم ، به زبان راندند :
" شما آگاهید که این قوم ـ بنی امیه ـ پیروی از شیطان را برگزیدند و از اطاعت خدا روی برتافتند ، فساد و تباهی را آشکار و حدود الهی را تعطیل نمودند و فیی ء را به تصرف خود درآوردند ، حرام خدا را حلال و حلالش را حرام نمودند و حال آنکه من به این امر ـ سرپرستی و حکومت بر مردم و جانشینی پیامبر (ص) ـ سزاوارترم ؛ به دلیل جایگاهم نسبت به رسول خدا ." 15
9- خروج ناگهانی از مکه جهت حفظ حرمت خانه خدا
بعد از گذشت 125 روز در مکه ، وقتی خبر طرح ترور خود در مراسم حج در موقع احرام را شنیدند ، در حالیکه دو روز به عید قربان مانده بود ، از ادامه حج منصرف شده و بسرعت از آنجا خارج شدند ، که مبادا دشمن با استفاده از حرمت حمل سلاح در مراسم احرام ، نسبت به تعرض و قتل ایشان اقدام کرده و حرمت خانه خدا را بشکند و در جواب بعض دوستان علت خروج خود را چنین می فرمایند :
" ای اباهرم ! بنی امیه با فحاشی و ناسزا گویی احترام مرا درهم شکستند ، من راه صبر و شکیبایی را در پیش گرفتم . و ثروتم را از دستم ربودند ، باز هم شکیبایی کردم ولی چون خواستند خونم را بریزند ناچار به فرار شدم ." 16
10- پرداخت کرایه شتران مسیر کوفه
امام در مسیر کوفه با کاروانی یمنی روبرو شده که چند شتر از آنها برای حمل بارها و اصحاب کرایه کرده و پیشنهاد کرد تا هر کجا که او را همراهی کنند کرایه آنها محفوظ است و داده خواهد شد که تعدادی قبول کرده و با امام همراه شدند . 17
11- أب دادن به حتی اسبان حر در مواجهه با او
وقتی امام با سپاه 1000 نفری حرّ بن یزید ریاحی در ورودی کوفه مواجه شدند ، چون هنگام ظهر بود و هوا به شدت گرم بود ، امام آنها را دید که از شدّت تشنگی بخاطر طی مسیری دراز ، در حال تلف شدن هستند ، در یک عمل اخلاقی زیبا ، به یارانش دستور داد تا ضمن آب دادن به آنها ، حتی به اسبانشان نیز آب بدهند . یاران امام به آن لشکر آب دادند و سپس به طرف اسبانشان رفتند و ظرفها و طشتها را پر از آب کردند و هرگاه سه یا چهار یا پنج بار آب می دادند ، اسب را کنار می زدند و دیگری را آب می دادند تا اینکه همه ی اسبان را آب نوشاندند . 18
12- اعتقاد به عدم پیش دستی در جنگ
در روز دوم محرم که سپاه امام اجبارا در کربلا اردو می زنند ، زهیر بن قین به امام عرض می کند که : ای پسر پیامبرخدا ، جنگ با اینان ، آسانتر از جنگ کسانی است که پس از این به مقابله می آیند ، به جان خودم ، از پی اینان که می بینی کسانی بسوی ما می آیند که تاب مقابله آنها نداریم .
امام فرمود : " من کسی نیستم که جنگ آغاز کنم ." 19
در همان ابتدای صبح عاشورا ، مسلم بن عوسجه نزد امام آمد و گفت : بگذار او ( شمر ) را با تیر بزنم ، او فاسقی از دشمنان خداست و خدا این گونه فرصت پیش آورده است .
امام فرمود : " تیر نینداز ؛ دوست ندارم که آغاز گر جنگ باشم ." 20
13- نهایت تلاش امام برای جلوگیری از جنگ و نجات همراهان خود
وقتی که امام در ورودی کوفه ، متوجه بحرانی شدن اوضاع و عدم امکان برخورداری از حمایت کوفیان شدند ، حداکثر تلاش خود را برای خروج از معرکه و رفتن به جایی امن و نجات جان خود و همراهان نمودند که از جمله آنها 5 مرحله درخواست بازگشت ( 2 مرحله درخواست از حر ، 2 مرحله درخواست از عمرسعد تا قبل از عاشورا و یک مرحله دیگر درخواست در روز عاشورا ) بود که با عبارات مشابه زیر بیان فرمودند :
" ای مردم ! اگر دعوت شما از من از روی اکراه بوده است رهایم کنید به سوی محل اَمن خویش باز می گردم . " 21
14- درخواست مذاکره با عمرسعد جهت جلوگیری از جنگ
امام ، وقتی با دستورهای مکرر ابن زیاد مبنی بر بستن آب و سخت کردن شرایط مواجه می شوند و احتمال وقوع جنگ را بیش از پیش احساس میکنند ، تمام تلاش خود را برای جلوگیری از آن انجام داده بگونه ایکه در روز هشتم محرم ، به درخواست امام ، چند بار جلسه محرمانه بین او و عمرسعد برگزار و نهایتا با پیشنهاداتی که امام ، برای ترک مخاصمه می کنند ، ابن سعد نامه ای به ابن زیاد نوشته و با خوشحالی تمام و امید به خاتمه خوش غایله ، به او اعلام میکند :
" خداوند متعال ، آتش جنگ ما را خاموش کرد . زیرا حسین ، هم اینک حاضر است :
از همان جایی که آمده است ، برگردد ؛
و یا به سوی یکی از مرزهای کشور برود و بسان سایر مسلمانان زندگی کند . نه از او بر ضد ما و نه از ما بر ضد او چیزی در میان نباشد ؛
و یا به جانب شام نزد یزید رفته دستش را در دست او گذاشته و اختلافش را با وی حل و فصل کند .
ای عبیدالله ، این پیشامد ، هم می تواند موجب خرسندی تو و هم موجب اصلاح امت باشد ". 22
15- فداکاری امام و آزاد گذاشتن یاران و خانواده برای نجات خود
در شب عاشورا ، وقتی که امام مطمین می شود که دشمن راهی برای جلوگیری از جنگ نگذاشته و احتمال جنگ نابرابر در فردای آن بشدت بالاست و تبعا کشته شدن همه جنگاوران امام قابل پیش بینی است ، بیعت خود را از آنها برداشته و می فرمایند :
" .. بدانید که میدانم فردا روزمان با این دشمنان چه خواهد شد . بدانید که من اجازه تان میدهم با رضایت من همگیتان بروید که حقی بر شما ندارم ، اینک که شب فرا رسیده و پرده خود را بر شما افکنده است ، از تاریکی آن سود جویید و آنرا وسیله رفتن خود کنید ، هر یک از شما دست در دست یکی از مردان من گذارده ، به شهر و دیار خودتان روی آورید و پراکنده شوید تا آنگاه که خداوند گشایشی عنایت کند . زیرا این مردم تنها مرا می خواهند و هنگامی که بر من دست یافتند، از تعقیب دیگران دست بر می دارند . " 23
16- قدردانی از یاران و خانواده همراه خود
امام چون استقامت و وفاداری یاران و خانواده خود را می بینند که در این حدود 6 ماهه با او در همه شرایط سخت و طاقت فرسا و حتی مرگ آفرین ، همراه بودند و حاضر به جان فشانی در راه و هدف مقدس ایشان هستند ، خاضعانه از همه آنها در شب عاشورا ، با کلمات زیبای زیر تشکر و قدردانی می فرمایند :
" من نه یارانی باوفاتر از یاران خود می شناسم ، و نه اهل بیتی پاکتر و باصفاتر و خون گرمتر از اهل بیت خود. پس خداوند همگی شما را از من پاداش خیر دهاد ." 24
17- ارتباط بی وقفه عاشقانه با معبود
هدف اصلی امام در نهضت کربلا اصلاح اندیشه دینی مردم و خالص کردن نگرش معنوی آنها بود و خود ایشان الگوی تمام عیار معنویت و سیر و سلوک عرفانی بودند . اما در این سلوک عارفانه و مشی طریقت عاشقانه ، هرگز از انجام عبادات شریعت غافل نشدند ، بگونه ای که در تمام لحظات حرکت ایشان ، دعا و نیایش و نماز اول وقت حتی در بارش مرگ و شهادت روز عاشورا ، موج می زند .
از نمونه های بارز آن ، نماز اول وقت در هنگام برخورد با حر است . 25
و دیگر آنکه ، وقتی امام روز تاسوعا متوجه قصد حمله ابن سعد می شوند ، شب را از آنها مهلت می گیرند ، تا آخرین لحظات را به فرصتی برای نجوای عاشقانه با معشوق بدل نمایند :
" (برادرم عباس ) پیش ابن سعد برو و اگر می توانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند و ما امشب را با خدای خود راز و نیاز کنیم . خدا می داند که من نماز کردن و قرآن خواندن و دعای بسیار و استغفار را همیشه دوست داشته ام . " 26
و پس از آنکه مهلت یافت ، او و یاران تا صبح به نیایش و نجوا با معشوقی که فردا با او هم حجله خواهند شد پرداختند . 27
و از آن زیباتر ، نماز ظهر عاشوراست که در آن شرایطی که مرگ سایه اش را بر همه کسان امام پهن کرده بود ، ولیکن امام با شنیدن ندای اذان ، بسوی خدایش نماز خوف می گذارد و در کنار رقص و عشق بازی میان خون و شمشیر ، آخرین زمزمه های عابدانه خود را نیز بجای می آورد :
" و امام به ابوثمامه که ظهر را یادآور شده بود فرمودند: نماز را بیاد آوردی ، خدایت جزو نمازگزاران و ذکرگویانت بدارد ، بله الان وقت نماز است . " 28
" و آنگاه نماز خوف خواندند و .... " 29
18- دعوت خواهر به حفظ آرامش و پایین نیاوردن ارزش خود
امام سجاد نقل می کنند که :
پس از آنکه پدرم شب عاشورا همه سخنان لازم را با یاران و خانواده بعمل آورد ، در گوشه ای به نجوا با خدای خود نشست و شعری خواند که من و عمه ام زینب ، از آن بوی بلا استشمام کردیم . من جلوی اشکم را گرفتم ولی عمه ام بخاطر رقت زنانه اش نتوانست خود را کنترل کند و سراسیمه با سر برهنه پیش او رفت و با بیتابی ناله زد که : ای کاش پیش از این مرده بودم ، برادرم به انتظار کشته شدنی ؟
پدرم در حالیکه چشمانش پر از اشک بود گفت :" اگر مرغ قطا را رها کنند خواهد خوابید . "
و اینجا بود که عمه ام به سر و صورت خود زد و گریبان چاک کرد و بیهوش بر زمین افتاد .
پدرم آبی به رویش پاشید و پس از دلداری او گفت : " خواهرکم قسمت می دهم و قسم مرا رعایت کن که بر من گریبان ندری و چهره نخراشی و وای نگویی و مرگ نخواهی . "
و سپس او را به خیمه پیش من آورد و رفت . 30
19- زیباترین جلوه های صبر و ادب در لحظه های حتی پر از مرگ
حضرت زینب(س) ، به سبب سرشت اخلاقی ایمانی خود و سفارش برادرش امام(ع) در مقام صبر و رضا ، در هیچ مرحله ای از عاشورا و بعد از آن نه به فریادی متوسل شدند و نه سخن سبکی که حاکی از ضعف و حقارت باشد می کنند .
یکی از زیباترین نمونه های آن ، لحظه مشاهده در خون غلتاندن برادرش امام است که در حالی که شمر و سربازان آنها ، امام را دوره کرده تا آخرین ضربه ها را وارد کرده و سر از بدنش جدا کنند ، بسوی او رفته و عمر سعد را نه به توهین و یا نفرین ، که با لحنی حاکی از نهایت تحقیر اوست خطاب می کند :
" ای عمر ! ابوعبدالله کشته می شود و تو نگاه میکنی؟ "
و اینجاست که عمر سعد را چنان در هم می شکند که از شرم ، اشکهایش بر گونه و ریشهایش سرازیر می شود و اولین فردی می شود که بر این همه خباثت ، می گرید . 31
وقتی که یاران امام به ملکوت پیوسته و او یکه و تنها به رزم شجاعانه خود ادامه می دادند ، هر از چند گاهی بازگشتی بسوی خیمه ها می کردند و آخرین حمایتهای خود را از آنها به عمل می آوردند . در یکی از این بازگشتها در حالی که کنار خیمه ای می نشینند تا لحظه ای آرام گیرند و خانواده را در آغوش گرفته به صبر بخوانند ، کودکش عبدالله ( علی اصغر ) را روی زانوی او نشان ده در آغوش می گیرد . در این حالست که تیری به او پرتاب و بر گلویش می نشیند . امام دست خود را زیر گلوی کودک گرفته و خون را بر زمین ریخته و بی هیچگونه سخنی حاکی از ضعف ، چنین دعا می کنند :
"خداوندا ! اگر فیروزی آسمان را از ما گرفته ای ، چنان کن که به سبب خیر باشد و انتقام ما را از این ستمگران بگیر . " 32
با اتمام جنگ و شهادت امام و همه یاران همراه ، حمله به خیمه ها آغاز شد . دریکی از این یورشها ، شمر و سربازانش به سوی خیمه امام سجاد(ع) که در آن زمان هم نوجوانی بیش نبودند و هم بیمار ، تاختند و شمر فریاد کرد: " چرا این را نکشیم ؟ "
حمید بن مسلم که از کاتبان وقایع در لشگر عمر سعد بود ، فریاد کرد : " سبحان الله ، کودکان را هم می کشیم ؟ این کودک است ".
و چنان ایستادگی کرد تا رییس او ، عمر سعد رسید و سربازان را از ادامه جنایاتشان در حمله به خیمه ها باز داشت ، هر چند ربوده شده ها را کسی باز نگرداند .
در اینجا بود که امام(ع) بدون هیچگونه بغض و کینه ای ، حمید بن مسلم را دعا می کنند که :
" پاداش خیر یابی ، خدای به گفتار تو شری از من دور کرد . " 33
20- اجازه رفتن به یاران در عاشورا حتی در نهایت تنهایی
یکی از یاران امام بنام ضحاک بن عبدالله مشرقی همدانی ، در شب عاشورا به امام می گوید :
من قرض دارم و نان خور دارم ؛ اما اگر اجازه دهی که وقتی دیدم جنگاوری نمانده بروم ؛ و چندان که برای شما سودمند باشد و موجب دفاع از شما شود می جنگم .
امام به ایشان اجازه دادند .
او تا روز عاشورا در کنار امام ماند ، اما به محض مشاهده شهادت اکثر یاران امام و حتمی شدن غلبه دشمن ، جنگی کرده و سپس اجازه دیشب امام ، برای رفتنش را به امام یادآور شد .
امام فرمود : " اگر می توانی بروی ، اجازه داری . او نیز حضرت را ترک و از صحنه پیکار خارج شد و بعدا یکی از راویان کربلا گشت ." 34
21- مقدم داشتن فرزندان خود جهت حضور در میدان
در روز عاشورا ، یاران امام ، پیش دستی کرده و اجازه حضور او و خانواده اش را در میدان جنگ ندادند تا همگی شهید شدند ، آنگاه بود که نوبت به اعضای فامیل خود امام رسید ؛ که امام(ع) ، در اولین گام ، به درخواست فرزند عزیز خود علی اکبر ، او را به میدان فرستادند و پس از آن بود که دیگر اعضای خانواده به میدان رفتند و به شهادت رسیدند . 35
22- حفاظت از حریم خانواده حتی در آخرین لحظات
امام پس از کشته شدن اصحاب و یاران و تنها شدن ، برای رفع تشنگی و تجدید قوا ، صف دشمن را شکافت و خود را به آب فرات رساند . همین که با اسب در شریعه قرار گرفت و دست به سوی آب دراز کرد، یکی از لشکریان عمر سعد به دروغ فریاد زد :
ای حسین ، آیا از نوشیدن آب بهرهمند شده و لذت میبری ، در حالی که اهل بیت تو مورد تعرّض واقع شدهاند؟! حضرت آب را از دست ریخت و بر قوم حمله کرد ، صف آنان را درید و خود را به خیمه رسانید ، دید خیمهها سالم است و مورد هجوم واقع نشده است. 36
23- پذیرش شهادت و زیر بار ذلت نرفتن
امام ، در روز عاشورا همه روشهای ممکن را برای جلوگیری از جنگ بکار گرفتند ، چه آگاه کردن سربازان از دلیل آمدنش و چه درخواست بازگشت به منطقه ای امن ؛ ولی وقتی متوجه شدند که ابن زیاد به چیزی جز کشتن او و یا اسارت ذلیلانه همچون بردگان و سپس کشتن او ( همانند مسلم ) رضایت نمی دهد ، جنگیدن تا آخرین قطره خون را انتخاب کردند و با کلمات آتشین و عاشقانه زیر اعلام کردند که ، زندگی چند روزه دنیا زیر بار ذلت و ظلم ، به جاودانگی در محفل الهی نمی ارزد :
" آگاه باشید که این فرزندخوانده ، فرزند فرزندخوانده مرا مخیّر گذاشته است بین انتخاب مرگ با ذلت و خواری ، و حال آنکه او هرگز به خواسته اش درباره من نخواهد رسید و هرگز خواری و ذلت را بر نخواهم گزید ... " 37
" نه بخدا مانند ذلیلان تسلیم نمی شوم و مانند بردگان گردن نمی نهم ... من مرگ همراه خدا را به جاوید بودن با شما خوشتر دارم . " 38
24- اعلام اینکه هر زندگی ای ، ارزش زیستن ندارد
یکی از آموزه های اخلاقی امام ، اعلام این اصل زیبای انسانی بود که در سیر کمالی بسوی خدا ، چند صباح بودن در دنیا ، آنگاه ارزش دارد که با اخلاقی زیستن ، هر لحظه زندگیش گامی به محفل انس الهی ، نزدیکتر شود و الا مرگ و رهایی از ننگ و ذلت ، بهترین گزینه انسانی است ، و این نکته در سخنان متعدد امام در مسیر کوفه تا شهادت ، از برجستگی خاصی برخوردار است که غیر از سخنان بند 23 ، سخنان زیر نیز آموزش شیوه اخلاقی زیستن است :
" همانا که زندگی با ظالمان جز درد و رنج نیست و اینگاه است که مرگ ،شهادت و حضور در محفل انس الهی خواهد بود."39
" مرگ بهتر از پذیرفتن ننگ است و پذیرفتن ننگ بهتر از قبول آتش" . 40
25- حتی در لحظه مرگ نیز فریادگر اخلاق آزادگی بودند
امام در آخرین لحظات عمر خود ، وقتی که مواجه با حمله دشمن به خیمه و خانواده اش می شود، فریاد برمی آورد:
" وای بر شما ! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی ترسید ، در کار دنیاتان چونان آزادگان و جوانمردان باشید." 41
و گویی فریادشان بلند است که : اگر به اخلاق دینی در دفاع از مظلوم و بی پناه ، پایبند نیستید ، به اخلاق آزادگی ، جوانمرد باشید .
و امام حتی در آن شرایط مرگ و شهادت خود ، نه در مقام اهانت به کسی است ، که آخرین تلاشهایش را در تربیت اخلاقی حتی دشمنان بکار گرفته و سخن از آزادگی و اخلاق و منش انسانی می کند و این نه به استناد به دین شناسنامه ای کسی است که آنها نیز به آن مدعی اند و معتقد به صحت عملکرد دینی خود .
محمد صالحی
زیرنویسها :
1- مستدرک الوسائل، ج11، ص 187، باب6، ح1. ح ١٢٧٠١
2- قلم 4
3- احزاب 21
4- تاریخ الیعقوبی ج1 ص 149 ترجمه تاریخ یعقوبی ج1 ص 500 به بعد
5- تاریخ الطبری، ج 5، ص 403 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 2994 ) - الکامل فی التاریخ، ج2، ص 553.
6- " اما اخی فارجو ان یکون الله وفقه و سدده فیما یاتی و اما انا فلیس رای الیوم ذاک فالصقوا رحمکم الله بالارض و اکمنوا فی البیوت و احترسوا من الظنهٔ مادام معاویهٔ حیا فان یحدث الله به حدثا و انا حی کتبت الیکم برایی " . ابو حنیفه دینوری ، الاخبار الطوال ، ص203 ترجمه ص 269
7- فَقَالَ: أجیبا، الأمیر یدعوکما، فقال لَهُ: انصرف، الآن نأتیه . الطبری ج 5 ص 339 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 2906 )
8- فَقَالَ حُسَیْن: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ! و رحم اللَّه مُعَاوِیَهٔ، و عظم لک الأجر! - همان
9- أما مَا سألتنی من البیعهٔ فإن مثلی لا یعطی بیعته سرا، وَلا أراک تجتزئ بِهَا منی سرا دون أن نظهرها عَلَی رءوس الناس علانیهٔ، قَالَ: أجل - همان
10- و انی لم اخرج اسرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امهٔ جدی ( ص) ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرهٔ جدی و ابی علی بن ابیطالب . - مقتل خوارزمی ، ج1، ص188 - بحارالانوار ، ج44، ص329.
11- فإنی ذاهب یَا أخی، قَالَ: فانزل مکهٔ فإن اطمأنت بک الدار فسبیل ذَلِکَ، وإن نبت بک لحقت بالرمال، وشعف الجبال، وخرجت من بلد إِلَی بلد حَتَّی تنظر إِلَی مَا یصیر أمر الناس، وتعرف عند ذلک الرأی، فإنک اصوب ما تکون رأیا وأحزمه عملا حین تستقبل الأمور استقبالا، وَلا تکون الأمور عَلَیْک أبدا أشکل منها حین تستدبرها استدبارا،
قَالَ:یا أخی، قَدْ نصحت فأشفقت، فأرجو أن یکون رأیک سدیدا موفقا . الطبری ج 5 ص 398 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 2986 )
12- کتاب شهید جاوید مرحوم صالحی ص 406
13- " و قد بعثت الیکم ... ثقتی من اهل بیتی و امرته ان یکتب الی .... رایکم فان کتب الی انه قد اجمع رای ملاکم و ذوی الفضل ....منکم علی مثل ما قدمت علی به رسلکم و قرات فی کتبکم اقدم علیکم و شیکا ان شاءالله...; " - الطبری ج 5 ص 353 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 2935 )
14- " عجل الاقبال حین یاتیک کتابی فان الناس کلهم معک " - الطبری ج 5 ص 375 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 2982 )
15- فقد علمتم انّ رسول اللّه ـ (ص) ـ قد قال فی حیاته : من رأی سلطاناً جائراً مستحلاّ لحرم اللّه ناکِثاً لعهداللّه مخالفاً لسنهٔ رسول اللّه یعمل فی عباداللّه بالاثم و العدوان ثم لم یغیّر بقول و لا فعل کان حقیقاً علی اللّه اَنْ یدخله مدخله و قد علمتم ان هؤلاء القوم قد لزموا طاعهٔ الشیطان و تولّوا عن طاعهٔ الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفیی ء و اَحَلّوا حرام اللّه و حرموا حلاله و انّی احق بهذا الامر لقرابتی من رسول اللّه ـ (ص ) ـ " الفتوح ، ج 5 ، ص 91
16- یا اَباهِرهٍ! اِنَّ بَنِی اُمَیَّهَٔ شَتَمُوا عِرْضِی فَصَبَرْتُ وَاَخَذُوا مالی فَصَبَرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِی فَهَربْتُ ... - مقتل خوارزمی ، ج 1، ص 226. لهوف ، ص 62 - ابن اعثم ص 873
17- فلقی عیرا قد أقبلت من الیمن، فاستأجر من أهلها جمالا لرحله وأصحابه، وقال لأصحابها: " من أحب أن ینطلق معنا إلی العراق وفیناه کراءه وأحسنا صحبته، ومن أحب أن یفارقنا فی بعض الطریق أعطیناه کراء علی قدر ما قطع من الطریق " فمضی معه قوم وامتنع آخرون. الارشاد ج 2 ص 68
18- قال الْحُسَیْنُ لِفِتْیَانِهِ: اسْقُوا الْقَوْمَ وَ ارْوُوهُمْ مِنَ الْمَاءِ وَ رَشِّفُوا الْخَیْلَ تَرْشِیفًا،] فَقَامَ فِتْیَانُهُ فَرَشَّفُوا الْخَیْلَ تَرْشِیفًا، فَقَامَ فِتْیَهٌٔ وَسَقَوُا الْقَوْمَ مِنَ الْمَاءِ حَتَّی أَرْوَوْهُمْ، وَأَقْبَلُوا یَمْلَئُونَ الْقِصَاعَ وَالأَتْوَارَ وَالطِّسَاسَ مِنَ الْمَاءِ ثُمَّ یُدْنُونَهَا مِنَ الْفَرَسِ، فَإِذَا عَبَّ فِیهِ ثَلاثًا أَوْ أَرْبَعًا أَوْ خَمْسًا عُزِلَتْ عَنْهُ، وَسَقَوْا آخَرَ حَتَّی سَقَوُا الْخَیْلَ کُلَّهَا.- الطبری ج 5 ص 401 (ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 2989)
19- فَقَالَ لَهُ زهیر بن القین: یا بن رَسُول اللَّهِ، إن قتال هَؤُلاءِ أهون من قتال من یأتینا من بعدهم، فلعمری لیأتینا من بعد من تری مَا لا قبل لنا بِهِ، [فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْن: مَا کنت لأبدأهم بالقتال،] الطبری ج 5 ص 409 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 3001 )
20- فَقَالَ له مسلم بن عوسجهٔ: یا بن رَسُول اللَّهِ، جعلت فداک! أَلا أرمیه بسهم! فإنه قَدْ أمکننی، ولیس یسقط منی سهم، فالفاسق من أعظم الجبارین، فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْن: لا ترمه، فإنی أکره أن أبدأهم الطبری ج 5 ص 424 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 3022 )
21- ایّها الناس اذا کرهتمونی فدعونی انصرف الی مأمنی من الأرض - الطبری ج 5 ص 425 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 3025 )
22- أما بعد: فإن الله قد أطفأ النائرهٔ وجمع الکلمهٔ وأصلح أمر الأمهٔ، هذا حسین قد أعطانی أن یرجع إلی المکان الذی أتی منه أو أن یسیر إلی ثغر من الثغور فیکون رجلا من المسلمین، له ما لهم وعلیه ما علیهم، أو أن یأتی أمیر المؤمنین یزید فیضع یده فی یده، فیری فیما بینه وبینه رأیه، وفی هذا [لکم] رضی و للأمهٔ صلاح الارشاد ج 2 ص 87 ، الطبری ج 5 ص 389
تذکر: اینکه امام همه موارد فوق را مطرح کرده باشند ، جای بحث دارد که هدف این مقاله نیست ، بلکه بحث بر سر تلاشهای امام برای جلوگیری از جنگ است .
23- أَلا و إنی أظن یومنا من هَؤُلاءِ الأعداء غدا، أَلا و إنی قَدْ رأیت لکم فانطلقوا جمیعا فِی حل، لیس عَلَیْکُمْ منی ذمام، هَذَا لیل قَدْ غشیکم، فاتخذوه جملا ... ثُمَّ لیأخذ کل رجل منکم بید رجل من اهل بیتی، تفرقوا فِی سوادکم ومدائنکم حَتَّی یفرج اللَّه، فإن القوم إنما یطلبونی، ولو قَدْ أصابونی لهوا عن طلب غیری . الطبری ج 5 ص 418 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 3015 )
24- أَمَّا بَعْدُ، فإنی لا أعلم أَصْحَابا أولی وَلا خیرا من أَصْحَابی، وَلا أهل بیت أبر وَلا أوصل من أهل بیتی، فجزاکم اللَّه عنی جمیعا خیرا . - الطبری ج 5 ص 418 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 3015 )
25- الطبری ج 5 ص 401 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 2982 )
26- قَالَ: ارجع إِلَیْهِم، فإن استطعت أن تؤخرهم إِلَی غدوهٔ وتدفعهم عند العشیهٔ لعلنا نصلی لربنا اللیلهٔ وندعوه ونستغفره، فهو یعلم أنی قَدْ کنت أحب الصَّلاهٔ لَهُ وتلاوهٔ کتابه وکثرهٔ الدعاء والاستغفار! الطبری ج 5 ص 417 (ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 2982)
27- فلما أمسی حُسَیْن وأَصْحَابه قاموا اللیل کله یصلون ویستغفرون، ویدعون ویتضرعون - الطبری ج 5 ص 421 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 3018)
28- قالَ: ذکرت الصَّلاهٔ،جعلک اللَّه من المصلین الذاکرین! نعم،هَذَا أول وقتها -الطبری ج 5 ص439 (ج7 ترجمه الکترونیکی ص 3042)
29- فصلی الحسین بأصحابه صلاهٔ الخوف الارشاد ج2 ص 105
30- عن علی ابن الْحُسَیْن بن علی قَالَ: إنی جالس فِی تِلَکَ العشیهٔ ... و عمتی زینب عندی تمرضنی، ... و أبی یقول : یَا دهر أف لک من خلیل ... وکل حی سالک السبیل
... فعرفت مَا أراد، ... فرددت دمعی ..فأما عمتی ..، وَ هِیَ امرأهٔ، و فی النساء الرقهٔ و الجزع، فلم تملک نفسها أن و ثبت تجر ثوبها، و انها لحاسره حتی انتهت الیه، فقالت: وا ثکلاه! . ...: فنظر إِلَیْهَا الْحُسَیْن ع فَقَالَ : یَا أخیهٔ، لا یذهبن حلمک الشَّیْطَان، قالت: .. استقتلت نفسی فداک ، فرد غصته، و ترقرقت عیناه، وَ قَالَ: لو ترک القطا لیلا لنام، قالت: یا ویلتی...و لطمت وجهها ، و أهوت إِلَی جیبها و شقته، و خرت مغشیا عَلَیْهَا ، فقام إِلَیْهَا الْحُسَیْن فصب عَلَی وجهها الماء، [وَقَالَ لها: یَا أخیهٔ، ... قَالَ: فعزاها بهذا و نحوه، وَ قَالَ لها: یَا أخیهٔ، إنی أقسم عَلَیْک فأبری قسمی، لا تشقی علی جیبا، وَلا تخمشی علی وجها، وَ لا تدعی علی بالویل والثبور إذا أنا هلکت،] قَالَ: ثُمَّ جَاءَ بِهَا حَتَّی أجلسها عندی، وخرج إِلَی أَصْحَابه . - الطبری ج 5 ص 420 ( ترجمه الکترونیکی ج 7 ص 3017)
31- قال: فو الله إنه لکذلک إذ خرجت زینب ابنهٔ فاطمهٔ أخته، وکأنی أنظر إِلَی قرطها یجول بین أذنیها وعاتقها وَهِیَ تقول: لیت السماء تطابقت عَلَی الأرض! وَقَدْ دنا عُمَر بن سَعْد من حُسَیْن، فَقَالَتْ: یَا عُمَر بن سَعْدٍ، أیقتل أَبُو عَبْد اللَّهِ وأنت تنظر إِلَیْهِ! قَالَ: فکأنی أنظر إِلَی دموع عمر وَهِیَ تسیل عَلَی خدیه ولحیته، قَالَ: وصرف بوجهه عنها. - الطبری ، ج 5 ص 452 ( ترجمه ج7 الکترونیکی ص 3060 )
32- قَالَ: أتی الْحُسَیْن بصبی لَهُ، فهو فِی حجره، إذ رماه أحدکم یَا بنی أسد بسهم فذبحه، فتلقی الْحُسَیْن دمه، فلما ملأ کفیه صبه فِی الأرض ثُمَّ قَالَ: رب إن تک حبست عنا النصر من السماء فاجعل ذَلِکَ لما هُوَ خیر، و انتقم لنا من هَؤُلاءِ الظالمین، الطبری ج 5 ص 446 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 3055 ) - الارشاد ج2 ص 108
33- قالَ، انتهیت إِلَی عَلِیّ بن الْحُسَیْن بن علی الأصغر وَ هُوَ منبسط عَلَی فراش لَهُ ، وَ هُوَ مریض، وإذا شمر بن ذی الجوشن فِی رجالهٔ مَعَهُ یقولون: أَلا نقتل هَذَا؟ قَالَ: فقلت: سبحان اللَّه! أنقتل الصبیان! إنما هَذَا صبی، قَالَ: فما زال ذَلِکَ دأبی أدفع عنه کل من جَاءَ حَتَّی جَاءَ عُمَر بن سَعْد، فَقَالَ:
أَلا لا یدخلن بیت هَؤُلاءِ النسوهٔ أحد، وَ لا یعرضن لهذا الغلام المریض، ومن أخذ من متاعهم شَیْئًا فلیرده علیهم قال: فو الله مَا رد أحد شَیْئًا، قَالَ: [فَقَالَ عَلِیّ بن الحسین: جزیت من رجل خیرا! فو الله لقد دفع اللَّه عنی بمقالتک شرا - الطبری ، ج 5 ص 454 ( ترجمه ج7 الکترونیکی ص 3062 ) تذکر : حمید بن مسلم بعدا یکی از راویان کربلاشد .
34- الطبری ج 5 ص 418 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 3015 ) و الطبری ج 5 ص 444 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 3050 )
35- ولم یزل یتقدم رجل رجل من أصحابه فیقتل ، حتی لم یبق مع الحسین علیه السلام إلا أهل بیته خاصهٔ. فتقدم ابنه علی بن الحسین علیه السلام .. الطبری ج 5 ص 446 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 3055 ) - الارشاد ج2 ص 106
36- یا اباعبداللَّه! تتلذّذ بشرب الماء و قد هتکت حرمک؟! فنفض الماء من یده و حمل علی القوم فکشفهم فاذا الخیمه سالمه - مناقب آل ابیطالب، ج3، ص254
37- " اَلا و انّ الدّعی ابن الدّعی قد ترکنی بین السّلّهٔ و الذّلّهٔ و هیهات له ذلک منی، هیهات منا الذّلّهٔ. "- مقتل خوارزمی، ج 2، ص 7، ( تذکر : عبارت «الدعی ابن الدعی» در بعضی از کتب روایی بدون سند و در بعضی با سند مجهول به امام نسبت داده شده است )
38- لا وَ اللَّهِ لا أعطیهم بیدی إعطاء الذلیل، وَ لا أقر إقرار العبید عباد اللَّه، إِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَ رَبِّکُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ .. فو الله للموت مَعَهُ أحب إلی من الخلد معکم 0الطبری ج 5 ص 425 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 3025 )
39- فإنی لا أَرَی الموت إلا شهادهٔ ، وَ لا الحیاهٔ مع الظالمین إلا برما سخن امام در مسیر کربلا - الطبری ج 5 ص 404 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 2994 )
40- اَلْمَوْتُ اَوْلی مِنْ رُکُوبِ الْعارِ وَ الْعارُ اَوْلی مِنْ دُخُول ِالنّار سخن امام قبل از شهادت - مقتل عوالم و مثیرالاحزان
41- فَقَالَ الْحُسَیْن: ویلکم! إن لَمْ یَکُنْ لکم دین، وکنتم لا تخافون یوم المعاد، فکونوا فِی أمر دُنْیَاکُمْ أحرارا ذوی أحساب ، امنعوا رحلی و أهلی من طغامکم و جهالکم - الطبری ج 5 ص 450 ( ج 7 ترجمه الکترونیکی ص 3058 )
توجه : آدرس طبری عربی ، فایل موجود در کتابخانه نرم افزاری shamela بوده و آدرس فارسی ، فایل پی دی اف ترجمه ابوالقاسم پاینده است .
تحقیق : محمد صالحی 20/7/95 مصادف با تاسوعای حسینی
https://telegram.me/beshnofekrkon
http://mahsan.rasekhoonblog.com