جام جم سرا: به گزارش روابطعمومی دبیرخانه شورایعالی مناطق آزاد و ویژه اقتصادی، اکبر ترکان گفت: با رویکارآمدن دولت تدبیر و امید، بهکارگیری جوانان در مناطق آزاد مورد توجه جدی قرار گرفت اما در حال حاضر دولت دیگر توان استخدام جوانان را ندارد و بهترین کار همین است که تمام مدیران این مناطق یک دستیار جوان منصوب کنند تا برنامههای کارآفرینی و موضوعات مربوط به جوانان منطقه را دنبال کنند.
دبیر شورایعالی مناطق آزاد و ویژه اقتصادی گفت: در مناطق آزاد برای جوانان کارآفرین قطعه زمینهای کوچک 200متری پیشبینی شده است تا مشاغل کوچک در مناطق آزاد راهاندازی شود.
ترکان تاکید کرد: توسعه جوامع محلی و بهویژه توجه به جوانان بومی در مناطق آزاد از جمله اولویتها و برنامههای مناطق آزاد کشور است چرا که بهادادن به جوانان و دراختیارگذاشتن امکانات به آنان در آینده توسعه اقتصادی را بههمراه خواهد داشت.
مشاور رییسجمهور با اشاره به وجود هفت منطقه آزاد و 63منطقه ویژه اقتصادی در کشور گفت: این مناطق ظرفیتهای خوبی برای رونق کسبوکار جوانان دارند.
دبیر شورایعالی مناطق آزاد کشور به سیاستهای ابلاغی مقاممعظمرهبری درخصوص مناطق آزاد اشاره کرد و گفت: بر اساس بند 11 سیاستهای ابلاغی پنج ماموریت شامل: تسهیل در امر تولید، توسعه صادرات، ماموریت انتقال و ارتقای فناوری، تامین نیازهای کشور و تامین نیازهای مالی برای مناطق آزاد در نظر گرفته شده است. استعداد خوبی برای ایجاد مناطق آزاد جدید در جاسک و استان کردستان وجود دارد که درحالحاضر مراحل بررسی ایجاد آنها آغاز شده است.
مشاور رییسجمهور گفت: مناطق آزاد بهعنوان هفت اقلیم متفاوت در کشور وجود دارند که هرکدام رویکردها و کارکردهای متفاوتی را در خود قرار دادهاند و این امکان را فراهم میکنند تا مناطق آزاد بهعنوان الگوی توسعه ایران 1404 معرفی شوند.(شرق)
جام جم سرا: استارتآپ ویکند رویدادی است که در کل جهان میان جوانان طرفدار دارد. در این رویداد یا برنامه، شرکتکنندهها شامل مدیران تجاری، برنامهنویسان، بازاریابهای حرفهای و طراحان گرافیک دور هم جمع میشوند، ایدههایشان را مطرح میکنند، گروه تشکیل میدهند و هر گروه ایدهای را اجرا میکند. شرکتکنندگان در قالب تیمهایی کوچک با کمک کارآفرینان موفق ایدههایشان را به کسب وکار تبدیل میکنند.
برای اینکه از چند و چون کارشان بیشتر اطلاع داشته باشیم در جلسات همفکری، که در فضای باز یکی از کافیشاپهای تهران برگزار شده، شرکت کردیم و باهم گپ زدیم. البته تعدادشان زیاد بود؛ به همین دلیل با مصطفی و علی امیری، علی فارمد، آیدین بهرمان، پویا محمودیان و فرهاد هدایتیفرد بهعنوان نماینده دور میز گفتوگو نشستیم.
خلاقیت حرف اول را میزند
علی شصت و چهاری است و کارشناس سختافزار. بحث را خیلی صمیمی و تند شروع میکند: در این سالها مزههای زیادی از کسب و کار اینترتی را تجربه کردهایم. خلاقیت در اینجا حرف اول را میزند. هماکنون هر دوی ما کارآفرین هستیم. ما با نرمافزارهای تحت وب مجموعهای کوچک را تشکیل دادیم تا یکی از مشکلات خرید اینترنتی را که نبود اعتماد برخیها برای پرداختهای اینترنتی و تحویل محصول بود حل کنیم. این بیاعتمادی برای خودمان هم پیش آمده بود؛ میگفتیم اگر ما پول را به حساب آنها بریزیم و محصول به هر دلیلی به دست ما نرسید، از کجا باید پیگیری کنیم؟»
مصطفی شصت و ششی کارشناس رایانه از دانشگاه شهیدبهشتی است. صحبتهای برادرش را ادامه میدهد: «کار شرکتی که ما تشکیل دادیم به این صورت است که فردی که قصد خرید دارد اگر از طریق برنامهای که ما در این شرکت فعال کردیم پولش را واریز کند در هر صورت میتواند آن را پیگیری کند. مثلاً اگر تا 24 ساعت کالا به دستش نرسید انصراف میدهد و پولش را پس میگیرد.»
به اعتقاد او این ایده آنها و اجرای آن تا به حال موفق بوده و توانسته اعتماد خریداران اینترنتی را جلب کند: «الان بهطور قطع میتوانیم بگوییم از هر 9 نفر یکی حتماً در روز خرید اینترنتی انجام میدهد و هرچه اعتماد و راه برای ارتباط مجازی میان فروشنده و خریدار بیشتر شود حتماً این تعداد بیشتر هم میشود.»
پول درآوردن به همین سادگی
علی فارمد، مدیریت خوانده است و هماکنون کارآفرین است: «طرح من بر مبنای کلیک کاربران در فضای سایتهاست. در هر صفحه از سایتها، تبلیغاتی مرتبط با همان صفحه که کاربر برای استفاده باز کرده است انجام میدهیم.»
او روی موضوعی تأکید میکند: «البته اشتباه نکنید، تبلیغات شرکت ما از این تبلیغات اعصابخردکن که به زور روی صفحهها باز میشود و خودنمایی میکند نیست. همانطور که از اسم طرحم مشخص است، فرد بهطور دلخواه میتواند برای دیدن و خواندن تبلیغ و اطلاعات بیشتر روی صفحه مورد نظر کلیک کند. البته ورودی تبلیغ باید آنقدر جذاب باشد که کاربر را برای دیدن آن ترغیب کند. از مزایای این طرح این است که با هر کلیک شرکت تبلیغکننده میتواند آماری از کاربر را به دست آورد و برای ارائه خدمات بهتر از آن استفاده کند. پول درآوردن ساده است اما فکر باز و تیز میخواهد که فرد، فرصتها را از دست ندهد.»
آیدین بهرمان، هفتادی مؤسس یک سایت است. ایده او شاید به کمک خیلیها بیاید: «ما محصولاتی را که مناسب هدیه دادن است جمعآوری کردیم. کاربر با وارد شدن در سایت ما میتواند جنسیت و سن هدیهگیرنده، مناسبت و مبلغی که برای هدیه در نظر گرفته است را تعیین کند بعد ما متناسب با خواستههایش چند پیشنهاد به او میدهیم. کاربر میتواند بدون تلف کردن وقت خود در پاساژ و مغازهها و سردرگمی برای انتخاب، هدیه دلخواهش را خریداری و در محل کار یا خانه تحویل بگیرد.»
شوخی نگرفتن کار یعنی که موفقی
به اعتقاد فارمد، امروز سرعت در کسب وکار اینترنتی رشد و پیشرفت کرده است و شما نمیتوانید برای شوخی و سرگرمی وارد این کار شوید. لحظهای غفلت میتواند شما را از دور رقابت با دیگران حذف کند. اینکه بهطور جدی برای کار آستین بالا زدید و شروع کردید یعنی دنبال موفقیت هستید: «خرید و فروش اینترنتی به پدیدآورندگان کوچکترین کسب وکارها نیز این امکان و فرصت را میدهد که به مخاطبان خود حتی در سطح جهان با حداقل هزینه دسترسی پیدا کنند.»
آیدین هم صحبت او را تأیید میکند: «یک سایت اینترنتی تنها برای فروش محصول یا خدمات در داخل کشور به کار نمیرود، بلکه میتواند نقشها و کارکردهای مختلفی داشته باشد. مثلاً اگر محصول خاص و منحصربهفردی دارید که در دیگر نقاط دنیا وجود ندارد، میتوانید با معرفی آن محصول در سایت خود، دیگران را از وجود آن مطلع کنید و از این طریق به اهداف خود برسید.»
مصطفی کسب و کارشان را مانند داستان زندگی میداند: «تولد، رشد، بلوغ و مرگ. در واقع هنر ما به تعویق انداختن زمان مرگ این نوع از کسب و کار است.»
هدف همه در اینجا یکی است؛ کارآفرینی
آنها همه با این موضوع موافق هستند که در این رویداد اگر ایده خلاقی داشته باشید و حساب شده جلو بروید البته در کنار همه اینها ریسکپذیر هم باشید احتمالاً به آرزویی که اکثر جوانها در فکرشان است میرسید. جوانهای امروز دوست دارند کارهای جدید را تجربه کنند و به واسطه آن راه صد ساله را یکشبه بروند و میلیاردر شوند. آدمهایی هم در دنیا هستند که این راه را رفتهاند و میلیادر هم شدهاند.
پویا حرف همه را یکی میکند و میگوید: «حرف سر این است که ما جوانها که سرمایههای مالی هنگفت نداریم باید ایدهها و فکرمان را سرمایههای کارمان تلقی کنیم تا با اجرای آن در اندازهای محدود و کسب موفقیت کم کم آن را گسترش دهیم و به شرکتی بزرگ تبدیل کنیم. یعنی هدف همه در اینجا کارآفرینی است. هماکنون هر کدام از ما که اینجا نشستهایم، سرمان پر از ایده برای کارهای جدید است. هر زمان که ببینیم کارمان دیگر پیشرفت نمیکند سریع ایده بعدی را برای همفکری با دوستان و بهتر اجرا کردن آن مطرح میکنیم.»
آنها به آیدین اشاره میکنند و میگویند او اصلاً اهل شغلهای به اصطلاح یدی نیست اما توانسته بیشتر ایدههایش را به پول نزدیک کند. یعنی کاربلدی است برای خودش.
در برابر مشکلات باید ایستاد
آیدین از تجربههایش تعریف میکند که چرا دوستانش او را کاربلد میدانند: «کارآفرینی تجربه میخواهد؛ باید شکست بخورید تا تجربه کسب کنید. مانند بچهای که میخواهد راه رفتن یادبگیرد، آن قدر زمین میخورد و بلند میشود تا یاد بگیرد. جوانها وقتی یک بار زمین بخورند، زورشان میآید بلند شوند و دوباره از نو شروع کنند یا میترسند و فکر میکنند دیگر امکان ندارد موفق شوند. درحالی که این جزو قواعد زندگی است. باید در مقابل مشکلتان بایستید. باید شکست بخورید تا کار بعدی را بدانید چطور شروع کنید.»
به گفته فارمد، جوانان ما توانایی هر کاری را دارند ولی ایمانشان به تواناییهایشان ضعیف است: «ما جزو کشورهایی هستیم که جوانان بالاترین ضریب هوشی را دارند. اما خیلی وقتها آنها از هوش و ایدهشان استفاده نمیکنند. اگر پشتکار، انگیزه موفقیت، ابتکار، پافشاری بر حل مشکل، تحمل شکست، اعتماد به نفس و استقلال داشته باشید و آنها را در خود تقویت کنید حتماً میتوانید کارآفرین خوبی باشید.»
برای خودت کار جور کن!
به هم نگاه میکنند. انگار مشورت میکنند که از سختیهای کارشان هم بگویند یا نه. فارمد میخندد و بحث را دوباره شروع میکند: «وضعیت ما، هم خندهدار است هم گریهدار. خندهدارش را من میگویم گریهدارش را بقیه دوستان. ما به خاطر شغلمان 24 ساعته پشت سیستم و در حال بررسی سایتهایمان هستیم و این یعنی داریم کار میکنیم اما دیگران فکر میکنند ما دائماً یا داریم وبگردی میکنیم یا چت یا وقتگذرانی و بازی. مثلاً مادر بزرگم هر وقت من را میبیند میگوید از جان این رایانهات چه میخواهی؟ پس کی میخواهی بروی دنبال کار و زندگی؟! به جای وقت تلف کردن برو برای خودت یک کار جور کن...»!
پویا به نبود قانون و حمایت نشدن اشاره میکند و از حساسیتهای کار میگوید: «همانطور که فارمد گفت ما 24 ساعته همه سایتها را چک میکنیم و هر سایتی که به مشکل بخورد، حتی برای دقیقهای پائین بیاید اول از همه متوجه میشویم. برای همین همه ما روی این موضوع حساس هستیم و سایتهای خودمان را مدام چک میکنیم. انگار که بچههایمان هستند. اما امان از روزهایی که اینترنت بهطور سراسری کند میشود، همه کارهای ما به هم میریزد.»
رقابت با چاشنی دوستی
هرچندوقت یکبار که دور هم جمع می شوند هر کدام از آنها میتوانند درباره طرح خود بهطور مختصر توضیحی ارائه دهند. جالب است در این دورهمی و همفکری بدون اینکه نسبت به موفقیتهای یکدیگر در کار حسودی کنند خیلی راحت با هم دوست میشوند و تازهکارها را در جمع خود میپذیرند و تجربیاتشان را با هم رد و بدل میکنند. در واقع این جلسات و دورهمیها فرصتی است که آنها از اتفاقاتی که در یک هفته کاری پشت سر گذاشتهاند صحبت کنند و پر انرژیتر بروند تا هفته کاری جدیدی را آغاز کنند. (ایران جوان)
او دارای کد ثبت اختراع «بزرگترین کتاب دنیا» است؛ کتابی که 15 تن وزن دارد. عادت ندارد مثل همه فکر و عمل کند، دوست دارد متفاوت باشد و عشقش این است که غیرممکن را تبدیل به ممکن کند. از نگاه وی بن بست وجود ندارد و این ما هستیم که بن بست را میسازیم.
مشروح گفتوگو با علیرضا رضایی عارف، مخترع، کارآفرین نمونه ملی و مدیر شرکت جوینده و یابنده راهگشا را در ادامه بخوانید:
اواخر جنگ دیدگاه این بود که هر کسی دیپلم بگیرد استخدام میشود، معلم میشود و در نهایت یک حقوقی در حد متعارف آن زمان می گیرد اما برای من در آن زمان کار اولویت بیشتری پیدا کرد؛ مدرسه را رها کردم و بعد در دوران سربازی در تهران داوطلب آزاد شرکت کردم و سوم راهنمایی را در سربازی گرفتم منتها در مقابلش مطالعهام زیاد است و بعد از چندین سال عادت کردهام روزی 4 الی 6 ساعت مطالعه در حوزههای مختلف داشته باشم البته جای افسوس دارد که درس نخواندهام ولی میتوانم جبرانش کنم و برای جبران آن در هر حیطهای که نیاز داشته باشم مطالعه میکنم؛ الان خیلی موفق هستم اعتقاد اصلی و راهبرد من این است که از تجربیات و علم دیگران استفاده کنم و این موضوع را سرلوحه کارهایم قرار دادم و پیش رفتم.
اولین کسبوکاری که راهاندازی کردید چه بود؟
کار اول من کشاورزی است البته به شکلی متفاوت؛ باغ میوهای دارم حدود 70 هزار متر که هرجای باغ که فلکه را باز کنید، آب تا شش متر فواره میزند؛ حسن این باغ فوارهای است که دارد و بدون مصرف انرژی یا استفاده از موتور آب یا برق تنها با استفاده از اختلاف ارتفاع آبیاری میشود. باغ میوه هم دارد و سال هشتم عمرش است. البته ریسک دیگری که کردم این بود که 1.5 هکتار هم جدیدا در آن زعفران کاشتم که در منطقه ما همدان خیلی کم است.
مختصری در مورد کار بعدیتان توضیح دهید
کار بعدی من در آن مقطع پرورش ماهی در همدان بود. سال 84 موفق شدم کار شاخصی انجام بدهم و آن کار، ماهی فروشی در آکواریوم سیار پشت نیسان بود. یک آکواریوم سیار با ماهیهای زنده و بهترین و تازهترین کیفیت که با این کار بسیاری از هزینهها سرشکن میشود. خوشبختانه پروژه هم اکنون در سطح زنده فروشی در استان همدان ادامه دارد اما به جای اینکه هر سری 200 کیلو تا 500 کیلو ماهی زنده ببریم و بفروشیم الان تا چهار تن می توانیم ببریم.
ظاهرا شما یک معدن هم به نام خود ثبت کردهاید؟
بله کار سوم من در همین زمینه است و در منطقهمان یک معدن کشف کردم، جریان از این قرار بود که منطقهای که رویش کشاورزی میکردیم خاک سبز آبی رنگی داشت به آن شک کردم و این خاک را مورد آنالیز قرار دادم و اکنون پروانه بهرهبرداری یک معدن تالک را گرفتهام؛ تالک گل سرشور قدیم است که در ایزوگام و کاغذسازی مصرف دارد.
از چه زمانی به صورت تخصصی وارد عرصه کارآفرینی شدید؟
سال 82 سیلی نهایی را خوردم که از آن به عنوان چک موفقیت نام میبرم! سال 81 ورشکسته شدم به دلیل نسیه زیادی که روی ماهی دادم، نتوانستم چکهایم را پاس کنم و سرمایهام را از دست دادم. خانه، ماشین و خطهای موبایلی که آن زمان داشتم فروختم تا چکهایم را پاس کنم.
برای من تنها یک دفتر سررسید باقی ماند که حساب کتابهایم از کشاورزان، میزان طلبهایم و 21 میلیون تومان چکی که به مرور از آنها گرفته بودم را در آن نوشته بودم اما این دفتر را هم سال 82 در اندیمشک از من دزدیدند! دیگر هیچ سرمایهای نداشتم و این دفتر تنها چیزی بود که برایم مانده بود، حتی کشاورز هم نمیدانست چقدر به من بدهکار است اما با دزدیده شدن آن همه اسناد و مدارک از دست رفت من ماندم و مشکلات، یکی از ضرر و زیانهایی که متوجه من شد این بود که علاوه بر حساب کتابها، در سررسید ایدههایم را هم نوشته بودم و به نوعی با آن ایدهها راهبرد آینده خود را ترسیم کرده بودم.
سر رسیدتان را پیدا نکردید؟
نه من به دنبال گرفتن المثنی رفتم. در ثبت احوال شهربهار، دیدم مردم همدرد من زیادند همه از گم شدن شناسنامه و کارت ملی می نالند با خود گفتم چند نفر مشکل من را دارند و از خود پرسیدم چندشهر در کشور داریم؟ اگر بهار همدان یک شهر 25 هزار نفری است و مثلا 10 نفر در روز برای گرفتن المثنی مراجعه میکنند، به فرض 600 شهر هم داشته باشیم 600 تا 10 نفر میشود 6000 نفر! پس چرا سازمانی نیست که این عده را دستهبندی و ساماندهی کند و به نتیجه برساند.
جمله روی مدارک که «از یابنده تقاضا میشود به صندوق پست بیاندازد» جرقه کارم شد و آن را سرلوحه کار خود قرار دادم و متوجه شدم که یک سر قصه به پست وصل است. رفتم به اداره پست و ارتباطات ایجاد کردم. با آنها صحبت کردم حتی آمار گرفتم که چه تعداد مراجعه دارند و بعد از چهار سال تلاش، شرکت جوینده و یابنده را تاسیس کردم و به کار گمشدهها وارد شدم.
چطور توانستید شرکت پست را متقاعد کنید؟
نحوه قبولاندن آن به کارشناسان پست تا مدتها طول کشید و چهار سال تمام تلاش کردم تا سرانجام بخشی از پست از من حمایت کرد و اینطور شد که در انتهای سال 85 کیف مدارکم را رها کردم و به سمت شرکت جوینده یابنده رفتم.
نحوه کار به این طریق بود که با پست قرارداد نوشتیم و مقرر شد تا هر کسی هر مدرکی گم کرده بیاید پیش ما فرم پر کند و وقتی که پیدا شد به او زنگ بزنیم. پست یک نرم افزار تحت DOS داشت و بر اساس آن عادت کرده بود هرکسی که به او مراجعه میکند، بگوید مدارکش پیدا شده یا نشده ولی من پیشنهاد کردم کسانی که مدارکشان پیدا نشده را رها نکنیم و به راحتی از آنها نگذریم. شماره تماس و آدرس آنها را بگیریم وقتی پیدا شد خبر بدهیم.
بابت هر مدرک هم 1000 تومان می گرفتیم. در واقع این ایده را داشتم که کسانی که مراجعه میکنند و نه میشنوند، فرصت خوبی است و باید یک بانک اطلاعاتی از آنها تشکیل بدهیم. ابتدای کار مردم ما را قبول نداشتند و هیچ رزومه و کارنامهای هم نداشتیم تا اینکه به مرور وارد کار شدیم و اعتماد در مردم ایجاد شد.
درآمدتان از محل تاسیس شرکت جوینده یابنده چقدر بود؟
در ماه ابتدایی کار 4000 تومان بود اما به مرور که وارد کار شدیم، ماه دوم به 9000 تومان رسید در ماه سوم به 35 هزار تومان، ماه چهارم 920 هزار تومان، ماه پنجم سه میلیون و 500 تومان و ماه ششم پنج میلیون و 500 هزار تومان شد. هم اکنون بیش از 70 شعبه داریم و در تمام استانها و برخی شهرستانها فعالیم و روزانه 4000 تا 6000 نفر به ما مراجعه میکنند و جویای گمشدن یا پیدا شدن مدارکشان میشوند.
طی هفتههای اخیر بخش گمشدههای انسان را استارت زدهایم که برای اولین بار در کشور است. رویکرد ما ساده است، بازی با اطلاعات و معتقدیم که آگاهی رمز تحول است. مادامی که آگاهی نداشته باشید اقدام به کاری نمیکنید ولی ما تصمیم گرفتیم که عادی نباشیم و متفاوت باشیم.
مختصری در مورد طرح گمشدههای انسان توضیح بدهید؟
سایتی را راهاندازی و دو گروه گمشدهها و پیداشدهها را برای آن تعریف کردیم. عکس پیداشدهها را از طریق ارگانها میگیریم و در سایت میگذاریم و گمشدهها را هم خود مردم درخواست میدهند؛ یک عده هم بازدید کننده هستند و عدهای میگویند نسبتی با عکس دارند و یک عده هم صاحب عکس را پیدا کردهاند و فرد یا سازمانی که صاحب عکس را پیدا کرده میتواند کلانتری، پزشکی قانونی، بیمارستان، بهزیستی و هر مرجع دیگری باشد حتی شخص خیّری که 40 سال قبل بچهای را پیدا کرده مشخصاتش را میگذارد.
در حال حاضر 16 گروه انسانهای گمشده داریم: کودکان گمشده، آلزایمریها،عقب ماندههای ذهنی، زندانی فراری، دختر و پسر فراری، همکلاسیها و دوستان گمشده، جنازه و افراد متوفی؛ مثلا کسی 2 سال است رفته و برنگشته و بعد به یکباره از بیماستان یا پزشکی قانونی نشانههایی می آید که به هم ربط پیدا میکند.
پس با این حساب شما باید به یک بانک اطلاعاتی قوی مجهز باشید؟
بله. این بانک اطلاعاتی سال 85 برای دیگران هیچ اهمیتی نداشت الان تعداد مدارک پیدا شده طی 15 سال گذشته و آنچه که از سال 87 تاکنون جمع آوری کردیم بیش از 2 میلیون و 700 هزار مدرک است اما جرات تبلیغ هم نداریم؛ اگر همین امروز اخبار 20:30 از ما بخواهد که مستقیما بگوییم هر کسی هر چیزی گم کرده به ما مراجعه کند، این کار را نمیکنیم چون 70 شعبه بیشتر نداریم و ممکن است فردا همه به یکباره هجوم بیاورند و با 70 شعبه نمیتوان جواب مردم را داد.
میزان اشتغالزایی، درآمدزایی و گردش مالی شما از شرکت جوینده یابنده چقدر است؟
الان 104 نفر کارمند داریم، سفرهای باز شده و به نفع پست است. ماهانه 180 میلیون تومان از محل گمشدهها به پست کمک میشود و قراردادهای دیگری هم نوشتهایم. در کل راضی هستیم پست هم همینطور.
آیا در همین ایده متوقف شدید؟
نه ایده بعدی نوشتن بزرگترین کتاب دنیا بود. قطورترین، بزرگترین،عجیبترین و سنگینترین کتاب دنیا که 15 تن وزنش است! چهار رکورد گینس دارم ولی هنوز نگرفتم سنگینترین کتاب دنیا در آمریکا و 1181 کیلوست و کتاب ما 15 تن است.
قطر صفحات کتاب 9 متر است و یک قطره مرکب یا جوهر در آن استفاده نشده است. هر صفحه کتاب من به اندازه یک وایتبرد یک متر و 20 سانت در 85 سانت است. شیرازه کتاب به شکل استوانه است که داخل آن 25 غرفه طراحی کردهام، 100 متر دور کتاب، 15 متر شعاع آن و 30 متر قطر کتاب است و پنج درآمد از کتاب داشتم.
این طرح را به شکل یک نماد استوانهای پیاده کردم. مردم برای بازدید از کتاب 1000 تومان میدهند وارد شیرازه کتاب میشوند و صد متر دور کتاب را میبینند، میخوانند، میچرخند و خرید میکنند. وسط کتاب یک سینمای کودک است که میتوانند بچههای خود را نگهداری کنند. اگر کسی قصد خریدن صفحه کتاب را داشته باشد، صفحه را کنده و به او تحویل میدهم، هر صفحه 70 هزار تومان فروخته میشود و فردای آن روز یک صفحه دیگر چاپ کرده و جایگزین میکنم.
محتوای کتاب در مورد چیست؟
عنوانش گردشگری درهمدان، ایران و جهان است که 100 صفحه کتاب راجع به همدان، مشاهیر و دیدنیهای همدان، 300 صفحه راجع به ایران و معرفی مشاهیر و دیدنیهای ایران و 300 صفحه دیگر به معرفی مشاهیر و دیدنیهای جهان میپردازد. این کتاب ثبت اختراع هم شده است، یک کار خیلی خاص است و 5 نوع درآمد دارد البته من کنارش گذاشتم به دلیل اینکه در جوینده یابنده سرم شلوغ شد.
این کتاب کار سال 89 من است و سال 90 متوجه شدم دارم می بازم چون همه کارهایی که دارم انجام میدهم قائم به یک نفر است و آن عارف است؛ طوری که اگر یک هفته گوشی خود را خاموش کنم همه چیز به هم می خورد لذا باید شبیهسازی می کردم، افرادی مثل خودم پرورش می دادم و جایگزین می کردم برای همین از سال 90 رویکردم عوض شد کتاب را بستم و در انبار گذاشتم و روی جوینده یابنده متمرکز شدم.
البته هنوز کسی را پیدا نکردم که این کار را واگذار کنم، یک تیم قوی میخواهد چون یک کار ناب است و آن را ثبت اختراع کردم. به من پیشنهاد کردند کار را در سازمان ملل به نمایش بگذارم، یک کار استثنایی است و اگر به انگلیسی ترجمهاش کنم و به سازمان ملل ببرم هم فرهنگ ایرانی را صادر کردهام، هم صنایع دستی ایران را در فروشگاهها و غرفههایش عرضه کردهام.
میزان درآمدی که از محل بازدید کتاب نصیبتان شد چقدر بود؟
ماهی حدود 30 میلیون تومان درآمد داشتیم.در همدان استقبال از کتاب بالا بود تا جایی که در فصل غیر گردشگری به روزی 426 نفر بازدید کننده پولی رسیدیم. مدل بازدید از کتاب این بود که مثلا من وارد خبرگزاری شما میشوم و بر اساس تعداد کارمندان فرضا 200 نفر بلیت رایگان برای بازدید میدهم. فردای آن روز مواجه میشدیم با افرادی که بلیت گرفته و به اتفاق خانواده برای بازدید آمده بودند ولی ما برای هر نفر یک بلیت میخواستیم برای همین هر کسی که میآمد باید برای دیگر اعضا خانواده بلیت تهیه می کرد تا بتوانند بازدید کنند و ما با این مدل 426 نفر بازدید در روز داشتیم.
ایده بعدی من جمعآوری «ترینهای دنیا» بود. یک فایل عکس دارم که ترینهای دنیا را از منابع مختلف جمع کردم و حدود 12000 عکس است و منتخب خودم است. مجموعه عکسهایی از سراسر دنیا با ایدههای خلاقانه و نوآورانه که برای خود جمعآوری کردم.
در صورت امکان از دیگر کارهایتان بگویید؟
هنر کارآفرین در این است که از هیچ، چیزی بیافریند، یک ایده ساده و خلاقانه که میتواند به درآمد و سود منتهی شود، بر همین اساس بود که در راستای مدلهای خلاقانه طرح "آنی یاب" را دنبال کردم و اکنون روزی چند میلیون تومان جاسوئیچی میفروشم.
توجه کنید کسی که یک دسته کلید یا جاسوئیچی گم کرده چقدرهزینه بابت خرید دوباره، ساخت یا تعویض آن باید متحمل شود. کلیدی که گم شده به درد کسی نمیخورد ولی ممکن است آن دسته کلید شامل در پارکینگ، مغازه، خانه یا ماشین باشد.
مثلا اگر سوئیچ ماشین مدل بالا باشد دستکم دو میلیون تومان باید بدهد تا آن را از نو خریداری کند ولی ما روشی را طراحی کردیم که درصورت گم شدن جاسوئیچی یا دسته کلید بتوان آن را در سریعترین زمان ممکن پیدا کرد.
روی این جاسوئیچیها به شکل ریز نوشته شده: یابنده عزیز جهت ارتباط با مالک کد روی جاسوئیچی را به شماره 30004858 پیامک کنید یا به پست تحویل بدهید. به محض ارسال پیامک از سوی فرد یابنده، سامانه شماره موبایل را کپی و به مالک ارسال میکند. سپس پیامی با این عنوان برای او ارسال میکند: یابنده عزیز با سلام و تشکر شماره همراه شما برای مالک ارسال شد، منتظر تماس مالک باشید و پیام دیگری برای مالک ارسال میشود با این مضمون که: مالک محترم شماره موبایل زیر یابنده احتمالی کالای گمشده شما است سریعا تماس بگیرید.
این طرح را در مورد اسناد و مدارک هم توسعه دادیم و همان پیغام را به وسیله لیبل روی کارتهای شناسایی، کارت ملی، گواهینامه و شناسنامه درج کردیم.
قیمت بستههای آنی یاب چقدر است و از کجا میتوان خرید؟
این بستهها در تمام مراکز پست سراسر کشور عرضه میشود و از 3000،5000،10 هزار، 15 هزار و 25 هزار تومان تا 100 هزار تومان قیمت دارد. ممکن است بگویند کسی حاضر نیست بابت این لیبلها 100 هزار تومان بدهد اما واقعیت این است که میشود و ایده دیگری که به ذهنم رسید این بود که در بستههای آنی یاب علاوه بر جاسوئیچی، دستبند هم قرار بدهیم و روی آن در مورد گمشدههای انسانها پیغام دادیم.
پیغامی که نوشته شده این است: هموطن گرامی برای اینکه خانواده این کودک را از نگرانی نجات بدهید کد روی دستبند را به شماره 30004858 پیامک کنید به این ترتیب اگر کودک عقب مانده ذهنی، آلزایمری، بچه سه ساله یا 5 ساله گم شده باشد در کمتر از چند دقیقه پیدا میشود. این طرح مکمل طرح جوینده و یابنده است و ثبت اختراع شده است.در حال حاضر بیش از 80 هزار کاربر داریم که روزانه 300 نفر به تعداد آنها افزوده میشود.
از دیگر ایدههای کارآفرینانه خود بگویید؟
پروژهای دارم به نام IN یا تلفن هوشمند که در تلویزیون برای قصهگو تبلیغ میشود، من آن را برای گمشدهها استفاده کردم. یکسری افراد معلول را در دفتر مشغول کار کردم تا جواب تلفن بدهند که مدارک گمشده افراد پیدا شده یا نه؟ شماره تلفن آن 9099070746 است؛ اما در کنار این ایده، طرح دیگری را در دست دارم و سایتی به نام "دستآفرینان " به ثبت رساندهام که به تازگی دامنه آن را خریداری کردم و قصد دارم تا صنایع دستی کل کشور را در قالب یک فروشگاه زنجیرهای مجازی معرفی و به شکل بستهبندی شده به دست متقاضیان برسانم.
مثلا صنایع دستی لالجین و سفال آن که شناسنامه جهانی دارد، مردم آن را خریداری میکنند ولی مشکلی که با آن مواجه هستند نمیتوانند حملش کنند و حمل و نقل سفال و سرامیک سخت است چون باید یک قالب خاص برای آن طراحی شود که نمی صرفد وهزینه سنگینی برای حمل و جابجایی آن باید پرداخت شود.
اما من این مشکل را حل کردهام و میتوانم به وسیله پست کالای شکستنی را حتی تا روستاهای بندرعباس هم سالم تحویل بدهم. الان سایت اینترنتی ما آماده شده است و به زودی هر کسی که بخواهد میتواند از این فروشگاه بزرگ در هر نقطه ایران صنایع دستی سفارش بدهد و سالم تحویل بگیرد. ما به این طریق برای عرضه محصولات بازارسازی و مشکل فروش تولیدکنندگان را حل کردهایم.
پیشبینی میکنید این ایده به ثمر بنشیند؟
معتقدم باید به دنبال کسب درآمد از این مدل برویم. برنامهای را طراحی کردهام که براساس آن هر کسی که صنایع دستی دارد میتواند آن را در این سایت معرفی کند و به فروش برساند. در مقابل ما تمام صنایع دستی کشور را به شکل بستهبندی شده به صورت سالم و با تضمین به دست مصرفکننده یا مشتری میرسانیم. ما فروش را با بستهبندی تلفیق کردهایم. محصول را با بهترین قیمت برای تولیدکننده می فروشیم و دلالان را کنار میزنیم.
برنامه آینده شما چیست؟
در لپتاپ شخصیام 4093 ایده دارم که همیشه اولویتهای اجرایی آنها را تغییر میدهم. درصددم آنها را توسعه دهم و هرکدام در اولویت باشد در مرحله اجرا قرار می گیرد. اما الان سه چهار طرح در مرحله اجرا دارم.
طرحهای شما چقدر اشتغال ایجاد کرده است؟
در مجموع برای 140 نفر کارآفرینی و اشتغالزایی کردهایم ولی برنامه اشتغال 4000 و 9000 نفره دارم. یکی از طرحهای من در حوزه صنایع دستی و خدماتی و طرح دیگر در حوزه کشاورزی و آب است که اگر اجرا شود نتایج فوق العادهای خواهد داشت.
پس با گسترش این طرحها میخواهید افق پیش روی خود را ترسیم کنید؟
به تازگی قراردادی نوشتهام که بر اساس آن فاز آینده 20 نفر استخدام دارم. من باید به افق برتر فکر کنم. با حقوق دادن مخالفم، عشقم درصد دادن است و میخواهم افراد شریک من باشند، الان اکثر کارمندان من به نوعی درصدی از درآمد می برند و پورسانتی کار می کنند؛ این کار باعث می شود که مجموعه پویا باشد و خودش تصمیم بگیرد. هر کسی ادعا دارد که میخواهد کار کند میتواند بیاید با من شریک شود، اگر موفق شد، موفقیتش را به نام خود ثبت کند و اگر موفق نشد تمام هزینه آن را بر میگردانم. من طرحی دارم که اگر به اجرا درآید مشکل خشکسالی مملکت را برطرف میکند.
چرا این طرح را تاکنون به اجرا درنیاوردهاید؟
مدیران مملکت همه نیّتشان خوب است ولی در اجرا کم میآورند و حاضر به اعتماد نیستند. الان پتروشیمی را میفروشیم، نفت را میفروشیم ولی پولش را نمیتوانیم بگیریم چرا شرایط تولید را به سمت و سویی نمیبریم که یکسری مقدمات فراهم شود تا تهدید آبی از کشور برداشته و دو میلیون هکتار به سطح زیر کشت آبی ما افزوده شود و 2 میلیون نفر مشغول به کار شوند؟ اگر مسئولان این طرح را از من بخواهند پایش ایستادهام به شرط آنکه کارشناسی فکر شود، مدیران اداری و اجرایی از آن حمایت کنند و نگویند نمیشود.
کشورهای خارجی وقتی اسم طرح مرا شنیدند بلافاصله پیشنهاد دادند تا در کشورهایشان اجرا کنم حتی تا فرستادن هلیکوپتر اعلام حمایت کردند که این طرح را اجرا کنم. حاضر بودند از نقطه صفر مرزی ماشین در اختیارم بگذارند و تمام هزینهها و هتل را تامین کنند تا طرح را به اجرا درآورم اما چرا آنها باید از طرح من حمایت کنند ولی کشور من نکند؟
هر وزارتخانهای که آب به آن مربوط میشود میتواند از طرح حمایت کند. خشکسالی یعنی بیکاری و بیکاری یعنی مهاجرت از روستا به شهر و تهدید امنیت و ناامنی و ... من با تمام توانم و حتی آبرو و سرمایه شخصی خود حاضرم این طرح را تضمین کنم که اگر شکست خورد تمام هزینه را میدهم. مسئولان از من بخواهند و حمایت کنند طرح را اجرا میکنم.
الان ازمجموع حدود 100 میلیارد مترمکعب آب کشور 92 درصدش در کشاورزی مصرف میشود، 5 درصدش در شُرب و 3 درصد در صنعت. در حال حاضر سه برابر کل آب مصرفی کشور تبخیر میشود در حالی که خشکسالی باید ریشه کن شود، هنر من این است که با ایده خود از تبخیر آب جلوگیری کنم.
من معتقدم در استانهایی که کوهستانی هستند نباید کمآبی یا بیآبی داشته باشیم، بلکه باید آب به قدری اضافه بیاید که آن را به دشتها و نقاط کم آب ببریم و حتی به کشورهای دیگر صادر کنیم.
به نظر شما تسهیلات بانکی چقدر در موفقیت یا شکست کارآفرینان موثر است؟
از نظر من گرفتن وام غلط است باید از هیچ، چیزی به وجود آوریم. هر کسی به وام اعتقاد و امید داشته باشد تا چند سال متوقف میشود و در بهترین حالت اگر پارتی داشته باشد دو سال متوقف میشود بعد تازه باید کار کند و بدهد بانک! این بدترین حالت ممکن است؛ پس بهتر است وام را کنار بگذاریم.
تحصیلات و طرز فکر مثبت چقدر در موفقیت یا شکست کارآفرینان موثر است؟
از نظر من فارغالتحصیلی سم است و معنای آن فارغ شدن از تحصیل است، انگار قرار نیست تحصیل کند. یک جوان وقتی فارغ التحصیل میشود، میگوید پول ندارم، پارتی ندارم، انگیزه ندارم، تجربه ندارم و کار ندارم و این یعنی سمی مهلک که ناتوانی را به خود تزریق می کند، در صورتی که این جوان باید اطمینان داشته باشد که سلامتی دارد، دسترسی به منابع ارتباطی دارد، دسترسی به منابع انسانی توانمند دارد، تجربه دیگران را دارد، سرمایه دیگران را هم در دسترس دارد البته به شرطی که به یک چیز ایمان داشته باشد اینکه "همه دنیا سرمایه من است".
و توصیه آخرتان؟
کسی به امید من چیزی گم نکند، ولی اگر گم کرد در حد توان برایش پیدا میکنم... (ایسنا)
این افراد توانستهاند فعل «خواستن» را به زیباترین وجه ممکن صرف کنند، چرا که زندگی چیزی جز این نیست. این افراد همانهایی هستند که اگر روزی به سمت زندگی دعوت شوند، لبیکگویان میشتابند و انسانهای به ظاهر سالم را پشت سر خود جا میگذارند؛ مانند آقای سیدمحمد موسوی، رئیس هیأت مدیره کانون معلولان توانا که بیشتر از هرکس به همنوعهای خودش ایمان دارد.
سفر به ینگه دنیا با معلولیت
من در تابستان سال ۱۳۳۳در شهر قزوین در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم. پسر پنجم خانواده بودم و معلول. پدرم مرحوم سیدقوام، از معتمدین شهر قزوین بود و احترام زیادی بین مردم داشت. در دوران جوانی پس از گذراندن تحصیلات تا مقطع دیپلم مصمم بودم برای پیشگیری از معلولیتها پزشک شوم و با این هدف، با وجود اینکه آن زمان اینترنت، ماهواره، تلویزیون و راههای ارتباطی بسیار محدود بود به آمریکا سفر کردم. در آمریکا با تمام تلاش درس میخواندم و بهعنوان دبیر تشکیلات دانشجویان خارج ازکشور در آن منطقه فعالیت میکردم اما با پخش خبر پیروزی انقلاب اسلامی در جهان و با اعتقادات اسلامیای که داشتم، برای رشد کشورم رسالت سنگینی احساس کردم که هر چه سریعتر به ایران بازگردم؛ در نتیجه تحصیل را رها کرده و در نخستین روزهای سال ۱۳۵۸به وطنم بازگشتم.
کم کم معلولیتم را فراموش کردم و احساس کردم چقدر میتوانم پویا و فعال باشم و فهمیدم رنج معلولیت مرا به خدا نزدیکتر میکند و خداوند مرا اینگونه پسندیده و حتماً حکمتی هست که من از آن بیاطلاعم. پس از بازگشت به ایران اسلامی سعی در خدمترسانی به هممیهنهای خود کردم و یکی از پایه گذاران شعبه کمیته امداد امام خمینی (ره) سیستان و بلوچستان شدم.
همچنین از دیگر فعالیتهای من مسئولیت آموزش سیاسی سپاه پاسداران قزوین، فرماندهی سپاه شهرصنعتی البرز، قائممقامی استاندار در امور بیگانگان و همچنین سرپرستی شورای افاغنه سیستان و بلوچستان و مسئولیت اداره تلگراف و تلفن شهرستان قزوین است. در سال ۱۳۶۵مدیریت شرکت خانهسازی در شهر صنعتی البرز را که ورشکسته شده و پروژههایش نیمهتمام مانده بود قبول کردم. شرکتی که با توجه به صورتجلسه باید منحل میشد، پس از ۲ سال به سوددهی رسید که در آن زمان حمایتهای مالی برادرم یکی از عوامل موفقیت من بود.
به معلولان کمک کنیم اما به درستی
ما در کانون توانا، کمک بلاعوض را ممنوع اعلام کردهایم چون خلافکرامت انسانی میشود. در این مسیر بستری را مهیا کردهایم تا عزیزان خود به درآمدزایی برسند که بسیاری از مسائل زندگیشان را مرتفع میکند.
به همین منظور پیامی به سرمایهداران دارم، سرمایه از آن خداست؛ ما وکیل و سرپرست سرمایه هستیم. زیاد به قیمت تمامشده فکر نکنید، شغل ایجاد کنید. به مردم لطف و محبت بورزید زیرا این سرمایه از آن خداست و جهت آزمایش در این چند روز زندگی به امانت به ما سپرده شده است. شما هم میتوانید از اتوماسیون و دستگاههای صنعتی استقبال نکرده و شغل ایجاد کنید.
نرخ رشد جمعیتی دنیای غرب منفی است، به همین دلیل است که از اتوماسیون استفاده میکنند ولی ما افراد بیکار زیادی داریم و همه میدانیم که بیکاری، افسردگی، طلاق، اعتیاد و... را بهدنبال دارد. همچنین از دولتمردان درخواست دارم برای کارآفرینان بستر را آنقدر آماده کنند که کارآفرینان عزیز بتوانند کسب وکار خود را توسعه دهند تا جامعه از آن بهرهمند شود، این کافی نیست که به آنان فقط یک لوح تقدیر داده شود.
سبک زندگیام را تغییر دادم
در دوران کودکی پاهایم بهعلت عدمقدرت کافی حرکت نمیکردند، در نتیجه هر روز این تفاوت با همسالانم برایم بیشتر مشهود میشد. دوست داشتم پا به پای بچهها از بازی کودکانه لذت ببرم اما نمیشد. مادرم از این وضع خشنود نبود و این را از چشمانش میخواندم، اگرچه آن موقعها خبری از مشاور و روانشناس نبود و از او انتظار برخورد صحیح و منطقی با نقص جسمانی فرزندش نمیرفت ولی با درایت ذاتی و خداداداش باعث شد مسیر زندگی من جهت صحیح و عاقلانهای بیابد؛ مسیری که شاید نخستین جرقه مثبت زندگیام را برایم رقم زد.
مادرم گوشهای نشست و از پارچههای ساتنی که در خانه بود یک شنل دوخت. هیچ وقت فراموش نمیکنم، روزی لباسی بر تن من کرد که شبیه لباس فرمانروایان بود و مرا روی صندلی در کوچه نشاند و گفت: سهم تو دویدن و راه رفتن نیست، سهم تو فرمان دادن به بچههاست. تو به آنها بگو چگونه بازی کنند.
از آن زمان اندیشیدن و مدیریت در شخصیت من شکل گرفت. سالها گذشت و با وجود اینکه دانشآموز فعال و درسخوانی بودم، آخرین سال دبیرستان بهدلیل افسردگی پنهان، ۳ سال طول کشید و سرانجام با مطالعه کتابهای شهید مطهری دومین تحول زندگی من رقم خورد. من دریافتم انسانها بهعلت قوه اندیشه و تعقل جایگاه خاصی در آفرینش دارند و اشرف مخلوقات هستند و اینگونه بود که رسالت و جایگاه خودم را در جامعه پیدا کردم.
توانا، زندگیام را تغییر داد
نقطه عطف زندگی من در سال ۱۳۷۳و با تاسیس کانون معلولان توانا رقم خورد. من بهعنوان رئیس هیأت مدیره با چند تن از معلولان شهر قزوین با نگرشی کاملا منحصر به فرد نهتنها در ایران بلکه در جهان شروع به فعالیت کرده و با تشکیل هسته مرکزی کانون، مکانی را با ماهی ۲۵ هزار تومان اجاره کردیم.
به خانوادههای دارای کودک معلول میگویم که معلولیت فقط یک محدودیت است اما ناتوانی نیست |
از ابتدا ۳ هدف فرهنگسازی عمومی و تغییر نگرش جامعه نسبت به معلولیت، دفاع از حقوق اجتماعی معلولان و توانمندسازی افراد دارای معلولیت را سر لوحه خود قرار دادیم. ما در کانون توانا برای حفظ کرامت انسانی افراد دارای معلولیت تصمیم گرفتیم هیچ نوع کمک بلاعوضی از سوی مردم دریافت نکنیم. برای همین با تکیه بر سرمایه اصلی خود یعنی فکر و اندیشه پا به عرصه کارآفرینی گذاشتیم و با برگزاری کارگاههای متعددی توانستیم لوح سپاس کارآفرین برتر معلولان کشور را کسب کنیم. خدا را شکر امروز کانون در سایر موارد ازجمله مسکن، ورزش، صنایعدستی، پایگاه جامع اینترنتی، واحد بینالملل، صندوق قرضالحسنه و داشتن نخستین نشریه معلولان نهایت تلاش خود را برای خدمترسانی به جامعه معلولان بهکار میگیرد.
نگاه مردم به معلولیت درست نیست
یادم میآید که بهخاطر مشکل جسمی، اولیای مدرسه من را در ۷ سالگی ثبت نام نکردند و با یک سال تأخیر قرار شد درس بخوانم. برای ثبتنام به همراه برادر بزرگترم وارد دبستان زربان قزوین شدیم. من دودستی و محکم پای برادرم را چسبیده بودم و با اضطراب و کنجکاوی به چهره مردی نگاه میکردم که مدیر دبیرستان بود. او با لحنی خاص به برادرم گفت: چرا این بنده خدا را اذیت میکنید؟ این بچه درس و کتاب را میخواهد چکار؟ ماشاءالله سیدقوام پدرتان چند تا پسر دارد، هر کدامیک لقمه دهان این بچه بگذارند، شکمش سیر میشود. طفل را ببرید خانه و آزار ندهید.
آن موقع نخستین بار بود که نگرش نادرست مردم به معلولیت را احساس کردم. علاوه بر نگرش ناصحیح جامعه به معلولان، عدماجرای قوانین در جهت مناسبسازی فضاهای شهری باعث کند شدن روند رشد معلولان در همه عرصهها از جمله تحصیل، ورزش و... شده است.
تحصیل معلولان دغدغهام است
به خانوادههای دارای کودک معلول میگویم که معلولیت فقط یک محدودیت است اما ناتوانی نیست. خداوند به افراد دارای معلولیت حکم کرده که کارگر جامعه نباشند برای انجام کارهای یدی بلکه کارهای فکری جامعه باید توسط آنها انجام شود که لازمه این کار آموزش و تحصیل است.
من از معلولان به خصوص نوجوانان و جوانان میخواهم که در امر تحصیل اهتمام بورزند چون آینده شغلی آنها در سنگر کارهای مدیریتی، پژوهشی، آموزشی و دانشگاهی است.
معلولان را فراموش کن، خدا را دریاب
زمانی که معلولیتم را بهطور کامل پذیرفتم، از خدا پرسیدم که چرا من معلول شدم؟ میدانستم حکمتی در کار هست اما آن را نمیدانستم. وقتی کانون معلولان را ایجاد کردم تا از حقوق معلولان دفاع و برایشان شغل ایجاد کنم و بر عزتشان بیفزایم و به اعاده حقوق شهروندی آنها بپردازم، پاسخ این پرسش را پیدا کردم.
برای همین امروز اعتقاد دارم که معلولیت سرفصلی از عشق بازی با خداست. امروز معلولیت را هدیه خدا بهخود میدانم. اگر هر مقدار توانستم بنشینم و بیندیشم و سرگرم جذابیتهای مادی نشوم، همه مرهون این محدودیت جسمی است که خدا لطف کرد و در سراشیبی زندگی ترمز شدیدی گرفت، آن هم در جوانی و مرا وادار کرد که خودم را با ابعاد روحی و معنوی، ارزشیابی کرده و دریابم. (منصور رشیدیفر/همشهری)
1116
دوشنبه 21 اردیبهشت 1394 ساعت 13:07
جام جم سرا- «فاطمه ذاکریان»، یک فعال نمونه در عرصه اقتصاد مقاومتی به شمار میرود. این زن ساکن در روستای خراشاد از توابع بیرجند، با پارچهبافی سنتی و نوعی بافت به نام «توبافی» تا کنون توانسته است برای ۲۹۰ نفر از بانوان روستاهای خراسان جنوبی اشتغالزایی کند. تصاویری از او و همکارانش، لحظاتی از زندگی و کارش را در ادامه ببینید.
دست آخر هم از خیر آن میگذرند. در هفتههای قبل گفتیم که اشکال در عدم برنامهریزی است و اینکه به قول انگلیسیها «برنامه ریزی نکردن برای موفقیت مساوی است با برنامهریزی برای شکست!»
از چهار قدم اصلی برای برنامهریزی سلامت قدم اول آن یعنی هدفگذاری صحیح را دو هفته پیش توضیح دادیم.
قدم دوم یعنی روش متعهد کردن خود به هدفهای تعیین شده را هفته قبل موشکافی کردیم و گفتیم تعهد به هدف برای دستیابی به آن و کسب موفقیت حیاتی است و دو عامل مهم به متعهد بودن کارآفرین کمک میکنند: «اهمیت هدف» و «توانایی کارآفرین».
اگر یک کارآفرین بخواهد در خود نسبت به هدفی تعهد ایجاد نماید باید اول از همه هدف برایش مهم باشد و دوم اینکه توانایی انجام فعالیتها و کارهای مورد نیاز برای دستیابی به آن هدف را داشته باشد.
این هفته به قدم سوم میپردازیم:
قدم سوم طراحی یک برنامه قابل اجرا بر مبنای هدف دلخواهتان است.
شاید با من موافق باشید که دستیابی به یک هدف فرآیند پیچیدهای است که نیازمند تکمیل یک سلسله کارهای کوچک در راستای هدف است. مثلا کارهایی که برای رسیدن به یک هدف غذایی لازم است اینها هستند:
دانستن بیشتر در مورد مواد غذایی مختلف، یافتن دستور تهیه غذاهای سالم، ایجاد یک فهرست خرید برای تغذیه سالم هفتگی، تهیه ظروف مناسب برای نگهداری مواد غذایی، شناسایی مغازههایی که محصولات سالم را به قیمت ارزان میفروشند، اختصاص دادن یک زمان از شب یا آخر هفتهتان به پختن یا آماده کردن غذاهای سالم... و فهرست کارها همین طور ادامه خواهد داشت.
خب در این سومین قدم برای تغییر مثبت در شما دوست کارآفرین، کارهایی را که لازم است برای رسیدن به هدفتان ـ که در ستون دو هفته پیش با هم تنظیم کردیم ـ را شناسایی کرده و الان فهرست کنید.
بعضی از اهداف فقط نیازمند یک سری فعالیتهای کوچک هستند. البته بعضی دیگر فهرست بلندبالاتری از کارهای مورد نیاز دارند. قبل از خواندن بقیه مطلب، قدری وقت بگذارید و به استراتژیهایی فکر کنید که برای دستیابی به هدفتان نیاز دارید. خودتان فکر میکنید چه تغییراتی را میتوانید، ایجاد کنید.
مثلا اگر هدف شما تغذیه سالم است آیا میتوانید خودتان را در حال آشپزی در خانه به جای رفتن به رستوران تصور کنید؟ یا در حال بردن ناهار از خانه برای محل کار؟ یا بردن ناهار از خانه برای دانشگاه؟ یا تصور کنید در هفته دفعات بیشتری برای خرید به میوه فروشی میروید؟
اگر هدف شما فعالیت ورزشی مفیدتر است میتوانید همین الان تمرین کنید و خودتان را در حال رفتن به باشگاه آن هم سه بار در هفته ببینید، [چه میبینید؟] یا خودتان را در حال بازی بسکتبال یا فوتبال در کنار دوستانتان تصویر کنید.
دوستان! کارآفرینان! تصویرسازی ذهنی از فعالیتهایی که باید برای دستیابی به هدفتان انجام دهید و سپس تند تند جلو رفتن در این تصویر تا رسیدن به نقطهای که خودتان را در حالی که به هدف رسیده و از خط موفقیت عبور کردهاید و از بودن در آن موقعیت لذت میبرید (و سپس نیشگون گرفتن از ران پای چپتان/ مترجم) به شما در پیگیری آن هدف کمک زیادی خواهد کرد. امتحان کنید.
همین الان یک کاغذ و قلم (یا حتی گوشی هوشمندتان) را بردارید و این تمرین را با من انجام دهید. در بالای صفحه هدف مربوط به سلامتتان را بنویسید (تایپ کنید). بنویسید که هدف شما چه شکلی خواهد داشت؟ چه چیزی شما را متوجه میکند که به هدفتان رسیدهاید و خط موفقیت را پشتسر گذاشتهاید؟
و در خط بعدی شروع کنید و کارهایی را که برای رسیدن به این هدف احتیاج دارید یکی پس از دیگری فهرست کنید. سپس کمی دست به سر و روی فهرستتان بکشید تا دلخواهتان شود. این فهرست کارها کلید موفقیت شما در رسیدن به هدفتان خواهد بود.
تبریک میگویم! شما یک برنامه ساده ولی کاربردی برای دستیابی به هدفتان را طراحی کردید. هروقت از فهرستتان راضی بودید (آنقدر راضی که بتوانید آن را به کس دیگری پیشنهاد کنید) آن را در جایی نگهدارید مثلا در کیف پولتان (یا در موبایلتان).
این فهرست را نگه دارید تا در هفته بعد با شما راجع به فوت و فن کوزهگری برنامهریزی یعنی چگونگی ساخت یک مهارت در خود، روشهای گردآوری اطلاعات مورد نیاز، اهمیت دریافت پشتیبانی از اطرافیان، چگونگی ایجاد تغییر در محیط پیرامون و یک سری کارها و استراتژیهای مهم دیگر صحبت کنم.
قدم سوم رو نیمهکاره رها میکنیم، اما شما ما رو رها نکنین که چو تخته پاره در موج رها رها رها شیم. هوا شیم. اون آهنگ دشتی رو بذار، کمک شوفر! با سپاس از همه. ممدقرقی همین الان. مرز ارمنستان.
در ضمن قدم چهارم و آخر نظارت بر پیشرفت خود است.
تا درودی دیگر بدرود.
مصطفی پورمهدی - مشاور کارآفرینی - چمدان
كارآفريني : واژه كارآفريني از كلمه فرانسوي Entreprendre به معناي ” متعهد شدن ” نشاُت گرفته اسـت. بنابـر تعريف واژنامه دانشگـاهي وبستر : كارآفرين كسي است كه متعهد مي شود مخاطره هـاي يك فعاليت اقتصادي را سازماندهي ، اداره و تقبل كند.
اقتصاد دانان نخستين كساني بودند كه در نظريه هاي اقتصادي خود به تشريح كارآفرين و كارآفريني پرداختند. ژوزف شومپــيتر كارآفرين را نيــروي محركــه اصلي در توسعه اقتصادي مي داند و مي گويد: نقش كارآفرين نوآوري است . از ديدگاه وي ارائه كالايي جديد ، ارائه روشي جديد در فرآيند توليد ، گشايش بازاري تازه ، يافتن منابع جديد و ايجاد هرگونه تشكيلات جديد در صنعت و… از فعاليت هاي كارآفرينان است. كـرزنر نيز كـه از استــادان اقتصاد دانشگاه نيويورك مي باشد كارآفريني را اين گونه تشريح مي كند : كارآفريني يعني ايجاد سازگاري و هماهنگي متقابل بيشتر در عمليات بازارها.
كارآفريني سازماني : فرآيندي است كه در ان محصولات يا فرآيند هاي نوآوري شده از طريق القاء و ايجاد فرهنگ كارآفرينانه در يك سازمان از قبل تاُسيس شده ، به ظهـور مي رسند.به تعريفــي ديگر : فعاليتهـاي كارآفرينانـه فعاليت هايي است كه از منابـع و حمـايت سازماني به منظور دستيابي به نتايج نـوآورانه برخـوردار مي باشد.
كارآفرين سازماني: كسي كه تحت حمايت يك شركت ، محصولات ، فعاليتها و تكنولوژي جديد را كشف و به بهره داري مي رساند.
كارآفريني : فرآينــدي است كه منجر به ايجــاد رضايتمندي و يا تقاضاي جديد مي گردد.كارآفريني عبارتسـت از فرآينـد ايجـاد ارزش از راه تشكيل مجموعهُ منحصر به فردي از منابع به منظور بهره گيري از فرصتها.
كارآفرين (مستقل) : فردي كه مسوُليت اوليه وي جمع آوري منابع لازم براي شروع كسب و كار است و يا كسي كه منابع لازم براي شروع و يا رشد كسب و كاري را بسيج مي نمايد و تمركز او بر نواوري و توسعه فرآيند ، محصول يا خدمات جديد مي باشد. به عبارت ديگر ، كارآفرين فردي است كه يك شركت را ايجاد و اداره مي كند و هدف اصلي اش سود آوري و رشد است . مشخصه اصلي يك كارآفرين ، نوآوري مي باشد.
كارآفرين شركتي : كارآفريني شركتي به مفهوم تعهد شركت به ايجاد و معرفي محصولات جديد و نظام هاي سازماني نوين است.
ويژگيهاي شخصيتي كارآفرينان : ديويد مك كللند از استادان روانشناسي دانشگاه هاروارد آمريكا كه اولين بار “نظريه روانشناسي توسعه اقتصادي” را مطرح نمود ، معتقد است كه عامل عقب ماندگي اقتصادي در كشور هاي در حال توسعه مربوط به عدم درك خلاقيت فردي است بنابر عقيده ايشان با يك برنامه صحيح تعليم و تربيت مي توان روحيه كاري لازم را در جوامع تقويت نمود ، به گونه اي كه شرايط لازم براي صنعتي شدن جوامع فراهم آيد.
كارلند و همكارانش اهم ويژگيهايي را كه در مورد كارآفرينان مورد بررسي واقع و تاُييد شده بودند ، جمع آوري نمودند كه اهم آنها عبارتند از:
– نياز به توفيق
– تمايل به مخاطره پذيري
– نياز به استقلال
– كارآفرينان داراي مركز كنترل دروني هستند.
– خلاقيت
آقای عباس ولی زاده که چند کارخانه تولید غذای آماده دارند در پاسخ به سوال مجری برنامه – دکتر حیدری – که چطور شما می توانید به جوانان جویای کار کمک کنید گفت :
” من در همین جا به شما دوست عزیزی که دنبال کار و استخدام هستی میگم ، ماهی چقدر حقوق میگیری ؟ یک میلیون بیشتر میشه ؟ همون حدوده دیگه ! من بهت پیشنهاد می کنم همین الان به سامانه ۱۰۰۰۴۵۵۰ اس ام اس بده و از ما نمایندگی بگیر ، یه مغازه اجاره کن تو هر شهری که هستی ما محصولات مون رو برات میفرستیم ، من تضمین می کنم حداقل ماهی پنج میلیون تومان درآمد خواهی داشت. “
این پیشنهاد جالب و عجیب آقای ولی زاده آن هم در یک برنامه زنده از شبکه سراسری تعجب بینندگان و مجری برنامه را برانگیخت ، اما آقای ولی زاده با اعتماد به نفس کامل و ضرص قاطع این ادعا را مطرح کرده و از جوانان جویای کار خواستند که از ایشان نمایندگی بگیرند و درآمد را نیز تضمین کردند.
این کارآفرین موفق یزدی در بخش دیگری از صحبت هایش از جوانان خواست اعتماد به نفس بیشتری برای ورود به بازار کار داشته و به توانایی های خود ایمان داشته باشند.
دیپلم ردی که به ۴۴ شهر ایران غذاهای آماده می فرستند. همیشه راه موفقیت از فوق لیسانس و دکتری نمی گذرد. و خیلی وقت ها هم فقر می تواند پایه گذار موفقیت های بزرگ باشد.
قصه امشب ما را می خواهد یک دیپلم ردی برای شما تعرف کند.
عباس ولی زاده ۴۴ ساله اگر الان کارخانه دار و شرکت دار موفقی هست به خاطر این هست که سالها توی زرگری و پیتزا فروشی شبانه روزی کار کرده و منتظر نبوده دیگران برایش سرمایه و امکانات فراهم کنند. الان فقط در یکی شرکت هایش تقریبا ۲۰۰ نفر کار میکنند و غذاهای آماده به ۴۴ شهر ایران می فرستند . کارآفرین این هفته بخشی از وقتش را صرف برگزاری همایشهای موفقیت برای جوانان میکند. و معتقد هست ۷۰ درصد کارخانه های تعطیل کشور را می شود با مدیریت درست احیا کرد.
تا جوانان بیکار بروند سرکار و نان حلال بدست بیاورند.
صاحبان کسبوکارهای موفق، خصوصیات مشترک بسیاری دارند؛ داشتن برخی روحیات و خصوصیات اخلاقی خاص، زمینهساز موفقیت آنها شده و از آنها افرادی میسازد که درمقابل سختیهای شروع یک حرفه جدید، آبدیده میشوند و از این سختیها پلی برای موفقیت میسازند.
خیلی ها دوست دارند کسب و کار جدیدی برای خود به راه بیاندازند. اما همه از توانایی لازم برای این کار بهره مند نیستند. نسبت آن دسته از افرادی که دوست دارند کارآفرین باشند همیشه از تعداد معدودی که به واقع کسب و کاری به راه می اندازند بیشتر است. این امر دلیل ساده ای دارد و آن هم این است که همه برای کارآفرینی ساخته نشده اند.
بنابراین، ممکن است برای به راه انداختن یک کسب و کار فکر هایی در سر داشته باشید، اما آیا توانایی آن را دارید؟
اگر نشانه های زیر را در خود سراغ دارید ممکن است برای زندگی کارآفرینی انتخاب مناسبی نباشید:
دنیا از رهبران و رهروان آنها تشکیل شده است. شما جزو کدام دسته هستید؟
اگر حس می کنید تا آخر عمرتان به انجام دستوراتی که دریافت می کنید متعهد هستید، شاید بهتر باشد کارآفرینی را از ذهن خود بیرون کنید. اما اگر به تصمیم گیری و دستور دادن اندک تمایلی دارید، شاید برای کار آفرین شدن بتوانید روی این مهارت خود بیشتر کار کنید.
فراح گری، بازرگان، سرمایه گذار و خیر اجتماعی می نویسد: «رویاهای خودتان را بسازید. در غیر این صورت شخص دیگری شما را برای به واقعیت تبدیل کردن رویای خود استخدام خواهد کرد». شما کدام را ترجیح می دهید؟
شاید به صرف عمر و تلاش خود برای به واقعیت بدل کردن رویای دیگران راضی باشید، هیچ اشکالی ندارد. خیلی ها رضایت خود را در چنین مسیری می یابند. برای نمونه والدین، از لذتی که از کمک به فرزندان خود در راه رسیدن به اهدافشان می برند انگیزه می گیرند. معلمان زندگی خود را به تشویق نسل های متوالی دانش آموزان و پرورش آنها اختصاص می دهند. مؤسسات غیر انتفاعی دلیل وجودی شان روح تازه دمیدن در رویاهای در حال مرگ است.
کمک به تحقق رویای دیگران کار اشتباهی نیست. اما اگر خودتان رویاهایی در سر دارید، شاید بهتر باشد کمک به تحقق رویای دیگران را کنار بگذارید و به دنبال رویاهای خودتان بروید.
کارآفرینی یعنی سخت کوشی، یعنی مواجه شدن با تردید، عدم امنیت، بی ثباتی و قرار داشتن بر لبه ی دیوانگی.
چنین شرایطی واقعاً چیز خوشایندی ندارد. اما سخت کوشی در عین ناباوری برای کسانی که اهلش باشند با لذت خاصی همراه است. انسانها برای کار سخت آفریده شده اند و چنین تلاشی بدون شک بی پاداش باقی نخواهد ماند.
همه ی ما جملات کلیشه ای زیادی با مضمون «کار هوشمندانه به جای کار زیاد» شنیده ایم. اما واقعیت این است که هم باید هوشمندانه کار کنید و هم زیاد. کارآفرینی کلاه شعبده بازی نیست. ترفند های آن با کار سخت و طاقت فرسا همراه اند.
اگر در مجموع با سخت کوشی میانه ای ندارید، زندگی کارآفرینانه برای شما مناسب نیست.
نگاهی به تمام روابط انسانی خود بیاندازید. آیا با کسی مشکلی دارید؟ از کسی جدا شده اید؟ دعوا کرده اید؟ با کسی بحثتان شده است؟
اگر جواب تمام سؤالات بالا منفی است، باید بگوییم روحیه ی کارآفرینی ندارید.
آنگونه که در واقعیت می بینیم، کارآفرینان آنقدر ها که به نظر می رسد انسانهای معاشرت طلب، خندان و بجوشی نیستند که با همه گرم بگیرند و مدام در حال خوش و بش با دیگران باشند. آنها به سمت حاشیه ی بیرونی رفتار اجتماعی و هنجار های فرهنگی گرایش دارند. مجله ی فورچون در بخشی از مطالب خود به خوبی این حالت را توصیف می کند: «اگر می خواهید در اتاقی پر از نوجوان، کارآفرین ها را شناسایی کنید کافی است به دنبال آنهایی بگردید که هر از گاهی دوست دارند قانونی را زیر پا بگذارند».
معنای این جمله زمانی درک می شود که می بینیم کارآفرین همان کسی است که صنعتی را به هم می ریزد، بر خلاف وضع موجود عمل می کند و تحولی عظیم رقم می زند.
سایک سنترال حتی در این باره گزارش داده است «تحقیقات جدید، از وجود الگوهای ضد اجتماعی در کودکی کارآفرینان خبر می دهند».
بنابراین اگر گاهی اوقات به شما برچسب عجیب و غریب، خسته کننده، بی ادب یا از این دست می زنند سخت نگیرید. در عوض بروید و آن کاری که باید را به انجام برسانید و یک یا چند کسب و کار راه بیاندازید.
اگر برای چند لحظه عینک خوش بینی و بدبینی را کنار بگذارید، نظرتان در مورد دنیای اطراف چه خواهد بود؟ همه چیز خوب است، یا چیز هایی هست که می توانند بهتر باشند؟ دیدگاه شما می تواند شاخص خوبی برای تمایلات کارآفرینانه تان باشد. کارآفرینان چیز هایی را میبینند که به بهبود احتیاج دارند. روندهایی را می بینند که باید عوض شوند. آنها دنیا را مکانی بی نقص نمی دانند.
به گزارش یو اس ای تودی، «کارآفرینان زنجیره ای به دنبال مشکلات جدید برای حل کردن هستند»، چون اگر صادقانه بخواهیم به موضوع نگاه کنیم، خیلی چیز ها هست که باید بهبود پیدا کنند.
ایلان ماسک کسی بود که می خواست دنیا را بهتر کند. او از شیوه های موجود پرداخت آنلاین راضی نبود. به همین خاطر PayPal را به راه انداخت. او از رکودی که در دنیای اکتشافات فضایی رخ داد راضی نبود. به همین دلیل SpaceX را راه اندازی کرد. او اتکا به شیوه های سنتی استحصال انرژی را خالی از مشکل نمی دید. در نتیجه SolarCity، Tesla Energy، Hyperloop و Tesla Motors را به راه انداخت.
نگاهی به دنیا بیاندازید. چه می بینید؟ به نظرتان هیچ تغییری لازم ندارد؟ اگر اینطور است احتمالاً نباید نیاز مبرمی به راه اندازی یک کسب و کار جدید در خود احساس کنید.
اما اگر به نظرتان مشکلاتی وجود دارد که باید حل شوند، اگر راه حل های این مشکلات به نوآوری نیاز دارند، به ندای کارآفرینی پاسخ مثبت دهید.
کارآفرینی در جامعه ای که ریسک پذیری را دوست ندارد، ضد فرهنگ تلقی می شود. ما پیشرفت را با محافظت از خود مخلوط می کنیم. «ما»ی فرهنگی به محیط های بسته، تصمیمات محتاطانه، سرمایه گذاری های مطمئن، دارایی های بدون ریسک و لیوان هایی که قهوه ی درونشان روی آدم نمی ریزد، لبخند تأیید نشان می دهد.
هیچکدام از مواردی که ذکر شد چیز های بدی نیستند. اما لحظاتی در زندگی هست که به ما می گوید ریسک کردن، هم لازم است و هم مفید. دغدغه ی عامه ی مردم مبنی بر حفظ امنیت و ثبات موجود، زندگی را از ریسک پذیری طبیعی و مفید خود تهی می کند.
کسی که با رضایت تمام در جریان فرهنگ عامه پسند جامعه غوطه می خورد، شاید برای دنبال کردن اهداف کارآفرینانه انتخاب مناسبی نباشد. به قول تبلیغات معروف «متفاوت بیاندیشید» شرکت اپل: «خطاب ما به دیوانه هایی است که در جامعه نمی گنجند. آنهایی که مشکل آفرین هستند. همانهایی که همه چیز را متفاوت می بینند. از قانون خوششان نمی آید و برای وضع موجود احترامی قائل نیستند. می توانید از آنها نقل قول کنید، با آنها مخالفت کنید، و یا آنها را به عرش یا فرش برسانید. تنها کاری که نمی توانید بکنید این است که آنها را نادیده بگیرید. چون تغییر ایجاد می کنند. آنها نوع بشر را به پیش می رانند. با اینکه برخی ممکن است آنان را دیوانه خطاب کنند، آنچه ما می بینیم نبوغ است. چون کسانی که دیوانگی لازم برای تغییر دادن دنیا را دارند، همان هایی هستند که دنیا را تغییر می دهند».
این جملات الهام بخش کارآفرینان بسیاری می شود. اما آن دسته از ما که چندان روحیه ی کارآفرینی نداریم، به همین یک نگاه بسنده می کنیم.
زیبایی این ویژگی ها در این است که انعطاف پذیر هستند. کارآفرینی قانونِ «یا هستید، یا نیستید» نیست. شما می توانید با اتکا به قدرت اراده، شکیبایی و خواست عمیق خود، هر یک از این ویژگی ها را در خودتان پرورش دهید.
اجازه ندهید هیچ چیز مانع رسیدن شما به آرزوهایتان شود. اگر بخواهید، می توانید.
منبع : خراسان