جام جم سرا:
کانون گرم خانواده یکی از نخستین نعمتهایی است که خداوند از بدو خلقت برای برآورده شدن آرامش روحی و معنوی انسانها در نظام هستی به ودیعه نهاده است؛ خستگیها و فشارهای زندگی کاری، اضطرابهای روزمره، تنشهای روابط اجتماعی و تجربههای ریز و درشت با هر انسانی همراه است و برای گروهی از مردم بویژه در کلان شهرها، این جریان سراسر تنش و فشار تا نیمههای شب ادامه خواهد یافت. با این وجود در پایان هر روز کاری تلاش و هیجان هزاران مرد و زن و پیر جوان و بزرگ و کوچک را میبینی که در صفهای اتوبوس و مترو برای رسیدن به خانه و خانواده به عنوان مامنی آرام و دلچسب تلاش میکنند.
ارزش و اهمیت بودن در کنار اعضای خانواده را تنها زمانی درک میکنی که به دلیلی آن را از دست داده باشی یا از آنها دور مانده باشی و تو مجبوری فردایی را آغاز کنی که هنوز دغدغهها و خستگیهای امروزت را به دوش میکشد و این خستگی مزمن و مهلک است که میشود بلای جان و همراه روح و تن تنهای تو.
خانواده به عنوان یک رکن مهم و نهادی فراگیر، هستهٔ اصلی یک جامعه را تشکیل میدهد که همواره در طول تاریخ، در معرض تاثیرگذاری و تاثیرپذیری تغییر و تحولهای نهادهای مختلف جامعه بوده است. در واقع شکلهای خانواده و روابط در آن، در حال تغییر است و روز به روز دستخوش تکثر و دگرگونی میشود که با شکل و زندگی شخصی رابطه یی تنگاتنگ دارد.
بررسی و رصد جایگاه خانواده در ایران ثابت کرده است که خانوادهٔ ایرانی با همهٔ مشخصههای بارز و منحصر به فرد خود در طول تاریخ در ابعاد روانی، عاطفی و وفاق اجتماعی دچار تحولهای ریز و درشتی شده است. این تحولها در سایهٔ بسیاری از عوامل مرتبط با سنت، سیاست، فرهنگ، اخلاق، اقتصاد و رشد فن آوریهای نوین رخ داده است و طیف گسترده یی از پستی و بلندیها در زمینهٔ همسریابی، تداوم زندگی خانوادگی، روابط بین اعضای خانواده، تغییر نگرشها، تغییر کارکردها و انگارههای زن و مرد گرفته تا تغییر سبک زندگی را در بر میگیرد. از سوی دیگر خانواده در ایران با چالشهای بسیاری مواجه شده است: قدرت تطبیق، هویت، ازدواج و طلاق، بحرانهای اجتماعی، روابط جنسی خارج از خانواده، سقط جنین و... مسایلی هستند که محور اصلی مطالعات جامعهشناسی خانواده را به خود اختصاص میدهند و در آینده نیز گسترش پیدا خواهند کرد.
موضوع «دولتی شدن خانواده در ایران» محور اصلی نشست علمی- تخصصی گروه جامعهشناسی خانوادهٔ انجمن جامعهشناسی ایران بودکه روز دوشنبه یکم اردیبهشت ماه سال جاری در دانشکدهٔ علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد. در این نشست دکتر «تقی آزاد ارمکی» استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت.
دکتر «باقر ساروخانی» استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران و «عالیه شکربیگی» جامعهشناس از دیگر سخنرانان این نشست بودند. در پایان این نشست نیز پرسشهایی از سوی حاضران مطرح شد.
تقی آزاد ارمکی اصلیترین سخنران نشست دولتی شدن خانواده در ایران، استاد گروه جامعهشناسی دانشکدهٔ علوم اجتماعی دانشگاه تهران است. وی در سال ۱۳۵۹ مدرک کارشناسی جامعهشناسی خود را از دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و در سال ۱۳۶۴ مدرک کارشناسی ارشد جامعهشناسی را از دانشگاه تربیت مدرس دریافت کرد. وی درجهٔ دکتری جامعهشناسی را از دانشگاه «مریلند» آمریکا کسب کرد و سالهاست که در ایران به تدریس و پژوهش در زمینههای متعددی از مسایل و آسیبهای اجتماعی و فرهنگی ایران پرداخته است.
دولتی شدن خانواده در جامعه ایران
طیف گستردهٔ تحولهای اجتماعی، خطرها و شکافهایی را برای خانواده در ایران به دنبال داشته است. اتخاذ سیاستها و تمهیدهای مختلف از طرف دولت در زمینهٔ ازدواج، فرزندآوری، طلاق، اعتیاد، خودکشی و حتی موضوع مهریه همان مداخههای دولتی است که کم و بیش در هر جامعه یی ظهور و بروز پیدا میکند. تصویب قوانین و وضع مقررات، ایجاد محدودیتها و قاعدههای خاص و سیاست گذاریهای خرد و کلان نمونه یی از گامهای دولتی برای حل مسایل خانواده بوده است.
مسالهٔ مهمی که در بررسی خانوادهٔ ایرانی حایز اهمیت است، بحث تغییر در سبک زندگی و انواع آداب و سنتها است. امروزه گرفتاریهای اقتصادی، دغدغهٔ نان و معاش و تامین مالی تحصیل فرزندان، تربیت نادرست و سستی خانوادهها در ارزشهای اخلاقی و دینی را به همراه داشته است. تغییر نقشها و وظایف و در بسیاری از موارد جا به جایی کارکردها، تا جایی پیش رفته است که خصلتهای زن و مرد نیز از چارچوب خود خارج شده، اقتدار مرد خانواده زیر سوال رفته و زن نیز زیر بار ناملایمات زندگی صفتهای مردانه یی از قبیل خشونت به خود گرفته است. پرسشی که در این بین مطرح میشود این است که آیا ترمیم این نهاد بنیادین امکان پذیر است و به طور کلی چه راهکارهایی برای حل معضلهای خانوادگی وجود دارد؟ آیا این وظیفهٔ دولت است که هر چه بیشتر به عرصهٔ خانواده وارد شود و بخواهد مشکلهای آن عرصه را حل کند؟
آزاد ارمکی در سخنرانی خود برای پاسخ به این پرسش ابتدا به ریشهشناسی مساله پرداخت؛ وی به ایدهها و دیدگاههای مختلف در زمینهٔ دولتی شدن جامعه اشاره کرد و گفت: باید از خود پرسید اینکه خانواده دچار بحران است و دولت باید برای حل بحرانهای خانواده دخالت کند، از کجا نشات میگیرد؟ چرا در جامعهٔ آمریکایی که پنجاه درصد از ازدواجها به طلاق میانجامد چنین بایدهایی رخ نمیدهد؟ علت این امر در تفاوتهای فرهنگی در جوامع است. قبح طلاق و ترس از جدایی در جامعهٔ ما تا حدی است که ازدواج به شکل عرفی و مطلوب، یک بار برای تمام عمر صورت میگیرد. در واقع آمریکاییها ازدواج میکنند تا طلاق بگیرند ولی ما طلاق میگیریم تا ازدواج کنیم؛ یعنی در نهایت ازدواج اولویت مورد نظر در فرهنگ ماست. در این فرهنگ، سرانجام طلاقهای ایرانی وارد کردن اتهام علیه زنان و مردان مطلقه است.
به باور این استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران، خاستگاه باور مداخلهٔ دولتی در وهلهٔ نخست دیدگاهی است که مارکسیسم و ادبیات متاثر از آن، در ایران ایجاد کرده است. بر این مبنا، در خانواده نابرابریهای جنسیتی وجود دارد و خود این نهاد قادر به حل کردن و سامان دادن خود نیست؛ بنابراین دولت تنها عاملی است که میتواند به فروپاشی خانواده و نجات آن کمک کند. در واقع مجاز بودن دولت به عنوان یک کنشگر فعال و توانمند و خلاق در خانواده در نظریهپردازی چپ گرا از این اصل سرچشمه میگیرد؛ به این ترتیب دولت است که مقبولیت و مشروعیت هر نهاد، اعم از خانواده را تضمین میکند. از بین بردن مالکیت عمومی و بحث نابرابری جنسیتی و دیگر ابعاد این موضوع نیز زاییدهٔ تفکر چپ است. درست است که ما منتقد ادبیات «مارکس» و «انگلس» در زمینهٔ خانواده هستیم ولی به هرجهت این پس زمینههای فکری همچنان در جامعهٔ ما جا خوش کرده است.
استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران در ادامه به بررسی یکی دیگر از دیدگاههای موجود در زمینهٔ دخالت دولت در خانواده پرداخت و تصریح کرد: سنت موجود در مکتب فرانکفورتی علاوه بر تکیه بر نگاه مارکسیستی، بر مفهوم بازتولید سلطه تاکید دارد و معتقد است خانواده امکان بازتولید سلطه را فراهم میسازد. پیروان مکتب فرانکفورت به خانواده دیدگاه انتقادی دارند ولی رهاورد این دیدگاه برای ما این است که خانواده محل تولید فرهنگ وارزشهای عمومی نظام اجتماعی است. روشنفکران ایدئولوژیک چپگرا یا راستگرا، چه اسلامی و چه سکولار، چه ایرانگرا و چه غیر ایرانگرا هر دو به کنشگر خلاقی به نام دولت اعتقاد دارند.
آزاد ارمکی در ادامه افزود: از سوی دیگر روشنفکری اسلام گرا نیز به ساحت جامعهٔ ایرانی اعتقادی ندارد و معتقد است از آنجایی که دولت تبلور همه چیز است، پس در نتیجه راه نجات هم دولت است. بر این اساس نجات جامعه از طریق کنشگران سیاسی است که در بطن آن تحلیل و تقلیل امر اجتماعی به امر سیاسی نهفته است. به این ترتیب امر اجتماعی امری مضمحل شده است و امر سیاسی امری تعین یافته و نجات بخش است. چه اصولگرایان و چه اصلاح طلبان هر دو چنین دیدگاهی نسبت به دولت در جامعهٔ ایرانی دارند. امر سیاسی نیز تبلور دولت نو (مدرن) و دولت اسلامی را فراهم میکند.
اینجامعهشناس خاطر نشان کرد: خانواده متن اصلی و کاربردی جامعهٔ ایرانی است و تولید اخلاق و تربیت و ساختن انسان در چارچوب وظایف آن بوده است. خانواده درحیات اجتماعی زمینه را برای دخالت دولت فراهم میکند و به همین ترتیب است که مقولهٔ نوظهور دولتی شدن در ایران مطرح میشود. در بحث نظام اجتماعی اصلیترین کانون جامعه، فرهنگ است و عنصر مرکزی فرهنگ، اخلاق و تربیت است. درست است که ما با جامعهٔ فرهنگی ایرانی سر و کارداریم ولی این دلیلی بر انکار خشونت علیه کودکان و سالمندان نیست و این نوع معضلها نیز در جامعه وجود دارد. علت این امر در این واقعیت است که وظایف جا به جا شده و کارکرد خانواده به نهاد آموزش و پرورش منتقل شده است. دولت و نظام سیاسی مسبب تداخل در وظایف و کارکردها هستند. ظهور دولتی خانواده در ساحت انتظارات عمل میکند؛ در این مداخلهگری سطح انتظارات از یکدیگر تغییر یافته و رابطهٔ نسلها ناموزون شده است.
نویسندهٔ کتاب «جامعهشناسی خانواده ایرانی» تصریح کرد: اختلالها در روابط اجتماعی تنها محصول نوگرایی (مدرنیسم) نیست و بخشی از آن به خود ما نیز برمی گردد. در سطح قوانین دولت ملاحظه میکنیم که یکی از کارکردهای مجلس شورای اسلامی و قوهٔ قضاییه در زمینهٔ قوانین مربوط به خانواده است و الزامهایی در زمینهٔ روابط درونی در خانواده ایجاد میشود. بهتر است در وهلهٔ نخست مقولهٔ حقوق و مالکیت در روابط زن و مرد در خانواده تعریف شود تا بسیاری از نابسامانیهای جامعه حل شود. در سطح سیاست گذاری، نظام سیاسی خانواده را به شدت کانونی کرده است؛ به این معنی که با قایل شدن جایگاه بسیار مهم برای خانواده، الزاما آن را مشمول دخالت دولتی در هر زمینه یی اعم از ازدواج و طلاق و فرزندآوری و مرگ دانسته است.
به گفتهٔ این جامعهشناس، بحث تازهٔ «مهندسی فرهنگی خانواده» و ارایهٔ الگویی برای خانواده خود نشان دهنده این است که خانواده به عنوان پدیده یی تاریخی، از الگوی خاصی برخوردار است و تنها باید برای حل اختلالها و نابسامانیهای آن اهتمام ورزید و در این راستا مهندسی کرد؛ بنابراین دولت با مداخلههای همه جانبهٔ خود قصد دارد خانواده را تبدیل به چیزی شبیه نظام سیاسی و ابزاری در خدمت آن کند.
این عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران با اشاره به اینکه خانواده با چالشهای بنیادینی روبرو است، تصریح کرد: به عنوان مثال جهت گیریهای سریالها در تلویزیون به عنوان رسانهٔ ملی گرایش به سمت خانواده گسترده است در حالی که بخشی از خانوادههای ایرانی و مخاطبان این سریالها خانوادههای هسته یی با شکلهای غیر سنتی هستند. با این وصف، نظام سیاسی به دنبال تقویت خود و حل نابسامانیهای جامعهٔ ضعیف است ولی چیزی که در عمل اتفاق میافتد این است که یک جامعهٔ ضعیف دولتی ضعیف را نیز به دنبال خواهد داشت؛ دولتی که قصد دارد همه چیز را سامان دهد، فراموش میکند خود را سامان دهد؛ در نتیجه دولتی کردن خانواده به فروپاشی دولت میانجامد. از طرف دیگر فعال شدن ساحت اجتماعی دولت بخشی از نظام اجتماعی را تشکیل میدهد و دولت کنشگری تام و تمام خود را از دست میدهد.
آزاد ارمکی در ادامه افزود: در زمان حاضر با معضلی همچون طلاق روبرو هستیم؛ به مرور خواهیم دید که این معضل از مرحلهٔ فریاد و فغان و چالشهای مربوط به آن فراتر میرود و در آینده امری عادی میشود و حساسیتهای فرهنگی آن به عنوان یک آسیب اجتماعی از بین میرود. از سوی دیگر خانوادهها از مرحلهٔ توجه به فرزند گذشته و به این مرحله رسیدهاند که پدران و مادران بیشتر به خودشان توجه کنند؛ به عنوان مثال زمانی که از یک خانم متاهل دلیل بچه دار نشدنش را میپرسید پاسخ میدهد که هنوز تکلیف خود من مشخص نیست.
آزاد ارمکی در پاسخ به پرسش یکی از حاضران در نشست در زمینهٔ ارایهٔ تعریفی درست و جامع از دولتی شدن خانواده گفت: دولتی شدن خانواده نه به معنای همیاری است و نه به معنای مداخلهٔ دولت در خانواده. وقتی میگوییم خانواده دولتی شده، یعنی شبیه دولت شده، قدرت کنشگری و تصمیم سازی خود را از دست داده و کل رفتار و سیاستهای آن همانند دولت شده است. این بدین معنی است که خانواده باید دغدغههای دولت و حساسیتهای آن را داشته باشد و متعارض، مختلف و متقابل با او رفتار نکند.
استاد جامعهشناسی دانشگاه تهران در پایان سخنرانی خود گفت: راه حل متوقف ساختن دولتی شدن خانواده مطرح کردن، تبیین و عنوان کردن مساله است. راهکار اصلی در زمان حاضر بیان واقعیت است و با سیاست گذاری نمیتوان این روند را متوقف ساخت.
عالیه شکربیگی یکی دیگر از جامعهشناسان حاضر در نشست، در تکمیل صحبتهای آزاد ارمکی به تاکید «حسن روحانی» رییس جمهوری بر حل مسایل خانواده در نهاد ریاست جمهوری اشاره کرد و گفت: نمیتوان مسایل خانواده را در قالب سندهایی از قبیل سامان دهی ازدواج آسان حل کرد. راه برگشت به این واقعیت برقرار ساختن یک تعامل، دوستی و سرمایه اجتماعی بین ساختار عاملیت است؛ دولت باید نگاه حمایتی نسبت به خانواده داشته باشد و نباید سیاستهای آن تنها در چارچوب تصویب طرح و لایحه در مجلس یا مجمع تشخیص مصلحت نظام و دیگر ارکان قانونگذاری و اعلام آن به دادگاههای کشور در امور خانواده باشد. متاسفانه این مباحث راه به جایی نمیبرد و تنها راه بازیابی انسجام خانواده و تبدیل آن به محلی برای تولید فرهنگ، هویت، تعلیم و تربیت انسان و مفاهیم انسانی، افزایش دادن سرمایه اجتماعی است.
باقر ساروخانی یکی دیگر از استادان جامعهشناسی دانشگاه تهران نیز در پایان این نشست تاکید کرد: مداخلههای دولت باید دخالتهای علمی باشد نه دخالتهای سطحی و زود گذر؛ در واقع باید در زمینهٔ زمان و کیفیت اعمال این دخالتها دیدگاه راهبردی (استراتژیک) داشت. وظیفهٔ دولت فراهم آوردن امکانات زیست اجتماعی و تسهیل مناسبات اجتماعی است، نه تصمیم گیری در مورد آن. دولت تمامی وظایف از جمله ازدواج و طلاق و حتی ایجاد مسکن که زمانی به عهدهٔ خود خانوادهها بود را به دست گرفته است و تنها فرزند آوری به عهدهٔ خانوادهها است.
به گفتهٔ ساروخانی ازدواج و همسرگزینی بحثی خصوصی است و اجتماعی کردن مناسک و مراسم آن (به عنوان مثال مطرح کردن بحث ازدواج دانشجویی) و بیرون آوردن آن از دست خانواده باعث میشود که دیگر قوام، استحکام و تداوم خانواده در ازدواج نباشد و این ازدواج نمیتواند هویت خانواده را بازتولید کند. دولت باید زمینهٔ فعالیت خانواده را فراهم کند ولی این کار را انجام نمیدهد، بلکه به علت برخورداری از منابع مالی و مشروعیت در این زمینه بازیگری میکند. (کائنات)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع رسانی بازنشر میشود.
جام جم سرا: روستای کوچک محل سکونت آنها در فاصله 20کیلومتری شهر دهدشت در شهرستان کهگیلویه، 200کیلومتری یاسوج، مرکز استان کهکیلویهوبویراحمد و هزارو11کیلومتری تهران واقع است.
ورودی تا میدان مرکزی روستا آسفالت است و کوچهها هم جدولکشی شدهاند، اما درست از آنجا که راننده فرمان خودرو را میچرخاند به کوچهای در سمت چپ روستا، وارد کوچهای خاکی و سنگلاخ میشود. چندمتر جلوتر در جایی که پستیوبلندیهای کوچه از همهجا بیشتر است ترمز میگیرد. اینجا درست روبهروی در خانه آقای سرتیپ مارژ است؛ مردی که دوسال پیش همسرش را از دست داده و هماکنون با شش فرزند و عروسش که چهارنفر از آنان معلولند، در این خانه زندگی میکند.
حدود صدمتر آنسوتر هم از جایی که وضع به همین منوال است باید گذشت تا به خانه آقای معززیانیخواه رسید؛ خانوادهای با سه دختر که هم از معلولیت رنج میبرند و هم دچار عقبماندگی ذهنی هستند.
دیوارهای خانه مارژ از جنس بلوکهای بدون ملاط است و حیاط هم خاکی است، تنها در قسمتهایی از آن شن درشت ریخته شده، در انتهای سمت راست حیاط ورودی قسمت مسکونی با دری فلزی بالای دو پله سیمانی قرار گرفته؛ خانهای که دو اتاق و یک آشپزخانه دارد. اتاق بزرگ در اختیار پسر بزرگ خانواده که تازه داماد شده است قرار دارد و در اتاق کوچکتر چهار خواهر و برادر معلول در دو سوی پدر پیرشان به ردیف نشستهاند.
زیبا، زیور، نرگس و لهراسب که در خانه سردار صدایش میکنند-کوچکترینشان لهراسب 23ساله و بزرگترین زیبا 28ساله - چهار فرزند معلول این خانواده هستند. هر چهارنفر در بدو تولد سالم به دنیا آمدند اما هرکدام در یک دوره سنی، بین هشت تا 12سالگی اولین علایم معلولیت سراغشان آمده. خودشان میگویند ابتدا پاشنه پاهایشان از زمین فاصله گرفت و بعد رفتهرفته زمینگیر شدند، پیش از آن همه سالم بودند و مثل همه بچههای روستا با پای خودشان مدرسه میرفتند و درس و مشق خوبی داشتند. اما معلولیت که آمد همه خانهنشین شدند و ناتوان از ادامه درس و مدرسه.
سرتیپ مارژ پدر خانواده که کشاورز است و خود هم اخیرا به دلیل عارضه ساییدگی زانو خانهنشین شده میگوید: «یکی از دخترها را که زودتر از بقیه دچار مشکل شد به شیراز و نزد یک پزشک متخصص بردم، اولین چیزی که از من پرسید درباره نسبت خانوادگی خودم و همسرم بود. وقتی برایش توضیح دادم هم دخترخاله پسرخاله هستیم و هم عموزاده، فقط گفت کارت تمام است! گفت هیچ راهی ندارد.»
همانطور شد که دکتر متخصص گفت، هرچهار فرزند سرتیپ، آرامآرام استخوانهایشان تحلیل رفت و زمینگیر شدند، مادر خانواده تا دوسال قبل زنده بود و به قول خودشان مثل پروانهای گرد شمع بچهها میچرخید، اما یکروز صبح که مادر شب قبلش مثل همیشه کنار بچهها خوابیده بود از خواب بیدار نشد و برای همیشه شوهر و فرزندانش را ترک کرد.
نرگس میگوید: مادر که رفت اندک شوق و ذوقی که برای زندگی داشتیم هم با او رفت، تا بود به اصرار و تشویق او ما دخترها فعال بودیم، نقاشی و گلدوزی میکردیم، نهفقط برای خودمان بلکه برای اهالی روستا هم. اما بعد از مادر میلمان به این کار از بین رفت.
نرگس ادامه میدهد، مراسم تشییع جنازه مادر آخرینباری بود که ما از این خانه بیرون رفتیم، نه قبل از آن و نه بعد از آن هیچوقت فرصت نشد و نتوانستیم و نخواستیم که بیرون را ببینیم، البته این منهای وضعیت برادرمان لهراسب است که دوستانش او را با ویلچر برای چرخاندن بیرون میبرند. بعد از فوت مادر خانواده مارژ، زن جوانی در همسایگی آنها با هدف کار خیر مسوولیت وکالت و پیگیری کارهایشان را برعهده گرفته و کارهای بهزیستی و دارو و درمانشان را انجام میدهد.
تا قبل از اینکه هفته قبل خبرنگار ایرنا از وضعیت این خانوادهها گزارشی بنویسد آنها فقط یک ویلچر ساده داشتند، اما دوروز پس از انتشار گزارش مسوولان بهزیستی به این خانواده سر زدند و دو ویلچر دیگر برای آنها بردند. فرد خیری هم از شهر همسایه با خواندن آن گزارش، دو ویلچر دیگر به آنها اهدا کرد، اما حسین خدمتی، خبرنگار ایرنا میگوید برای همین گزارش با عتاب و تندی مسوولان بهزیستی شهرستان مواجه شده است.
سال 84 اداره بهزیستی استان کهگیلویهوبویراحمد برای این خانواده در همین محل زندگیشان خانهای ساخت با دو اتاق. سرویس بهداشتی هم در آنسوی حیاط بود، بچهها برای رسیدن به سرویس باید روی دستهایشان در سرما و گرما خودشان را روی زمین میکشیدند تا به آن برسند. سال گذشته با بودجهای جدید قسمت جدیدی برای خانه ساخته شد شامل یک سرویس بهداشتی نزدیک اتاقها و آشپزخانه. اما عیبوایرادهای ساختمان خانه که کار رفتوآمد را برای این چهارنفر سخت میکند همچنان به قوت خود باقی است؛ حیاط خاکی و شنی، پلههای ورودی، سرویس بهداشتی غیراستاندارد و کمبود اتاق. در یکی از اتاقهای خانه که عروس و داماد خانواده ساکن هستند، اتاق کوچک دیگر سهم زیبا، زیور، نرگس و لهراسب است و شبانهروزشان را آنجا میگذرانند، پدر هم شبها در راهرو کنار آشپزخانه میخوابد؛ آشپزخانهای که با راهرویی بدون در به فضای باز حیاط ختم میشود.
با اینهمه، زیبا و نرگس و زیور میگویند از مسوولان جدید اداره بهزیستی شهرستان راضی هستند، چون برخلاف مسوولان قبلی به آنها سر میزنند. اما خودشان این را هم میگویند که در همه این سالها که در بهزیستی پرونده دارند هیچگاه مددکاری برای رسیدگی به وضعیتشان یا دادن مشورت به سراغشان نیامده.
مقرری ماهانه آنها از بهزیستی بهصورت ماهانه به ازای هرنفر 53هزارتومان است. اما میگویند از بقیه خدمات و کمکهای دیگر خبری نیست. حتی به گفته آنها گاهی هزینه دارو و درمانشان با عناوینی دیگر- مثلا کمکهزینه بهسازی منزل- به آنها بازگردانده میشود.
در خانواده معززیانیخواه وضعیت کمی متفاوت است، سهدختر خانواده سمنبر، معصومه و حکیمه که بین 20 تا 30 سال سن دارند، هم معلول هستند و هم از عقبماندگی ذهنی رنج میبرند. مادرشان فعال است و دایم حواسش به دخترهاست. یکی از دخترها میتواند راه برود اما دونفر دیگر با حالت چهاردستوپا راه میروند.
بهزیستی برای آنها هم خانهای ساخته است، با دو اتاق و یک آشپزخانه، اما اینجا هم مشکل حیاط شنی و خاکی، سرویس بهداشتی، حمام غیراستاندارد و دور از اتاقها به قوت خود باقی است. زمین جلو خانه این خانواده هم سنگلاخ است و پر از پستیوبلندی. آنها در مجموع ماهانه از بهزیستی 159هزارتومان مقرری دریافت میکنند؛ مبلغی که مادرشان میگوید به هیچکجای مشکلات فرزندانش نمیرسد. مهمتر از ویلچر، بهسازی منازل است.
یک فیزیوتراپ و عضو تشکل مردمنهاد خیریه فعال برای کمک به معلولان در رابطه با نیازهای اولویتدار معلولان این خانوادهها میگوید: «تجویز نوع ویلچر بسته به نوع بیماری فرد معلول انجام میشود، اگر دستهای این افراد هنوز قدرت «عملکردی» داشته باشند، یعنی اینکه هنوز میتوانند از ویلچر عادی استفاده کنند، همین قضیه یکی از موارد تجویز ویلچر عادی و نه برقی است. همچنین گفتنی اینکه در خیلی از موارد، برای افراد معلول به عمد ویلچر عادی تجویز میشود، تا قدرت دستهای فرد حفظ شده یا بهبود پیدا کند. برای حل یا کمکردن مشکلات اینگونه افراد بهزیستی قطعا میتواند کمکهای بسیاری انجام دهد، خصوصا در مرحله بازدید از منزل و «مناسبسازی» آن. در موارد اینچنینی استاندارد جهانی بر این روال است که یک «تیم توانبخشی» از منزل بازدید کرده و با اولویتبندی اعلام میکند که چه تغییراتی ولو جزیی در محیط خانه نیاز است تا معلولان بتوانند حداکثر استقلال را در حدی که از پس نیازهای اولیه خود، مثل استحمام و تغذیه، بدون کمترین کمک دیگران بربیایند داشته باشند. بعد از آن برای اجرای این طرحها از مهندسان مرتبط با بهزیستی کمک گرفته میشود. باتوجه به اینکه به نظر میرسد افراد مبتلا به بیماری ژنتیکی نورولوژیکال با سیر پیشرونده هستند. در این شرایط، مهمتر از ویلچر این است که با توجه به نوع بیماری، مهمترین اقدام، تشخیص اولویتها برای حفظ و بهبود کیفیت زندگی این افراد است.»
قول میدهم مشکلات بهسازی منزل معلولان حل شود
فضلالله اتابک، مدیرکل بهزیستی استان کهگیلویهوبویراحمد توضیح میدهد: «بهزیستی پیش از این برای یکی از این خانوادهها خانهای ساخته بود، اما کامل نبود که سال گذشته کامل شد و سرویس بهداشتی و قسمتی دیگر به آن اضافه شد که در هفته بهزیستی توسط فرماندار و برخی دیگر از مسوولان شهرستان افتتاح شد. من در جریان مشکلات این معلولان هستم، آنها از ما توقع تامین ویلچر برقی دارند، در حالی که ما برای تهیه ویلچر برقی حتی برای معلولان مرکز استان هم مشکل داریم، در همین روزهای اخیر طرحی از سوی سازمان بهزیستی کشور تصویب شده و نامهاش به دست ما رسیده است که بر اساس آن میتوانیم بخش زیادی از مشکلات این خانوادهها را حل کنیم، این طرح با عنوان طرح مراقبتی برای خانوادههایی است که دو، سه یا چهار معلول دارند و بر اساس آن برای رسیدگی در خانه به افراد معلول اقداماتی انجام میشود، پیش از این مقرری ماهانه هر معلول طبق مصوبه مجلس 53هزارتومان به ازای هر معلول بود اما بر اساس طرح جدید این مبلغ به بیشتر از 150هزارتومان افزایش پیدا میکند».
او اضافه میکند: «ما قبول داریم که مبلغ 53هزارتومان برای مراقبت از افراد معلول واقعا ناچیز است اما مصوب مجلس است و تغییر آن در حوزه اختیارات ما نیست. درباره عدم پرداخت هزینههای درمانی نیز باید بگویم طبق قانون هر مقدار هزینهای که آنها بپردازند تا سقف چهارمیلیونتومان به صورت کامل به آنها برگردانده میشود، بیشتر از این هم به سازمان بهزیستی کشور ارسال میشود و مراحل اداری خاص خود را دارد. ما قصور و کمکاریهای قبلی درباره این خانوادهها را کتمان نمیکنیم اما در دولت جدید مسوولان بهزیستی مرتبط به این خانوادهها سرکشی میکنند، درباره بهسازی منزل مسکونی این خانوادهها من شخصا قول میدهم موضوع را پیگیری کنم و برای ساخت رمپ و حل مشکلات و نیازهای جزیی که در خانه و حیاط این افراد لازم است اقدام لازم از طرف بهزیستی صورت گیرد.»
6 ماه است روستا بلاتکلیف است
اسماعیل فخرایی، دهیار روستای بیمنجگان نیز در این رابطه می گوید: «زمانی که طرح هادی روستا اجرا میشد قرار شد فقط خیابان اصلی آسفالت شود و کوچهها آسفالت نشود، بودجه روستا هم کم است البته، بر اساس اطلاعی که من دارم بودجه ماهانه دهیاری روستای ما بهصورت ماهانه دومیلیونتومان است، البته طبق شنیدههای من اعتبار جدید برای بهسازی کوچههای روستا رسیده است، در برخی روستاهای اطراف هم این کار انجام شده فقط در روستای ما انجام نشده است که به دلیل تغییر و تحول بلاتکلیف مانده است. حدود ششماه است که اعضای شورا من را بهعنوان دهیار جدید انتخاب کردهاند اما دهیار قدیم روستا هنوز کنار نرفته و حسابهای مالی، مهر و دیگر متعلقات دهیاری را تحویل نداده است. در این شرایط نه من بهعنوان دهیار جدید امکان خرج بودجه برای روستا را دارم و نه دهیار قبلی، به همین دلیل در این مدت روستا بلاتکلیف مانده است. چندروز پیش با بخشدار کهگیلویه دیدار کردم و قول پیگیری داده است، اعضای شورا هم پیگیر موضوع شدهاند اما هنوز کاری نشده. خانواده معلولان ساکن روستا را میشناسم و از مشکلاتشان خبر دارم، مردم روستا و بهزیستی در مواردی به آنها کمک میکنند. اما به دلیل ناهمواری جاده و جلو خانههایشان مشکل اصلیشان تردد در روستاست که به نظر من اگر مسوولان اعتبار لازم را بپردازند این مشکل بهراحتی قابل حل است. مردم روستا هم همکاری میکنند، اگر اعتبار باشد.»(شرق)
جام جم سرا: به گفته بهمن بهمنی، این دورهها یک چرخه زندگی را در برمیگیرد. به عنوان مثال، این دورههای آموزشی شامل مسائل ازدواج، فرزندپروری، نوهپروری و ارتباط سازنده با عروس و داماد و زندگی در دوران سالمندی و ارتباط با سالمند میشود .
بهمنی در ادامه در مورد اهداف شکلگیری مدارس خانواده، عنوان کرد: مدارس خانواده تلاش میکند تا همه اعضای خانواده آموزشهایی را در راستای زندگی بهتر و قوام زندگی در قالب محتواهای سازمانیافته دریافت کنند که از جمله آنها میتوان به فرزندپروری، ازدواج، ارتباط با والدین و مرحله سالمندی اشاره کرد.
با وجود آنکه تا به حال اطلاعات مشخصی درباره نحوه فعالیت این مدارس و شرایط ثبتنام در آنها اعلام نشده است، اخبار منتشر شده حاکی از آن است که این مدارس دولتی نخواهند بود و زیر نظر فرهیختگان و صاحبنظران تحت خانواده اداره میشود. علاوه بر این، قرار است از نخبهها و متخصصان با تجربهای که سالهاست در جامعه در زمینه آموزش و تعالی خانواده و ترویج فرهنگ سالم ازدواج کار میکنند، دعوت شود تا هسته مرکزی مدارس خانواده را تشکیل دهند.
چالشهای پیش روی آموزش مهارتهای زندگی
بهطور حتم، موضوع کنترل و کاهش آسیبهای اجتماعی و روانی یکی از مهم ترین دغدغه تمامی کشورها به شمار میرود. بر همین اساس نیز ایجاد زیرساختهای لازم برای آموزش به مردم و اطلاع رسانی درباره شیوه صحیح زندگی یکی از اولویتهای مسئولان اجتماعی است. در ایران نیز طی سالهای اخیر برگزاری دورههای مشاوره و آموزش شیوههای زندگی به منظور آموزش مردم و کاهش آسیبهای اجتماعی چون طلاق، پرخاشگری و... بارها از سوی مسئولان اجتماعی مورد توجه و تاکید قرار گرفته است و بسیاری از مراکز در این زمینه فعالیت میکنند.
فعالیت مراکز مشاوره و برگزاری کلاسهای آموزشی مهارتهای زندگی در کشور در حالی است که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان وجود مراکز مشاوره روانشناسی به دلیل عدم حمایت کافی نهادهای دولتی و هزینه بالای مشاوره آن چنان که انتظار میرفت از سوی شهروندان مورد استقبال قرار نگرفت. علاوه بر این، مشکلات اجتماعی و روانی هر فرد بهطور حتم با مشکلات و گاه رفتارهای سایر اعضای جامعه در همتنیده شده است. از این رو، جلسات مشاورهای که اغلب به شکل فردی و بدون توجه به شرایط سایر اعضای خانواده، مشکلات روانی افراد را مورد بررسی قرار میدهد نمیتواند آن چنان که باید تاثیرگذار باشد.
جهش نگران کننده اختلالات روانی
در سالهای اخیر، موضوع کاهش آسیبهای اجتماعی و روانی به یکی از اولویتها و دغدغههای اصلی مسئولان اجتماعی کشور تبدیل شده است. آمار نگران کننده میزان طلاق در کشور، بالارفتن سن ازدواج، افزایش میزان خشونت و آسیبهای اجتماعی حاصل از آن به همراه نرخ بالای اختلالات روانی در کشور توجه بسیاری از کارشناسان را به خود جلب کرده است.
طبق آخرین آمار موجود که در اسفند ماه سال گذشته از سوی احمد جلیلی، رئیس انجمن علمی روانپزشکان اعلام شد آمار بیماران روانی در ایران به 25 درصد رسیده است.
پیش از او رضا میرسپاسی، رئیس انجمن علمی روانپزشکان ایران، گفته بود که اختلالات روانی در ایران رتبه بالایی از بار بیماریها را در بردارد. او از حدود ۲۰ تا ۲۳ درصد افراد بزرگسال (۱۵ تا ۶۴ سال) مبتلا به بیماری روانی یاد کرده بود.
همچنین، علیاکبر سیاری، معاون پیشین بهداشتی وزارت بهداشت در خرداد ماه سال گذشته اعلام کرد: بیماریهای روانی در سال ۱۳۸۰ معادل ۲۱ درصد بوده که این روند در سال ۱۳۸۷ به ۳۴ درصد افزایش یافته است.
بهطور حتم، افزایش بار آسیبهای اجتماعی و روانی موجود، لزوم توجه مسئولان و ارائه آموزش های لازم برای شیوه صحیح زندگی را میطلبد. اما آنچه در این میان نیاز به بررسی دارد این نکته است که در راه اندازی و شکل گیری برنامههای دولت در راستای کاهش آسیبهای روانی و اجتماعی تا چه اندازه کیفیت خدماتی که ارائه میشود، مورد توجه قرار میگیرد. ضمن اینکه بررسی موفقیت آمیز بودن طرح های پیشین در این مورد ضروری است.
یک روانشناس با اشاره به اجرای طرحها و برنامههای مشاورهای که در سالهای اخیر اجرا شده است، میگوید: شکی در این نیست که راه اندازی و تقویت مراکز مشاوره در ذات خود میتواند بسیار مفید باشد. اما بر اساس تجربه شخصی خودم نسبت به عملیاتی شدن این طرحها تردید دارم.
آموزش مهارتهای زندگی و انتخاب راههای ساده
امیر هوشنگ مهریار در ادامه تصریح میکند: به عقیده من، برای ارائه آموزش مهارتهای زندگی نیاز به این نیست که مدارسی را تحت عنوان مدارس خانواده راهاندازی کنیم. چرا که آموزشها را میتوان از طریق رسانههای جمعی که مخاطبان زیادی دارند یا در مدارس به مردم ارائه داد.
او همچنین خاطر نشان میکند: در بحث مهارتهای زندگی من بر این باورم که اول باید تعریف خود از مهارتهای زندگی را مشخص کنیم. واقعیت این است که من مطمئن نیستم آموزشهایی که ما به عنوان مهارتهای زندگی به افراد ارائه میدهیم تا چه اندازه با فرهنگ جامعه و نگاه مردم قرابت دارد. در مرحله بعد، با روشهایی بسیار کم هزینهتر و البته کاراتر میتوان گروههای هدف را شناسایی کرد و منابع را صرف افرادی کرد که به معنای واقعی نیاز به آموزش و مشاوره دارند. بر همین اساس، من امیدی به اجرای موفقیتآمیز طرحهایی تا این اندازه کلان ندارم.
عبدالرضا مصری، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس نیز در پاسخ به سوالی درباره لزوم راه اندازی مدارس خانواده در کشور، عنوان میکند: آنچه مسلم است در کشور ما موازیکاری مرسوم است. یعنی مسئولان فکر میکنند برای آن که مشکلی را حل کنند باید کار جدیدی کنند یا تشکیلاتی راه بیندازند. در صورتی که در بسیاری از موارد میتوان از ظرفیتهای موجود استفاده کرد.
او در ادامه عنوان میکند: اگر نگاه ما این است که آموزش مهارتهای زندگی اصل مهمی است، میتوانیم از طریق رسانهها یا اختصاص دادن چندین زنگ در مدرسه به عنوان زنگ مهارتهای زندگی زمینه لازم برای حضور خانواده را فراهم کنیم. به اعتقاد من، تحت این شرایط نتیجه بهتری نصیب جامعه و شهروندان می شود.(آرمان)
جام جم سرا: اعتیاد، حرمتها، عشقها و حریمها را نابود میکند و امیدها را به یاس میکشاند و آرزوها را دود میکند. زیر بار اعتیاد، استخوان میترکد و طاقتها تمام میشود و خشونت زبانه میکشد و آن وقت خانواده از هم میپاشد که اگر هم نپاشد جوی مسموم در آن حاکم میشود که کلافهکننده است.
برای همین است که سالها پیش وقتی روشهای درمان اعتیاد و برنامههای درمانی در کشورها نوشته میشد خانواده درمانی نیز مورد توجه قرار گرفت تا خانوادهای که عضوی از آن معتاد میشود، محکوم به فنا نباشد و بتواند با توسل به برخی مهارتها و بهره گرفتن از خدمات آموزشی و مداخلات درمانی هم روی پایش بایستد و هم به معتادش کمک کند تا در چرخه درمان قرار بگیرد و رو به سوی سلامت حرکت کند.
خانواده درمانی یا خانواده تراپی حرفش این است که خانواده افراد معتاد نیز درست مثل خود معتادان به درمان نیاز دارند، بهطوری که به گفته علی فرهودیان، رئیس مرکز تحقیقات سوءمصرف مواد در همه مراحل مصرف و درمان، از قبل از اولین مصرف گرفته تا در حین مصرف و درطول دوره درمان و بازتوانی به آموزش و حمایت و درمان نیاز دارد.
این کارشناس درمان اعتیاد به جامجم میگوید: درمان خانواده معتادان که طیف وسیعی از خدمات را شامل میشود هم برای خانوادههایی که از قبل دچار آسیب بودهاند و شاکله آسیب دیده آنها به اعتیاد یکی از اعضای آنها منجر شده به درمان نیاز دارند و هم خانوادههایی که چارچوبی سالم داشته و بعد از اعتیاد یکی از اعضا دچار آسیب و اختلال شدهاند.
عباس دیلمیزاده، مدیرعامل جمعیت تولد دوباره نیز در تائید گفتههای فرهودیان به جامجم میگوید: هماکنون در دنیا درمان خانواده آنچنان اولویت دارد که حتی گفته میشود خانواده باید قبل از فرد معتاد در برنامههای درمانی شرکت کند، چون یک خانواده درمان شده و آموزش دیده از یک سو ورود فرد معتاد به چرخه درمان را تسهیل میکند و از سوی دیگر انگیزههای او برای پاک شدن را بالا میبرد. او حتی میگوید: در برخی برنامهها و مداخلات درمانی، گروههای همیاری تشکیل میشود که در قالب برنامههایی ادامه دار، خانواده و عضو درمان شدهاش را سالها پس از خلاصی از اعتیاد نیز تحت پوشش برنامههای حمایتی و آموزشی قرار میدهد.
دیلمیزاده میگوید که در کشور ما تاکنون به درمان خانواده کم توجهی شده و این درمان ضعیف تا آنجا پیش رفته که علی فرهودیان، رئیس مرکز تحقیقات سوءمصرف مواد به جامجم میگوید: برخی خانوادهها آنقدر نسبت به بیماری اعتیاد و راههای مواجهه با آن ناآگاه هستند که باعث میشوند فرد معتاد به سمت مواد سنگینتری حرکت کند و تمایلش برای ورود به چرخه درمان را از دست بدهد.
به گفته کارشناسان، خانوادههایی که این چنین میکنند همانهایی هستند که به حمایتهای ناسالم از عضو بیمار خود میپردازند، خانوادههایی که فکر میکنند به صلاح عزیز خود رفتارمی کنند، ولی چون قاعده حمایت را بلد نیستند، به تشدید چالش اعتیاد در خانواده خود کمک میکنند.
یکی از این رفتارهای غلط همانی است که فرهودیان به آن اشاره میکند یعنی کنترلهای سخت و بی منطق که خانوادهها به آن متوسل میشوند تا به ظاهر از فرد معتاد محافظت کنند، ولی در واقع کاری میکنند تا او بدبین شده، زیر فشار باشد و مضطرب شود و در نهایت بیشتر در اعتیاد غرق شود. سوی دیگر این رفتارهای غلط نیز طرد کردن عضو معتاد خانواده است که دیلمیزاده میگوید: وقتی خانوادهها اطلاعات کافی راجع به اعتیاد و مشکلات ناشی از آن نداشته باشند، با یک نگاه انگزا به فرد معتاد نگاه میکنند و در نتیجه یا او را از خود میرانند یا به اجبار و با توسل به روشهای خشن او را وادار به ترک میکنند.
بدتر از این روایتی است که رئیس مرکز تحقیقات سوءمصرف مواد تشریح میکند و توضیح میدهد که گاهی اوقات یک عضو خانواده از اعتیاد عضو دیگر سود میبرد و همین باعث میشود تا او به تشدید اعتیاد در او کمک کند مثل زنی که از آزارهای همسر مستبد خود خسته شده و اعتیاد شوهر را راهی میداند برای اطاعت او و کم شدن آزارهایش.
علی فرهودیان معتقد است: وقتی کار به این جا میرسد، آموزش کمترین مداخلهای است که باید برای این قبیل خانوادهها داشت، چون نیاز اصلی چنین خانوادههایی مداخلات درمانی شدید است تا درست مثل معتادی که در چرخه درمان قرار میگیرد خانوادهها نیز در مسیر درمانهای جدی قرار بگیرند.
دیلمیزاده معتقد است: برای درمان خانوادههای درگیر در معضل اعتیاد فقط ارائه آموزش به آنها کافی نیست، چون تا آموزش به رفتار تبدیل شود زمانی طولانی نیاز دارد و ممکن است حتی این آموزشها به رفتار نیز مبدل نشود. البته مدیرعامل جمعیت تولد دوباره به لزوم ارائه آموزش به خانوادهها و بالابردن اطلاعات تاکید دارد؛ آموزشهایی از نظر او با این مضمون که چگونه باید با بیمارم کنار بیایم و کنار او زندگی کنم، اگر او تحت درمان با نگهدارنده است با چه مشکلاتی روبهروخواهد شد، مشکلات درمان بستری چیست، بعد از سمزدایی باید چه کنم و در سطوح بالاتر آموزش این که بداند چه حمایتهایی از فرد معتاد و بیمار در حال ترک درست است و چه حمایتهایی غلط.
علی فرهودیان با تائید این آموزشها تشریح میکند که حمایتهای درست و غلط از معتاد کدام است. به گفته او هر اقدامی که به فرد معتاد کمک کند تا به جایگاه اجتماعیاش ـ جایگاه شغلی، تحصیلی و خانوادگی ـ بازگردد، حمایت درست است و هر اقدامی که با هدف فلج کردن او انجام شود، حمایت غلط است مثل وقتی که خانواده از ترس تشدید اعتیاد یا بازگشت عضو درمان شده خود به سمت موادمخدر او را در خانه تحت نظر میگیرد و باعث میشود فرد توانمندیهای اجتماعیاش را از دست بدهد.
فنون مذاکره با افراد معتاد
اعتیاد را بیعلت بلای خانمانسوز ندانستهاند. تبعات مصرف مواد مخدر و انواع روانگردانها که نوعی بیقیدی و خودخواهی با چاشنی عصبانیت و کم طاقتی میآورد، سنگین است و با طبع خانواده که اساسش بر صداقت و محبت و توجه به یکدیگر است، سازگار نیست. به همین علت وقتی عضوی از خانواده معتاد میشود این کانون کوچک به لرزه میافتد و آسیبپذیر میشود. اما به هر حال اعتیاد بلایی است که ممکن است در هر خانهای نفوذ کرده و هر خانوادهای را از هر قشری درگیر کند. پس چون خطر در کمین است باید راههای مقابله با آن را دانست مثل شیوههای برخورد صحیح با این افراد را.
کارشناسان میگویند برقراری ارتباط با فرد معتاد فقط با دانستن راههای درست ممکن است، مثل بازخورد دادن به او به جای نصیحت کردن. در واقع در برخورد با فرد معتاد باید به جای التماس کردن، گریستن، رشوه دادن، بداخلاقی و قهر کردن با او صادقانه و شفاف سخن گفت و توضیح داد اعتیادش باعث بروز مشکل در زندگی خانوادگی شده، البته با رعایت این نکته ظریف که لحنمان همراه با تحقیر و توهین نباشد چون در این صورت او واکنش منفی نشان خواهد داد. پس نصیحت کردن فرد معتاد ممنوع است و به جای نصیحت باید او را از تبعات اعتیادش باخبر کرد.
بدزبانی و ناسزاگویی نیزبرخوردهایی غلط در برخورد با معتادان است چون آنها را جریتر کرده یا از خانواده دور میکند. به زبان آوردن جملات ناامیدکنندهای مثل این که تو هیچوقت پاک نخواهی شد نیز قدغن است چون روزنههای امیدواری برای ترک را در او از بین میبرد. وقتی معتاد نشئه است نیز نباید با او حرف زد چون نشئگی، دیواری است بین معتاد و فرد گوینده که همه تلاشها را بر باد میدهد.
اینها البته همه مهارتهایی نیست که خانوادهها در مواجهه بایک عضو معتاد باید بیاموزند، با این که همین اندک نیز نشان میدهد خانوادههای آسیبدیده از اعتیاد تا چه اندازه به آموزش و مداخلات درمانی نیاز دارند و اگر خللی در این حمایتها رخ دهد آنها تا چه حد در مقابل معضل اعتیاد تنها و شکننده خواهند بود.
مریم خباز / گروه جامعه