مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

ریشه دواندن خشونت در جامعه چرا؟

جام جم سرا: داغ مرگ محسن خشخاشی هنوز تازه بود که این بار از زاهدان خبر رسید که معلمی با شیلنگ گاز به جان دانش‌آموز 9 ساله‌اش افتاده و او را به حدی کتک زده که رگ دستش پاره شده و دست به عفونتی شدید افتاده است، خبری دیگر که آه از نهادمان بلند کرد که‌ بپرسیم چرا خشونت این‌قدر عجیب در جامعه ریشه دوانده است.

نیازی نیست حتما مرگی اتفاق بیفتد یا معلولیتی حادث شود تا بدانیم خشونت چه سایه به سایه با ما حرکت می‌کند، چون حتی در عادی‌ترین روابط مان مثل وقتی در صف اتوبوس ایستاده ایم، در مترو برای یافتن جایی برای پاهای بلاتکلیفمان تلاش می‌کنیم، به خرید می‌رویم یا مشغول هر کار دیگر در قالب یک شهروند ظاهر می‌شویم، خشونت با ماست. خیلی از ما خود ِ خشونت هستیم، خیلی دیگرمان نیز قربانی خشونت و اینها یعنی باید تدبیری برای کنترل خشم اندیشید.

آمارهای سازمان پزشکی قانونی یک مدرک مستدل برای اثبات ریشه دوانی خشونت در جامعه است، آماری از زبان مدیر پزشکی قانونی استان تهران که نشان می‌دهد در شش ماه نخست امسال بیش از 60 هزار نفر به دلیل نزاع به پزشکی قانونی آمده‌اند و با این تعداد مراجعه، آمارهای سال 92 را به میزان 2.5 درصد رشد داده‌اند.

این وضع پایتخت، شامل حال بقیه کشور هم می‌شود، طوری که آمارهای کشوری پزشکی قانونی از مراجعه بیش از 285 هزار فرد دست به یقه شده در پنج ماه نخست امسال به مراکز پزشکی قانونی کشور حکایت دارد.

سازمان پزشکی قانونی بتازگی اعلام کرده که در 10 سال گذشته به‌طور متوسط هر سال 598 هزار و 374 پرونده نزاع به پزشکی قانونی ارجاع شده که رقم فاجعه‌باری است. این ارقام گویای این حقیقت است که چند برابر این آمار، خشونت‌گران و خشونت دیدگانی هستند که به مراکز پزشکی قانونی مراجعه نمی‌کنند، ولی در ترویج خشونت نقش دارند.

پس اگر دو فرد خشن، یکی در قالب دانش‌آموز و یکی در جایگاه معلم خبرساز می‌شود، به این معنی است که خشونت به مدرسه هم رسیده و این بیماری مسری که نامش خشونت است، همه نقش‌های اجتماعی را مبتلا کرده است.

دقت کرده‌اید خیلی از ما دو سه دقیقه بعد از آغاز یک بحث، مثل بشکه باروت می‌شویم و حالت انفجاری پیدا می‌کنیم؟ دقت کرده‌اید بر سر موضوعات کوچک که می‌شود با خنده یا دست‌کم با سکوت تمامش کرد چه سختگیرانه حالت تدافعی می‌گیریم و به برخوردهای خشن متوسل می‌شویم ؟ پاسخ اگر بله است دلیلش این است که برای اکثر قریب به اتفاق ما خشونت نخستین راه برای مقابله با ناکامی‌ها و فرار از موقعیت‌های ناخوشایند است.

این خشونت هم حتما به شکل نزاع و کتک کاری و چاقو کشیدن و زخمی کردن همدیگرنیست، بلکه می‌تواند نیش زبانی باشد که از دهان ما بیرون می‌زند و فضایی خشونت بار را می‌سازد.

اینها همه مصادیقی از خشونت است که حسن موسوی‌چلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی در گفت‌وگو با ما به آن اشاره می‌کند و می‌گوید: خشونت‌های غیرکلامی و عاطفی حتی از خشونت‌های جسمی که در آمارها ثبت می‌شود، بیشتر است.

او این خشونت‌ها را به شرایط اقتصادی و اجتماعی کشور ربط می‌دهد که ناخواسته بر رفتار افراد اثر می‌گذارد و آنها را به جایی می‌رساند که برایشان فرقی ندارد دانش‌آموزند، معلمند یا در چه محیطی مشغول بروز رفتارهای خشن هستند.

موسوی‌چلک معتقد است، شاخص‌های جامعه ما در حوزه اختلالات روانی نامناسب است، یعنی درصد شیوع این اختلالات میان ما بالاست، همچنین آمار افسردگی‌ها رقم بالایی است و فشارهای متعددی به افراد در سنین مختلف وارد می‌شود و اینها در کنار این مشکل که بیشتر ما مهارت‌های مقابله با مشکلات را بلد نیستیم، سبب شده تا رفتارهای خشونت‌آمیزی از خود نشان دهیم.

در واقع او در یک جمله جامعه را خلاصه می‌کند، جامعه‌ای که با شاخص‌های سلامت فاصله دارد و در آن به هم احساس تعلق نمی‌کنند، مسئولیت‌پذیری‌شان مقابل یکدیگر ضعیف است، با حقوق خود آشنا نیستند و به حقوق هم احترام نمی‌گذارند و برنامه‌ای برای شاد بودن ندارند.

جامعه، احترام کم دارد

پس از دید رئیس انجمن مددکاران اجتماعی کشور، در موضوع خشونت، مردم در مظان اتهام هستند؛ مردمی که البته محیط زندگی‌شان در تبدیل آنها به آدم‌هایی خشن نقش دارد.

علی انتظاری، جامعه‌شناس البته برخلاف موسوی چلک، کمی از اتهام مردم می‌کاهد و در گفت‌وگو با جام جم ناهنجاری‌های اجتماعی را مسبب اصلی بروز خشونت می‌داند، چرا که معتقد است رفتارهای خشن ناشی از مشکلات اجتماعی است.

این جامعه‌شناس به بی‌حرمتی‌هایی که به مردم می‌شود اشاره می‌کند و می‌گوید، مثلا وقتی‌ خیابان‌ها خراب است، پیاده‌روها مسدود است، ترافیک شهر مدیریت نمی‌شود یا وقتی مردم به‌عنوان ارباب رجوع به ادارات و سازمان‌ها می‌روند و به آنها بی‌اعتنایی می‌شود، همه نشانه‌هایی از رواج بی‌حرمتی و از دست رفتن عزت نفس اجتماعی است. اینها همه از نظر او عاملی برای سرخوردگی و بروز خشونت است.

البته این جامعه‌شناس فقط این عامل را در خشن شدن رفتارهای اجتماعی موثر نمی‌داند که از نگاه او، وقتی میان توقعات مردم و امکانات اجتماعی فاصله معنادار وجود داشته باشد یا وقتی رسانه‌ها خشونت را ترویج می‌کنند یا این که هنوز رفتارهای اقتدارگرا به جای راه‌های دموکراتیک استفاده می‌شود، نمی‌توان از مردم توقع رفتارهای منطقی و دور از خشونت را داشت.

به باور انتظاری، نقص جامعه ما این است که مفاهمه اجتماعی را هنوز نیاموخته و زبان مردم ما در مراودات اجتماعی همچنان الکن است؛ نتیجه این الکن بودن این می‌شود که نمی‌توانیم با آدم‌های اطرافمان حرف بزنیم، بدون این که از خشونت استفاده کنیم. از دست رفتن تحمل و نقدناپذیر بودن هم از نگاه این جامعه‌شناس، محصول ضعف هنر نقادی در جامعه ماست که البته به باور او مسئول آموزش نقدپذیر بودن به آدم‌ها نظام آموزشی کشور است که تماما پایش را از این حوزه بیرون کشیده است.

موسوی‌چلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی نیز بر همین باور است و می‌گوید مشکل نظام آموزشی ما این است که از مددکاران اجتماعی و متخصصان رفتاری برای شناسایی و درمان افراد مشکل‌دار و نیز آموزش رفتارهای مطلوب اجتماعی استفاده نمی‌کند.

ولی وقتی خشونت به اندازه‌ای که در جامعه ما گسترده شده، همه‌گیر می‌شود، فقط نمی‌شود سیستم آموزشی را در آن مقصر دانست، بلکه انتقاد را ابتدا باید از خانواده‌ها شروع کرد که نقش اول را در تربیت انسان‌هایی با رفتارهای استاندارد دارند.

با این حال خانواده نیز فقط کم کار این ماجرا نیست، بلکه مجموعه کشور و دولت نیز برای کنترل خشونت و از بین بردن عواملی که باعث گرگرفتن خشونت در جامعه می‌شود، نقش دارند. دولتمردان موظفند رفاه اجتماعی را تقویت کنند که دیگر کسی به واسطه مشکلات اقتصادی و اجتماعی، احساسات منفی خود را بر سر دیگران تخلیه نکند، همچنین آنها باید ایجاد جامعه سالم را در دستور کار قرار دهند تا مثل امروز موسوی چلک نگوید که در هیچ‌کدام از برنامه‌های توسعه که تا به حال نوشته شده تشکیل جامعه سالم مدنظر نبوده است.

علاوه بر این، ایجاد بستر برای درمان خشم مثل کلینیک‌های کنترل خشم که مدت هاست تشکیل آن به مردم وعده داده شده، ولی فعلا از آنها خبری نیست نیز باید در دستور کار قرار بگیرد، تا لااقل مردمی که به علت وجود ناهنجاری‌های اجتماعی و اقتصادی گرفتار خشم می‌شوند، در این کلینیک‌ها بیاموزند که چطور از بشکه باروتی در حال انفجار به فردی منطقی که خودکنترلی دارد، تبدیل شوند.

راه‌های کنترل خشم

خشونت از عکس‌العمل‌های نامطلوب و پرهزینه‌ای محسوب می‌شود که ممکن است عواقب جبران ناپذیری داشته باشد. در واقع خشم یکی از هیجان‌های پیچیده انسان و واکنشی متداول نسبت به ناکامی و بدرفتاری است. با این وجود روان‌شناسان برای کنترل خشم و جلوگیری از ابراز خشونت توصیه‌هایی دارند:

خودآرام‌سازی: وقتی عصبانی هستیم، استفاده از مهارت‌های خودآرام‌سازی بسیار مفید و اثربخش است. حقیقت دارد که می‌گویند وقتی عصبانی هستیم، پیش از این که پاسخ بدهیم باید تا عدد ده بشماریم. این کار به ما فرصت می‌دهد بهترین راه حل را انتخاب کنیم.

ارزیابی اولیه منطقی: یک نقطه شروع خوب برای آموختن شیوه مقابله با خشم، تجزیه و تحلیل ارزیابی‌های اولیه خود است. وقتی ارزیابی اولیه‌ای از رویدادی ناکام کننده و مشکل‌ساز به‌عمل می‌آوریم، باید معین کنیم آیا مساله ارزش ناراحت شدن دارد یا نه؟ اگر دریافتیم از خشمی بی‌اساس رنج می‌بریم، احتمالا این گونه خواسته‌های نامعقول را از خودمان داریم.

پذیرش حقوق و مسئولیت‌های خود: بیشتر افراد تفاوت خودخواهی و احقاق حقوق خود را نمی‌دانند. رفتار پرخاشگرانه عملی خودخواهانه است، چون هدف آن برآوردن نیاز خود بی‌توجه به خواسته‌ دیگران است؛ ولی جرات‌ورزی نشان می‌دهد ما انعطاف پذیر و اهل گفت‌وگو هستیم، همچنین نشان می‌دهد نسبت به مراقبت از خود، متعهدیم. ابراز عقاید، بیان احساسات و دفاع از ارزش‌های خود هرگز به منزله خودخواهی نیست.

مذاکره و گفت‌وگو: برای جلوگیری از خشم بیجا باید اساس روابط بین فردی خود را بر مذاکره و گفت‌وگو بنا کنیم. در برخی موارد می‌توانیم با تهدید و غلبه یافتن بر دیگران نظر خود را تحمیل کنیم، ولی اگر همیشه برعمل به شیوه مورد نظر خود اصرار کنیم در نهایت بهای این رفتار خود را خواهیم پرداخت. ممکن است گاهی موفق شویم، ولی تنها و منزوی خواهیم شد. اما اگر همیشه منفعل و تابع خواسته‌ دیگران باشیم از هر نوع تلاشی برای مذاکره و گفت‌وگو اجتناب خواهیم کرد. پس بهترین راه‌حل آن است که مذاکره کننده خوبی باشیم.

پی بردن به ارزش گذشت: درس ارزشمندی که بسیاری در جریان رشد و تکامل می‌آموزند، پی بردن به قدرت گذشت است. وقتی انسان کسی را که به او بی حرمتی کرده است، می‌بخشد او را از کاری که مرتکب شده است، تبرئه نمی‌کند. در حقیقت گذشت به معنای از یاد بردن خطای افراد نیست. بلکه هنگامی که کسی خطای کس دیگری را نادیده می‌گیرد و می‌بخشد در واقع خود را از خشمگین شدن می‌رهاند و به امور روزمره خود می‌پردازد.

مریم خباز -‌ گروه جامعه


ادامه مطلب ...