بامداد- کودکم راز داری نمی داند، صحبت های من و پدرش و هر آنچه را که در خانه اتفاق می افتد، به خانواده خودم و یا همسرم گزارش می دهد، اخیرا با خاطر پیام رسانی های اشتباه او با مادر همسرم اختلاف پیدا کرده ام، کدورتی که می ترسم کینه شتری شود، او حتی حاضر نیست مرا ببیند!
اگر شما هم به دنبال راهی برای پرورش راز داری هستید، توصیه می کنیم یادداشت زیر را بخوانید:
سلب اعتماد نکنید
وقتی کودک تان رازی را به شما می گوید، یعنی او به شما کاملا اعتماد دارد، پس شما باید حافظ امین این اعتماد باشید و به هیچ قیمتی اجازه ندهید این اعتماد از بین برود. اگر راز او را به دیگران، حتی اگر به همسرتان، بگوئید مطمئن باشید او دیگر به شما اعتماد نمی کند و حرفهای مهمش را برای همیشه از شما پنهان خواهد کرد. البته کاملا طبیعی است که پدر و مادر درباره مشکلات فرزندشان با یکدیگر گفتگو و مشورت کنند، اما این گفتگوها نباید به گونه ای باشد که کودک اعتمادش را از دست داده و فکر کند این کار به معنای فاش کردن راز او بوده است. کودکان باید در همان سالهای اولیه کودکی، این موضوع را به خوبی درک کنند که اگر رازهای دیگران را فاش کنند، هیچ کس به آنها اعتماد نخواهد داشت و در مقابل، اگر محرم اسرار باشند، مورد اعتماد دیگر دوستان و آشنایان خواهند بود.
با کودک بازی رازداری کنید
نقش بازی را در آموزش و تفهیم اطلاعات بسیار مهم و جدی بدانید. در قالب بازی، با آرامش، می توانید به کودک اطلاعات بدهید و رازداری را به او بیاموزید، مثلا چیزی را در مکانی پنهان کنید که فقط شما و کودک مطلع باشید،سپس از کودک بخواهید در مورد آن به کسی چیزی نگوید چرا که این یک راز است. اگر کودک توانست چند ساعت به کسی چیزی نگوید او را تشویق کنید و بگوئید: “آفرین بر تو که توانستی این راز را به خوبی حفظ کنی، این هم جایزه شما (جایزه می تواند تشویق کلامی، اسباب بازی، رفتن به پارک، خرید بستنی و تنقلات، رفتن به یک مهمانی و … باشد).
سنجیدگی رفتار فرزندتان را باور کنید
به فرزندتان اعتماد داشته باشید و به او گوشزد کنید که می دانید و یقین دارید که او بسیار باهوش است و می تواند در مواقع اضطراری بسیار خوب رفتار کند. همواره به یاد داشته باشید، هرگز شایسته نیست از ترس این که کودک تان ممکن است اطلاعات خانوادگی را فاش کند، او را در فقر اطلاعاتی نگاه دارید بلکه همواره در نظر داشته باشید که شرایط غیر قابل پیش بینی و اضطراری وجود دارد که مدیریت آن از دستتان خارج است. بی تردید آموزش کارهایی که نباید انجام شوند، بسیار سخت است زیرا ضمیر ناخوداگاه کلمات منفی مانند «نکن و نگو» را به خوبی نمی تواند تجزیه و تحلیل کند، بنابراین برای آموزش هرگز نباید از افعال منفی استقاده کنید مثلا به جای کاربرد جملات منفی مانند “من مطمئنم که مثل همیشه این بار هم نمی توانی جلوی زبانت را نگه داری یا عادت به خبرچینی داری و همیشه حرف نسنجیده می زنی “و… بهتر است به کودک تان بگوئید:” من می دانم اگر کسی راجع به خانواده از تو سوال کند، به او خواهی گفت: من اطلاعات زیادی ندارم، بهتر است از مامان و بابام بپرسید”. توصیه می شود پیوسته عزت نفس و خودباروی فرزندتان و روحیه رازداری او را به طرق مختلفی چون قصه گویی، نمایشنامه، فیلم و کارتونهای مفید و سالم تقویت کنید، چه بسا اگر فرزندتان را به خاطر آنچه که به خوبی یادگرفته یا در آن توانمند شده است تحسین کنید، او احساس امنیت شخصی کرده و تلاش می کند هرگز مرتکب خطای عمدی نشود.
نیاز به جلب توجه او را اقناع کنید
برخی از کودکان برای جلب توجه دیگران بخصوص والدین شان اقدام به افشای راز می کنند، در حالی که هرگز هدف شان آبروریزی و یا انتقام از پدر و مادرشان نیست، درچنین شرایطی بهتر است برای کسب اعتماد به نفس و جلب توجه از طریق مثبت این کودکان تلاش نمود. اگر به کودک هنرهای مثبت چون توانایی ورزش،نقاشی، داستان گویی و… را یاد بدهید، هیچ گاه او این انگیزه را پیدا نمی کند که از طریق منفی توجه دیگران را به خود جلب کند. از سوی دیگر توجه به کودک در زمانها و مکانهای مختلف باعث خنثی شدن انگیزه منفی جلب توجه از طریق افشای راز می شود. اگر در شرایط عادی نه به هنگام خبرکشی، به کودک خود توجه کنید، او را تشویق کنید، در آغوش بگیرید، بوس و نوازشش کنید و… کودکتان روحیه آرام، سالم و طبیعی پیدا می کند که نیازی به جلب توجه نمی بیند.
کودک را تحقیر نکنید
مراقب حفظ آبروی کودک هنگام خبر چینی باشید، هرگز کودک را بخاطر این رفتار ناپسندش، تهدید، توبیخ، تحقیر و تنبیه فیزیکی نکنید. تمامی این حرکات باعث می شود کودک کینه تان را به دل بگیرد و بخاطر انتقام هم شده، این رفتارش را شدت دهد. مثلا اگر جلوی دیگران خبر شما را بازگو می کند، خشونت به خرج ندهید، او را خورد و تحقیر نکنید، دست او را نکشید، فحش ندهید، بیرونش نکنید و یا به دروغگویی متهمش نکنید.
از دیگران کمک بخواهید
از اطرافیان خود خواهش کرده و به آنها سفارش کنید وقتی کودکتان افشای راز می کند، او را تحویل نگیرند و به حرفهایش گوش ندهند. اگر کودک جایی برای این کار پیدا نکند، حتما برای ترک آن تشویق می شود.
با او صحبت کنید
اگر پیش کودک خود اعتبار و ابهتی دارید، بهتر است بعد از ارتکاب این خطا، در زمانی مناسب و در یک مکان خلوت، بدون عصبانیت و از سر دلسوزی و نصحیت، با کمال احترام و صمیمیت در مورد احساسات و نگرش خود راجع به این رفتار کودک صحبت کنید. مثلا به او بگوئید: از کار دیروزش بسیار دلخور و ناراحت هستید، و در صورت تکرار آن ممکن است چند ساعتی با او حرف نزنید.
کودک را تنبیه کنید
حواستان باشد به هنگام ارتکاب خطا به کودک نگویید:” دیگه مامانت /بابات نیستم، دیگه دوست ندارم، دیگه از چشمم افتادی و…” تمامی این جملات امنیت روانی کودک را تهدید می کند.
شخصیت کودک را از رفتار کودک جدا کنید، هیچ گاه از خود کودک ابراز تنفر و ناراحتی نکنید بلکه بهتر است از کار زشت او ابراز انزجار و تنفر کرده و تنبیه و توبیخش کنید. مثلا بگویید:” من تو را خیلی دوست دارم ولی از این کارت خیلی ناراحت شدم چون راز خانه را پیش خاله ات گفتی، بسیار دلگیر شدم”. اگر کودک همچنان به ارتکاب این عمل زشتش ادامه داد، تنبیه به شیوه محروم سازی را در مورد او اجرا کنید. به او بگویید: ” چون دیروز این کار زشت را انجام دادی و راز خانه را برای دیگران تعریف کردی، تا دو روز حق نداری بازی رایانه کنی”؛ بدون پرخاش و عصبانیت بازی های او را از مقابل چشمانش بردارید، سعی کنید مرعوب گریه و التماس های بسیارش نشوید، با مهربانی با او مخالفت کنید و قاطعانه به او بگوئید:” قبلا به تو هشدار داده بودم، چون گوش به حرف ندادی، این محرومیت می شود نتیجه کارت”!
منبع :آکاایران
ریشۀ واژۀ رازداری (secrecy)، لفظ لاتین secretum بهمعنای کنارگذاشتن و secernere بهمعنای جداکردن، همچون الککردن است و حاکی از این است که رازداری، روشی برای جداسازی و تقسیمکردن یا برداشتن چیزی یا کسی از سر راه است. سیسِلا بوک، فیلسوف سوئدی در کتاب رازها: در باب اخلاقیات مخفیکاری و افشا۱ (۱۹۸۳) رازداری را ارتباطی تعریف میکند که عمداً مسدود شده است: «هرچیز تا هنگامی که عمداً مخفی نگه داشته میشود، میتواند راز باشد.» بنا به گفتۀ بوک، محتوای راز اهمیت کمتری نسبت به کارکرد آن در تمایز میان «خودیها» و «غیرخودیها» و مشخصکردن سلسلهمراتب دارد.
به همین دلیل است که وقتی کسی از ما میپرسد «میتونی راز نگه داری؟» احساس خشنودی میکنیم. این یعنی که نگهدارندۀ راز به این نتیجه رسیده است که شما مطمئن بوده و ارزش بدر میان گذاشتن چیزی انحصاری را دارید. شریکشدن در راز، لذتبخش و سخت است و این بهعلت وسوسۀ افشا و خودنمایی است؛ اما محرومشدن از شنیدن یک راز، متضمن کشفی دردناک است: شما فردی مطمئن به حساب نیامدهاید.
کودکی، پر از رازداری و رازها است. بسیاری از این رازها از دنیای بزرگسالان بیرون کشیده میشوند که در دسترس کودکان نیست. بزرگترها عمداً چیزهایی را که کودکان نمیفهمند یا چیزهایی را که ممکن است گیجکننده یا خطرناک باشد، از آنها مخفی میکنند. کودکان هم از این کار تقلید میکنند: آنها یاد میگیرند که مخفیکردن بعضی چیزها کار خوبی است. همچنین آنها میآموزند که رازها نوعی قدرت به آنها میدهند.
باغ مخفی در سال ۱۹۱۱ چاپ شد. در دنیای امروز که شفافیت حاکم است، رازداری، حتی در کتابهای کودکان، مثل گذشته محترم نیست. همه فکر میکنند که دولتها، مؤسسات و افرادی که رازی نگه میدارند، چیزی برای مخفیکردن دارند. این، فینفسه برایشان مشکوک است. به همین خاطر افشاگرانی همچون جولین آسانژ و ادوارد اسنودن قهرمانان مردمی به شمار میآیند. شفافیت در کسبوکار و دولت، شعاری جدید است. فرهنگ عامه هم حامی شفافیت است و افشاگری و آشکاربودن را تبلیغ میکند.
در چنین زمینهای که نگرشها به راز اینگونه تغییر میکند، رازداری معمولی و روزمره اینک عرصهای اضطرابآور برای کودکان است: آیا رازها به آنها کمک میکنند یا ضربه میزنند؟ باعث رشد آنها میشوند یا جلوی شکوفایی آنها را میگیرند؟
حتی در روزگاری که رازداری، کاری پسندیده بود، باز هم مردم دربارۀ مضرات بالقوۀ آن هشیار بودند. کارل یونگِ روانکاو در کتاب انسان مدرن در جستوجوی روح۲ (۱۹۳۳) هشدار میدهد که رازها «همچون سمی روانی عمل میکنند که دارندۀ خود را از جامعه بیگانه میکند». یونگ درعینحال قبول داشت که رازداری بخشی از فرایند فردیت۳ است.
این سم با مقدار کم، میتواند درمانی بسیار ارزشمند و حتی پیشزمینهای ضروری برای تمایز۴ فرد باشد. شکی نیست که انسان حتی در سطحی ابتدایی، نیازی مقاومتناپذیر برای ساختن راز حس میکند. داشتن این رازها، فرد را از حلشدن در ناخودآگاهِ زندگی جمعی و درنتیجه از آسیب روانی مرگباری حفظ میکند.پس مقدار کنترلشدهای از رازها برای رشد کودک ضروری هستند. رازداری میتواند آشکارا در خدمت منافع شخصی باشد؛ مثل وقتی که کودک اطلاعاتی مانند نخوردن کلم بروکلی را از دیگران مخفی میکند تا تنبیه نشود. اما رازداری، اهداف بنیادیتری هم دارد: به شکلگیری آگاهی و استقلال درونیمان کمک میکند، برای خیال جا باز میکند و علاوهبراینکه سلاحی برای طرد است، ابزاری ضروری برای دوستی هم هست.
توانایی رازداری از بدو تولد در کودکان وجود ندارد. آنها بهتدریج با رازداری دستوپنجه نرم میکنند.
در مجموعهای از مطالعات که در دهۀ ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در آلمان و استرالیا صورت گرفت، روانشناسان الیزابت فلیتنر، آلن واتسن و رناته والتین همگی دریافتند که مفهوم رازداری بین پنج تا دوازدهسالگی تغییرات عمدهای میکند. این محققان اذعان میکنند که رازداری در کودکان باعث شکلگیری حسی از «خویشتن۵» میشود.
بازیهایی که کودکان از سنین کم به آن مشغولاند؛ مانند دالّیموشه و قایمباشک، بر مبنای رازداری و افشا هستند. بچهها عاشق بازیهای مخفیکاری هستند؛ اما همچنین تقلا میکنند خود را لو ندهند. خواهرزادۀ من در بازی قایمباشک، قبل از رسیدن به عدد شش فریاد میزند: «من اینجام!» بنا به گفتۀ مکس فن مانن، پدیدارشناس هلندی در کتاب رازهای کودکی (۱۹۹۶)، یکی از دلایل این کار این است که کودکان نمیتوانند با «وجودنداشتن» کنار بیایند. مخفیشدن، این مفهوم پیچیدهتر را به کودک یاد میدهد که هرچند کسی او را نمیبیند؛ او وجود دارد. او سپس ساعتها خود را از بزرگسالان دور میکند و به جایی مخفی در خانه یا باغچه میرود. کودک در این وضعیت، محیط خود را میسازد و آن را کنترل میکند تا با این کار به توسعۀ استقلال خود کمک میکند.
عملاً هر کودکی که آثار انید بلایتون را میخواند، دوست دارد عضو انجمن «هفتِ مخفی» باشد. آنها گروهی پسر و دختر با میعادگاهی مخفی هستند که فقط از طریق رمز میتوان به آن وارد شد. پیتر، رهبر هفت مخفی مادری دارد که به رازها احترام میگذارد و در آنها کاوش نمیکند. نمونۀ این را میتوان در قصۀ «راز آسیاب قدیمی» (۱۹۴۸) مشاهده کرد:
«چیه؟»
پیتر و جَنِت نگاهی به یکدیگر انداختند.
سرانجام پیتر گفت: «ببین مامان، راستش این یه رازه.»
مادر گفت: «خب، پس سؤالی نمیپرسم.» او همیشه همینطور مهربان بود. هیچ وقت بچهها را مجبور نمیکرد چیزی را بگویند که دوست ندارند.
جاهای مخفی و رمزهای عبور، مسیرهای فرعی هستند که کودکان را قادر میسازند تا محدودههای جسمی و ذهنی خود را بسازند، درون مرزهای آن محدودهها بگردند و کمکم خود را بهطور امن از نظارت بزرگسالان برهانند.
کودکان در پنج یا ششسالگی مفهوم راز را درک میکنند؛ اما حفظ آن برایشان دشوار است. آنها خبر یک مهمانی غافلگیرانه یا یک هدیۀ تولد را ناگهان لو میدهند. آنان گاهی میتوانند این اطلاعات را با سختی نزد خود نگه دارند؛ اما در این مواقع، آشکارا تحت فشارند. اگر بخواهید، بهراحتی میتوانید آن راز را از آنها بیرون بکشید. مرحلۀ بعد این است که بدون اینکه کسی بفهمد، چیزی را نزد خود نگه دارند. پییر ژانه، روانشناس فرانسوی قرن نوزدهم معتقد بود اینکه کودک، رازداری را کشف کند، رویدادی مهم است؛ چون از پیدایش دنیایی درونی خبر میدهد. وقتی کودکی درمییابد که میتوان اندیشهها و ایدهها را بدون اینکه کسی متوجه شود، نزد خود نگه داشت، در واقع میفهمد که مرزی بین دنیای درونی او و دنیای بیرون وجود دارد.
ادموند گوس، شاعر انگلیسی در کتاب خاطرات خود تحت عنوان پدر و پسر (۱۹۰۷) چنین تجربهای را بهمثابۀ نوعی بیداری شادیبخش توصیف میکند. او لولهای را که بخشی از فوارۀ باغچه بود، میشکند و با ترس، منتظر میماند تا کسی آن را کشف کند. پدرش مشتاقِ پیداکردن و مجازات فرد گناهکار است. ترس او ادامه دارد تا اینکه مطمئن میشود که در امان است؛ چون بزرگترها به فرد دیگری مشکوک شدهاند:
رازی در این دنیا وجود داشت که متعلق بود به من و به کس دیگری که در بدن من زندگی میکرد. ما دو تا بودیم و میتوانستیم با یکدیگر حرف بزنیم... در همین شکل دوگانه بود که حس فردیت من یکباره شکل گرفت.ادموند فهمیده بود چیزی میداند که پدرش که تا آن لحظه دانای کل بوده است، از آن خبردار نیست. همین امر، او را از وجود خویشتن مستقل و آگاهش مطلع میکند. کودکان با مخفیکردن چیزی از والدین و دیگر اعضای خانواده، قدرت متمایزکنندۀ رازداری را درمییابند. این قدرت گاهی میتواند بسیار آزاردهنده باشد: آنها از کسانی که برایشان مهم هستند، فاصله میگیرند و این میتواند موجب انزوا و تنهایی شود. اما همانطور که ادموند دریافت، این تجربه همچنین بدین معنا است که میتوان با خود حرف زد. دفترهای خاطرات و یادداشت شخصی هم در این میان نقشی ایفا میکنند. کودکان میتوانند در صفحات سفید دفتر، تفکرات و احساسات معصومانۀ خود را ثبت کنند؛ بدون اینکه کسی جز خود آنها دفتر را ببیند.
گئورگ زیمل، جامعهشناس آلمانی یکی از اولین اندیشمندان مدرن بود که به بررسی رازداری پرداخت. مشاهدات اصلی او در جامعهشناسی رازداری و راز جوامع (۱۹۰۶) همچنان پابرجا است. او معقتد بود که رازداری یکی از «دستاوردهای بسیار بزرگ بشر» است. چرا؟ چون رازها تجربۀ پیچیدهتری از زندگی میسازند. او مشاهده کرد که وقتی افراد رازداری میکنند، میتوانند در دو دنیا زندگی کنند. رازها ما را قادر میسازند تا به چیزهایی فکر کنیم که مجبور به انجامشان نیستیم یا میتوانند ما را پرورش دهند تا وقتی که بتوانیم عمل کنیم. رازها فضایی برای تعمق و احتمالات به وجود میآورند و ما را قادر میسازند تا زندگی را طور دیگری تصور کنیم.
زیمل همچنین معتقد بود که رازداری در شکلگیری و حفظ روابط، نقشی ضروری دارد. این، بینشی مهم است که بعدها فلیتنر، واتسن و والتین آن را توسعه دادند. پژوهشهای این سه روانشناس حاکی از آن است که برای کودکان دارای سن بیشتر، رازداری مبتنی بر هنجارهای رفاقت است. کودکان شش تا دهسالهای که رفتارشان مطالعه شد، دربارۀ افشای راز، بهخصوص دربارۀ دوستشان ابراز تردید کردند. در دوازدهسالگی، قول رازداری، الزام آور میشود. کودکان در این سن نیاز دارند تا بخشی از یک گروه باشند و با همسنوسالان خود ارتباط برقرار کنند. رازداری راهی برای پدیدآوردن این روابط محکم است.
رازها، واحدهای پولی هستند که صَرف ورود به گروههای دوستی یا خروج از آنها میشود. اما گفتن رازی با کسی، همچنین نشانگر اعتماد و التزامی برای صمیمیت است؛ به همین خاطر است که گفتن رازی با کسی تا این حد حساس است: خودتان را افشا میکنید و آسیبپذیر میشوید. بهاینترتیب، هیچ چیز بدتر از دوستی نیست که به اعتماد ما خیانت میکند. مشکل، چیزی نیست که آنها فاش میکنند: مشکل، خیانت است.
به فرد مقابل فرصتی برای حیلهگری و تهدید میدهید. او ممکن است رازتان را فاش کند. بهکمک رازها، وفاداری تأیید و غیرخودیها کنار زده میشوند. هیچ چیز بدتر از دوستی نیست که به اعتماد ما خیانت میکند. مشکل، چیزی نیست که آنها فاش میکنند: خاطرخواه که هستید یا کلاس ریاضی را پیچاندید؛ مشکل، خیانت است.
بسیاری از رازهای زندگی هر کودک، تقریباً بیضرر هستند: شناختن باغی مخفی، میعادگاه یک گروه، اینکه چه کسی شیر فواره را شکسته و.... اما رازداری میتواند اشتباهات مختلفی را مخفی کند. حفظ راز، باری بزرگ بر دوش است. بچهها معمولاً سعی میکنند مشکلات شخصی را لو ندهند؛ مثل دعوا با یکی از دوستان، اذیتشدن در مدرسه، معلم بدرفتار، والدین الکلی. آنها بهاینترتیب میتوانند کارهای خودشان را مدیریت کنند، از عزیزانشان مراقبت کنند یا برچسب «خبرچین» نخورند. اما رازها میتوانند برای آنها خیلی بزرگ باشند. این نهتنها موجب ادامه اشتباه و افزایش کنترلنشدۀ آن میشود؛ بلکه نگهداشتن چنین رازهایی، رنجش زیادی هم به وجود میآورد.
بدتر این است که رازداری میتواند از کسانی که آسیب میرسانند، حفاظت کند. والدین کودکآزار از میل کودک برای احترام به بزرگترها سوءاستفاده کرده و آنها را مجبور میکنند تا دربارۀ مشکلی جدی که باید افشا و برطرف شود، سکوت کنند. وقتی بزرگسالی از کودکی میخواهد تا رازی را حفظ کند، این کار برای او سخت است؛ مثلاً وقتی که پدر از پسر یا دختر میخواهد تا چیزی را از مادرش مخفی کند یا بالعکس، این کار موجب جدایی اعضای خانواده میشود. تنش میان اجبار به رازداری و میل به افشای آن باعث رنج هیجانی زیادی میشود. راز مگو باعث فرسایش فرد میشود.
ترژر و ایندیا پس از دیداری اتفاقی، دوستیِ محکمی با یکدیگر برقرار میکنند. کس دیگری از این رابطه خبر ندارد. ایندیا در خاطرات «شدیداً مخفیِ» خود مینویسد: «من رازی برای خود دارم: دوست جدید و خاصم ترژر.» این دوستیِ مخفی برای آنها مانند پناهگاهی از مشکلات خانوادگی است و برایشان شادی فراوانی به ارمغان میآورد؛ همانطور که باغ مخفی برای مِری بود.
روزی تری، ناپدری ترژر، او را با تسمه کتک میزند و ترژر فرار میکند. این اولین باری نیست که ترژر از پدرش کتک میخورد. او این مسئله را با ایندیا در میان میگذارد: «قبلاً جایجای گردنم را کبود کرده بود.» او میگوید که مادرش هم از این خشونت خبر دارد؛ ولی به هیچ کس نگفته است. ایندیا برای محافظت از ترژر، او را در شیروانی خانه مخفی میکند.
اما مخفیشدن ترژر موجب اضطراب هردوی آنها است. ترژر رابطۀ خود را با خانوادهاش قطع میکند؛ بهخصوص مادربزرگش که خیلی نگران است. چیزی که در آغاز، صرفاً یک مهمانی یکشبه و مخفی بود، خیلی زود شبیه به زندانی مخفی میشود. گرچه ایندیا اوایل احساس میکند که فردی مهمی است؛ طولی نمیکشد که احساس ضعف و تنهایی میکند. گرچه مخفیکردن ترژر برای پناهدادن به او است؛ بچهها نمیتوانند بدون بزرگترها دوام بیاورند. سنشان [برای این کار] خیلی کم است. مسئله هنگامی حل میشود که ایندیا مجبور میشود جای ترژر را برای بزرگترها فاش کند و دلیل فرارش را توضیح دهد. وقتی دست تری رو میشود، او را بیرون میکنند و هر دو دختر به خانههایشان بازمیگردند و به دوستی صمیمی خود ادامه میدهند.
ما بزرگترها گاهی باید مثل مادر پیتر در هفتِ مخفی رفتار کنیم و کاری به رازهای کودکان نداشته باشیم. در بعضی مواقع دیگر، باید مثل مادربزرگ ترژر باشیم. او برای ترژر، دلسوزترین و مطمئنترین بزرگسال است و در آخر، نکتۀ اخلاقی داستان را میگوید: بعضی چیزها را نمیتوان «تا ابد مخفی» نگه داشت. وقتی چیزی آشکار میشود، امکان حلکردن آن وجود دارد. مایکل اسلپیان، روانشناس امریکایی، وجود پاداش روانشناختی در فاشکردن رازی سنگین را تأیید میکند. اسلپیان و همکارانش در پژوهشی که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد، اذعان میکنند که نگهداشتن راز، زحمتی جسمانی است که باعث شکستهشدن افراد میشود. آنها معتقدند که رازها همچون باری بر دوش هستند که تأثیراتی منفی بر جسم و ذهن دارد.
میدانیم که برای تبدیلشدن به فردی مستقل، یعنی فردی در میان دیگران که دارای روابط معنادار و ماندگار است، یادگیری نحوۀ مدیریت قدرت رازداری، ضروری است؛ لذا شاید بچهها نیاز داشته باشند تا مقادیر کمِ رازداری را در زندگیشان مدیریت کنند. آنها به فضا نیاز دارند تا راههای مختلف را با رازداری بیازمایند؛ بدون اینکه رازهای خیلی بزرگ یا خیلی جدی بر دوش آنها سنگینی کند. هر بچهای به مقداری رازداری نیازمند است.
ریشۀ واژۀ رازداری (secrecy)، لفظ لاتین secretum بهمعنای کنارگذاشتن و secernere بهمعنای جداکردن، همچون الککردن اســت و حاکی از این اســت که رازداری، روشی برای جداسازی و تقسیمکردن یا برداشتن چیزی یا کسی از سر راه اســت. سیسِلا بوک، فیلسوف سوئدی در کتاب رازها: در باب اخلاقیات مخفیکاری و افشا۱ (۱۹۸۳) رازداری را ارتباطی تعریف میکند که عمداً مسدود شده اســت: «هرچیز تا هنگامی که عمداً مخفی نگه داشته میشود، میتواند راز باشد.» بنا به گفتۀ بوک، محتوای راز اهمیت کمتری نسبت به کارکرد آن در تمایز میان «خودیها» و «غیرخودیها» و مشخصکردن سلسلهمراتب دارد.
به همین دلیل اســت که وقتی کسی از ما میپرسد «میتونی راز نگه داری؟» احساس خشنودی میکنیم. این یعنی که نگهدارندۀ راز به این نتیجه رسیده اســت که شما مطمئن بوده و ارزش بدر میان گذاشتن چیزی انحصاری را دارید. شریکشدن در راز، لذتبخش و سخت اســت و این بهعلت وسوسۀ افشا و خودنمایی اســت؛ اما محرومشدن از شنیدن یک راز، متضمن کشفی دردناک اســت: شما فردی مطمئن به حساب نیامدهاید.
کودکی، پر از رازداری و رازها اســت. بسیاری از این رازها از دنیای بزرگسالان بیرون کشیده میشوند که در دسترس کودکان نیست. بزرگترها عمداً چیزهایی را که کودکان نمیفهمند یا چیزهایی را که ممکن اســت گیجکننده یا خطرناک باشد، از آنها مخفی میکنند. کودکان هم از این کار تقلید میکنند: آنها یاد میگیرند که مخفیکردن بعضی چیزها کار خوبی اســت. همچنین آنها میآموزند که رازها نوعی قدرت به آنها میدهند.
باغ مخفی در سال ۱۹۱۱ چاپ شد. در دنیای امروز که شفافیت حاکم اســت، رازداری، حتی در کتابهای کودکان، مثل گذشته محترم نیست. همه فکر میکنند که دولتها، مؤسسات و افرادی که رازی نگه میدارند، چیزی برای مخفیکردن دارند. این، فینفسه برایشان مشکوک اســت. به همین خاطر افشاگرانی همچون جولین آسانژ و ادوارد اسنودن قهرمانان مردمی به شمار میآیند. شفافیت در کسبوکار و دولت، شعاری جدید اســت. فرهنگ عامه هم حامی شفافیت اســت و افشاگری و آشکاربودن را تبلیغ میکند.
در چنین زمینهای که نگرشها به راز اینگونه تغییر میکند، رازداری معمولی و روزمره اینک عرصهای اضطرابآور برای کودکان اســت: آیا رازها به آنها کمک میکنند یا ضربه میزنند؟ باعث رشد آنها میشوند یا جلوی شکوفایی آنها را میگیرند؟
حتی در روزگاری که رازداری، کاری پسندیده بود، باز هم مردم دربارۀ مضرات بالقوۀ آن هشیار بودند. کارل یونگِ روانکاو در کتاب انسان مدرن در جستوجوی روح۲ (۱۹۳۳) هشدار میدهد که رازها «همچون سمی روانی عمل میکنند که دارندۀ خود را از جامعه بیگانه میکند». یونگ درعینحال قبول داشت که رازداری بخشی از فرایند فردیت۳ اســت.
این سم با مقدار کم، میتواند درمانی بسیار ارزشمند و حتی پیشزمینهای ضروری برای تمایز۴ فرد باشد. شکی نیست که انسان حتی در سطحی ابتدایی، نیازی مقاومتناپذیر برای ساختن راز حس میکند. داشتن این رازها، فرد را از حلشدن در ناخودآگاهِ زندگی جمعی و درنتیجه از آسیب روانی مرگباری حفظ میکند.پس مقدار کنترلشدهای از رازها برای رشد کودک ضروری هستند. رازداری میتواند آشکارا در خدمت منافع شخصی باشد؛ مثل وقتی که کودک اطلاعاتی مانند نخوردن کلم بروکلی را از دیگران مخفی میکند تا تنبیه نشود. اما رازداری، اهداف بنیادیتری هم دارد: به شکلگیری آگاهی و استقلال درونیمان کمک میکند، برای خیال جا باز میکند و علاوهبراینکه سلاحی برای طرد اســت، ابزاری ضروری برای دوستی هم هست.
توانایی رازداری از بدو تولد در کودکان وجود ندارد. آنها بهتدریج با رازداری دستوپنجه نرم میکنند.
در مجموعهای از مطالعات که در دهۀ ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در آلمان و استرالیا صورت گرفت، روانشناسان الیزابت فلیتنر، آلن واتسن و رناته والتین همگی دریافتند که مفهوم رازداری بین پنج تا دوازدهسالگی تغییرات عمدهای میکند. این محققان اذعان میکنند که رازداری در کودکان باعث شکلگیری حسی از «خویشتن۵» میشود.
بازیهایی که کودکان از سنین کم به آن مشغولاند؛ مانند دالّیموشه و قایمباشک، بر مبنای رازداری و افشا هستند. بچهها عاشق بازیهای مخفیکاری هستند؛ اما همچنین تقلا میکنند خود را لو ندهند. خواهرزادۀ من در بازی قایمباشک، قبل از رسیدن به عدد شش فریاد میزند: «من اینجام!» بنا به گفتۀ مکس فن مانن، پدیدارشناس هلندی در کتاب رازهای کودکی (۱۹۹۶)، یکی از دلایل این کار این اســت که کودکان نمیتوانند با «وجودنداشتن» کنار بیایند. مخفیشدن، این مفهوم پیچیدهتر را به کودک یاد میدهد که هرچند کسی او را نمیبیند؛ او وجود دارد. او سپس ساعتها خود را از بزرگسالان دور میکند و به جایی مخفی در خانه یا باغچه میرود. کودک در این وضعیت، محیط خود را میسازد و آن را کنترل میکند تا با این کار به توسعۀ استقلال خود کمک میکند.
عملاً هر کودکی که آثار انید بلایتون را میخواند، دوست دارد عضو انجمن «هفتِ مخفی» باشد. آنها گروهی پسر و دختر با میعادگاهی مخفی هستند که فقط از طریق رمز میتوان به آن وارد شد. پیتر، رهبر هفت مخفی مادری دارد که به رازها احترام میگذارد و در آنها کاوش نمیکند. نمونۀ این را میتوان در قصۀ «راز آسیاب قدیمی» (۱۹۴۸) مشاهده کرد:
«چیه؟»
پیتر و جَنِت نگاهی به یکدیگر انداختند.
سرانجام پیتر گفت: «ببین مامان، راستش این یه رازه.»
مادر گفت: «خب، پس سؤالی نمیپرسم.» او همیشه همینطور مهربان بود. هیچ وقت بچهها را مجبور نمیکرد چیزی را بگویند که دوست ندارند.
جاهای مخفی و رمزهای عبور، مسیرهای فرعی هستند که کودکان را قادر میسازند تا محدودههای جسمی و ذهنی خود را بسازند، درون مرزهای آن محدودهها بگردند و کمکم خود را بهطور امن از نظارت بزرگسالان برهانند.
کودکان در پنج یا ششسالگی مفهوم راز را درک میکنند؛ اما حفظ آن برایشان دشوار اســت. آنها خبر یک مهمانی غافلگیرانه یا یک هدیۀ تولد را ناگهان لو میدهند. آنان گاهی میتوانند این اطلاعات را با سختی نزد خود نگه دارند؛ اما در این مواقع، آشکارا تحت فشارند. اگر بخواهید، بهراحتی میتوانید آن راز را از آنها بیرون بکشید. مرحلۀ بعد این اســت که بدون اینکه کسی بفهمد، چیزی را نزد خود نگه دارند. پییر ژانه، روانشناس فرانسوی قرن نوزدهم معتقد بود اینکه کودک، رازداری را کشف کند، رویدادی مهم اســت؛ چون از پیدایش دنیایی درونی خبر میدهد. وقتی کودکی درمییابد که میتوان اندیشهها و ایدهها را بدون اینکه کسی متوجه شود، نزد خود نگه داشت، در واقع میفهمد که مرزی بین دنیای درونی او و دنیای بیرون وجود دارد.
ادموند گوس، شاعر انگلیسی در کتاب خاطرات خود تحت عنوان پدر و پسر (۱۹۰۷) چنین تجربهای را بهمثابۀ نوعی بیداری شادیبخش توصیف میکند. او لولهای را که بخشی از فوارۀ باغچه بود، میشکند و با ترس، منتظر میماند تا کسی آن را کشف کند. پدرش مشتاقِ پیداکردن و مجازات فرد گناهکار اســت. ترس او ادامه دارد تا اینکه مطمئن میشود که در امان اســت؛ چون بزرگترها به فرد دیگری مشکوک شدهاند:
رازی در این دنیا وجود داشت که متعلق بود به من و به کس دیگری که در بدن من زندگی میکرد. ما دو تا بودیم و میتوانستیم با یکدیگر حرف بزنیم... در همین شکل دوگانه بود که حس فردیت من یکباره شکل گرفت.ادموند فهمیده بود چیزی میداند که پدرش که تا آن لحظه دانای کل بوده اســت، از آن خبردار نیست. همین امر، او را از وجود خویشتن مستقل و آگاهش مطلع میکند. کودکان با مخفیکردن چیزی از والدین و دیگر اعضای خانواده، قدرت متمایزکنندۀ رازداری را درمییابند. این قدرت گاهی میتواند بسیار آزاردهنده باشد: آنها از کسانی که برایشان مهم هستند، فاصله میگیرند و این میتواند موجب انزوا و تنهایی شود. اما همانطور که ادموند دریافت، این تجربه همچنین بدین معنا اســت که میتوان با خود حرف زد. دفترهای خاطرات و یادداشت شخصی هم در این میان نقشی ایفا میکنند. کودکان میتوانند در صفحات سفید دفتر، تفکرات و احساسات معصومانۀ خود را ثبت کنند؛ بدون اینکه کسی جز خود آنها دفتر را ببیند.
گئورگ زیمل، جامعهشناس آلمانی یکی از اولین اندیشمندان مدرن بود که به بررسی رازداری پرداخت. مشاهدات اصلی او در جامعهشناسی رازداری و راز جوامع (۱۹۰۶) همچنان پابرجا اســت. او معقتد بود که رازداری یکی از «دستاوردهای بسیار بزرگ بشر» اســت. چرا؟ چون رازها تجربۀ پیچیدهتری از زندگی میسازند. او مشاهده کرد که وقتی افراد رازداری میکنند، میتوانند در دو دنیا زندگی کنند. رازها ما را قادر میسازند تا به چیزهایی فکر کنیم که مجبور به انجامشان نیستیم یا میتوانند ما را پرورش دهند تا وقتی که بتوانیم عمل کنیم. رازها فضایی برای تعمق و احتمالات به وجود میآورند و ما را قادر میسازند تا زندگی را طور دیگری تصور کنیم.
زیمل همچنین معتقد بود که رازداری در شکلگیری و حفظ روابط، نقشی ضروری دارد. این، بینشی مهم اســت که بعدها فلیتنر، واتسن و والتین آن را توسعه دادند. پژوهشهای این سه روانشناس حاکی از آن اســت که برای کودکان دارای سن بیشتر، رازداری مبتنی بر هنجارهای رفاقت اســت. کودکان شش تا دهسالهای که رفتارشان مطالعه شد، دربارۀ افشای راز، بهخصوص دربارۀ دوستشان ابراز تردید کردند. در دوازدهسالگی، قول رازداری، الزام آور میشود. کودکان در این سن نیاز دارند تا بخشی از یک گروه باشند و با همسنوسالان خود ارتباط برقرار کنند. رازداری راهی برای پدیدآوردن این روابط محکم اســت.
رازها، واحدهای پولی هستند که صَرف ورود به گروههای دوستی یا خروج از آنها میشود. اما گفتن رازی با کسی، همچنین نشانگر اعتماد و التزامی برای صمیمیت اســت؛ به همین خاطر اســت که گفتن رازی با کسی تا این حد حساس اســت: خودتان را افشا میکنید و آسیبپذیر میشوید. بهاینترتیب، هیچ چیز بدتر از دوستی نیست که به اعتماد ما خیانت میکند. مشکل، چیزی نیست که آنها فاش میکنند: مشکل، خیانت اســت.
به فرد مقابل فرصتی برای حیلهگری و تهدید میدهید. او ممکن اســت رازتان را فاش کند. بهکمک رازها، وفاداری تأیید و غیرخودیها کنار زده میشوند. هیچ چیز بدتر از دوستی نیست که به اعتماد ما خیانت میکند. مشکل، چیزی نیست که آنها فاش میکنند: خاطرخواه که هستید یا کلاس ریاضی را پیچاندید؛ مشکل، خیانت اســت.
بسیاری از رازهای زندگی هر کودک، تقریباً بیضرر هستند: شناختن باغی مخفی، میعادگاه یک گروه، اینکه چه کسی شیر فواره را شکسته و.... اما رازداری میتواند اشتباهات مختلفی را مخفی کند. حفظ راز، باری بزرگ بر دوش اســت. بچهها معمولاً سعی میکنند مشکلات شخصی را لو ندهند؛ مثل دعوا با یکی از دوستان، اذیتشدن در مدرسه، معلم بدرفتار، والدین الکلی. آنها بهاینترتیب میتوانند کارهای خودشان را مدیریت کنند، از عزیزانشان مراقبت کنند یا برچسب «خبرچین» نخورند. اما رازها میتوانند برای آنها خیلی بزرگ باشند. این نهتنها موجب ادامه اشتباه و افزایش کنترلنشدۀ آن میشود؛ بلکه نگهداشتن چنین رازهایی، رنجش زیادی هم به وجود میآورد.
بدتر این اســت که رازداری میتواند از کسانی که آسیب میرسانند، حفاظت کند. والدین کودکآزار از میل کودک برای احترام به بزرگترها سوءاستفاده کرده و آنها را مجبور میکنند تا دربارۀ مشکلی جدی که باید افشا و برطرف شود، سکوت کنند. وقتی بزرگسالی از کودکی میخواهد تا رازی را حفظ کند، این کار برای او سخت اســت؛ مثلاً وقتی که پدر از پسر یا دختر میخواهد تا چیزی را از مادرش مخفی کند یا بالعکس، این کار موجب جدایی اعضای خانواده میشود. تنش میان اجبار به رازداری و میل به افشای آن باعث رنج هیجانی زیادی میشود. راز مگو باعث فرسایش فرد میشود.
ترژر و ایندیا پس از دیداری اتفاقی، دوستیِ محکمی با یکدیگر برقرار میکنند. کس دیگری از این رابطه خبر ندارد. ایندیا در خاطرات «شدیداً مخفیِ» خود مینویسد: «من رازی برای خود دارم: دوست جدید و خاصم ترژر.» این دوستیِ مخفی برای آنها مانند پناهگاهی از مشکلات خانوادگی اســت و برایشان شادی فراوانی به ارمغان میآورد؛ همانطور که باغ مخفی برای مِری بود.
روزی تری، ناپدری ترژر، او را با تسمه کتک میزند و ترژر فرار میکند. این اولین باری نیست که ترژر از پدرش کتک میخورد. او این مسئله را با ایندیا در میان میگذارد: «قبلاً جایجای گردنم را کبود کرده بود.» او میگوید که مادرش هم از این خشونت خبر دارد؛ ولی به هیچ کس نگفته اســت. ایندیا برای محافظت از ترژر، او را در شیروانی خانه مخفی میکند.
اما مخفیشدن ترژر موجب اضطراب هردوی آنها اســت. ترژر رابطۀ خود را با خانوادهاش قطع میکند؛ بهخصوص مادربزرگش که خیلی نگران اســت. چیزی که در آغاز، صرفاً یک مهمانی یکشبه و مخفی بود، خیلی زود شبیه به زندانی مخفی میشود. گرچه ایندیا اوایل احساس میکند که فردی مهمی اســت؛ طولی نمیکشد که احساس ضعف و تنهایی میکند. گرچه مخفیکردن ترژر برای پناهدادن به او اســت؛ بچهها نمیتوانند بدون بزرگترها دوام بیاورند. سنشان [برای این کار] خیلی کم اســت. مسئله هنگامی حل میشود که ایندیا مجبور میشود جای ترژر را برای بزرگترها فاش کند و دلیل فرارش را توضیح دهد. وقتی دست تری رو میشود، او را بیرون میکنند و هر دو دختر به خانههایشان بازمیگردند و به دوستی صمیمی خود ادامه میدهند.
ما بزرگترها گاهی باید مثل مادر پیتر در هفتِ مخفی رفتار کنیم و کاری به رازهای کودکان نداشته باشیم. در بعضی مواقع دیگر، باید مثل مادربزرگ ترژر باشیم. او برای ترژر، دلسوزترین و مطمئنترین بزرگسال اســت و در آخر، نکتۀ اخلاقی داستان را میگوید: بعضی چیزها را نمیتوان «تا ابد مخفی» نگه داشت. وقتی چیزی آشکار میشود، امکان حلکردن آن وجود دارد. مایکل اسلپیان، روانشناس امریکایی، وجود پاداش روانشناختی در فاشکردن رازی سنگین را تأیید میکند. اسلپیان و همکارانش در پژوهشی که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد، اذعان میکنند که نگهداشتن راز، زحمتی جسمانی اســت که باعث شکستهشدن افراد میشود. آنها معتقدند که رازها همچون باری بر دوش هستند که تأثیراتی منفی بر جسم و ذهن دارد.
میدانیم که برای تبدیلشدن به فردی مستقل، یعنی فردی در میان دیگران که دارای روابط معنادار و ماندگار اســت، یادگیری نحوۀ مدیریت قدرت رازداری، ضروری اســت؛ لذا شاید بچهها نیاز داشته باشند تا مقادیر کمِ رازداری را در زندگیشان مدیریت کنند. آنها به فضا نیاز دارند تا راههای مختلف را با رازداری بیازمایند؛ بدون اینکه رازهای خیلی بزرگ یا خیلی جدی بر دوش آنها سنگینی کند. هر بچهای به مقداری رازداری نیازمند اســت.
خبرگزاری آریا -
مواظب باشید که مسائل زندگیتان را برای هر کسی بازگو نکنید
حفظ اسرار خانوادگی و حل کردن مشکلات در چارچوب خانه و جلوگیری از باخبر شدن نزدیکان از مسائل و اسرار خانوادگی، از جمله صفات متعالی و زیبای یک خانواده است.
معمولا بر ملا شدن اسرار خانواده در چند صورت رخ می دهد:
سادگی و کم تجربه بودن افراد
زوج های جوان در اوایل زندگی خانوادگی خود، ناخواسته و از روی غفلت یا ناپختگی مسائلی که مربوط به زندگی زناشویی، خلقیات و روحیات یکدیگر است را برای اقوام و دوستان نزدیک بازگو می کنند. این کار در وهله اول شاید مشکلی ایجاد نکند؛ اما با گذشت زمان و تغییر رابطه ها و دوستی های بیرونی ممکن است مشکل ساز شود و در آینده مورد طعنه و سرزنش قرار گیرند.
به طور مثال دختر یا پسری که تازه زندگی خانوادگی خود را در زیر یک سقف شروع کرده اند؛ ممکن از برخی کارها و رفتارهایشان برای هم جالب یا تعجب برانگیز باشد و تا قبل از این چون با یک نفر چنین نزدیک و صمیمی زندگی نکرده اند مسائلی برایشان جلب توجه کند و بیاندیشند خوب است تجربیات خود را در اختیار دوستان دیگرشان که هنوز کانون گرم و عاشقانه زن و شوهری را نچشیده اند، قرار دهند و مسائل خصوصی زندگی خویش را برایشان بازگو کنند. غافل از این که دوستی های بیرونی ممکن است مانند خیلی از رابطه ها، ابدی و همیشگی نباشد و مشکلاتی سبب جدایی دوستان از یکدیگر شود. لذا همین جدایی ها خصوصا اگر خصومت هم ایجاد شده باشد می تواند زمینه ساز افشای اسرار خانوادگی برای گرفتن انتقام از فرد مقابل باشد و چه زندگی هایی که به خاطر رعایت نکردن همین مسئله ساده دچار اختلال و طلاق نشده است!
افراد غریبه
در هر خانه ای بنا بر شرایط افراد غریبه ای رفت و آمد می کنند. مانند نظافت چی، تعمیر کار و سرویس کار و از این قبیل. اعضای خانه باید مراقب باشند و خیلی با این افراد صمیمی و گرم نشوند که اسرار خانوادگی خود را هم برای آنان باز گو کنند و سفره دلشان را بر ایشان باز کنند و به اصطلاح عامیانه "چایی نخورده، پسر خاله شوند."
در اینجا به عنوان الگوگیری ماجرای مفضل بن قیس که محضر امام صادق (علیه السلام) رسید و به این مطلب مرتبط می باشد را مرور می کنیم.
مفضل بن قیس حکایت می کند:
روزی به محضر امام صادق(علیه السلام) وارد شدم و بعضی از مشکلات زندگی ام را برای آن حضرت بازگو کردم.
امام به خدمتکار خود فرمود: "آن کیسه را بیاور."
هنگامی که کیسه را آورد، حضرت به من فرمود: "در این کیسه مقدار چهارصد دینار است... آن ها را بردار و مشکلات زندگی ات را برطرف نما."
پس از آن که کیسه را گرفتم، عرضه داشتم: "ای پسر رسول خدا(صلی الله علیه و آله)! من تقاضای پول نکردم؛ بلکه خواستم در حقّ ما به درگاه خداوند متعال دعایی کنی تا به دعای شما گرفتاری های ما برطرف گردد."
امام صادق(علیه السلام) فرمود: "مانعی ندارد. این پول ها را بردار و به همین زودی به درگاه خداوند سبحان دعا می کنم که ان شاء الله؛ به خواسته هایت برسی."
و در پایان به عنوان موعظه و نصیحت فرمود: "مواظب باش که مسائل زندگیت را برای هر کسی بازگو نکنی که خود را در نزد افراد بی جهت سبک خواهی کرد".
اختلافات خانوادگی
زن و شوهری که در یک خانه با یکدیگر زندگی می کنند، به طور طبیعی ممکن است دچار اختلاف و عدم تفاهم در موضوع یا موضوعاتی گردند. تا اینجا مشکلی نیست و با کمی تدبیر و از خود گذشتگی طرفین موضوع قابل حل است. اما گاهی زوجین برای درد دل، اختلافات خود را برای دیگران بازگو می کنند. این امر اگر بی جهت و بدون هدف و فقط به دلیل درد دل باشد نه گرفتن راهکار از یک مشاور، می تواند خطرناک و سبب افشای اسرار و مشکلات خانواده گردد.
کودکان و فرزندان
کودکان به جهت روحیه لطیف و بی غل و غش خود قدرت تمیز دادن مسائل خانوادگی از غیر خانوادگی را ندارند و ممکن است هر حرفی را که در خانه می شوند و یا هر عملی را که می بینند برای دیگران بازگو کنند. لذا وظیفه پدر و مادر است که ابتدا هر حرف یا هر عملی را جلوی کودکان خود نگویند و انجام ندهند. ثانیا در تربیت فرزندان خود در رابطه با راز دار بودن آموزش ها و تربیت های لازم را به کار برند.
در تربیت فرزندان خود در رابطه با راز دار بودن آموزش ها و تربیت های لازم را به کار ببرید
وقتی فرزندان رازهای خانواده را برملا می کنند والدین چه عکس العملی باید نشان دهند و چه برخوردی بهتر است از خود نشان دهند!
1- اگر مطالبی که کودک در جمع مطرح میکند، کم اهمیت یا بیاهمیت است؛ برای مثال وقتی میگوید: «شام چی خوردهایم یا دیروز کجا رفتهایم و…» هیچ واکنشی نشان ندهید.
2- اگر مسائل مهم زندگیتان را در جمع بیان میکند یکی از دلایل مهم آن، این است که خودتان در حضور همسر یا بستگانتان همین کار را میکنید، بدون اینکه متوجه باشید دختر 8 ساله شما با وجود اینکه مشغول بازی است، صحبتهای شما را میشنود. سعی کنید الگوی خوبی باشید و مسائل و رازهای خانوادگی را با دیگران مطرح نکنید، اگر هم این کار را انجام میدهید حداقل زمانی که او مدرسه است و درخانه حضور ندارد با دیگران صحبت کنید.
3- وقتی کودک رازهای خانواده را مطرح میکند واکنش شدید نشان ندهید بلکه او را از جمع بیرون ببرید و او را از نظر خودتان مطلع کنید؛ مثلا بگویید: «من خیلی ناراحت میشوم وقتی مسائل خصوصی زندگیمان جلوی بقیه مطرح میشود» یا در همان موقع با یک نگاه جدی (بدون هیچ صحبتی) برای چند ثانیه به او نگاه کنید.
4- به هیچ وجه از روشهای نصیحت، عصبانیت، تهدید، تنبیه و… به ویژه در حضور جمع استفاده نکنید.
5- کودک شما به شدت نیازمند جلب توجه است. شما و همسرتان سعی کنید نکات مثبت او را بیشتر ببینید برای مثال میتوانید توانمندیهایش را روی کاغذ بنویسید و روی کمدش بچسبانید. تا میتوانید با او بازی کنید برایش وقت بگذارید با هم بیرون بروید و…
6- به دیگران بسپارید که وقتی از مسائل زندگیتان صحبت میکند، هیچ واکنشی نشان ندهند و کاملا بیتفاوت باشند.
7- هدف کودک از خبرچینی را مشخص کنید، آیا کودک به دنبال جلب توجه و کسب قدرت است و یا انتقام جویی می کند؟
8- به کودک کمک کنید دیگران را در توانمندی های خود سهیم کند و یا به آن ها آموزش دهد.
9- به او کمک کنید تا برای دست یافتن مهارت های اجتماعی الگوی مناسبی پیدا کند و رفتارهای قابل تحسین الگو را به خاطر بسپارد و یا یادداشت کند.
10- به کودک آموزش دهید که گزارش چه اطلاعاتی مناسب است. مثل نیاز به کمک فوری، زد و خورد، فریب دادن و …
11- در بحث های کلاسی و گروهی احساس دیگران در مورد افراد خبر چین را به چالش بکشید و یا بیان داستان و نشان دادن فیلم و…آن ها را با عواقب خبرچینی و احساسات دیگران نسبت به چنین کسانی آشنا سازید.
12- در مورد علل خبرچینی با کودک صحبت کنید و به او یاد دهید که از روش های دیگر مطلوب برای افزایش مقبولیت استفاده کند.
13- به جای گوش دادن به خبر چینی از او بخواهید ماجرا را بنویسد.
14- خبر چینی را نادیده گرفته و رفتارهای صحیح کودک را تشویق کنید.
15- هنگامی که چشم پوشی از خبر وی غیرممکن است با کودک قرار بگذارید در صورت خبرچینی نکردن به او جایزه می دهید و برعکس.
16- به کودک اعتماد به نفس بدهید تا برای جلب توجه مجبور به خبرچینی نشود.
17- در فعالیت و کارها کودک خبرچین را با الگوهای مناسب قرار دهید و در مورد رفتارهای خوب این الگوها با کودک بحث کنید.
18- کروم بلتز، پیشنهاد می دهد اصل تمیز را به کودکان یاد دهید تا برخی خبرها با خبرچینی متفاوت باشد مثل خبرهایی که مورد خطر برای اموال مدرسه و دیگران و… است.
19- کودک را با دادن فهرستیشظ از خبرچینی هایش از رفتارش آگاه کنید.
20- به کودک کمک کنید تا خودش راهی برای اصلاح رفتارش بیابد به جای اینکه آن را به طور کامل به عهده ی والدین بگذارید.
گردآوری: بخش روانشناسی بیتوته
منابع:
تبیان
مشاور فا
مطالب بیشتر برای زندگی بهتر
راز داری و تاثیر آن بر سلامت خانواده وجامعه رازداری در خانواده و اهمیت آن رازداری برای سلامت بدن خطرناک است رازهایتان را به این افراد نگویید چرا همه رازهایی داریم؟
ریشۀ واژۀ رازداری (secrecy)، لفظ لاتین secretum بهمعنای کنارگذاشتن و secernere بهمعنای جداکردن، همچون الککردن اســت و حاکی از این اســت که رازداری، روشی برای جداسازی و تقسیمکردن یا برداشتن چیزی یا کسی از سر راه اســت. سیسِلا بوک، فیلسوف سوئدی در کتاب رازها: در باب اخلاقیات مخفیکاری و افشا۱ (۱۹۸۳) رازداری را ارتباطی تعریف میکند که عمداً مسدود شده اســت: «هرچیز تا هنگامی که عمداً مخفی نگه داشته میشود، میتواند راز باشد.» بنا به گفتۀ بوک، محتوای راز اهمیت کمتری نسبت به کارکرد آن در تمایز میان «خودیها» و «غیرخودیها» و مشخصکردن سلسلهمراتب دارد.
به همین دلیل اســت که وقتی کسی از ما میپرسد «میتونی راز نگه داری؟» احساس خشنودی میکنیم. این یعنی که نگهدارندۀ راز به این نتیجه رسیده اســت که شما مطمئن بوده و ارزش بدر میان گذاشتن چیزی انحصاری را دارید. شریکشدن در راز، لذتبخش و سخت اســت و این بهعلت وسوسۀ افشا و خودنمایی اســت؛ اما محرومشدن از شنیدن یک راز، متضمن کشفی دردناک اســت: شما فردی مطمئن به حساب نیامدهاید.
کودکی، پر از رازداری و رازها اســت. بسیاری از این رازها از دنیای بزرگسالان بیرون کشیده میشوند که در دسترس کودکان نیست. بزرگترها عمداً چیزهایی را که کودکان نمیفهمند یا چیزهایی را که ممکن اســت گیجکننده یا خطرناک باشد، از آنها مخفی میکنند. کودکان هم از این کار تقلید میکنند: آنها یاد میگیرند که مخفیکردن بعضی چیزها کار خوبی اســت. همچنین آنها میآموزند که رازها نوعی قدرت به آنها میدهند.
باغ مخفی در سال ۱۹۱۱ چاپ شد. در دنیای امروز که شفافیت حاکم اســت، رازداری، حتی در کتابهای کودکان، مثل گذشته محترم نیست. همه فکر میکنند که دولتها، مؤسسات و افرادی که رازی نگه میدارند، چیزی برای مخفیکردن دارند. این، فینفسه برایشان مشکوک اســت. به همین خاطر افشاگرانی همچون جولین آسانژ و ادوارد اسنودن قهرمانان مردمی به شمار میآیند. شفافیت در کسبوکار و دولت، شعاری جدید اســت. فرهنگ عامه هم حامی شفافیت اســت و افشاگری و آشکاربودن را تبلیغ میکند.
در چنین زمینهای که نگرشها به راز اینگونه تغییر میکند، رازداری معمولی و روزمره اینک عرصهای اضطرابآور برای کودکان اســت: آیا رازها به آنها کمک میکنند یا ضربه میزنند؟ باعث رشد آنها میشوند یا جلوی شکوفایی آنها را میگیرند؟
حتی در روزگاری که رازداری، کاری پسندیده بود، باز هم مردم دربارۀ مضرات بالقوۀ آن هشیار بودند. کارل یونگِ روانکاو در کتاب انسان مدرن در جستوجوی روح۲ (۱۹۳۳) هشدار میدهد که رازها «همچون سمی روانی عمل میکنند که دارندۀ خود را از جامعه بیگانه میکند». یونگ درعینحال قبول داشت که رازداری بخشی از فرایند فردیت۳ اســت.
این سم با مقدار کم، میتواند درمانی بسیار ارزشمند و حتی پیشزمینهای ضروری برای تمایز۴ فرد باشد. شکی نیست که انسان حتی در سطحی ابتدایی، نیازی مقاومتناپذیر برای ساختن راز حس میکند. داشتن این رازها، فرد را از حلشدن در ناخودآگاهِ زندگی جمعی و درنتیجه از آسیب روانی مرگباری حفظ میکند.پس مقدار کنترلشدهای از رازها برای رشد کودک ضروری هستند. رازداری میتواند آشکارا در خدمت منافع شخصی باشد؛ مثل وقتی که کودک اطلاعاتی مانند نخوردن کلم بروکلی را از دیگران مخفی میکند تا تنبیه نشود. اما رازداری، اهداف بنیادیتری هم دارد: به شکلگیری آگاهی و استقلال درونیمان کمک میکند، برای خیال جا باز میکند و علاوهبراینکه سلاحی برای طرد اســت، ابزاری ضروری برای دوستی هم هست.
توانایی رازداری از بدو تولد در کودکان وجود ندارد. آنها بهتدریج با رازداری دستوپنجه نرم میکنند.
در مجموعهای از مطالعات که در دهۀ ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ در آلمان و استرالیا صورت گرفت، روانشناسان الیزابت فلیتنر، آلن واتسن و رناته والتین همگی دریافتند که مفهوم رازداری بین پنج تا دوازدهسالگی تغییرات عمدهای میکند. این محققان اذعان میکنند که رازداری در کودکان باعث شکلگیری حسی از «خویشتن۵» میشود.
بازیهایی که کودکان از سنین کم به آن مشغولاند؛ مانند دالّیموشه و قایمباشک، بر مبنای رازداری و افشا هستند. بچهها عاشق بازیهای مخفیکاری هستند؛ اما همچنین تقلا میکنند خود را لو ندهند. خواهرزادۀ من در بازی قایمباشک، قبل از رسیدن به عدد شش فریاد میزند: «من اینجام!» بنا به گفتۀ مکس فن مانن، پدیدارشناس هلندی در کتاب رازهای کودکی (۱۹۹۶)، یکی از دلایل این کار این اســت که کودکان نمیتوانند با «وجودنداشتن» کنار بیایند. مخفیشدن، این مفهوم پیچیدهتر را به کودک یاد میدهد که هرچند کسی او را نمیبیند؛ او وجود دارد. او سپس ساعتها خود را از بزرگسالان دور میکند و به جایی مخفی در خانه یا باغچه میرود. کودک در این وضعیت، محیط خود را میسازد و آن را کنترل میکند تا با این کار به توسعۀ استقلال خود کمک میکند.
عملاً هر کودکی که آثار انید بلایتون را میخواند، دوست دارد عضو انجمن «هفتِ مخفی» باشد. آنها گروهی پسر و دختر با میعادگاهی مخفی هستند که فقط از طریق رمز میتوان به آن وارد شد. پیتر، رهبر هفت مخفی مادری دارد که به رازها احترام میگذارد و در آنها کاوش نمیکند. نمونۀ این را میتوان در قصۀ «راز آسیاب قدیمی» (۱۹۴۸) مشاهده کرد:
«چیه؟»
پیتر و جَنِت نگاهی به یکدیگر انداختند.
سرانجام پیتر گفت: «ببین مامان، راستش این یه رازه.»
مادر گفت: «خب، پس سؤالی نمیپرسم.» او همیشه همینطور مهربان بود. هیچ وقت بچهها را مجبور نمیکرد چیزی را بگویند که دوست ندارند.
جاهای مخفی و رمزهای عبور، مسیرهای فرعی هستند که کودکان را قادر میسازند تا محدودههای جسمی و ذهنی خود را بسازند، درون مرزهای آن محدودهها بگردند و کمکم خود را بهطور امن از نظارت بزرگسالان برهانند.
کودکان در پنج یا ششسالگی مفهوم راز را درک میکنند؛ اما حفظ آن برایشان دشوار اســت. آنها خبر یک مهمانی غافلگیرانه یا یک هدیۀ تولد را ناگهان لو میدهند. آنان گاهی میتوانند این اطلاعات را با سختی نزد خود نگه دارند؛ اما در این مواقع، آشکارا تحت فشارند. اگر بخواهید، بهراحتی میتوانید آن راز را از آنها بیرون بکشید. مرحلۀ بعد این اســت که بدون اینکه کسی بفهمد، چیزی را نزد خود نگه دارند. پییر ژانه، روانشناس فرانسوی قرن نوزدهم معتقد بود اینکه کودک، رازداری را کشف کند، رویدادی مهم اســت؛ چون از پیدایش دنیایی درونی خبر میدهد. وقتی کودکی درمییابد که میتوان اندیشهها و ایدهها را بدون اینکه کسی متوجه شود، نزد خود نگه داشت، در واقع میفهمد که مرزی بین دنیای درونی او و دنیای بیرون وجود دارد.
ادموند گوس، شاعر انگلیسی در کتاب خاطرات خود تحت عنوان پدر و پسر (۱۹۰۷) چنین تجربهای را بهمثابۀ نوعی بیداری شادیبخش توصیف میکند. او لولهای را که بخشی از فوارۀ باغچه بود، میشکند و با ترس، منتظر میماند تا کسی آن را کشف کند. پدرش مشتاقِ پیداکردن و مجازات فرد گناهکار اســت. ترس او ادامه دارد تا اینکه مطمئن میشود که در امان اســت؛ چون بزرگترها به فرد دیگری مشکوک شدهاند:
رازی در این دنیا وجود داشت که متعلق بود به من و به کس دیگری که در بدن من زندگی میکرد. ما دو تا بودیم و میتوانستیم با یکدیگر حرف بزنیم... در همین شکل دوگانه بود که حس فردیت من یکباره شکل گرفت.ادموند فهمیده بود چیزی میداند که پدرش که تا آن لحظه دانای کل بوده اســت، از آن خبردار نیست. همین امر، او را از وجود خویشتن مستقل و آگاهش مطلع میکند. کودکان با مخفیکردن چیزی از والدین و دیگر اعضای خانواده، قدرت متمایزکنندۀ رازداری را درمییابند. این قدرت گاهی میتواند بسیار آزاردهنده باشد: آنها از کسانی که برایشان مهم هستند، فاصله میگیرند و این میتواند موجب انزوا و تنهایی شود. اما همانطور که ادموند دریافت، این تجربه همچنین بدین معنا اســت که میتوان با خود حرف زد. دفترهای خاطرات و یادداشت شخصی هم در این میان نقشی ایفا میکنند. کودکان میتوانند در صفحات سفید دفتر، تفکرات و احساسات معصومانۀ خود را ثبت کنند؛ بدون اینکه کسی جز خود آنها دفتر را ببیند.
گئورگ زیمل، جامعهشناس آلمانی یکی از اولین اندیشمندان مدرن بود که به بررسی رازداری پرداخت. مشاهدات اصلی او در جامعهشناسی رازداری و راز جوامع (۱۹۰۶) همچنان پابرجا اســت. او معقتد بود که رازداری یکی از «دستاوردهای بسیار بزرگ بشر» اســت. چرا؟ چون رازها تجربۀ پیچیدهتری از زندگی میسازند. او مشاهده کرد که وقتی افراد رازداری میکنند، میتوانند در دو دنیا زندگی کنند. رازها ما را قادر میسازند تا به چیزهایی فکر کنیم که مجبور به انجامشان نیستیم یا میتوانند ما را پرورش دهند تا وقتی که بتوانیم عمل کنیم. رازها فضایی برای تعمق و احتمالات به وجود میآورند و ما را قادر میسازند تا زندگی را طور دیگری تصور کنیم.
زیمل همچنین معتقد بود که رازداری در شکلگیری و حفظ روابط، نقشی ضروری دارد. این، بینشی مهم اســت که بعدها فلیتنر، واتسن و والتین آن را توسعه دادند. پژوهشهای این سه روانشناس حاکی از آن اســت که برای کودکان دارای سن بیشتر، رازداری مبتنی بر هنجارهای رفاقت اســت. کودکان شش تا دهسالهای که رفتارشان مطالعه شد، دربارۀ افشای راز، بهخصوص دربارۀ دوستشان ابراز تردید کردند. در دوازدهسالگی، قول رازداری، الزام آور میشود. کودکان در این سن نیاز دارند تا بخشی از یک گروه باشند و با همسنوسالان خود ارتباط برقرار کنند. رازداری راهی برای پدیدآوردن این روابط محکم اســت.
رازها، واحدهای پولی هستند که صَرف ورود به گروههای دوستی یا خروج از آنها میشود. اما گفتن رازی با کسی، همچنین نشانگر اعتماد و التزامی برای صمیمیت اســت؛ به همین خاطر اســت که گفتن رازی با کسی تا این حد حساس اســت: خودتان را افشا میکنید و آسیبپذیر میشوید. بهاینترتیب، هیچ چیز بدتر از دوستی نیست که به اعتماد ما خیانت میکند. مشکل، چیزی نیست که آنها فاش میکنند: مشکل، خیانت اســت.
به فرد مقابل فرصتی برای حیلهگری و تهدید میدهید. او ممکن اســت رازتان را فاش کند. بهکمک رازها، وفاداری تأیید و غیرخودیها کنار زده میشوند. هیچ چیز بدتر از دوستی نیست که به اعتماد ما خیانت میکند. مشکل، چیزی نیست که آنها فاش میکنند: خاطرخواه که هستید یا کلاس ریاضی را پیچاندید؛ مشکل، خیانت اســت.
بسیاری از رازهای زندگی هر کودک، تقریباً بیضرر هستند: شناختن باغی مخفی، میعادگاه یک گروه، اینکه چه کسی شیر فواره را شکسته و.... اما رازداری میتواند اشتباهات مختلفی را مخفی کند. حفظ راز، باری بزرگ بر دوش اســت. بچهها معمولاً سعی میکنند مشکلات شخصی را لو ندهند؛ مثل دعوا با یکی از دوستان، اذیتشدن در مدرسه، معلم بدرفتار، والدین الکلی. آنها بهاینترتیب میتوانند کارهای خودشان را مدیریت کنند، از عزیزانشان مراقبت کنند یا برچسب «خبرچین» نخورند. اما رازها میتوانند برای آنها خیلی بزرگ باشند. این نهتنها موجب ادامه اشتباه و افزایش کنترلنشدۀ آن میشود؛ بلکه نگهداشتن چنین رازهایی، رنجش زیادی هم به وجود میآورد.
بدتر این اســت که رازداری میتواند از کسانی که آسیب میرسانند، حفاظت کند. والدین کودکآزار از میل کودک برای احترام به بزرگترها سوءاستفاده کرده و آنها را مجبور میکنند تا دربارۀ مشکلی جدی که باید افشا و برطرف شود، سکوت کنند. وقتی بزرگسالی از کودکی میخواهد تا رازی را حفظ کند، این کار برای او سخت اســت؛ مثلاً وقتی که پدر از پسر یا دختر میخواهد تا چیزی را از مادرش مخفی کند یا بالعکس، این کار موجب جدایی اعضای خانواده میشود. تنش میان اجبار به رازداری و میل به افشای آن باعث رنج هیجانی زیادی میشود. راز مگو باعث فرسایش فرد میشود.
ترژر و ایندیا پس از دیداری اتفاقی، دوستیِ محکمی با یکدیگر برقرار میکنند. کس دیگری از این رابطه خبر ندارد. ایندیا در خاطرات «شدیداً مخفیِ» خود مینویسد: «من رازی برای خود دارم: دوست جدید و خاصم ترژر.» این دوستیِ مخفی برای آنها مانند پناهگاهی از مشکلات خانوادگی اســت و برایشان شادی فراوانی به ارمغان میآورد؛ همانطور که باغ مخفی برای مِری بود.
روزی تری، ناپدری ترژر، او را با تسمه کتک میزند و ترژر فرار میکند. این اولین باری نیست که ترژر از پدرش کتک میخورد. او این مسئله را با ایندیا در میان میگذارد: «قبلاً جایجای گردنم را کبود کرده بود.» او میگوید که مادرش هم از این خشونت خبر دارد؛ ولی به هیچ کس نگفته اســت. ایندیا برای محافظت از ترژر، او را در شیروانی خانه مخفی میکند.
اما مخفیشدن ترژر موجب اضطراب هردوی آنها اســت. ترژر رابطۀ خود را با خانوادهاش قطع میکند؛ بهخصوص مادربزرگش که خیلی نگران اســت. چیزی که در آغاز، صرفاً یک مهمانی یکشبه و مخفی بود، خیلی زود شبیه به زندانی مخفی میشود. گرچه ایندیا اوایل احساس میکند که فردی مهمی اســت؛ طولی نمیکشد که احساس ضعف و تنهایی میکند. گرچه مخفیکردن ترژر برای پناهدادن به او اســت؛ بچهها نمیتوانند بدون بزرگترها دوام بیاورند. سنشان [برای این کار] خیلی کم اســت. مسئله هنگامی حل میشود که ایندیا مجبور میشود جای ترژر را برای بزرگترها فاش کند و دلیل فرارش را توضیح دهد. وقتی دست تری رو میشود، او را بیرون میکنند و هر دو دختر به خانههایشان بازمیگردند و به دوستی صمیمی خود ادامه میدهند.
ما بزرگترها گاهی باید مثل مادر پیتر در هفتِ مخفی رفتار کنیم و کاری به رازهای کودکان نداشته باشیم. در بعضی مواقع دیگر، باید مثل مادربزرگ ترژر باشیم. او برای ترژر، دلسوزترین و مطمئنترین بزرگسال اســت و در آخر، نکتۀ اخلاقی داستان را میگوید: بعضی چیزها را نمیتوان «تا ابد مخفی» نگه داشت. وقتی چیزی آشکار میشود، امکان حلکردن آن وجود دارد. مایکل اسلپیان، روانشناس امریکایی، وجود پاداش روانشناختی در فاشکردن رازی سنگین را تأیید میکند. اسلپیان و همکارانش در پژوهشی که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد، اذعان میکنند که نگهداشتن راز، زحمتی جسمانی اســت که باعث شکستهشدن افراد میشود. آنها معتقدند که رازها همچون باری بر دوش هستند که تأثیراتی منفی بر جسم و ذهن دارد.
میدانیم که برای تبدیلشدن به فردی مستقل، یعنی فردی در میان دیگران که دارای روابط معنادار و ماندگار اســت، یادگیری نحوۀ مدیریت قدرت رازداری، ضروری اســت؛ لذا شاید بچهها نیاز داشته باشند تا مقادیر کمِ رازداری را در زندگیشان مدیریت کنند. آنها به فضا نیاز دارند تا راههای مختلف را با رازداری بیازمایند؛ بدون اینکه رازهای خیلی بزرگ یا خیلی جدی بر دوش آنها سنگینی کند. هر بچهای به مقداری رازداری نیازمند اســت.