ماهنامه دیار - مجید عسگری پور: هم ایرانی اند، هم اروپایی، هم فارسی می دانند، هم ترکی؛ صورتشان، هم شبیه آریایی هاست، هم شبیه گلادیاتورها و وایکنیگ ها، قدشان بلند است و مهربانی شان همچون محبت مردم ایل به مهمان ها. مسلمان شیعه اند، کارشان دامداری و کشاورزی؛ به سبک همه روستاییان، مرغ، خروس و غاز هم نگه می دارند؛ بعضی زن ها که هنرمندتر از دیگرانند نیز خودشاننان می پزند و در مشک؛ دوغ و کره می گیرند و پنیر و ماست می بندند.
این مردم یک راز دارند، یک نکته مبهم تاریخی که مرموزشان می کند. مردم روستای «زرگر» زبان مادری شان «ورمانو» است؛ به زبانشان زرگری هم می گویند، اما نه از آن زرگری هایی که بعد از هر حرف، «زن» می گذارند و زبانشان می شود «دزرزوز». داستان زبان رومانو بیشتر شبیه افسانه است.
مسافرانی از فرانسه و انگلیس
بچه های تحصیلکرد زرگر چند سال پیش چند لغت به زبان رومانو در اینترنت منتشر کردند و از تمام مردم دنیا خواستند که اگر این لغات را می شناسند به ایران بیایند. چند ماه، بعد سه مسافر از فرانسه و انگلیس به روستای زرگر آمدند و در حالی که شادی کنان، ساز و دهل می زدند از این که همزبان هایشان را در ایران پیدا کرده اند دست از پا نمی شناختند.
زرگری ها می گویند این سه مرد از تجار بزرگ کشورشان بودند که ایتام زیادی را حمایت می کردند و اهل کار خیر بودند؛ اما تعجب می کردند از این که زرگرهای ایران، زبان رومانو را با زبان فارسی و ترکی آنچنان آمیخته اند که اصالت زبان به آن شکل در اروپا تلفظ می شود از بین رفته است. رومانوهای اروپایی متعجب بودند از این که چرا رومانوهای ایران مثل 18 هزار همزبان شناخته شده خود در اروپا، تشکیات و در نشست سالانه آنها در ترکیه حضور ندارند.
رومانوها حتی آنها که تشکیلات منظمی دارند، آواره اند. این مردم معلوم نیست که از چه سرزمینی آمده اند و چه اتفاقی افتاد که در جهان پراکنده شدند. «سرهنگ» از بقیه مردم آبادی به تاریخچه رومانوها مسلط تر است. او خودش در زمان جنگ ایران و عراق، چند بی سیم چی زرگر داشت که پیام های بسیار مهم را به آنها می سپرد تا عراقی ها از آن سر در نیاورند؛ که سر هم در نمی آوردند و عاقبت نیز نفهمیدند این زبان چه زبانی است.
سرهنگ می گوید هیچ کس غیر از زرگرها از زبان رومانو سر در نمی آورد و هیچ کس مطمئن نیست این مردم از چه آب و خاکی ریشه گرفته اند؛ اما روایتی هست که می گوید رومانوها طایفه ای هستند که قرن ها پیش از مرزهای شمال ایران وارد شده اند و چون زندگی عشایری داشته اند در بخش های مختلف ایران پخش شده اند و به تدریج یکجانشین شده اند و کشاورزی و دامداری را پیشه خود کرده اند.
روایتی دیگر اما می گوید رومانوها اصالتا ایرانی اند و به خاطر شجاعت شان، جزو سربازان قزلباش شاه عباس صفوی بوده اند. عده ای نیز معتقدند چون زرگرها جنگجو و دلیرند هیچ وقت با حکومت های وقت، سر سازش نداشته اند و برای این که حکومت ها از خطرشان مصون باشند آنها را در دنیا پخش کرده اند؛ هرچند این عده نمی گویند که چه حکومتی، در چه زمانی و از کدام سرزمین چنین تصمیمی گرفته است.
برای همین زرگرها همیشه دو به شک زندگی می کنند؛ آنها گاه خودشان را مردمانی از کشور رومانی می دانند و گاه از یونان و گاه زبان رومانو را ملاک قرار می دهند تا بگویند ریشه در کشور ایتالیا دارند. معتقدان به این روایت می گویند که در جنگ ایران و روم، 400 نفر از رومانوها به دست پادشاه ایران اسیر شدند، اما چون اندام های ورزیده و قوی داشتند مورد عفو پادشاه قرار گرفتند و در نزدیکی قزوین ساکن شدند.
اگر مهمان عزیز کرده باشی، زرگرها در بدو ورود برایت «آیرانه سی» می آورند. ایرانه سی یعنی دوغ؛ آن هم دوغی خنک شده با تکه های یخ که یک قاشق غذاخوری پُر رویش کره است و هر مهمانی نصیبش نمی شود.
نکته: افسانه ها می گوید مردم روستای زرگر از بقایای کولی های اروپا هستند، اما چون ماهیت این افسانه ها روشن نیست، زرگرها خودشان را ایرانی می دانند؛ هرچند به زبان رومانو سخن می گویند. وقتی زرگرها به زبان رومانو با هم حرف می زننند فردی که شنونده است، حتی کلمات را هم تشخیص نمی دهد، چه رسد به معنی شان؛ اما اینها که مردمی با محت مردمان ایل اند، سرعت حرف زدنشان را کم و شمرده شمرده کلمات را ادا می کنند تا غیررومانوها هم چیزی فهمند. «قمیل» همان «کمل» انگلیسی ها و شتر ما فارسی زبان هاست که زرگرها «ک» آن را «ق» تلفظ می کنند
«فاملا» هم همان «فمیلی» انگلیسی زبان هاست که ما به آن خانواده می گوییم. «پیری» و «سمنتی» هم می شود ادویه و فلفل و سیمان که دیکته و تلفظش شباهت زیادی به کلمات انگلیسی دارد. زرگرها زبانشان را هم به حروف لاتین می نویسند؛ شاید برای همین است که اصرار دارند بگویند اجدادشان مردم از مردمان رم بوده اند.
وفاداری به خانواده، عشق به وطن
زنی که شوهرش می میرد هرگز ازدواج نمی کند. مردی نیز که همسر دارد هرگز به سراغ زنی دیگر نمی رود و اگر کسی خلاف کند، از روستا طرد می شود. یعنی اگرچه جمسش در روستاست، اما کسی اعتنایی به او نمی کند. این رسم زرگرهاست که مردمش خیلی روی آن تعصب دارند. آنها نه اهل طلاق اند و نه اهل بی وفایی و خیانت؛ این هم یک رسم برآمده از ایل است. در زرگر زیاد اتفاق افتاده که زنی شوهرش را در جوانی از دست بدهد و چند بچه قد و نیم قد یتیم برایش بماند، اما زن ها هیچ وقت به فکر ازدواج دوباره نمی افتند و به پای بچه هایی می نشینند که از شوهر به جا مانده اند؛ شاید برای این که می دانند تعصبات زندگی ایلی نمی گذارد آنها تنها و بی کس بمانند.
مردهای زرگر هم برای ازدواج مجدد و چند همسری، مثل مردهای دیگر دنیا، توجیه نمی آورند و زیرکی نمی کنند چون زرگر بودن به آنها وفاداری را دیکته می کند. با این که جوان های زرگر از لباس پوشیدن و آب و رنگ زندگی تهران ها تقلید می کنند، عقایدشان هنوز زرگری است. آنها به باورهای قومی شان احترام می گذارند و با این که کمتر از گذشته با هم روستاییان شان وصلت می کنند، اما از زبان، خط و اصالتشان همچنان دفاع می کنند.
سرهنگ می گوید جوان های زرگر چون از بیماری های ارثی و مادرزادی می ترسند کمتر با دختران و پسران هم روستا ازدواج می کنند اما حتی وقتی با غریبه ها وصلت می کنند باز هم از زبان رمانو حفاظت کرده و نسل به نسل منتقلش می کنند. زرگر تنها روستای رومانو زبان ایران است که زبان زرگری را زنده نگه داشته و سرنوشتش مثل نسل فراموش شده رومانو در شهریار، قوچان، بیله سوار و خوی نشده است.
با این که افسانه ها، زرگرها را به سرزمین های دور و نزدیک نسبت می دهد و آنها را به نقاطی از اروپا مربوط می کند، اما با این حال آنها عاشق ایرانند و خودشان را ایرانی می دانند (به طور حتم رمز ماندگاری آنها نیز همین است) اگرچه آنها صورتشان هم شبیه آریایی هاست و هم شبیه گلادیاتورها و وایکینگ ها، ولی آنها هرجا که باشند با همان خط لاتین شان می نویسند: meen iranisom (من ایرانی هستم). Kato dayatar oyolom (اینجا از مادر متولد شدم) و irani boot manga (و کشورم را دوست دارم).
بامداد – قصد داریم امروز محلی ناب و بکر از مناطق گردشگری زیبا ی کشورمان را برای تفریحات تابستانی به شما معرفی نماییم. محلی زیبا که زادگاه پروانه هاست.
در ۳۵ کیلومتری شمال شرق شهر زنجان، روستایی زیبا به نام روستای شیلاندر با معماری پلکانی و خانه هایی ساخته شده از خشت و گل و مردمی سرشار از زندگی وجود دارد. این روستا به سبب وجود پروانه های بسیار به زادگاه پروانه ها معروف است.
مسیر رسیدن به سرزمین پروانه ها جاده ای خاکی است. ۱۶ کیلومتر که از شهر به سمت شرق حرکت میکنید به بالای کوهی می رسید که قله آن در محاصره ابرهاست. ۲ کیلومتر دیگر باید مسیر را ادامه دهید. جاده کم کم پیچ در پیچ می شود و در مسیر رسیدن به مقصد مملو از چشمه های زیبا و پروانه های رنگارنگ.
یک طرف جاده پر است از درختان توت، فندق، آلو وگردو که منزلگاه پروانه هاست و در طرف دیگر روستای زیبای شیلاندر واقع شده است.
مردم روستای شیلاندر که حالا شهر نشین شده اند تنها سه ماه تابستان را برای بهره مند شدن از هوای پاک و خنکای سایه درختان در تابستان به این منطقه نقل مکان می کنند تا از هوای پاک، اکسیژن خالص و زیبایی فوق العاده طبیعت بهره مند گردند ساکنین این روستا می گویند ما فقط سه ماه سال را در این مکان می گذرانیم حال آنکه اینجا منزلگاه دائمی پروانه ها در تمامی سال است.
در واقع این محل برای انسان ها تفرجگاهی در منزلگاه پروانگان است که به سبب حضور درختان توت و فندق در این محل گرد هم جمع شده اند.
وقتی متوجه می شوید که این طبیعت زیبا همان زادگاه پروانگان است که در میان درختان به دویدن و جست و خیز بپردازید و به سبب تحرکتان پروانگان خفته در زیر برگ گل ها و درختان را به پرواز وادارید.
آب اهالی این منطقه از چشمه های فراوان آن تامین می گردد و مردم روستا آب چشمه را لوله کشی نموده و در حوضچه ای جمع آوری می کنند که میتوان از خنکای آن هر دم بهره مند شد.
کمی آنطرف تر از روستا نیز آبشاری به ارتفاع ۹ متر وجود دارد که زیبایی این منطقه را دو چندان می نماید.
هوای روستای شیلاندر اکسژن خالص است، هوایی پاک و فوق العاده که باعث می شود ریه های آلوده از دود و دم ماشین ها را برای مدتی هرچنر کوتاه تازگی و شادابی بخشید و از آلودگی هوا رهانید.
سوغاتی این روستای زیبا توت، آلو، گردو و فندق است به همراه ریه هایی مملو از هوای پاک.
منبع : گردشگرها
شنبه 17 خرداد 1393 ساعت 16:12
روستای یانگسی، روستایی دور افتاده در استان سیچوان چین است که 36 سکنه از 80 سکنه آن قدهایی بسیار کوتاه دارند.
سه شنبه 20 خرداد 1393 ساعت 15:26
روستای سوباتان نرسیده به لیسار، در فاصله ۳۲ کیلومتری شمال غرب شهرستان تالش و چند کیلومتری جنوب شرقی دریاچه نئور اردبیل واقع شده است. اگر گرانی هزینهها و کمبود وقت اجازه نمیدهد به گشت و گذار در طبیعت ایران بپردازید، با یک کلیک، ارزان و راحت، همراه ما شوید و چشم و ذهنتان را به دنیای سرسبز این روستای زیبا ببرید.
جام جم سرا: معاون آموزشی دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد گناوه اظهار داشت: هیئت داوران این جشنواره مرکب از شش نفر، سه زن و سه مرد بود که براساس نوع، مزه، رنگ و تزیینات خوراکهای سنتی و محلی از ۱ تا ۱۰ به آنها نمره داده میشد و در پایان نمرات داده شده به غذاها توسط همه داوران جمع زده شده و خوراکهای برتر انتخاب شدند.
به نقل از مهر، علی مختاری در ادامه افزود: بیشتر خوراک طبخ شده در این جشنواره، خوراکهای سنتی و محلی مردمان این دیار است که پیشینه استفاده از آنها به چند صد سال پیش برمیگردد. از طرف دیگر در بیشتر مناطق جنوب ایران این خوراکها مثل للک، شل شلو، رنگینک و... سرو میشوند و بعضی از خوراکها نیز خوراکهای جدید و روز است که در رستورانهای امروزی سرو میشوند و از آنجا که مردم این دیار بیشتر با دریا و آبزیان دریایی سر و کار داشته و تجربه و تبحر خاصی در پخت غذاهای دریایی دارند، بنابراین خوشمزهترین خوراکها از دسته خوراکهای دریایی مثل ماهی شکم پر، پلو میگو و... بودند.
مختاری تصریح کرد: رنگ و بوی خوراکهای طبخ شده به زعم داوران جشنواره بسیار خوب بوده است ولی تکراری بودن، عدم تجربه کافی برخی آشپزها در تدارک غذا و کمی تزیینات خوراکها از جمله ایرادات وارده بر آشپزهای این جشنواره توسط داوران است.
مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد گناوه نیز اظهار داشت: جشنواره فرهنگی غذاهای بومی محلی از جمله برنامههای طرح ریزی شده ما در این اردوی جهادی در قالب طرح هجرت ۳ در روستای عباسی است.
سید حسن موسوی گفت: خوشبختانه استقبال از این جشنواره بسیار خوب بود و بیش از ۴۵ بانوی این روستا با پخت ۵۲ نوع غذا در این جشنواره غذایی حضوری چشمگیر داشتند.
جام جم سرا: «شیونگ شیهوا» که بیش از ۵۴ سال سن دارد در روستای «شیونگ کینگ» یکی از روستاهای شهر «شینیو» در جنوب چین به دنیا آمد و خانوادهاش از کمکها و حمایتهای مردم روستا بهرهمند میشد.
اکنون که شیونگ به جمع میلیونرهای صنعت فولاد پیوسته است تصمیم دارد محبت اهالی روستای خود را جبران کند و برای همه آنها خانههایی فاخر بسازد. (باشگاه خبرنگاران)
ایرج زارع رئیس شورای روستای شهرآباد بخش بهمن ابرکوه گفت: شهرآباد که به روستای دوقلوها معروف شده، حدود ۲۴۰ نفر جمعیت دارد که از این تعداد حدود ۴۰ نفر از آنها دوقلو هستند. وی در ادامه گفت: دوقلوهای این روستا که بیشتر دوقلوهای همسان هستند آنقدر به هم شبیه هستند که بیشتر مواقع آنها را با هم اشتباه میگیریم.
در بسیاری از مواقع اگر آنها به تنهایی دیده شوند با قل دیگرشان اشتباه گرفته میشود که این موضوع ماجراهای جالبی را رقم زده است. زارع افزود: حدود ۵۰ درصد از ازدواجهای این منطقه از نوع فامیلی است و ممکن است یکی از دلایل افزایش دوقلوزایی باشد. وی در خاتمه افزود: همدلی و وابستگی این دوقلوها بسیار بیشتر از دیگر خواهر، برادرهای روستا است.
گفتههای مدیر دبستان
مدیر دبستان شهید رحیم محمدزاده گفت: این مدرسه دارای ۲۴ دانش آموز در مقاطع پیش دبستانی تا پنجم است که از این تعداد نیمی از آنها دوقلو هستند.
وی ادامه داد: پس از ۲۶ سال سابقه کار، زمانی که قدم به این آموزشگاه میگذارم، دیدن این دانشآموزان سادهدل و مهربان بویژه دوقلوها است که نیرویی در وجودم ایجاد میکند که از فعالیت در این مدرسه و وقت گذراندن با بچهها هیچگاه احساس ذرهای خستگی نمیکنم و حتی به جرأت میگویم که دیدن آنان روحیهام را قوی میکند.
مدیر آموزشگاه افزود: زمانی که انسان وابستگی و دلبستگی این دوقلوها و علاقه آنها را به یکدیگر میبیند ناخودآگاه به این میاندیشد که در این دنیا جز محبت و مهربانی هیچ چیز ماندنی نیست و بهتر است ما انسانها نیز بچهها را الگو قرار داده و قدر یکدیگر را تا هستیم، بدانیم.
گفتگو با خانم معلمی که خود دوقلو دارد
تصور اینکه معلم مدرسهای باشی که دانشآموزانش دوقلو باشند شاید هیجانانگیز باشد اما از دردسرهای آن نمیتوان غافل بود. در دبستان روستای شهرآباد یزد دو معلم حضور دارند که حتی در تشویق کردن دوقلوها باید طوری مدیریت کنند تا دل هیچ کدام از قلها نشکند. در این مدرسه ۲۴ دانشآموز پشت نیمکت کلاس نشستهاند که نیمی از آنها دوقلو هستند و عجیبتر اینکه خانم معلم این دبستان روستایی هم خودش دوقلوهای ۵ ساله دارد.
«شهین ناظری» معلم و مدیر دبستان «رحیم محمدزاده» می گوید: پس از ۲۶ سال سابقه کار در مدارس مختلف، تنها دو سال را در شهر تدریس کردم و مابقی آن را ترجیح دادم در روستا و کنار مردم ساده و صمیمیاش خدمت کنم. از زمانی که به یاد دارم و پای در روستای شهرآباد گذاشتم همیشه با چهرههای شبیه هم کودکانی روبهرو بودم که دست در دست هم به شیطنت و تکاپو میپردازند.
از آنجا که در خانوادهام نیز فرزندان دوقلو وجود داشت با حالات و رفتارهای این کودکان آشنایی داشتم، جالب اینکه وقتی ۴ سال پیش وارد این دبستان شدم چند تن از دانشآموزانم دوقلو بودند که این موضوع برایم عجیب بود چرا که در آن زمان خودم نیز یک دوقلوی دختر و پسر داشتم و همه این اتفاقات را از حکمتهای خدا دانستم که مأموریت من به عنوان یک معلم این است که بتوانم بخوبی این دوقلوهـای خوش قلب را تربیت کنم.
وی ادامه می دهد: با اینکه در شرایط سخت آموزشی در این مدرسه هستم ولی من این مأموریت را دارم که بتوانم با بهترین شیوه و عملکرد دانشآموزانم را هدایت کنم. این مدرسه دارای ۲۴ دانشآموز در مقطع پیشدبستانی تا پنجم است که از این تعداد نیمی از آنها دوقلو هستند. با اینکه به دلیل مختلط بودن دختران و پسران، محدود بودن کادر آموزشی، تدریس و نظارت به این دانشآموزان سخت است اما دیدن مهربانی و سادهدلی کودکان بویژه دوقلوها نیرویی را در وجودمان ایجاد میکند که احساس خستگی و رخوت نکنیم. این خانم معلم که خودش نیز فرزندان دوقلویش در مدرسه حضور دارند، می گوید: کودکان کوچکتر که در سنین پیشدبستانی هستند در مدرسه حضور دارند چرا که وقتی بچههای سال اول وارد مدرسه میشوند به دلیل اینکه در خانوادهای بزرگ شدهاند که متأسفانه والدینشان از سواد کافی بهرهمند نیستند این کودکان دچار اختلالات یادگیری هستند به همین دلیل حضور چنین بچههایی در مدرسه در کنار دانشآموزان و حیاط مدرسه باعث میشود آنها کمی با محیط آموزشی و اعداد و ارقام آشنا شوند و در سالهای اول دبستان یادگیری برایشان آسان شود.
ناظری با اشاره به مشکلاتی که در مدرسه برایشان وجود دارد، می افزاید: من و یکی از همکارانم به تدریس دانشآموزان مشغول هستیم به عنوان مثال من دو پایه اول دبستان و پنجم را آموزش میدهم و همکارم سه پایه دیگر آموزشی را برعهده دارد و از آنجایی که مدت زمانمان محدود است این موضوع برایمان مشکل ایجاد میکند خصوصاً شیطنتهای دوقلوها با دردسرهای بیشتری برایمان همراه است.
مدیر دبستان با خنده از یادآوری شیطنت کوچولوهای دوقلو میگوید: در کلاس درس به بچهها مشق میدهم اما در این میان یکی از دوقلوهای دانشآموز که کمی در یادگیری ضعیفتر است وقت کلاس را میگیرد در این شرایط اگر من بخواهم وی را تنبیه کنم و بگویم از روی اشتباه دو خط بنویس خواهر یا برادر دوقلو شروع به گریه میکند و میگوید خودم کمکش میکنم تا یاد بگیرد و سریعاً به هواخواهی وی بر میآید و حتی اگر از نوشتن عقب بماند میگوید باید منتظر باشیم تا دوقلویش نیز با کلاس همراه شود.
وی ادامه می دهد: حتی نمیتوانیم این کودکان شیرین را از هم جدا کنیم. آنها حتماً باید کنار هم بنشینند و همراه هم باشند و این مسأله در زمان امتحان گرفتن دردسرهایی را برایمان به وجود میآورد مثلاً علی در جواب دادن سؤالات امتحان میماند و محمد با ایما و اشاره متوجه میشود داداش دوقلویش بلد نیست، در یک لحظه که من حواسم به دانشآموز دیگری پرت میشود پیش برادرش میرود برگههای امتحانی را عوض میکند یا حتی این دوقلوها به دلیل شبیه هم بودن زیر نیمکت مدرسه قایم میشوند و موقع امتحان جای دیگری مینشینند که البته ما متوجه این شیطنت و تغییر بچهها میشویم اما همین بازیگوشیها به دلیل محدودیت زمان باعث بروز مشکلات آموزشی میشود.
وی می افزاید: حالا که بچههای خودم هم بزرگ شدند بیشتر دوقلوها و رفتارهایشان را درک میکنم حتی اگر بخواهم کودکانم را برای خواب از هم جدا کنم امکان ندارد آنها بخوابند و تا نیمههای شب بیدار میمانند اما به محض اینکه پیش هم هستند به خواب عمیق فرو میروند و من میفهمم این بچهها چقدر از حضور هم احساس آرامش میکنند و به همین خاطر سعی میکنم حواسم به دانشآموزانم که بیشترشان دوقلو هم هستند، باشد چون این کودکان از لحاظ عاطفی خیلی به هم وابسته هستند.
ناظری می گوید: با اینکه در دبستان نیمی از بچهها دوقلو و نیمی دیگر تنها هستند هرگز حسادت کودکان را بین آنها ندیدم که مثلاً تک فرزندها به دوقلوها حسادت کنند فقط گاهی بعضی از آنها وقتی رابطه صمیمی میان دوقلوها را میبینند میگویند خانم معلم، برادر یا خواهر من هم در خانه همینطور با من رفتار میکند و ما هوای هم را داریم. وی افزود: در این روستا بیشتر خانوادهها فرزندان دوقلو دارند و ما هم در خانوادهمان چند فرزند دوقلو داریم.
با اینکه گفته میشود ازدواج فامیلی باعث دوقلوزایی است اما من و برادرم که ازدواج فامیلی با همسرانمان نداشتیم اما هر دو، فرزندان دوقلو داریم که البته این موضوع برایمان شیرین و دلچسب است چرا که عشق و محبت واقعی این کودکان به ما یاد میدهد که در این دنیا هیچچیز جز محبت و مهربانی ماندنی نیست. گاهی به جای اینکه ما الگوی کودکان باشیم میتوانیم آنها را الگوی خود قرار دهیم.(متن: روزنامه ایران/عکس: پایگاه خبری سرو ابرکوه)
503
سه شنبه 21 بهمن 1393 ساعت 10:51
جام جم سرا: اسفیدان، روستایی خوش آب و هوا و زیبا در خراسان شمالی است که در ۴۵ کیلومتری بجنورد واقع شده. این روستا از مناطق نمونه گردشگری استان به شمار میرود و در میان درهای قرار گرفته که پیرامون آن را کوههای مرتفع پوشانده است. اسفیدان به دلیل ساختار پلکانی خود شباهت به روستای ماسوله در لاهیجان دارد.
وردیج قلمرو فرمانروایی آدمکهای سنگی است؛ روستایی شامل باغستانهای سیب، گیلاس، هلو، گلابی، گردو و انگور و در جای جای آن سنگهای صیقل خورده به شما چشمک میزنند.
وردیج آبشاری دارد که دیدنش خالی از لطف نیست. نام این آبشار «لت مال» است؛ لت یعنی سنگ و مال یعنی مالیده شدن و مالش، تمثیلی از مالیده شدن آب روی سنگ و سنگها.
شاید اگر برای اولین بار سنگ تراشههای طبیعی وردیج را ببینید، خیال کنید این صورتکهای پر از حفره بازماندههای یک قلعه قدیمی هستند که در کنار جاده ساخته شده است. یا شوخی چند سنگتراش که در ابعاد بسیار بزرگ تمرین هنر کردهاند! درباره آنها برخی بر این باورند که اینجا بقایای قلعهای از زمان قدیم است؛ البته این نظر تنها یک گمان است. عدهای دیگر به وجود آمدن این اشکال را ناشی از فرسایش میدانند و اما هستند افرادی که این نظر را هم به طور قاطع انکار میکنند.
اما کافیست پای صحبت یک زمینشناس بنشینید تا برایتان از روال فرسایش بادی صخرههای وردیج بگوید و هوازدگی بخشی از کوههای این منطقه که یک نمونه عالی و کم نظیر از تغییرات بافت زمین را به وجود آورده است. اشکالی که بیش از هر چیز جمجمه انسان و بدن جانوران وحشی را برایتان تداعی خواهند کرد.
از جمله جاهای دیدنی این روستا راهی پلکانی به نام «قله لیچه» است برای رفتن بر بلندای قلل «پهنه حصار». در جوار پهنه حصار هم آرامگاه یک امامزاده قرار گرفته که «بیبی زرین قمر» مینامندش.
مسیرهای دسترسی به این روستا انتهای اتوبان همت – بلوار پژوهش – شهرک دانشگاه شریف – خیابان شهید اردستانی است. در انتهای شمالی خیابان تابلوی کوچک سفید رنگی با عنوان «روستای وردیج – روستای واریش» به چشم میخورد که ابتدای جاده کوهستانی وردیج و واریش را نشان میدهد.
مسیر دوم از اتوبان تهران-کرج از پشت پمپ بنزین وردآورد (ورودی از پمپ بنزین) به سمت خیابان شهید اردستانی – به سمت شمال خیابان است که پس از آن وارد جاده روستای وردیج و واریش میشوید. جاده تا انتها (روستای واریش) آسفالت است. تقریباً با طی مسافتی در حدود ۶تا۷ کیلومتر از ابتدای جاده به روستای وردیج و کوه و صخرههای آدمک میرسید. با طی مسافتی ۳-۴کیلومتری نیز به انتهای جاده آسفالت یا به بیان دیگر روستای واریش میرسید.
در روستای وردیج میتوانید رودخانه پر آبی را ببینید که در دو طرف آن نیزارهای بلند و بهم فشرده به چشم میخورند. در بخشهایی از مسیر رودخانه حوضچههای کوچکی تشکیل شده که به شما فرصت یک آب تنی کوتاه مدت را میدهند.
دو روستای وردیج و واریش در همسایگی هم هستند، آنها مثل برادرند، روستای وردیج بزرگترین روستای حریم شمال غرب تهران به شمار میرود که حدود ۵۰۰ نفر جمعیت دارد (البته همگی آنها همزمان در روستا حضور ندارند) واریش به لحاظ موقعیتی کمی از وردیج بالاتر و البته سرسبزتر است. (بزنیم بیرون)
36
این روستا در جاده دماوند - فیروز کوه - نرسیده به روستای نمرود واقع شده (در ۱۲۰ کیلومتری شرق تهران و ۱۲ کیلومتری جنوب غربی فیروزکوه) جاذبههای گردشگری فراوان مثل غارهای متعدد و رودخانههای پرآب و درههای زیبا و مردمی خونگرم دارد و دشت بورنیک، مزارع منطقه و رودخانه نمرود نیز از دیگر دیدنیهای روستای هرانده هستند.
آثار به جا مانده از دورههای مختلف تاریخی سابقه روستای هرانده را به قبل از اسلام مربوط میسازد. غار تاریخی بورنیک، تپه باستانی، برجهای دیده بانی و بنای امامزاده نشانگر قدمت تاریخی این روستاست.
در ضلع جنوبی این روستا برج سنگی مدوری وجود دارد که به امامزاده یحیی مشهور است. این امامزاده روی تپهای به ارتفاع ۲ متر قرار دارد. قدمت امامزاده یحیی روستای هرانده به قرون ۶ و ۷ هجری میرسد و بنای آن در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.
روستای کوهستانی هرانده بافت مسکونی متمرکز دارد و در شیب دامنه کوهستانی استقرار یافته است. مصالح به کار رفته در ساخت خانههای روستا شامل لاشه سنگ، گل، کاهگل، چوب و مانند اینهاست؛ البته در ساخت خانههای جدید از مصالح سیمان، آهن و امثالهم استفاده میشود.
درختکاری در حاشیه رودخانه و کوچههای روستا، چشم انداز عمومی آن را بسیار سرسبز و جالب توجه کرده است.
روستای هرانده به دلیل موقعیت جغرافیایی ممتاز، جاذبههای طبیعی جالب توجهی دارد. جریان رودخانههای قزقان چای و نمرود طراوت و زیبایی ویژهای به سیمای عمومی آن بخشیده است و باغها و قلمستانهای انبوه بید و تبریزی در مسیر رودخانه گسترده شده و چشم اندازهای زیبایی به وجود آوردهاند. ارتفاعات البرز در فصول مختلف سال مناظر و چشم اندازهای جالبی را پیش روی گردشگران این روستا قرار میدهد. انواع گلها و گیاهان طبیعی با تنوعی از رنگهای دلپذیر بویژه در بهار دیدار کنندگان را بر سر شوق میآورد.
منظره کوچ عشایر و اقامت ییلاقی آنها نیز علاوه بر دیدنیهای روستای هرانده بسیار زیبا است و از مهمترین جاذبههای گردشگری این روستا محسوب میشود.
غار بورنیک در فاصله ۵ کیلومتری روستای هرانده و در حد فاصل این روستا با روستای حمزه واقع شده است. این غار طبیعی و تاریخی به احتمال زیاد، محل سکونت انسانهای اولیه بوده است و قدمت آن به دوره پیش از تاریخ میرسد.
تپه باستانی شیردره در فاصله ۱۵۰۰ متری ضلع جنوب شرقی روستا قرار دارد که در اوایل دوره اسلامی به عنوان قلعه نگهبانی مورد استفاده بوده است.
حفظ بافت قدیمی و سنتی هم از ویژگیهای بارز روستای هرانده فیروزکوه است چنان که هنوز و با گذشت زمان، دری با قدمت بیش از ۳۰۰ سال در این روستا وجود دارد. روی این در ۲ حلقه تعبیه شده که حلقه با صدای زیر از حضور مهمان زن و حلقه با صدای بم از حضور مهمان مرد در پشت در به صاحبخانه خبر میدهد.
رودخانه قزقان چای از میان روستا عبور میکند و منشاء برکت و آبادانی آن است. (بزنیم بیرون)
58