جام جم سرا: جمعه شیرینترین لحظهام زمانی بود که بابا بعد از کلی انتظار پول توجیبی را میگرفت به سمتم. آن وقت با سرعت جت، خودم را میرساندم به مغازه و بادبادک را میخریدم؛ حتی به قیمت اینکه یک هفته نتوانم آبنباتچوبی بخرم و به سق بکشم یا اگر لبهای سرخ و زبان رنگی بچهها را دیدم و هوس آلاسکا کردم به خودم امید بدهم: اشکال ندارد، هفتۀ دیگر بادبادک نمیخرم و میتوانم ده تا آلاسکا بخورم!
اما علاقۀ بادبادک قویتر از همۀ این هوسها بود، هرچند میدانستم خیلی دوام نمیآورد، چون بادبادک خیلی زود پاره میشد. یا به آنتن خانهها گیر میکرد یا به چراغ برق؛ و کی جرات داشت از بابا دوباره پول بخواهد؟
دوباره انتظار شروع میشد تا جمعۀ بعد... و جمعهها آنقدر زود گذشتند که حالا بزرگ شدهام. آنقدری که بتوانم هزار تا بادبادک را با هم بخرم و غصۀ پاره شدنشان را نداشته باشم! اما هنوز هم رویای کودکی من نیمه کاره مانده است. چون دیگر بزرگ شدهام و رویاهایم رنگ دیگری گرفتهاند.
یک بار رفتم و کلی بادبادک خریدم و هوا کردم. آسمان آبی بود و بادبادک من تنها اوج گرفت و هیچ رقیبی نداشت. آخر بچههای حالا علاقهای به بادبادک هوا کردن و بازی الک دولک ندارند و بازیهای کامپیوتری هیجان بیشتری برایشان دارد! بادبادکم رفت بالا و توی همۀ خانهها سرک کشید، اما نه مثل بچگیها ذوق کردم و نه طاقت حرفهای دیگران را آوردم که «خرس گنده خجالت نمیکشد؟ زده به سرش!»
برای همین بادبادکم را سپردم به دست باد و بقیۀ بادبادکها را دادم به اولین بچهای که توی کوچه دیدم. گفتم: من دیگر بزرگ شدهام، دیگر جای من پشت میز و کامپیوتر است اما تو تا میتوانی از کودکیات لذت ببر. دیدهای توی بعضی از کتابها و فیلمها میگویند: «گاهی خیلی زود دیر میشود»؟ تو هم مثل بچگیهای من به همۀ این حرفها پوزخند نزن. راستی راستی تا چشمهایت را باز کنی برای بعضی چیزها دیر شده است و آن وقت تو ماندهای و یک رویای نیمه کاره!
(متن: فاطمه نفری/باران | عکس: علی خدایی/تسنیم)
دوشنبه 19 آبان 1393 ساعت 11:20
از دانش آموزان یکی از مدارس ویژه کودکان کمتوان ذهنی کشور خواسته شد رویاهای خود را در قالب نقاشی بیان کنند. این نقاشیها سپس در اختیار روانشناسی برجسته قرار گرفت تا تحلیل شوند. هم تصاویر، هم نظرات روانشناس را در ادامه ببینید و بخوانید.
خبرگزاری آریا -
آیا تابحال شده عدم موفقیت خودتان در دستیابی به یک هدف را با بهانه عدم تجربه توجیه کنید؟ یا اینکه منابع، پول یا زمان لازم را نداشتهاید؟ آیا شده قبل از اینکه حتی تلاشی کرده باشید، تسلیم شوید؟
آیا تابحال شده موفقیت کسان دیگر در رشته و زمینه کاری خودتان را بهخاطر چیزهای جزئی مثل موارد زیر ببینید :
او موفق است چون مهارتش در کامپیوتر بیشتر است.
او موفق است چون آدمهای زیادی را در این زمینه میشناسد.
آنها موفق هستند چون خیلی سال است که اینکار را میکنند.
او برای این توانست اینکار را بکند چون خیلی وضعش خوب است، پول پارو میکند.
او برای این موفق است چون همیشه از من خوششانستر بوده است.
کار واقعی پشت صحنه را ندیدهایم، دلیل واقعی موفقیت این افراد را نادیده گرفتهایم، بهاضافه اینکه انرژی زیادی را هم صرف توجیه عدم موفقیت خودمان کردهایم و موقعیتها و فرصتهای واقعی برای عبرت گرفتن از تواناییها و موفقیتهای آنها را از دست دادهایم. خیلی از ما معمولاً اهدافمان را با طرز تفکر محدود کننده و تحمیلی خودمان و ترس از شکست به خطر میاندازیم. طرز تفکر ما همه چیز است. شاید نتوانیم روی افکاری که وارد ذهنمان میشود کنترل داشته باشیم اما میتوانیم آگاه و هوشیار بمانیم و به جای اینکه سریعاً به آنها واکنش دهیم، آنها را خوب بررسی کنیم.
اسیر شدن در دنیای مصنوعی فکرمان خیلی آسان است. کار ذهن ما این است که ما را یکسان و بی تغییر نگه دارد و در نتیجه ترس خارج شدن از منطقه امن مان برای دنبال کردن اهدافمان را به دلمان بیندازد. این کاملاً طبیعی و غریزی است. همه ما تجربهاش میکنیم. اما آنهایی که به آنچه که میخواستهاند رسیدهاند، یاد گرفتهاند که چطور فرای آن حرکت کنند. یعنی با وجود همه این ترسها، عمل کنند.
در زیر به 6 قدم برای غلبه بر ندای درونی که قدرت متوقف کردن ما برای دنبال کردن رویاهایمان را دارد اشاره میکنیم:
قدم 1 : شنیدن و تشخیص صدا
هوشیار باشید و ببینید که ذهنتان برای به تاخیر انداختن عمل شما چه بهانههایی میآورد. در زیر به متداولترین این بهانهها اشاره میکنیم:
** من سابقه تحصیلی لازم را ندارم، شاید بهتر باشد که بعد از اینکه فلان مدرک را گرفتم وارد عمل شوم.
**برای دنبال کردن اینکار پول کافی ندارم.
** آخر من در مورد اینکار چه می دانم؟ هیچ. مطمئناً هیچوقت موفق نمیشوم.
** بهاندازه کافی در باره این آموزش ندیدهام. اول باید همه چیز را درموردش بدانم.
به زبانتان موقع حرف زدن یا یک نفر دیگر دقت کنید. به عباراتی که استفاده میکنید دقت کنید، دارید بهانه میآورید؟ آیا دارید موقعیتتان را بهخاطر فکر کردن در مورد نداشتنهایتان توجیه میکنید؟
قدم 2 : مراقب فلج تجزیه و تحلیل باشید
من قبلترها خیلی در این دام افتادهام. فلج تجزیه و تحلیل، یعنی لازم باشد همه چیز درمورد نحوه انجام یک کار را قبل از شروع انجام آن بدانید.
تجربه خودم را برایتان تعریف میکنم. من قبل از شروع یک پروژه روزها و هفتهها را صرف تحقیق و تحلیل بازار میکردم. طی این مدت، دلایل کافی برای عدم موفقیت احتمالی خودم به دست میآوردم. به همین دلیل بعد از این همه زمانی که میگذاشتم آخر وارد عمل نمیشدم.
برای ایجاد یک هدف مشخص، واضح و قابل ارزیابی، وقت خیلی بهتر میگذرد. اول باید بدانید که میخواهید به "چه" برسید، بعد برای آن برنامه بریزید و بعد با قدرت تمام وارد عمل شوید. پس همین حالا روی کاری که میتوانید بکنید تمرکز کنید!
اگر آن زمان را صرف یک تحقیق کوچک می کردم و بعد وارد عمل می شدم، تجربیات بسیار با ارزشی بهدست میآوردم که خیلی بهتر از این بود که یکجا بنشینم و دنبال دلایل شکستم باشم. حتی ممکن بود طی این مدت به موفقیت هم دست پیدا کنم.
البته تحقیق کردن درمورد بازار خیلی مهم است اما مشکل زمانی ایجاد میشود که ما از اهدافمان آگاهی نداریم و دلیل جستجوهای مان را نمیدانیم. افتادن در دام فلج تجزیه و تجلیل خیلی راحت است پس حسابی مراقب باشید.
قدم 3 : خودتان را از پرتگاه افکار تدافعی دور کنید
افکار ما خیلی راحت به سرازیری میافتند. وقتی افکار تدافعی به ذهنمان میرسد اگر فوراً متوقف شان نکنیم و آگاهانه خودمان را از آن بیرون نکشیم، اسیر ترس و فقدان خواهیم شد.
میتوانید احساساتتان را تغییر داده و افکار تدافعیتان را با افکار زیر جایگزین کنید:
تغییر زبان: به جای اینکه بگویید چون تجربه کافی ندارم، نمیتوانم اینکار را انجام دهم، سعی کنید زبانتان را تغییر دهید به : الان تجربه کافی در این مورد ندارم اما مطمئنم که از عهده آن برخواهم آمد، پس از همین امروز شروع میکنم.
تغییر فیزیولوژی: بلند شوید و چرخی در اطراف بزنید. کاری بکنید که وضعیت فیزیکی کنونی تان را بهطرز قابلتوجهی تغییر دهد. اینکار ابزار بسیار خوبی برای قطع هرگونه الگوی فکری است.
تغییر تمرکز: تمرکزتان روی چیست؟ برای یک مدت چیز دیگری برای متمرکز شدن پیدا کنید.
قدم 4 : بدانید که ذهنتان شما نیستید
درک ذهن شما، خود شما نیست. فقط به خاطر اینکه یک فکر تدافعی دارید به این معنی نیست که این حقیقت دارد یا باید آنرا دنبال کنید. میدانم این یکی از سختترین موارد است اما باید بفهمید که فکر شما خود شما نیست. شما موجودی الهی هستید، بسیار ارزشمندید و قدرت برآوردن عمیقترین خواستههای درونیتان در شما وجود دارد.
قدم 5 : دنبال بزرگترین ارزشتان باشید
بهجای اینکه به دنبال دلیل این باشید که چرا نمیتوانید در مقابل کسی دیگر موفق باشید.
به دنبال فرصتها و موقعیتها باشید نه فرصتهای از دست رفته. دنبال چیزهایی باشید که برای دیگران موفقیت آورده است و از آنها بعنوان منبع الهام استفاده کنید. دنبال کارهایی باشید که دیگران خوب انجام دادهاند و از آنها درس بگیرید.
روی ایجاد ارزش تمرکز کنید. انتظار داشته باشید که دادههایتان بیشتر از دریافتهایتان باشد. وقتی این مفهوم ساده را خوب تمرین کرده و در آن استاد شدید، متوجه خواهید شد که برای برآوردن دیدگاهتان، دیگر خودِ آن مسابقه برایتان اهمیت ندارد.
قدم 6 : "چگونه" را فراموش کنید، روی "چه" تمرکز کنید
قبل از شروع عمل درمورد یک ایده یا پروژه، اسیر شدن در دام جزئیات اینکه چگونه به هدفتان برسید خیلی ساده است. وقتی خیلی اسیر چگونهها شوید، مطمئناً با بمبارانی از کارهای ناممکن هم رو به رو خواهید شد. این خیلی ناامید کننده است و نیروی حرکت شما را کند میکند. بعلاوه، کارها معمولاً آنطور که شما انتظار دارید پیش نمیروند. بله مهم است که برای رسیدن به هدفتان برنامه داشته باشید اما باید این برنامهها را با دیدگاهی بسیار سطحبالا خلق کنید که اسیر چگونهها نباشد.
برای ایجاد یک هدف مشخص، واضح و قابل ارزیابی، وقت خیلی بهتر میگذرد. اول باید بدانید که میخواهید به "چه" برسید، بعد برای آن برنامه بریزید و بعد با قدرت تمام وارد عمل شوید. پس همین حالا روی کاری که میتوانید بکنید تمرکز کنید!
درست مثل رانندگی کردن در شب در خارج از شهر، بیرون بسیار تاریک است و فقط میتوانید راه دو متر جلوتر از خودتان را ببینید. البته مقصدتان را میدانید ( که هدف شماست ) و میدانید که راه بالاخره شما را به آن مقصد میرساند ( برنامه ). تمام کاری که از دستتان برمیآید تمرکز بر دو متر جلوییتان است.
و حرف آخر این که
افکار خودویرانگر را رها کنید!
یاد بگیرید هر زمان که برای کاری، که موجب ترس تان است،وارد عمل میشوید به جای ترس، فقط عمل کنید!
بدانید با اتخاذ این روش، شما دیگر هیچ وقت شکست نخواهید خورد و همه چیز بهتر از آنچه ترس تان اجازه می دهد، خواهد شد. بدانید شکست دقیقاً همان زمانی اتفاق میافتد که تسلیم میشوید. اگر تسلیم نشوید محال است که شکست بخورید. پس پشتکار داشته باشید و به موفقیتتان ایمان داشته باشید.
منابع: برنا نیوز همراه با اضافات و تغییرات
خبرگزاری آریا -
شیوه زندگی شما و پدر و مادرتان در دوران کودکی ، آثار عمیقی در زندگی تان دارد،به رشته تحریر درآوردن گذشته تان به شما کمک می کند تا خود را بهتر بشناسید.
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که بعضی روزها، یاد دوران کودکیتان افتاده باشید ، آرزوهایی که برای رسیدن به آن ها تلاش می کردید، دوست داشتید چه کاره شوید؟ دکتر ، معلم و یا یک فضانورد؟ چه تصوری از دوران سی یا چهل سالگیتان داشتید؟
با نگاهی به وضعیت کنونیتان، خانه به هم ریخته ، ظرف های نشسته، لباسهای اتو نشده به یکباره ناامید و افسرده شده و بقیه روز را با اوقات تلخ به سر برده و همسر و فرزندانتان را عامل نرسیدن به رویاهایتان می دانید.
امروزه بسیاری از زنان ، واقعیت موجود خودشان را باور ندارند. بسیاری از آنها در رویاهای خود می گویند:« اگر من زیباتر بودم ... اگر پول بیشتری داشتم ... اگر با کس دیگری ازدواج کرده بودم ...اگر درسم را ادامه داده بودم...اگر در فلان کلاس ثبت نام کرده بودم...» چه زندگی غم انگیزی، تنها تعداد محدودی از زنها با مردهای میلیونر ازدواج می کنند، و فقط شمار اندکی از زنان شبیه به ملکه های زیبایی هستند. دوستی می گفت ما فقط یک رئیس جمهور داریم و او هم فقط یک پسر دارد ، و مسلما شانس شما از بین این همه دختر، برای ازدواج با او بسیار کم است.
نا امید نشوید. می توانید به رویاهای خود دست بیابید.نگاه دقیقی به خودتان بیندازید. شما می توانید از خود سوال کنید که من چه کسی هستم؟ چه کار می کنم؟ چرا اینجا هستم؟
شاید در ابتدا دچار وحشت شوید. اما زمانی را برای پاسخ دادن به این پرسش ها در نظر بگیرید. اگر فلسفه زندگیتان را به عنوان یک زن بنویسید به کار زندگی زناشویی شما کمک می کند. با پاسخ به این پرسش ها بزرگترین تغییر را در زندگیتان به وجود آورید، خودتان را به طور دقیق ارزیابی کنید که چه هدفی را دنبال می کنید؟برای پاسخ به این پرسش ها و پیدا کردن هدف فراموش شدتان، ابتدا یک لیست از نقاط قوت خود تهیه کنید.
استعدادهای بزرگی در شما وجود دارد، منابع رشد نیافته ای که هنوز به آنها دست نزده اید. به کارهایی که خوب انجام می دهید، فکر کنید. آیا غذا درست کردن شما را به وجد میآورد؟ آیا شما در مردم تاثیر خوبی به جا می گذارید؟ آیا توانایی خاصی دارید که می توانید به جامعه خدمت کنید؟ این استعداد های نهفته را به کار گیرید. آنها را رشد دهید، شما می توانید بهتر از آن باشید که تا به حال بوده اید.!
چرا شما واقعا فلان کار را انجام دادید؟ چرا خانواده شما یک دفعه پیشرفت کرد؟
نقاط قوت و ضعف پدر و مادرتان را بررسی کنید، چه صفتی را در آنها دوست داشتیدو از چه اخلاق هایی در آنها بیزار بودید؟ مادرتان اگر چه کاری می کرد ، پدرتان خوشحالتر می بود؟
نقاط ضعف شما کجاست؟ تمامی زمینه هایی را که در آنها احساس ضعف می کنید، صادقانه بنویسید. این کار ممکن است خوشحال کننده و یا ناراحت کننده باشد. طبیعتا شیوه زندگی شما و پدر و مادرتان در دوران کودکی ، آثار عمیقی در واکنشهایی که شما نسبت به زندگی امروزتان دارید، بر جای گذاشته است.
ناراحت کننده ترین لحظات ، آزردگی ها و ترسهایتان را بر روی کاغذ بیاورید، لحظات کامیابیتان را به یاد آورید و ببینید که چگونه این موفقیت ها در ایجاد نقاط قوت کنونی شما را کمک کردند.به رشته تحریر درآوردن گذشته تان به شما کمک می کند تا خود را بهتر بشناسید.
لازم نیست چیزهایی را که نوشتید ، به کسی نشان دهید، احتیاجی نیست نقش بازی کنید، این خود شما هستید ، عیان و آشکار.
چرا شما واقعا فلان کار را انجام دادید؟ چرا خانواده شما یک دفعه پیشرفت کرد؟ نقاط قوت و ضعف پدر و مادرتان را بررسی کنید، چه صفتی را در آنها دوست داشتید و از چه اخلاق هایی در آنها بیزار بودید؟ مادرتان اگر چه کاری می کرد ، پدرتان خوشحالتر می بود؟ در مواقع استرس و فشار روحی، چگونه خود را آرام می کردید؟ آیا گریه می کردید؟ غذا می خوردید و یا پول خرج می کردید؟
همین الان شروع کنید. تمامی افکار خود را بنویسید، این کار یک روش درمان عالی است.این تمرین شاید هیچ یک از نقاط ضعف شما را ریشه کن نکند، ولی به شما کمک می کند که آنها را تبدیل به نقاط قوت کنید.
سپس ، هدف های کوتاه مدت شخصیتتان را بنویسید، آن هدف هایی را که به عنوان یک فرد، همسر و یک مادر به خاطر آن فعالیت می کنید، بر روی کاغذ بیاورید. هدف های فعلیتان را بنویسید ، بعد آنها را برای فردای خود، هفته دیگر و یا در طول ماه آینده برنامه ریزی کنید.
سعی نکنید خیلی عمیق فکر کنید. بعضی از هدف های اساسی شما ممکن است خیلی ساده به نظر برسد. مثلا خانمی می گفت:
هدف کوتاه مدت من این است که یک خانه تمیز ، آرام و بی صدا داشته باشم، غذای خوبی بپزم، یک مادر شنونده باشم، بیشتر خوشحال باشم و کمتر اخم کنم.بامداد روز بعد، او روزش را با یک تغییر در رفتار خود آغاز کرد. او عوض شده بود، زیرا به خاطر هدف هایش کار می کرد.
خانم دیگری هدف های کوتاه مدت خود را اینطور نوشته بود:در یک کلاس ورزشی ثبت نام کنم و به طور مداوم ورزش کنم، کمدهای دیواری را تا هفته آینده مرتب کنم، اطلاعات جدیدی در مورد کامپیوتر کسب کنم و وزنم را کم کنم.
هدف های کوتاه مدت شما ، در حکم یک صافی است که کارهای مهمتر را از بقیه جدا می کند.
گام بعدی نوشتن اهداف بلند مدت شماست،برای ده سال آینده چه آرزوهایی دارید؟ آنها را مشخص کنید. زمینه هایی از زندگیتان را که به عنوان همسر و یک مادر دوست دارید بهبود بخشید، بر روی کاغذ بیاورید. شما می توانید به آرزوهای خود برسید، دستیابی به رویاها برایتان غیر ممکن نیست.
اگر شما می توانید خودتان را عوض کنید ، پس این کار را انجام دهید ، ولی اگر قادر نیستید ، خودتان را به عنوان یک آفریده خدا قبول کنید که چه کسی هستید و چطور و چرا هستید. پس سلیقه خدا را در مورد خودتان بپذیرید و خودتان را حتی با 120 کیلو وزن و یا با شکم ورم کرده و قد کوتاه دوست بدارید.
منبع: تبیان/با نگاهی به کتاب زن کامل
خبرگزاری آریا -
شیوه زندگی شما و پدر و مادرتان در دوران کودکی ، آثار عمیقی در زندگی تان دارد،به رشته تحریر درآوردن گذشته تان به شما کمک می کند تا خود را بهتر بشناسید.
شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد که بعضی روزها، یاد دوران کودکیتان افتاده باشید ، آرزوهایی که برای رسیدن به آن ها تلاش می کردید، دوست داشتید چه کاره شوید؟ دکتر ، معلم و یا یک فضانورد؟ چه تصوری از دوران سی یا چهل سالگیتان داشتید؟
با نگاهی به وضعیت کنونیتان، خانه به هم ریخته ، ظرف های نشسته، لباسهای اتو نشده به یکباره ناامید و افسرده شده و بقیه روز را با اوقات تلخ به سر برده و همسر و فرزندانتان را عامل نرسیدن به رویاهایتان می دانید.
امروزه بسیاری از زنان ، واقعیت موجود خودشان را باور ندارند. بسیاری از آنها در رویاهای خود می گویند:« اگر من زیباتر بودم ... اگر پول بیشتری داشتم ... اگر با کس دیگری ازدواج کرده بودم ...اگر درسم را ادامه داده بودم...اگر در فلان کلاس ثبت نام کرده بودم...» چه زندگی غم انگیزی، تنها تعداد محدودی از زنها با مردهای میلیونر ازدواج می کنند، و فقط شمار اندکی از زنان شبیه به ملکه های زیبایی هستند. دوستی می گفت ما فقط یک رئیس جمهور داریم و او هم فقط یک پسر دارد ، و مسلما شانس شما از بین این همه دختر، برای ازدواج با او بسیار کم است.
نا امید نشوید. می توانید به رویاهای خود دست بیابید.نگاه دقیقی به خودتان بیندازید. شما می توانید از خود سوال کنید که من چه کسی هستم؟ چه کار می کنم؟ چرا اینجا هستم؟
شاید در ابتدا دچار وحشت شوید. اما زمانی را برای پاسخ دادن به این پرسش ها در نظر بگیرید. اگر فلسفه زندگیتان را به عنوان یک زن بنویسید به کار زندگی زناشویی شما کمک می کند. با پاسخ به این پرسش ها بزرگترین تغییر را در زندگیتان به وجود آورید، خودتان را به طور دقیق ارزیابی کنید که چه هدفی را دنبال می کنید؟برای پاسخ به این پرسش ها و پیدا کردن هدف فراموش شدتان، ابتدا یک لیست از نقاط قوت خود تهیه کنید.
استعدادهای بزرگی در شما وجود دارد، منابع رشد نیافته ای که هنوز به آنها دست نزده اید. به کارهایی که خوب انجام می دهید، فکر کنید. آیا غذا درست کردن شما را به وجد میآورد؟ آیا شما در مردم تاثیر خوبی به جا می گذارید؟ آیا توانایی خاصی دارید که می توانید به جامعه خدمت کنید؟ این استعداد های نهفته را به کار گیرید. آنها را رشد دهید، شما می توانید بهتر از آن باشید که تا به حال بوده اید.!
چرا شما واقعا فلان کار را انجام دادید؟ چرا خانواده شما یک دفعه پیشرفت کرد؟
نقاط قوت و ضعف پدر و مادرتان را بررسی کنید، چه صفتی را در آنها دوست داشتیدو از چه اخلاق هایی در آنها بیزار بودید؟ مادرتان اگر چه کاری می کرد ، پدرتان خوشحالتر می بود؟
نقاط ضعف شما کجاست؟ تمامی زمینه هایی را که در آنها احساس ضعف می کنید، صادقانه بنویسید. این کار ممکن است خوشحال کننده و یا ناراحت کننده باشد. طبیعتا شیوه زندگی شما و پدر و مادرتان در دوران کودکی ، آثار عمیقی در واکنشهایی که شما نسبت به زندگی امروزتان دارید، بر جای گذاشته است.
ناراحت کننده ترین لحظات ، آزردگی ها و ترسهایتان را بر روی کاغذ بیاورید، لحظات کامیابیتان را به یاد آورید و ببینید که چگونه این موفقیت ها در ایجاد نقاط قوت کنونی شما را کمک کردند.به رشته تحریر درآوردن گذشته تان به شما کمک می کند تا خود را بهتر بشناسید.
لازم نیست چیزهایی را که نوشتید ، به کسی نشان دهید، احتیاجی نیست نقش بازی کنید، این خود شما هستید ، عیان و آشکار.
چرا شما واقعا فلان کار را انجام دادید؟ چرا خانواده شما یک دفعه پیشرفت کرد؟ نقاط قوت و ضعف پدر و مادرتان را بررسی کنید، چه صفتی را در آنها دوست داشتید و از چه اخلاق هایی در آنها بیزار بودید؟ مادرتان اگر چه کاری می کرد ، پدرتان خوشحالتر می بود؟ در مواقع استرس و فشار روحی، چگونه خود را آرام می کردید؟ آیا گریه می کردید؟ غذا می خوردید و یا پول خرج می کردید؟
همین الان شروع کنید. تمامی افکار خود را بنویسید، این کار یک روش درمان عالی است.این تمرین شاید هیچ یک از نقاط ضعف شما را ریشه کن نکند، ولی به شما کمک می کند که آنها را تبدیل به نقاط قوت کنید.
سپس ، هدف های کوتاه مدت شخصیتتان را بنویسید، آن هدف هایی را که به عنوان یک فرد، همسر و یک مادر به خاطر آن فعالیت می کنید، بر روی کاغذ بیاورید. هدف های فعلیتان را بنویسید ، بعد آنها را برای فردای خود، هفته دیگر و یا در طول ماه آینده برنامه ریزی کنید.
سعی نکنید خیلی عمیق فکر کنید. بعضی از هدف های اساسی شما ممکن است خیلی ساده به نظر برسد. مثلا خانمی می گفت:
هدف کوتاه مدت من این است که یک خانه تمیز ، آرام و بی صدا داشته باشم، غذای خوبی بپزم، یک مادر شنونده باشم، بیشتر خوشحال باشم و کمتر اخم کنم.بامداد روز بعد، او روزش را با یک تغییر در رفتار خود آغاز کرد. او عوض شده بود، زیرا به خاطر هدف هایش کار می کرد.
خانم دیگری هدف های کوتاه مدت خود را اینطور نوشته بود:در یک کلاس ورزشی ثبت نام کنم و به طور مداوم ورزش کنم، کمدهای دیواری را تا هفته آینده مرتب کنم، اطلاعات جدیدی در مورد کامپیوتر کسب کنم و وزنم را کم کنم.
هدف های کوتاه مدت شما ، در حکم یک صافی است که کارهای مهمتر را از بقیه جدا می کند.
گام بعدی نوشتن اهداف بلند مدت شماست،برای ده سال آینده چه آرزوهایی دارید؟ آنها را مشخص کنید. زمینه هایی از زندگیتان را که به عنوان همسر و یک مادر دوست دارید بهبود بخشید، بر روی کاغذ بیاورید. شما می توانید به آرزوهای خود برسید، دستیابی به رویاها برایتان غیر ممکن نیست.
اگر شما می توانید خودتان را عوض کنید ، پس این کار را انجام دهید ، ولی اگر قادر نیستید ، خودتان را به عنوان یک آفریده خدا قبول کنید که چه کسی هستید و چطور و چرا هستید. پس سلیقه خدا را در مورد خودتان بپذیرید و خودتان را حتی با 120 کیلو وزن و یا با شکم ورم کرده و قد کوتاه دوست بدارید.
منبع: تبیان/با نگاهی به کتاب زن کامل