جام جم سرا به نقل از مهر: مرجع ملی کنوانسیون حقوق کودک این بار برخلاف سالهای قبل با ابتکاری جدید جشن هفته کودک را در سالن اجتماعات وزارت دادگستری برگزار کرد. اما در این مراسم مسئولان کشوری و لشکری دعوت نبودند و تنها از کودکان آسیب دیده به عنوان میهمان و سخنران دعوت شده بود.
این مراسم را یکی از کودکان زیر ۱۸ سال کانون اصلاح و تربیت آغاز کرد و خبرنگاران منتظر حضور وزیر دادگستری بودند و گمان میکردند به دلیل تقارن مراسم با روز سازمان بازرسی ورود وزیر با تاخیر انجام خواهد شد اما مجری برنامه در جایگاه قرار گرفت و از دو کودک معلول برای سخنرانی دعوت کرد.
درخواست کودکان معلول از مسئولان
امیر علی و امیر مهدی ۱۰ ساله آرام آرام با ویلچر به سمت جایگاه حرکت کردند اما نمیتوانستند از پلهها بالا بروند. بالاخره مظفر الوندی مشاور وزیر دادگستری و دبیر مرجع ملی کودک آستینها را بالا زد و با کمک دیگران دو معلول را به روی سن بردند. مجری میکروفن را به دست امیر مهدی داد و معلول ۱۰ ساله گفت: سلام؛ من امیر علی معلول هستم... میخواهم خوب شوم و جابجایی من بسیار سخت است. آرزو دارم وزنهبردار شوم. تو را به خدا کمک کنید تا پاهای من خوب شود.
امیرمهدی هم گفت: من خیلی دوست دارم راه بروم، در زنگ تفریح و حتی زنگ ورزش معلم نمیگذارد با بچهها بازی کنم چون رفت و آمد من سخت است.
صحبتهای این دو معلول ادامه داشت تا اینکه از امیر سام کودک معلولی که با توانبخشی توانسته بود روی پاهای خود باستد دعوت شد. او گفت: خواهش میکنم فضای شهر و ساختمانها را درست کنید تا بتوانیم به درستی حرکت کنیم. گاهی وقتی آسانسورهای مترو خراب است یا پلههای زیرگذر ولیعصر چند ماهه خاموش است و به سختی حرکت میکنم، حتی یک بار هم زمین خوردم.
کودک کار: از ۹ سالگی معتاد بودم
این بار نوبت کودکان کار بود تا سخنران مراسم هفته کودک باشند. دو پسربچه و یک دختر دستفروش به جایگاه دعوت شدند. پسرک ۱۴ ساله که کمی هم از اینکه مجبور بود جلوی مسئولان و خبرنگاران حاضر شود احساس ناراحتی میکرد گفت: من اعتیاد را درک میکنم آیا شما هم درک میکنید؟ باید باور کنید که معتاد بیمار است. من از ۹ سالگی معتاد بودم و الان ۹ ماه است که پاکم (همه حاضران او را تشویق کردند). اما سوال من از شما این است که آیا وقتی به دکتر میروید شما را کتک میزنند؟ آیا دکتر شما را زندانی یا به زور به کمپ میفرستد؟ آیا میدانید زندگی در دره فرحزاد و کارتنخوابی یعنی چه؟ پدرم هم ۵۰ سال سن دارد و جانباز ۲۵ درصد است و الان ۸ سال است که پاک است. به خدا در همین تهران خیلی از کودکان نان شب ندارند. من هم روزی یک قرص اعصاب میخورم تا بتوانم کار کنم!
علیرضا کودک کار دیگری بود که میگفت: بچههایی در فرحزاد هستند که از ۴ سالگی کار و تکدیگری میکنند. آیا میدانید کار کردن کودک ۹ ساله از ۷ صبح تا ۹ شب یعنی چه؟ اینکه معتادان تو را خفت کنند و یا بخواهی از دست بهزیستی فرار کنی! من میخواهم که دست ما را بگیرید.
همه گریستند
دخترک ۱۲ ساله دستفروش خیابانهای تهران میکروفن را گرفت و با بغض گفت: متاسفانه کسی بالای سر کودکان نیست تا به ما کودکی یاد بدهد. در اینجا کودکان فروخته میشوند و کودکی خود را نمیبینند. من تا ۱۰ سالگی حتی شناسنامه هم نداشتم تا اینکه یک موسسه حمایتی برایم شناسنامه گرفت و من در یک سال، سه سال را جهشی خواندم. آیا میدانید کودکی که کودکی نکرده و شناسنامه هم ندارد چگونه زندگی میکند! گفتههای دخترک دستفروش با بغض و گریه همراه بود و تمامی حاضران گریستند؛ چنان که گفتههای کودکان، اشک خبرنگاران را نیز جاری کرد.
درددل کودکان افغان با مسئولان
گروه بعدی، کودکان افغانی بودند. ابتدا کمی خجالت کشیدند اما بغضشان ترکید و گفتند: سلام برادران مسلمان و ایرانیهای عزیز... مشکل ما این است که ما بیشتر از ۶ سال نمیتوانیم درس بخوانیم و دوست داریم ادامه تحصیل دهیم.
یکی از دختران افغان میگفت: وقتی پدرم از خانه بیرون میرود چون مجوز نداریم هر لحظه منتظر دستگیری پدر هستیم. برای رفتن به هر استان باید پاسپورتها را تمدید کنیم و سفر برای ما ممنوع است. میخواهم صدای من را هم بشنوید. ما کودک هستیم.
برچسب کمیته امداد از نام ما حذف شود
کودکان تحت پوشش کمیته امداد هم برای خود درد دلهایی داشتند که موجب تاثر حاضران شد. کودکان ایتام میگفتند: با هزینه آب و برق و گاز و کرایه خانه چگونه میتوانیم زندگی کنیم. در مدرسه وقتی بچهها میفهمند پدر ندارم یا تحت پوشش کمیته امداد هستیم رفتارشان تغییر میکند. ما هم میخواهیم کلاس تقویتی برویم و از سی دی و کتابهای کمک آموزشی استفاده کنیم اما پولی نداریم. ما به نمایندگی از هزاران یتیم میخواهیم حداقل برچسب کمیته امداد از نام ما حذف شود. مسئولان نباید از تحت پوشش بودن ما افتخار کنند. به ما ترحم نکنید چون وظیفه شما است که به ما کمک کنید اما بیمنت باشد.
در این مراسم مظفر الوندی، مشاور وزیر دادگستری گفت: ما باید با بچهها زندگی کنیم تا بفهمیم آنها چه میگویند. برای همین در وزارت دادگستری تصمیم گرفتیم ابتدا تمام کودکان را شناسایی کنیم و بانک اطلاعاتی تشکیل دهیم.
در ابتدای این مراسم کودکان آسیب دیده اجتماعی دلنوشتههای خود را روی کاغذ نوشته و روی دیوار نصب کردند. یکی نوشته بود موبایل لمسی میخواهم و دیگری نوشته بود خدایا پاهایم خوب شود. یکی پول میخواست و یکی هم دوست داشت خانه دار شود...