منوچهر آذری (متولد ۱۳۲۲ در تهران) بازیگر و گوینده رادیو ایرانی دانشآموخته هنرکده هنرهای دراماتیک فن بیان هنرپیشگی و کارگردانی است.
او در سال ۱۳۴۵ از هنرکده هنرهای دراماتیک فارغ التحصیل شد. او مدتی در نزد مهدی فروغ و پرویز تاییدی آموزش دید. نخستین برنامه او حسن خیاط باشی در سال ۱۳۵۴ در رادیو بود. پس از انقلاب او فعالیتهای خود را ادامه داد و به واسطه برنامه بسیار محبوب صبح جمعه با شما معروفیت و محبوبیت فراوانی به دست آورد.
منوچهر آذری گاهی به دلیل شباهت صدا و نام او با منوچهر نوذری همکار او اشتباه گرفته میشود. او همچنین از اقلیت کلیمی ایران است و فعالیتهای فرهنگی فراوانی برای جامعه کلیمیان انجام داده است دین او یهودی است.
منوچهر آذری و همسرش
آقای آذری! بیشتر مردم شما را به واسطه کارهای خوب و متفاوتتان در رادیو و بهخصوص برنامه صبح جمعه با شما میشناسند اما کارتان را از تلویزیون شروع کردهاید و بعد به رادیو پیوستید. این اتفاق چگونه افتاد؟
من همیشه به بازیگری تمایل داشته و دارم و معتقدم گوینده رادیو پشت میکروفن هم به نوعی با دست و صورت خود بازی میکند. به هر حال دوست دارم تماشاگر یا شنونده را چنان در کنترل خود داشته باشم که لحظهای از تاثیر من غافل نشود. یادم میآید «احمد قدکچیان» به من گفت: «در رادیو باش، اما تلویزیون، تئاتر و سینما را نیز فراموش نکن» و من دقیقا همین کار را کردم.
فکر کنم شما در زمینه تولید نوار قصه برای کودکان هم فعالیت داشتهاید. درست است؟
بله، شرکتی که تهیهکننده این نوارها بود، «سلام بچهها» نام داشت و تحتنظر مرحوم «حمید عاملی» بود. اوایل انقلاب، تلویزیون برنامه چندانی برای کودکان نداشت و برای همین این نوارها بین خانوادهها بسیار محبوب شده بود و حتی دوستانی خارج از کشور هستند که هنوز از این کاستها یاد میکنند. جالب است بدانید هنوز کاست «خروس زری پیرهن پری» (شعر احمد شاملو) خریدار دارد و مردم آن را سفارش میدهند. ما برای تولید این اثر خیلی زحمت کشیدیم، بهخصوص من و مرتضی احمدی، اما الان دیگر کسی دنبال اینگونه کارها نیست و متاسفانه کودکان با رایانه و ماهواره بزرگ میشوند.
شاید برای همین هم است که کودکان امروز، کودکان با خاطره و شادی نیستند.
بله، درست است که در قدیم امکانات رفاهی مثل امروز گسترده نبود اما دل همه آدمها شاد بود و کسی دغدغهای نداشت. متاسفانه بچههای امروز به بچههای آپارتمانی تبدیل شدهاند و مجبورند تنهایی بازی کنند اما کودکان دیروز با هم و در کنار هم بزرگ میشدند و واقعا شاد بودند.
آقای آذری! شما ۴ فرزند دارید که ۳ نفر از آنها پزشک و یک نفر مترجم زبان است. موفقیت فرزندانتان را مدیون چه چیزی هستید؟
سوال خوبی پرسیدید. در وهله اول محبت و لطف خدا شامل حال من و خانوادهام بوده است و پس از آن محبتهای بیدریغ همسرم. به نظر من، زن ایرانی زنی کامل و بامحبت است. همسرم در این مورد نقش بسزایی داشته و همیشه یار و یاور بچههایم بوده است. ضمن اینکه من هم آدمی نبودم که خدای ناکرده مال حرام سر سفره بیاورم و همیشه سعی کردهام سالم زندگی کنم. درست است که حقوق کارمندی دارم اما خیالم راحت است که این مال از راه حلال به دست آمده است. برای همین هم عذاب وجدان ندارم.
چرا ۳ تا از فرزندانتان در رشته پزشکی تحصیل کردهاند؟ این مساله خواسته خودشان بوده یا اصرار شما؟
نه، البته من و همسرم همیشه دوست داشتیم یکی از بچههایمان پزشک شود اما در نهایت این خود آنها بودند که در مورد آینده و تحصیلات خود تصمیم گرفتند. حالا هم ما به آنها افتخار میکنیم و خدا را شاکریم.
هیچگاه دوست نداشتید فرزندانتان جا پای شما بگذارند؟
نه، به هیچوجه! چون ماندن در این عرصه، آن هم در شرایط فعلی عاقبت خوبی ندارد.
تعریف شما از یک خانواده موفق و سالم چیست؟
به نظر من اساس یک جامعه سالم در وهله اول وجود خانوادههای سالم است. تمام خاطرههای آدمی در این جامعه کوچک اما مهم شکل میگیرد و معنا پیدا میکند.
فکر میکنید چرا بیشتر خانوادههای امروزی در فشار روانی قرار گرفتهاند و حتی نمیتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند؟
چون پایه و اساس این گونه خانوادهها سست و بیاساس است. مردی که عصبی است و حرمتی برای فرزندان و همسر خود قائل نیست، نمیتواند توقع داشته باشد خانوادهاش خوب و شاد باشند. متاسفانه الان شرایط بهگونهای است که همه میخواهند فشار روانی خود را سر بقیه خالی کنند که خب نتیجهاش هم همین میشود!
در این شرایط سخت، پیشنهاد شما برای گذراندن این بحران روانی سخت چیست؟
به نظر من نباید زندگی را سخت گرفت چون زندگی به اندازه کافی سخت است. تا جایی که میتوان باید سعی کرد همیشه لبخند بر لبها باشد. الان چند وقتی است دچار خارپاشنه شدهام و کمتر میتوانم راه بروم اما با این حال وقتی سر برنامهای حاضر میشوم، آنقدر روی سن بالا و پایین میپرم که همه تعجب میکنند اما باور کنید همین شادبودن و انرژی مثبتی که از تماشاگران میگیرم، باعث میشود درد پایم را فراموش کنم. البته فکر میکنم موضوع دیگری هم است که باعث تداوم این شادی در شما شده است.
مثل چی؟شاید دعای خیر پدر و مادر!
بله، دقیقا. ممنوم که به این نکته نیز اشاره کردید. اساسا نسل ما به احترام گذاشتن به بزرگترها پایبند بودند و از آنها حرف شنوی داشتند. من هرگز به پدر و مادرم بیاحترامی نکردم و از همان کودکی دوست داشتم مردم را بخندانم. به نظر من اگر کسی میخواهد عاقبت به خیر شود، تا میتواند باید به مردم محبت کند و شادی را برای آنها به ارمغان بیاورد و هرگز از والدین خود غفلت نکند. همین چند وقت پیش بود که سر مزار پدر و مادرم رفتم. هر بار که این کار را انجام دهم، بیشتر به بیارزش بودن دنیا پی میبرم.
در این روزها بیشتر دلتنگ چه کسی یا کسانی هستید؟
خیلی از یاران قدیمیام که حالا بین ما نیستند اما در وهله اول پدر و مادرم و بعد مرحوم فرهنگ مهرپرور که نزدیکترین دوست و یارم بود.
آقای آذری! شما علاوه بر اینکه سالم زندگی کردهاید، به سلامت خودتان هم توجه ویژهای داشتهاید؟
بله، همیشه سعی کردهام از دود و دم دور باشم و از غذاهای سالم و طبیعی استفاده کنم چون سلامت نعمت بزرگی است که باید قدر آن را دانست.
البته با وجود ۳ پزشک در خانوادهتان نمیتوانید غیر از این رفتار کنید.
بله، دقیقا (میخندد). به هر حال هر کدام از آنها برایم یک جور نسخه میپیچند.
چرا بعد از انقلاب فعالیتتان درتئاتر کم شد؟
چون در رادیو استخدام شده بودم و تمام وقتم در آنجا گرفته میشد.
سابقه کارگردانی هم دارید؟
پنج سال برنامه «جمعه خوب من» را در شبکه جوان زمان آقای دکتر نوری کارگردانی میکردم. امید زندگانی و فاطمه آل عباس گوینده برنامه بودند.
چرا کارگردانی را ادامه ندادید؟
واقعیتش این است که الان هم شرایط کار برایم فراهم است، اما گرفتار برنامههای استیجی هستم که در شهرستانها برگزار میکنم. از قدیم گفتهاند، آن که شیران را کند روبه مزاج/ احتیاج است احتیاج است احتیاج…
منظورتان بحث مالی است؟
بله تورم و گرانی سبب شده که کار کنم. اکنون من بازنشستهام اما کار میکنم. وقتی وارد این حرفه شدم دنبال کار و کاسبی نبودم، بلکه دنبال هنر بودم که در آن پولی نیست.
رادیو بهتر است یا تلویزیون؟
رادیو دستمزدش کم است و مانند تلویزیون نیست. اکنون هم دوست دارم در تلویزیون کار کنم، اما نقش نمیدهند و میگویند شما رادیویی هستید و همان جا کار کنید.
اگر فردی بخواهد وارد این حرفه شود چه باید بکند؟
ابتدا باید شغل اساسی پیدا کند و در کنارش کار هنری را ادامه دهد.
از چه زمانی به استخدام رادیو درآمدید؟
بعد از انقلاب همه برنامهها به هم خورد و مدتی ما برنامهای اجرا نمیکردیم، تا این که مسئولان تصمیم گرفتند گویندهها و هنرپیشهها را استخدام کنند.
چرا؟
چون ما قبل از انقلاب به طور قراردادی با رادیو همکاری میکردیم. درجهبندی داشتیم و براساس این درجه میزان درآمدمان مشخص شد و این درجهبندی هم براساس تحصیلات با تجربه کاریمان بود.
مردم شما را با چه برنامههایی شناختند؟
من با برنامههای «حرف تو حرف» و «شبکه صفر» معروف شدم.
چه فردی شما را به برنامه پر شنونده «صبح جمعه با شما» معرفی کرد؟
من و حسن خیاط باشی در تلویزیون کار میکردیم. تا اینکه در رادیو یک جمعه در ماه را در اختیارمان گذاشتند تا برنامهای را با نام «دوخت و دوز» اجرا کنیم. سپس به دعوت خدا بیامرز حمید قنبری در ادامه همین برنامه با بچههای «صبح جمعه با شما» همکاری کردم.
از میان نقشهایی که در «صبح جمعه با شما» یا «جمعه ایرانی» ایفا میکنید، کدام یک را بیشتر دوست دارید؟
هر نقشی بدهند، سعی میکنم به بهترین شکل و با لهجههای مختلف اجرا کنم. من در رادیو با شخصیتهای کارمندیان و شوت زاده معروف شدم.
یک خاطره بد از «جمعه ایرانی»؟
فوت فرهنگ مهرپرور خیلی ناراحتم کرد. او دوست صمیمی من بود، در فرانسه تحصیل کرده بود، خطاط و نقاش خوبی بود و بسیار عالی بازی میکرد.
بهترین کاری که در زمینه کودک انجام دادید، چه بود؟
برنامه تلویزیونی صد سال به این سالها (با فرهنگ مهرپرور، عباس محبی و حسین محباهری) و پروفسور پ.پ.پ (پروفسور پژوهنده پژوهشگر پیروز) که باز هم با فرهنگ کار کردیم. همچنین فیلم سینمایی «دزد عروسکها» کار بسیار خوبی بود.
اتفاق افتاده از آرزویی دست کشیده باشید؟
خیر چون همیشه تلاش میکنم تا به آرزویم برسم. دوست دارم تا زمانی که سلامت هستم، نوکر و خدمتگزار مردم باشم.
بهترین و بدترین خصلتتان چیست؟
من آدم حساسی هستم و از دو رنگی و دروغ بدم میآید.
دوست دارید چند سال عمر کنید؟
زندگی شیرین است. هر صبح که از خواب بیدار میشوم، شکر خدا میکنم. من دوست ندارم از دنیا بروم.
هدف خاصی در زندگی دنبال میکنید؟
صددرصد. دوست داشتن مردم، همسر، فرزندانم و نوههایم هدفی است که دنبال میکنم. البته به پول هم علاقه دارم.
اگر قرار باشد دوباره به دنیا بیایید، دوست دارید کجا متولد شوید؟
همین سرزمین و کشور عزیزم ایران. ای ایران ای مرز پر گهر… من به کشورهای مختلفی سفر کردهام اما هیچ جا مانند ایران چهار فصل و زیبا نیست.
خودتان را در یک جمله برایمان تعریف کنید؟
خنده
از خندیدن و خنداندن دیگران چه لذتی میبرید؟
شده یک مثقال خنده، نود من غصه را از جا کنده… مشکلات و سختی زیاد است و من الکی خوش نیستم. همیشه باید نیمه پر لیوان را دید.
آخرین باری که از ته دل خندیدی چه زمانی بود؟
در منزل گافی دادم و تپق زدم که خیلی خندیدیم. خندیدن به همین سادگی است مانند فیلم به همین سادگی. من هم خیلی مشکل دارم و نان سنگگ را میخرم ۸۰۰ تومان…
شما که همیشه خندان هستید، آیا عصبانی هم میشوید؟
بله خدا نکند آن رویم بالا بیاید با هزار من حلوا ارده اردکان یزد و شیرینی و شکر نمیتوان خورد. من زمانی که حق ناحق میشود یا میبینم باید در فیلم یا سریالی بازی داشته باشم اما نیستم، عصابی میشوم.
ساده زیستی را دوست دارید یا اهل تجملات هستید؟
باور کنید اگر ساده زندگی کنید راحت نفس میکشید.
به معجزه اعتقاد دارید؟
اکنون از معجزاتی که در زمان پیامبران بود، اتفاق نمیافتد اما همین پیشرفت تکنولوژی و ارتباط داشتن از طریق یک تلفن همراه خودش معجزه است که در گذشته نبود.
البته خداوند معجزهای به شما نشان داد و شما را از بیماری اماس شفا داد…
بله همینطور است. معجزات زیادی دیدهام و من اعتقاد دارم.
از آنهایی هستید که گاهی از چیزهایی که میبینید، دلخور میشوید؟
من اندکی دلخوری دارم چون کار خوب تقسیم نمیشود، مثلا شما که در حرفهتان موفق هستید باید در روزنامههای دیگر هم فعالیت کنید و زمینه کاری برایتان فراهم باشد.
طولانیترین روز زندگیتان چه روزی است؟
آن روزی که هوا ابری و تاریک است خیلی دلم میگیرد و برایم طولانی است.
چند دوست صمیمی واقعی دارید؟
رضا عبدی دوست صمیمیام است. البته رضا جاویدنیا، سعید توکل، امامیه و عباس محبی هم دوستان صمیمیام هستند. یک دوست صمیمی دیگر هم دارم که شما هستید.
ممنون. شما آدم خوشبینی در زندگی هستید؟
چرا بدبین باشم!
دوست دارید با چه فردی پیک نیک بروید؟
با سوال شما یاد گاز پیک نیک افتادم (خنده). دوست دارم با همسرم سفر بروم چون ۴۵ سال است با او زندگی کردهام و با روحیاتم آشنایی دارد و حرفم را میفهمد.
بهترین خبری که دوست دارید بشنوید، چیست؟
دو نوه توی راه دارم که دوست دارم به سلامت متولد شوند. از خدا میخواهم به همه اولاد سالم بدهد.
خنده دار ترین سوتیای که تا به حال دادهاید، چیست؟
پسرم پزشک است و در طول هفته، دو سه مرتبه به من میگوید سوتی دادهام. بعضی اوقات سوت هم میزنم که سوتی است.
فیلم های سینمایی منوچهر آذری
- دیوار (۱۳۸۶)
- زن بدلی (۱۳۸۵)
- مجردها (۱۳۸۳)
- حسرت دیدار (۱۳۷۳)
- یک مرد یک خرس (۱۳۷۱)
- سایه خیال (۱۳۶۹)
- دزد عروسکها (۱۳۶۸)
- عبور از غبار (۱۳۶۸)
- آخرین لحظه (۱۳۶۷)
- در مسیر تندباد (۱۳۶۷)
سریال های تلویزیونی منوچهر آذری
- او مثبت (۱۳۸۲)
- شبکه صفر
- هزاردستان
- آشپزباشی