جام جم سرا به نقل از اعتماد: قرار بود مرضیه ۲۶ ساله همزمان با عید غدیر خود را در لباس عروسی ببیند اما قاتل سرنوشتی شوم برای او رقم زد.
۱۵ مهرماه امسال و پس از تماسهای محلی ماموران کلانتری شهرستان رودسر در جریان وقوع یک فقره قتل در یکی از مجتمعهای تحت نظارت بهزیستی در منطقه رحیم آباد این شهرستان قرار گرفتند و بسرعت خود را به محل حادثه رساندند. با حضور در محل جنایت، مأموران با جسد دختری مواجه شدند و پس از اطلاع مراتب به پلیس آگاهی استان گیلان تیمی از کارآگاهان زبده در محل حادثه حاضر شد و در بررسیهای اولیه مشخص شد هویت مقتول مرضیه ۲۶ ساله از کارکنان مجتمع تحت نظارت بهزیستی است که بعد از ساعت کاری به قتل رسیده است.
در ادامه رسیدگی به پرونده برای مشخص شدن علت مرگ این دختر ۲۶ ساله دستور انتقال جسد به پزشکی قانونی صادر شد.
به گفته سرهنگ کریمی، رییس پلیس آگاهی استان گیلان پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی و انجام تحقیقات لازم، سرنخهای اولیه به دست ماموران افتاد که پیگیری آنها به دستگیری چند مظنون در ارتباط با این پرونده انجامید. بازجوییها از متهمان این پرونده همچنان ادامه دارد و پلیس امیدوار است با اعتراف متهمان در چند روز آینده پرده از راز این جنایت برداشته شود.
جام جم سرا به نقل از باشگاه خبرنگاران :حمید جوانی است 27 ساله با ظاهری مرتب و آراسته . لیسانس مترجمی زبان انگلیسی دارد و از اینکه کلانتری دارای واحد مشاوره و مددکاری است شگفت زده شده و به قول خودش حالا که همه چیز لو رفته،دوست دارد تحلیل روانشناختی اش را بنویسند تا عبرتی برای دیگران شود.داستان زندگیزاش را به نقل از خودش بخوانید:
دانشجوی ترم سوم مترجمی زبان انگلیسی بودم،عاشق رشته ام بودم و دوست داشتم در رشته ام پیشرفت کنم. سرم گرم مطالعه و یادگیری بودم و از حوادث جاری و رایج در دانشگاه بی خبر بودم . فقط متوجه شده بودم که یکی از همکلاسی های دخترم به بهانه های مختلف می خواهد به من نزدیک شود.
وقت تلف کردن نداشتم و او را بدون رو دربایسی جواب می کردم.اما او انگار دست بردار نبود.وقت آزمون پایان ترم بود و خودم را برای آزمون اماده می کردم.گوشی تلفنم زنگ خورد .شماره برایم ناشناس بود آن را بدون جواب گذاشتم اما او دست بردار نبود .وقتی جواب دادم خودش بود و با التماس از من جزوه خواست.
نمی دانم چرا ولی شاید برای اینکه از دستش خلاص شوم قول دادم جزوه را به وی برسانم . با هم قرار گذاشتیم؛ وقتی دیدمش سوار بر خودروی بسیار گرانی بود و سر وضعش با وقتی که دانشگاه می آمد کلی فرق داشت.جزوه را که به وی دادم کلی تشکر کرد و اصرار کرد که باید مرا تا خوابگاه برساند. از سر کنجکاوی قبول کردم ، برای کسی مثل من که تا به حال با هیچ دختری هم کلام نشده بودم خیلی سخت بود .
در طول مسیر فقط او صحبت می کرد و من با حرکات سر تایید می کردم. بعد از آن روز هرازگاهی به من پیامک می داد. یک روز که خانواده ام برای دیدنم آمده بودند از استاد معذرت خواهی کردم که زودتر بروم. وقتی از کلاس بیرون آمد پیام داد که می تواند خانواده ام را به خانه خواهرش ببرد که مسافرت هستند.حسابی وسوسه شدم اما خجالت کشیدم و قبول نکردم.اما او به دنبالم آمده بود و خودش را به خانواده ام معرفی کرد و ضمن تعریف زیاد از من از آنها خواست به خانه خواهرش بروند.خانواده من هم بدتر از خودم خجالتی بودند.
بالاخره قبول کردند. راستش دیگر حسابی درگیرش شده بودم فقط نمی توانستم ارتباط برقرار کنم. کم کم ارتباطمان زیاد شد تا حدی که برای دیدنش لحظه شماری می کردم...
ترم آخر بودیم و خودم را برای آزمون ارشد آماده می کردم. اما راستش حواسم زیاد به درس نبود .دوست داشتم از او خواستگاری کنم و قال قضیه را بکنم. ولی نمی توانستم تا اینکه خودش زنگ زد و با گریه گفت که برایش خواستگار آمده وخانواده اش اصرار دارند وی جواب مثبت بدهد.
حالم خیلی بد شد. دلم را به دریا زدم و گفتم تکلیف دل من چه می شود؟ همین یک جمله راکه گفتم تلفن را قطع کردم ،می ترسیدم . اما او دوباره زنگ زد و گفت حالا که از تو مطمئن شده ام به جنگ خانواده ام می روم.
بعد از مدتی به خواستگاری اش رفتم . پدرش می گفت که تو در حال حاضر هیچی نداری اما من دخترم را به امید آینده درخشان تو می دهم.
عقد ساده ای گرفتیم و لحظه های شیرین زندگی مان شکل گرفت...او خیلی دختر خوبی بود و من در کنارش احساس خوشبختی می کردم تا آن شب لعنتی ...نیمه های شب بود و من مشغول ترجمه بودم تا اینکه پیام برایم آمد. شماره ناشناس بود و برایم ویدیویی فرستاده بود..بازش کردم.خداااای من باورم نمی شد ...
دوباره سه باره صدبار نگاه کردم ..فیلمی بود مبتذل از کسی که همه چیزم بود...مانده بودم.شماره اش را گرفتم قبل از اینکه زنگ بخورد قطع کردم. رفتم سراغ یخچال و هر چه قرص بود همه را خوردم، خودم را به اتاق رساندم .گوشیم را قفل کردم و دراز کشیدم و منتظر مرگ شدم.
وقتی به هوش آمدم در بیمارستان بودم . او بالای سرم بود..هر چه گریه کرد هیچ حرفی نزدم . فقط از دوستم خواستم گوشی تلفنم را به بیمارستان بیاورد. گوشی را به او دادم . گفتم رمزش را که میدانی کلیپی داخل آن است نگاه کن. گوشی هم برای خودت... با تعجب گوشی را گرفت و برایم توضیح داد که همان خواستگارش بوده که به خاطر من جوابش کرده ..قبل از دانشگاه با او ارتباط داشته و...
برایم بی معنا بود. گفتم این راز بین من و تو می ماند فقط به این شرط که بی سرو صدا از هم جدا شویم. قبول کرد. طلاق گرفتیم.
من ماندم و کوهی از سوال : چرا؟ کم کم سیگاری شدم..قلیان می کشیدم و روز و شبم به بطالت می گذشت.
بی خیال دانشگاه شدم . اتاقی اجاره کردم و مشغول کار ترجمه شدم ...بعضی وقتها به شدت حوصله ام سر می رفت، احساس تنهایی می کردم ..تا اینکه یکبار که برای دانشجویی دختر که کار ترجمه می کردم پیامک اشتباهی فرستادم او که شماره مرا نداشت انگار بدش نمیآمد با من ناشناس کل کل کند.
چند پیامک که دادم به نظرم کار جالبی آمد..ادامه دادم . بعد از آن شمارههای دیگری را هم گرفتم ...این قضیه ادامه داشت وقتی به خودم آمدم دیدم یک مزاحم تلفنی شدهام که به راحتی در دل قربانیانم جا می گرفتم و آنها چنان وابسته ام می شدند که برایم کارت شارژ ، پول و . . . میفرستادند، حتی عدهای از آنان را میتوانستم برای ایجاد رابطه فریب دهم، آن هم تنها با شگرد خواستگاری کردن. میخواستم انتقام دوران زندگیام را بگیرم ولی قبلش با شکایت 5 تن از کسانی که از آنان در قالب خواستگار کلاهبرداری کرده بودم دستگیر شدم.
زیاد طول نکشید که پسر خجالتی دیروز، کلاهبردار حرفهای شده بود،کسی که دیروز در جواب دختران را فقط با سر تکان دادن میداد، امروز با چرب زبانی دل آنان را به دست میآورد و دست به کلاهبرداری میزد، البته حمید میگفت؛ دخترانی که به راحتی با پسران صحبت میکنند، خیانتکارند و حقشان است که از آنان کلاهبرداری شود.
جام جم سرا به نقل از اعتماد: ۱۵ مهرماه امسال پس از تماسهای محلی، ماموران کلانتری شهرستان رودسر در جریان وقوع یک فقره قتل در یکی از مجتمعهای تحت نظارت بهزیستی در منطقه رحیمآباد این شهرستان قرار گرفتند و خود را به محل حادثه رساندند. آنها در محل جنایت با جسد دختری جوان مواجه شدند که پس از گزارش موضوع به پلیس آگاهی استان گیلان، تیمی از کارآگاهان در محل حادثه حاضر شدند.
در بررسیهای اولیه پلیس از جسد مقتول، نشانههای ضربات متعدد با جسم سخت روی سر به وضوح دیده میشد؛ آثاری که ذهن کارآگاهان را بر فرضیه قتل متمرکز کرد.
به گفته کارمندان اداره بهزیستی، مقتول مرضیه ۲۶ ساله از کارمندان همان اداره است که قرار بود همزمان با عید غدیر خود را در لباس عروسی ببیند اما اکنون این قطرات خون اوست که بهجای جوهر بر کارتهای عروسی او نشسته است. همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی بررسی صحنه جرم از سوی کارآگاهان آغاز شد.
در بازرسیهای اولیه از صحنه جنایت، تناقضات آشکاری دیده میشد که نشان میداد قاتل از همکاران مرضیه بوده و با نقشه قبلی او را به قتل رسانده است.
به گفته سرهنگ فلاح کریمی، رییس پلیس آگاهی استان گیلان، پرونده یکی از مراجعهکنندگان که روز قبل با مرضیه درگیری لفظی داشت روی میز غرق خون مقتول دیده میشد؛ تناقضی آشکار که از ساختگی بودن صحنه جرم خبر میداد چرا که جز همکاران مقتول هیچ فرد دیگری به پروندههای اداره دسترسی نداشت. به این ترتیب فرضیه قتل از سوی کارمندان اداره ثابت شد و با محدود شدن گستره متهمان به همکاران مقتول، به تدریج پرونده وارد مسیر تازهای شد.
در این میان گزارش پزشکی قانونی نیز سرنخهای مهم دیگری در اختیار ماموران گذاشت. در گزارش پزشکی قانونی ضربات پی در پی و مهلک جسم سخت بر سر مقتول به عنوان عامل اصلی مرگ عنوان شده بود که کارآگاهان با در نظر گرفتن آن به تحقیقات خود مسیر روشنتری دادند.
سرهنگ کریمی در تشریح روند تحقیقات پلیس به «اعتماد» گفت: در تحقیقات اولیه از صحنه جرم وسایل شخصی مقتول کشف نشد در حالی که در روز حادثه چندین پیامک از شماره موبایل مقتول با این محتوا که «من برای ماموریت به رشت میروم پس نگران نباشید» به خانوادهاش فرستاده شده بود؛ شواهدی که نشان میداد قاتل نقشه قتل را از پیش طراحی کرده بود و قصد داشت تا در روز نخست کسی از حادثه خبردار نشود.
در حالی که بازجوییها از کارمندان اداره بهزیستی رودسر ادامه داشت نقطه مشترکی در تمامی اظهارنظرها دیده میشد: راضیه، یکی از همکاران مقتول مدتها با او درگیری لفظی شدیدی داشته است. به این ترتیب کارآگاهان با جمعبندی اطلاعات به دست آمده و با کسب مجوز از مراجع قانونی، راضیه را به عنوان متهم اصلی قتل دستگیر و به پلیس آگاهی منتقل کردند.
به گفته سرهنگ کریمی وقتی راضیه در جریان بازجوییها با مدارک پلیس روبهرو شد از انکار حقیقت چشمپوشی و راز قتل نوعروس رودسری را فاش کرد و گفت: «من از مدتها قبل با مرضیه اختلاف داشتم و آبمان با هم در یک جو نمیرفت. وقتی فهمیدم که او میخواهد ازدواج کند تصمیم گرفتم که او را بدنام کنم بنابراین به یکی از همکارانم ۲۰۰ هزار تومان دادم و او را اجیر کردم که مرضیه را زنی خراب جلوه دهد و خواستگار او را منصرف کند.»؛
سرهنگ کریمی با اشاره به دستگیری مرد جوان که قصد بدنام کردن مرضیه را داشت، گفت: «این مرد هیچ نقشی در قتل نداشت و راضیه با توهمات خود و بتنهایی در روز حادثه نقشه قتل را عملی کرد»
راضیه در ادامه اعترافاتش گفت: «وقتی دیدم نقشه بدنام کردن مرضیه بخوبی پیش نمیرود تصمیم گرفتم که او را به قتل برسانم. بنابراین در روز حادثه یک آچار همراه خودم به محل کارم بردم تا با آن نقشه قتل مرضیه را عملی کنم. وقتی در اتاق او را دیدم دوباره درگیری لفظی بین ما شروع شد و من که از قبل نقشه قتل او را کشیده بودم بعد از مطمئن شدن از اینکه هیچ کسی در اداره نیست، به آرامی به پشت میز کامپیوترش رفتم و چند ضربه محکم با آچار به سر او زدم. بعد از آن برای اینکه ذهن ماموران را منحرف کنم یکی از پروندههای مراجعهکنندگان را که در آن روز با مرضیه درگیری لفظی داشت روی میزش گذاشتم تا قتل را گردن او بیندازم.»
هرچه اعترافات راضیه پیش میرفت جزییات این حادثه هولناک بیشتر روشن میشد. به گفته سرهنگ کریمی راضیه که به فرستادن پیامکها نیز اعتراف کرده بود حتی روز بعد از جنایت نخستین نفر به محل کار خود رفت و شخصا با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت تا ذهن ماموران را منحرف کند؛ نقشهای که در روند تحقیقات شکست خورد و ثابت کرد که راضیه، به دلیل اختلافات شخصی و توهمات خود، مرضیه را به قتل رسانده است.
به گفته سرهنگ کریمی در بازرسی از منزل قاتل، آلت قتاله کشف و همزمان وسایل شخصی مرضیه نیز در مرکز بازیافت زباله پیدا شد. به این ترتیب پرونده با تکمیل جزییات مختومه و راضیه به عنوان قاتل نوعروس رودسری به مراجع قضایی تحویل داده شد.
رسیدگی به این پرونده شامگاه جمعه ۲۶دیماه همزمان با پیدا شدن جسد زن جوانی در بیابانهای پاکدشت آغاز شد. آن روز یکی از رهگذران با دیدن چمدان بزرگی در بیابان کنجکاو شد و به سراغ آن رفت و درش را باز کرد اما ناگهان با جسد زن جوانی روبهرو شد که داخل چمدان بود. مرد وحشتزده با پلیس تماس گرفت و طولی نکشید که با حضور کارآگاهان آگاهی پاکدشت در محل، تحقیقات برای کشف راز این جنایت شروع شد. دور گردن زن جوان طنابی پیچیده شده و آثار ضربات چاقو نیز روی بدنش دیده میشد. این در حالی بود که طبق گفته پزشک جنایی، حدود ۱۰تا ۱۲ساعت از مرگ او میگذشت.
ردپای یک مرد جوان
شکی وجود نداشت که جنایت در محلی دیگر رخ داده و سپس قاتل یا قاتلان با قرار دادن جسد در چمدان قصد ناپدید کردن آن را داشتهاند. در چنین شرایطی کارآگاهان جنایی پاکدشت ماموریت یافتند پرده از راز این جنایت بردارند. هیچ مدرک شناساییای که هویت مقتول را فاش کند، وجود نداشت. حتی بررسی پروندههای متعلق به زنان گمشده در روزهای اخیر هم سرنخی در اختیار پلیس قرار نداد.
مأموران اما در ادامه متوجه نکته مهمی شدند. اینکه چمدانی که جسد داخلش بود، کاملا نو بود و بهنظر میرسید که به تازگی خریداری شده است. آنها راهی مغازههایی شدند که چمدان میفروختند. یکی از مغازهدارها گفت که ظهر جمعه درست چند ساعت قبل از کشف جسد، پسرجوانی به آنجا رفته و چمدانی شبیه آنچه جسد داخل آن بود از وی خریده است. این موضوع تیم تحقیق را یک قدم به کشف حقیقت نزدیکتر کرد و مأموران به بازبینی تصاویر دوربین مداربسته مغازه پرداختند و چهره خریدار چمدان را شناسایی کردند.
تصویر رازگشا
درحالیکه تحقیقات ادامه داشت، روزشنبه مرد ۲۱سالهای به اداره آگاهی پاکدشت رفت و خبر از ناپدید شدن همسر ۲۰سالهاش داد. وی گفت: من و همسرم مهناز همکار هستیم و در کارگاهی در پاکدشت کار میکنیم. عصر شنبه مهناز وقتی کارش تمام شد از کارگاه بیرون رفت تا به خانه برود اما در مسیر بازگشت به خانه به طرز مرموزی ناپدید شد. در این مدت همه جا را بهدنبالش گشتم اما اثری از او پیدا نکردم.
مشخصاتی که این مرد از همسرش ارائه داد با جسدی که داخل چمدان کشف شده بود مطابقت داشت. با این حال آنچه توجه مأموران را جلب کرد شباهت این مرد با تصویری بود که کارآگاهان از خریدار چمدان بهدست آورده بودند. وقتی مشخص شد که مرد جوان همان خریدار چمدان است مأموران حدس زدند که عامل قتل زن جوان کسی جز او نیست. این مرد دستگیر شد و هر چند در ابتدا خود را بیگناه میدانست اما وقتی تصویر خود را هنگام خرید چمدان دید چارهای جز اقرار به جنایت ندید.
جنایت وایبری
وی به کارآگاهان گفت: من و همسرم همکار بودیم و در محل کار با هم آشنا شدیم. حدود ۶ماه پیش ازدواج و زندگی مشترکمان را شروع کردیم اما از همان ابتدای زندگی اختلافاتمان شروع شد. او مرتب با موبایلش مشغول چت کردن از طریق وایبر بود. من مطمئن بودم که کاسهای زیر نیمکاسه است. بارها با هم سر این موضوع دعوا کردیم اما او میگفت که فقط با دوستانش چت میکند.
در مدت ۶ماه زندگی مشترک با همسرم ۳بار خانه را ترک کردم و قصد جدایی داشتم اما هربار همسرم از من خواست تا او را ببخشم. وی ادامه داد: او حاضر نشد خودش را اصلاح کند؛ از صبح تا شب پای وایبر بود و اصلا اهمیتی به من نمیداد. دیگر تحمل این وضعیت برایم غیرممکن بود. بنابراین تصمیم گرفتم برای همیشه او را ترک کنم و طلاقش بدهم.
ساعت ۸صبح جمعه بود که بهخاطر رفتارهایش با او درگیر شدم. او من و خانوادهام را تحقیر کرد. من هم یکدفعه کنترلم را از دست دادم و چون بهشدت از او کینه داشتم دست به قتل او زدم. بعد از آن چند ساعتی کنار جسد بودم تا اینکه تصمیم گرفتم آن را داخل چمدانی بزرگ بگذارم و به بیرون از خانه منتقل کنم. برای این کار به مغازهای رفتم و چمدان خریدم اما اصلا فکرش را نمیکردم همین خرید باعث دستگیریام شود.
تحقیقات ادامه دارد
سرهنگ سلمان آدینهوند، فرمانده انتظامی پاکدشت گفت: هرچند متهم در اعترافاتش ادعا کرد به دلیل چتهای وایبری همسرش را به قتل رسانده است اما چت کردن توجیهی برای ارتکاب جنایت نیست.
وی افزود: تازهداماد جنایتکار بعد از اعتراف به قتل نوعروسش روانه بازداشت شد و تحقیقات در این پرونده ادامه دارد تا زوایای پنهان آشکار شود. (همشهری)
449