جام جم سرا:
در هر ازدواجی هر یک از زوجین متعلق به خانوادهای هستند که فرهنگ، باور، نظام اخلاقی و تعاریف مخصوص به خود را دارد. بسیاری از اوقات ناکامی در ازدواج به دلیل بد یا ناسالم بودن حداقل یکی از زوجین نیست، بلکه بیشتر جداییها به علت وجود تفاوتها یا بهتر است بگوییم تضادها و مقررات رفتاری کاملاً متفاوت افراد و خانوادهها است. به طوری که تحمل آن برای طرف مقابل امکان پذیر نیست. در کنار این تضادها درجه انعطاف پذیری و سازگاری زوجین ممکن است بسیار متفاوت باشد. اگر به گونهای باشد که در برابر تغییراتی که لازم است پس از ازدواج اعمال کنند بسیار خشک و مقاوم باشند، میتوان انتظار داشت که زندگی مشترکشان بیشتر به سمت ناکامی پیش رود تا حل اختلافات و رسیدن به نقطه مشترک بنابراین، میتوان مشاهده کرد که به هم نزدیک بودن دو خانواده از نظر ویژگیهای مختلف تا چه حد میتواند در موفقیت زندگی مشترک فرزندان تأثیر گذار باشد.
علاوه بر این، از آنجا که خانواده یک سیستم عاطفی است، بخش مهمی از تعامل در آن متمرکز بر مسائل عاطفی است. اگر زوجین به این مسئله توجه لازم را نشان ندهند و زندگیشان را به واسطه روابط عاطفی بنا نکنند این امرموجب از خود بیگانگی آنها و در نتیجه همدلیهای غیر صادقانه در روابط بین آنها میشود که در آخر یا به بروز طلاق عاطفی و یا از هم پاشیدگی بنیان خانواده تازه شکل گرفتهشان منجر میشود.
از سوی دیگر مسئله دوست داشتن و عشق و علاقه میان همسران را نیز نباید کم اهمیت پنداشت، با توجه به اینکه اولین نشانههای این علاقه از همان جلسات ابتدایی خواستگاری دیده میشود.
حال، شما لازم است به هر دوی این نکات به دقت توجه کنید. لازم است فردی را که با او ازدواج میکنید یک بار از نظر منطقی و یک بار دیگر از لحاظ احساسی و عاطفی بررسی کنید. گاهی ممکن است آنچه احساستان به شما میگوید با آنچه عقلتان میگوید متفاوت باشد. ولی در نهایت اعتماد به هر دوی آنها لازم است. احساستان را تا جایی دنبال کنید که عقل و منطقتان آن را تأیید میکند. فراموش نکنید که ازدواج، تنها پیوند دو نفر نیست بلکه پیوند دو خانواده است و اگر خانواده شما همسر آیندهتان را نپذیرند به طور قطع حتی در صورت ازدواج با آن فرد روابط شما با خانوادهتان دچار مشکلات اساسی خواهد شد. (پریسا غفوریان – کارشناس ارشد روانشناسی بالینی/خراسان)
جام جم سرا: سوالی که در وهله اول به ذهن میرسد این است که اگر خانواده از ابتدا با ازدواج شما قبل از ازدواج خواهر بزرگترتان موافق نبودهاند چطور اجازه آشنایی و ارتباط شما با خواستگارتان را دادهاند؟ در غیر این صورت شاید دلیلی دیگر برای مخالفت داشتهاند که پس از مدتی از شما خواستهاند دیگر ارتباط را ادامه ندهید و در واقع قرار ازدواج را برهم زدهاند. سعی کنید برای این سوال پاسخی بیابید تا شاید به شما در پذیرش شرایط کنونی کمک کند.
خوب میدانید در ارتباطهای تلفنی بخش عظیمی از منابعی که میشود اطلاعاتی دقیقتر از آنچه مد نظرمان است به دست بیاوریم حذف میشود و گاه افراد میتوانند تصویرهای زیباتری از آنچه هستند در ذهن ما ترسیم کنند. لازم است برای به دست آوردن شناخت صحیح و اصولی از فرد در مقوله ازدواج، وی را در موقعیتهای مختلف ببینید و آن موقع حس واقعیتان را به وی بسنجید.
صرف نظر از آنچه رخ داده است و با هر دلیلی که ارتباط شما بنا به صلاحدید والدین قطع شده است، اکنون باید شرایط را بپذیرید و تصمیم بگیرید که پس از این چگونه به راهتان ادامه دهید.
به یاد داشته باشید هر قدر تلاش کنید این موضوع را از ذهنتان دور کنید و یا به اصطلاح به آن فکر نکنید اتفاقی عکس آن رخ میدهد؛ بنابراین توصیه میشود آنچه را در این بازه زمانی به آن رسیدید برای خود فهرست کرده، این بار سعی کنید نکاتی را بیابید که با سلیقه شما مخالف است.
گاه ما با ساختن چهرهای زیبا از فردی خاص و اضافه کردن اندکی چاشنی تخیل و آرزوهایمان، دنیایی میسازیم و زمانی که با کوچکترین بینظمی مواجه شود کل نظام آن مختل میشود. شاید این بار به نتایجی متفاوت دست یابید!
همچنین به نظر میرسد هنوز به پختگی کامل برای انتخاب همسر نرسیدهاید و لازم است روی شناخت خود تمرکز کنید. این طور که از صحبتهای شما برمیآید، به جای برخورد منطقی و عقلانی با موضوع، تنها از احساسات خود دستور گرفتهاید. به یاد داشته باشید در مرحله آشنایی باید بیشتر از منطق خود و کمتر از احساسات استفاده کنید. صرف نظر از اینکه شما خواهر بزرگتری دارید (که این مانعی برای ازدواج شما نیست) زمانی را تصور کنید که پس از آشنایی طولانی مدت به این نتیجه میرسیدید فردی که با وی ارتباط داشتهاید نمیتواند همراه خوبی در مسیر زندگیتان باشد، اگر هربار از این موضوع طوری به هم بریزید که عملکرد روزانه شما را نیز مختل کند دیگر زمانی را برای زندگی کردن نخواهید داشت؛ چرا که هربار لازم است زمانی طولانی را به غصه خوردن و پاسخ به چون و چراهای ذهنیتان اختصاص دهید.
در نهایت بهتر است بدانید نه تنها شما، بلکه کمتر کسی خواهد توانست فردی را که به وی علاقهمند شده است فراموش کند. این احساس را بشناسید، آن را بپذیرید و سعی کنید از آن به عنوان سکوی پرش استفاده کنید. ولی اجازه ندهید این مدت زمان بیش از حد طولانی شود. برای رهایی از احساس خشم نسبت به خانواده خود، پیش قدم شوید و سعی کنید اوضاع را سروسامان دهید. (سیمین قربانی - کارشناس ارشد مشاوره خانواده/خراسان)
جام جم سرا به نقل از باشگاه خبرنگاران: پسر جوان یمنی که ۲۰ ساله است گفت: پدر ۴۰ سالهام به من پیشنهاد کرده بود با دختری که او را نمیشناختم، ازدواج کنم. پس از موافقت من، هفته گذشته با پدر و مادر و عمهام به خواستگاری رفتیم و حتی قرار شد یک میلیون ریال یمنی معادل ۵ هزار دلار مهریه به عروس خانم بدهیم، اما آن دختر در آخرین لحظه از ازدواج با من خودداری کرد و خواستار ازدواج با پدرم شد!
وی افزود: او بصراحت این موضوع را به پدرم اعلام کرد و پدرم نیز مدعی شد که با این ازدواج موافق است.
العالم از قول این جوان نوشت: پدرم در منزل خانواده دختر ماند تا میزان صحت این پیشنهاد را بیازماید؛ آن دختر هم جدی بودن خود را ثابت کرد و پس از گذشت چند روز آنها با هم ازدواج کردند!
جام جم سرا به نقل از باشگاه خبرنگاران :حمید جوانی است 27 ساله با ظاهری مرتب و آراسته . لیسانس مترجمی زبان انگلیسی دارد و از اینکه کلانتری دارای واحد مشاوره و مددکاری است شگفت زده شده و به قول خودش حالا که همه چیز لو رفته،دوست دارد تحلیل روانشناختی اش را بنویسند تا عبرتی برای دیگران شود.داستان زندگیزاش را به نقل از خودش بخوانید:
دانشجوی ترم سوم مترجمی زبان انگلیسی بودم،عاشق رشته ام بودم و دوست داشتم در رشته ام پیشرفت کنم. سرم گرم مطالعه و یادگیری بودم و از حوادث جاری و رایج در دانشگاه بی خبر بودم . فقط متوجه شده بودم که یکی از همکلاسی های دخترم به بهانه های مختلف می خواهد به من نزدیک شود.
وقت تلف کردن نداشتم و او را بدون رو دربایسی جواب می کردم.اما او انگار دست بردار نبود.وقت آزمون پایان ترم بود و خودم را برای آزمون اماده می کردم.گوشی تلفنم زنگ خورد .شماره برایم ناشناس بود آن را بدون جواب گذاشتم اما او دست بردار نبود .وقتی جواب دادم خودش بود و با التماس از من جزوه خواست.
نمی دانم چرا ولی شاید برای اینکه از دستش خلاص شوم قول دادم جزوه را به وی برسانم . با هم قرار گذاشتیم؛ وقتی دیدمش سوار بر خودروی بسیار گرانی بود و سر وضعش با وقتی که دانشگاه می آمد کلی فرق داشت.جزوه را که به وی دادم کلی تشکر کرد و اصرار کرد که باید مرا تا خوابگاه برساند. از سر کنجکاوی قبول کردم ، برای کسی مثل من که تا به حال با هیچ دختری هم کلام نشده بودم خیلی سخت بود .
در طول مسیر فقط او صحبت می کرد و من با حرکات سر تایید می کردم. بعد از آن روز هرازگاهی به من پیامک می داد. یک روز که خانواده ام برای دیدنم آمده بودند از استاد معذرت خواهی کردم که زودتر بروم. وقتی از کلاس بیرون آمد پیام داد که می تواند خانواده ام را به خانه خواهرش ببرد که مسافرت هستند.حسابی وسوسه شدم اما خجالت کشیدم و قبول نکردم.اما او به دنبالم آمده بود و خودش را به خانواده ام معرفی کرد و ضمن تعریف زیاد از من از آنها خواست به خانه خواهرش بروند.خانواده من هم بدتر از خودم خجالتی بودند.
بالاخره قبول کردند. راستش دیگر حسابی درگیرش شده بودم فقط نمی توانستم ارتباط برقرار کنم. کم کم ارتباطمان زیاد شد تا حدی که برای دیدنش لحظه شماری می کردم...
ترم آخر بودیم و خودم را برای آزمون ارشد آماده می کردم. اما راستش حواسم زیاد به درس نبود .دوست داشتم از او خواستگاری کنم و قال قضیه را بکنم. ولی نمی توانستم تا اینکه خودش زنگ زد و با گریه گفت که برایش خواستگار آمده وخانواده اش اصرار دارند وی جواب مثبت بدهد.
حالم خیلی بد شد. دلم را به دریا زدم و گفتم تکلیف دل من چه می شود؟ همین یک جمله راکه گفتم تلفن را قطع کردم ،می ترسیدم . اما او دوباره زنگ زد و گفت حالا که از تو مطمئن شده ام به جنگ خانواده ام می روم.
بعد از مدتی به خواستگاری اش رفتم . پدرش می گفت که تو در حال حاضر هیچی نداری اما من دخترم را به امید آینده درخشان تو می دهم.
عقد ساده ای گرفتیم و لحظه های شیرین زندگی مان شکل گرفت...او خیلی دختر خوبی بود و من در کنارش احساس خوشبختی می کردم تا آن شب لعنتی ...نیمه های شب بود و من مشغول ترجمه بودم تا اینکه پیام برایم آمد. شماره ناشناس بود و برایم ویدیویی فرستاده بود..بازش کردم.خداااای من باورم نمی شد ...
دوباره سه باره صدبار نگاه کردم ..فیلمی بود مبتذل از کسی که همه چیزم بود...مانده بودم.شماره اش را گرفتم قبل از اینکه زنگ بخورد قطع کردم. رفتم سراغ یخچال و هر چه قرص بود همه را خوردم، خودم را به اتاق رساندم .گوشیم را قفل کردم و دراز کشیدم و منتظر مرگ شدم.
وقتی به هوش آمدم در بیمارستان بودم . او بالای سرم بود..هر چه گریه کرد هیچ حرفی نزدم . فقط از دوستم خواستم گوشی تلفنم را به بیمارستان بیاورد. گوشی را به او دادم . گفتم رمزش را که میدانی کلیپی داخل آن است نگاه کن. گوشی هم برای خودت... با تعجب گوشی را گرفت و برایم توضیح داد که همان خواستگارش بوده که به خاطر من جوابش کرده ..قبل از دانشگاه با او ارتباط داشته و...
برایم بی معنا بود. گفتم این راز بین من و تو می ماند فقط به این شرط که بی سرو صدا از هم جدا شویم. قبول کرد. طلاق گرفتیم.
من ماندم و کوهی از سوال : چرا؟ کم کم سیگاری شدم..قلیان می کشیدم و روز و شبم به بطالت می گذشت.
بی خیال دانشگاه شدم . اتاقی اجاره کردم و مشغول کار ترجمه شدم ...بعضی وقتها به شدت حوصله ام سر می رفت، احساس تنهایی می کردم ..تا اینکه یکبار که برای دانشجویی دختر که کار ترجمه می کردم پیامک اشتباهی فرستادم او که شماره مرا نداشت انگار بدش نمیآمد با من ناشناس کل کل کند.
چند پیامک که دادم به نظرم کار جالبی آمد..ادامه دادم . بعد از آن شمارههای دیگری را هم گرفتم ...این قضیه ادامه داشت وقتی به خودم آمدم دیدم یک مزاحم تلفنی شدهام که به راحتی در دل قربانیانم جا می گرفتم و آنها چنان وابسته ام می شدند که برایم کارت شارژ ، پول و . . . میفرستادند، حتی عدهای از آنان را میتوانستم برای ایجاد رابطه فریب دهم، آن هم تنها با شگرد خواستگاری کردن. میخواستم انتقام دوران زندگیام را بگیرم ولی قبلش با شکایت 5 تن از کسانی که از آنان در قالب خواستگار کلاهبرداری کرده بودم دستگیر شدم.
زیاد طول نکشید که پسر خجالتی دیروز، کلاهبردار حرفهای شده بود،کسی که دیروز در جواب دختران را فقط با سر تکان دادن میداد، امروز با چرب زبانی دل آنان را به دست میآورد و دست به کلاهبرداری میزد، البته حمید میگفت؛ دخترانی که به راحتی با پسران صحبت میکنند، خیانتکارند و حقشان است که از آنان کلاهبرداری شود.
چند روز پیش پسر جوانی به نام رامین به کلانتری 112 ابوسعید مراجعه کرد و به ماموران تجسس گفت: «پنجم دی بود که گوشی دخترخالهام را که به تازگی به خواستگاری او رفته بودم، گرفتم تا برای تعمیرات به مغازه خدمات گوشیهای همراه ببرم.»
وی ادامه داد: «پس از تعمیر گوشی هنگام برگشتن به سمت منزل خالهام دو جوان موتورسوار من را با تهدید چاقو متوقف کرده و با ضرب و شتم گوشی دخترخالهام را گرفتند و متواری شدند.»
پسر جوان افزود: «من که بسیار از این موضوع ناراحت شده بودم به خانه خالهام رفتم و حادثه را برای آنها توضیح دادم که دخترخالهام با داد و فریاد مرا بیعرضه و بیمسئولیت خواند و با گریه گفت که عکسهای خصوصیاش در گوشی همراهش بوده است.»
وی افزود: «من که خیلی پشیمان بودم از خانه خالهام بیرون آمدم و در خیابانهای اطراف شروع به پرسهزدن کردم که ناگهان تلفن همراهم زنگ خورد، شماره دخترخالهام بود. دزدان در تماس تلفنی گفتند که اگر میخواهم تلفن همراه را بازگردانند، باید مقداری پول با خود به خیابان فرهنگ بیاورم.» پسر جوان افزود: «سریع پول مورد نظر را تهیه کردم و به راه افتادم، اما پس از ملاقات با دو پسر زورگیر، آنها دوباره مرا مورد ضرب و شتم قرار دادند و با سرقت تمام اموال باارزشم، از محل متواری شدند.» این پسر قربانی افزود: «من که قبل از رفتن به دخترخالهام گفته بودم قرار است تلفن همراهش را برایش بیاورم، دوباره با این حادثه خجالت میکشیدم که در چشمانش نگاه کنم. به همین دلیل در اطراف خانهشان در حال قدم زدن بودم که ناگهان متوجه دو جوان زورگیر مقابل خانه خالهام شدم.»
وی گفت: «دقت که کردم فهمیدم دو جوان زورگیر با دخترخالهام در کنار خانهشان مشغول گفتوگو هستند و پس از چند دقیقه صحبت محل را ترک کردند.»
پس از اظهارات پسر جوان، ماموران کلانتری دخترخاله شیاد را دستگیر کردند و پس از انتقال به کلانتری مورد بازجویی قرار دادند. او به ماموران گفت: «با طراحی نقشه زورگیری و اجیر کردن دو جوان قصد داشتم پسرخالهام را در برابر دید والدینم بیمسئولیت جلوه دهم تا دیگر اصراری بر ازدواج ما نداشته باشد.»
سرهنگ کیومرث حسنوند، رئیس کلانتری 112 ابوسعید درباره این خبر گفت: «با اعترافات متهم، ماموران موفق شدند دو پسر اجیرشده را نیز شناسایی و همان روز دستگیر و به کلانتری منتقل کنند. با دستگیری دو پسر زورگیر پرونده در اختیار مقام قضایی قرار گرفت.» (فرهیختگان)
به هر دلیلی که بوده، باید قبول کنید که یک ناکامی را در زندگی برای خود و همسر قبلیتان رقم زدهاید. صرف نظر از اینکه هر کدام از شما چقدر در این باره نقش داشتهاید، در شرایط فعلی شایسته است که شما و خانوادهتان اشتباهات قبلیتان را به دقت مرور کنید و با تحلیل عوامل موثر در ناکامی قبلی، حداقل از تکرار آن اتفاق در آینده جلوگیری کنید.
آرامش و تمرکزتان را حفظ کنید
آنچه در شرایط فعلی برای شما اهمیت دارد، بازیابی اعتماد به نفس و کسب آرامش است. به شما توصیه میکنم تا زمانی که نتوانستهاید روحیه خود را بازیابی و ترمیم کنید، به ازدواج مجدد فکر نکنید. البته نگرانی شما راجع به آینده کاملا طبیعی است ولی این نگرانیها نباید موجب از بین رفتن آرامش و تمرکز شما شوند.
تفکرات منفیتان را کنترل کنید
نگفتهاید که چه مدت از جداییتان میگذرد ولی به هر حال شما باید این واقعیت را بپذیرید و بدانید که انکار و مخفی کردن طلاقتان هیچ کمکی به شما نمیکند و حتی ممکن است باعث مشکلات زیادی در آینده برای شما شود. توجه داشته باشید که گذشت زمان میتواند در تغییر وضعیت شما موثر باشد بنابراین فعلا سعی کنید روال طبیعی زندگی خود را ادامه دهید و با ایجاد سرگرمیهای جدید از تفکرات منفی خود بکاهید.
به هیچ عنوان دنبال مقصر نباشید و خودتان یا دیگران را سرزنش نکنید زیرا این کار حس سرخوردگی و ناامیدی را در شما تقویت و فاصله بین شما و خانوادهتان را زیادتر خواهد کرد. از عجله بپرهیزید و برای رهایی از این وضعیت، بدون بررسی دقیق وضعیت خواستگارتان به ازدواج دوم تن ندهید. همچنین به دنبال جبران کردن اشتباهات قبلی خود باشید و این کار فقط در سایه آرامش و تصمیم گیریهای عقلانی انجام میشود.
موضوع طلاقتان را حتما به خواستگارتان بگویید
درباره اینکه گفتهاید چگونه این موضوع را به خواستگارم بگویم، باید خدمتتان عرض کنم که این اتفاق جزئی از زندگی قبلی شماست و به طور قطع باید به خواستگار بعدی خود بگویید زیرا مطمئن باشید این مسئله دیر یا زود به گوش او خواهد رسید و اگر شما قبل از ازدواج آن را مطرح نکرده باشید، اعتماد او را از دست خواهید داد و این بیاعتمادی باعث ایجاد مشکلات عدیدهای در زندگی مشترکتان خواهد شد.
توصیه میشود که در اولین جلسه خواستگاری این موضوع را به صورت کلی با خواستگارتان در میان بگذارید و در صورت کنجکاوی بیشتر او، با توجه به اینکه شما فقط ۲ روز با شوهر قبلیتان زندگی کردهاید، دلایل طلاقتان را بیشتر برای او توضیح دهید. همچنین اگر مدت زیادی از طلاقتان میگذرد و شما هنوز نتوانستهاید از نظر روحی به ثبات برسید لازم است به یک روانشناس باتجربه مراجعه کنید. (حسین محرابی - کارشناس ارشد روانشناسی/خراسان)
633
پاسخ مشاوره: اگرچه اطلاعات کمی در اختیار ما قرار دادهاید، ابتدا علل احتمالی رفتار پدرتان را دستهبندی و در نهایت راهکار پیشنهادی را بیان میکنیم. البته در اینجا فرض را بر این گذاشتیم که شرایط خواستگارانتان مناسب شماست و پدرتان بدون دلیل منطقی به آنها پاسخ منفی میدهد.
علل سختگیری والدین در ازدواج
۱- اولین عاملی که ممکن است باعث بروز چنین رفتاری از سوی پدرتان شود، «وابستگی» او به شماست. بخصوص اگر روابط پدر و مادرتان چندان مطلوب نباشد و یا تک فرزند باشید، رفتن شما از منزل پدری به معنای تنهایی وی خواهد بود.
۲- گاهی اوقات والدین، فرزندان خود را جزو مایملک خود میدانند! در صورتی که شخصیت پدر شما خودمحور باشد و فکر کند که برای تصمیمگیری درباره فرزندش، به مشورت (حتی با خود او) نیاز ندارد؛ چنین شرایطی بروز میکند. در واقع والدین خود محور از سلیقه خود بهره میبرند و داماد یا عروس باید بیشتر مورد پسند آنها باشد تا فرزندشان.
۳- در صورتی که والدین، شخصیتی سختگیر وکمالگرا داشته باشند نیز نمیتوانند مورد ایده آل خود برای ازدواج با فرزندشان را به راحتی پیدا کنند.
۴- عامل دیگری که باعث بروز این رفتار میشود، «ترس» است. افزایش آمار طلاق در جامعه و مشاهده شکست اطرافیان در حوزه زناشویی، احتمالاً موجب ترس پدرتان از ازدواج شما شده است. به همین دلیل سعی میکند با اجتناب یا به تأخیر انداختن ازدواج شما، احتمال بروز طلاق را کاهش دهد.
۵- گاهی مشکلات مالی و هزینههای ازدواج، باعث ترس و دوری گزیدن والدین از امر ازدواج فرزندان میشود.
۶- عامل مهم دیگری که ممکن است باعث امتناع پدرتان از ازدواج شما شود، این است که پدر استحکام روانی و رفتاری مورد نیاز برای ازدواج را در فرزندش نمیبیند؛ به عبارت دیگر، به دلیل وجود نپختگی در رفتارهایتان، او شما را آماده رویارویی با چالشهای ازدواج نمیداند؛ برخی از این رفتارها میتواند شامل وابستگی شما به خانواده، مسئولیت پذیری پایین، زود رنجی و حساسیت عاطفی بالا، نداشتن توانمندی در برخی مهارتهای خانهداری و... باشد که حتماً باید توسط شما اصلاح شود.
چه باید کرد؟
بهترین رفتار این است که کاملاً محترمانه و با حفظ حریمها، این موضوع را با پدرتان در میان بگذارید. علت امتناع وی را جویا شوید و در یک گفتوگوی صمیمی پدر را متقاعد کنید که راهکارهای بهتری نیز برای حل مسائل وجود دارد.
چنانچه صحبت درباره ازدواج از طرف یک دختر در خانواده شما پسندیده نیست، توصیه میشود از افرادی که با پدرتان ارتباط بهتر و راحتتری دارند (از نظر انتقال مطلب و نفوذ کلام) مانند مادر، برادر، عمه و یا عمو کمک بگیرید. البته بهتر است انتخاب هر کدام از این افراد با اطلاع مادرتان باشد.
همچنین لازم است قبل از گفتوگو، مطالبی که احتمالاً بین شما و یا شخص مدنظر و پدرتان پیش خواهد آمد، از نظر نحوه شروع گفتوگو، هدفگزینی، نتیجهگیری و حتی مکان و زمان مناسب را بررسی کنید و در صورت لزوم برای تنظیم مطالب از کمک یک مشاور بهره گیرید. (مریم اسودی - کارشناس ارشد مشاوره خانواده/خراسان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
102
همان طور که میدانید امروز یکی از دغدغههای جوانان دم بخت، این است که چه طور در جلسات خواستگاری به حرفهای طرف مقابلشان اعتماد کنند. هر چند بهترین راه حل، تحقیق دقیق درباره طرف مقابل و خانوادهاش است اما در مراسم خواستگاری، تکنیکهای کشف پنهان کاری هم میتوانند به کمک شما بیایند.
حسین محرابی، کارشناس ارشد روانشناسی در این نوشتار نشانههایی را مطرح میکند که اگر مکرراً در جلسه خواستگاری دیده شوند، باید در باور آنچه از طرف مقابلتان میشنوید بیشتر تامل کنید. البته در خور ذکر است که با مشاهده یک یا چند مورد از این عوامل، نمیتوانید حتماً خواستگارتان را دروغگو خطاب کنید اما میتوانید به فکر تحقیق دقیقتر و بیشتر درباره او بیفتید تا در آینده از انتخابتان پشیمان نشوید.
ناهماهنگی زبان با بدن
ما انسانها میتوانیم زبانمان را وادار به دروغگویی کنیم، اما بدنمان را نه، چون وقتی دروغ میگوییم، بدنمان با گفتههایمان هماهنگ نمیشود. در واقع بدن ما همیشه راست میگوید؛ به طور مثال وقتی فردی بخواهد به دروغ به چیزی پاسخ مثبت بدهد، ممکن است سرش همزمان کمی به عقب برود که این حرکت به معنی «خیر» است. در حقیقت مغز ما طوری طراحی شده است که تمام واکنشهای طبیعی بدن را با هم هماهنگ میکند؛ به طور مثال، اگر فردی به شما گفت که «از دیدنت خیلی خوشحالم» اما لحظهای اخمهایش درهم رفت یا روی بینیاش چین افتاد، بدانید راست نمیگوید.
یادتان باشد به چشمتان بیشتر از گوشتان اطمینان کنید چون زبان بدن ناخودآگاه، اما کلام خودآگاه است. همچنین این ناهماهنگی را میتوان میان گفتههای خود فرد در زمانهای مختلف مشاهده کرد.
حتما شنیدهاید که میگویند دروغگو کم حافظه است؟ فردی که راست نمیگوید، مسلما داستانی را از خودش سر هم میکند که ممکن است بعضی قسمتهایش با هم جور نباشد.
طفره رفتن از پاسخ رک و صریح
وقتی فردی در برابر پرسشهای حساس شما از پاسخهای رک و صریح طفره میرود، به حرفش شک کنید. طفره رفتن میتواند به شکل جواب دادن سوال با سوالی دیگر باشد؛ به طور مثال در جواب سوال «شما سیگار میکشید؟» میگوید: «این چه سوالی است؟!» یا به طور مثال در جواب «آیا شما اهل عبادت هستید؟»، میگوید: «چه سوال خوبی پرسیدی! بگذار برایت داستانی را تعریف کنم...».
فلسفه بافی نوعی طفره رفتن است. شما فقط یک سوال پرسیدید و او نیم ساعت از این در و آن در میگوید. دست خودش نیست، او میخواهد موضوع اصلی را بپوشاند و ناخواسته آن قدر پرحرفی میکند که موضوع بین حرفها گم شود.
جوابهای دروغ معمولا بسیار طولانیتر از حد طبیعی است و در نهایت هم نمیفهمید بالاخره پاسخ طرف مثبت بود یا منفی؛ به طور مثال وقتی از طرف مقابلتان درباره وابستگی او به والدینش سوال میکنید و او از مزایای عدم وابستگی میگوید، محترمانه حرفش را قطع کنید، دوباره سوالتان را مطرح کنید و از او جواب مستقیم بخواهید. برای مثال بگویید: «فکر کنم منظورم را درست بیان نکردم. منظورم این بود که...»
اضطراب شدید و واکنشهای غیر عادی
اضطراب نشانههای زیادی دارد. اگرچه این مورد در جلسه آشنایی کاملاً طبیعی است، اما وقتی علائم اضطراب فقط زمانی بروز میکند که شما موضوع حساسی را پیش میکشید، خوب چشم و گوشتان را باز کنید. یادتان باشد دروغگویی یا پنهان کاری برای هیچ فردی آسان نیست و او هرقدر بخواهد این نشانهها را پنهان کند قادر نیست علائم ناخودآگاه نظیر عرق کردن، سرخ شدن یا پریدن رنگ چهره، خشک کردن عرق بالای ابرو قبل از شروع و حین صحبت و... را از نظرها دور کند.
برای فهمیدن این موضوع، میتوانید بحث و موضوع حساس را به درازا بکشانید و علائم اضطراب و واکنشهای جانبی دیگر را بررسی کنید. ممکن است یک پرسش خاص فرد را دچار چنان اضطرابی کند که او دچار خشکی گلو شده و مجبور شود مرتب آب دهانش را قورت دهد، زیادی لبهایش را زبان بزند یا دستانش را به هم بمالد. واکنش شدید هیجانی هم از جمله نشانههای نداشتن صداقت است.
ایجاد مانع بین شما و خودش
نشستن با پشت راست و راحت از نشانههای صداقت است. بنابراین اگر خواستگار شما طوری نشسته است که احساس میکنید میخواهد در زمین فرو برود، یعنی حالت بدنش کاملا بسته، دستها به بدن چسبیده، پشت خمیده و سر پایین است، احتمالا یا دارد از خجالت آب میشود یا دروغ میگوید؛ البته خجالت تا حدی طبیعی است، اما بیش از حد معمولش، توجیه ندارد.
فرد دروغگو شاید ناخودآگاه موانعی را بین خود و شما بگذارد به طور مثال گوشی، خودکار، کتاب، ظرف میوه یا هر چیز دیگری که دم دستش باشد چرا که این کار به او احساس امنیت بیشتری میدهد.
۶ نشانه افراد دروغگو
آیا چشمهای فرد دروغگو موقعیت خطیرش را نشان میدهد؟ آیا حرکت سریع دستها یا چرخش چشمها به این سو و آن سو، نشانههای غیرقابل انکاری است که از دروغگویی خبر میدهند؟
پاسخ این سوالها را از زبان روانشناسان بخوانید: به نقل از باشگاه خبرنگاران، برخی افراد، دروغگوهای خوبی نیستند و زود لو میروند، اما برخی دیگر دروغگوهای قهاری هستند. برخی از علائم و روشهایی که باعث شناخت دروغگو میشود، در ادامه ذکر شده است:
۱-چشمان کسانی که دروغ میگویند یا بازتر از حد معمول است یا دائما چشمهای آنان به نقاط مختلف حرکت میکند. در عین حال آنها معمولا از نگاه مستقیم به شما پرهیز و سعی میکنند مستقیماً به شما نگاه نکنند.
۲-وقتی از آنها سوال میشود، دماغ یا گوششان را به حالت عصبی میخارانند.
۳-اگر حتی سوال شما را متوجه شوند چنین وانمود میکنند که سوال شما را نشنیدهاند و با این کار به بحث پایان میدهند.
۴-اگر قدری به صحبت آنها شک کنید شما را متهم به بیاعتمادی میکنند و خیلی سریع با این کار به بحث پایان میدهند.
۵-خندههای بیدلیل و بیگاه در هنگام صحبت کردن یکی دیگر از علائم بارز افراد دروغگو است.
۶-آدمهای دروغگو همیشه سعی میکنند حرفهای زیبا و جذاب به زبان بیاورند و با این کار میخواهند امکان کشف حقیقت را از ما سلب کنند. (خراسان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.
287
پاسخ مشاور: برای من اینجا ۲ سؤال پیش میآید؛ یکی اینکه آشنایی شما با او از ابتدا از طریق تلفن یا ارتباطات مجازی انجام شده یا اینکه قبل از ارتباط تلفنی آشناییای وجود داشته. دوم اینکه ایشان ابتدا شما را دیدهاند بعد به شما تلفن کردهاند یا نه.
اگر ایشان از قبل با شما ارتباطی نداشته، خیلی نمیتوان به اطلاعاتی که از پشت تلفن به شما دادهاند، اطمینان کرد. حتی این امکان وجود دارد که ایشان از این طریق با افراد دیگری هم چنین رابطهای داشته باشد.
چنانچه ارتباط قبلیای وجود داشته و دستکم همدیگر را دیدهاید و به نوعی توجه همدیگر را جلبکردهاید، این مسئله مطرح است که شما از طریق دوست یا آشنایی به یکدیگر معرفی شدهاید یا خیر؟ اگر آدم خبرهای شما را به یکدیگر معرفی کرده است با فرض اینکه آن شخص باشناختی که از شما ۲ نفر داشته تشخیص داده است که شما را به همدیگر معرفی کند درجهای از اطمینان را میتوان به این مسئله بخشید. در غیر این صورت باید بگویم که جای امیدواری چندانی نیست.
به نظر من دختری در سن و سال شما به این راحتی نمیتواند چنین خطر و ریسکی را انجام دهد. ادامه چنین رابطهای بهاحتمال زیاد در شما وابستگی و دلبستگی ایجاد میکند و ایجاد وابستگی در رابطهای پوچ و بیهدف ممکن است مشکلاتی را در آینده برای شما ایجاد کند. اگر رابطهای از طریق تماس تلفنی یا هر نوع ارتباط مجازی دیگر شکل بگیرد و شما به شناخت درست و قابل اطمینانی از طرف مقابل نرسیده باشید و با ابراز علاقه او ایجاد وابستگی و دلبستگی در شما به وجود بیاید و در نهایت مثلا شما متوجه شوید که خیلی از اطلاعاتی که به شما داده صحیح نبوده یا اینکه او تصمیم بگیرد رابطه را پایان دهد، احساس کفایت شخصی و اعتماد به نفس شما پایین میآید و سبب ایجاد بدبینی در شما میشود.
به هر حال در صورتی که تصمیم دارید به ازدواج با او به طور جدی فکر کنید، توصیه من این است که یک فرد قابل اطمینان مثل یکی از افراد خانواده یا والدینتان را با خانواده او آشنا کنید. افراد به صورت غیر مستقیم اطلاعاتی را از خود میدهند که یک شخص خبره و بیطرف بهتر میتواند آن اطلاعات را گرفته و تجزیه و تحلیل کند. ممکن است این فرد از نظر کلامی و در سخنوری فرد توانمندی باشد. پس دریافت اطلاعات غیر کلامی که افراد در ارتباط حضوری از خود میدهند بمراتب مفیدتر و مؤثرتر خواهد بود. (دکتر فریدون یگانه - مشاور خانواده/ ایران)
309
پاسخ مشاور: آنچه در ابتدا به وضوح خودنمایی میکند فرصتهای بیشماری است که پیش رو خواهید داشت. برای تصمیم به ازدواج، گام اول بررسی عاقلانه شرایط ازدواج مناسب است به عنوان مثال صرف اینکه شما سر کار میروید نمیتواند دلیل محکمی بر تواناییتان برای تامین مخارج زندگی مشترک باشد. خوب است تمهیدات لازم را برای تشکیل زندگی مشترک درنظر بگیرید. داشتن استقلال مالی، ثبات کاری، بلوغ فکری و عاطفی و... از جمله مسائلی است که در درجه اول اهمیت قرار دارد.
بیگدار به آب نزنید
بهتر است پیش از آنکه آنچه را در ذهنتان میگذرد با کسی مطرح کنید، جوانب تصمیمتان را بسنجید و در اصطلاح بیگدار به آب نزنید. عنوان کردن این موضوع بدون در نظر گرفتن مسائلی چون حساسیتهای خانوادگی و... میتواند نتایج غیر قابل پیش بینی در پی داشته باشد. در صورتی که در انتخابتان مصمم هستید میتوانید این موضوع را با والدینتان یا خواهر بزرگترتان یا بزرگتری دیگر که قابل اعتماد باشد در میان بگذارید؛ به طور مسلم با توجه بهشناختی که از شما و دختر مورد علاقهتان و خانواده وی دارند میتوانند شما را بهتر یاری کنند.
به دیگران حق انتخاب دهید
دخترها، زمانی که در شرایط سنی مناسبی برای ازدواج قرار میگیرند، ممکن است خواستگاران متعددی به آنها پیشنهاد ازدواج دهند. این موضوع نباید شما را تا این حد آشفته و عملکردتان را مختل کند. همان طور که شما از ذهنیت پسرخالهتان اطلاعی نداشتید، وی نیز از ذهنیت شما بیخبر است و همان طور که شما حق انتخاب دارید پسرخالهتان و آن دختر نیز حق انتخاب دارند. توصیه میکنم پیش از هر نوع اقدامی، مسئله را با والدینتان مطرح کنید و از آنها کمک فکری بخواهید. (سیمین قربانی. کارشناس ارشد مشاوره خانواده/ خراسان)
*انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی در «جام جم سرا» لزوماً به معنای تایید یا رد محتوای آن نیست و صرفاً به قصد اطلاع کاربران بازنشر میشود.