انسان دارای نیازهای متعددی است که ارضاء و اقناع آنها موجب رشد و تکامل وی میشود. و اگر این نیازها به گونه صحیح ارضاء نشوند موجبات ناهماهنگی ابعاد شخصیت انسان را فراهم میآورند.
اینکه انسان چه نیازهایی دارد در میان مکاتب مختلف روانشناسی مورد گفتگو است. و روش این مقاله نیز ایجاب نمیکند که ما نظریات روانشناسان مختلف را مطرح سازیم، بلکه در اینجا به برخی از نیازهای انسانی پرداخته و نظرگاه قرآن را در این زمینه روشن میسازیم. ما قبل از آنکه به بحث پیرامون برخی از نیازهای انسانی بپردازیم چند نکته را خاطر نشان میسازیم:
1. قرآن کریم مجموعه نیازهای اصیل انسانی را در نظر میگیرد، نه آنکه برخی از نیازهای انسانی را در نظر آورده، برخی دیگر را به فراموشی بسپارد، و این از ویژگیها و ابعاد جاودانه این کتاب مقدس است. بدون هیچگونه مبالغهای باید گفت که هیچ مکتبی را نمیتوان سراغ گرفت که یک یا چند نیاز انسانی را به فراموشی نسپرده باشد. اسلام هم به نیازهای مادی انسان توجه دارد و هم به نیازهای اخلاقی و معنوی؛ هم به روح توجه دارد و هم به جسم؛ هم به عقل توجه دارد و هم به دل.
قرآن کریم نیازهای انسانی را هماهنگ با هم مطرح میکند، یعنی برای یک نیاز بیش از حد اصالت قایل نمیشود، در حالی که برای نیازی دیگر اصلاً ارزش و اعتباری را در نظر نگیرد. به بیان روشنتر این گونه نیست که مانند فرویدیسم برای نیاز جنسی و مانند مارکسیسم برای نیاز اقتصادی بیشترین ارزش و بها را قایل شود به گونهای که بقیه نیازها تحتالشعاع یک نیاز قرار گیرد، و این نیاز واحد جهت دهنده همه نیازها باشد و یا عامل محرک وجود انسان و جامعه و تاریخ به شمار رود. این افراطگریهای انسانسوز در شأن دیانت اسلام نیست.
2. از دیدگاه اسلام و قرآن هیچ یک از نیازهای انسانی هدف نیستند. اسلام اجاره نمیدهد تا انسان هستی خود را قربانی این نیازها سازد و یا به پرستش این نیازها بپردازد. این نیازها وسیله هستند و وسیله مهمی نیز میباشند برای رساندن انسان به سوی قله کمال و معنویت.
3. ارضای نیازها باید به روش معقول باشد. انسان نمیتواند هرگونه که بخواهد نیازهای خود را ارضاء سازد. به طور مثال انسان نیاز جنسی خود را باید با روش صحیح که ازدواج موقت یا دایم است برطرف سازد، نه آنکه دست به استمناء یا لواط یا زنا بزند. یا انسان نیاز اقتصادی خود را باید از طریق کار و کوشش برطرف سازد، نه از راه دزدی یا ربا یا کسبهای حرام.
5. انسان نباید نیازهای خود را سرکوب کند. انسان مسلمان نمیتواند به نیاز جنسی خود بیتفاوت باشد. انسان مسلمان نباید نیاز اقتصادی خود را نادیده بگیرد. انسان مسلمان نمیتواند نسبت به مسایل اخلاقی بیتفاوت باشد.
نفس کشی از دیدگاه اسلام باطل است. ریاضتجویی و گوشهنشینی در اسلام ممنوع است. انسان باید هم به نیازهای فردی خود بپردازد و هم به نیازهای اجتماعی.
وَرَهْبَانِیةً ابْتَدَعُوهَا مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیهِمْ؛ رهبانیت بدعتی است که ما بر آنها مقرر نکردیم. (حدید 27)
ریشه و اساس همه مسایل فوق در این است که قرآن انسان را موجودی میداند چند بعدی که شکوفایی استعدادها و ابعاد وجودی وی در آن است که همه نیازها و استعداد و ابعادش در جهت هدف آفرینش هماهنگ با یکدیگر رشد پیدا کنند.
آری اسلام نه به نیازهای انسانی بیتفاوت است و نه آنها را هدف اعلای حیات تلقی میکند، بلکه آنها را وسایلی میداند در جهت رشد انسان که اگر در مسیر صحیح و به گونهای مناسب ارضاء و اقناع شوند میتوانند انسان را به سوی کمال بکشانند.
و اگر هر یک از نیازهای انسان تعدیل نشوند و یا سرکوب گردند، در وجود انسان عقدههای فراوانی ایجاد خواهد شد که نه تنها خود که دیگران را نیز به سوی نابودی خواهد کشاند.
پرورش جسم
اسلام به جسم انسان بیتوجه نیست، چرا که پرورش بدن انسان و سلامتی وی عامل مهمی برای رشد دیگر ابعاد انسان است. دستورالعملها و فرامینی که در اسلام برای صحت بدن انسان دیده میشود نشانگر آن است که اسلام به این مهم بیتوجه نیست. مطهرات که در قرآن بر روی آن تأکید شده است به این انگیزه است که انسان به نظافت بدنش اهمیت بدهد و در جهت سلامتی بدنش بکوشد. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میگوید: «اِنَّ لِبَدَنَکَ عَلَیکَ حَقا»؛ «برای بدن تو، بر تو حقی است».
اسلام حتی به ورزش برای رشد بدن انسان توجه دارد و فقهای عظام نیز بابی را تحت عنوان «سبق و رمایه» به تیراندازی و سوارکاری اختصاص دادهاند، و در این باب احادیث بسیاری را ذکر کردهاند: پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در حدیثی میگوید:
اَلمُؤمِنُ القَوی خَیرٌ وَ اَحَبُّ مِنَالمُؤمِنِ الضَّعیفِ؛ مؤمن نیرومند از مؤمن ضعیف بهتر و محبوبتر است.
این نکته را باید در نظر داشت که اگر اسلام به پرورش جسم انسان توجه دارد نه به این معنا است که خود بدن را هدف بداند و بخواهد قهرمان بپرورد، بلکه اسلام تقویت و رشد بدن را وسیلهای میداند برای رشد روح و روان، چرا که اسلام به تأثیر و تأثر متقابل جسم و روح اعتقاد داشته و سلامت بدن را زمینهای مهم برای تکامل روح میداند. اسلام میخواهد انسانهایی نیرومند بسازد تا همراه با رشد دیگر ابعاد وجودی از رشدی هماهنگ و متعادل برخوردار باشند.
بنابراین اسلام، از یک سو بیتوجه به بدن نیست و از سوی دیگر جسم و بدن انسان را هدف تلقی نمیکند، بلکه آن را وسیلهای میداند برای رشد دیگر ابعاد وجود انسان.
نیاز اقتصادی
یکی از نیازهای انسان، نیاز اقتصادی است. انسان برای ادامه حیات خود ناگزیر از آن است که به کار و کوشش پرداخته و نیازمندیهای اقتصادی خود را برطرف سازد.
اهمیت نیازمندیهای مادی انسان تا آنجاست که باید گفت هیچ مکتبی نمیتواند داعیه انسانسازی داشته باشد، مگر آنکه به نیازمندیهای اقتصادی انسان توجه کرده و در رفع آن برنامهای صحیح ارائه دهد. اسلام نظامی کامل و جامع برای رفع نیاز اقتصادی انسان ارائه داده است که در آن نه اثری از افراط است و نه اثری از تفریط.
قرآن انسانها را دعوت به کار و کوشش میکند.
وَأَنْ لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى وَأَنَّ سَعْیهُ سَوْفَ یرَى؛ و برای انسان جز کار و کوشش نباشد و قطعاً نتیجه کوشش وی دیده خواهد شد. (نجم 39-40)
اگرچه کار و کوشش در آیه فوق معنای عام دارد و هرگونه کار فیزیکی یا غیرفیزیکی، اقتصادی و یا غیراقتصادی را شامل میشود ولی یکی از مصادیق آن فعالیتهای اقتصادی است.
فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ؛ روزی را از نزد خدا طلب کنید. (عنکبوت 17)
اسلام آن چنان اهمیتی برای ارضای نیاز اقتصادی انسان قایل است که پیامبر فقر را عاملی برای نزدیکی به کفر میداند.
«کادَالفَقر أن یَکُونَ کُفرا»
آری اسلام به نیازهای مادی انسان توجه داشته و میکوشد تا آن را به گونهای صحیح ارضاء کند، اما نمیگذارد که این نیاز از مسیر خود دور شود، چرا که اگر انسان بخواهد از این نیاز در جهت ثروت اندوزی یا استثمار دیگران استفاده کند، از تکامل وجودی خویش بازخواهد ماند. بر همین اساس است که قرآن ثروتاندوزی را شدیداً نهی میکند.
وَالَّذِینَ یکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا ینْفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ، کسانی که طلا و نقره را میاندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، آنان را به عذاب دردناکی بشارت بده (توبه 34)
وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ؛ به آنها (تنگدستان) از مال خداوند که به شما داده است بدهید. (نور 33)
قرآن نمیخواهد که انسان با ارضای این نیاز خود به خودکامگی دچار شود. قرآن نمیخواهد که انسان با پاسخگویی به یک نیاز، نیازهای دیگر خود را به فراموشی بسپارد.
از نظر قرآن این نیاز انسان باید به گونهای ارضاء شود که عدالت اجتماعی را از میان نبرد. جمع شدن ثروت در دست عدهای معدود که موجب جلوگیری از ارضای نیازهای دیگر افراد جامعه شود ممنوع است. قرآن صریحاً میگوید که نباید ثروت در دست ثروتمندان باشد.
کَی لَا یکُونَ دُولَةً بَینَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ (حشر 7)
قرآن میکوشد تا از این نیاز انسانی در جهت هدف حیات انسان بهرهبرداری کند. اینکه میبینیم در اسلام مالکیت خصوصی با شرایطی که دارد پذیرفته شده، تنها به انگیزه جهات اقتصادی نیست، بلکه جهتی مهمتر در پذیرش مالکیت خصوصی وجود دارد و آن اینکه:
انسان هنگامی میتواند رشد پیدا کند که هم بر سر دوراهی انتخاب قرار گیرد و هم از امکاناتی برخوردار باشد. اگر انسان در یک نظام بسته قرار گرفته باشد که از خود اختیاری در جهت صرف امکانات نداشته باشد و یا اصلاً امکاناتی در اختیارش نباشد تا بتواند از آنها در جهت مثبت یا منفی استفاده کند، چگونه تکامل انسانی معنا پیدا میکند؟!
اسلام میخواهد که انسان در حد مشروع از مالکیت خصوصی برخوردار باشد، تا با آزادی اراده و اختیار از مالِ خود در راه خدا انفاق کند. انسانی که از امکانات اقتصادی برخوردار است و میتواند هم انفاق کند و هم نکند، اگر انفاق کند رشد پیدا خواهد کرد، و اگر نکند از رشد و کمال باز خواهد ماند.
مکاتبی که نظام اجتماعی آنها نظامی بسته است، از آنجا که جلوی بهرهگیری از امکانات و انتخابهای افراد انسان را میگیرند، در واقع بزرگترین مانع را بر سر راه رشد انسان ایجاد میکنند.
یکی از ابعاد انفاق که در قرآن بسیار بر روی آن تأکید شد این است که انسان از وابستگیها و تعلقهای مادی خود جدا شود تا عوامل مادی مانعی را بر سر راه حرکت او به سوی خدا ایجاد نکنند. قرآن راه رسیدن به خیر و نیکی را انفاق میداند و میگوید انسان هرگز به نیکی نخواهد رسید، مگر از آنچه که دوست دارد انفاق کند.
لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِیمٌ؛ هرگز به نیکی دست نمییابید، مگر آنکه از آنچه که دوست دارید انفاق کنید. آنچه را که انفاق میکنید خداوند بر آن آگاه است. (آل عمران 92)
نیاز به زندگی اجتماعی
یکی دیگر از نیازهای انسان نیاز به زندگی اجتماعی است. یعنی انسان به گونهای آفریده شده که خواهان زندگی اجتماعی است. به بیان دیگر در نهاد و سرشت انسان گرایش به حیات اجتماعی نهفته است، نه آن که عواملی خارج از ذات انسان او را وادار سازد تا به قید و بندهای زندگی اجتماعی تن در دهد.
یا أَیهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ؛ ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم و شما را ملتها و قبیلههایی قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست. (حجرات 13)
در مقابل این نظریه، نظریه کسانی قرار دارد که میگویند انسان به طور فطری میل به زندگی اجتماعی ندارد، بلکه علل و عوامل برونی او را وادار به زندگی اجتماعی مینماید. طرفداران این نظریه میگویند چون انسان بنا به طبیعت اولیه خودخواهان سودجویی است و عقل و تجربه نیز به او میگوید که به دست آوردن منافع جز با تن دادن به زندگی اجتماعی میسر نیست، لذا بالاجبار به محدودیتهای اجتماعی تن در میدهد. طبق نظریه اول زندگی اجتماعی انسان فطری و درون ذاتی است، ولی طبق این نظریه زندگی اجتماعی انسان اضطراری و برون ذاتی است.
آیه فوق با بیان «وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا» به این مطلب اشاره نموده که آفرینش انسان به گونهای است که گرایش به حیات اجتماعی دارد و فلسفه این گرایش نیز طبق همین آیه عبارت است از شناسایی متقابل افراد.
خداوند انسانها را به گونهای آفریده تا با تشکیل گروههای مختلف اجتماعی به شناسایی یکدیگر بپردازند.
وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا؛ او کسی است که از آب بشر را آفرید و او را به صورت نسب و سبب قرار داد. (فرقان 54)
طبق این آیه نیز خداوند روابط نسبی و سببی را که موجبات ارتباط انسانها را با یکدیگر فراهم میآورد در متن خلقت و آفرینش آنها قرار داده است.
نیاز جنسی
یکی از تمایلات اساسی انسان نیاز جنسی است. ارضای صحیح غریزه جنسی نقش اساسی در آرامش روح و روان انسان دارد. و اگر این نیاز ارضاء نشود عوارض و ناراحتیهای روحی فراوانی را برای شخص ایجاد خواهد کرد.
در افرادی که ازدواج نمیکنند دارای نابسامانیهای روحی و اخلاقی بسیار هستند که از حرکات و سکنات آنها میتوان به این واقعیت پی برد.
ما قبل از آنکه نظر قرآن را در مورد این نیاز انسانی مطرح سازیم، به دو نظریه مغایر با قرآن اشاره میکنیم:
در مورد ارزیابی غریزه جنسی دو نظریه متضاد اراده شده است که یکی بسیار افراطی است و دیگری بسیار تفریطی، نظریه تفریطی در آیینهایی چون بوداییسم و مسیحیت تحریف شده وجود داشته است. از نظر پیروان این دو آیین علاقه جنسی ذاتاً پلید است. آمیزش جنسی حتی با همسر قانونی موجب تباهی و فساد است. در این نظریه میان پرهیزکاری و آمیزش جنسی تضاد وجود دارد، یعنی نمیتوان هم پرهیز کار بود و هم متأهل، بلکه باید یکی را پذیرفت و دیگری را رها نمود.
البته کلیسا ازدواج را به انگیزه تولید نسل و جلوگیری از فحشا و فساد جایز میشمارد، ولی باید توجه داشت که این کار به هیچ وجه پلیدی ذاتی ازدواج را از بین نمیبرد، بلکه فقط میتواند از بیبندوباریهای جنسی جلوگیری کرده، به بقا و افزایش نسل کمک کند. برتراند راسل در باره تاریخچه این نظریه چنین مینویسد:
«باید توجه داشت که از همان روزگاران نخستین عناصر مخالف نیز در کنار سایر عناصر وجود داشت و همین عناصر سرانجام در آنجاهایی که مذهب مسیح و بودا قوت گرفت بر عناصر مخالف چیره شد. و سترمارک موارد بسیاری را در باب «این عقیده عجیب مبنی بر اینکه چیر ناپاک و معصیت باری در زناشویی و به طور کلی در روابط جنسی وجود دارد» ذکر میکند. در نقاطی هم که از تأثیر و نفوذ مذاهب بودا و مسیح برکنار بودند، همیشه بودند کاهنانی که عهد میکردند گرد ازدواج نگردند، هم چنانکه در میان یهود فرقه «حسیدیم» (Essenes) روابط جنسی را زشت و پلید میدانست. به نظر میرسد که این عقیده در اعصار قدیمه و حتی در میان محافلی که سخت با مسیحیت سر دشمنی داشتهاند قوت و پیشرفت داشته است. در حقیقت، در امپراطوری روم گرایش شدیدی به سوی ریاصت و ریاضت کشی مشهور بود: در میان طبقه مهذب و با فرهنگ روم و یونان پیروی از «ابیقور» و یا اعتقاد به اصالت خوشی و خوشگذرانی از میان رفت و پیروی از حکمت «رواقیون» که پرهیز کاری باشد جانشین آن گردید. در قطعات مشکوکی که به کتاب مقدس نسبت میدهند تلقی تقریباً مرتاضانهای نسبت به زن مشاهده میشود که با آن احساس قوی مردانهای که در بخشهای قدیمتر عهد عتیق به چشم میخورد بسیار فرق دارد. هوا خواهان فلسفه نوین افلاطونی نیز در این زمینه دست کمی از مسیحیان ندارند. این عقیده که ماده چیز زشت و پلیدی است از ایران به مغرب زمین رسید و با خود این عقیده را آورد که رابطه جنسی چیز ناپاک و کثیفی است. همین نظر، در حد متعارف خود، تلقی و نقطه نظر کلیساست.» (1)
نظریه افراطی در مورد غریزه جنسی را باید در اندیشههای فروید و برتراند راسل سراغ گرفت.
فروید تا آنجا در مورد غریزه جنسی افراط کرده است که میکوشد تا به تمام رفتارهای انسانی- از لحظهای که از زهدان مادر خارج میشود تا آن هنگام که میمیرد- رنگ جنسیت دهد. فروید بر این اعتقاد است که اگر کودک پستان مادر را میمکد، یا پسر به مادر و دختر به پدر محبت میورزد، اگر نویسندهای به خلق آثار ادبی میپردازد، اگر هنرمندی با قدرت خلاقه خود دست به ابداع یک اثر هنری میزند، منشأ همه کارها غریزه جنسی است، یعنی هر یک میکوشند تا تمایلات واپس رانده خود را ارضاء و اقناع کنند. فروید دامنه افراطگری را تا به آنجا کشانده که حتی انگیزه گرایش انسان به خدا را غریزه جنسی میداند. (2)
بعد از فروید باید از برتراندراسل نام برد. راسل نیز در افراطگری خود تا آنجا پیش میرود که میگوید باید مالکیت مرد نسبت به زن از میان برود. یعنی هیچ لزومی ندارد که یک زن فقط با یک مرد ازدواج کند. باید این حق را برای زن قایل شد که در یک زمان واحد با هر تعدادی از مردان که بخواهد آمیزش جنسی کند. البته برای آنکه مشخص شود که زن از کدام یک از مردان صاحب فرزند شده است، بر عهده زن است که یکی از این مردان را به ازدواج قانونی خود درآورده، به هنگام آمیزش با دیگران نیز از وسایل ضد بارداری استفاده نماید. راسل معتقد است که اگر این تئوری پیاده شود هم از ظلم و ستمی که در طول تاریخ به زن شده جلوگیری میشود و آزادی انسانی او به او بار میگردد، و هم با ارضای کامل غریزه جنسی دیگر هیچگونه ناراحتی روحی برای طرفین پیش نمیآید. یعنی به این وسیله از بروز بسیاری از بیماریهای روانی و مفاسد اخلاقی چون حسد و کینه جویی و... جلوگیری به عمل میآید. راسل خود در این باره چنین میگوید:
«استفاده از وسایل جلوگیری از بارداری، مسئله تولید نسل را به صورت عملی ارادی و اختیاری در آورده و آن را از صورت نتیجه خود به خودی آمیزش جنسی خارج ساخته است. به دلایل مختلف اقتصادی، یحتمل در آینده اهمیت پدر از لحاظ تربیت و اعاشه اطفال به مراتب کمتر از حال باشد، و رد آن صورت دلیلی نخواهد داشت که زن، مردی را که به عنوان معشوق یا صاحب خود برگزیده است به پدری فرزند خویش انتخاب کند. در آینده شاید زنان به سهولت بتوانند بیآنکه به سعادت خویش لطمهای بزنند پدر فرزندانشان را با توجه به مسایل اصلاح نژاد انتخاب کنند و احساسات خصوصی و شخصی خود را در زمینه مناسبات جنسی با دیگران آزاد گذارند.» (3)
اما نظر قرآن درباره این نیاز. قرآن نه آن نظریه تفریطی را قبول دارد و نه این نظریه افراطی را. قرآن برای این غریزه ارزش و اصالت خاصی قایل است؛ نه به آن بیتوجهی میکند و نه آن را به گونهای که به صورت بیبندوباری جنسی در آید میپذیرد. قرآن کریم معتقد است که باید غریزه جنسی از راه صحیح آن که ازدواج است ارضاء شود و ارضای آن را به وسیله ازدواج صحیح موجب آرامش روانی انسان میداند.
وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیهَا وَجَعَلَ بَینَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً؛ و یکی از نشانههای او این است که از جنس خودتان همسری آفرید تا به وسیله او آرامش پیدا کنید و میان شما مهربانی و رحمت قرار داد. (روم 21)
قرنها قبل از اینکه علوم روانشناسی و روانپزشکی به ارزش و اهمیت ارضای غریزه جنسی در آرامش روحی انسان دست یابند قرآن با بیان «لِتَسْکُنُوا إِلَیهَا» به اهمیت ارضای صحیح غریزه جنسی اشاره کرده است.
وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنِینَ وَحَفَدَةً؛ و خداوند از (جنس) خودتان برای شما همسرانی قرار داد و برای شما از همسرانتان فرزندان و نوادگانی قرار داد. (نحل 72)
هدف اسلام تنها ارضای غریزه جنسی نیست، بلکه میخواهد در کنار آن کانون گرم خانوادگی را نیز که موجب رشد فرزندان میشود و از آلودگیهای اجتماعی جلوگیری به عمل میآورد، ایجاد کند. قرآن انسان را چونان حیوان تصور نمیکند تا هرگونه که خواست این نیاز را ارضاء کند. قرآن میخواهد تا در کنار ارضای این نیاز انسان تعالی پیدا کند، و به روحیهای سرشار از مهر و محبت دستیابد. سفارش قرآن نیز برای به ازدواج در آوردن افراد مجرد به منظور تحقق همین اهداف است.
وَأَنْکِحُوا الْأَیامَى مِنْکُمْ؛ مردان و زنان مجرد را به ازدواج یکدیگر درآورید (نور 32)
قرآن میخواهد که انسان از مجرای ارضای غریزه جنسی، به تولید نسل بپردازد، نه آنکه این غریزه را در جهت منفی تلف نماید.
نِسَاؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ؛ زنان محل بذرافشانی شما هستند، شما هرگاه که خواستید با آنها آمیزش نمایید. (بقره 223)
قرآن مانند فروید و راسل غریزه جنسی را از صورت یکی از نیازهای انسانی خارج نمیسازد تا همه ابعاد وجود انسان تحتالشعاع این نیاز قرار گیرد، بلکه در حد معقول برای این نیاز اصالت قایل شده است و اجازه نمیدهد تا این نیاز همچون بتی در آید که همه ابعاد وجود انسان را از مسیر اصلیشان خارج سازد و خود حاکم بر همه آنها گردد. قرآن غریزه جنسی را وسیلهای میداند تا انسان با بهرهبرداری صحیح از آن بتواند در جهت هدف حقیقی حیات حرکت کند. کسی که از این نیاز بهرهبرداری صحیح نمیکند، یعنی دست به زنا یا لواط میزند، در واقع گامی برخلاف هدف حیات خویش برداشته است. برای اینکه به اهمیت این نیاز از دیدگاه اسلام بیشتر پیببریم حدیثی را از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل میکنیم:
ان فی بضع احد کم صدقة (لاجرا) قالوا: یا رسول الله ان احدنا لیأتی شهوته ثم یکون له علیها اجر؟ قال: ارائیتم لو وضعها فی حرام أکان علیه وزر؟ قالوا: نعم. قال: فاذا وضعها فی حلال فله علیها اجر؛ یعنی در عمل زناشویی و ارضای غریزه جنسی برای شما اجر و پاداشی است. عرض کردند یا رسول الله آیا اینکه یکی از ما شهوت خود را ارضاء میسازد برای آن اجر و پاداشی است؟ پیامبر فرمود: آیا اگر در مورد حرام به این عمل اقدام نماید بر او گناهی است؟ عرض کردند: آری، فرمود: اگر در مورد حلال غریزه جنسی خود را ارضاء نماید پس برای او اجر و پاداشی خواهد بود. (4)
زیباییجویی
یکی از نیازهای اصیل روح انسانی زیباییجویی است. انسان ذاتاً زیباجو است و از زیباییهای عالم آفرینش لذت میبرد و میکوشد تا از زیباییها و زینتهای جهان استفاده کند. البته مظاهر زیبایی در جوامع مختلف و در میان اقوام گوناگون متفاوت است. چه بسا چیزی در جامعهای یا برای افرادی زیبا باشد و همان چیز در جامعهای دیگر یا برای افرادی دیگر زشت باشد ولی به هر جهت در وجود این میل که انسان چیزی را زیبا میداند و خواهان آن است و چیز دیگری را زشت دانسته، از آن دوری میکند، شکی نیست.
از دیدگاه قرآن کریم هم انسان زیباجو آفریده شده و هم جهان هستی زیبا خلق شده است تا این نیاز درونی انسان ارضاء و اقناع بشود.
آیات زیر نشانگر آن است که موجودات جهان آفرینش برای ارضای میل زیباجویی انسان زیبا آفریده شده است:
أَفَلَمْ ینْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ کَیفَ بَنَینَاهَا وَزَینَّاهَا؛ آیا به آسمان که در بالای سرشان قرار گرفته است نمینگرند که چگونه آن را ساختیم و با زیبایی آن را آراستیم. (ق 6)
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِینَةً لَهَا؛ ما آنچه را که بر روی زمین است به عنوان زینت برای آن قرار دادیم. (کهف 7)
وَهُوَ الَّذِی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْمًا طَرِیا وَتَسْتَخْرِجُوا مِنْهُ حِلْیةً تَلْبَسُونَهَا؛ او کسی است که دریا را مسخر قرار داد تا از گوشت تازه آن بخورید و از آن وسایل زینتی را برای پوشش استخراج کنید. (نحل 14)
خلاصه از نظر قرآن کریم جهان آفرینش زیباست. درختهای سرسبز و خرم زیباست، گلهای رنگارنگ زیباست، آواز پرندگان زیباست، آسمان و ستارگانش همه و همه زیبا هستند.
با در نظر گرفتن آیات فوق که به انسانها گوشزد نموده است که به زیباییهای جهان طبیعت بنگرید و از آنها استفاده کنید میتوان دریافت که میل به زیباجویی در نهاد و فطرت انسان نهفته شده است، زیرا در غیر این صورت هرگز خداوند دستور به توجه به زیباییهای جهان آفرینش نمیداد.
قرآن کریم از آنجا که برای نیازهای اصیل انسانی ارزش قایل است و در جهت صحیح، بهرهبرداری از آنها را تأکید میکند به این نیاز نیز بیتوجه نیست.
قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَالطَّیبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ؛ بگو چه کسی زینتهای خداوند را که برای بندگان خود آفریده و روزیهای پاکیزه را حرام کرده است. (اعراف 32)
قرآن استفاده از لباس زیبا، زینت آلات مختلف، به کار بردن عطر را در حد معقول جایز دانسته است و به مسلمانان سفارش کرده تا از آنها استفاده کنند.
قرآن با نظر راهبان و صوفیانی که زینتهای الهی را تحریم میکنند، از غذاهای حلال دوری میجویند، از پوشیدن لباسهای زیبا خودداری میکنند و پرهیز از این امور را نشانه زهد و تقوا میدانند مخالف است. از نظر اسلام اگر این امور بد بودند و حرام، خدا آنها را نمیآفرید. اگر زینتها و زیورهای الهی در جهت مصالح و منافع بشر نمیبودند، خداوند گرایش به آنها را در درون بشر ایجاد نمیکرد. یعنی لزومی نداشت انسان دارای حس زیباجویی باشد تا به سوی امور زیبا کشانده شود.
یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَیبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید چیزهای پاکیزه را که خداوند برای شما حلال کرده است حرام نکنید، و از حد تجاوز ننمایید، زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد. (مائده 87)
از نظر قرآن و جهانبینی اسلامی فرد مسلمان حق ندارد که مواهب الهی را از خود دور سازد. مسلمان حق ندارد که نعمتهای الهی را بر خود حرام نماید، چرا که اگر انسانی بخواهد حلالها را برای خود حرام نماید، چنین انسانی از حدود الهی تجاوز کرده است. شأن نزول آیه فوق نمایشگر اهمیت استفاده از نعمتهای الهی و زینت و زیورهاست:
«روزی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) درباره رستاخیز و وضع مردم در آن دادگاه بزرگ الهی بیاناتی فرمود، این بیانات مردم را تکان داد و جمعی گریستند. به دنبال آن جمعی از یاران پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تصمیم گرفتند، پارهای از لذایذ و راحتیها را بر خود تحریم کرده و به جای آن به عبادت بپردازند، امیرمؤمنان (علیه السّلام) سوگند یاد کرد که شبها کمتر بخوابد و مشغول عبادت باشد. بلال سوگند یاد کرد که همه روز، روزه باشد. عثمانبن مظعون قسم یاد کرد که آمیزش جنسی را با همسر خویش ترک گوید و به عبادت بپردازد. روزی همسر عثمانبن مظعون نزد عایشه آمد. او زن جوان و صاحب جمالی بود. عایشه از وضع او متعجب شد و گفت: چرا به خودت نمیرسی، و زینت نمیکنی؟! در پاسخ گفت برای چه کسی زینت کنم؟ همسرم مدتی است که مرا ترک گفته و رهبانیت پیش گرفته است. این سخن به گوش پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) رسید، فرمان داد همه مسلمانان به مسجد آیند. هنگامی که مردم در مسجد اجتماع کردند، بالای منبر قرار گرفت، پس از حمد و ثنای پروردگار گفت: چرا بعضی از شما چیزهای پاکیزه را بر خود حرام کردهاید؟ من سنت خود را برای شما بازگو میکنم، هرکس از آن روی گرداند از من نیست، من قسمتی از شب را میخوابم و با همسرانم آمیزش دارم و همه روزها را روزه نمیگیرم. آگاه باشید من هرگز به شما دستور نمیدهم که مانند کشیشان مسیحی و رهبانها ترک دنیا گویید، زیرا این گونه مسایل و همچنین دیر نشینی در آیین من نیست. رهبانیت امت من در جهاد است. (اگر میخواهید ترک دنیا گویید چه بهتر که در راه سازندهای همچون جهاد باشد.) بر خود سخت نگیرید، زیرا جمعی از پیشینیان شما بر اثر سخت گرفتن بر خود هلاک شدند. آنها که سوگند یاد کرده بودند این امور را ترک کنند، برخاستند و گفتند: ای پیامبر، ما در این راه سوگند یاد کردهایم وظیفه ما در برابر سوگندمان چیست؟ آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.» (5)
نکته شایان توجه در آیه فوق این است که خداوند کار برخی صحابه پیامبر را با آنکه انگیزهای جز تقوا و تقرب به خدا نداشتند مصداق «اعتداء» و «تجاوز» به شمار آورده است، چرا که آنها در تشخیص معیارهای الهی به خطا رفته بودند.
نیاز اخلاقی
یکی از نیازهای انسانی، نیاز اخلاقی او است. براساس این نیاز، انسان چیزهایی را خیر و خوب تلقی کرده، جویای آنهاست و چیزهایی را شر و بد دانسته، به نفی و طرد آنها میپردازد. اگرچه مصادیق خوب و بد، خیر و شر، فضیلت و رذیلت بر اثر عواملی چند متغیر است، اما در اینکه انسان ذاتاً دوستدار فضایل است شکی نمیتوان کرد.
در طول تاریخ همواره افراد انسانی دوستدار عدالت و انصاف و وفای به عهد و راستگویی و امانتداری و دهها نوع دیگر از ارزشهای اخلاقی بودهاند، تا جایی که بسیاری از آنها در راه این ارزشها جان خود را از دست دادهاند.
ارزشهای اخلاقی از جمله اصول ثابته طبیعت انسانی میباشند که ریشه در نهاد افراد بشر دارند و هر فردی خواهان آنهاست. به طور مثال هر انسانی دوستدار عدالت است، حتی اگر خودش ظلم و ستم کند و حقوق دیگران را پایمال سازد دوست دارد که اگر خواستند او را مجازات کنند، در مورد او ظلم و ستمی نکنند. هر انسانی راستگویی و وفای به عهد را دوست دارد، حتی اگر فردی دروغ بگوید و یا در عهد و پیمانهای خود وفادار باشد دوست دارد که در رابطهای که با دیگران دارد به راستگویی و وفای به عهد با او عمل کنند.
قرآن کریم به نیاز اخلاقی انسان سخت توجه کرده است. اهمیت پرورش این بعد تا آنجاست که پیامبر هدف بعثت خود را تکمیل اخلاق انسانها میداند.
اِنَّما بُعثِتُ لِاُتَمِّمَ مَکارِمَ الأخلاقِ؛ همانا من برای تکمیل مکارم اخلاق مبعوث شدم.
آیات اخلاقی قرآن فراوان است و ما در اینجا فقط به چند اشاره میکنیم:
اهمیت حسن معاشرت و خوشخویی تا آنجاست که قرآن به پیامبر میگوید اگر بد خوی و سخت دل بودی مردم از کنار تو پراکنده میشدند:
فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ؛ (ای پیامبر) به سبب رحمت خداست که نسبت به آنها نرم خوی شدی و اگر تندخو و سخت دل میبودی از اطراف تو پراکنده میگشتند. (آل عمران 159)
وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا؛ بندگان خدای رحمان کسانی هستند که با تواضع بر روی زمین راه میروند و هنگامی که جاهلان ایشان را خطاب کنند با (زبان خوش) و سلامت جواب دهند. (فرقان 63)
در نظام اخلاقی قرآن همه مفاهیم اخلاقی مطرح شده است. طریقه سخن گفتن، طریقه راه رفتن، طریقه نشستن، روش برخورد با دوستان، روش برخورد با دشمنان، طریقه احسان مال و... همه از جمله ارزشهای اخلاقی هستند که قرآن به آنها اشاره کرده است.
قرآن کریم با طرح ارزشهای اخلاقی خود نمیخواهد که تنها نیازی را برطرف سازد، بلکه میخواهد با پاسخگویی صحیح به این نیاز، انسان را به سوی رشد و کمال بکشاند، چرا که در بسیاری از مکاتب نیز سخن از ارزشهای اخلاقی به میان آمده است، بدون آنکه این ارزشها موجب رشد و تعالی انسان شود. در برخی از مکاتب از این جهت انسان باید به ارزشهای اخلاقی عمل کند تا در جامعه برخورد و تزاحمی پیش نیاید. به طور مثال یک فرد باید به این جهت راستگویی و امانتداری را پیشه کند که دیگران نیز به هنگام ضرورت با او به راستگویی و امانتداری وفا کنند، بدون آن که این فرد را انگیزهای متعالی به سوی این ارزشها بکشاند. اما در اسلام این چنین نیست، زیرا که قرآن برای انسان انگیزهای متعالی در نظر میگیرد تا فرد همراه با عملکردهای اخلاقیش ساخته شود. قرآن نمیگوید که ای انسان برای سودجویی به راستگویی و امانتداری اقدام کن، بلکه میگوید اینها از ارزشهای الهی هستند که اگر انسان در جهت خدا به آنها اقدام کند از کمال وجودی برخوردار خواهد شد. قرآن نمیخواهد ارزشهای اخلاقی را در رابطه با نفس اماره مطرح سازد، بلکه میخواهد این ارزشها در خدمت نفس مطمئنه انسان درآیند.
عواطف انسانی
اسلام به عواطف انسانی توجه داشته و هیچ گاه آنها را نادیده نمیگیرد، چرا که قرآن برای انسان بعدی به نام قلب و دل قایل است، و انسان را موجودی میداند که عواطفش مکمل عقل و اندیشهاش میباشد.
قرآن خود نمونههایی را نشان میدهد که دارای عواطف انسانی شدید بودند. از جمله آنکه حضرت «یعقوب» (علیه السلام) با وجود آن که پیامبر بود در فراق فرزندش حضرت یوسف (علیه السلام) آن قدر گریه کرد که چشمانش را از دست داد و این مسئله نیز نه منافاتی با پیامبری وی داشت و نه منافاتی با «صبر جمیل، آن بزرگوار.
یعقوب (علیه السلام) همواره شکرگزار خدا بود و هیچگاه سخنی را که نشانه ناشکری و ناسپاسی باشد بر زبان جاری نمیساخت. رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز هنگامی که ابراهیم فرزند خردسالش را از دست داد در سوگ او اشک ریخت. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هنگامی که فرزندش را به خاک میسپرد، دچار اندوه شدید شد؛ یارانش که از شدت تأثر او متعجب شده بودند گفتند یا رسولالله شما که ما را از گریستن نهی میکردید پس چرا خودتان اشک میریزید؟ حضرت در جواب فرمودند:
تَدمَعُالعَینَ وَ یَحزَنُالقَلبَ وَ لانَقَولُ ما یَسخِطُ الرَّبَّ؛ چشم میگرید و قلب اندوهناک میشود ولی چیزى که خدا را به خشم آورد نمیگویم.
آری از آنجا که در وجود انسان قلب قرار داده شده است گریستن در سوگ عزیزان یا خوشحالی به هنگام به دست آوردن موقعیّتی خطا نیست، بلکه آنچه خطاست، این است که انسان به هنگام حادثه ناگوار بیش از حد خود را ناراحت سازد تا جایی که زبان به کفرگویی بگشاید و یا به هنگام به دست آوردن نعمتی آن چنان خوشحال شود که خدا را به فراموشی سپرده و به کفران نعمت دچار شود.
پینوشتها
1- زناشویی و اخلاق، صص 38-39.
2- نگاه کنید به دیگر نوشته ما خدا در اندیشه بشر، صص 95-114.
3- زناشویی و اخلاق، ص 249.
4- اسلام و تعلیم و تربیت، بخش اول: تربیت، ص 47.
5- تفسیر نمونه، ج 5، ص 60، مجمعالبیان، ج 3، صص 225-2256.
منبع مقاله : نصری، عبدالله؛ (1394)، انسانشناسی در قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ نهم