مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

مجله مطالب خواندنی

سبک زندگی، روانشناسی، سلامت،فناوری و ....

از جنگ طلبکار نیستم

مادر چهار شهید جنگ را پیش از مصاحبه، آدمی‌با مواضع تند می‌پنداشتم، اما ساعتی نشستن کنار او و مرور خاطرات دور و نزدیکش آن تصویر را از بین برد و به جایش تصویر مادری را نشاند که سمبل مقاومت است. او روز مصاحبه از چهار پسرش گفت، از این که جنازه‌های هر چهار فرزند را دیده، اما مقابل چشم مردم برایشان اشک نریخته تا حافظ وصیت آنها باشد. برخی حرف‌های او برایم عجیب بود، با برخی از مفاهیم ذهنی او مانوس نبودم، اما در مجموع فاطمه عباسی زنی است نماینده یک نسل در حال فراموشی که باید از نو مرور شوند؛ آدم‌هایی که راوی بخشی از تاریخ این کشورند و شنیدن حرف‌هایشان می‌تواند برداشتی را که این روزها برخی از مردم از خانواده‌های شهدا دارند، اصلاح کند.

عکس پسرهایتان را همیشه روی دیوار نگه می‌دارید؟

بله، از همان زمان که شهید شدند این عکس‌ها روی دیوار است.

کدام پسر زودتر شهید شد؟

احمد، سال 59.

پس همان اوایل جنگ بود؟

نه، هنوز جنگ شروع نشده بود.

پس چطور شهید شد؟

احمد آن زمان در کردستان بود، به دست کومله‌ها شهید شد.

سرباز بود؟

نه، پاسدار بود و مدت‌ها قبل از شهادت به آن مناطق رفت و آمد داشت.

دقیقا دنبال چه بود؟

زمان شاه، احمد فعالیت زیرزمینی انجام می‌داد و شعار نویسی می‌کرد، شب‌ها هم روی پشت بام الله‌اکبر می‌گفت.

شما مخالف این کارها نبودید؟

مخالف نه، اما می‌گفتم بیا پایین دستگیرت می‌کنند، ولی خودش نمی‌ترسید.

یعنی شما می‌ترسیدید؟

بله می‌ترسیدم، چون بی خبر بودم و نمی‌دانستم دنیا چه خبر است، اما بچه‌ها در اجتماع بودند و می‌دانستند.

خواسته پسرهای شما چه بود؟

می‌خواستند شاه را رد کنند. شاه را نمی‌خواستند چون ظلم می‌کرد و جوان‌ها را شکنجه می‌داد و می‌کشت. من بارها دیده بودم که جوان‌ها را می‌گرفتند و چشم بسته می‌بردند، اما نمی‌دانستم قضیه چیست تا این که ساواک منحل شد.

پسرهای شما هم دستگیر شده بودند؟

یک‌بار پسر بزرگم را دستگیر کردند، اما چون مدرکی نداشتند آزاد شد.

شکنجه هم شده بود؟

نه، فقط یک روز بازداشت شده بود.

شما اولین فرزندتان را سال 59 از دست دادید، وقتی خبر شهادت او را شنیدید چه کار کردید؟

هیچ کار، آنها خودشان ما را آماده کرده بودند و می‌دانستیم شهید می‌شوند. جنازه احمد 38 روز بعد از شهادت در پادگان ماند چون احمد و همرزم‌هایش که جزو گروه چمران بودند پادگان بانه را آزاد کرده بودند. صورت احمد با خمپاره کومله‌ها متلاشی شده بود، وقتی جنازه او را آوردند بوی عطر می‌داد.

شما جنازه را دیدید؟

بله.

بوی عطر را هم خودتان استشمام کردید؟

بله، خیلی زیاد. همین شد که خدا هم به ما صبر داد.

گریه هم کردید؟

پسرها وصیت کرده بودند برای ما گریه نکن.

وصیت جای خود، اما به هر حال وقتی عزیزی از دست می‌رود گریه اجتناب‌ناپذیر است؟

ما هیچ‌وقت در انظار مردم گریه نمی‌کردیم، الان هم همین طور.

خب پس در خفا گریه می‌کنید؟

بله، مگر می‌شود گریه نکرد. البته من الان هم اول برای امام حسین و خانواده‌اش گریه می‌کنم.

و بعد برای بچه‌ها؟

البته بچه‌های من نیاز به گریه ندارند، خوش به حالشان که رفتند و به این مقام رسیدند و ما مانده‌ایم گنهکار.

دومین پسرتان کی شهید شد؟

دومین پسر علی بود. علی دیپلمش را که گرفت وارد سپاه شد و مرتب محل خدمتش عوض می‌شد تا این‌که یک بار ترکش به سینه‌اش خورد و زخمی‌شد و به خانه آمد؛ اما بعد از شش ماه دوباره به جبهه برگشت و در عملیات بیت‌المقدس یک شهید شد. یونس، پسر دیگرم هم درست در همان روز شهید شد، البته یونس صبح و علی سر شب. جنازه علی را که آوردند، سه روز بعد جنازه یونس را آوردند.

جنازه کدام یک از این دو پسر زخمی‌تر بود؟

هر دو زخمی‌بودند، اما یونس بیشتر زخمی‌ بود و دستش هم قطع شده بود.

وقتی خبر شهادت همزمان دو پسرتان را شنیدید چه حسی داشتید؟

هیچ. ما در مراسم ختم علی بودیم که پسر دایی‌ام وارد شد و گفت خدا به این مادر صبر بدهد. البته من قبل از آن خواب دیده بودم و دیدم در بهشت‌زهرا قدم می‌زنم، در قطعه 26 که سه خانم قدبلند آنجا هستند و سراغ من آمدند و گفتند راه را باز کنید مادر سه شهید دارد می‌آید. من از خواب پریدم و گفتم خدایا به تو پناه می‌برم. فردای آن روز خبر شهادت علی را برایمان آوردند که بعد هم تشییع جنازه کردند و او را در قطعه 26 دفن کردند. ختم علی بود که خبر شهادت یونس را آوردند، پدر بچه‌ها پشت میکروفن مشغول حرف زدن بود که خبر را دریافت کرد و از همان جا خبر شهادت پسر سوم را هم اعلام کرد، بعد مسجد به هم ریخت از بس مردم ناراحت شدند. اما من به مردم گفتم که می‌دانستم بچه‌ها شهید می‌شوند.

شما جنازه هر چهار پسرتان را دیده‌اید، می‌خواهم بدانم وقتی برای آخرین‌بار به‌صورت آنها نگاه کردید به‌عنوان آخرین دیدار با آنها چه حسی داشتید؟

هیچی، فقط نگاه کردم.

یعنی بهت‌زده شدید؟

نه، گفتم که اینها ما را برای شهادتشان آماده کرده بودند.

آمادگی درست، اما به هر حال مرگ فرزند تجربه ناخوشایندی است.

بله، تحت‌تاثیر قرار گرفتم، اما فرزندی را که در راه خدا می‌دهی، خدا هم صبرش را می‌دهد. پیش از این‌که بچه‌هایم شهید شوند من خواب امامان و سیدهای زیادی را می‌دیدم. پیش از این که احمد شهید شود من خواب امام خمینی را دیدم که من به دست و پای ایشان بوسه زدم و گفتم آقا ما شما را در آسمان‌ها جستجو می‌کردیم و اینجا پیدایتان کردیم، ایشان هم گفتند چون شما مرا دوست دارید آمدم. منظورم این است که این خواب‌ها و افرادی که در خواب می‌بینیم به ما صبر می‌دهند.

پدر شهدا هم مثل شما فکر می‌کرد؟

بله، حتی اگر یک موقع من بی‌تابی می‌کردم، ایشان مرا دلداری می‌داد و می‌گفت باید صبر کنی.

خیلی دل تنگشان می شوید؟

بله ، دلم برایشان تنگ می‌شود، مگر می‌شود دلم تنگ نشود. همان زمان یک خانمی‌ به من گفت ما شنیدیم تو اصلا گریه نمی‌کنی که من گفتم مگر می‌شود گریه نکرد. پسرم علی وصیت کرده بود که مادر می‌دانم تحمل مرگ من سخت است، اما به یاد 14 معصوم و شهدای کربلا صبر کن و اجازه نده دشمن گریه تو را ببیند. جنازه علی را که آوردند من صورتش را بوسیدم،خیلی خنک بود، آن‌قدر خنک که جگرم خنک شد. اما اجازه ندادند صورت بقیه پسرهایم را ببوسم چون گفتند احتمال دارد شیمیایی شده باشند.

حتی پسر چهارمتان محمد؟

بله. محمد را یک تک تیرانداز کشته بود، گلوله خورده بود به دهانش و از سرش آمده بود بیرون. محمد تخریبکار بود و لحظه‌ای که از پشت خاکریز بیرون آمده بود تیر خورد.

وقتی احمد به‌عنوان اولین پسر خانواده شهید شد، واکنش برادرهایش چه بود؟ برای رفتن به جبهه سست نشدند؟

احمد به برادرهایش وصیت کرده بود که آقا را تنها نگذارید. زمانی که احمد شهید شد، علی تازه دیپلم گرفته بود و گفت نمی‌گذاریم تفنگ برادرم روی زمین بماند و بلافاصله رفت به جبهه. یونس هم دانش‌آموز راهنمایی بود که به جنگ رفت، 18 سالش بود که شهید شد، اول هم قبولش نمی‌کردند، اما آن‌قدر رفت و آمد و اصرار کرد تا بالاخره اعزام شد.

محمد، آخرین پسر هم حتما پیرو همین تفکر بود؟

محمد استاد اسلحه بود. چند هزار نفر از محمد نحوه کار با اسلحه را یاد گرفتند. بعد هم که شهید شد چندین کتاب قطور مربوط به اسلحه را تحویل سپاه دادیم.

محمد کی و کجا شهید شد؟

کربلای هشت. قرار بود شش ماه جبهه بماند و بعد به دانشگاه برود، اما سر شش ماه جنازه‌اش آمد.

پس به دانشگاه نرسید؟

به دانشگاه نرسید، اما به دانشگاه خودش رسید.

حالا سال‌ها از آن روزها که شما خاطراتش را تعریف می‌کنید می‌گذرد. تا به حال شده در خلوت خودتان به این چهار پسر فکر کنید؟

بله، فکر می‌کنم، اما خدا را شکر می‌کنم که اگر بچه به من زیاد دادی، به راه خوبی رفتند.

چند فرزند دارید؟

ده تا، شش پسر و چهار دختر که چهار پسرم شهید شدند و یک دخترم که چند سال پیش باردار بود ، تصادف کرد و همراه فرزندش فوت کرد.

برای مرگ دخترتان ناراحت شدید؟

بسیار زیاد.

گریه هم کردید؟

زیاد.

الان که سال‌ها از پایان جنگ می‌گذرد چه حسی به جنگ دارید؟

من اصلا به این چیزها فکر نمی‌کنم وبابت جنگ از کسی طلبکار نیستم، اما دیده ام کسانی را که پشیمان شده‌اند. بعضی‌ها به من می‌گویند حیف از بچه‌هایت نبود که رفتند، اما من بدم می‌آید و می‌گویم بچه‌ها را در راه خدا داده‌ام. یک نفر در محله ما هست که دائم بی‌قراری می‌کند، اما من می‌گویم خودت را بی اجر نکن، می‌دانی بچه‌هایت کجا رفتند؟

تا به حال خواب پسرهایتان را دیده‌اید؟ می‌خواهم بدانم آنها را در چه فضایی می‌بینید.

من خیلی کم خوابشان را می‌بینم، در حد چند صحنه کوتاه. شاید برای این که با رفتنشان کنار آمده‌ام و برایشان بی‌تابی نمی‌کنم سراغم نمی‌آیند. اما خواب شوهرم را زیاد می‌بینم.

پس برای شوهرتان بیشتر بی‌تابی می‌کنید تا پسر‌ها؟

بله، چه کسی دوست دارد شوهرش کنارش نباشد و تنها باشد؟

می‌دانید برخی مردم در مورد خانواده شهدا چطور فکر می‌کنند، مثلا می‌گویند اگر یک یا چند عضو خانواده را از دست داده‌اند لااقل چیزهای خوبی عایدشان شده است.

بله، این حرف‌ها به گوش ما هم می‌رسد، اما خدا شاهد است که تا به حال هیچ چیز از بنیاد نگرفته‌ایم. یک زمانی بنیاد به خانواده‌های شهدا 200 هزار تومان می‌داد، برخی که از این موضوع باخبر شده بودند، گفتند معلوم شد برای چه ناراحت نیستید، هر کسی این پول‌ها را بگیرد ناراحت نمی شود. من هم گفتم امیدوارم از این پول‌ها قسمت شما هم بشود. عده‌ای هم به ما گفتند خانه‌تان را که ساخته اید از پول‌هایی است که بنیاد به شما داده، در حالی که ما یک زمینی در سعادت آباد داشتیم و آن را فروختیم و این خانه را ساختیم. من از این زخم زبان‌ها زیاد شنیدم، اما به خدا واگذارشان کرده‌ام.

چرا از تسهیلاتی که بنیاد به خانواده شهدا می‌دهد مثل وام، سفرهای زیارتی و... استفاده نکردید؟

البته چند بار مشهد رفتیم، مکه هم رفته‌ام، زمان ریاست کروبی بود، او خیلی برای خانواده شهدا زحمت می‌کشید، اما حیف که آخرش همه چیز را به باد فنا داد.

البته من طرف خدا هستم و به چپ و راست کار ندارم .

اخبار مربوط به صدام را پیگیری می‌کردید؟

بله، همیشه پیگیر بودم.

پس می‌دانید سرنوشتش چه شد؟

بله، دستگیرش کردند و بعد هم اعدام شد. خداوند تقاص این دنیا را از او گرفت تا بماند برای آن دنیا.

از مرگ صدام خوشحال شدید؟

از ذوق نمی‌دانستیم چه کار باید بکنیم.

نظرتان در مورد اعدام صدام چه بود؟ باورش کردید؟

راستش را بخواهید نه، هنوز هم شک دارم که مرده باشد. نمی‌دانستم خود صدام بود یا یکی از بدل‌های او.

در بین سیاسیون دنیا کسی هست که شما مثل صدام از مرگش خوشحال شوید؟

نه، من از مرگ کسی هیچ‌وقت خوشحال نمی‌شوم. البته آرزو دارم اسرائیل و آمریکا زیر و رو شوند، همین طور کسانی که مسبب جنگ ایران و عراق و کشتار این همه جوان شدند، اما بجز اینها از مرگ و نابودی کسی خوشحال نمی‌شوم.

اگر دوباره جنگ بشود خانواده شما مشارکت می‌کنند؟

اگر باز هم این اتفاق بیفتد من اگر بتوانم خودم اسلحه در دست می‌گیرم و می‌جنگم، اما این که خانواده‌ام بیایند تصمیم با خودشان است. من این را به رئیس‌جمهور قبلی و فعلی هم گفته‌ام و ترس از مرگ ندارم.

برای خدا به جنگ می‌روید یا برای وطن؟

اول برای خدا و اسلام و بعد هم برای وطن.

مریم خباز ‌/‌ گروه جامعه


ادامه مطلب ...

پدر، مادر! من رویای شما نیستم

توی کلاس‌ها یا دارم نقاشی می‌کنم یا شعر می‌نویسم. معلم‌ها هم فهمیده‌اند که به درس‌ها توجهی نشان نمی‌دهم.

حقیقت این است که این کلاس‌ها افسرده‌ام می‌کنند. وقتی فکر می‌کنم باید الان در کلاس نقاشی یا ادبیات می‌نشستم، بیشتر از این درس‌ها بدم می‌آید.

در اصل من استعداد زیادی در هنر و ادبیات دارم​ اما علاقه و گرایشی به دکتر شدن ندارم.

ولی پدرم فکر می‌کند آدم یا باید دکتر باشد یا اصلا نباشد. پزشکی آرزوی روزهای جوانی اوست​ اما به دلایلی نتوانسته بیش از پرستاری پیشرفت کند و از نظر او من اکنون وظیفه دارم رویای زنده او بشوم و جلویش رژه بروم.

از این‌که عقایدش را به من تحمیل می‌کند متنفرم. برای او مهم نیست من چه می‌خواهم، من هم دیگر به خواسته‌های او اهمیت نمی‌دهم. او جز خودش کسی را دوست ندارد و می‌خواهد من و خواهرم نسخه پیشرفته‌تر خودش شویم.»

استعداد+علاقه= موفقیت

چه چیزی به رفتارهای شما قدرت می‌دهد؟ چه چیزی به شما انگیزه می‌دهد که جلو بروید و چه عاملی شما را از پیشرفت باز می‌دارد؟

استعداد در کودکان مثل بذر است و فراهم کردن شرایط برای او چون خاک مناسب. فراهم کردن زمینه رشد به کودکان فرصت بالندگی می‌دهد.

هر چقدر ذوق و استعداد کودک با زمینه تحصیلی او نزدیک باشد ​ با آموخته‌ها کمتر دچار چالش می‌شود و اگر چالشی را تجربه کند برایش لذت بخش خواهد بود.

​ کودکان و نوجوانان وقتی برخلاف میل، ذوق و استعدادهایشان وادار به ادامه تحصیل در رشته‌ای خاص شوند، انگیزه‌های فردی خود را از دست می‌دهند.

علی رضایی مشاور آموزشی و روان‌شناس، یافتن استعدادهای کودک و پرورش آن را از مهم‌ترین وظایف والدین برمی شمارد و می‌گوید: استعداد هر کودک گنج اوست که آینده را با آن می‌سازد.

وی تاکید می‌کند: نباید تصور کنیم فرزندان ما وظیفه تکرار تجارب نا موفق ما را برعهده دارند و باید به جای ما در آنچه ما دوست داشته‌ایم موفق شوند.

وی می‌افزاید: معمولا علاقه کودکان از استعداد آنها ناشی می‌شود و سمت و سو دادن و زمینه فراهم کردن به علاقه کودکان می‌تواند آینده آنها را بسازد.

استعداد‌یابی کنید

مهدکودک‌ها اولین نهاد خارج از خانواده برای کشف استعداد کودکان هستند. سپس مدارس این علایق را پخته‌تر می‌کنند و انتخاب رشته تحصیلی فرزندان در دبیرستان باید با کمک والدین و راهنمایی مشاوران و معلمان نوجوان صورت پذیرد.

علی رضایی مشاور تحصیلی، این مقطع از تحصیل نوجوانان را بسیار حساس می‌داند و می‌افزاید: اگر انتخاب رشته تحصیلی مبتنی بر علایق نوجوان و استعدادهای او نباشد می‌تواند یک کودک با استعداد درخشان را به یک نوجوان گریزان از تحصیل بدل کند.

این مشاور می‌افزاید: والدین زیادی را دیده‌ام که با رویای رشته‌های پزشکی یا مهندسی نوجوان خود را از ادامه تحصیل در رشته‌های فنی حرفه‌ای که درآن استعداد دارند یا ادامه دادن رشته‌های فرهنگی هنری باز می‌دارند و شخصا بازتاب منفی این عملکرد را در رفتار و تحصیل نوجوانان مشاهده کرده‌ام.

خشونت و سرخوردگی

نوجوانانی که دیگران به این شکل برایشان تصمیم می‌گیرند، در مدرسه گاه از خود رفتارهای پرخاشگرانه، لجبازی و ناسازگاری بروز می‌دهند و در صورت پذیرش شرایط هیچ خلاقیتی از خود بروز نمی‌دهند و از کاری که می‌کنند لذتی نمی‌برند و این ناخشنودی تا همیشه ادامه خواهد داشت.

هر یک از ما مردان و زنان زیادی را می‌شناسیم که با وجود داشتن یک نوع تخصص در کار دیگری مشغول می‌شوند یا از کاری که انجام می‌دهند افسرده و ناراحت هستند​ اما وقتی یک شخص چهل ساله می‌شویم، راهی که تحصیل پیش پای ما گذاشته ​، تنها راهی است که می‌توانیم ادامه دهیم.

فرزندان را برای یک عمر آماده کنید

فرزندان در واقع امانت ما هستند و قرار نیست یک عمر نظرات خود را بر آنان تحمیل کنیم. پس بهتر است به جای این‌که آنها را به مسیر رویاهای خود سوق دهیم، زمینه کاری رشته موردعلاقه شان را به آنها بشناسانیم و کمک کنیم تا با دنیایی که پیش رو دارند بهتر آشنا شوند.

مدرسه را با شادی همراه کنید

مدرسه مهم است اما همه چیز نیست. هیچ وقت روزهای مدرسه را فراموش نمی‌کنم. درس خواندن برایم آنقدر مهم و حیاتی بود که فکر می‌کردم اگر یک درصد نتوانم در آن موفق شوم بی‌تردید گدا و بدبخت می‌شوم.

اگر مدرسه رفتن اینقدر به نظر کودک مهم بیاید اضطراب و تشویش او را از پای در می‌آورد زیرا فکر می‌کند اگر در این کار بزرگ موفق نشود دیگر زندگی‌اش تمام می‌شود.

کودک فکر می‌کند:

«محبت والدین، موفقیت و تشویق، خرید چیزهای دوست داشتنی، مقبولیت در جمع دوستان، اجازه برای رفت و آمد و همه چیزهای دوست داشتنی تنها به این موضوع ربط دارد. پس جا دارد خیلی نگرانش باشم.»

این برجسته سازی بیش از اندازه در مورد اهمیت مدرسه می‌تواند نتیجه معکوس بدهد.

گریه و زاری کودک هنگام رفتن به مدرسه، ترس و شب ادراری، تمارض و بیماری‌های روان‌تنی همه از عوارض ترس از مدرسه است.

زهرا نیری مشاور تربیتی می‌گوید: در مورد مدرسه با کودکتان صحبت کنید. به او بگویید ​ بچه باهوشی باشد یا نه، او را دوست دارید و محبت شما منوط به موفقیت تحصیلی اش نیست.سعی کنید او را به تحصیل علاقه‌مند کنید نه این‌که او را بترسانید.

این مشاور تربیتی پیشنهاد می‌کند: بچه‌ها را قبل از آغاز مدرسه به بازدید از مدرسه ببرید و حتما در جشن‌های بازگشایی مدارس او را شرکت دهید.

وی می‌گوید: گاهی بچه‌ها از همکلاسی‌های زورگوی خود می‌ترسند. موضوع را از نزدیک تحت کنترل داشته باشید و اگر در راه مدرسه کودکتان تهدید می‌شود با گزارش به مدیر و ناظم و رو به رو شدن با والدین کودک قضیه را پیگیری کنید.این مشاور به خانواده‌ها توصیه می‌کند با ارتباط تنگاتنگ با مسئولان مدرسه و مراجعه به روان‌شناس یا مشاورمدرسه آنان را در جریان مشکلات و حساسیت‌ها و استعدادهای فرزندتان قرار دهید.

همچنین از تنبیه و توبیخ شدید کودک، در صورت ناموفق بودن در هر یک از فرآیند‌های آموزشی، خودداری کنید تا رابطه دوستانه خود را با آنان حفظ کنید.

اگر کودک به شما دروغ بگوید کارتان خیلی سخت‌تر خواهد شد. (ضمیمه چاردیواری)

ماندانا ملاعلی


ادامه مطلب ...

خوب نیستم اما با زندگی می‌سازم

خوشحال شدم و با خودم گفتم گویا صدهزار تومانی به حقوق‌مان افزوده شد اما خبر را که کامل خواندم دیدم به من یکی ربطی ندارد چرا که پیشه آموزگاری از پیشه‌های «حساس» کشور به شمار نمی‌رود و برای این افزایش حقوق، باید کارت حساس باشد:
«برقراری فوق‌العاده ویژه مشاغل تخصصی موضوع بند (۱۰) ماده (۶۸) قانون مدیریت خدمات کشوری برای کارکنان ستادی وزارتخانه‌ها و سازمان‌های مستقل زیر نظر رئیس‌جمهوری که انجام فعالیت و وظایف تخصصی، ستادی، تحقیقاتی و حساس را به عهده دارند.»
گفتم راستی چگونه است که همگی از مهم بودن آموزش خوب نسل جوان و اهمیت پیشه معلمی سخن می‌گویند و به‌خصوص هنگام انتخابات وصفی نیست که برای مقام و جایگاه معلم به کار نگیرند اما هنگامی که به قدرت رسیدند و کار تمام شد آموزش و آموزشگری از اهمیت می‌افتد و دیگر حساس نیست و آنچه به حقوق‌شان باید افزوده شود، همان برابر تورم است. آن هم نه تورم ‌سال‌گذشته، بلکه پیش‌بینی تورم‌ سال آینده که بی‌گمان همواره کمتر از تورم واقعی است.
امروز اما هوا خوب بود، آفتابی آفتابی. رفته بودم خیابان ری کاری داشتم. کارتن‌خوابی، زیر آفتاب، پتویش را بر سرش کشیده بود تا شاید کمی «حمام آفتاب» بگیرد.
پس از ساعتی برگشتم. دیدم آفتاب از سرش گذشته اما او همچنان زیر پتویش، بی‌آن‌که تکانی بخورد دراز کشیده است. رفتم جلوتر. گفت بی‌کاری و پتو را از سرش برداشت. گفتم نه، خواستم رد شوم دیدم هیچ تکانی نمی‌خورید، ترسیدم گفتم شاید حال‌تان خوب نباشد. گفت حال من هیچ‌وقت خوب نیست اما با زندگی می‌سازم. (مهدی بهلولی - آموزگار)

240


ادامه مطلب ...

عادتم را ترک دهید؛ من راز‌داری بلد نیستم

پاسخ مشاور: همین که از عادت خود آگاهید و مصمم به اصلاح آنید، گام بلندی برداشته‌اید. رازداری از جمله اصول زندگی زناشویی محسوب می‌شود. زن یا مردی که اسرار زندگی خود را نزد دیگران بازگو می‌کند ضربه سختی بر پیکره زندگی با نشاط و صمیمی خود وارد کرده است.
در ادامه نکاتی رفتاری را مطرح می‌کنیم که در صورت مداومت می‌تواند به تغییر رفتارتان کمک کند:


علت را بیابید

لازم است مواردی را که بیشتر آن‌ها را بیان می‌کنید، شناسایی کنید و علت اینکه به بیان آن‌ها اقدام کرده‌اید بررسی کنید در واقع انگیزه رفتارتان را کشف کنید. سپس این گونه مسائل را از دید خود رتبه‌بندی کنید به این صورت که برای موضوعات کم اهمیت‌تر امتیاز کمتر و برای موضوعات مهم‌تر امتیاز بیشتری در نظر بگیرید.


هر روز یک موضوع را در نظر بگیرید

هر روز یکی از موضوعاتی را که رتبه بندی کرده‌اید در نظر بگیرید (سعی کنید ابتدا موضوعات مهم‌تر و جنجالی‌تر را مد نظر قرار دهید) و آن را برای خودتان روی کاغذ به طور مفصل شرح دهید. طی روز مراقب باشید که آن را بیان نکنید. در پایان روز و در صورت موفقیت در عدم ابراز آن، متناسب با اهمیت موضوع به خود امتیاز بدهید و چنانچه نتوانسته‌اید بر ابراز آن غالب شوید، بلافاصله به خود امتیاز منفی بدهید چراکه در غیر این صورت تاثیری نخواهد داشت.
با این کار متوجه خواهید شد که طی هفته گذشته در چه مواردی موفق بوده‌اید و در چه مواردی هنوز نیازمند مراقبت بیشتری هستید. همچنین با این کار می‌توانید نقاط قوت و ضعف خود در رازداری را شناسایی کنید.
راهکارهای موفقیت را در پایان هفته فهرست کنید. مواردی را که موفق بوده‌اید شناسایی کنید و در موارد مشابه از آن‌ها بهره ببرید و در مواردی که موفق نشده‌اید، راهکارهای جدیدی را به کار ببرید. طی هفته‌های بعدی تعداد موضوعات را افزایش دهید و بر عدم ابراز آن‌ها مصمم شوید. بدین ترتیب با گذشت زمان، قادر خواهید بود عادت خود را اصلاح و تعدیل و ترک کنید.


از نیروی تلقین کمک بگیرید

در اوقات تنهایی و نیز حین گفت‌و‌گو با دیگران، مدت کوتاهی را سکوت کنید و در این هنگام به خود بگویید که قادر به حفظ موضوع مورد نظر هستید. این تمرین را حداقل پنج بار در روز انجام دهید. باید توجه داشت که اثر تلقین تدریجی است و با تمرین مداوم موثر واقع می‌شود. (فاطمه شیبک - کار‌شناس ارشد روان‌شناسی/ خراسان)


ادامه مطلب ...

حامد بهداد: من اونی نیستم که میشناسید + عکس

حامد بهداد: من اونی نیستم که میشناسید + عکس

حامد بهداد متولد ۲۶ آبان ۱۳۵۲ در شهر مشهد است. او دوران کودکی و نوجوانی‌اش را به ترتیب در شهرهای مشهد، تهران و نیشابور زندگی کرده‌است و در دوران دبیرستان دوباره به همراه خانواده‌اش به مشهد بازگشته‌است. او دارای تحصیلات لیسانس رشته بازیگری تئاتر از دانشگاه آزاد اسلامی تهران است. حامد بهداد به واسطه رامبد جوان و پیشنهاد او به همایون اسعدیان وارد سینما شد.او مجرد است و همسری ندارد.

همسر حامد بهداد بیوگرافی حامد بهداد اینستاگرام حامد بهداد ازدواج حامد بهداد Hamed Behdad

instagram hamed behdad

سینما کاراکتر از جنس او را نیاز داشت، مرد عاصی و برون‌گرا که تنها انگار با جنس کاراکتر سازی حامد بهداد در فضای نقش‌های مختلف درست شکل می‌گرفت. حال این که از جنس خود است و شبیه هیچ کسی نیست.

همسر حامد بهداد بیوگرافی حامد بهداد اینستاگرام حامد بهداد ازدواج حامد بهداد Hamed Behdad

تیپی از بازیگری را با ورود خود به سینمای ایران آورد. در پس آن شاهد بودیم که کسانی خواستند شبیه‌اش نقش آفرینی کنند ولی مانند او نشدند. سینما کاراکتر از جنس او را نیاز داشت، مرد عاصی و برون‌گرا که تنها انگار با جنس کاراکتر سازی حامد بهداد در فضای نقش‌های مختلف درست شکل می‌گرفت. حال این که از جنس خود است و شبیه هیچ کسی نیست، در این روزهای آخر اسفند ماه سال ۹۴ به گفت‌وگو با ما نشسته است، از خود می‌گوید از دنیای بازیگری‌هایش و نظر خود را در مورد بعضی از هم‌نسلان بازیگری خود می‌گوید و در انتها از حواشی می‌گوید که حول و حوش او زیاد گفته می‌شود. قبل از شروع مصاحبه در دو جمله کوتاه می‌توان حامد بهداد را مردی ساده، صادق و بی‌تعارف معرفی کرد که به هنرمند بودن خود مطمئن است.

در جشنواره فیلم فجر امسال بازی حامد بهداد را در دو فیلم «نیمه شب اتفاق افتاد» و «هفت ماهگی » دیدیم. در فیلم اول که در نخستین روز جشنواره روی پرده رفت، حامد بهداد همانی بود که پیشتر دیده بودیم اما در فیلم «هفت ماهگی» حامد بهداد قصه کاملا متفاوت بود؛ درون‌گرا بود و دیگر عاصی نبود.

پس به نظر می‌آید شما از من فیلمی ندیده‌اید!

دیدم،تقریبا همه را دیدم.

چرا فیلم‌ها و نقش‌های درون‌گرا که فضیلت و تفاوت می‌دانید، یادتان نمانده است.

این تاکید بر اینکه در معدود آثاری که بازی کردید، کاراکتر،‌ مردی برون‌گراست و در بیشتر موارد فردی عاصی، به این معنا نیست که حامد بهداد توان بازیگری در نقش‌هایی جز این را ندارد، شاید این خواست اکثریت کارگردانان از بهداد بوده که اینگونه بازی کند، شاید هم در سینما، بازیگری نداریم که بتواند همچون حامد بهداد اینگونه کاراکترها را به تصویر بکشد. منظور از گفتن این که کمتر دیده شده از فضای مرد عاصی در فیلم‌ها خارج شوید این نبود که توانایی‌هایتان در نقش آفرینی زیر سوال برده شود.

توانایی‌های من که زیر سوال نمی‌رود. ماجرا اینجاست که بازیگران گاهی با تیپ خاص در جهان سینما ثبت‌نام می‌شوند. به عنوان مثال جیمز استوارت، در اغلب آثار بازیگریش، تصویر یک دهاتی ساده و صمیمی را از خود به جای می‌گذارد یا جیمز کاگنی که عموما او را یک گانگستر کت و شلواری می‌بینیم. یا مارلون براندو تصویر یک یاغی وحشی با شلوار جین و تی‌شرت (به قول هامفری بوگارت) را از او سراغ داریم. هر بازیگری با تصویر و تفسیرشخصی خودش به دنیای بازیگری اضافه و در جهان ثبت نام شده است.

حالا در همین راستا، ممکن است مرا با تفسیر نادیدنی خودم نسبت به جهان خویش، مردی عصیان زده و عصبی به‌خاطر بیاورید که البته «عصبی» واژه غلطی است برای تعبیر نقد بازیگری. این برداشت از بازی و کارم، ناشی از عدم شناخت صحیح درباره بازیگری است. شاید شما،دو، سه فیلم سینمایی در بدو ورودم به سینمای ایران دیده‌اید و مرا با آن شمایل به یاد می‌آورید.

مثلا فیلم «این زن حرف نمی‌زند» را خودم خاطرم هست که، بازی بازیگران در آن زمان، شبیه ذهنیت صدا و سیما بود، مثل قالب سریال‌های شبیه «در پناه تو»، آن جوانی که مادرش صدایش می‌زد: «محمدم» و خیلی هم محبوب خانواده‌ها بود. اما من به شدت از ترسیم آن شخصیت‌های تلقینی تلویزیون فراری بودم و در همان فیلم «این زن حرف نمی‌زند» شیوه را در بازیگری مغایر با رفتار تلقینی جامعه و تفکر تلویزیونی گرفتم.

همسر حامد بهداد بیوگرافی حامد بهداد اینستاگرام حامد بهداد ازدواج حامد بهداد Hamed Behdad

آنها همه پسرهای خوب و موجهی بودند و اطوار آدم‌های مصنوعی را در می‌آوردند که البته تزریق جامعه سنتی است. می‌خواستند خوب باشند اما من با تغییری که احمد امینی در صحنه پایانی فیلم داد به عنوان بازیگر سعی کردم، متناسب با جهان واقعی خود حرکت کنم. آن صحنه پایانی «این زن حرف نمی‌زند» تمام زشتی‌ها و کثافتی که به نسل و زندگی من نسبت داده بودند، همگی را با شهامت عربده می‌کشیدم که: آری، آری من چنینم. من تمام آن صفات بدی هستم که می‌گویید و نعره می‌کشیدم: به بدترین معنیش فکر کن.

دیالوگ‌هایی که خودم برای نقش خودم نوشته بودم و احمد امینی کارگردان می‌پرسید: مطمئنی اینها را می‌خواهی بگویی؟ آن نقش سروش در فیلم «این زن حرف نمی‌زند» آن کاراکتر پسر بد و گند نام و کثافت که هزار برچسب از همجنس‌باز، فاسد، معتاد و متجاوز به او می‌چسباندند در کنار رفتار اتو کشیده و دروغین، کاراکترهای سریال‌های تلویزیونی که بیشتر شبیه تصنع اجرای مجری‌های جوان آن سال‌های صدا و سیما بود، فریاد می‌کشید و اقرار به زشتی می‌کرد اما واقعیت داشت.

برای همین، نقش و شخصیت مرا می‌پذیرفته‌ای، چون ما به ازای آن را در جامعه سراغ داشتی. دروغ نبود. مثال ژاندارک قزمیت گذشته از آتش و بی‌گناه و معصوم با لبخندی که ذهن غالب جامعه روی صورتت کشیده، نبود. گمان می‌کنم طرز شروع کارم را در بدو ورودم به سینماست که در فیلم‌هایی مثل «بوتیک»، «این زن حرف نمی‌زند» و شاید تا حدودی «کافه ستاره» بیشتر به‌یاد می‌آورید.

همسر حامد بهداد بیوگرافی حامد بهداد اینستاگرام حامد بهداد ازدواج حامد بهداد Hamed Behdad

بعضی از بازیگر‌ها وقتی در آثاری حضور دارند به مخاطب پیش زمینه‌ای از قصه می‌دهند، ‌اینگونه بگویم، ‌مثلا لیلا حاتمی اگر جزو بازیگران یک فیلم باشد بلافاصله به ما یادآوری می‌کند که این فیلم در فضای نقش آفرینی این بازیگر حتما به دنیای زنی می‌پردازد که یک مشکل و معضلی دارد یا غمزده است.

لطفا به من یک شخصیت زن در جهان نمایش معرفی کنید که در یک فیلم حضور دارد و هیچ مشکلی ندارد. زن این جامعه به محض ورود به جهان نمایش و سینما، با انبوهی معضل و گره دراماتیک وارد فیلم می‌شود. حالا سوال اینجاست که شما به عنوان مخاطب، چه تصویر و رازی را، همراه لیلا حاتمی در فیلم‌هایش سراغ داری. جوابش همان‌هایی است که الان شمردیم. من اما انبوهی تضاد در رفتار نقش‌هایش و بینابینی در بازی‌اش می‌بینم. معصومیتی آمیخته با رفتارهای انفجاری. پرخاشگری و غم و چه و چه. اصولا به خاطر شرایطی که بر حق و حقوق زنان رفته و آنها هم نافرجامی‌هایی را متحمل شده‌اند ما آنها را (بازیگران زن) روی پرده سینما، معترض می‌بینیم.

شاید هم سینمای ما به سمت سینمای اجتماعی گرایش پررنگ‌تری دارد و همین می‌شود که زنان سینمای ما در این کاراکتر‌ها دیده می‌شوند. زنان بازیگر ما می‌توانند و توان این را دارند تا در دنیای کاراکتر‌های زنانه دیگری نیز نقش‌آفرینی داشته باشند ولی چون سینمای ما، سینمای اجتماعی تلخ و تیره را پر تعداد‌تر در آثارخود دارد، کاراکتر پردازی‌های زنان بازیگر ما نیز در همین محورحرکت می‌کند و محدود به اینگونه پردازش‌هاست،گویا زن با معضلاتش برای سینما از این جنس جذاب‌تر است.

به کاراکتر زنان در سینمای تجاری هم نگاه کنید فضا همین است. معضلات دنیای زنانه نیز قابل‌برشماری است. افسرده است، مورد تعرض قرار گرفته، به شخصیت و هویت او احترام گذاشته نشده، نادیده گرفته شده، به حقوق انسانی‌اش بی‌حرمتی شده یا این‌که دچار سوء تفاهم در رابطه‌هایش شده، خیانت دیده، خیانت می‌کند و … در سینمای تجاری هم، کاراکترهای زنان در همین حال و هوا می‌گذرد اما وقتی در مورد شمایل کلی یک بازیگر صحبت می‌کنیم ماجرا فرق می‌کند.

بله! مثلا من وقتی می‌شنوم ‌حامد بهداد بازیگر یک فیلم شده، تصور می‌کنم مرد پرخاشگر برون‌گرایی در این فیلم هست که حامد بهداد آن نقش را بازی می‌کند.

فیلم «زندگی جای دیگری است» را دیده‌اید؟

منظورم همین است، همین که خیلی کم پیش می‌آید این کاراکتر مرد عاصی را در فضای بازیگری حامد بهداد نبینم، مثلا وقتی به تماشای فیلم «هفت ماهگی» هاتف علیمردانی نشستم، باز این تصور را داشتم که حامد بهداد، مرد برون‌گرای این داستان است ولی اینگونه نبود، مثل بیشتر موارد حامد بهداد تند مزاج قصه نبود، عصبانی می‌شد ولی آستانه تحملش پایین نبود.

حالا چه فضیلتی دارد که بازیگر بر خلاف تصور تماشاگرش بازی کند؟ به نظرم وقتی یک بازیگری امتحان خود را در فضاسازی کاراکترهایی پس داده، بهتر است، گاهی اوقات کار اصلی خود را انجام دهد و تیپی را که تماشاگر از او انتظار دارد، گاهی شارژ کند.

همسر حامد بهداد بیوگرافی حامد بهداد اینستاگرام حامد بهداد ازدواج حامد بهداد Hamed Behdad

نکته‌ای که گفتید در مورد بعضی بازیگران صحیح است، شاید شما هم باید در همان فضای مرد عاصی و برون‌گرای خود، بازیگری را ادامه دهید، قصد منفی نگاه‌کردن به این نوع بازیگری کلیشه‌ای نداشتم.

من هم برداشت منفی از حرف‌های شما نکردم. به هر حال توانایی یک بازیگر، گاهی محدود است و گاهی نامحدود. باید دید من جزو کدام دسته محسوب می‌شوم.

این سوال هم وجود دارد و این‌که حامد بهداد جزو بازیگرانی است که کم فیلمنامه به او پیشنهاد نمی‌شود، خودتان چرا بازیگری در این فضای کاراکتر را از میان نقش‌ها انتخاب می‌کنید؟

از آموخته‌هایمان در دوران دانشجویی همین است که چه نقش‌هایی را براساس توانایی‌هایمان انتخاب کنیم و در ادامه چگونه به سمت آن کاراکتر برویم و آن را ایفا کنیم. این انتخاب‌ها می‌تواند گاهی درست یا غلط باشد.

پس خودتان احساس کردید با اینگونه کاراکتر‌ها می‌توانید جای مناسب‌تری در سینما داشته باشید.

بستگی به بافت ذهنی بازیگر دارد. مثلا بازیگرانی جوان مانند رضا عطاران و رامبد جوان را در نظر بگیرید. این دو از هر موقعیت ساده و معمولی می‌توانند درون‌مایه‌های طنز و شوخی‌های نهفته در دل هر موقعیتی را پیدا کنند. می‌توانند از تماشاگر خنده بگیرند. آن‌هم در موقعیت و وضعیت‌هایی که کمتر امکان آن به چشم دیگر بازیگران می‌آید.

گفتید که فارغ‌التحصیل رشته تئاتر هستید ولی ما کمترین حضور حامد بهداد را در تئاتر و روی صحنه نمایش داشته‌ایم، چرا؟

شاید حضور در سینما تبدیل به یک عادت بد شده و باید آن را احتمالا با حضور برصحنه تغییر دهم اما به غلط یا اشتباه خودم را دانشجو و علاقه‌مند به تئاتر می‌دانم. به‌خاطر می‌آورم، هم نسل‌های من که در سینما راه پیدا کرده بودند، یا مجری تلویزیون بودند یا از طریق پدرهایشان امکان حضور در برخی فیلم‌های سینما را پیدا کرده بودند یا حداکثر، مدرسه‌های خصوصی بازیگری رفته بودند.

به موازات این می‌دیدم که از همسالان و نسل من که تحصیلات تئاتری داشتند، کمتر به سینما راه پیدا می‌کنند و نمی‌توانستم بدانم چرا تجربیات و دانسته‌های بعضی‌هایشان بر عکس روی صحنه، در جلوی دوربین، خوب از آب در نمی‌آید و من همیشه مترصد آن بودم که آن رهایی و آزادی بازیگر روی صحنه را جلوی دوربین سینما بیازمایم. اتفاقی که در فیلم دوم (بوتیک) توانستم آن را تجربه و ظاهر کنم.

همسر حامد بهداد بیوگرافی حامد بهداد اینستاگرام حامد بهداد ازدواج حامد بهداد Hamed Behdad

پس برداشت ما از مرد عاصی به خاطر کاراکترهایی که شما مقابل دوربین می‌پردازید، نزدیک به واقعیت است. حامد بهداد مقابل دوربین یک مرد رها شده است.

مرد رها شده خیر! احساس و تعبیرم از بازیگری و زندگی‌ام را برون فکنی می‌کردم و نیروی حاصل از مدتی در قفس محبوس بودن را احساس می‌کردم که میل به ارائه آن در بازیگری سینما داشتم. رهایی به معنای زیبایی‌شناختی آن، رهایی به معنای خوانش شخصی من بازیگر از وقایع اطرافم در زندگی.

تاکید کردید که آنچه مقابل دوربین از حامد بهداد می‌بینیم رهایی است، حال توصیف شما از رهایی در بازیگری چیست؟

آن رهایی ویژگی و توانایی ذهنی است که بازیگر، پس از تمرین‌های بسیار آن را روی صحنه تئاتر یا جلوی دوربین بازیگری به دست می‌آورد که من آن را در هیچ بازیگر ایرانی سراغ ندارم. به ندرت آن را در برخی بازی‌های خسرو شکیبایی می‌دیدم. دستور عمل ذهن بازیگر، مبتنی بر شرایط حاضر و موجود روی صحنه و جلوی دوربین و ارتباط بازیگر با ذهن خود یا داشتن توانایی بدنی و نیروی جسمی برای بروز آن دستورالعمل ذهنی، بدون آن‌که چیزی کم یا زیاد باشد، چیزی که باعث شگفتی تماشاگر می‌شود. بازی مارلون براندو در آخرین تانگو در پاریس، بهترین مثال و بیانگر مقصودم است. هنوز پس از گذشت آن‌همه سال، نمونه‌ای از بازی هیچ بازیگری تا این اندازه در دنیای سینما و نمایش سراغ ندارم.

دروازه مرلین استریپ هم همچنین. در فیلم «آگوست: اوزیج کانت» تا حدی دیدم، منظورم اینهاست. همین رهایی را شما ظاهرا در بعضی از بازی‌های بهروز وثوقی دیده‌اید اما محصول استعداد و تمرین بی‌شمار آن بازیگر است، شاید در فیلم‌های «کندو» و «سوته دلان» تا حدی شاهد پردازش‌های آنی آن بازیگر در حین ایفای نقش باشیم. منظورم از رهایی، پردازش‌های انفجاری ذهن بازیگر است که البته از مسیرها و کانال‌های زیبایی شناسانه باید عبور کند و آموزش بازیگری مقصودش همین است.

رهایی روی صحنه که در بدن و صورت و سلول‌های یک بازیگر می‌بینید گاهی در انواع قاب‌ها و چارچوب‌های دوربین به دست نمی‌آید، حالا چه باید کرد که این‌همه ارتعاش افکار را به عنوان بازیگر به دوربین سینما بچشانیم، چون اصولا سینما به راحتی این امکان را به بازیگر نمی‌دهد. شاید شناخت از عکس و عکاسی این اختیار را به بازیگر بدهد که تا حدی بتواند، امکانات نمایش روی صحنه را توسط دوربین، ترجمه به بازیگری در سینما کند. من اصلا نمی‌فهمم چرا بازیگرها عکاسی نمی‌کنند.

بازیگری که عکاسی می‌داند چه برتری بر بازیگری که عکاسی را حرفه‌ای نمی‌داند، دارد؟

عکاسی، ذهن بازیگر را آماده نگه می‌دارد که وقتی مقابل دوربین فیلمبردار قرار می‌گیرد بتواند خود را از زاویه دید فیلمبردار ببیند، کمترین دلیل این است که درکی از تصویر ذهنی و نور پردازی فیلمبردار داشته باشد.

از عشق به بازیگری گفتید، این علاقه به دنیای بازیگری و این‌که بخواهید روزی خودتان بازیگر شوید از چه سنی با شما همراه شد؟

از ۹ سالگی تئاتر بازی می‌کردم. معلم‌های تئاترم آن زمان در نیشابور ‌ابوالقاسم اثنی‌عشری، حمید کریمی و علی سیدانی بودند. همدوره‌ای‌هایم مهران احمدی، رضاکاهانی، امیرحسین صدیق و… بودند. در دوران دبیرستان هم اساتیدم؛ رضا صابری، داوود کیانیان، منصورهمایونی، رضاسید حسینی و زنده‌یاد رضا سعیدی بودند.

از همدوره‌ای‌های آن وقت هم محمود رحیمی، محمد عاقبتی و پیام یزدانیان در خاطرم است. در دوران دانشگاه بیشتر در محضر استاد حمید سمندریان بودم. البته دیگر اساتیدی چون پرویز پورحسینی، اکبر زنجان‌پور، منیژه محامدی، امیر دژاکام، رکن‌الدین خسروی، قطب‌الدین صادقی، بهزاد فراهانی و محمود دولت‌آبادی و خیلی‌های دیگر یادم می‌آید.

میان این اساتید، نگاه‌تان بیشتر به دید هنری کدام‌شان بود؟

حمید سمندریان.

کاراکتری که سینما کم داشت و با ورود شما این کمبود از بین رفت، کاراکتر خود شماست یا طراحی شده است؟ البته الان که من مقابل شما نشسته‌ام خیلی از زاویه‌های این کاراکتر معروف حامد بهداد در فیلم‌ها را در رفتار معمولی شما هم می‌بینم.

گاهی شخصیت فیلم‌ها و خودم همزمان با هم زندگی می‌کنند ولی تشخیص آنها با من است. چرا؟ چون من کسی نیستم که شما توصیفش می‌کنید یا می‌بینید. آکنده از هزاران ماسک و نقاب هستم. نقاب‌هایی که لایه‌لایه همراه همگی ماست.

ما گاهی تبدیل به مادر و پدرمان، گاهی شبیه ناخودآگاه جمعی جامعه، زمانی شبیه دیگر بخش‌های روح و ذهن‌مان می‌شویم که هر کدام به شدت متفاوت از هم هستند اما تشخیص آن، مستلزم شناخت دقیق از بازیگری و روانشناسی است. ارزیابی این مرزهای روانشناختی در بازیگری به اندازه خود انسان اهمیت دارد. تفسیری درباره ایگو و سوپرایگو هر نقش. دانشی درباره ذهن هوشیار و نیمه هوشیار نقش و بازیگرش لازم است که البته گاهی نویسنده و کارگردان آن اطلاعات را در اختیار بازیگر می‌گذارند.

به کتاب‌های انسان‌شناسی و روان‌شناسی علاقه دارید؟

به روانشناسی هم ربط دارد اما بیشتر مربوط به خود بازیگری است. در دوران آموزش دانشگاهی، واحد‌های مختلف درسی را می‌خوانیم که طرز تلقی درست‌تری نسبت به انسان و اشیا و موقعیت پیدا کنیم. به هر نحوی باید، نقش و شخصیت کشف شود. تشخیص اینکه این خود بازیگر است یا نقش که در صحنه یا فیلم حرکت می‌کند، برعهده متخصص این مقوله است. با احتیاط باید به دنیای بازیگری نزدیک شد. بازیگری به اندازه وسعت انسان گسترده است.

گاهی نویسنده و کارگردان که جهان نامعلوم خود را ترسیم کرده، می‌خواهد به شکلی محدود و مینی‌مال و گرافیکی به همراه اشاره‌هایی اندک جهان خود را نشان دهد. چرا؟ چون سینما تک بعدی است. تصور کنید نقاشی صورت شما را با دو خط بتواند طراحی کند یا سایه‌ای از صورت خود را بر دیوار خیال کنید، آیا این تصویر کاملی از شماست؟ خیر! آن مشخصاتی است که نقاش و سایه تنها با ارائه چند نشانه از شما، شما را به یاد ما می‌اندازد. درباره بازیگری و جهان نمایش هم، همین است. حال هر چقدر نویسنده و کارگردان نبوغ بیشتری داشته باشد، بیشتر به دنبال بازیگری است که درک وسیع‌تری از این نشانه پردازی‌ها داشته باشد.

از انتخاب بازیگر و ارتباط آن با کارگردان و اثر گفتید، بد نیست در همین بخش گفت‌وگو این سوال را بپرسیم که حرف‌ها می‌گوید با حامد بهداد کار کردن خیلی سخت است. بهداد در فضای پشت سر مدام با کارگردان و عوامل در چالش است. این سخنان درست است؟

این را شنیده‌اید یا تحقیق شما است؟

تحقیق که نه! ولی اغلب کسانی که با شما کار کرده‌اند این ادعا را دارند. واقعیت همین‌طور است؟

اگر هم چالشی بوده به نفع فیلم بوده است. اگر شما به عنوان بازیگری بیشتر بدانید و بخواهید مسئولانه برخورد کنید. باید چه کنید؟ راهش همین است. کاری که بازیگران تئاتر در دوره دو، سه ماهه تمرینشان به اتفاق کارگردان روی صحنه انجام می‌دهند را ما می‌خواهیم در دوره کوتاه مدت روخوانی یا جلوی دوربین انجام بدهیم. آن وقت چالش و دخالت نام می‌گیرد و چون عمدا حضور سرزنده بازیگر را توان دیدن نداریم، برایش جهانی از عیب و ایراد می‌تراشیم و البته دچار خشم و حسادت هم می‌شویم.

بازیگرانی که از جهان تئاتر آمده‌اند، شناخت آکادمیک‌تری، هم در حوزه عملی و هم در حوزه نظری در مورد انسان و نقش و نقابش دارند. منتقد و تماشاگر تئاتر با عوامل تئاتر هم‌نفس‌تر است. سینما، یک جایی مرده است. جهان بین تئاتر و سینما، جهان متفاوتی است. سینما در غیبت سوم شخص اتفاق می‌افتد. یعنی یک جایی بود و الان نیست، ما داریم یک تصویر دیگری به‌دست می‌دهیم.

پس تعصبی که نسبت به حرفه خود دارید باعث این چالش می‌شود؟

تعصب ندارم، دوست می‌دارم و صد البته چالش را مثبت می‌دانم. دراین میان بعضی کارگردان‌ها و دستیارهایشان که از نفس و خودخواهی بیشتری بهره می‌برند از هر پیشنهادی که از بیرون می‌آید خشمگین می‌شوند یا مقاومت‌های بازیگر را فقط پای نکات منفی به حساب می‌آورند و دیگر خبری از آن همه تمرین و تلاش و گفت‌وگو‌های دوستانه و کارگاهی ندارند و به آن مثبت نمی‌نگرند. قرار است فیلمی ساخته شود و همین، الباقی هم خاله زنک بازی و غیبت و قزمیت بازی چند آدم ترسو است که جرات همکاری ندارند و به حقارت خودشان در دیگران توسط بدگویی و دروغگویی می‌پردازند.

روزنامه صبا

Hamed Behdad ازدواج حامد بهداد اینستاگرام حامد بهداد بیوگرافی حامد بهداد همسر حامد بهداد


ادامه مطلب ...

برای آمدن پنجمین فرزندم هم نگران نیستم

یکی از مشکلات و موانع و البته بهانه اغلب زوج های جوان، به منظور عدم فرزند آوری، مسائل اقتصادی است به گونه ای که این موضوع برای عده ای از خانواده ها به یک کابوس تمام نشدنی تبدیل شده است.

فرزند آوری زندگی زناشویی رابطه زناشویی آموزش زناشویی

در چند سال اخیر که رسما سیاست های نظام جمهوری اسلامی ایران درباره افزایش جمعیت تغییر کرد، صحبت های زیادی درباره بحث افزایش جمعیت و فراهم شدن بستر مناسب آن مطرح شده است.

اما این پایان کار راه پر تلاطم افزایش جمعیت نبود چرا که این تصمیم کلان با نقد های مختلفی به چالش کشیده شد آن هم به گونه ای که حتی عده ای از موافقان این طرح تا حد ناامیدی کامل پیش برد.اما به نظر می رسد تصمیم نظام برای رسیدن به اهداف کلان جمعیتی جدی تر از این حرفهاست.

در طول مدت تغییرات نگاه جمعیتی در کشور اقدامات تامل برانگیزی هم به منظور فراهم شدن بستر افزایش جمعیت صورت گرفت اما با این حال بازهم به نظر می رسد که تا رفع کامل مشکلات و فراهم شدن شرایط مطلوب راه درازی در مقابل مسئولان و مردم قرار دارد.

با توجه به اهمیت این مسئله و همچنین مشکلاتی که مردم و مخصوصا بانوان در این راه با آن مواجه هستند به بررسی مشکلات و یا تردیدهایی که خانواده ها به منظور فرزند آوری با آن روبرو هستند می پردازیم.

یکی از مشکلات و موانع و البته بهانه اغلب زوج های جوان، به منظور عدم فرزند آوری، مسائل اقتصادی است به گونه ای که این موضوع برای عده ای از خانواده ها به یک کابوس تمام نشدنی تبدیل شده است.

گران بودن هزینه های مراحل آزمایش از زمان بارداری مادر تا بعد از تولد نوزاد، هزینه های عمل سزارین(با وجود همه تبلیغاتی که برای زایمان طبیعی صورت می گیرد اما بانوان ایرانی همچنان از عمل سزارین استقبال می کنند) و از همه مهمتر اصلی ترین هزینه های نوزاد از قبیل پوشاک، شیر خشک و لباس از جمله هزینه هایی است که عده ای از اعضا خانواده ها مدعی هستند که از پس مخارج آن برنمی آیند.

اگرچه هزینه های مذکور در سال های اخیر افزایش محسوسی داشته است اما عملا عدم فرزندآوری یک زوج آن هم تنها به همین دلایل بیشتر به بهانه نزدیک است تا یک مانع جدی برای به دنیا آوردن یک فرزند.

به همین بهانه به سراغ یکی از خانواده های ایرانی رفتیم که با وجود مشکلات اقتصادی زیاد، پذیرای فرزند چهارم خود در کانون گرم خانواده بودند.

پدر این خانواده که نامش عیسی است، سال ۱۳۵۷ متولد شده است.وی در گفتگو با فرهنگ نیوز، با اشاره به اینکه به عنوان سرپرست خانواده در زمانی که به شدت در مضیقه بوده است، متوجه می شود که همسرش باردار است و آنها باید منتظر به دنیا آمدن فرزند چهارمشان بودند.

سرپرست این خانواده شش نفره در ادامه می گوید: شغلم آزاد است و با توجه به اینکه ماهیانه یک میلیون تومان قسط دارم، به زحمت هزینه های زندگی ام تامین می شد که در این شرایط متوجه شدم همسرم باردار است و با توجه به اینکه سه فرزند دیگر داشتم بسیاری از بستگان و دوستان و آشنایان به من تاکید می کردند که فرزندم را از بین ببرم و سقطش کنم.اما من قبول نکردم.من معتقدم که بچه نمی آید مگر اینکه روزیش را با خود بیاورد.

وی در پاسخ به این پرسش که اکنون واقعا روزی فرزندتان با خودش آمده است یا خیر، گفت: صد در صد.دخترم الان ۶۰ روزه است و در این دوماهی که به دنیا آمده است دائما به من کار پیشنهاد می شود کارهای درآمدزایی که واقعا تا قبل از دختر آخرم وجود نداشت.خدارا شاکرم که این شرایط برای من به وجود آمده است.

عیسی به هم سن و سالان و مردهای جوان تر از خود توصیه می کند: به نظر من جوانان تا دیر نشده صاحب فرزند شوند و از زندگی خود لذت ببرند.من وقتی که از سر کار به منزل می روم و شلوغی خانه و بازی بچه ها را می بینم لذت می برم.واقعا فرزند نعمت است.انصافا دوره زمانه سختی شده، از نظر اقتصادی مردم مثل من دستشان خالی است اما قطعا نباید به این بهانه پدر و مادر نشوند.لطف خدا را باید همیشه در نظر داشته باشند، الان من با این شرایط اقتصادی باید با هزینه های دختر آخرم فلج می شدم اما خداروشکر همه هزینه هایش نظیر شیر خشک،پوشک،لباس و امکانات دیگرش فراهم شده  و می شود واقعا مشکلی نیست.این مسئله برای دورواطرافیانم مثل معجزه است.

وی ادامه می دهد: شاید باورش برای شما سخت باشد. اما باید بگویم اگر خدا به ما فرزند پنجممان را عطا کند باز هم به دلیل مسائل اقتصادی نگران نیستم.الان خداروشکر تصمیم نظام هم در مواجهه با فرزند زیاد خانواده ها تغییر کرده و الان دیگر مثل قدیم نیست که خانواده ها به خاطر فرزند زیاد تنبیه شوند.تنبیه که نمی شوند هیچ بلکه تشویق هم می شوند.الحمدالله ما برای به دنیا آمدن دخترم، چون طبیعی به دنیا آمد یک ریال هم هزینه نکردیم.کلا هزینه ها توسط بیمارستان پرداخت شد.

عیسی در پایان می گوید:به نظر من هنوز جا داره وضعیت هزینه ها و کمک به خانواده ها و مخصوصا جوانانی که تازه اول راه زندگی هستند، بهتر شود.ما درسته که با وجود مشکل اقتصادی از بچه استقبال می کنیم، اما خیلی ها هستند که نمی توانند به درآمدشان اعتماد کنند و بچه دار شوند.واقعا هزینه ها بالا است و دولت باید فکری کند، روزی بچه می رسد اما می شود با کمک دولت امکانات بهتری برای بچه ها تهیه کرد تا راحتی بیشتری داشته باشند.بازهم به جوانها توصیه می کنم به فکر مشکلات اقتصادی نباشند و پدر و مادر شدن را در سنین جوانی و شادابی تجربه کنند.


ادامه مطلب ...