جام جم سرا: برای ما عجیب است، این طور نیست؟ اما برای انگلیسیها این یک اتفاق عادی است. در فرهنگ آنها این وظیفه پلیس است و بازداشت، مجازات عادلانه والدین بیتوجه.
انگلیسیها میگویند این که کودک چاق شود و در حد انفجار رشد کند، حاصل عملکرد ضعیف پدر و مادر است که نتوانستهاند بر روش تغذیه او نظارت کنند. آنها میگویند اینکه یک کودک تا این حد چاق شود و در معرض انواع بیماری قرار گیرد ظلم در حق اوست که بانیان آن باید توبیخ شوند.
این حرفها برای ما غریب است، چون ما قانونی نداریم که به ماجرای چاقی کودکان و جرم بودن آن وارد شود، چون قانونی نداریم که به پلیس حق مداخله در این موضوع را بدهد، چون در فرهنگمان تعریف نشده که چاقی یک کودک میتواند به سبب کمتوجهی والدین باشد، چون در بین عامه مردم مرسوم است که چاقی عامل زیبایی کودک است و لاغری نشانه مرض و...
اما ما باید باور کنیم که به اندازه انگلیس به باریک شدن در سلامت کودکان نیاز داریم. مردم ما در حال چاق شدن هستند و این را با قدم زدن در خیابان و نگاه انداختن به هیکل افراد میشود فهمید. کودکان ما نیز در حال تجربه کردن زندگی با اضافه وزن هستند.
بررسیهای ملی نیز مؤید این موضوع است، از جمله بررسیهایی که هر سال در سازمان آموزش و پرورش استثنایی و در قالب طرح سنجش سلامت روی نوآموزان بدو ورود به مدرسه انجام میشود و بررسیهای سال 92 از چاقی و پوسیدگی دندان به عنوان دو مشکل اصلی کودکان شش سال تمام حکایت دارد.
پس شباهت ما با انگلیس در این است که هر دو کودکانی چاق و والدینی کمتوجه داریم، اما تفاوتمان این است که آنها مشکل را میبینند و اقدام میکنند، ولی ما مشکل را میبینیم و از کنارش میگذریم.(مریم خباز - گروه جامعه)
جام جم سرا: «وقتی موهایم را مرتب میبافم و پشت سرم میبندم و هنگام آمدن بابا دم در به استقبالش میروم و میگویم: باباجون امروز من از شما پذیرایی میکنم، بابا گل از گلش میشکفد و میگوید: این یعنی که دختر کوچولوی من بزرگ شده. خوش به حال آن مرد خوشبختی که تو همسرش خواهی شد».
نتایج پژوهشها برخلاف دوران جامعه سنتی بر ارتباط تربیتی پدر و دختر صحه میگذارد ، چنانکه مرور پژوهشهای 20 سال گذشته (حدفاصل سالهای 1987 تا 2007 در سوئد) نشان میدهد، هر چه رابطه پدر با دختر بهتر و صمیمانهتر باشد، دختران به هنجارشکنی گرایش کمتری دارند و موفقیتهای تحصیلی و اجتماعی بیشتری کسب میکنند.
خانمهایی که روابط بهتری با همسرانشان دارند و در دهه سوم زندگی خود، از نظر روانی و جسمی از سلامت بهتری برخوردارند، در 16 سالگی روابط بهتری با پدرانشان داشتهاند. همچنین تحقیقات نشان میدهد که روابط صحیح تربیتی پدر و دختر، مانع بلوغ زودرس دختران و تبعات منفی آن میشود. اما پدران برای اینکه بخواهند رابطه خوب و موثری با دخترانشان داشته باشند، باید به چه نکاتی توجه کنند؟
مردشناسی در سایه پدر
وقتی مرد بهعنوان جنس مخالف و شریک زندگی زناشویی در ذهن دختران شکل میگیرد، نیاز به الگوی عملی و راهنمای خوب برای برخورد مناسب با جنس مخالف دارند.
شیما ـ الف دختر 37 سالهای است که هنوز شانس ازدواج پیدا نکرده است. او میگوید: اگر تاکنون چنین شانسی نداشتهام از نظر من مقصر پدرم است. او بسیار مرا محدود و هر مسالهای را در خانواده با خشونت حل میکرد. دائم با مادرم در حال مشاجره بود و کسی جرأت نمیکرد مسائل خانواده را با پدرم در میان بگذارد چه برسد به اینکه ما بخواهیم با پدرمان در مورد جنس مخالف صحبت کنیم. از نظر من نیازی به گفتوگو نبود، همه مردها مثل هم بودند و پدرم نیز نماینده همه آنها. تا مدتها از پدرم و همه مردهای بیزار بودم. در جامعه، دانشگاه، محل کار و... با آنها خشن برخورد میکردم و هیچگونه همدلی با آنان به خرج نمیدادم. به همین دلیل هیچ وقت از میان مردانی که مرا دیده بودند و میشناختند خواستگاری نیافتم. کسانی که به خانواده معرفی میشدند را نیز میتاراندم چون اصلا سلیقه خانوادهام را قبول نداشتم. حالا دارم به مشاور مراجعه میکنم و دو سال اخیر حس میکنم، طبیعیتر رفتار میکنم، اما دیگر شاید خیلی دیر باشد.
آگاهی بخشی بهموقع
میتوان گفت پدر بهترین الگوی عملی و نظری برای مردشناسی است که دختران هنگام بلوغ میتوانند رفتارهای او را ببینند و از مرد بیزار شوند یا به او تمایل پیدا کنند. میتوانند نحوه رفتار صحیح با مردان را از پدرشان سوال کنند و محبت مورد نیاز و مشروع خود را تا زمانی که هنگام ازدواجشان برسد از او دریافت کنند.
رابطه پدر و دختر باید بهگونهای باشد که او بتواند مشکلات خود را قبل از اینکه خیلی دیر شود به خانواده بگوید نه اینکه از ترس پدر دست به پنهانکاری زده و به بهانه درس خواندن سر از پارتیهای مختلط درآورد.
شما نیز اگر دختر نوجوانی دارید، باید خطرات اجتماع را به او توضیح دهید. توضیح دهید که ممکن است در این سن، در اجتماع، کمکم توجههایی را از جنس مخالف دریافت کند که همیشه نشانه علاقه واقعی شخص نیست و نباید زیاد به این نوع افراد وابسته شود. پدر میتواند دخترش را در مورد عصیانهای جنسی زودگذر آگاه کند و به او بفهماند چگونه باید از خود در مقابل مزاحمتها مراقبت کند.
گریز از خانواده
رابطه پدر و دختر باید بهگونهای باشد که او بتواند مشکلات خود را قبل از اینکه خیلی دیر شود به خانواده بگوید نه اینکه از ترس پدر دست به پنهانکاری زده و به بهانه درس خواندن سر از پارتیهای مختلط درآورد.
شیرین یکی از دخترانی است که قربانی بیتوجهی خانواده شده و بعد از فرار از خانه از کانون اصلاح و تربیت سر درآورده است.
او میگوید: اول از همه با درد دل شروع شد. میخواستم با کسی درد دل کنم که به من بگوید چگونه میتوانم در دل کسی که دوستش دارم اما به من اهمیت نمیدهد جا باز کنم. کسی که مردها را خوب بشناسد. برادر و پدرم به گونهای با من برخورد میکردند که هرگز جرأت نکردم مشکلاتم را با آنها در میان بگذارم. حتی نمیدانستم حسی که به آن پسر دارم واقعی است یا نه، اما در میان همکلاسیهایم دختری بود که ادعا میکرد در میان پسرها دوستان زیادی دارد و در مورد جنس مخالف بسیار مجرب است. او با گفتن اینکه برای فراموشی غمهایت باید دارو مصرف کنی اول از همه مرا به یک مهمانی دخترانه که در آن اکس مصرف میکردند، برد. این قرص لعنتی آدم را دچار سرخوشی کاذب میکند و همه انرژیای که غصه از تو گرفته به تو بازمیگردد و در زندگی هر کاری میتوانی بکنی. بعد کمکم مرا با دوستهای جنس مخالف آشنا کرد تا به من بفهماند «تو چون کسی را ندیدهای به آن پسره دل بستهای» و یک روز سقوط واقعی را در یکی از همین اکس پارتیها تجربه کردم.
با توجه به پایین آمدن سن بلوغ روانی طی سالهای اخیر بهتر است این مسائل را در شروع دوره راهنمایی با دخترتان در میان بگذارید یعنی قبل از اینکه تجارب ناخوشایندی برایش روی داده باشد.
مسائل مربوط به دوستی بین دختر و پسر در این سن و مشکلات و خطرات دوستیهای ناسالم و به دور از اطلاع خانواده را برای دخترتان توضیح دهید اما در همه چیز تعادل را رعایت کنید و ذهن فرزندتان را با چیزهایی که تجربهاش برای او خیلی زود است، درگیر نکنید.این توضیحات باعث میشود دخترتان متوجه شود که شما در مورد او و تغییراتی که برایش رخ داده، بیاطلاع نیستید. این کار به او این امکان را میدهد که در زمان لازم با شما یا همسرتان صحبت کند.
هدف؛ ازدواج
بعد از 18 سالگی یعنی زمانی که دخترتان کودکی را پشت سر میگذارد باید به همراه همسرتان به او درسهای زندگی بدهید. اینکه هدف از یک ارتباط محدود، شناخت طرف مقابل و صرفا برای ازدواج است نه وقت گذرانی. به حرفها و ایدهآلهای او گوش دهید و درددلهایش را بشنوید. گاهی فقط برای خودتان برنامهریزی کنید و با او به سینما، پارک یا قدم زدن و خرید بروید. در این سالها او ارزش یک مرد خوب و روش یک زن کامل بودن را میآموزد، پس در این آموزش، نهایت دقت را به خرج دهید. همیشه دخترتان را بهعنوان یک زن تکریم کنید و هرگز او را بهخاطر این که پسر نیست شماتت نکنید. بگذارید او خودش را دوست داشته باشد. یک زن تا برای خودش ارزش قائل نشود نمیتواند ارزش خود را در مقابل جنس مخالف حفظ کند.(کیدز 24)
توی کلاسها یا دارم نقاشی میکنم یا شعر مینویسم. معلمها هم فهمیدهاند که به درسها توجهی نشان نمیدهم.
حقیقت این است که این کلاسها افسردهام میکنند. وقتی فکر میکنم باید الان در کلاس نقاشی یا ادبیات مینشستم، بیشتر از این درسها بدم میآید.
در اصل من استعداد زیادی در هنر و ادبیات دارم اما علاقه و گرایشی به دکتر شدن ندارم.
ولی پدرم فکر میکند آدم یا باید دکتر باشد یا اصلا نباشد. پزشکی آرزوی روزهای جوانی اوست اما به دلایلی نتوانسته بیش از پرستاری پیشرفت کند و از نظر او من اکنون وظیفه دارم رویای زنده او بشوم و جلویش رژه بروم.
از اینکه عقایدش را به من تحمیل میکند متنفرم. برای او مهم نیست من چه میخواهم، من هم دیگر به خواستههای او اهمیت نمیدهم. او جز خودش کسی را دوست ندارد و میخواهد من و خواهرم نسخه پیشرفتهتر خودش شویم.»
استعداد+علاقه= موفقیت
چه چیزی به رفتارهای شما قدرت میدهد؟ چه چیزی به شما انگیزه میدهد که جلو بروید و چه عاملی شما را از پیشرفت باز میدارد؟
استعداد در کودکان مثل بذر است و فراهم کردن شرایط برای او چون خاک مناسب. فراهم کردن زمینه رشد به کودکان فرصت بالندگی میدهد.
هر چقدر ذوق و استعداد کودک با زمینه تحصیلی او نزدیک باشد با آموختهها کمتر دچار چالش میشود و اگر چالشی را تجربه کند برایش لذت بخش خواهد بود.
کودکان و نوجوانان وقتی برخلاف میل، ذوق و استعدادهایشان وادار به ادامه تحصیل در رشتهای خاص شوند، انگیزههای فردی خود را از دست میدهند.
علی رضایی مشاور آموزشی و روانشناس، یافتن استعدادهای کودک و پرورش آن را از مهمترین وظایف والدین برمی شمارد و میگوید: استعداد هر کودک گنج اوست که آینده را با آن میسازد.
وی تاکید میکند: نباید تصور کنیم فرزندان ما وظیفه تکرار تجارب نا موفق ما را برعهده دارند و باید به جای ما در آنچه ما دوست داشتهایم موفق شوند.
وی میافزاید: معمولا علاقه کودکان از استعداد آنها ناشی میشود و سمت و سو دادن و زمینه فراهم کردن به علاقه کودکان میتواند آینده آنها را بسازد.
استعدادیابی کنید
مهدکودکها اولین نهاد خارج از خانواده برای کشف استعداد کودکان هستند. سپس مدارس این علایق را پختهتر میکنند و انتخاب رشته تحصیلی فرزندان در دبیرستان باید با کمک والدین و راهنمایی مشاوران و معلمان نوجوان صورت پذیرد.
علی رضایی مشاور تحصیلی، این مقطع از تحصیل نوجوانان را بسیار حساس میداند و میافزاید: اگر انتخاب رشته تحصیلی مبتنی بر علایق نوجوان و استعدادهای او نباشد میتواند یک کودک با استعداد درخشان را به یک نوجوان گریزان از تحصیل بدل کند.
این مشاور میافزاید: والدین زیادی را دیدهام که با رویای رشتههای پزشکی یا مهندسی نوجوان خود را از ادامه تحصیل در رشتههای فنی حرفهای که درآن استعداد دارند یا ادامه دادن رشتههای فرهنگی هنری باز میدارند و شخصا بازتاب منفی این عملکرد را در رفتار و تحصیل نوجوانان مشاهده کردهام.
خشونت و سرخوردگی
نوجوانانی که دیگران به این شکل برایشان تصمیم میگیرند، در مدرسه گاه از خود رفتارهای پرخاشگرانه، لجبازی و ناسازگاری بروز میدهند و در صورت پذیرش شرایط هیچ خلاقیتی از خود بروز نمیدهند و از کاری که میکنند لذتی نمیبرند و این ناخشنودی تا همیشه ادامه خواهد داشت.
هر یک از ما مردان و زنان زیادی را میشناسیم که با وجود داشتن یک نوع تخصص در کار دیگری مشغول میشوند یا از کاری که انجام میدهند افسرده و ناراحت هستند اما وقتی یک شخص چهل ساله میشویم، راهی که تحصیل پیش پای ما گذاشته ، تنها راهی است که میتوانیم ادامه دهیم.
فرزندان را برای یک عمر آماده کنید
فرزندان در واقع امانت ما هستند و قرار نیست یک عمر نظرات خود را بر آنان تحمیل کنیم. پس بهتر است به جای اینکه آنها را به مسیر رویاهای خود سوق دهیم، زمینه کاری رشته موردعلاقه شان را به آنها بشناسانیم و کمک کنیم تا با دنیایی که پیش رو دارند بهتر آشنا شوند.
مدرسه را با شادی همراه کنید
مدرسه مهم است اما همه چیز نیست. هیچ وقت روزهای مدرسه را فراموش نمیکنم. درس خواندن برایم آنقدر مهم و حیاتی بود که فکر میکردم اگر یک درصد نتوانم در آن موفق شوم بیتردید گدا و بدبخت میشوم.
اگر مدرسه رفتن اینقدر به نظر کودک مهم بیاید اضطراب و تشویش او را از پای در میآورد زیرا فکر میکند اگر در این کار بزرگ موفق نشود دیگر زندگیاش تمام میشود.
کودک فکر میکند:
«محبت والدین، موفقیت و تشویق، خرید چیزهای دوست داشتنی، مقبولیت در جمع دوستان، اجازه برای رفت و آمد و همه چیزهای دوست داشتنی تنها به این موضوع ربط دارد. پس جا دارد خیلی نگرانش باشم.»
این برجسته سازی بیش از اندازه در مورد اهمیت مدرسه میتواند نتیجه معکوس بدهد.
گریه و زاری کودک هنگام رفتن به مدرسه، ترس و شب ادراری، تمارض و بیماریهای روانتنی همه از عوارض ترس از مدرسه است.
زهرا نیری مشاور تربیتی میگوید: در مورد مدرسه با کودکتان صحبت کنید. به او بگویید بچه باهوشی باشد یا نه، او را دوست دارید و محبت شما منوط به موفقیت تحصیلی اش نیست.سعی کنید او را به تحصیل علاقهمند کنید نه اینکه او را بترسانید.
این مشاور تربیتی پیشنهاد میکند: بچهها را قبل از آغاز مدرسه به بازدید از مدرسه ببرید و حتما در جشنهای بازگشایی مدارس او را شرکت دهید.
وی میگوید: گاهی بچهها از همکلاسیهای زورگوی خود میترسند. موضوع را از نزدیک تحت کنترل داشته باشید و اگر در راه مدرسه کودکتان تهدید میشود با گزارش به مدیر و ناظم و رو به رو شدن با والدین کودک قضیه را پیگیری کنید.این مشاور به خانوادهها توصیه میکند با ارتباط تنگاتنگ با مسئولان مدرسه و مراجعه به روانشناس یا مشاورمدرسه آنان را در جریان مشکلات و حساسیتها و استعدادهای فرزندتان قرار دهید.
همچنین از تنبیه و توبیخ شدید کودک، در صورت ناموفق بودن در هر یک از فرآیندهای آموزشی، خودداری کنید تا رابطه دوستانه خود را با آنان حفظ کنید.
اگر کودک به شما دروغ بگوید کارتان خیلی سختتر خواهد شد. (ضمیمه چاردیواری)
ماندانا ملاعلی