حتی اگر متخصصان و دانشمندان شبانه روز از مضرات کلسترول بگویند و نهی کنند، گذشتن از جگر و مغز کار ساده ای نیست. درست است که با مطالب ارائه شده در رسانه ها بسیاری از مردم نسبت به مواد غذایی چرب هشیارتر شده و کمتر مصرف می کنند اما همچنان تعداد افرادی که لذت یک دست کله پاچه را با دنیا عوض نمی کنند زیاد است. اخیرا حتی در آن طرف آب ها نیز مصرف مواد غذایی مانند جگر، خوئک (خوش گوشت یا تیموس و لوزالمعده) و سیرابی رواج بیشتری یافته و وارد منوی رستوران ها شده است.
فواید و مضرات جگر: یک از پرطرفدارترین ها
* حتی اگر کسی کله پاچه هم نخورد به احتمال زیاد جگر و دل و قلوه دوست دارد. جگر سرشار از ویتامین A، آهن و ترکیبات دیگر بوده و یکی از گوشت های مغذی دنیا محسوب می شود. در واقع 115 گرم جگر گاو بیش از 10 برابر نیاز روزانه ویتامین آ، 50 برابر بیشتر ویتامین B12 و 50 درصد یا بیشتر فولات، نیاسین، آهن و زینک وارد بدن می کند.
* همین 115 گرم جگر 200 کالری دارد و بیشترین عیب جگر را در میزان بالای کلسترول آن می دانند. چون همین میزان جگر گاو 400 میلی گرم کلسترول وارد بدن می کند.
* خوشبختانه اگر رژیم غذایی کم چربی داشته باشید و هر از گاهی نیز جگر میل کنید جای نگرانی نیست البته به شرطی که جزو بیماران قلبی یا کلسترول بالا نباشید.
* یادتان باشد که مهم ترین کار جگر (همان کبد) سوخت و ساز و تصفیه کردن ترکیبات شیمیایی بدن است. بنابراین ممکن است که بقایای آنتی بیوتیک ها، داروها یا سموم محیط زیست در آن مانده باشد. به همین دلیل نیز برخی از پزشکان توصیه می کنند از مصرف منظم جگر خودداری شود.
* جگر یکی از بهترین منابع غذایی ویتامین A است. از آنجایی که ویتامین مصرف نشده در بدن ذخیره می شود ممکن است به مرور زمان این ویتامین انباشته شده و به کبد انسان آسیب زند. در این صورت نیز احساس خستگی و مشکلات دیگری خواهید داشت.
* نتایج بررسی ها نشان می دهند که مصرف 5 تا 6 برابر بیشتر از نیاز روزانه به ویتامین A قبل و در شروع بارداری می تواند خطر ناهنجاری های مادرزادی جنین را افزایش دهد. بنابراین جگر یکی از خوراکی های توصیه نشده برای خانم های باردار است.
* به طور معمول بسیار مشکل و حتی غیرممکن است که بتوان در چهارچوب یک تغذیه عادی به میزان اضافی و آسیب رسان ویتامین A جذب کرد. اما افرادی که هر هفته چندین مرتبه جگر مصرف می کنند میزان بسیار زیادی از این ویتامین را دریافت کرده و در معرض مسمومیت به آن قرار می گیرند.
با توجه به موارد ذکر شده مشخص است که زیاده روی در مصرف جگر نیز یک ماده غذایی سالم را تبدیل به یک ماده غذایی ناسالم و آسیب رسان می کند.
در احوالات مغز و دیگر اعضای کله پاچه
درست است که جگر یکی از معروف ترین امعا و احشای حیوانات محسوب می شود اما مواد غذایی دیگری نیز هستند که در شهرت کم از جگر نداشته و طرفداران بی شماری دارند:
خیلی از افراد هم هستند که از تمام کله پاچه به همان مغز بسنده می کنند و خیلی شیک و مجلسی مغزخور هستند. مغز مغذی است و یک ماده غذایی سرشار از کلسترول محسوب می شود. در واقع هر 115 گرم مغز گاو بیش از 2000 کالری دارد. مغز همچنین یکی از منابع معروف و البته خوشمزه ویتامین B12 نیز محسوب می شود. بنابراین متوجه هستید که می توانید هر از گاهی در چهارچوب یک رژیم غذایی سالم و کم چرب ناخنکی به مغز کله پاچه هم بزنید.
دل و قلوه
دل نیز سرشار از ویتامین B12، آهن و پتاسیم است. این مواد غذایی پروتئین باکیفیتی به بدن می رسانند و حاوی چربی و کلسترول کمتری نسبت به دیگر امعا و احشا هستند. قلوه کم چرب تر و حاوی میزان پروتئین بیشتری است. این ماده غذایی نیز ویتامین B12، ریبوفلاوین، آهن و همچنین ویتامین B6، اسیدفولیک و نیاسین زیادی است.
خوئک
خوش گوشت (تیموس و لوزالمعده) نیز از موارد پرطرفدار این غذا محسوب می شود. خوئک حاوی چربی زیادی است و در عین حال پتاسیم بالایی دارد. افرادی که دچار کمبود پتاسیم هستند می توانند خوئک بخورند البته بدون زیاده روی.
زبان
زبان نیز مانند مغز طرفداران خاص خود را دارد. خیلی از افراد که لب به کله پاچه و حتی مغز نمی زنند نیز خوراک زبان را می پسندند. زبان نیز چرب است و در عین حال میزان زیادی ویتامین B و به ویژه ویتامین B12 فراوانی به بدن می رساند.
سیرابی
خیلی ها هم کله پاچه را به صفای سیرابی می خورند. سیرابی تأمین کننده پروتئین باکیفیتی است و در عین حال منبع پتاسیم و برخی از مواد معدنی مورد نیاز محسوب می شود.
البته اعضای کله پاچه به مواردی که اشاره شد ختم نمی شود و کله پاچه خورهای قهار عاشق چشم و بناگوش و غیره هستند. به طور کلی امعا و احشا نقاط قوت و ضعف کمابیش یکسانی دارند. بهتر است فواید و مضرات غذایی که میل می کنید را مد نظر داشته باشید و پیش از آنکه هفته ای چند بار راه طباخی سر خیابان را در پیش بگیرید نوع رژیم غذایی تان را بررسی کنید. اگر اهل تحرک بدنی هستید و در طول روز نیز رژیم غذایی تان سرشار از چربی و قند نیست می توانید هر از گاهی کله پاچه نیز میل کرده و از خوردن یک غذای لذیذ لذت ببرید. اما اگر کلسترول خونتان بالاست، مشکلات قلبی دارید و به طور کلی کم تحرک هستید از مصرف چنین غذاهایی بپرهیزید و سلامت خود را فدای لذت آنی نکنید.
مهم نیست، هیچ اشکالی ندارد، اصلاً مهم نیست!
سخت است ولی خوب بالاخره پیش میآید.
و البته، درد دارد.
شما عاشق کسی هستید که یک روزی دوستتان داشت.
یا
عاشق کسی هستید که طوری رفتار کرده بود که انگار امکان به دست آوردن عشق او امکان دارد ولی الان میبینید که اینطور نیست.
یا
عاشق کسی هستید که اصلاً احساسی مشابه به شما ندارد و در آینده هم نخواهد داشت.
هیچوقت.
یا
شما عمیقاً عاشق کسی هستید که او هم عمیقاً عاشق شماست ولی این فرد در اوج عشقی که به هم داشتید به طریقی غیرقابلتصور موجب آزار و ناراحتی شما شد.
یا
شما عاشق کسی بودید و او هم عاشق شما بود تااینکه یک نفر جدید از راه میرسد و او شما را بخاطرش ترک میکند. دوستانتان میگویند که شما از هر نظر بسیار بهتر از این فرد جدید هستید ولی عشق سابقتان همچنان با او مانده است.
داستانتان هر چه که باشد، شما را با دردی جانفرسا بر جای گذاشته است.
همینطور که روزهایتان را درست مثل یک زامبی پیش میبرید، تنها کاری که از دستتان برمیآید مرور دوباره و دوبارهی خاطرات در ذهنتان است. با خود فکر میکنید که کجای کار اشتباه کردهاید؟ چه باید میکردید که این اتفاق نمیافتاد؟ چه کردید که نباید میکردید؟ این فکر کردنها میخواهد دیوانهتان کند. نه غذا میخورید و نه درست میخوابید. احساس طردشدگی میکنید. تصور میکنید یک اشکالی دارید. نمیدانید برای اینکه این فرد به شما علاقهمند شود چه باید بکنید.
اگر عشقتان با یک فرد جدید است که به مراتب از شما پایینتر است، نمیتوانید درکش کنید. انگار عشق سابقتان چشمانش را رو به ایرادهای او بسته است و بدیهایش را نمیبیند. هر چه فکر میکنید به هیچ نتیجهای نمیرسید. وقتی آن دو را با هم تصور میکنید اعصابتان به هم میریزد. فکر میکنید کمکم دیوانه میشوید.
اگر هیچ کس دیگری در زندگی عشقتان نباشد، کنار آمدن به این مسئله حتی سختتر میشود. عشقتان خیلی راحت یک روز از عشق شما فارغ شده یا اینکه روزی که شما عاشقش شدید او نتوانسته این حس را به شما پیدا کند. بارها برای شما توضیح داده است ولی هیچچیز به جز شنیدن جمله «دوستت دارم» از زبان او شما را آرام نمیکند.
بدترین حالت این است که او دوست داشته باشد تنهایش بگذارید. هیچ کس دیگری هم در زندگی او نیست و هیچ دلیل درست و حسابی هم برای این کار خود ندارد. فقط خیلی راحت به شما گفته است، «میخوام تنها باشم.» آنوقت شما مدام به این فکر میکنید که او «هیچچیز» را به «شما» ترجیح داده است.
ممکن است به هم قول داده بودید که اگر روزی چنین اتفاقی بینتان افتاد پیش مشاور روانشناس بروید ولی الان از رفتن پیش مشاور سر باز میزند. شاید هم یک روز به شما گفته بوده که غیرممکن است روزی دیگر عاشقتان نباشد ولی الان این اتفاق افتاده است. چه بلایی سر آن وعدهها آمده است؟ چه بلایی سر کسی که آنقدر عاشق شما بود آمده است؟ حس امنیت عشقتان کجا رفته است؟ چه بر سر زندگیای گذشتهتان آمد؟
شاید عشق سابقتان نگرش جدیدی پیدا کرده است. شاید درگیر میهمانیهای شبانه، الکل یا موادمخدر شده باشد. شاید افسردگی گرفته است. شاید به شما خیانت کرده یا به نوعی مورد آزار و سوءاستفاده قرارتان داده است و به جای عذرخواهی رابطه را ترک کرده است.
گاهیاوقات اتفاقات بزرگی در زندگی میافتد که بیرون جهیدن از آنها دشوار یا غیرممکن به نظر میرسد. میتواند یک تصادف، مرگ یکی از عزیزان یا از دست دادن شغلش باشد. این اتفاق هر چه که باشد، مشخص است که بسیار ناگوار است. شما به او پیشنهاد کمک میکنید. خواهش میکنید که کمکش کنید. ولی انگار او هیچ تمایلی به کمک شما ندارد.
در تقریباً تمام این سناریوهای طرد شدن، اولین واکنش ناباوری است. فکر میکنید این اتفاق غیرممکن است. میلیونها دلیل برای رفتار او برای خودتان میآورد که هیچکدام ربطی به احساس او به شما ندارد. با خودتان فکر میکنید، دچار بحران موقتی شده است و مدتی به استراحت نیاز دارد. یا آدم موقتی وارد زندگی او شده و به زودی به اشتباهش پی میبرد و دوباره پیش شما برمیگردد. فکر میکنید فقط کافی است صبر کنید. داستانهایی مثل این را زیاد شنیدهاید و فیلمهای زیادی هم با این موضوع دیدهاید و تصور میکنید که داستان شما هم مثل آنها در آخر خوب تمام میشود.
به تنها چیزی که میتوانید فکر کنید این است که چقدر تمام این مدت کنار هم شاد و خوشبخت بودهاید. این مدت ممکن است چند هفته یا چند ماه یا چند سال باشد. هر چه که باشد ذهنتان لحظه به لحظهی آن را مرور میکند.
کنار آمدن با اولین برخوردهای او برای طرد کردنتان بسیار دشوار است. عصبانی هستید، آسیب دیدهاید، شخصیتتان خرد شده است.همه خانواده و دوستانتان را با داستانهای ناراحتکنندهتان خسته کردهاید. زیر چشمتان گود افتاده است. زمان به تندی میگذرد و مطمئنید که دیگر هیچوقت مثل قبل شاد و سرزنده و عاشق نخواهید شد.
بین پذیرفتن و عدم پذیرش حقیقت اینطرف و آنطرف میروید. با خودتان میگویید، بالاخره چیزی تغییر میکند. این یک دوره کوتاه است. کاملاً موقتی است. میگویید همینجا مینشینید و منتظر میمانید تا عشقتان دوباره برگردد.
ولی قسمت دیگری از شما احساس میکند که باید کاری کند. مطمئن نیستید که چه کاری ولی میدانید که نمیتوانید فقط بنشینید و منتظر بمانید. همه گزینهها و انتخابها در ذهنتان چرخ میزند.
با خودتان میگویید، من همه چیز را تغییر میدهم. به او زنگ میزنم یا پیام میدهم. با هم حرف میزنیم. برای او توضیح میدهم که کارش اشتباه است و ما به همدیگر تعلق داریم. یا نه! با خودتان میگویید امروز لباسهای خوب میپوشم و بیرون میروم و خوش میگذرانم و چندین و چند عکس میگیرم و در شبکههای اجتماعیام میگذارم تا ببیند که من بدون او هم میتوانم خوشحال باشم. این باعث میشود دلش برای خوشگذرانی با من تنگ شود و دوباره پیش من برگردد. حتی ممکن است با خودتان فکر کنید که وانمود کنید کس دیگری در زندگیتان آمده است. بعد میگویید، نه، نه صبر کن. دارم دیوانه میشوم. پیام دادن بهتر است. تصادفی پیامی به او میدهم که انگار میخواستم به عشق جدیدم بدهم. بعد عذرخواهی میکنم. آره این خوبه.
همه این فکرها پشت سر هم به ذهنتان میآید. فکرهایی احمقانه، عاقلانه یا بینابین.
قبل از اینکه کاری بکنید، یک قدم به عقب بردارید. نفس عمیق بکشید و بنشینید. نمیخواهید که از مغز یک نفر پرستاری کنید. اگر او نمیتواند به تنهایی تشخیص دهد، حتی گفتن عاقلانهترین و منطقیترین جملات هم به او کمکی نمیکند. وقتی وارد حالتی میشوید که به دنبال روشهایی خلاقانه برای متقاعد کردن و برگرداندن او هستید، فراموشتان میشود که برنده شدن در این مبارزه با عقل عشق سابقتان، وضعیتی موقتی است. نیازی نیست شما از نورونها داخل مغز کسی پرستاری کنید تا رابطهشان را با شما بر هم نزنند. بگذارید بروند و همه سناریوهای ناراحتکنندهشان را هم با خود ببرند. شما به کسی که آنقدر عاقل و باهوش نیست که ارزش شما را درک کند نیازی ندارید.
بله، درست است. زمانش رسیده که کاملاً فراموشش کنید و کاری جدید شروع کنید. وقتش رسیده که طرزی متفاوت به آن نگاه کنید. زمان نوسازی و تغییر و طرد کردن کسی است که طردتان کرده است.
البته فراموش کردن سخت است. سخت است ولی ممکن است. هیچ کاری نکردن سخت است ولی این بهترین کاری است که میتوانید بکنید. ارزش و احترام خودتان را نگه دارید و هیچ کاری انجام ندهید. اول از همه، خیلی مهم است که باور کنید این جدایی اتفاق افتاده است. بله اتفاق افتاده است. شما طرد شدهاید. آن را همانطور که اتفاق افتاده بپذیرید. بگذارید کمکم در ذهنتان جا بیفتد و شروع به انجام سختترین کار ممکن کنید: هیچ کار. هیچ کاری نکردن در موقعیتی مثل این واقعاً انرژی میبرد. انرژی خیلی زیادی میبرد. فکر میکنید که همه وقتتان را به هیچکاری نکردن میگذرانید چون این دقیقاً همان کاری است که دارید انجام میدهید.
خیلی وقتها سعی میکنیم برای فرار از احساس ناراحتی، عصبانیت، خیانت یا طردشدگی، موقعیتمان را تغییر دهیم. وقتی ایده تغییر وضعیت را کنار بگذاریم، احساسات خودشان را نشان میدهند.
علاوه بر احساسات طبیعی افسوس خوردن، طردشدگی گفتگوی منفی با خود و پایین آمدن اعتمادبهنفس را هم همراه خود میآورد. احساس میکنید یک بازنده واقعی هستید و فکر کاری کردن دوباره به سراغتان خواهد آمد. اینبار به جای اینکه سعی کنید کاری انجام دهید، کاری برای خودتان انجام دهید. ایدههای مختلفی در ذهنتان میچرخد:
آرامتر، لاغرتر، شادتر میشوم. دیگر اینقدر گلایه نمیکنم. خانواده و دوستانم را که تا قبل از این برایم غیرقابلتحمل بودند، دوست خواهم داشت. درسم را ادامه میدهم. لباسهای نو برای خودم میخرم. یک ماشین جدید میخرم. برای خودم یک سگ یا گربه میخرم. کارم را عوض میکنم. خانهام را مرتب نگه میدارم. غذاهای خوشمزه برای خودم میپزم. به حرفهای دیگران گوش میکنم. شبها زودتر میخوابم. بیشتر عبادت میکنم. هر کاری، دقیقاً هر کاری میکنم تا آن فرد دوباره پیش من برگردد. همانی میشوم که او همیشه میخواست. خودم را کاملاً عوض میکنم تا دوستم داشته باشد. میتوانم اینکار را بکنم. اینکار را میکنم. آره …
نه، بس است!
همین جا بایستید! فکرهایی مثل این را از ذهنتان بیرون بریزید. از وعده تبدیل شدن به یک قدیس به خودتان دست بردارید. وقتش رسیده دوباره به پذیرش وضعیت و هیچکاری نکردن برگردید. همین الان، زمان طرد کردن کسی است که طردتان کرده است.
تغییر کردن به خاطر یک نفر دیگر را فراموش کنید. تغییر دادن کل زندگیتان برای اینکه یک نفر قدرتان را بداند و دوستتان داشته باشد را فراموش کنید. فراموشش کنید!
اولین کاری که باید بکنید این است که وضعیت را به خودتان بقبولانید. یعنی به خودتان بگویید با وجود این اتفاق باز هم اشکالی ندارد و همه چیز مرتب است. البته ممکن است نیاز به اصلاحاتی داشته باشید ولی بپذیرید که شما یک فرد دوستداشتنی و باارزش هستید و اگر طرفتان ارزشی برای چیزی که هستید و میتوانید باشید قائل نیست، تنها یک راه پیش رویتان است: طرد کردن کسی که طردتان کرده است.
زمان طرد کردن کسی است که طردتان کرده است و تصور کرده است شما شیئی با تاریخمصرف هستید. طرد کردن او باعث شده تصور کنید ارزشی ندارید. این درست نیست و هر چیزی که عشق سابقتان نتوانسته در شما ببیند مشکل اوست نه شما.
شما به کسی نیاز دارید که ارزشهای فردی شما را ببیند و باور داشته باشید. نه کسی که برایش شما فقط یک گزینه میان گزینههایش دیگرش هستید. شما کسی که قدردان خوبیهای شما نیست را نمیخواهید. شما کسی را میخواهید که خوبیهایتان را ببیند و قدرتان را بداند.
البته ممکن است طرفتان خوبیهای شما را درک کرده باشد ولی بخاطر موقعیت سخت زندگی خودش بخواهد از شما جدا شود. این هم دلیل نمیشود که به او یک وقفه و فرصت بدهید. چون این فرد شما را ناراحت کرده است و او کسی است که نمیتواند در آن واحد با زندگیاش و شریکزندگیاش کنار بیاید.
یک شریکزندگی فوقالعاده، هر اتفاقی هم که بیفتد شما را دوست خواهد داشت. این کسی است که باید وقتتان را با او صرف کنید. بگذارید عشق سابقتان به راه خود برود. شما هیچ کاری نمیتوانید برای برگرداندن او انجام دهید. درست است که فراموش کردن او سخت است ولی باید بگذارید آرام آرام از ذهن و قلبتان بیرون رود.
تا زمانیکه آن عشقی به سراغتان بیاید که برایتان ارزش زیادی قائل است و خوبی و فوقالعادگی شما را میبیند. بعد از جدا شدن از کسی که به اندازه کافی برای شما ارزش قائل نبود، باید با خودتان خوب باشید. زندگیتان را جلو ببرید و همان کسی شوید که همیشه دوست داشتید باشید.
هر رابطه یک تجربه برای یادگیری است. ما یاد میگیریم که کدام قسمتهای خودمان را باید اصلاح یا تقویت کنیم. ولی دلیل آن این نیست که به نظر عشق سابقتان آن جنبهها جذاب نبودهاند، بلکه به این دلیل که به نظر خودتان جذاب نیستند.
وقت کار کردن روی خودتان است. وقت بیرون کردن خاطرات فوقالعاده با عشق سابقتان و جایگزین کردن آنها با اتفاقاتی است که الان در حال افتادن است. وقت متمرکز شدن روی خودتان و درس گرفتن از اشتباهات گذشتهتان است. شاید سخت باشد به این رابطه به چشم یک اشتباه نگاه کنید ولی «باید» اینکار را بکنید.
به پاسخ این سوالات فکر کنید. چه کارهایی در آن رابطه میکردید که میتوانند تقویت و بهتر شوند؟ چه الگوهای رفتاری در رابطههایتان دارید؟ آیا این اتفاق قبلاً هم برایتان افتاده بود؟ چه زمان؟ چطور اتفاق افتاده بود؟
وقتی میخواهید از یک رابطه بیرون بیایید، رابطهای که آن فرد دیگر دوستتان ندارد یا از اول دوستتان نداشته است، اعتمادبهنفستان نیاز به تقویت دارد. وقت آن است که منفیبافیها درمورد خودتان را دور بریزید و خودتان را با نگاهی مثبت ارزیابی کنید. این آزمایش برای این است که بفهمید چرا روابطتان با شکست مواجه شدهاند و اینکه برای موفقیت روابط آیندهتان چه میتوانید بکنید.
همه ما کسی را میخواهیم که بتوانیم با او در ناراحتیها و لذتهای زندگیمان شریک شویم. اگر این فرد نمیتوانسته اینکار را بکند، باید کسی را پیدا کنید که بتواند. شاید عشق سابقتان ترس از تعهد داشته است یا اصلاً فرد مناسب برای شما نبوده است. شاید اصلاً دچار اختلال خودشیفتگی یا اختلالات شخصیتی دیگر است. فهمیدن آن کمکتان میکند دیگر الکی منتظر او ننشینید. خیلی وقتها افراد با امیدی عبث مینشینند منتظر تا آن فرد تغییر کند و پیش آنها برگردد. این فقط یک خیالپردازی است که معمولاً اتفاق نمیافتد. کسی که از رابطه با شما بیرون میرود یا میخواهد شما برای او فقط یک دوست عادی باشید نه عشق زندگیاش، کسی نیست که باید در زندگیتان باشد. کسی که به هر دلیلی طردتان کرده است، متعلق به شما نیست.
دست از ناراحت کردن دوباره خودتان با سوالهایی مثل چه مشکلی دارید که کسی نمیخواهدتان بردارید. وقت کار کردن روی خودتان است، نه بخاطر او، بخاطر خودتان و احتمال اتفاق افتادن عشق واقعی در زندگیتان. دست از تمرکز روی اتفاقات گذشته بردارید و به آینده فکر کنید. این فرد را کنار بگذارید و بدانید که بسیار ارزشمندید.
حتی اگر عاشقش باشید، او شما را دوست ندارد. ولی کسی که متعلق به شما باشد، او هم عاشقتان خواهد شد. عشقی عمیق و کامل.
مطمئن باشید، عشق واقعی وجود دارد و برایتان اتفاق میافتد.
در حال حاضر باید وقت بگذارید تا مسائل خودتان را بررسی کنید، با خودتان خوب باشید، ارزشهایتان را بشناسید و درک کنید.
با خودتان مهربان باشید.
خودتان را از این رابطه بیرون بیاورید و کسی که که طردتان کرده است را طرد کنید.
و مطمئن باشید کسی که لایقتان باشد سر راهتان قرار خواهد گرفت. اتفاقات خوب در انتظار شماست. باورش کنید.
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از healthy-holistic-living ، اکثر افراد در سراسر دنیا از خستگی مزمن رنج میبرند و حتی با ساعتها خوابیدن و استراحت بازهم این خستگی تمامی ندارد. این موضوع میتواند یکی از علامتهای اصلی و اولیه «خستگی آدرنال» باشد.
غده آدرنال 2 ارگان کوچک در بالای هر کلیه است، این غده بیش از 50 هورمون تولید میکند و تقریبا نیروی محرک پشت هر عمل در بدن بوده و تا حدودی در پاسخگویی به استرس دخیل است.
زندگی پر استرس و فشار یکی از فاکتورهای بسیار مهم تضعیف غدد آدرنال است. البته از دیگر فاکتورهای خطر میتوان به کمخوابی، ازدیار مس در بدن، تغذیه نامناسب، ضعف ژنتیکی، مصرف نوشیدنیهای کافئیندار و عفونتهای مزمن در بدن اشاره کرد.
اگر از خستگی آدرنال رنج میبرید بیشک دارای این نشانه در خود بگردید:
استرس مزمن
عدم تمرکز
افسردگی خفیف
ضعف سیستم ایمنی
ولع در مصرف غذاهای شور و شیرین
خستگی مزمن و بدون توضیح
البته جای نگرانی نیست و شما میتوانید با تغییر در شیوه زندگیتان این عارضه را به سادگی کنترل کنید. اولین گام در کاهش این موضوع تغییر در سبک زندگیتان است، سعی کنید از غذاهای کافئیندار، فراوری شده و شیرین کنندهها دوری کنید. استرستان را مدیریت کرده و به انجام ورزشهای آرامش بخش مانند یوگا و مدیتیشن بپردازید.
در این میان مصرف منظم این 5 نوشیدنی میتواند در کاهش این عارضه بسیار مفید واقع شود.
1.لیمو و نمک دریایی
افراد که مبتلا به خستگی آدرنال هستند با مصرف روزانه این نوشیدنی سرشار از سدیم و پتاسیم، می وانند روز پر انرژی را آغار کنند.
مواد تشکیل دهنده:
آب 250میلیلیتر(1پیمانه)
نمک دریایی 1.4 قاشق چای خوری
آب لیمو تازه
2.مصرف ویتامین C بالا
ویتامین سی تولید کننده هورمونهای آدرنال را افزایش داده و سرشار از آنتی اکسیدان است.
مصرف روزانه 1 الی 2 بار برای افراد مبتلا به خستگی آدرنال توصیه میشود.
مواد تشکیل دهنده:
آب پرتقال تازه 1فنجان
اسفناج 1.2فنجان
زغال اخته 1.4 فنجان
آب لیمو تازه 1.4 فنجان
3.چای والریک (گیاه سنبل الطیب + بابونه)
این گیاه استرستان را مدیریت کرده و خواب آرامشبخشی را برایتان رقم میزند. این چای در سیستم عصبی مرکزی بدن حس آرامش را القا کرده و توصیه میشود هر شب قبل از خواب یک فنجان مصرف شود.
4.چای شیرین بیان
یکی از پرفایدهترین گیاهان موجود، شیرین بیان است. اگر دچار استرسهای شدید هستید این چای بسیار برایتان آرامشبخش خواهد بود و مصرف یک فنجان آن در طول روز معجزه میکند.
5.چای سبز
کاهش استرس، آنتی اکسیدان بالا، انرژیزا، لاغر کننده و... قسمت اندکی از فایدههای این چای خارق العاده است. مصرف این چای برای افرادی که درگیر خستگی مزمن هستند بسیار مناسب است و مصرف 2 الی 3 فنجان در طول روز توصیه میشود.
بیتا نوروزی
وبسایت دیجی کالا - ساناز حسینی: قبل از اینکه خواندن این مطلب را شروع کنید، باید با شما روراست باشم. ما در دنیایی مدرن زندگی میکنیم، جاییکه افراد به دنبال موفقیت سریع هستند، میخواهند خوش اندام باشند، رابطهی بهتر و پول بیشتری داشته باشند و دنبال سه روش ساده برای به دست آوردن اینها هستند.
موفق شدن اصلا کار آسانی نیست، و یک شبه اتفاق نمیافتد.
میبایست آنرا به دست آورید. باید به سختی کار کنید و عرق بریزید تا به خواستههایتان در زندگی برسید. سفر زندگی خسته کننده است و روزمرگیها کلافهتان میکنند. اگر زندگی افراد موفق را بخوانید متوجه حرفهای من خواهید شد.
نمیتوانید ازآن همه سختکوشی و تلاشی که در ایدهها، پروژهها و استارتآپهایشان از همان روز اول داشتهاند چشمپوشی کنید. سفر آنها به سوی موفقیت حسی یک شبه نبوده است، اما بدون شک سفری تنها و خسته کننده بوده، چون مدت زیادی طول خواهد کشید تا افراد به درجهای از موفقیت که واقعا خواهان آن هستند برسند.
مسیر واقعی به سمت موفقیت مالی، شخصی و حرفه ای، برای افرادی که از یک خاراندن ساده سر شروع میکنند به این صورت است: داشتن یک ایده، روی این ایده بهطور جدی کار کردن و هرروز داشتن انتخابهای درست است ( یا حداقل، انتخابی که آن لحظه فکر میکنید درست است). کاری که انجام میدهید باید آنقدر منحصر بهفرد باشد که هیچ کامپیوتر یا رباتی را نتوانند جایگزین شما کنند.
یادداشتها و راهکارهای موفقیت کسی را با پشتکار و دقت فراوان دنبال نکنید، چون حقیقت این است که موفقیت امری شخصی، فردی و نسبی است. بهترین کاری که میتوانید انجام دهید این است که یادداشت بردارید، الهام بگیرید و به نصیحت افرادی گوش دهید که قبل از شما به هدفتان رسیدهاند.
افرادی که تاکنون به موفقیتهای بزرگی در زندگی دست یافتهاند، با سختکوشی، خلاقیت و نوآوری به این نقطه رسیدهاند.
شما باید اطلاعات جدید را ازافراد زیر یاد بگیرید و مانند اسفنج این اطلاعات را جذب کنید:
اشخاصی مثل گالیله، مایکل جکسون، جان لنون، ایلان ماسک، جف بزوس، ریچارد برنسون، اوپرا و جی.کی. رولینگ، تنها نمونهی کوچکی از مردان و زنانی هستند که تعصبها را به چالش کشیدند، پنجرههایی را رو به دنیا باز کردند که خودشان از آن اطلاعی نداشتند، علم ندیده را مطالعه کردند، غیرممکن را انجام دادند، در صنعت و رشتهی خود نوآوری کردند و تودهی جامعه را به داشتن چشماندازی بزرگتر از موقعیت خود ترغیب کردند.
هدف افراد رویاگرا به دست آوردن پول بیشتر، تحت تاثیر قرار دادن جامعه، معاشرت با افراد مشهور یا قدرتمند بودن نیست. اینها می خواهند دنیا را تغییر چشمگیری دهند، به داد کرهی زمین برسند و روش زندگی ما را از طریق ایدهها، کالاها و رویاهای نوآورانه تغییر دهند.
افراد رویاگرا احساسات، اشتیاق و چشماندازهایشان را با مردم دنیا به اشتراک میگذارند و اجازه میدهند که سایر ذهنهای با استعداد نیز به تلاشهای عظیم و بیپروای آنها بپیوندند. یک نمونهی فوقالعاده، ایلان ماسک است، مردی که نهتنها به فکر ساخت جامعهای انسانی روی مریخ است، بلکه در تلاش است تا ایدهی سفری سریعتر و سبزتر را با ماشینهای برقی (تسلا موتورز) عملی کند.
۲- نابغههای خلاق
خلاقیت بخشی از چیزیست که وجه تمایز ما انسانها از یکدیگر است. افرادی که افکار و کنجکاویهای خلاقشان را دنبال می کنند، آگاهانه در تلاشند تا زندگیشان را تغییر دهند، و خودشان را در موقعیتهایی قرار میدهند که چیزهایی که انتظار ندارند را تجربه کنند.
افراد خلاق از مواجه شدن با تردید هراسی ندارند و چندین بار شکست میخورند، چون میدانند که همهی اینها بخشی از فرایند خلاقیت است. خلاقیت نیروییست که روح انسان را به جاهای ناشناخته سوق میدهد و به ما اجازه میدهد که به روشهایی نو و منحصر بهفرد تصور کنیم، خلق کننده باشیم و ارتباط برقرار کنیم.
چه بخواهید کتابی بنویسید، یا احساساتتان را روی بوم نقاشی بیاورید، وخانهتان و یا اپلیکیشنهای کاربر-پسند را درآینده طراحی کنید، قطعهای موزیک بسازید، یا معادلهی جدیدی بنویسید که وجود ابعاد متعدد را نشان دهد، میبایست خارج از چارچوب ذهنتان فکر کنید! آنهایی که اینگونه عمل میکنند آینده را میسازند و اتفاقات خارقالعاده را ممکن میسازند.
نقطهی اشتراک همهی افراد موفق این است که هرگز دست از یادگیری برنمیدارند. به صورت مداوم در حال حرفهای شدن در مهارتهای جدید هستند، بهخصوص زمانیکه میخواهند تجارتشان را گسترده کنند، یا یک ایده، کالا، یا خدماتی را بهبود دهند.
بسیاری از موفقترین افراد، آنهایی هستند که کالج را نیمهکاره رها کرده و خودشان به دنبال یادگیری راهاندازی تجارتی موفق، نوآوری صنعتهای جدید و خلق تکنولوژیهای دگرگون کننده بودهاند، بدون اینکه آموزش رسمی دیده باشند. نبوغهایی مثل نیکولا تسلا، جان دی. راکفلر، ویلیام شکسپیر، توماس ادیسون، هنری فورد، استیو جابز و تعداد زیادی دیگر، مهر تاییدی بر این موضوع هستند که هر شخصی میتواند ایدهی ذهنیاش را با یادگیری موضوعهای موردنیازش به دنیا معرفی کند.
بنابراین اگر می خواهید امروزه در بازار کار رقابت کنید و اساسا پول بیشتری کسب کنید، باید شخصی خود آموخته باشید. هرگز به این دلیل که نمیدانید کاری را چطور انجام دهید رویا یا ایده ای را نابود نکنید! هرگز اینطور فکر نکنید برای یادگیری چیزی باید زیر کوله باری از قرض بروید. علم و دانش همه جا هست، خوشبختانه اینترنت برای همه در دسترس است و میتوانید ساختن هرچیزی را ازآن یاد بگیرید.
درست لحظهای که الگوهایتان را تغییر دهید و این کیفیتها را وارد زندگی روزانهتان کنید، می توانید به زندگیتان معنا و جهت دهید، یک روز از خواب بیدار میشوید و متوجه میشوید که "ایول! بالاخره جایی هستم که باید باشم!”
حالا بلند شوید، بروید و چیزی بسازید!
خبرگزاری آریا - هدف از ابراز عشق، انجام دادن کاری برای سعادت کسی است که دوستش دارید. پس اگر عاشق کسی هستید، باید زبان صحبت کردن با او را یاد بگیرید...
ما آدم ها به روش های متفاوت نسبت به همدیگر ابراز عشق یا آن را دریافت می کنیم اما اگر نفهمیم که همسرمان چه چیزی را ابراز عشق می داند، میزان موفقیت مان در زندگی زناشویی مان به تدریج کم فروغ می شود و علتش را هم متوجه نمی شویم. اینجاست که باید زبان عشق همسرمان را یاد بگیریم و بفهمیم.
همه زوجین، زبان مشترکی برای درک عشق ندارند. ممکن است زبان محبت شما با همسرتان متفاوت باشد و از این مساله غافل باشید. ممکن است زبان محبت شما، هدیه گرفتن و زبان محبت همسرتان صرفا تایید کردن باشد. خیلی از مردان با کارهایی مانند تعمیر میز شکسته آشپزخانه، علاقه خود را به همسرشان نشان می دهند؛ در صورتی که زنان با بیان کلمات، این کار را می کنند. بالاخره زنان و مردان راه های متفاوتی برای بیان احساسات خود دارند. پس به شکلی که همسرتان از طریق آن ابراز احساس می کند، احترام بگذارید.
● زبان اول؛ تایید و تشویق
شاید همسر شما از آن دسته افرادی باشد که دوست دارد با تاییدکردنش به او ابراز علاقه کنید. به عنوان نمونه، برای اینکه شب ها کیسه زباله را بیرون از خانه می برد، از او تشکر کنید. اما توجه داشته باشید که این تشکر شما باید به شیوه ای درست باشد: «ممنونم از اینکه کیسه زباله را بردی»؛ نه اینکه: «حالا که داری کیسه زباله رو می بری، تازه بوی بدش بلندشده!» بهتر است که لحن سخن تان طعنه آمیز نباشد. به یاد داشته باشید که تشویق ها، همگی بر ارزشمندی همسرتان صحه می گذارند و رابطه ای نزدیک و صمیمی بین تان خلق می کنند. با استفاده از کلام تاییدآمیز به طور شفاهی از همسرتان تعریف کنید و از اینکه برای شما کاری انجام داده، قدردانی کنید. صمیمانه به حرف هایش گوش دهید و تمام تلاش تان را برای تحقق آرزوها و اهدافش به کار برید. اگر روی نقاط ضعف همسرتان تکیه کرده اید، حتما مساله را هرچه زودتر حل و فصل کنید. هرگز با تحکم یا تهدید، درخواست یا پیشنهاد خود را منعکس نکنید و بدانید که راه های ارتباط کلامی پرمهر بسیاری وجود دارند. فهرستی از نکاتی را که همسرتان می پسندد، تهیه و بر اساس آن فهرست، از او تعریف کنید.
● زبان دوم؛ اختصاص وقت
آیا تا به حال به این موضوع توجه کرده اید که همسرتان در گله و شکایتی که از شما در زندگی زناشویی اش داشته، مدام در صحبت هایش به این مساله اشاره کرده که: «چرا وقتی برای او نمی گذارید؟!» این یعنی زبان محبت و عشق ورزی به همسرتان، «وقت گذاشتن برای اوست». شاید با خودتان بگویید که شما همیشه با او بوده اید اما وقت گذاشتن به معنای توجه و تمرکز شما به همسرتان است؛ نه به معنای کنار هم بودن. بهتر است زمانی که با همسرتان هستید، او را در کانون توجه خود قرار دهید. حال که زبان محبت همسرتان را فهمیده اید، بهتر است وقتی با او هستید کاملا حواس تان به او باشد و حین صحبت با او تمرکز بیشتری داشته باشید؛ کارهای مورد علاقه همسرتان را انجام دهید و از انجام فعالیت های مشترک، لذت ببرید. هر روز حداقل 10 دقیقه در مورد مسایلی غیر از کار، خانواده، وظایف و رابطه تان صحبت کنید. برخی افراد فکر می کنند همیشه در حال برقراری ارتباط با همسرشان هستند؛ در حالی که در واقع در حال انجام کارهای روزمره اند. ارتباط برقرار کردن واقعی یعنی اینکه شما در رابطه با موضوعات خصوصی، اهداف و رویاهایتان با همسرتان صحبت کنید. به عنوان نمونه، موضوعاتی مانند اینکه آیا شده برای چیزی حسرت بخوری؟ وقتی بچه بودی، مامان را بیشتر دوست داشتی یا بابا را؟ سال گذشته، بهترین کاری که انجام دادی و حالا به آن افتخار می کنی چه بوده است؟ هرچه سوالات خصوصی تر باشد، درجه صمیمیت شما بالاتر می رود.
● زبان سوم؛ هدیه دادن
شاید شما برای همسرتان وقت می گذارید و مدت زمانی را به او اختصاص می دهید یا اینکه از کارهایی که برای زندگی تان انجام داده است به صورت شفاهی تشکر می کنید اما هنوز نتوانسته اید به همسرتان ابراز عشق کنید. شاید زبان محبت کردن به همسر شما، دادن هدیه باشد.برخی از هدایا گران قیمت هستند و برخی ارزان قیمت، از نظر کسی که زبان اصلی محبت او دریافت هدیه است، قیمت هدیه اهمیت چندانی ندارد؛ بلکه اعطای آن به عنوان نمادی از عشق برایش اهمیت دارد. شاید انتخاب هدیه برایتان مشکل باشد اما بدانید که حتی دادن یک شاخه گل نیز می تواند مخزن عشق او را پر کند. علایق و سلیقه همسرتان را بهتر بشناسید و تصمیم بگیرید هر ماه هدیه ای هرچند کوچک به او بدهید. بهترین هدیه برای کسی که زبان محبت او دریافت هدیه است، حضور فیزیکی شما در زمان بحران است.
● زبان چهارم؛ خدمت کردن
هر کدام از شما به نوعی عشق خود را نسبت به همسرتان با انجام کارهایی نشان می دهید؛ به عنوان نمونه با پخت و پز یا چیدن میز، شستن ظرف و... و برعکس این قضیه، با بردن زباله به بیرون، نظافت پنجره ها، شستن ماشین و.... اما اگر می بینید از این مساله انتقاد دارید که همسرتان نتوانسته کاری برای شما انجام دهد، نشان می دهد که زبان اصلی محبت شما، خدمت کردن است. خدمت نباید اجباری باشد بلکه باید آزادانه صورت بگیرد. خدمت عاشقانه یعنی برآورده ساختن انتظارات همسر. اما فراموش نکنید که به جای امر، درخواست کنید؛ چراکه این 2 واژه تفاوت معنایی بسیاری دارند. شما با درخواست، به نوعی ابراز عشق می کنید. فهرستی از کارهایی را که همسرتان دوست دارد، مطابق میل او انجام دهید. همان گونه که قبل از ازدواج مدام با خدمت کردن به یکدیگر احساس عشق می کردید در زندگی زناشویی تان نیز از این روش غافل نشوید. اگر زبان محبت به همسر شما خدمت کردن باشد، با این کار خواهید دید که چگونه رابطه تان بهتر و صمیمی تر خواهد شد.
● زبان پنجم؛ لمس
لمس کردن هم یکی از راه های ابراز محبت است. گرفتن دست یکدیگر، در آغوش کشیدن و رابطه زناشویی در زوجین از راه های ابراز علاقه به یکدیگر است. در صورتی که زبان همسر شما لمس کردن باشد، شاید اگر او از چیزی دلگیر یا دلتنگ باشد و گریه کند، در آغوش کشیدن او بهترین نوع عشق ورزیدن به او باشد. از شیوه های مثبت و لذت بخش برای این منظور استفاده کنید. توجه داشته باشید که همسر شما قادر به خواندن ذهن شما نیست پس بهتر است درباره نیازهای عشقی تان صحبت کنید و زبان محبتی را که باعث می شود بیشتر یکدیگر را درک کنید با همسرتان در میان بگذارید.
حتی اگر متخصصان و دانشمندان شبانه روز از مضرات کلسترول بگویند و نهی کنند، گذشتن از جگر و مغز کار ساده ای نیست. درست است که با مطالب ارائه شده در رسانه ها بسیاری از مردم نسبت به مواد غذایی چرب هشیارتر شده و کمتر مصرف می کنند اما همچنان تعداد افرادی که لذت یک دست کله پاچه را با دنیا عوض نمی کنند زیاد است. اخیرا حتی در آن طرف آب ها نیز مصرف مواد غذایی مانند جگر، خوئک (خوش گوشت یا تیموس و لوزالمعده) و سیرابی رواج بیشتری یافته و وارد منوی رستوران ها شده است.
فواید و مضرات جگر: یک از پرطرفدارترین ها
* حتی اگر کسی کله پاچه هم نخورد به احتمال زیاد جگر و دل و قلوه دوست دارد. جگر سرشار از ویتامین A، آهن و ترکیبات دیگر بوده و یکی از گوشت های مغذی دنیا محسوب می شود. در واقع 115 گرم جگر گاو بیش از 10 برابر نیاز روزانه ویتامین آ، 50 برابر بیشتر ویتامین B12 و 50 درصد یا بیشتر فولات، نیاسین، آهن و زینک وارد بدن می کند.
* همین 115 گرم جگر 200 کالری دارد و بیشترین عیب جگر را در میزان بالای کلسترول آن می دانند. چون همین میزان جگر گاو 400 میلی گرم کلسترول وارد بدن می کند.
* خوشبختانه اگر رژیم غذایی کم چربی داشته باشید و هر از گاهی نیز جگر میل کنید جای نگرانی نیست البته به شرطی که جزو بیماران قلبی یا کلسترول بالا نباشید.
* یادتان باشد که مهم ترین کار جگر (همان کبد) سوخت و ساز و تصفیه کردن ترکیبات شیمیایی بدن است. بنابراین ممکن است که بقایای آنتی بیوتیک ها، داروها یا سموم محیط زیست در آن مانده باشد. به همین دلیل نیز برخی از پزشکان توصیه می کنند از مصرف منظم جگر خودداری شود.
* جگر یکی از بهترین منابع غذایی ویتامین A است. از آنجایی که ویتامین مصرف نشده در بدن ذخیره می شود ممکن است به مرور زمان این ویتامین انباشته شده و به کبد انسان آسیب زند. در این صورت نیز احساس خستگی و مشکلات دیگری خواهید داشت.
* نتایج بررسی ها نشان می دهند که مصرف 5 تا 6 برابر بیشتر از نیاز روزانه به ویتامین A قبل و در شروع بارداری می تواند خطر ناهنجاری های مادرزادی جنین را افزایش دهد. بنابراین جگر یکی از خوراکی های توصیه نشده برای خانم های باردار است.
* به طور معمول بسیار مشکل و حتی غیرممکن است که بتوان در چهارچوب یک تغذیه عادی به میزان اضافی و آسیب رسان ویتامین A جذب کرد. اما افرادی که هر هفته چندین مرتبه جگر مصرف می کنند میزان بسیار زیادی از این ویتامین را دریافت کرده و در معرض مسمومیت به آن قرار می گیرند.
با توجه به موارد ذکر شده مشخص است که زیاده روی در مصرف جگر نیز یک ماده غذایی سالم را تبدیل به یک ماده غذایی ناسالم و آسیب رسان می کند.
در احوالات مغز و دیگر اعضای کله پاچه
درست است که جگر یکی از معروف ترین امعا و احشای حیوانات محسوب می شود اما مواد غذایی دیگری نیز هستند که در شهرت کم از جگر نداشته و طرفداران بی شماری دارند:
خیلی از افراد هم هستند که از تمام کله پاچه به همان مغز بسنده می کنند و خیلی شیک و مجلسی مغزخور هستند. مغز مغذی است و یک ماده غذایی سرشار از کلسترول محسوب می شود. در واقع هر 115 گرم مغز گاو بیش از 2000 کالری دارد. مغز همچنین یکی از منابع معروف و البته خوشمزه ویتامین B12 نیز محسوب می شود. بنابراین متوجه هستید که می توانید هر از گاهی در چهارچوب یک رژیم غذایی سالم و کم چرب ناخنکی به مغز کله پاچه هم بزنید.
دل و قلوه
دل نیز سرشار از ویتامین B12، آهن و پتاسیم است. این مواد غذایی پروتئین باکیفیتی به بدن می رسانند و حاوی چربی و کلسترول کمتری نسبت به دیگر امعا و احشا هستند. قلوه کم چرب تر و حاوی میزان پروتئین بیشتری است. این ماده غذایی نیز ویتامین B12، ریبوفلاوین، آهن و همچنین ویتامین B6، اسیدفولیک و نیاسین زیادی است.
خوئک
خوش گوشت (تیموس و لوزالمعده) نیز از موارد پرطرفدار این غذا محسوب می شود. خوئک حاوی چربی زیادی است و در عین حال پتاسیم بالایی دارد. افرادی که دچار کمبود پتاسیم هستند می توانند خوئک بخورند البته بدون زیاده روی.
زبان
زبان نیز مانند مغز طرفداران خاص خود را دارد. خیلی از افراد که لب به کله پاچه و حتی مغز نمی زنند نیز خوراک زبان را می پسندند. زبان نیز چرب است و در عین حال میزان زیادی ویتامین B و به ویژه ویتامین B12 فراوانی به بدن می رساند.
سیرابی
خیلی ها هم کله پاچه را به صفای سیرابی می خورند. سیرابی تأمین کننده پروتئین باکیفیتی است و در عین حال منبع پتاسیم و برخی از مواد معدنی مورد نیاز محسوب می شود.
البته اعضای کله پاچه به مواردی که اشاره شد ختم نمی شود و کله پاچه خورهای قهار عاشق چشم و بناگوش و غیره هستند. به طور کلی امعا و احشا نقاط قوت و ضعف کمابیش یکسانی دارند. بهتر است فواید و مضرات غذایی که میل می کنید را مد نظر داشته باشید و پیش از آنکه هفته ای چند بار راه طباخی سر خیابان را در پیش بگیرید نوع رژیم غذایی تان را بررسی کنید. اگر اهل تحرک بدنی هستید و در طول روز نیز رژیم غذایی تان سرشار از چربی و قند نیست می توانید هر از گاهی کله پاچه نیز میل کرده و از خوردن یک غذای لذیذ لذت ببرید. اما اگر کلسترول خونتان بالاست، مشکلات قلبی دارید و به طور کلی کم تحرک هستید از مصرف چنین غذاهایی بپرهیزید و سلامت خود را فدای لذت آنی نکنید.
مهم نیست، هیچ اشکالی ندارد، اصلاً مهم نیست!
سخت است ولی خوب بالاخره پیش میآید.
و البته، درد دارد.
شما عاشق کسی هستید که یک روزی دوستتان داشت.
یا
عاشق کسی هستید که طوری رفتار کرده بود که انگار امکان به دست آوردن عشق او امکان دارد ولی الان میبینید که اینطور نیست.
یا
عاشق کسی هستید که اصلاً احساسی مشابه به شما ندارد و در آینده هم نخواهد داشت.
هیچوقت.
یا
شما عمیقاً عاشق کسی هستید که او هم عمیقاً عاشق شماست ولی این فرد در اوج عشقی که به هم داشتید به طریقی غیرقابلتصور موجب آزار و ناراحتی شما شد.
یا
شما عاشق کسی بودید و او هم عاشق شما بود تااینکه یک نفر جدید از راه میرسد و او شما را بخاطرش ترک میکند. دوستانتان میگویند که شما از هر نظر بسیار بهتر از این فرد جدید هستید ولی عشق سابقتان همچنان با او مانده است.
داستانتان هر چه که باشد، شما را با دردی جانفرسا بر جای گذاشته است.
همینطور که روزهایتان را درست مثل یک زامبی پیش میبرید، تنها کاری که از دستتان برمیآید مرور دوباره و دوبارهی خاطرات در ذهنتان است. با خود فکر میکنید که کجای کار اشتباه کردهاید؟ چه باید میکردید که این اتفاق نمیافتاد؟ چه کردید که نباید میکردید؟ این فکر کردنها میخواهد دیوانهتان کند. نه غذا میخورید و نه درست میخوابید. احساس طردشدگی میکنید. تصور میکنید یک اشکالی دارید. نمیدانید برای اینکه این فرد به شما علاقهمند شود چه باید بکنید.
اگر عشقتان با یک فرد جدید است که به مراتب از شما پایینتر است، نمیتوانید درکش کنید. انگار عشق سابقتان چشمانش را رو به ایرادهای او بسته است و بدیهایش را نمیبیند. هر چه فکر میکنید به هیچ نتیجهای نمیرسید. وقتی آن دو را با هم تصور میکنید اعصابتان به هم میریزد. فکر میکنید کمکم دیوانه میشوید.
اگر هیچ کس دیگری در زندگی عشقتان نباشد، کنار آمدن به این مسئله حتی سختتر میشود. عشقتان خیلی راحت یک روز از عشق شما فارغ شده یا اینکه روزی که شما عاشقش شدید او نتوانسته این حس را به شما پیدا کند. بارها برای شما توضیح داده است ولی هیچچیز به جز شنیدن جمله «دوستت دارم» از زبان او شما را آرام نمیکند.
بدترین حالت این است که او دوست داشته باشد تنهایش بگذارید. هیچ کس دیگری هم در زندگی او نیست و هیچ دلیل درست و حسابی هم برای این کار خود ندارد. فقط خیلی راحت به شما گفته است، «میخوام تنها باشم.» آنوقت شما مدام به این فکر میکنید که او «هیچچیز» را به «شما» ترجیح داده است.
ممکن است به هم قول داده بودید که اگر روزی چنین اتفاقی بینتان افتاد پیش مشاور روانشناس بروید ولی الان از رفتن پیش مشاور سر باز میزند. شاید هم یک روز به شما گفته بوده که غیرممکن است روزی دیگر عاشقتان نباشد ولی الان این اتفاق افتاده است. چه بلایی سر آن وعدهها آمده است؟ چه بلایی سر کسی که آنقدر عاشق شما بود آمده است؟ حس امنیت عشقتان کجا رفته است؟ چه بر سر زندگیای گذشتهتان آمد؟
شاید عشق سابقتان نگرش جدیدی پیدا کرده است. شاید درگیر میهمانیهای شبانه، الکل یا موادمخدر شده باشد. شاید افسردگی گرفته است. شاید به شما خیانت کرده یا به نوعی مورد آزار و سوءاستفاده قرارتان داده است و به جای عذرخواهی رابطه را ترک کرده است.
گاهیاوقات اتفاقات بزرگی در زندگی میافتد که بیرون جهیدن از آنها دشوار یا غیرممکن به نظر میرسد. میتواند یک تصادف، مرگ یکی از عزیزان یا از دست دادن شغلش باشد. این اتفاق هر چه که باشد، مشخص است که بسیار ناگوار است. شما به او پیشنهاد کمک میکنید. خواهش میکنید که کمکش کنید. ولی انگار او هیچ تمایلی به کمک شما ندارد.
در تقریباً تمام این سناریوهای طرد شدن، اولین واکنش ناباوری است. فکر میکنید این اتفاق غیرممکن است. میلیونها دلیل برای رفتار او برای خودتان میآورد که هیچکدام ربطی به احساس او به شما ندارد. با خودتان فکر میکنید، دچار بحران موقتی شده است و مدتی به استراحت نیاز دارد. یا آدم موقتی وارد زندگی او شده و به زودی به اشتباهش پی میبرد و دوباره پیش شما برمیگردد. فکر میکنید فقط کافی است صبر کنید. داستانهایی مثل این را زیاد شنیدهاید و فیلمهای زیادی هم با این موضوع دیدهاید و تصور میکنید که داستان شما هم مثل آنها در آخر خوب تمام میشود.
به تنها چیزی که میتوانید فکر کنید این است که چقدر تمام این مدت کنار هم شاد و خوشبخت بودهاید. این مدت ممکن است چند هفته یا چند ماه یا چند سال باشد. هر چه که باشد ذهنتان لحظه به لحظهی آن را مرور میکند.
کنار آمدن با اولین برخوردهای او برای طرد کردنتان بسیار دشوار است. عصبانی هستید، آسیب دیدهاید، شخصیتتان خرد شده است.همه خانواده و دوستانتان را با داستانهای ناراحتکنندهتان خسته کردهاید. زیر چشمتان گود افتاده است. زمان به تندی میگذرد و مطمئنید که دیگر هیچوقت مثل قبل شاد و سرزنده و عاشق نخواهید شد.
بین پذیرفتن و عدم پذیرش حقیقت اینطرف و آنطرف میروید. با خودتان میگویید، بالاخره چیزی تغییر میکند. این یک دوره کوتاه است. کاملاً موقتی است. میگویید همینجا مینشینید و منتظر میمانید تا عشقتان دوباره برگردد.
ولی قسمت دیگری از شما احساس میکند که باید کاری کند. مطمئن نیستید که چه کاری ولی میدانید که نمیتوانید فقط بنشینید و منتظر بمانید. همه گزینهها و انتخابها در ذهنتان چرخ میزند.
با خودتان میگویید، من همه چیز را تغییر میدهم. به او زنگ میزنم یا پیام میدهم. با هم حرف میزنیم. برای او توضیح میدهم که کارش اشتباه است و ما به همدیگر تعلق داریم. یا نه! با خودتان میگویید امروز لباسهای خوب میپوشم و بیرون میروم و خوش میگذرانم و چندین و چند عکس میگیرم و در شبکههای اجتماعیام میگذارم تا ببیند که من بدون او هم میتوانم خوشحال باشم. این باعث میشود دلش برای خوشگذرانی با من تنگ شود و دوباره پیش من برگردد. حتی ممکن است با خودتان فکر کنید که وانمود کنید کس دیگری در زندگیتان آمده است. بعد میگویید، نه، نه صبر کن. دارم دیوانه میشوم. پیام دادن بهتر است. تصادفی پیامی به او میدهم که انگار میخواستم به عشق جدیدم بدهم. بعد عذرخواهی میکنم. آره این خوبه.
همه این فکرها پشت سر هم به ذهنتان میآید. فکرهایی احمقانه، عاقلانه یا بینابین.
قبل از اینکه کاری بکنید، یک قدم به عقب بردارید. نفس عمیق بکشید و بنشینید. نمیخواهید که از مغز یک نفر پرستاری کنید. اگر او نمیتواند به تنهایی تشخیص دهد، حتی گفتن عاقلانهترین و منطقیترین جملات هم به او کمکی نمیکند. وقتی وارد حالتی میشوید که به دنبال روشهایی خلاقانه برای متقاعد کردن و برگرداندن او هستید، فراموشتان میشود که برنده شدن در این مبارزه با عقل عشق سابقتان، وضعیتی موقتی است. نیازی نیست شما از نورونها داخل مغز کسی پرستاری کنید تا رابطهشان را با شما بر هم نزنند. بگذارید بروند و همه سناریوهای ناراحتکنندهشان را هم با خود ببرند. شما به کسی که آنقدر عاقل و باهوش نیست که ارزش شما را درک کند نیازی ندارید.
بله، درست است. زمانش رسیده که کاملاً فراموشش کنید و کاری جدید شروع کنید. وقتش رسیده که طرزی متفاوت به آن نگاه کنید. زمان نوسازی و تغییر و طرد کردن کسی است که طردتان کرده است.
البته فراموش کردن سخت است. سخت است ولی ممکن است. هیچ کاری نکردن سخت است ولی این بهترین کاری است که میتوانید بکنید. ارزش و احترام خودتان را نگه دارید و هیچ کاری انجام ندهید. اول از همه، خیلی مهم است که باور کنید این جدایی اتفاق افتاده است. بله اتفاق افتاده است. شما طرد شدهاید. آن را همانطور که اتفاق افتاده بپذیرید. بگذارید کمکم در ذهنتان جا بیفتد و شروع به انجام سختترین کار ممکن کنید: هیچ کار. هیچ کاری نکردن در موقعیتی مثل این واقعاً انرژی میبرد. انرژی خیلی زیادی میبرد. فکر میکنید که همه وقتتان را به هیچکاری نکردن میگذرانید چون این دقیقاً همان کاری است که دارید انجام میدهید.
خیلی وقتها سعی میکنیم برای فرار از احساس ناراحتی، عصبانیت، خیانت یا طردشدگی، موقعیتمان را تغییر دهیم. وقتی ایده تغییر وضعیت را کنار بگذاریم، احساسات خودشان را نشان میدهند.
علاوه بر احساسات طبیعی افسوس خوردن، طردشدگی گفتگوی منفی با خود و پایین آمدن اعتمادبهنفس را هم همراه خود میآورد. احساس میکنید یک بازنده واقعی هستید و فکر کاری کردن دوباره به سراغتان خواهد آمد. اینبار به جای اینکه سعی کنید کاری انجام دهید، کاری برای خودتان انجام دهید. ایدههای مختلفی در ذهنتان میچرخد:
آرامتر، لاغرتر، شادتر میشوم. دیگر اینقدر گلایه نمیکنم. خانواده و دوستانم را که تا قبل از این برایم غیرقابلتحمل بودند، دوست خواهم داشت. درسم را ادامه میدهم. لباسهای نو برای خودم میخرم. یک ماشین جدید میخرم. برای خودم یک سگ یا گربه میخرم. کارم را عوض میکنم. خانهام را مرتب نگه میدارم. غذاهای خوشمزه برای خودم میپزم. به حرفهای دیگران گوش میکنم. شبها زودتر میخوابم. بیشتر عبادت میکنم. هر کاری، دقیقاً هر کاری میکنم تا آن فرد دوباره پیش من برگردد. همانی میشوم که او همیشه میخواست. خودم را کاملاً عوض میکنم تا دوستم داشته باشد. میتوانم اینکار را بکنم. اینکار را میکنم. آره …
نه، بس است!
همین جا بایستید! فکرهایی مثل این را از ذهنتان بیرون بریزید. از وعده تبدیل شدن به یک قدیس به خودتان دست بردارید. وقتش رسیده دوباره به پذیرش وضعیت و هیچکاری نکردن برگردید. همین الان، زمان طرد کردن کسی است که طردتان کرده است.
تغییر کردن به خاطر یک نفر دیگر را فراموش کنید. تغییر دادن کل زندگیتان برای اینکه یک نفر قدرتان را بداند و دوستتان داشته باشد را فراموش کنید. فراموشش کنید!
اولین کاری که باید بکنید این است که وضعیت را به خودتان بقبولانید. یعنی به خودتان بگویید با وجود این اتفاق باز هم اشکالی ندارد و همه چیز مرتب است. البته ممکن است نیاز به اصلاحاتی داشته باشید ولی بپذیرید که شما یک فرد دوستداشتنی و باارزش هستید و اگر طرفتان ارزشی برای چیزی که هستید و میتوانید باشید قائل نیست، تنها یک راه پیش رویتان است: طرد کردن کسی که طردتان کرده است.
زمان طرد کردن کسی است که طردتان کرده است و تصور کرده است شما شیئی با تاریخمصرف هستید. طرد کردن او باعث شده تصور کنید ارزشی ندارید. این درست نیست و هر چیزی که عشق سابقتان نتوانسته در شما ببیند مشکل اوست نه شما.
شما به کسی نیاز دارید که ارزشهای فردی شما را ببیند و باور داشته باشید. نه کسی که برایش شما فقط یک گزینه میان گزینههایش دیگرش هستید. شما کسی که قدردان خوبیهای شما نیست را نمیخواهید. شما کسی را میخواهید که خوبیهایتان را ببیند و قدرتان را بداند.
البته ممکن است طرفتان خوبیهای شما را درک کرده باشد ولی بخاطر موقعیت سخت زندگی خودش بخواهد از شما جدا شود. این هم دلیل نمیشود که به او یک وقفه و فرصت بدهید. چون این فرد شما را ناراحت کرده است و او کسی است که نمیتواند در آن واحد با زندگیاش و شریکزندگیاش کنار بیاید.
یک شریکزندگی فوقالعاده، هر اتفاقی هم که بیفتد شما را دوست خواهد داشت. این کسی است که باید وقتتان را با او صرف کنید. بگذارید عشق سابقتان به راه خود برود. شما هیچ کاری نمیتوانید برای برگرداندن او انجام دهید. درست است که فراموش کردن او سخت است ولی باید بگذارید آرام آرام از ذهن و قلبتان بیرون رود.
تا زمانیکه آن عشقی به سراغتان بیاید که برایتان ارزش زیادی قائل است و خوبی و فوقالعادگی شما را میبیند. بعد از جدا شدن از کسی که به اندازه کافی برای شما ارزش قائل نبود، باید با خودتان خوب باشید. زندگیتان را جلو ببرید و همان کسی شوید که همیشه دوست داشتید باشید.
هر رابطه یک تجربه برای یادگیری است. ما یاد میگیریم که کدام قسمتهای خودمان را باید اصلاح یا تقویت کنیم. ولی دلیل آن این نیست که به نظر عشق سابقتان آن جنبهها جذاب نبودهاند، بلکه به این دلیل که به نظر خودتان جذاب نیستند.
وقت کار کردن روی خودتان است. وقت بیرون کردن خاطرات فوقالعاده با عشق سابقتان و جایگزین کردن آنها با اتفاقاتی است که الان در حال افتادن است. وقت متمرکز شدن روی خودتان و درس گرفتن از اشتباهات گذشتهتان است. شاید سخت باشد به این رابطه به چشم یک اشتباه نگاه کنید ولی «باید» اینکار را بکنید.
به پاسخ این سوالات فکر کنید. چه کارهایی در آن رابطه میکردید که میتوانند تقویت و بهتر شوند؟ چه الگوهای رفتاری در رابطههایتان دارید؟ آیا این اتفاق قبلاً هم برایتان افتاده بود؟ چه زمان؟ چطور اتفاق افتاده بود؟
وقتی میخواهید از یک رابطه بیرون بیایید، رابطهای که آن فرد دیگر دوستتان ندارد یا از اول دوستتان نداشته است، اعتمادبهنفستان نیاز به تقویت دارد. وقت آن است که منفیبافیها درمورد خودتان را دور بریزید و خودتان را با نگاهی مثبت ارزیابی کنید. این آزمایش برای این است که بفهمید چرا روابطتان با شکست مواجه شدهاند و اینکه برای موفقیت روابط آیندهتان چه میتوانید بکنید.
همه ما کسی را میخواهیم که بتوانیم با او در ناراحتیها و لذتهای زندگیمان شریک شویم. اگر این فرد نمیتوانسته اینکار را بکند، باید کسی را پیدا کنید که بتواند. شاید عشق سابقتان ترس از تعهد داشته است یا اصلاً فرد مناسب برای شما نبوده است. شاید اصلاً دچار اختلال خودشیفتگی یا اختلالات شخصیتی دیگر است. فهمیدن آن کمکتان میکند دیگر الکی منتظر او ننشینید. خیلی وقتها افراد با امیدی عبث مینشینند منتظر تا آن فرد تغییر کند و پیش آنها برگردد. این فقط یک خیالپردازی است که معمولاً اتفاق نمیافتد. کسی که از رابطه با شما بیرون میرود یا میخواهد شما برای او فقط یک دوست عادی باشید نه عشق زندگیاش، کسی نیست که باید در زندگیتان باشد. کسی که به هر دلیلی طردتان کرده است، متعلق به شما نیست.
دست از ناراحت کردن دوباره خودتان با سوالهایی مثل چه مشکلی دارید که کسی نمیخواهدتان بردارید. وقت کار کردن روی خودتان است، نه بخاطر او، بخاطر خودتان و احتمال اتفاق افتادن عشق واقعی در زندگیتان. دست از تمرکز روی اتفاقات گذشته بردارید و به آینده فکر کنید. این فرد را کنار بگذارید و بدانید که بسیار ارزشمندید.
حتی اگر عاشقش باشید، او شما را دوست ندارد. ولی کسی که متعلق به شما باشد، او هم عاشقتان خواهد شد. عشقی عمیق و کامل.
مطمئن باشید، عشق واقعی وجود دارد و برایتان اتفاق میافتد.
در حال حاضر باید وقت بگذارید تا مسائل خودتان را بررسی کنید، با خودتان خوب باشید، ارزشهایتان را بشناسید و درک کنید.
با خودتان مهربان باشید.
خودتان را از این رابطه بیرون بیاورید و کسی که که طردتان کرده است را طرد کنید.
و مطمئن باشید کسی که لایقتان باشد سر راهتان قرار خواهد گرفت. اتفاقات خوب در انتظار شماست. باورش کنید.