جام جم سرا: علت اصلی شکل گیری کدورتهای شما و همسرتان، یک خطایشناختی رایج است که به زبان ساده عبارت است از «تغییر چیزی که شما اصلا نمیتوانید و نباید هم که بخواهید آن را تغییر دهید.» آن چیز رفتارهای درست یا نادرست والدینتان است؛ از شما ادعا و شکایت، از شوهرتان انکار مکرر و در نهایت بیاعتنایی و ملالت.
اینکه به فرض، پدر و مادر شوهرتان توقعات نابجایی دارند اشتباه است اما اشتباه بدتر این است که شما شوهرتان را به خاطر رفتار آنها متهم کنید که چرا روی رفتار پدر و مادرش کنترل ندارد؟ مردها به واسطه ذهن منطقی و استدلال خطی قویتر نسبت به زنان، خیلی سریع به موضوعاتی که از دید آنها غیر منطقی باشد واکنش نشان میدهند و اینکه میگویید زود عصبانی میشود به همین دلیل است.و اینکه چند روزی قهر و یا بیاعتنایی میکند نیز نشانه درماندگی و احساس بلاتکلیفی اوست که چرا موضوع به این سادگی را نمیتواند به شما بفهماند. اگر این نوع جر و بحثها خیلی تکرار شود و همسرتان واقعاً به درماندگی برسد، ممکن است به شیوههای مختلف رابطه زناشویی را دچار مشکل کند؛ به عنوان مثال با بیاعتنایی به خواستههای همسر و فرزندان وکم حرفی وسردی در روابط- مصرف داروهای آرام بخش و حتی مواد مخدر- پرکاری و کمتر در خانه بودن- برقراری روابط عاطفی ناسالم در محیطهای مجازی و واقعی و در نهایت طلاق
البته خاطر نشان میکنم هر دل دردی، نشانه آپاندیس نیست پس مراقب باشید بیجا برچسب نزنید! تاکید میکنم اگر میخواهید اصطلاحاً کار به جاهای باریک نکشد دست از جر و بحث درباره موضوعاتی که اصلاً روی آن هیچ کنترلی ندارید، بردارید. شما و شوهرتان اگر بدانید حتی روی رفتارهای خودتان هم کنترل مطلق ندارید بلکه کنترل نسبی دارید که البته در عمل این گونه فکر نمیکنید، دیگر انتظارات بیجا از یکدیگر به خاطر رفتارها و صحبتهای پدران و مادران بزرگوار خود نخواهید داشت اما بد نیست شوهرتان هم این نکته را به یاد داشته باشد:
همسر شما همیشه دوست دارد فقط یک مرد در زندگی کنونیاش برای او و فرزندانش تصمیم بگیرد و آن مرد شمایید و بالعکس شما نیز چنین هستید. پس ابتدا این اصل را بدانید و سعی کنید به آن عمل کنید و ثانیاً اگر نمیتوانید آن را به طور کامل اجرا کنید، بدانید که برخی بیمهارتیها و افراط و تفریطها و حتی خطاهایشناختی (نگرشهای اشتباه) باعث آن شده است. مشاوران و روانشناسان میتوانند در این باره به شما کمک کنند. موفق باشید. (رضا زیبایی – کارشناس ارشد روانشناسی بالینی/خراسان)
در اصل این افراد با چنین خصوصیتی فکر میکنند وجودشان زمانی ارزش پیدا میکند که به دیگران کمک کنند و هستیشان را در راه دیگران فدا کنند.
محبت و عشق ورزیدن به دیگران بالاترین ایدهآلشان است و بسیار بخشنده و مهربان هستند. معمولا برونگرا هستند و در اجتماع حضور فعالی دارند. هرگز تاریخ تولد عزیزان و دوستان و حتی همکارهای خود را فراموش نمیکنند. بیشتر مواقع آنها را میبینید که به خاطر کمک به کسی، حتی غریبهها، ساعتها وقت باارزش خود را صرف میکنند و خم به ابرو نمیآورند.
از خودگذشتگی را وظیفه خودشان میدانند. آنها بسیار گرم، صمیمی و با احساس هستند و برای روابط شخصیشان ارزش زیادی قائل میشوند. اگر کسی کاری را بخواهد بیاموزد و آنها آن مهارت را داشته باشند، بدون هیچ ناراحتی تجربههای خود را در اختیار او قرار میدهند و از هیچ کمکی در این زمینه دریغ نمیکنند. اهل عمل هستند و در کمک به دیگران لحظهای را از دست نمیدهند. درواقع این افراد با یاری رساندن به دیگران در تلاش هستند احساس مهم بودن کنند. به خود توجه نمیکنند تا حس کنند بسیار بااخلاق هستند و اگر کسی بااخلاق بودن آنها را مورد تردید قرار دهد، بسیار میرنجند و از تحملشان خارج است.
این افراد به از خود گذشته بودن متقاعد شدهاند و اگرچه صادقانه به دیگران کمک میکنند، اما توجه دیگران را نیز میخواهند و هر چقدر به دیگران کمک میکنند، همانقدر هم نیاز دارند دیگران به آنها توجه نشان دهند و عمدتا این توجه را از راه قدردانی طلب میکنند. به قوانین وضع شده در جامعه خود بسیار احترام میگذارند و معتقدند که دیگران هم باید همین رویه را در نظر بگیرند. در کارهای خود بسیار منظم و از هر نوع آشفتگی گریزان هستند. بسیار جدی و پرانرژی هستند و احساس مسئولیت بالایی دارند و به جزئیات محیط اطراف خود بسیار توجه دارند.
ویژگیهای مثبت افراد مهرورز
هرگز در این افراد خودخواهی نمیبینید. آنها هیچگاه به دنبال منافع شخصی نیستند و برای رسیدن به منفعتی زیر پای کسی را خالی نمیکنند. فروتنی یکی از ویژگیهای ذاتیشان است و بسیار نوع دوست هستند. همیشه آسایش دیگران را به رفاه خود ترجیح میدهند. دلسوز و غمخوار اطرافیان خود بوده و نگران وضع آنها هستند. اگر کسی قصد انجام کاری را داشته باشد، بلافاصله در مقام حمایت ظاهر میشوند و او را بسیار تشویق میکنند. میتوانند تواناییها و ویژگیهای خوب دیگران را ببینند و اگر کوچکترین محبتی به آنها شود بسیار حقشناس و سپاسگزار هستند.
ویژگیهای منفی
افراد یاریرسان و مهرورز نیاز دارند دیگران به آنها نیاز داشته باشند. اگرچه به دیگران عشق میورزند، اما کاملا هم بدون انگیزه بعدی نیست. در حقیقت میخواهند دیگران آنها را به خاطر محبتهایشان دوست بدارند و از آنها سپاسگزار باشند.
فرد مهرورز تصور میکند همیشه حق با اوست، بویژه وقتی در جمع نزدیکان خود باشد، چراکه معتقد است او رفاه خود را برای دیگران و به خاطر آنها فدا میکند و نیازهای دیگران را به نیازهای خود ارجح میداند، بنابراین آنها به او مدیون هستند و باید هرچه او میگوید، بپذیرند. این افراد بیشتر مواقع در برابر دیگران رفتار اربابمنشی دارند و میخواهند همه چیز را کنترل کنند. آنها معتقدند از آنجا که قصد بدی ندارند و نمیخواهند به کسی صدمه بزنند پس حق دارند کنترل امور را به دست بگیرند. بزرگترین ترسشان، پذیرفته نشدن از سوی دیگران است. میخواهند در نظر دیگران محبوب باشند و به هر ترتیبی شده توجه دیگران را به خود جلب میکنند. اگر خلاف این ثابت شود بشدت به هم میریزند و دقیقا به همین دلیل بیشتر مواقع تملق دیگران را میگویند و سعی میکنند آنها را راضی و خشنود نگه دارند. از طرفی اگر کسی کمکشان را نخواهد بشدت ناراحت میشوند و حتی ممکن است تا حد یک فرد مداخلهگر پیش روند و به زور خود را درگیر مشکل او کنند. میخواهند دیگران به آنها محتاج باشند و با کمک کردن به آنها احساس تعلق و وابستگی شدید خود به دیگران را آرام کنند. حتی اگر مشکل خاصی نباشد ممکن است برنامهای ترتیب دهند که آن افراد محتاج یاریشان شوند. گاهی اوقات هم دچار غرور میشوند، زیرا تصور میکنند وجود دیگران به وجود آنها بستگی دارد.
افراد یاریرسان و مهرورز با گفتن اینکه چقدر به فکر دیگران هستند، مدام اطرافیان خود را دچار عذاب وجدان میکنند و با این رفتارشان باعث ناراحتی آنها میشوند. حتی ممکن است مثلا با غذا نخوردن، دلسوزی و شفقت دیگران را به خود جلب کنند و زمانی که به نتیجه دلخواه نمیرسند، لب به شکایت و توهین به دیگران میگشایند. سپس تا جایی که بتوانند آنها را تحقیر کرده و خودخواه معرفی میکنند.
توصیههایی به افراد مهرورز
اگر شما ویژگیهای افراد مهرورز را دارید این توصیهها را جدی بگیرید:
ـ اولین و مهمترین موضوعی که باید به خاطر بسپارید، این است که اگر به نیازهای خود توجه نکنید بعید است بتوانید نیازهای دیگران را بدون مشکل و آزردگی خاطر درک کرده و به آنها کمک کنید و در این زمینه بارها دچار یاس و سرخوردگی میشوید. علاوه بر آن اگر آرامش نداشته باشید، نمیتوانید در برابر دیگران رفتار متعادلی داشته باشید. باید پیش از هر چیزی از خودتان مراقبت کنید. مطمئن باشید اینکه اول به فکر خودتان باشید بعد دیگران، نهتنها خودخواهانه نیست بلکه کاملا منطقی و عاقلانه است.
ـ وقتی تصمیم میگیرید به کسی کمک کنید، بررسی کنید انگیزه واقعیتان از این کمک چیست. اگرچه انجام دادن کارهای خوب برای دیگران مسلما ویژگی تحسینبرانگیزی است، اما قصد و هدف فرد یاریرسان نیز مهم است. اگر شما کمک میکنید تا بعدا از شما قدردانی شود و دیگران هم به جبران محبتهایتان، برای شما کاری انجام دهند، مسلما خود را در وضع ناامیدکنندهای قرار میدهید. بیشتر مواقع چیزی را که از دیگران میخواهید، حتی از عزیزانتان نیز دریافت نخواهید کرد.
ـ وقتی میخواهید برای کسی کاری انجام دهید، بهتر است از او بپرسید آیا واقعا به کمک شما نیاز دارد. اگرچه میتوانید براحتی نیازهای دیگران و احساساتشان را درک کنید، اما این موضوع به این مفهوم نیست که آنها برای از سر گذراندن مشکلاتشان حتما به شما نیاز دارند.
به اهداف خودتان از این کمکرسانی توجه کنید و آماده باشید که «نه به کمکتان نیازی نداریم، ممنون» را بشنوید و آن را با جان و دل بپذیرید. اگر کسی کمک شما را نمیخواهد به این معنی نیست که از شما بیزار است یا وجودتان را انکار میکند، بلکه هرکس برای خودش دلایلی در پذیرش یا عدم پذیرش کمک دیگران دارد و باید به خواستشان احترام گذاشت.
ـ در برابر وسوسه جلب توجه دیگران با انجام کارهای خوب در حقشان مقاومت کنید و هرگاه برای کسی کاری انجام دادید، کوچکترین اشارهای به آن نکنید. آن افراد خودشان محبتتان را در ذهن نگه داشته و به روش خودشان از شما سپاسگزاری میکنند یا کار خوبتان را براحتی فراموش میکنند. یادآوری شما صرفا دیگران را در وضع ناراحتکنندهای قرار میدهد و باعث رنجششان میشود. با این کار آنها را از خود رنجانده و روابطتان از بین میرود.
ـ همیشه آماده به خدمت نباشید و مهمتر ازهمه سعی نکنید به وسیله هدیه دادن به دیگران یا ستودن کسانی که لیاقتش را ندارند، بخواهید شما را دوست داشته باشند. وقتی به دنبال پاسخهای خاصی در کمک کردنهایتان به دیگران باشید و پس از ندیدن پاسخ مناسب، کمکتان را دریغ کنید، باعث میشوید دیگران از شما رنجیده شده و رهایتان کنند و در طولانیمدت در انزوا قرار بگیرید. پس کمک نکنید، ولی اگر کمک کردید به هیچ بهانهای در نیمه راه دیگران را تنها نگذارید.
personalitypage / مترجم : نادیا زکالوند
توجه به این نکته ضروری اســت که بسیاری از عکسالعملهای پرخاشگرانه و نامناسب فرزندان نسبت به والدین و جامعه، به خاطر اشکالات رفتاری والدین و سهلانگاری در تربیت بموقع فرزندان اســت.
رفتار صحیح و ارضای نیازهای عاطفی فرزندانمان باعث وقار و وجهه اجتماعی آنها و خودمان میشود.
شاید این جمله را بارها شنیده باشید که کودکان آیینه رفتاری پدر و مادرشان هستند. آنها از ریزترین جزئیات رفتاری والدینشان الگوبرداری میکنند. از این لحاظ، بحث رفتار والدین با فرزندان، در مباحث روانشناسی کودک از جایگاه ویژهای برخوردار اســت. همانگونه که فرزندان نمیتوانند هرگونه رفتاری با والدینشان داشته باشند، والدین هم نمیتوانند هر گونه رفتاری داشته باشند.
ما در این نوشتار بر آنیم که نوع رفتاری والدین را مورد بررسی قرار دهیم. باید بدانیم که زندگی هر فردی وقتی موفقیتآمیز خواهد بود که بتواند میان نیازهای عاطفی خود، تعادل برقرار کند و به شیوههای مطلوب آنها را ارضا کند. از این رو، شناخت و ارضای مطلوب این نیازها از وظایف مهم والدین اســت.
اگر به این نیازها اجازه بروز و شکوفایی داده نشود، در بزرگسالی فرزندانمان باید منتظر اقداماتی غیرمنتظره و کارهایی باشیم که ریشه در یک عقده نهفته در درون آنها دارد. ممکن اســت کودکان ما مورد سوءاستفاده افرادی واقع شوند که با شناسایی نیازهای نهفته در آنها به دنبال اغفال آنها باشند، اما در مقابل، رفتار صحیح و ارضای نیازهای عاطفی فرزندانمان باعث وقار و وجهه اجتماعی آنها و خودمان میشود. توجه به این نکته ضروری اســت که بسیاری از عکسالعملهای پرخاشگرانه و نامناسب فرزندان نسبت به والدین و جامعه، به خاطر اشکالات رفتاری والدین و سهلانگاری در تربیت بموقع فرزندان اســت.
آنها زمان مناسب در تربیت فرزندانشان را رها کرده و میخواهند موقعی که شخصیت و اسکلت اخلاقی فرزندانشان شکل گرفته اســت، او را تربیت کنند. بنابراین، دانستن زمان تربیت و نحوه رفتار در آن دوره اهمیت ویژهای دارد.
کودک از روی فطرت میل دارد آزاد باشد، هر چه میخواهد بکند، به همه چیز دست بزند و هیچ کس سد راه او نشود، ولی این کار به صلاح کودک نیست، زیرا او نیک و بد را نمیشناسد و خیر و شر خود را نمیفهمد. همه کودکان احتیاج به توجه و محبت والدین دارند، ولی بعضی کودکان به طور مداوم و بدون وقفه از والدینشان توجه و محبت میخواهند.
در بیشتر موارد علت این اســت که کودک از جانب یکی از والدینش مورد لطف، محبت و توجه کافی قرار نگرفته اســت. علت دیگر این مساله، احساس ناامنی و وابستگی شدید اســت، ولی اصلیترین دلیل این مشکل، گوش به فرمان بودن والدین به فرمایشات اوست.
به این ترتیب، کودک میآموزد که همیشه باید به خواستههایش عمل شود و به رفتارش توجه شود.
پدر و مادر خوب کسی اســت که عاقلانه خواهشهای طفل را تعدیل کند و هر جا خواسته کودک به اصلاح اوست با مهربانی و عطوفت عمل کند. آنجا که خواهشهای کودک به صلاح وی نیست، در کمال اقتدار با یک نگاه تند یا بیاعتنایی، او را از خواسته نابجایش منع کند.
بعضی از پدران و مادران ناآگاه، کمترین توجهی به خیر و مصلحت کودک ندارند. هدفشان، تنها راضی کردن کودک و برآورد خواستههای اوست. آنان عملا خود را مطیع و فرمانبردار و کودک را مطاع و فرمانروا میسازند و به این ترتیب، هر روز که از عمر کودک میگذرد، خودخواهتر میشود و استبداد و خودستیزی در فکرش ریشه میدواند.
این قبیل والدین، ناآگاهانه و با دوستی و محبت، ریشههای سعادت فرزند خود را میخشکانند و با عواطف نابجا و محبتهای بیحد و حصرشان، آنها را به بدبختی سوق میدهند.
روانشناسان راجع به محبت بیش از اندازه والدین میگویند که زیادی محبت بیش از نامهربانی و کمتوجهی اثر زیانبخش دارد. هرچه کودک بزرگتر میشود، والدین باید در عین ابزار محبت، به او بفهمانند که این محبت و توجه تا آخر زندگی ادامه نخواهد داشت و او در آینده باید خودش به حل مشکلاتش بپردازد و استقلال و اعتماد به نفس داشته باشد.
برای این که کودک بتدریج استقلال پیدا کند و خود را از وجود والدین بینیاز سازد و بتواند مستقل زندگی کند، باید هر عمل کوچکی که انجام میدهد و اعتماد به نفس او را آشکار میکند، مورد تشویق والدین قرار گیرد.
آثار محبت زیاد
درهم شکستن اعتماد به نفس و از بین رفتن حس استقلال، حس مسوولیت و اعتماد به نفس، یکی از بزرگترین ارکان سعادت فرد اســت.
والدین باید دقت داشته باشند که یکی از نیازهای کودکان و نوجوانان، نیاز به استقلال اســت و کودک این نیاز خود را وقتی آشکار میکند که میخواهد کفشهایش را خودش به پا کند، لباسش را خودش بپوشد و... نوجوان میخواهد خودش راهنمای خودش باشد و دیگر از طرف والدین راهنمایی نشود. او از دخالت والدین در کارهایش عصبانی میشود.
او برای پاسخگویی به این نیاز، تلاش و کوشش میکند، ولی مساعدتی که از خارج به شخص میرسد، پشتکار و مجاهدت او را ضعیف میکند، زیرا در این صورت انسان علتی برای سعی و کوشش خود نمییابد، بخصوص در صورتی که مساعدتهای خارجی از حد لزوم تجاوز کند در این هنگام عزم و اراده و قدرت پشتکار خود را از دست خواهد داد.
نحوه گفتن «نه» به کودک
فرزندان
ما ممکن اســت خواستههایی داشته باشند که برآورده کردن آنها به صلاح نباشد.
با چنین فرزندانی چه برخوردی باید داشته باشیم و چگونه میتوانیم آنها را
قانع کنیم؟ در این مواقع شما چه برخوردی با آنها دارید؟ باید بدانید که
درخواست فرزندان براساس میل و نیاز آنهاست، اما در برخی مواقع، برآورده
کردن این میل و نیاز ممکن اســت به مصحلت نباشد.
ارضای خواستهها و نیازها باید به گونهای باشد که راه را برای رشد شخصیت فرد باز کند. به این معنی که اگر همیشه همه خواستههای ما بدون کوچکترین مانعی برآورده شوند، از وضعیت موجود احساس رضایت میکنیم و هیچ تلاشی برای بهبود شرایطی که در آن هستیم انجام نمیدهیم و به دنبال پیشرفت نخواهیم بود.
اصولا پیدایش نیازها و خواستههای تازه که محرکی برای حرکت رو به جلو اســت، نتیجه آن اســت که به برخی از خواستههای خود نرسیدهایم. بنابراین ما در حالی که نیاز فرزندان خود را برآورده میکنیم، باید آنها را آماده کنیم که از لحاظ شخصیتی، اجتماعی و روانی به پلههای بالاتری دست پیدا کنند.
پلکانی برای بالا رفتن کودکان
خواستههای
معقول باید ارضا شود، چون محرومیت و ناکامی در دستیابی به خواستهها، شخص
را در آینده از لحاظ شخصیتی و زندگی فردی با مشکل مواجه میکند. دوم این که
ارضا و پاسخگویی به این خواستهها باید نسبی باشد. در مباحث روانشناسی،
ناکامی بهینه به معنای این اســت که در برخی موارد واقعا صلاح نیست به
نیازهای فرزندمان پاسخ دهیم. سوال این اســت که چگونه باید این کار را انجام
دهیم؟
فرزندان ما هنگامی شخصیت سالمی دارند که ۲ خصوصیت در آنها وجود داشته باشد. خصوصیت اول، شناخت واقعیتها و شناسایی محدودیتها و فرصتهایی اســت که وجود دارد. یعنی آموزش این نکته که در زندگی موانع و ناکامیهایی وجود دارد، خودش میتواند یک هدف تربیتی باشد و به فرزند ما کمک کند که واقعنگر بار بیاید و به قول معروف لوس و دردانه نشود. بچههای لوس بچههایی هستندکه «نه» نشنیدهاند.
خصوصیت دوم مربوط به تفکر فرزند اســت. به این معنی که باید متوجه شود دست دیگری نیز در کار اســت که ممکن اســت بر وفق مراد او نباشد و او باید راهحل مناسب را پیدا کند تا اوضاع را به نفع خودش تغییر دهد. تقویت این روحیه در کودک مهم اســت.
چگونگی تقویت روحیه
بچهها
از ما یک تصویر ذهنی به دست میآورند که این تصویر، معلول روش ماست. مثلا
اگر از کودکی بپرسید که پدر و مادرت چه رفتاری دارند، ممکن اســت بگوید تا
حرفی به آنها میزنم، داد میزنند یا برعکس، بگوید خیلی حوصله دارند.
برخورد ما در مقابل فرزندانمان، وقتی نمیخواهیم خواست آنها را برآورده
کنیم، باید همراه با اعتماد و صمیمیت باشد و در عین حال باید این رابطه
نشانههایی از جدیت و گفتگوهای دوطرفه داشته باشد.
والدین نباید احکام خود را بستهبندی کنند و تحویل فرزندانشان بدهند. ما باید برای هر رفتار خود توضیح قانعکننده داشته باشیم. در این صورت فرزندمان یاد میگیرد که با محیط اطراف نیز به شیوهای عاقلانه و تحلیلگرانه برخورد کند. احکام بستهبندی شده باعث میشود بچهها دنیا را سیاه و سفید ببینند. در دنیای امروز که بچهها مجراهای ارتباطی زیادی دارند، نمیتوان به صورت تحکمی برخورد کرد بلکه باید با قدرت استدلال و ارتباط عاطفی برخورد کنیم.
گاهی خواسته فرزند ما معقول اســت، اما توان پاسخگویی به آن را نداریم. در این حالت باید چه رفتاری داشته باشیم؟
بیشتر
ما در چنین مواقعی سعی میکنیم صورت مساله را پاک کنیم و خواسته فرزندمان
را نامعقول و غیرموجه جلوه دهیم. این بدترین شیوه برخورد اســت و فرزند نیز
این موضوع را متوجه میشود و همین شیوه برخورد، باعث پیچیده شدن موضوع
میشود.
در این حالت، باید به عدم توانایی خود اعتراف کنیم و دلیل آن را نیز برایش توضیح دهیم. وقتی پدر و مادر توانایی برآورده کردن نیاز فرزندان خود را ندارند، همدلی فرزندان با آنها بسیار مهم اســت. ممکن اســت وضعیت مالی خانواده مناسب نباشد.
فرزند را باید با این شرایط آشنا کرد و همراهیاش را به دست آورد. بعد باید از او بخواهیم که با هم برای رسیدن به آن خواسته تلاش کنیم. نباید خودمان را نسبت به خواسته فرزندمان بیتفاوت نشان دهیم. اینکه فرزندمان احساس کند برای خواستههای او ارزش قائل هستیم، در او آرامش و احساس اطمینان ایجاد میکند.
برای دانستن اینکه کی و چگونه و به چه اندازه به کودک توجه کنید و اجتناب از بارآوردن کودکی بیش از حد متوقع، راهکارهای زیر را به شما پیشنهاد میکنیم:
وقتی کودک توقع توجه زیاد ندارد، شما به او توجه و محبت کنید.هر روز زمان خاصی را فقط به خود کودک اختصاص دهید.
استقلال کودک را تقویت کنید. اگر یک
بار صبر کرد تا شما کارتان تمام شود و بعد به او توجه کنید، او را تحسین
کنید و به او پاداش دهید.
قاطعیت داشته باشید؛ هرگاه به اندازه کافی برای کودک وقت گذاشتهاید و حالا میخواهید به کارهای خودتان مشغول شوید، هر چند بار هم که کودکتان درخواست توجه کرد نادیده بگیرید و از او بخواهید تا تمام شدن کار، صبر کند.
هرگاه کودک بخواهد توجه شما را جلب کند، به راحتی و به خوبی میداند که چه رفتاری را در چه زمانی انجام دهد تا شما بیشتر آزرده شوید، اگر شما در این مواقع، اینگونه رفتارهای کودکتان را نادیده بگیرید، این رفتارها به طوری حساب شده ترک خواهند شد. نادیده گرفتن رفتار، باید سنجیده و حسابشده باشد و هم به روش کلامی، هم به روش غیرکلامی انجام شود.
اگر کودک با نادیده گرفتن شما مقابله کند و رفتارش را تشدید کند، در این زمان شما باید ادامه دهید و تسلیم نشوید.
رفتارهای درست و دلخواه خود را تقویت کنید.مراقب باشید که در بیتوجهی، افراط نکنید.
اگر کودک احساس حسادت، ترس، نگرانی، غم و انده و... دارد، به او کمک کنید تا احساساتش را بیان کند.
اگر کودک بداند که بالاخره پاسخ مثبت خواهید داد، دیگر توجهی به «نه» گفتن شما ندارد. اگر این «نه» را ۱۰۰ بار هم تکرار کنید، آنقدر نق میزند یا رفتار نامطلوب خود راتکرار میکند تا شما راضی شوید و عمل دلخواهش را انجام دهید.
کودک باید متوجه باشد که نظر شما در این مواقع، هرگز تغییر نخواهد کرد.
منظورتان را کامل و واضح و صریح برای کودک بیان کنید. بارها شده که منظور شما از گفتن کلمه «نه» مفهوم «بعدا» بوده اســت. این مساله کودک شما را دچار سردرگمی میکند.
هرگاه کودک پاسخ «نه» شما را پذیرفت و همکاری کرد، حتما او را تحسین کنید و به او پاداش دهید تا رفتارش تقویت شود.
منبع:روان آگاهی
توجه به این نکته ضروری اســت که بسیاری از عکسالعملهای پرخاشگرانه و نامناسب فرزندان نسبت به والدین و جامعه، به خاطر اشکالات رفتاری والدین و سهلانگاری در تربیت بموقع فرزندان اســت.
رفتار صحیح و ارضای نیازهای عاطفی فرزندانمان باعث وقار و وجهه اجتماعی آنها و خودمان میشود.
شاید این جمله را بارها شنیده باشید که کودکان آیینه رفتاری پدر و مادرشان هستند. آنها از ریزترین جزئیات رفتاری والدینشان الگوبرداری میکنند. از این لحاظ، بحث رفتار والدین با فرزندان، در مباحث روانشناسی کودک از جایگاه ویژهای برخوردار اســت. همانگونه که فرزندان نمیتوانند هرگونه رفتاری با والدینشان داشته باشند، والدین هم نمیتوانند هر گونه رفتاری داشته باشند.
ما در این نوشتار بر آنیم که نوع رفتاری والدین را مورد بررسی قرار دهیم. باید بدانیم که زندگی هر فردی وقتی موفقیتآمیز خواهد بود که بتواند میان نیازهای عاطفی خود، تعادل برقرار کند و به شیوههای مطلوب آنها را ارضا کند. از این رو، شناخت و ارضای مطلوب این نیازها از وظایف مهم والدین اســت.
اگر به این نیازها اجازه بروز و شکوفایی داده نشود، در بزرگسالی فرزندانمان باید منتظر اقداماتی غیرمنتظره و کارهایی باشیم که ریشه در یک عقده نهفته در درون آنها دارد. ممکن اســت کودکان ما مورد سوءاستفاده افرادی واقع شوند که با شناسایی نیازهای نهفته در آنها به دنبال اغفال آنها باشند، اما در مقابل، رفتار صحیح و ارضای نیازهای عاطفی فرزندانمان باعث وقار و وجهه اجتماعی آنها و خودمان میشود. توجه به این نکته ضروری اســت که بسیاری از عکسالعملهای پرخاشگرانه و نامناسب فرزندان نسبت به والدین و جامعه، به خاطر اشکالات رفتاری والدین و سهلانگاری در تربیت بموقع فرزندان اســت.
آنها زمان مناسب در تربیت فرزندانشان را رها کرده و میخواهند موقعی که شخصیت و اسکلت اخلاقی فرزندانشان شکل گرفته اســت، او را تربیت کنند. بنابراین، دانستن زمان تربیت و نحوه رفتار در آن دوره اهمیت ویژهای دارد.
کودک از روی فطرت میل دارد آزاد باشد، هر چه میخواهد بکند، به همه چیز دست بزند و هیچ کس سد راه او نشود، ولی این کار به صلاح کودک نیست، زیرا او نیک و بد را نمیشناسد و خیر و شر خود را نمیفهمد. همه کودکان احتیاج به توجه و محبت والدین دارند، ولی بعضی کودکان به طور مداوم و بدون وقفه از والدینشان توجه و محبت میخواهند.
در بیشتر موارد علت این اســت که کودک از جانب یکی از والدینش مورد لطف، محبت و توجه کافی قرار نگرفته اســت. علت دیگر این مساله، احساس ناامنی و وابستگی شدید اســت، ولی اصلیترین دلیل این مشکل، گوش به فرمان بودن والدین به فرمایشات اوست.
به این ترتیب، کودک میآموزد که همیشه باید به خواستههایش عمل شود و به رفتارش توجه شود.
پدر و مادر خوب کسی اســت که عاقلانه خواهشهای طفل را تعدیل کند و هر جا خواسته کودک به اصلاح اوست با مهربانی و عطوفت عمل کند. آنجا که خواهشهای کودک به صلاح وی نیست، در کمال اقتدار با یک نگاه تند یا بیاعتنایی، او را از خواسته نابجایش منع کند.
بعضی از پدران و مادران ناآگاه، کمترین توجهی به خیر و مصلحت کودک ندارند. هدفشان، تنها راضی کردن کودک و برآورد خواستههای اوست. آنان عملا خود را مطیع و فرمانبردار و کودک را مطاع و فرمانروا میسازند و به این ترتیب، هر روز که از عمر کودک میگذرد، خودخواهتر میشود و استبداد و خودستیزی در فکرش ریشه میدواند.
این قبیل والدین، ناآگاهانه و با دوستی و محبت، ریشههای سعادت فرزند خود را میخشکانند و با عواطف نابجا و محبتهای بیحد و حصرشان، آنها را به بدبختی سوق میدهند.
روانشناسان راجع به محبت بیش از اندازه والدین میگویند که زیادی محبت بیش از نامهربانی و کمتوجهی اثر زیانبخش دارد. هرچه کودک بزرگتر میشود، والدین باید در عین ابزار محبت، به او بفهمانند که این محبت و توجه تا آخر زندگی ادامه نخواهد داشت و او در آینده باید خودش به حل مشکلاتش بپردازد و استقلال و اعتماد به نفس داشته باشد.
برای این که کودک بتدریج استقلال پیدا کند و خود را از وجود والدین بینیاز سازد و بتواند مستقل زندگی کند، باید هر عمل کوچکی که انجام میدهد و اعتماد به نفس او را آشکار میکند، مورد تشویق والدین قرار گیرد.
آثار محبت زیاد
درهم شکستن اعتماد به نفس و از بین رفتن حس استقلال، حس مسوولیت و اعتماد به نفس، یکی از بزرگترین ارکان سعادت فرد اســت.
والدین باید دقت داشته باشند که یکی از نیازهای کودکان و نوجوانان، نیاز به استقلال اســت و کودک این نیاز خود را وقتی آشکار میکند که میخواهد کفشهایش را خودش به پا کند، لباسش را خودش بپوشد و... نوجوان میخواهد خودش راهنمای خودش باشد و دیگر از طرف والدین راهنمایی نشود. او از دخالت والدین در کارهایش عصبانی میشود.
او برای پاسخگویی به این نیاز، تلاش و کوشش میکند، ولی مساعدتی که از خارج به شخص میرسد، پشتکار و مجاهدت او را ضعیف میکند، زیرا در این صورت انسان علتی برای سعی و کوشش خود نمییابد، بخصوص در صورتی که مساعدتهای خارجی از حد لزوم تجاوز کند در این هنگام عزم و اراده و قدرت پشتکار خود را از دست خواهد داد.
نحوه گفتن «نه» به کودک
فرزندان
ما ممکن اســت خواستههایی داشته باشند که برآورده کردن آنها به صلاح نباشد.
با چنین فرزندانی چه برخوردی باید داشته باشیم و چگونه میتوانیم آنها را
قانع کنیم؟ در این مواقع شما چه برخوردی با آنها دارید؟ باید بدانید که
درخواست فرزندان براساس میل و نیاز آنهاست، اما در برخی مواقع، برآورده
کردن این میل و نیاز ممکن اســت به مصحلت نباشد.
ارضای خواستهها و نیازها باید به گونهای باشد که راه را برای رشد شخصیت فرد باز کند. به این معنی که اگر همیشه همه خواستههای ما بدون کوچکترین مانعی برآورده شوند، از وضعیت موجود احساس رضایت میکنیم و هیچ تلاشی برای بهبود شرایطی که در آن هستیم انجام نمیدهیم و به دنبال پیشرفت نخواهیم بود.
اصولا پیدایش نیازها و خواستههای تازه که محرکی برای حرکت رو به جلو اســت، نتیجه آن اســت که به برخی از خواستههای خود نرسیدهایم. بنابراین ما در حالی که نیاز فرزندان خود را برآورده میکنیم، باید آنها را آماده کنیم که از لحاظ شخصیتی، اجتماعی و روانی به پلههای بالاتری دست پیدا کنند.
پلکانی برای بالا رفتن کودکان
خواستههای
معقول باید ارضا شود، چون محرومیت و ناکامی در دستیابی به خواستهها، شخص
را در آینده از لحاظ شخصیتی و زندگی فردی با مشکل مواجه میکند. دوم این که
ارضا و پاسخگویی به این خواستهها باید نسبی باشد. در مباحث روانشناسی،
ناکامی بهینه به معنای این اســت که در برخی موارد واقعا صلاح نیست به
نیازهای فرزندمان پاسخ دهیم. سوال این اســت که چگونه باید این کار را انجام
دهیم؟
فرزندان ما هنگامی شخصیت سالمی دارند که ۲ خصوصیت در آنها وجود داشته باشد. خصوصیت اول، شناخت واقعیتها و شناسایی محدودیتها و فرصتهایی اســت که وجود دارد. یعنی آموزش این نکته که در زندگی موانع و ناکامیهایی وجود دارد، خودش میتواند یک هدف تربیتی باشد و به فرزند ما کمک کند که واقعنگر بار بیاید و به قول معروف لوس و دردانه نشود. بچههای لوس بچههایی هستندکه «نه» نشنیدهاند.
خصوصیت دوم مربوط به تفکر فرزند اســت. به این معنی که باید متوجه شود دست دیگری نیز در کار اســت که ممکن اســت بر وفق مراد او نباشد و او باید راهحل مناسب را پیدا کند تا اوضاع را به نفع خودش تغییر دهد. تقویت این روحیه در کودک مهم اســت.
چگونگی تقویت روحیه
بچهها
از ما یک تصویر ذهنی به دست میآورند که این تصویر، معلول روش ماست. مثلا
اگر از کودکی بپرسید که پدر و مادرت چه رفتاری دارند، ممکن اســت بگوید تا
حرفی به آنها میزنم، داد میزنند یا برعکس، بگوید خیلی حوصله دارند.
برخورد ما در مقابل فرزندانمان، وقتی نمیخواهیم خواست آنها را برآورده
کنیم، باید همراه با اعتماد و صمیمیت باشد و در عین حال باید این رابطه
نشانههایی از جدیت و گفتگوهای دوطرفه داشته باشد.
والدین نباید احکام خود را بستهبندی کنند و تحویل فرزندانشان بدهند. ما باید برای هر رفتار خود توضیح قانعکننده داشته باشیم. در این صورت فرزندمان یاد میگیرد که با محیط اطراف نیز به شیوهای عاقلانه و تحلیلگرانه برخورد کند. احکام بستهبندی شده باعث میشود بچهها دنیا را سیاه و سفید ببینند. در دنیای امروز که بچهها مجراهای ارتباطی زیادی دارند، نمیتوان به صورت تحکمی برخورد کرد بلکه باید با قدرت استدلال و ارتباط عاطفی برخورد کنیم.
گاهی خواسته فرزند ما معقول اســت، اما توان پاسخگویی به آن را نداریم. در این حالت باید چه رفتاری داشته باشیم؟
بیشتر
ما در چنین مواقعی سعی میکنیم صورت مساله را پاک کنیم و خواسته فرزندمان
را نامعقول و غیرموجه جلوه دهیم. این بدترین شیوه برخورد اســت و فرزند نیز
این موضوع را متوجه میشود و همین شیوه برخورد، باعث پیچیده شدن موضوع
میشود.
در این حالت، باید به عدم توانایی خود اعتراف کنیم و دلیل آن را نیز برایش توضیح دهیم. وقتی پدر و مادر توانایی برآورده کردن نیاز فرزندان خود را ندارند، همدلی فرزندان با آنها بسیار مهم اســت. ممکن اســت وضعیت مالی خانواده مناسب نباشد.
فرزند را باید با این شرایط آشنا کرد و همراهیاش را به دست آورد. بعد باید از او بخواهیم که با هم برای رسیدن به آن خواسته تلاش کنیم. نباید خودمان را نسبت به خواسته فرزندمان بیتفاوت نشان دهیم. اینکه فرزندمان احساس کند برای خواستههای او ارزش قائل هستیم، در او آرامش و احساس اطمینان ایجاد میکند.
برای دانستن اینکه کی و چگونه و به چه اندازه به کودک توجه کنید و اجتناب از بارآوردن کودکی بیش از حد متوقع، راهکارهای زیر را به شما پیشنهاد میکنیم:
وقتی کودک توقع توجه زیاد ندارد، شما به او توجه و محبت کنید.هر روز زمان خاصی را فقط به خود کودک اختصاص دهید.
استقلال کودک را تقویت کنید. اگر یک
بار صبر کرد تا شما کارتان تمام شود و بعد به او توجه کنید، او را تحسین
کنید و به او پاداش دهید.
قاطعیت داشته باشید؛ هرگاه به اندازه کافی برای کودک وقت گذاشتهاید و حالا میخواهید به کارهای خودتان مشغول شوید، هر چند بار هم که کودکتان درخواست توجه کرد نادیده بگیرید و از او بخواهید تا تمام شدن کار، صبر کند.
هرگاه کودک بخواهد توجه شما را جلب کند، به راحتی و به خوبی میداند که چه رفتاری را در چه زمانی انجام دهد تا شما بیشتر آزرده شوید، اگر شما در این مواقع، اینگونه رفتارهای کودکتان را نادیده بگیرید، این رفتارها به طوری حساب شده ترک خواهند شد. نادیده گرفتن رفتار، باید سنجیده و حسابشده باشد و هم به روش کلامی، هم به روش غیرکلامی انجام شود.
اگر کودک با نادیده گرفتن شما مقابله کند و رفتارش را تشدید کند، در این زمان شما باید ادامه دهید و تسلیم نشوید.
رفتارهای درست و دلخواه خود را تقویت کنید.مراقب باشید که در بیتوجهی، افراط نکنید.
اگر کودک احساس حسادت، ترس، نگرانی، غم و انده و... دارد، به او کمک کنید تا احساساتش را بیان کند.
اگر کودک بداند که بالاخره پاسخ مثبت خواهید داد، دیگر توجهی به «نه» گفتن شما ندارد. اگر این «نه» را ۱۰۰ بار هم تکرار کنید، آنقدر نق میزند یا رفتار نامطلوب خود راتکرار میکند تا شما راضی شوید و عمل دلخواهش را انجام دهید.
کودک باید متوجه باشد که نظر شما در این مواقع، هرگز تغییر نخواهد کرد.
منظورتان را کامل و واضح و صریح برای کودک بیان کنید. بارها شده که منظور شما از گفتن کلمه «نه» مفهوم «بعدا» بوده اســت. این مساله کودک شما را دچار سردرگمی میکند.
هرگاه کودک پاسخ «نه» شما را پذیرفت و همکاری کرد، حتما او را تحسین کنید و به او پاداش دهید تا رفتارش تقویت شود.
منبع:روان آگاهی