ماهنامه بازاریاب بازارساز - امین جباری: وقایع و شرایطی وجود دارند که باعث شادی و ترقی می شوند و حس خوشحالی و باارزش بودن را می پرورانند. اما متاسفانه شرایط و واقعی نیز وجود دارند که انگیزه های مان را سرکوب می کنند.
1- افراد مسموم کننده
اگر تا به حال زمانی را با افراد واقعا سمی صرف کرده باشید، می دانید که چقدر مخرب و خسته کننده خواهندبود. افراد مسموم انرژی منفی پخش می کنند و انرژی مثبت را از بین می برند. چنین افرادی دائما در حال غرزدن و نفرین کردن زمین و آسمان هستند و گویی هیچ اتفاقی درجهان از نظر آنها مثبت نیست. به عنوان یک سرپرست یا مدیرفروش اجازه ندهید این افراد محیط کاری شما را مسموم کنند و با ایرادات بجای خود انگیزه فروشندگان- که عمدتا جوان هستند و زود تحت تاثیر قرار می گیرند- را نابود کنند.
3- فقدان و کمبود دیدگاه و نظریه
4- زمان تلف شده
5- ارتباطات ناکافی
هنگامی که ارتباطات ضعیف باشند، افراد نیمی از قوت خود را صرف حدس زدن کاری که شما به عنوان مدیر یا سرپرست انجام می دهید می کنند، وظایف اساسی و واجب نادیده گرفته می شوند، فعالیت های غیرضروری زیاد می شوند، اطلاعات درون واحدها حبس می شوند، و شایعات مخرب نشر پیدا می کنند. گردش واضح و روشن اطلاعات به همه نفع می رساند.
7- قدرنشناسی
8- رهبری نامناسب
رهبران نامناسب به همه اعضای تیم و کل سازمان آسیب می رسانند. حتی بهترین کارکنان برای بهترین بودن نیاز به رهبری موثر دارند. با توسعه رهبری خود آغاز کنید، سپس بهتین رهبران را در هر سطحی استخدام کنید و پرورش دهید. این بهترین کاری است که به صورت روزمره برای بهبود محل کارتان می توانید انجام دهید. اگر هر یک از این قاتلان مخرب در محل کارتان را شناسایی کنید، بستگی به شما دارد تا هر کاری را که در توان تان است برای برطرف کردن و از بین بردن آنها دریغ نکنید. به خاطر داشته باشید که انسان های بزرگ به مدت طولانی در محل های کار نامناسب نمی مانند.
جام جم سرا:
هر فردی باید در قبال اتفاقات زندگیاش، خودش مسئولیت ۱۰۰ درصدی را برعهده بگیرد. اینکه ما همیشه تلاش کنیم شرایط را تغییر دهیم، کاری نشدنی است اما میتوانیم خودمان را تغییر دهیم. هر انسانی شایسته آن است که زندگی خوبی داشته باشد. حقیقت این است که تنها یک نفر مسئول کیفیت زندگی ماست و آن شخص، خود ما هستیم.
دیگران را سرزنش نکنید:
بعضی افراد، دیگران را به دلیل رخ دادن اتفاقهای ناخوشایند در زندگیشان، سرزنش میکنند. این افراد والدین، رئیس، دوستان، رسانهها و بدشانسی را مقصر مشکلات زندگیشان میدانند چون نمیخواهند قبول کنند که خودشان مسئول زندگیشان هستند. این افراد نمیخواهند و دوست ندارند که مشکلاتشان را ریشهای حل کنند. زمان آن رسیده است که بیرون از خود دنبال مقصر نگردید زیرا این شما هستید که کیفیت زندگیتان را تعیین میکنید؛ بنابراین برای رسیدن به موفقیت در زندگی، اولین و مهمترین قدم این است که مسئولیت پذیر شوید.
توجیه و تنبلی را کنار بگذارید:
تنبلی را کنار بگذارید. مطمئن باشید که شخصی پیدا نمیشود که تلاش کند تا شما را به خواستههایتان برساند. بهانههای الکی را کنار بگذارید و همه اشتباهاتتان را توجیه نکنید. مدام به این فکر نکنید که چرا تا این لحظه در زندگیتان موفق نشدهاید. گذشته، گذشته است و مهم این است که از این به بعد چه تصمیمهایی میگیرید. باید باور کنید که شما از این قدرت برخوردار هستید که شرایط را تغییر دهید و موفق شوید.
پاسخ به اتفاقات مساوی با پیامد است:
تصور کنید که اتفاقی میافتد و شما ۵ میلیون تومان برنده میشوید. اگر شما آن را در یک شب خرج کنید و بابت هزینههای تفریح یا خرید وسایل غیر ضروری بپردازید، انگار چنین پولی را برنده نشدهاید اما اگر در همان اتفاق، آن را در کاری سرمایه گذاری کنید، پیامدش این خواهد بود که ارزش داراییهای شما افزایش یابد. شرایط زندگی ما که در حال حاضر در آن هستیم، از این فرمول به دست میآید: پاسخ به اتفاقات مساوی با پیامد. بنابراین پاسخهای متفاوت به هر اتفاق، پیامدهای متفاوت خواهد داشت.
چند نکته مهم:
*برای شروع هر کاری، نگرانیهایتان را کنار بگذارید و با قدرت کارتان را شروع کنید. نگرانی و اضطرابهای بیش از حد، فقط سرعت شما را برای رسیدن به موفقیت میگیرد.
*باید میل به تجربه و خطر کردن را در خودتان بیشتر کنید تا خودتان را برای تغییر در شرایط آمادهتر کنید.
*از سوال کردن نترسید و از اینکه نظرات دیگران با شما همخوانی نداشته باشد، ناراحت نشوید. به نظرات دیگران فکر کنید و در صورت منطقی بودن، از آنها استفاده کنید.
با این حال و اگر با برنامه ریزی صحیح به نتیجه مورد نظرتان نرسیدید، فقط به این فکر کنید که من چه کارهایی نکردم، چه زحمتهایی نکشیدم و چه تصمیمات اشتباهی گرفتم که به نتیجه مورد نظرم نرسیدم. زود ناامید نشوید و بدانید که برای موفقیت بیش از همه چیز به پشتکار نیاز دارید. (محسن رجبی -مشاور خانواده/خراسان)
-اوایل فعالیتتان، آناهیتا نعمتی بودید چه شد که اسمتان را به آنا تغییر دادید؟ این کار قبل از انقلاب خیلی باب بود اما بعد از انقلاب کمتر اتفاق میافتد.
دلیلش تشابه اسمی با خانم آناهیتا همتی بود که قبل از من و در سال ۱۳۷۲ وارد این عرصه شده بود، در حالی که من سال ۷۶ وارد سینما شدم. خب خانم همتی قدیمیتر از من بود. اسمشان هم جا افتاده بود و شناخته شده بودند. سه – چهار سال اولی که وارد این عرصه شدم، اغلب مصاحبه هایی که از من چاپ میشد، اطلاعات غلط داشت! در حقیقت اطلاعات خانم همتی جای من نوشته میشد! از سال تولد بگیرید تا اطلاعات فیلمها و سریالها. و همینطور عکس! حتی گاهی در تیتراژها هم این اشتباه پیش می آمد. به همین خاطر احساس کردم که باید یک تفاوتی ایجاد شود. از فیلم «پارک وی» به بعد بود که تصمیم گرفتم اسمم را به آنا تغییر دهم.
-پس خانواده و دوستانتان همچنان آناهیتا خطابتان میکنند؟
بله. آناهیتا صدایم میکنند.
-کمی از دوران کودکی و نوجوانی و شرایط خانوادگیتان بگویید.
پدر و مادرم هر دو فرهنگی بودند. مادربزرگم هم همینطور. در کودکی بسیار شیطنت میکردم و در فضای ورزش و نقاشی و خطاطی سیر میکردم. چون پدرم همزمان نقاشی و خطاطی هم درس می دادند. ولی زیاد در فضای نمایش و بازیگری و… نبودم. بیشتر علاقه ام سمت موسیقی بود. موسیقیهای مختلف و به خصوص موسیقی های شرقی. کنکور دادم و در حقیقت انتخاب پنجم من هنرهای دراماتیک نوشهر بود و قبولیام در آنجا شاید یک جرقه برای ورود به عالم بازیگری. البته چون شهرستان بود نرفتم و در تهران دورههایی مثل کلاسهای بازیگری استاد سمندریان و… را دیدم. حدودا ۱۸-۱۷ سالم بود که وارد این حوزه شدم و به صورت حرفهای با فیلم «هیوا»ی مرحوم ملاقلی پور به سینما معرفی شدم. وقتی وارد فیلم هیوا شدم، تابلویی را از آقای ملاقلی پور کادو گرفتم که انگیزهام را بیشتر کرد. همینطور منتقدان و اهالی رسانه و مطبوعات که آن سال استقبال خیلی خوبی از من کردند. یادم می آید یک منتقد در گزارش فیلم مطلبی نوشتند و از من به عنوان پدیده جدید سینمای ایران یاد کردند. همه ی اینها انگیزه ای شدند برای علاقه ی بیشتر من به این حرفه.
-خانواده تان مخالفتی نداشتند؟
نه، پدر و مادرم خیلی حمایت و تشویقم کردند و خیلی خوشحال بودند. حتی تابلویی را که آقای ملاقلی پور برایم امضا کردند به خوبی نگه داشتیم.
-کنار امضایشان، نکته یا یادداشتی هم نوشتند؟
بله… نوشتند: «من قول میدهم ۵ سال آینده آناهیتا نعمتی جزو ۵ بازیگر زن اول ایران خواهد بود.» و امضاء و تاریخی که به یادگار برایم گذاشتند. البته بعد از هیوا و دو فیلم دیگری که بازی کردم، ۴- ۳ سالی بازیگری را به دلیل ازدواج و به دنیا آمدن فرزندم کنار گذاشتم و آن چیزی که ایشان گفت محقق نشد تا اینکه مجدد به طور جدی با «پارکوی» شروعی دوباره داشتم.
-البته سریال مسافر هم خیلی با استقبال مواجه شد.
سریال مسافر را بعد از سه فیلم سینمایی اولم هیوا، دلباخته و زندانی ۷۰۷ کار کردم. بعد از زندانی ۷۰۷ ازدواج کردم و بلافاصله سریال مسافر را بازی کردم و دیگر کار نکردم. زمانی که کار نمیکردم این سریال پخش شد و با استقبال ۹۸ درصدی بیننده ها مواجه شد. طوری که رسانه ها میگفتند پنجشنبه ها و زمان پخش این سریال، ترافیک خیابانها کم میشود.
-چرا بعد از مسافر، چند سالی کار نکردید؟
به دلیل به دنیا آمدن دخترم رایکا و زندگی خانوادگی. می خواستم خودم بالای سر رایکا باشم تا او بزرگتر شود و به نقطه ای برسد که از عهده یکسری از کارهایش بربیاید.
-پس این تصور اشتباهی است که می گویند شما به دلیل ازدواجتان خیلی شناخته شدید؟
دقیقا. خیلی ها ادعا کردند که آناهیتا نعمتی بعد از ازدواجش هنرپیشه شد ولی خب، اصلا اینگونه نبود. من کار می کردم و پیشنهادهای خوبی داشتم و حتی فرصت همکاری با چند کارگردان مشهور را هم از دست دادم. دقیقا زمانی که ازدواج کردم دیگر کار نکردم.
-در آن برهه ای که مشکلاتی بر سر زندگی شخصی تان پیش آمد و از همسرتان جدا شدید، آن اتفاقات به زندگی حرفه ای شما آسیب زدند؟ در حقیقت اگر آن اتفاق ها نمی افتاد الان خودتان را جلوتر می دیدید یا اینکه فرقی نمی کرد؟
من اگر ازدواج نمی کردم الان قطعا مسیر دیگری را در کارم پیش می گرفتم. صددرصد پیشرفت می کردم چون پیشنهادات خیلی خوبی از کارگردان های خوب داشتم، ولی خب آن زمان همسرم دوست نداشت من کار کنم. تنها کاری که فقط در همان اوایل ازدواج انجام دادم سریال مسافر بود که خود ایشان هم حضور داشتند.
-یک مقدار اطلاعات غلط در مورد شما در ویکی پدیا و دیگر منابع اینترنتی وجود دارد. مثلا اینکه در سال ۷۲ و با بازی در نمایشی از آقای مرزبان وارد عرصه ی نمایش شدید یا اولین فیلمتان، یک فیلم به نمایش درنیامده است یا در فیلم کوتاهی از آقای مخملباف شرکت داشتید. کمی در مورد این اشتباهات توضیح می دهد.
بله… متاسفانه این اشتباهات وجود دارد. این اطلاعاتی که گفتید هم مربوط به خانم همتی است که امیدوارم در منابعی که گفتید تصحیح شوند. حتی گاهی سال تولد من را ۱۳۵۲ می زنند که باز هم اشتباه است آنقدر که گاهی می پرسند چرا آناهیتا نعمتی پیر نمی شود؟!! (می خندد) در حالی که من تیرماه ۵۶ به دنیا آمده ام. در ۲۶ سالگی نقش چند سال بزرگتر از خودم را در پارک وی بازی کرده ام، در زن دوم اجازه دادم که پیرترم کنند و فیلم هایی مثل شیش و بش که در سن و سال خودم بازی کردم اغلب تعجب کردند که چرا نقش از سن خودم پایین تر است! الان هم در فیلم های آخرم با گریم های سنگین حاضر شده ام یا در یکی می خواد باهات حرف بزنه که ۸-۷ کیلو اضافه وزن پیدا کردم، برای اینکه بتوانند گریم خوبی روی صورتم اجرا کنند و از این قبیل مسائل.
-اولین بار که جلوی دوربین رفتید و اولین بار که پا روی صحنه ی تئاتر گذاشتید چه حسی داشتید؟
اولین بار که روی صحنه ی تئاتر رفتم مثل یک سقوط آزاد بود! آن هم در سالن چهار سو، در جشنواره تئاتر فجر با آن ازدحام جمعیت، خانم ثمینی، زمانی که می خواستم از پشت صحنه به روی صحنه بیایم. وقتی جمعیت را از پشت پرده دیدم، ناخودآگاه دیگر نتوانستم قدم بردارم. چند بار بلند شدم و نشستم و نفس عمیق کشیدم اما باز هم نشد و دیگر نتوانستم بلند شوم. به قول معروف کُپ کرده بودم. نور صحنه هم داشت می آمد.
به هر حال با کمک دوستان و عوامل بلند شدم و زمانی که می خواستم وارد صحنه شوم احساس یک سقوط آزاد را داشتم. انگار پاهایم روی زمین نبود و هیچ استقامتی نداشتم. وقتی قدم برمی داشتم، خدا خدا می کردم که بتونم استقامتم را حفظ و ضربان قلبم را کنترل کنم تا بتوانم شروع کنم به دیالوگ گفتن. خیلی حس عجیبی بود! هر طور بود توانستم به خودم مسلط بشوم و روی صحنه حاضر شوم. ولی برای سینما، آنقدر سخت نبود و راحت با دوربین و… کنار آمدم. یادم می آید وقتی اولین بار که دوربین را گذاشتند و من قرار بود در یک پلانی از هیوا حاضر شوم، باید یک ری اکشن می دادم به یک پایی که از قبر درآمده بود.
آقای ملاقلی پور جلوی من نشست و دستش را جلو آورد و گفت: «دست من را می بینی، فکر کن همین پایی ست که بعد از سال ها از قبر بیرون کشیده اند؟ چه حسی نسبت به آن داری؟ ری اکشنت به آن چیست؟ خب، من تصور می کردم که الان خیلی باید چندشم بشود و حالم بد. صورتم را به هم ریختم و خلاصه یک ری اکشن دادم. آتیلا پسیانی سریع آمد و گفت: «نه، نه… اصلا اینطوری نیست. دارند از تو کلوزآپ می گیرند و لازم نیست اووراکت بکنی و…»
توضیحاتی از این قبیل داد و تاکید کرد که باید یک برداشت این پلان را بازی کنی. با اینکه کم سن و سال بودم اما خیلی حمایتم می کردند. نمی گذاشتند بترسم. همه در پشت صحنه به من امیدواری می دادند. انرژی می دادند. درهر حال، راهنمایی های درست آقای پسیانی باعث شد راحت تر باشم و از پس نقش بربیایم. با یک برداشت اجرا کردم و بعد همه دست زدند و تشویقم کردند. از آنجا به بعد بود که شور و شوقی درونم ایجاد شد و همش می گفتم پس کی نوبت من می شود (می خندد) خلاصه سعی کردم حرفه ای باشم، حرفه ای برخورد کنم، همیشه اخلاق را مدنظر بگیرم. در سینمای ایران و درکارم همیشه مدیون هیوا و عوامل حرفه ای آن هستم.
-تلاش های شخصی هم داشتید برای ارتقاء سطح بازیگری تان؟ گویا در کلاس های بازیگری در آمریکا شرکت داشتید؟
بله، بعد از فیلم «یکی می خواد باهات حرف بزنه» حالم زیاد مساعد نبود و ۳-۲ ماهی سفری داشتم به آمریکا؛ هم سفر شخصی بود و هم شرکت در فستیوال فیلم نور که برای فیلم های ایرانی است و من به جای آقای میهندوست که آن زمان مادرشان به رحمت خدا رفته بودند، شرکت کردم و به کلاس های هالیوود اکتینگ استلا ادلر معرفی شدم.
یک شیوه ی بازیگری متفاوت که با آنچه در ایران آموخته بودم کاملا فرق می کرد. گرچه در ایران باز هم آنچه را آموخته ای نمی توانی کامل به نمایش بگذاری. به دلیل محدودیت هایی که برای یک زن بازیگر وجود دارد. استاد ادلر نقطه ی مقابل شیوه ی استانیسلاوسکی است که با آقای سمندریان کار می کردیم. در کل باید بگویم خیلی دنیای متفاوتی دارد. نکته اینجاست که اگر بتوانی از هر دو شیوه ی بازیگری بهره ببری، موفق خواهی شد.
-شما در حرفه های مختلف هنری دستی بر آتش دارید. از مزون لباس گرفته تا طراحی دکوراسیون و دیزاین. این کارها را برای درآمدزایی انجام می دهید یا علاقه ی شخصی؟
نمی شود گفت درآمدزایی، چراکه مثلا در دکوراسیون با تعدادی از جوانان تحصیلکرده داخل و خارج کار می کنم و به نوعی درکنار آنها هستم. خب، حرفه ی اصلی من هم نیست و تخصص های لازم را می خواهد و به واسطه ی سفارش هایی که می گیریم، کارها را تقسیم بندی می کنیم و انجام می دهیم. در مورد مزون لباس عروس هم باید بگویم که الان به دلیل وقت کمی که دارم بیشتر کارها را واگذار کرده ام، چراکه طرح ها و لباس ها از آن طرف می آمد و رسیدگی زیادی را می طلبد. در حال حاضر بیشتر تمرکزم را روی سینما گذاشته ام و امیدوارم آن اتفاق و آن نقشی را که دوست دارم برایم پیش بیاید، محقق بشود.
-اهل ورزش هم هستید؟
بله، خیلی زیاد. از کودکی همه اش در حیاط و کوچه بودیم و ورزش می کردیم. دوچرخه سواری و والیبال حتی فوتبال! الان رایکا را هم سعی می کنم همین گونه تربیت کنم. چند رشته همزمان البته نه به صورت تخصصی که حرفه اش بشود. از کودکی دوست داشتم ورزش های مختلف را در حد بلد بودن یاد بگیرم. بعد از فیلم «هدف اصلی» رفتم کیک بوکسینگ کار کردم و…
-در وبسایت تان هم عکس با اتومبیل دارید.
بله، یک دوره ای در رالی شرکت می کردم که به دلیل عدم ایمنی در پیست دیگر ادامه ندادم. البته الان شنیدم که پیست را درست کرده اند. ضمن اینکه هزینه های بالایی داشت. آماده سازی ماشین و تجهیز کردنش با خودت بود و باید می رفتی اسپانسر جذب می کردی.
-گویا خیلی اهل سفر هستید.
بله… زیاد… به قول شاعر: بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی. سفر در ایران و خارج از ایران بسیار به شناخت آدم کمک می کند. مثلا شیراز، یزد، اصفهان و… از چند سال پیش و به خصوص از زمانی که دخترم رایکا بزرگتر شد اعتیاد به سفر پیدا کردم. خوشبختانه الان کیفیت پروازهای داخلی هم بهتر شده و می توان همه جا رفت. کشورهای مختلف هم همینطور. دیدن آدم های مختلف، شکل ها و قیافه های مختلفشان، فرهنگشان، سبک زندگی هایشان، تنوع غذایی شان و… همه ی اینها را بسیار دوست دارم. شاید در ایران دانستن چند زبان به درد آدم نخورد اما در اغلب کشورها حداقل به سه زبان صحبت می کنند.
-به چه زبان هایی مسلط هستید؟
یک مدت فرانسه را به خاطر فیلمی شروع کردم اما چون فیلم لغو شد رهایش کردم، سخت هم بود واقعا. انگلیسی را هم دست و پا شکسته در حدی که امور روزمره ام در سفر بگذرد. متاسفانه نتوانستم زبان را کامل فرا بگیرم.
-معمولا سفرها را تنهایی انجام می دهید یا با دوستان؟
هم تنهایی بوده و هم با رایکا. با دوستان کمتر ولی پیش آمده.
-هیجان انگیزترین سفری که رفته اید؟
سفرهای هیجان انگیز زیادی داشته ام اما… والت دیزنی خیلی خوب بود. هیجان انگیز بود. طوری که از رایکا هم بیشتر هیجان داشتم. (می خندد)
-از رابطه ی مادر و دختریتان با رایکا بگویید.
خیلی خوشحالم که رایکا را دارم و خوشحالم که با سن و سال کم او را به دنیا آورده ام، چون الان خیلی با هم دوست هستیم. همیشه به خودم می گویم ای کاش در ۱۷-۱۸ سالگی به دنیا می آوردمش. رایکا انگیزه ی زندگی، کار کردن، موفقیت، پیشرفت و ساختن من است. بسیار دختر باهوشی است و منتقد کارهای من. یکی از دلایلی که بعضی از فیلم ها را بازی نکردم رایکا بود.
چطور؟
چند تا از کارهای من را دید و گفت خجالت نمی کشی اینها را بازی کرده ای؟ این چه بازی است کردی؟ (می خندد) ولی خیلی جاها آمده و تئاترهایم را دیده و تشویقم هم کرده. خیلی بیشتر از سنش میفهمد.
-شغل بازیگری و این که مجبور است تنها بماند اذیتتان نمی کند؟
تنها که نمی ماند. چون با پدر و مادرم زندگی می کنیم، همه ی خانواده با همیم. (ریتم زندگی)
جام جم سرا: در هر صورت، انگیزه است که همچون مشعلی درخشان، میتواند راه موفقیت و پیروزمندی را برای هر فردی روشن کند.
مریم ایزانلو، کارشناس ارشد روانشناسی بالینی درباره انگیزه و روشهای شناسایی و به کار بستن آن میگوید: انگیزه همان نیرویی است که ما را در رسیدن به اهدافمان یاری میکند و موجب میشود برای این که به رویاهایی که در سر میپرورانیم، جامه عمل بپوشانیم، حداکثر استعدادهای بالقوه خود را به فعلیت درآوریم. درون هر یک از ما، گنجینهای گرانبها وجود دارد که نظیر آن پیدا نمیشود؛ بنابراین ما باید آن را از اعماق وجود خود درآوریم و بهکار بیندازیم. در این راه، به این سه گام توجه داشته باشید:
1 ـ علایق خود را کشف کنید: به چه چیزهایی عشق و علاقه دارید که با فکر کردن به آن، شور و حرارت را در وجود خود حس میکنید؟ از خود بپرسید: «اگر مانع خاصی بر سر راهم نباشد و محدودیتهای مادی و معنوی نداشته باشم، دوست دارم چه کارهایی انجام بدهم؟»
2 ـ اهدافتان را طرحریزی کنید: برگهای بردارید و بر روی آن بنویسید که سالها پیش چه رویاها و اهدافی در سر داشتید، الان کجا هستید و خیال دارید چند سال بعد، در زمینههای مختلف به کجا برسید.
3 ـ مسائل شخصی خود را پرورش دهید: چه علومی را باید یاد بگیرید؟ چه درمانهای جسمی باید انجام دهید و چه ترسها و محدودیتهایی هست که باید آنها را پشتسر بگذارید؟ چه مهارتهایی را باید فراگیرید؟
شاید برای شما هم پیش آمده باشد که در آغاز یک کار، انرژی و انگیزه زیادی داشتهاید، اما در طول زمان این انرژی کم و کمتر شده است. مثل دانشآموزی که در ابتدای سال تحصیلی پر از امید و انگیزه است که خوب درس بخواند و شاگرد اول شود، اما با گذشت چند هفته، دیگر از آن انگیزه و شور و نشاط برای درس خواندن خبری نیست. ایزانلو در پاسخ به این پرسش که چگونه انگیزهها را پویا و فعال در خود نگه داریم؟ نکات زیر را خاطرنشان میکند:
از اشتباه کردن، کوچکترین ترسی به دل راه ندهید: بدانید در پس هر اشتباهی، تجربهای با ارزش نهفته است که به آگاهی شما کمک خواهد کرد تا در آینده، راه صحیحتری را در پیش بگیرید. البته این به آن معنا نیست که اشتباه خوب است.
شاد باشید و شادمانی را به دیگران انتقال دهید: زیرا افراد خوشحال، پرانگیزهترند. از این گذشته، سعی کنید حداقل روزانه یک زمان کوتاه را به رشد و پرورش روحیه خود اختصاص دهید و در این راه، از کتابها، نوارها و دوستان مثبتاندیش خود کمک بگیرید و از همه مهمتر، راز و نیاز با خدای مهربان را فراموش نکنید. معنویت جایگاه ویژهای در حس و حال خوب ما دارد. راحتطلبی و زندگی یکسان و یکنواخت، برای شما انگیزه بههمراه نمیآورد و شما را دچار روزمرگی و کسالت میکند.
به خود یادآوری کنید که کاری را که شروع میکنید، باید به سرانجام برسانید: برای هر هفته، از قبل برنامهریزی داشته باشید و زمان تعیین کنید. مهارت مدیریت زمان را بیاموزید. هرگز اجازه ندهید موانع، شما را دلسرد کنند و در مأیوسکنندهترین لحظات نیز مطمئن باشید که موفقیت، بزودی خودش را به شما نشان خواهد داد. (ضمیمه چاردیواری)
قصد داریم به بررسی ۸ روش که کارشناسان برای حفظ روحیه و انرژی در محیط کاری و زندگی روزمره توصیه کردهاند بپردازیم.
برای اینکه بخواهید فعالیت بهتری نسبت به همکاران خود داشته باشید تنها بهتر انجام دادن وظایف نیست زیرا بعد از اینکه یاد بگیرید چطور وظایفتان را بهخوبی انجام دهید چالش جدیدی به وجود میآید.
در این چالش، شما باید تلاش کنید که مانند روزهای گذشته وظایفتان را به بهترین شکل انجام دهید و این موضوع میسر نمیشود مگر اینکه هر روز را با انرژی مثبت و انگیزه برای رشد شروع کنید.
شروع روز با انرژی مثبت بسیار مهم است زیرا حفظ انگیزه و در نتیجه راندمان کاریتان در آن روز به انرژی شما بستگی دارد. حتما بارها و بارها نیز شنیدهاید که میگویند مثبت باشید، مثبت فکر کنید و تنها در فعالیتهایی که انرژی مثبتی دارند شرکت کنید.
هر چقدر که این گفتهها زیبا و با ارزش به نظر برسند اما باید قبول کرد هر چیز که ارزش بالایی داشته باشد رسیدن به آن نیز سختتر خواهد بود؛ مخصوصا در شرایط کنونی که چالشها گاهی اوقات از حد توان انسانها بیشتر میشوند.
کافی است به اخبار نگاهی کرده یا صحبتهای همکاران در مورد مشکلاتشان را بشنوید تا انرژی منفی آنها روی راندمان کاریتان تاثیر بدی بگذارد. در یک کلام باید گفت که انرژی منفی در اطراف ما پراکنده شده است اما گرفتار آنها شدن تنها به ما بستگی دارد.
در واقع شما باید کاری کنید که انرژی منفی به درون شما نفوذ نکند. اینکه هر روز پرانرژی باشید دقیقا به درون شما بستگی دارد. شاید پرانرژی بودن رمز اصلی موفقیت نباشد اما باید قبول کرد که در راه رسیدن به موفقیت میتواند فوقالعاده موثر باشد.
بهتازگی جان گردن، نویسنده کتاب پرفروش «اتوبوس انرژی» مصاحبهای داشته که به ۸ روش برای افزایش انرژی مثبت و دوری از انرژیهای منفی اشاره میکند. همراه زومیت باشید تا نگاهی به روشهای توصیه شده توسط جان گردن بیندازیم.
زندگی با انتخابها شکل میگیرد. برای اینکه در زندگی خود موفق باشید، پرانرژی بوده و همچنین ظرفیتهایتان را به چالش بکشید نیاز دارید که انتخابها به عهده شما بوده و تصمیمها را خودتان بگیرید. جان در این رابطه میگوید:
شما میتوانید به اطرافیان و اشخاص بیانگیزه نگاهی کرده و فکر کنید که موفقیت مسئلهای غیرممکن است یا میتوانید به خودتان ایمان داشته و با انرژی مثبت برای رسیدن به موفقیت تلاش کنید.
برخلاف بعضی از باورها که صحبت کردن با خود را تمسخر کرده یا آن را منع میکنند بهتر است بدانید که کارشناسان نهتنها این موضوع را بد نمیدانند بلکه مردم را به انجام آن تشویق میکنند.
شما با صحبت با خودتان در واقع افکارتان را سبک و سنگین کرده و خود را آماده برای بیان آنها در برابر دیگران میکنید. جان گردن در این رابطه گفته است:
بهجای اینکه به خودتان گوش دهید با خود صحبت کنید. بهجای اینکه گلایه کنید، ترسیده و مردد شوید، با خودتان صحبت کنید تا به حقیقت و شجاعت لازم برای رو به جلو حرکت کردن برسید.
اجتماعی بودن بسیار مهم است. با این وجود باید در نظر داشته باشید که بهتر است با افراد منفیباف نیز رابطه داشته باشید اما بهگونهای باشد که نتوانند روی شما تاثیر بگذارند. جان میگوید بهتر است اطرافیان خود را متوجه این امر کنید که علاقه دارید با کسانی که پرانرژی هستند و دید مثبتی به زندگی دارند معاشرت داشته باشید. همانطور که گاندی گفته است:
اجازه نمیدهم کسی با قدمهای کثیف وارد ذهن من شود.
رسیدن به اهداف، یک انگیزه بسیار قوی است که به شما کمک میکند تا در مسیر زندگیتان همیشه رو به جلو حرکت کنید. پرانرژی بودن در واقع مسیر رسیدن به هدف را جذابتر و هیجانانگیزتر کرده و باعث میشود انرژی کافی برای بالا بردن راندمان کاریتان در روز را به دست آورید. جان گردن میگوید:
به یاد داشته باشید که به چه علت وظایفتان را انجام میدهید. ما به خاطر انجام وظایف خسته نمیشویم بلکه به خاطر فراموش کردن علت انجام دادن آنها است که میل به کار کردن را از دست میدهیم.
گاهی اوقات انسانها تمام تلاششان را میکنند تا زمانی که پیروز شوند یا شکست بخورند و اگر نتیجه شکست باشد متاسفانه آن نقطهای است که دیگر دست از تلاش میکشند. اگرچه این موضوع را فراموش کردهاند که شکست به معنی پایان راه نیست.
در نظر داشته باشید که شکست تنها به این معنی است که شما روشی یافتهاید که نتیجهای متفاوت با آنچه میخواستید داشته است؛ بنابراین اگر در زندگی یا کارتان با شکست رو به رو شدید به این موضوع فکر کنید که تجربه بیشتری کسب کرده و نسبت به قبل رشد کردهاید.
لبخند زدن کار بسیار ساده اما مهمی است که گاهی اوقات اهمیت آن را فراموش میکنیم. در نظر داشته باشید در کسب و کارهایی که مدیران دائما به کارمندان لبخند زدن و برخورد خوب با مشتریان را توصیه میکنند انگیزه و نشاط کارمندان بالاتر است.
مدیران باهوش این کار را تنها برای رضایت مشتریان توصیه نمیکنند بلکه میخواهند کادر شاد و پرانگیزهای داشته باشند. آنها میدانند روحیهی بالای کارمندان به معنی بالاتر رفتن راندمان کاری آنها است؛ بنابراین اگر یک مدیر هستید لبخند زدن را به کارمندان توصیه کنید و اگر کارمند هستید همیشه لبخند به لب داشته باشید.
یکی از موارد مهمی که همیشه باید در نظر داشته باشید این است که هیچگاه اجازه ندهید شرایط بد بتوانند انرژی مثبت شما را بربایند. جان گردن میگوید:
در نظر داشته باشید که دنیای اطراف شما نمیتواند به درونتان تسلط داشته باشد و تنها این شما هستید که شرایط را برای خودتان سخت میکنید.
یکی از دلایلی که انسانها به دام انرژی منفی میافتند صبور نبودن است. ما انسانها علاقه داریم که به هرچه دوست داریم برسیم اما مشکل زمانی شروع میشود که متوجه نمیشویم موفقیت در یک شب رخ نمیدهد و برای رسیدن به آن باید صبر پیشه کرد.
وبسایت روزیاتو: برای انجام کارهای مختلف، انگیزه های متفاوت لازم است. در اینجا به سه مورد برای افزایش انگیزه اشاره خواهیم کرد و ضمن برشمردن آنها چگونگی و زمان به کار گرفتن هر یک را با هم مرور می کنیم.
ممکن است شما درست نقطه مقابل من باشید و زمانی که صبح از خواب بلند می شوید بسیار هیجان زده باشید تا روزتان را بسازید. در واقع ممکن است شما در گروه افرادی باشید که روزها برای انجام کارهای خود برنامه ریزی می کنید و حتی ممکن است این کار را هنگام صرف ناهار و یا حتی بعد از ظهرها انجام دهید.
زمان هایی هم وجود دارد که واقعا حال و حوصله کار کردن ندارید. این اتفاق بیشتر در اوقاتی می افتد که انگیزه کافی برای انجام کارهایتان ندارید. خبر خوب این است که محققان برای این مشکل هم راهکارهایی ارائه کرده اند. اگر ما هم جزء افرادی هستیم که گاهی انگیزه کافی برای انجام کارهایمان را نداریم، راه هایی علمی وجود دارند که بتوانیم از پس چنین چالشی که در زندگی مان به وجود آمده بربیاییم.
بیایید به بررسی این راهکارهایی که به مدد علم برای پیدا کردن انگیزه به ما پیشنهاد شده بپردازیم و برخی از آنها را با هم مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم:
در کل انگیزه به دو دسته انگیزه های درونی و بیرونی تقسیم می شوند. اگر زمانی که مهمان دارید، به دنبال تمیز کردن خانه تان هستید، این انگیزه نوع بیرونی است. اما اگر برای خودتان تفریحی را برای یک روز تعطیل ترتیب می دهید و اقدام به پیدا کردن راهی برای ارضاء خواسته تان می کنید، انگیزه درونی را خود را به کار گرفته اید.
در مورد انگیزه بیرونی، به عنوان مثال اگر رئیس تان به شما پیشنهاد داده که پروژه ای را که در دست دارید، زودتر از زمان معمول آن به پایان برسانید، پاداش مالی دریافت خواهید کرد، آن وقت شما نوعی انگیزه بیرونی برای انجام سریع تر آن پروژه پیدا کرده اید.
درست است که شما برای دریافت آن پاداش مالی بیشتر تلاش می کنید اما چنین انگیزه ای در تمامی موارد نمی تواند پاسخگو باشد و تنها در مواردی که در آنها خلاقیت وجود ندارد کارآمد است.
این راهکار، یعنی انگیزه بیرونی، زمانی که با افکاری خلاقانه و نو مواجه هستید، با شکست مواجه خواهد شد. پس محققان این نوع انگیزه را در چنین مواردی پیشنهاد نمی کنند.
در مورد ایده ها و افکار خلاقانه، به زمان بیشتر احتیاج داریم تا بتوانیم آنها را در ذهن مان بپرورانیم و چنین افکاری را به دیگر چیزهای مرتبط اتصال دهیم.
بیایید این کار را در عمل بررسی کنیم: به سه مورد از انگیزه های درونی تان تمرکز کنید. برای خودتان پاداش هایی را برای به ثمر رساندن کارهای ساده در نظر بگیرید، پاداش هایی که کمی هم برایتان فضا را مفرح کند. مثلا به خودتان قول بدهید در صورتی که آن کار را انجام دهید، غذای خوشمزه ای را که دوست دارید می خورید یا یک بازی که مورد علاقه تان است را انجام دهید یا یک فیلمی که مدت ها بود دوست داشتید ببینید را تماشا کنید.
اما در مورد کارهای خلاقانه مانند نوشتن یک مقاله و یا گذاشتن اسم بر روی یک کسب و کار جدید، تلاش نکنید که از انگیزه های بیرونی تان استفاده کنید. به جای این کار به پیشنهاد «دان پینک» که در مورد انگیزه های درونی مطلب می نویسد، گوش کنید و راهکارهای او را به کار گیرید که عبارتند از:
هنگامیکه از سمت رئیس تان کاری به شما واگذار می شود و برای آن زمان خاصی در نظرگرفته می شود، تلاش کنید که بر سر زمان منطقی به انجام رساندن آن با رئیس به توافق برسید تا بدین ترتیب بتوانید شانس انجام صحیح و به موقع آن را برای خودتان فراهم آورید.
و در نهایت، تمرکز به هدف؛ این امر زمانی است که شما می خواهید کار بزرگ تر از اندازه و تصورتان را انجام دهید. زمانی که مثلا به مشتری هایتان فکر می کنید، یا به اینکه چگونه کسب و کار شما خواهد توانست بر جهان تاثیرگزار باشد و یا به دنبال راهکارهایی برای اعضای تیم تان هستید که بتوانند در فعالیت هایشان مبدع باشند، در تمامی این موارد شما انگیزه فراوانی خواهید داشت تا بخش مربوط به خودتان را به بهترین نحو انجام دهید.
زمانی که این سه مورد، یعنی خودمختاری، تسلط و هدف را همزمان به کار گیرید، خودتان را قطعا خوش شانس و در مسیری که حرکت می کنید مصصم می بینید.
زمانی که بدانیم کاری که انجام می دهیم برای دیگران هم مفید است، آن وقت، کار موردنظر را با انگیزه بیشتری انجام خواهیم داد. یکی از نمونه ها مطالعه ای در دانشگاه میشیگان است. دانشجویان این دانشگاه به مدت ۱۰ دقیقه با کارگران یک مرکز در مورد افزایش حقوق تلفنی صحبت کردند. آمار بدست آمده نشان داد که آن کارگران تا ۱۷۱ درصد افزایش درآمد را تجربه کردند.
حالا این مورد را به صورت عملی بررسی می کنیم: با کسانی که ممکن است از کار شما بهره ببرند صحبت کنید. تلاش کنید با افرادی که از کار شما مستقما تاثیر می پذیرند صحبت نمایید. ممکن است آنها مشتری های نهایی شما یا مشتری های نهایی آن گروهی باشند که در مورد کارتان با آنها صحبت می کنید. ممکن است این افراد جزء گروهی نباشند که شما هر روز ملاقات شان می کنید اما در ارتباط بودن با این قشر خواهد توانست انگیزه شما را افزایش دهد. ممکن است از آنها بخواهید که فرم های نظرسنجی را برای تان پر کنند. مثلا به شما در مورد آنچه رضایت شان را بیشتر جلب می کند، اطلاعاتی بدهند.
اگر کنجکاو هستید که بدانید که این کار برای تان نتیجه ای را نیز به دنبال خواهد داشت یا خیر، تلاش کنید که امر یاد شده را به شکل مداوم پی گیری کنید و آن را تا زمانی انجام دهید که بدانید موثر است.
در مورد یافته های این بخش به دو مورد می توان اشاره کرد که به شما انگیزه می دهد. اولی پایه شناختی دارد و از آن به «نفرت از دست دادن» یاد می شود. به عنوان مثال زمانی که شما پولی را روی زمین پیدا می کنید، خوشحال می شوید اما زمانی که همان مقدار پول از کیف پولتان گم می شود، واقعا ناراحت می شوید. «نفرت از دست دادن» به این موضوع ربط پیدا می کند که ما زمانی که چیزی را گم می کنیم، احساسات بیشتری را در مقایسه با یافتن همان چیز، پیدا می نماییم.
دومین بخش مربوط به یافتن، صاحب آن بودن است. «تاثیر موهبت ها» اصطلاحی است که برای این مورد استفاده قرار می گیرد و رتبه بندی چیزهای ارزشمندی را در زندگی صاحب شان تعیین می کند. دن اریلی اقتصاددان رفتارگرای دانشگاه دوک به همراه پروفسور زیو کارمن به مطالعه ای در این مورد پرداخته. آنها از دانشجویانی که برنده لاتاری چند دوره خرید بلیط های بازی های بسکتبال بودند خواستند تا بلیط هایشان را بفروشند، آنها هم به طور متوسط بلیط هایشان را به مبلغ ۱٫۴۰۰ دلار (حدود ۱٫۹۰۰٫۰۰۰ تومان) فروختند.
سپس از کسانی که بلیط هایشان هرگز در مسابقات نبرده بود رقم پیشنهادی فروش بلیط هایشان را پرسیدند و آنها ۱۷۰ دلار (حدود ۶۰۰٫۰۰۰ تومان) را اعلام کردند که البته تفاوت بسیاری میان این ارقام وجود دارد.
علت این جریان آن بود که برندگان تصور می کردند که بلیط هایشان از ارزش بیشتری برخوردار است و این همان «تاثیر موهبت ها» بود که به کار آمد. در واقع گروه برنده برای فروش بلیط هایشان مقاومت بیشتری نشان می دادند.
پروفسور واسیلی دالاکاس، از بخش بازاریابی دانشگاه سن مارکوس کالیفرنیا، در کلاس های دانشگاهی خود و در میان دانشجویان، نفرت از دست دادن را مورد مطالعه قرار داد. او دو کلاس داشت که در هر دوی آن دو کلاس از روش ها و آزمون های مشابهی استفاده می کردند. هر کدام از سئوال های آزمون های وی یک نمره داشت که اگر پاسخ اشتباه به آن داده می شد، یک نمره از دست می رفت و اگر درست جواب داده می شد یک امتیاز را برای آن دانشجو به همراه داشت.
داگلاس در کلاس اول خود به دانشجویان گفت درصورتی که ۵ امتیاز را در این امتحان کسب کنند لازم نیست در امتحان پایانی شرکت کنند. ۴۳ درصد از دانشجویان این کلاس نمره ۵ را از این آزمون کسب کردند. و اما در کلاس دوم، داگلاس به دانشجویانش گفت که امتحان پایان ترم دلبخواهی است و می توانند در آن شرکت نکنند مگر اینکه دانشجویی نتواند در این آزمون نمره ۵ را کسب کند. در کلاس دوم ۸۲ درصد از دانشجویان توانستند نمره ۵ را کسب کنند. باورتان می شود؟
در حالت دوم دانشجویان باور داشتند که این حق را پیدا کرده اند که بتوانند در آزمون نهایی شرکت نکنند و این آزمون برایشان حالت اختیاری پیدا کرده بود و با از دست دادن آزمون اول، این احتمال برای شان از بین خواهد رفت. در واقع ذهنیت از دست دادن، باعث می شد که آنها انگیزه بیشتری برای کسب نمره لازم در آزمون اول را بدست آورند.
در گروه اول چیزی برای از دست دادن وجود نداشت و بدست آوردن یک موقعیت جدید آن قدر که از دست دادن موقعیتی، عذاب آور است، نمی تواند در فرد انگیزه ای برای به انجام رساندن حتمی کار به وجود آورد.
این از دست دادن چه در مورد پول باشد، یا حقی و… اطمینان حاصل کنید که چیزی را برمی گزینید که بتوانید آن را صاحب شوید و آن همان چیزی باشد که به شما احساس ارزشمندی بیشتری می دهد.
مورد آخر را هم به مرحله عمل درآوریم: از روند نفرت از دست دادن برای ایجاد بیشترین میزان انگیزه در خودتان بهره ببرید. زمانی که انگیزه کافی برای انجام یک کار را ندارید می توانید از تاثیرات روانشناسی رفتارگرا استفاده کنید. مثلا اگر برای بدست آوردن یک میزان مشخص از پول تلاش می کنید، در نظر بگیرید اگر همان میزان را از دست بدهید چقدر احساس بدی خواهید داشت. آن وقت انگیزه بیشتری پیدا می کنید که تا آن را بدست آورید چرا که شما از دست دادن را دوست ندارید.
در واقع حس مالکیت، حسی است که می تواند هر دو نوع انگیزه، یعنی بیرونی و درونی را افزایش دهد. البته عوامل بسیار دیگری همچون، نظم، اراده، پشتکار و توجه و تمرکز کافی نیز می توانند در این روند تاثیر داشته باشند اما از همه اینها مهم تر، انگیزه است. بدون انگیزه، امکان ندارد که بتوان سختکوش تر به انجام کارها رسیدگی کرد.
همچنان مواردی که برشمرده شدند ممکن است لزوما برای همه افراد کارآمد نباشد. رویکردهای متفاوت دیگری هم وجود دارند که ممکن است برای این گروه بیشتر کارآمد باشند. یادمان باشد که رویکرد مناسب با خودمان را بیابیم و آن را به کار گیریم.
کمتر انگیزهای باعث میشود صبح شنبه بهراحتی از رختخوابتان خارج شوید
انگیزه چیست
کمتر انگیزهای باعث میشود صبح شنبه بهراحتی از رختخوابتان خارج شوید، حتی یک فنجان قهوه! درواقع تحقیقات هم نشان میدهند قلب شما هم چندان صبح شنبه را دوست ندارد.
چراکه تغییر در برنامه خواب، مخصوصا در روزهای تعطیل و نیز اجبار برای صبحزود بیدارشدن در روز شنبه، میتواند منجر به بالارفتن قندخون و ابتلا به بیماریهای قلبیشود. کمبود خواب و نیز بیداری طولانیمدت در روزهایی که سرکار نیستید، بدنتان را گول میزند و بدن به اشتباه فکر میکند شما به منطقه جغرافیایی متفاوتی سفر کردهاید. فرض کنیم شما در یک روز معمول کاری، ساعت 10:30 شب میخوابید و ساعت 6:30 صبح هم بیدار میشوید. نقطه میانی خواب شما ساعت 2:30 بامداد اســت.
حال اگر بااین تصورکه جمعه صبح تاساعت 8 میتوانید بخوابید،پنجشنبه شب تا دیروقت بیدار بمانید و فیلم تماشا کنید، نقطه میانی خوابتان را به ساعت 4 صبح رساندهاید که این به معنای یک ساعت و نیم اختلاف ساعت اســت.گرچه تصورش هم سخت اســت که در تعطیلات آخر هفته هم مثل روزهای کاری بخوابیم و بیدار شویم، اما حداقل با این کار میتوانیم به تنظیم ساعت بدنتان کمک کنید. این تغییر مداوم ساعت خواب در روزهای کاری و غیرکاری، بدن و مغز را گیج میکند و این یکی از همان دلایلی اســت که گفته میشود شیفت شب برای سلامتی افراد مضر اســت. درواقع مغز ما آموزش دیده اســت که در ساعات مشخصی از شبانهروز خواب باشد وبنابراین وقتی تمام هفته خواب را از خودتان دریغ میکنید و صبح جمعه تا ساعت 10 میخوابید، مغزتان را وادار میکنید در ساعاتی که معمولا باید بیدار باشد، چرت بزند و درنتیجه کیفیت خوابتان پایین میآید. فراموش نکنید خواب در ساعاتی که مغز برای بیداری آماده اســت، کیفیت چندانی ندارد.
بازیهای ویدیویی سهبعدی، قدرت مغز را تقویت میکنند
محققان بعد از انجام تحقیق برروی دانشجویانی که به مدت دو هفته روزی نیم ساعت بازی ویدیویی سهبعدی و دوبعدی انجام میدادند، دریافتند بازیهای ویدیویی سهبعدی میتوانند توانایی شکلگیری حافظه را بهبود ببخشند و با بالارفتن سن به مغز سود برسانند. این دانشجویان قبل و بعد از این مدت، تستهای حافظه انجام داده بودند تا ناحیه هیپوکامپ (منطقهای از مغز که مسئول حافظه و یادگیریهای پیچیده اســت) را درگیر کنند. برخلاف بازیهای ویدیوییدو بعدی، افرادی که بازی ویدیویی سهبعدی انجام داده بودند، عملکرد بهتری (12درصد) در تستها نشان دادند. نویسنده این تحقیق میگوید: «این افراد اطلاعات فضایی زیادی برای کاوش و اطلاعات بسیار پیچیدهتری برای یادگیری داشتند. ما میدانیم که این شیوه آموزش و حافظه نهتنها محرک بوده، بلکه نیازمند درگیر و فعالشدن ناحیه هیپوکامپ نیز هست.» تحقیقات بیشتری لازم اســت تا دریابیم آیا هیپوکامپ با حجم زیاد اطلاعات و پیچیدگی و روابط فضایی و جستوجو در بازیهای ویدیویی سهبعدی تحریک میشود یا خیر.
کارکنان شیفت شب،بیشتر درمعرض سوانح رانندگی هستند.
در مطالعات انجامشده روی 16 نفر از کسانی که شیفت شب کار میکردند مشخص شد که بیش از یک سوم آنها بعد از اتمام کار دچار سانحه رانندگی آزمایشی شدند. آمار تصادفات همان افراد در زمانی که به اندازه کافی خوابیده بودند به صفر رسیده بود. پزشک سرپرست این تحقیق میگوید: «این آزمایش خطرناکبودن رانندگی بعد از یک شب کامل کارکردن را نشان میدهد؛ درحالیکه همین افراد اگر شب قبل بهاندازهکافی خوابیده باشند، دچار سوانح رانندگی نمیشوند.»
طبق توصیه پزشکان، کارکنان شیفت شب باید پس از پایان کار، بهجای اینکه خودشان رانندگی کنند، روش جایگزینی مثل استفاده از وسایل حملونقل عمومی را انتخاب کنند.
آلودگی هوا، خطر ابتلا به بیماریهای قلبی را در افراد مبتلا به دیابت بالا میبرد
براساس پژوهشهای اخیر، قرارگرفتن درمعرض آلودگی هوا، ذرات ریز و گردوغبار و دود اگزوز ماشین به مدت طولانی خطر ابتلا به بیماریهای قلبی را در خانمهای مبتلا به دیابت بالا میبرد. دکتر جیم هارت، استادیار بیمارستان زنان در شهر بوستون، میگوید: «افراد واکنشهای متفاوتی نسبت به سطوح مختلف آلودگی از خود نشان میدهند و تحقیقات ما منحصرا برای بررسی همین موضوع بوده اســت.» بیماریهای قلبی یکی از مهمترین عوارض قندخون بوده و 29 میلیون نفر در کشور آمریکا را درگیر کرده اســت؛ بنابراین حدود 65درصد از افرادی که به بیماری قندخون مبتلا هستند، در اثر سکته و بیماریهای قلبی جان خود را از دست میدهند.
در این تحقیق که 17 سال به طول انجامیده اســت، خانمهایی که مبتلا به قندخون بودند 44درصد بیشتر به بیماریهای قلبی عروقی دچار شدند و با تماس آنها با ذرات ریز و آلایندهها، این رقم تا 66درصد افزایش پیدا کرد. دکتر هارت با اشاره به اهمیت ذرات ریز میگوید هرقدر ذرات بیشتری بتوانند به ریه فرد راه پیدا کنند، التهاب بیشتری را به وجود میآورند که منجر به مسدودشدن عروق خونی خواهد شد. براساس شواهد، حتی کوچکترین ذرات میتوانند از ریه مستقیما وارد جریان خون شوند.
مجله موفقیت
اخبارمرتبط :
چگونه به همسر خود انگیزه بدهیم؟
انگیزه شما از ازدواج و تشکیل زندگی مشترک چیست ؟
چگونه به افراد بی کار و بی انگیزه روحیه بدهیم؟
چگونه در دانش آموزان "انگیزه " ایجاد نمائیم
چگونه انگیزه خود را بالا ببریم؟
روشهای انگیزه دادن به خود برای دویدن :
این قسمت از مقاله برای ارائه برخی روشهای عالی برای انگیزه دادن به خود برای دویدن آورده شده اسـت اما بگذارید قبل از آن، شکل خود - ابداعی از انگیزه دادن را به شما معرفی کنم. آن انگیزه دادن به دویدن نامیده میشود؛ شکلی از انگیزه اسـت که درون شما در 24 ساعت شبانه روز و 7 روز هفته اجرا میشود و به شما کمک میکند به طور منظم پیاده روی بکنید. اگر انگیزه دادن استراحت و تفریح دائمی شما شود، مطمئناً در حالت دویدن منظم قرار نخواهید گرفت. در اینجا برخی توصیههای مفید برای انگیزه دادن به خود برای شما آورده شده اسـت.اما و اگرها را رها کنید!
اهداف ما اغلب اوقات با "اما و اگرها" و "کاشها" ضایع میشوند. متأسفانه هیچ اتاقی برای کنار گذاشتن آنها وجود ندارد. وقتی ما با انگیزه صحبت میکنیم، قدرت میگیریم؛ در مورد تخصیص و فداکاری صحبت میکنیم نه اجبار. یک روش معقول را در پیش بگیرید؛ روشی که بتوانید آن را دنبال کنید. برنامهی خود را طوری بریزید که به شما کمک کند تا یک دوندگی در طول روز داشته باشید.یک خیابان جدید، یک شروع جدید :
چه قدر خوب اسـت که روز خود را با دویدن به جای گشتن در خیابان شروع بکنید به ویژه خیابانهایی که تا به امروز در آنها قدم نگذاشتهاید. حداقل چیزی دارید که به دنبال آن باشید قبل از این که آفتاب طلوع کند و به شما خیره شود. به خود انگیزه دهید که از یک محل جدید بازدید بکنید؛ شکاف دیواری که هرگز ندیدهاید. شما مطمئن هستید که مکانهای جدید را کشف خواهید کرد. به هر حال اگر کهنه کار هستید، هیچ آسیبی در تحسین خیابانهای آرام و برهنه و خالی از غوغا و هیاهو وجود ندارد!از تخت خواب جدا شوید!
خواب را کنار بگذارید و برای دوی صبحگاهی بروید. هیچ چیزی مثل دوی صبحگاهی نیست چون وقتی روز شروع شود گویی لیست کارهایی که باید انجام شوند هرگز تمام نخواهد شد و ما تعهدهای زیادی برای انجام دادن خواهیم داشت. اکثر دلایلی که به خاطر خستگی هستند در طول روز با آنها مواجه میشوند و قادر نیستند چرت زدن را رها کنند. زنگ هشدار را طوری تنظیم کنید که بتواند شما را از خواب بیدار کند سپس روی دندهی دو بگذارید و بروید.وبلاگ نویس را خلق کنید :
چرا وبلاگی در مورد دو و دویدن منظم خود نمینویسید؟ چه تغییراتی در خودتان بعد از دوی روزانه مشاهده کردهاید و یا وقتی میدویدید با چه چیزی برخورد کردید؟ چیز غیر معمول، سکوت و یا چیزی که شما را به خنده وا داشت؟ پستهای خود را به روز کنید و دنبال کنندگان و یا خوانندگان خود را در جریان آنچه اتفاق افتاده، بگذارید!به دوست یا دوستانی اطلاع دهید :
بله . . . این یکی، امتیاز بسیار بالایی دارد! بگذارید دوستان و خانوادهتان بدانند که شما مأموریت ویژهای برای کاهش چربی و وزن، تناسب اندام، کنترل مقدار کلسترول خود، یا به رخ کشیدن پوست صاف مرمری خود دارید. اعلام عمومی نداشته باشید اما مأموریت خود را آشکار کنید. این کار به شما انگیزه خواهد داد تا سریعتر به اهداف خود دست بیابید چون شما حالا باید به کس دیگری جواب بدهید!شیفتگان تناسب اندام، هرکسی!
جمعی از کسانی را که تناسب محور هستند، در اطراف خود داشته باشید؛ اگر برای مدت طولانی به خواب رفته بودید. دوستان با اهداف یکسان و یا شبیه هم میتوانند انرژی شما را بالا نگه دارند. آنها میتوانند عواملی باشند که شما را در دویدن منظم نگه دارند. شروع آن دشوار اسـت اما باقی ماندن بر آن یک چالش اسـت. اگر دوستانی در کنارتان هستند که همانند شما به دنبال اهدافشان هستند و میخواهند تفاوتی در خودشان ببینند، پس مطمئناً در مسیر درستی هستید.ظاهر میتواند بکشد :
عضلات محکم و بازوهای کشیده، قدرت را نشان میدهند. اگر این هدف شما اسـت پس مطمئن شوید که به آن خواهید رسید؛ یا رسیدن به هدف یا مرگ! اما لازم نیست که بدن رویایی داشته باشند ولی مطمئناً، متناسب و خوب ماندن، امکان پذیر اسـت. آب کردن شکم پر چرب و یا قویتر کردن بازوهای ضعیف و شل میتواند باعث شود ظاهر و احساس بهتری داشته باشید. راه انگیزه دادن کامل به خود، گرفتن عکس از خود قبل از شروع تمرین و ورزش اسـت. به عکس دلخواه و عکسی که تحسین میکنید، وفادار بمانید.استفاده از تردمیل :
اگر آب و هوا به شما اجازه نمیدهد که برای دویدن بروید؛ این را برای خود بهانه نکنید تا دویدن منظم را از دست بدهید. اگر یک بار برای دویدن نروید، بار دوم هم نمیروید و . . . همین طور سست میشود. دویدن بر روی تردمیل یک چارهی دیگر اسـت که وقتی هوا خوب نبود، میتوانید از آن استفاده بکنید.
خبرگزاری آریا -
اگر شما در رویکرد مدیریتی خود به دنبال تخریب روحیه کارمندان یا کسانی که در بخش شما فعالیت میکنند هستید، استفاده از 3قانون زیر موفقیت شما را تضمین خواهد کرد.
جیک یک جوان بسیار تیزهوش و پرانرژی است که شغل خود را در بخش بازاریابی یک شرکت نوآور تازه تاسیس در حوزه آکادمیک بسیار ایدهآل میداند (این یک شرکت واقعی است، اما تمامی اسامی تغییر داده شده است.)
برای چند ماه اول جیک خود را در بهشتی میدید، زیرا فعالیت در شرایطی از قبیل همکارانی باهوش، اختیارات فراوان، وجود تعداد زیادی مشتری که با آگاهی به دنبال راهکارهایی برای کسبوکار در بخشی پر رونق هستند، رقبایی ضعیف و محصولاتی عالی که میتوانست با عشق آنها را عرضه کند، رویایی مینمود.
تنها مشکل لارنس، مدیرعامل شرکت بود. لارنس بدونشک فردی بینظیر بود که به شیوهای خارقالعاده سهامداران و سرمایهگذاران را مسحور خود میکرد. او با آنها وارد جلسه میشد، به آنها نوید چشماندازی را که خود از آینده درخشان شرکت داشت، میداد و تصویری هیجانانگیز از آینده را برای آنها ترسیم میکرد و در آخر با جیبهایی پر از پول از جلسه خارج میشد.
اما میان تمام کارکنان پر استعدادی که تحت تاثیر خدماتی که شرکت ارائه میداد قرار گرفته و جذب آنجا شده بودند، لارنس بهعنوان انگیزهکش شناخته میشد.
برای جیک مدت زیادی طول نکشید تا به این ویژگی عجیب لارنس پی ببرد، یعنی قابلیت او در عیبجویی از عملکرد کارکنان، استعدادی بود که میتوانست افراد پرتلاش و با انگیزه را دلسرد کند. تنها اندکی در کنار او بودن کافی بود تا در دل فردی که قبلا اهدافی شفاف و انرژی فراوان داشت، بذر شک و تردید، کرختی، بیاعتمادی و خستگی تدریجی کاشته شود. آنگونه که جیک متوجه شده بود، لارنس در دلسرد کردن افراد ذوقی هنرمندانه داشت!
با شنیدن داستان جیک، تصمیم گرفتم با تعداد دیگری از کارکنان این شرکت مصاحبه کنم تا ببینم از یک انگیزه کش کلاس جهانی چه درسهایی میتوان گرفت. بنابراین با کیسی، یک ستاره آینده دار که در بخش مدیریت ارتباط با مشتریان فعالیت میکرد و لیی، یک متخصص IT که لارنس توانسته بود او را از یکی از بهترین شرکتهای نوآور جهانی برباید مصاحبه کردم.
شنیدن تجربیات این دو که بهطور طبیعی افرادی با انگیزه و متعهد بودند من را قادر ساخت تا به قوانینی برای کشتن سرزندگی و انرژی در سازمان دست یابم. بنابراین اگر شما هم در رویکرد مدیریتی خود به دنبال تخریب روحیه کارمندان یا کسانی که در بخش شما فعالیت میکنند هستید، استفاده از 3قانون زیر موفقیت شما را تضمین خواهد کرد.
3 عادت افراد انگیزهکُش
1- انگیزهکشهای درجه یک مدام به افراد میگویند کاری را که در حال انجام آن هستند چطور انجام دهند، مخصوصا اگر به خوبی از پس آن کار برآیند.
با این کار انگیزهکشها با یک تیر دو نشان میزنند. از یک طرف به کارمندان خود میفهمانند که هیچ شناختی از کار خود و اهداف سازمان ندارند؛ در نتیجه آنها احساس میکنند تمام تلاشی که تا به حال میکردند بیهوده بوده و انگیزهکش نیز به آن هدفی که داشته دست مییابد.
درعین حال این مدیر با این مانور میتواند هرگونه موفقیتی را در آینده کارمندان بهدست خواهند آورد بهنام خود مصادره و ادعا کند که این نتیجه مداخلههای بجای او بوده است.
2-انگیزه کشهای حرفهای مطمئن میشوند هرگونه تحقیری که به کارمند تحمیل میکنند در جمع اتفاق میافتد، مخصوصا در مقابل افرادی که برای کارمند مهم هستند.
کیسی، تبحر لارنس در این زمینه را اینگونه توصیف میکند: «هروقت من مشتری جدیدی را برای ملاقات دعوت میکنم (این کار بخش بزرگی از شغل من است) همیشه نگران آبروریزی هستم. چون منتظرم لارنس با یک شگرد جدید برای ضایع کردن من از راه برسد و من را احمق جلوه دهد. هفته قبل افرادی را از اسکاندیناوی برای پیش نمایش یکی از ابزارهای جدیدمان دعوت کردم، آنها عاشقش شدند تا اینکه لارنس وارد شد و گفت «الان است که کیسی شما را متقاعد کند چیزی از این تکنولوژی نمیفهمید!»
3- انگیزهکشهای عالی خبرگی خاصی در سورپرایز کردن دارند.
لی، مغز متفکر برنامههای IT لارنس به استعداد او در ایجاد سردرگمی درباره آنچه اتفاق میافتد اشاره میکند. برای مثال، لی چندین بار یک مشتری را برای بحث در مورد استراتژی دعوت کرد فقط برای آنکه پی ببرد لارنس بدون اطلاع او قبلا با آنها صحبت کرده است.
اما مثل تمام انگیزهکشها، لارنس نیز یک جواب آماده برای توجیه عملکردش داشت: «شرکت به سرعت در حال حرکت است و ما نمیتوانیم نگران این باشیم که چه کسی اعتبار بهدست میآورد یا اینکه کی با چه کسی صحبت میکند» و چون شرکت به سرعت در حال رشد است، این توجیه برای تازهواردهایی که هنوز زیر بار فشار رفتارهای مایوسکننده رئیس خود خرد نشدهاند منطقی به نظر میآید. اما بعد از چند ماه کار در شرکت، افراد متوجه میشوند تا چه اندازه جا انداختن یک محصول حتی اگر هم عالی باشد بدون پشتیبانی دشوار است.
پرونده لارنس من را به یاد روزگاری انداخت که بهعنوان نویسنده متن سخنرانیها فعالیت میکردم. یکی از سرپرستان من استعداد فوقالعادهای در این زمینه داشت. یک روز او بعد از کلی لفاظی کردن درباره خدمات عالی شرکت در گذشته، ناگهان رو به من کرد و با جدیت گفت «ما یک شرکت خیلی خوب میشدیم اگر این کارمندان را نداشتیم».
منبع:دنیای اقتصاد