یا هند فاستمعی لی إنّ سیرتنا *** أن نعبدالله لم نُشرک به أحداً
نُرجی الامور إذا کحانت مشَّبهة *** وَ نصدُقُ القولَ فیمن جار أو عَنَدا
ألمسلمون علی الإسلام کلّهم *** و المشرکون اَشتَوا فی دینهم قِددا
و أری أنّ ذنباً بالغٌ أحداً *** النّاس شرکاً إذا ما وحدّ و الصَّمَداً
لا نَسفِکُ الدّمَ إلّا أن یُراد بنا *** سفکُ الدّماء طریقا واحداً جَدَداً
مَن یتقّ اللهَ فی الدّنیا فإنّ له *** أجر التّقیُ اذا وفّی الحسابَ غَدَا
و ما قضی الله من أمر فلیس له *** ردٌّ و ما یقض من شیءٍ یکن رشداً
کلّ الخوارج مخطٍ فی مقالته *** و لو تعبّد فیما قالَ واجتَهدا
امّا علیٌّ و عثمانٌ فإنَّهما *** عبدان لم یُشرکاً بالله مذ عَبَدا
و کان بینهما شَغبٌ و قد شَهِدا *** شقَّ العصا و یعین الله ما شَهِدا
یُجزی علیٌّ و عثمان بسعیهما *** و لستُ أدری بحقّ أیةً وردا
الله یعلم ماذا یحضران به *** و کلّ عبدٍ سیلقی الله منفرداً. (8)
این ابیات معنی ارجاء را روشن میسازد. حاصل اینکه ما احدی از مسلمانان را به علت گناهی تکفیر نمیکنیم. گناه هر اندازه بزرگ باشد ایمان را از بین نمیبرد. ما ریختن خون هیچ مسلمانی را روا نمیداریم، مگر اینکه او درصدد ریختن خون ما باشد. یعنی در مقام دفاع از خود. وقتی که امور مشتبه شد و هر طایفهای دیگری را تکفیر کرد، ما هیچ یک را تکفیر نمیکنیم و امر همه را به حکم خدا تأخیر میاندازیم تا او خود در روز قیامت دربارهی آنها داوری و حکم کند. و امّا در مواردی که جور و ستم بیّن و اشتباه و خطا واضح باشد، دیگر از دادن حکم صریح درنگ نمیکنیم و رأی خود را دربارهی مخطی و مصیب آشکارا اظهار میکنیم. خوارج در تکفیر علی (علیه السلام) و عثمان راه خطا رفتند که آنها بندگان خدا بودند تا خدا را شناختند مرتکب شرک نشدند. البته میان آنها برخورد تندی اتفاق افتاد که باعث شرّ شد، امّا آنها بدین سبب از ایمان خارج نشدند. خداوند هر دو را به واسطهی سعی و کارشان پاداش میدهد. بنابراین کار آنها را به خدا وا میگذاریم.
ابونراس هم سروده است:
دَع عنک لومی فانّ الّلوم إغرأ *** و داونی بالّتی کانت هی الدّاء
صفراء لا تَنزِل الأحزانُ ساحتها *** لومسّها حجر مسّته سرّاء
فقل لِمن یدعیّ فی العلم فلسفةً *** حفظتَ شیئا و غابت عنک اشیاء
لا تَحظُرِ العفو إن کنتَ امرَاً حَرِجاً *** فَإن حَظرَکَه فی الدّین إزراء (9)
ملاحظه میشود که شراب را میستاید و نظّام معتزلی و معتزله را که میگویند خداوند مرتکب معصیت کبیره را بدون توجه نمیبخشد نکوهش میکند. باز میگوید:
یا ربّ إن عظُمت ذنوبی کثرةً *** فقد علمتُ بأنّ عفوک أعظمُ
إن کان لایرجوک إلّا محسنٌ *** فمن الّذی یرجو و یدعو المجرم
أدعوک ربِّ کما أمرتَ تضرّعاً *** فإذا رددتَ یَدیَّ فمن ذا یرحَم
مالی الیک وسیلةٌ إلّا الرّجا *** و جمیل عفوک ثم أنّی مسلم (10)
ابیات مذکور نیز صراحت دارد که او بر مذهب و یا فلسفهی ارجاء بوده است.
فرآوری: زهرا اجلال- بخش قرآن تبیان
خداوند متعال به عاملی مهم اشاره می کند که در کنار ایمان و تقوا می تواند انسان را به اوج خوبی ها و خوشبختی ها برساند و در نتیجه انسان با تمام وجود طعم واقعی ایمان به خداوند متعال را درک کند :
«إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ: محقّقاً کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداست» سپس ایستادگى کردند، بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد.» [الأحقاف: 13]
افراد زیادی هستند که دم از ایمان و اعتقاد می زنند، ولی چون استقامت و پایداری ندارند وقتی در آزمایش های مختلف قرار می گیرند، با ایمان خداحافظی می کنند چنانچه خداوند متعال در داستان بلعم باعورا وی را شخصی معرفی می کند که توان پرواز تا عرش الهی را داشته است، اما به علت عواملی از جمله عدم پایداری و استقامت در دین به مرحله ای می رسد که خداوند متعال در مورد او این گونه می فرماید: «وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ : و اگر مى خواستیم، قدر او را به وسیله آن [آیات] بالا مى بردیم، امّا او به زمین [=دنیا] گرائید و از هواى نَفْس خود پیروى کرد. از این رو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حمله ور شوى زبان از کام برآورد، و اگر آن را رها کنى [باز هم ] زبان از کام برآوَرَد...» [الأعراف: 176]
مراد از (استقاموا على الطریقة) استقامت در مسیر اهل بیت است. (مجمع البیان ذیل آیه شریفه) همچنین از امام صادق علیه السلام روایتی پیرامون این آیه شریفه نقل شده است که حضرت منظور از آب گوارا در آیه را علم کثیر معنا می کنند و می فرمایند:
اگر مردم بر ولایت ما استقامت داشته باشند از علم کثیر کامیاب مى شوند.[تفسیر مجمع البیان ذیل آیه شریفه]
خداوند متعال به همه کسانی که دو عامل ایمان و استقامت را در زندگی خود جاری و ساری کنند بشارت های زیبایی داده است که در این نوشتار به برخی از آنها اشاره می شود :
1) نزول فرشتگان بر مومنان
(إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَة: در حقیقت، کسانى که گفتند: «پروردگار ما خداست»؛ سپس ایستادگى کردند، فرشتگان بر آنان فرود مى آیند.)[فصلت:30]
اثر مهم این بشارت ها که مومنین آنها را با گوش جان خود می شنوند در سختی ها و مشکلات زندگی آشکار می شود که سبب می شود در جان خود احساس آرامش کنند و بتوانند به راحتی بر مشکلات پیروز شوند .
2) هیچ ترس و اندوهی بر آنها نیست
«فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ: بیمى بر آنان نیست و غمگین نخواهند شد) این افراد با تکیه بر دو عامل ایمان و پایداری نه از گذشته خود ترسی دارند و با بشارت هایی که در مورد آینده به آنها داده می شود دلهره ای از آینده نیز در زندگی آنها وجود نخواهد داشت و می توان گفت که آرامش سراسر زندگی آنها را فرا گرفته است، آرامشی که امروزه گم شده اصلی بشر است .
3) زندگی آنها پربرکت می شود
«وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً و اگر [مردم ] در راه درست، پایدارى ورزند، قطعاً آب گوارایى بدیشان نوشانیم.»[الجن: 16]
قرآن کریم بارها به این حقیقت اشاره کرده است که ایمان و تقوا نه تنها موجب نزول برکات معنوی در زندگی افراد می شود بلکه منبعی مهم برای توسعه و آبادانی زمین و ازدیاد نعمت ها و رزق و روزی افراد است که در این آیه شریفه نیز خداوند متعال بار دیگر به این حقیقت اشاره می کند که ایمان و پایداری در آن می تواند سبب نزول باران بر زمین و در نتیجه افزایش نعمت ها شود .
امام باقر علیه السلام پیرامون این آیه شریفه مى فرماید:
مراد از (استقاموا على الطریقة) استقامت در مسیر اهل بیت است. (مجمع البیان ذیل آیه شریفه) همچنین از امام صادق علیه السلام روایتی پیرامون این آیه شریفه نقل شده است که حضرت منظور از آب گوارا در آیه را علم کثیر معنا می کنند و می فرمایند:
اگر مردم بر ولایت ما استقامت داشته باشند از علم کثیر کامیاب مى شوند.[تفسیر مجمع البیان ذیل آیه شریفه]
به امید اینکه بتوانیم با ایمان و پایداری و استقامت در دین طعم واقعی ایمان را درک کنیم و از آن در تمام زندگی لذت ببریم.
4)آرامش و اطمینان
یکی از آرزوهای همیشگی بشر، رسیدن به آرامش و رهایی از اضطراب و نگرانی است. آری؛ در پرتو ایمان و استقامت، فرشتگان بر انسان فرود می ایند و بشارت می دهند که نه از حوادث بیمناک آینده ترس داشته باش و نه از حوادث ناگوار گذشته، اندوه. (در سوره احقاف، آیه 13 می فرماید: «ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لاهم یحزنون»)
5) مددکاری فرشتگان در دنیا و آخرت
انسان، در حال جنگ تمام عیاری با شیطان است، که دشمن قسم خورده انسان می باشد. از طرفی این جنگ، نابرابر است، زیرا شیاطین او را می بینند؛ ولی از دید انسان پنهان هستند: انه یریکم هو قبیله من حیث لاترونهم (سوره اعراف: 27) این جا است که انسان، پیوسته به یاری و امدادهای غیبی نیاز دارد. در پرتو استقامت و پایداری، فرشتگان الهی چنین مژده می دهند: نحن اولیاوکم فی الحیوة الدنیا و الاخرة.ما در زندگی دنیایی و آخرت، یاران و مددکاران شماییم. ]... در نیکی ها به شما کمک می کنیم و در لغزش ها و برابر دشمنان، شما را حفظ می کنیم.]
افراد با تکیه بر دو عامل ایمان و پایداری نه از گذشته خود ترسی دارند و با بشارت هایی که در مورد آینده به آنها داده می شود دلهره ای از آینده نیز در زندگی آنها وجود نخواهد داشت و می توان گفت که آرامش سراسر زندگی آنها را فرا گرفته است، آرامشی که امروزه گم شده اصلی بشر است.
1. سحرخیزی و قرائت قرآن
خداوند، در سوره مزمل، سنگینی وحی را بیان می کند («انا سَنُلقی علیک قولا ثقیلا») و برای تقویت و ایجاد آمادگی این رسالت الهى، خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا، نصفه او انقص منه قلیلا او زد علیه و رتل القرآن ترتیلا با سحرخیزی و قرائت قرآن بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) دارای چنین ظرفیت وسیعی شد و توانست مخاطب فرمان سنگین «فاستقم کما امرت» شوند.
2. دعا
دومین گام برای به دست آوردن استقامت و ثبات قدم، درخواست از درگاه حضرت حق می باشد. همان گونه که در شماری از دعاهای قرآنی می خوانیم: «ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین. (سوره بقره: 250. ثبات قدم، از لوازم یک رزمنده است؛ خواه در جهاد اصغر و خواه در جهاد اکبر، و در جهاد اکبر، ضروری تر است؛ چرا که در جهاد اصغر، ممکن است پیکار به صلح انجامد، ولی در جهاد اکبر، راه صلح، همیشه بسته است. (ک: تفسیر موضوعی قرآن، ج 11، ص 240)) برای این که این موضوع در وجود انسان نهادینه شود، مستحب است در وضو هنگام مسح پا زمزمه کنیم : «اللهم ثبت قَدَمَی علی الصراط یوم تزل فیه الاقدام». ظهور این دعا درخواست ثبات قدم برای نجات از لغزش در روز قیامت است؛ ولی اطلاقش شامل دنیا نیز می شود. (تفسیر موضوعى قرآن، ج11، ص240) در زیارت عاشورا نیز چنین ترنم می کنیم: «اللهم ... وثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین و اصحاب الحسین»
3. دقت و تفکر در زندگی انبیا و اولیای الهی و مخالفان آن ها
قرآن کریم می فرماید: و کُلاًّ نقص علیک من انباء الرسل ما نثبت به فوادک و جاءک فی هذه الحق وموعظة و ذکری للمومنین (سوره هود :120) خداوند متعال با بیان سرگذشت انبیاء و مخالفان آن ها همت و اراده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و پیروان آن حضرت را تقویت می کند (ر. ک: تفسیرالمیزان، ج11، ص 71)، تا بر اثر مخالفت ها و کارشکنی دشمنان، گرد و غبار ناامیدی بر قلب آن ها ننشیند و بدانند دشمنان آن ها به اندازه فرعون قوی نیستند و خود آن ها هم به اندازه موسای در گهواره ضعیف نیستند. همان خدایی که موسی را بر فرعون پیروز نمود، پیروزی شما را هم تضمین می کند.
آرزو دارم یک دقیقه طعم ایمان را بچشم!!
فرمولی برای دستیابی به بهترین مشاغل دنیا
بلعم باعورا که بود ؟
حکایت سه عابد بد نام
بامداد – در نظر مولای متقیان، آدمی دوگونه بینایی دارد: یکی چشم سر که با آن امور مادی و محسوس عالم را مشاهده می کند، عبرت می گیرد و لذت می برد و دیگری چشم دل که با تفکر بینا می شود.
امیر مومنان علی علیه السّلام به وجود گوهر گران بهای عقل در انسان، آگاهی کامل داشته و در راه پرورش آن تلاش فراوان کرده و در بزرگداشت این نعمت بزرگ الهی کوشیده است؛ طوری که علم را با همه رفعت مقام اش، بر اساس تفکر بنا نهاده است و از نگاه ایشان، هیچ دانشی به پایه تفکر نمی رسد و همانند آن نیست.
تعقل به اندازه ای مهم است که تکلیف هر کسى بر حسب عقل و خرد شخص و مراتب درک اوست، پیامبراکرم صلی الله علیه وآله فرموده است: «بر انگیخته شده ام تا به اندازه عقل مردم با آنها صحبت کنم» هر عقلى فراخور توان خود از حجابهاى غیب را کنار مى زند و فراتر از آن ناتوان است و اعتراف به عجز دارد، تکلیف چنین کسى همان مقدارى است که بتواند رفع حجاب کند، و به همین نسبت از راسخین در علم به حساب مى آید.
امام علی علیه السّلام اولین کسی است که با منطق عقل، از اسلام دفاع کرده است و شهادت گم راهان و اقوال شکاکان را با این منطق رد نموده است. بهترین ویژگی در تفکر امیر مومنان علیه السّلام، پیوستگی و نظم منطقی است. این مطلب را به راحتی در نهج البلاغه مشاهده می کنیم.
این نظم منطقی در تفکر، تا آن جاست که هر فکری نتیجه طبیعی فکر قبل و علت فکر بعد است. امام علیه السّلام هیچ لفظی را به کار نمی برد، مگر آن که در آن لفظ مطلبی است که ما را به تأمل می خواند و هیچ عبارتی را به کار نمی برد، مگر آن که بینش ما را توسعه می دهد.
عقل در نظر امام علی علیه السّلام، از اهمیت بسیار والایی برخوردار است، امور گوناگون به دست عقل تدبیر می شود.نسبت بین عقل و دل و احساس و رفتارهای ظاهری، از نکات ظریفی است که حضرت به آن پرداخته است: «خرد رهبران اندیشه ها و اندیشه ها راهبران دل ها و دل ها راهبران حس ها و حس ها راهبران اندام هاست». آیا در اهمیت عقل، تعبیری زیباتر از این می توان آورد؟
اگر وجود انسان را چند لایه تصور کنیم، لایه درونی همان عقل است که اگر خوب سامان یابد، قلب و احساس و عمل به خوبی تدبیر خواهد شد. به همین دلیل، در نظر امام علیه السّلام، اگر آدمی بی هدایت عقل رفتار کند، قابل نکوهش است: «ای مردم رنگارنگ، با دل های پریشان و ناهماهنگ، تنهایشان عیان، خردهاشان از آنان نهان»؛ «ای مردم که به تن حاضرید و به خرد ناپیدا». بر این اساس،در نظر امام علی علیه السّلام هیچ چیزی در عالم با خردمندی برابری نمی کند.
در نظر مولای متقیان، آدمی دوگونه بینایی دارد: یکی چشم سر که با آن امور مادی و محسوس عالم را مشاهده می کند، عبرت می گیرد و لذت می برد و دیگری چشم دل که با تفکر بینا می شود. کسی که اهل تفکر نیست، اهل بصیرت نیست و کسی که اهل بصیرت نباشد، بدبخت است. بدبختی را معمولا به گرفتارهای آشکار اطلاق می کنیم و کمتر کسی است که استفاده نکردن از عقل را نیز بدبختی بداند و یا بی ایمانی را شقاوت محسوب کند. امام علیه السّلام می فرماید: «بدبخت کسی است که از سود خرد و تجربه محروم بماند»؛ «و غنی کسی است که خرد دارد و درویش کسی است که نادان است».
در نظر امام علی علیه السّلام، ایمان عین عقل و عقل عین ایمان است: «مومن راسه زمان است: زمانی که در آن با پروردگارش به راز و نیاز است و زمانی که در آن زندگانی خود را کارساز است و زمانی که در حلال و نیکو با لذت نفس دمساز است و خردمند را نسزد که جز در پی سه چیز رود: زندگی را سر و سامان دادن، یا در کار معاد گام نهادن، یا از غیر حرام کام گرفتن»
ملاحظه می شود که حضرت همان صفاتی را که برای مومن برمی شمارد، برای عاقل نیز ذکر می کند. این نشان می دهد که بین عقل و ایمان، رابطه ذاتی وجود دارد.
شرافت عقل از آن جهت است که به فرموده پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در توصیف عقل: «اوّل چیزى که خداوند آفرید عقل بود. و سپس به عقل فرمود روى آور، روى آورد، و فرمود بازگرد بازگشت. آن گاه حق تعالى فرمود: بعزّت و جلال خودم سوگند هیچ مخلوقى را از تو گرامى تر نسبت بخود نیافریده ام، بوسیله تو دیگران را مواخذه مى کنم بخشش مى نمایم و یا ثواب و کیفر مى دهم».
منابع:
– نهج البلاغه، خطبه ۹۷ ، ۲۳۹، ۳۱، حکمت ۵۴ ، ۳۹۰ ، ۱۱۳،نامه ۷۱
– مستدرک نهج البلاغه،ص ۱۷۶
-شرح نهج البلاغه ابن میثم بحرانی، ج ۲، صص ۷۰۷ و۷۹۰
نوشته عقل، عین ایمان است اولین بار در بامداد پدیدار شد.
هر چه زودتر درمان و فعالیتهای مناسب را برای فلج مغزی کودکتان شروع کنید، فرصت بهتری را برای او ایجاد ادامه ...
فرآیند پیری در انسانها فرآیندی پیچیده و طبیعی است که با تغییرات جسمی و روانشناختی همراه میباشد. در ادامه ...
با توجه به این واقعیت که پروتئینها برای بدن بسیار مهم میباشند، در این مقاله برخی مواد غذایی حاوی پروتئین ادامه ...
. غدد در بدن انسان مایعات یا هورمونهایی را آزاد میکنند که نقش مهمی در حفظ سلامت بدن دارند. غدد به دو ادامه ...
بیان منطقهای را نشان میدهد که معمولاً باراش سالانه کمتر از 10 اینچ و دارای زندگی گیاهی پراکنده یا فاقد ادامه ...
بوی بد دهان، سردرد و تهوع برخی از عوارض جانبی معمول سیر میباشند. به منظور کسب اطلاعات بیشتر در خصوص ادامه ...
دیورتیکها به بدن برای دفع آب اضافی کمک میکنند. اگرچه این به عملکرد بهتر قلب کمک میکند چون، حجم خون ادامه ...
پتاسیم کلرید اگرچه عوارض جانبی نادری دارد ولی، نمیتوان از آنها صرف نظر کرد. این مقاله به بحث درباره ادامه ...
از سنین بسیار جوانی، ما تشویق به خوردن مقدار زیاد پاپایا شدیم، به این دلیل که این میوهی گرمسیری از چندین ادامه ...
هر چه زودتر درمان و فعالیتهای مناسب را برای فلج مغزی کودکتان شروع کنید، فرصت بهتری را برای او ایجاد ادامه ...
فرآیند پیری در انسانها فرآیندی پیچیده و طبیعی است که با تغییرات جسمی و روانشناختی همراه میباشد. در ادامه ...
با توجه به این واقعیت که پروتئینها برای بدن بسیار مهم میباشند، در این مقاله برخی مواد غذایی حاوی پروتئین ادامه ...
. غدد در بدن انسان مایعات یا هورمونهایی را آزاد میکنند که نقش مهمی در حفظ سلامت بدن دارند. غدد به دو ادامه ...
بیان منطقهای را نشان میدهد که معمولاً باراش سالانه کمتر از 10 اینچ و دارای زندگی گیاهی پراکنده یا فاقد ادامه ...
بوی بد دهان، سردرد و تهوع برخی از عوارض جانبی معمول سیر میباشند. به منظور کسب اطلاعات بیشتر در خصوص ادامه ...
دیورتیکها به بدن برای دفع آب اضافی کمک میکنند. اگرچه این به عملکرد بهتر قلب کمک میکند چون، حجم خون ادامه ...
پتاسیم کلرید اگرچه عوارض جانبی نادری دارد ولی، نمیتوان از آنها صرف نظر کرد. این مقاله به بحث درباره ادامه ...
از سنین بسیار جوانی، ما تشویق به خوردن مقدار زیاد پاپایا شدیم، به این دلیل که این میوهی گرمسیری از چندین ادامه ...
آمنه اسفندیاری-بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
دهم ذیحجه اســت. صدای پای عید می آید. عید سر سپردگی و بندگی. عیدی با پیام ایثار و فداکاری، عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش.
عید قربان را عید اضحی نیز می گویند، چرا که اضحی جمع ماده ضحی به معنی ارتفاع روز و امتداد نور آفتاب اســت و هنگامی که خورشید بالا می آید (قبل از ظهر)، آن موقع را ضحی گویند، چنانچه در قرآن کریم آمده اســت: والشمس و ضحیها (قسم به خورشید و چاشتگاه آن) و چون حجاج موقع بالا آمدن آفتاب قربانی می کنند و قربانی را اضحیه یا ضحیه گویند به همین دلیل روز دهم ذی الحجه را که قبل از ظهر آن، عمل قربانی انجام می شود «عید اضحی» می گویند.
عید نیز در لغت از ماده عود؛ به معناى بازگشت اســت؛ لذا به روزهایى که مشکلات از قوم و جمعیتى بر طرف می شود عید گفته می شود.
همچنین واژه قربان از ماده قرب؛ به معنای نزدیک بودن اســت. بر این اساس با توجه به این که شخصی که قربانی میکند، در نظر دارد بدین وسیله به خداوند متعال تقرب بجوید، این عمل را قربانی میگویند. (لغتنامه دهخدا)
قربانی یکی از شعائر الهی اســت که اجرای آن تقوا ایجاد میکند و در صورتی که با خلوص نیت و برای رضای حق انجام پذیرد انسان را به قرب الهی نزدیکتر میکند. در فرهنگ دینی به هر چیزی که سبب قرب و نزدیکی انسان به خدا شود واژه قربان بر آن اطلاق می گردد. در روایت می خوانیم: «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِی»؛ نماز نزدیک کننده متقیان به خداوند متعال اســت.(کافی3/265)
چه عید باشکوهی ست قربان، ابراهیم (علیه السلام) نیت میکند و ارباب ما عمل! کاش خداوند در رستاخیز کربلا همه ی جن و انس را برای قربانی شدن عباس علیه السلام میفرستاد و ای کاش تمام دریاها زمزم علی اصغر میشدند
حیوان سمبل نفسانیات و حیوانیت انسان اســت. در واقع انسان حیوانی ناطق، عاقل و الهی اســت که با رسیدن به مرحلۀ انسانیت از حیوانیت فاصله می گیرد و اگر به مقام معرفت دست پیدا نکند در مقام حیوانیت باقی می ماند.
اگر انسان بتواند حیوانیت خود را ذبح کند به مقام انسانیت می رسد و آن ذبحی که حاجی در عید قربان می کند در واقع قربانی کردن نفسانیات خود اســت و به این ترتیب او برای معرفت الهی آماده می شود.
امام سجاد (علیه السلام) از شخصی به نام شبیلی سوال می کند آیا هنگام قربانی کردن، نیت کردی که با تمسک به حقیقت تقوا، حلقوم طمع را قطع کنی؟ یعنی در واقع تو فقط یک گوسفند را قربانی و ذبح نمی کنی، این نمادی اســت برای اینکه تو ریشه طمع را بکنی و وابستگی را از خودت دور کنی.
عید قربان درسهای فراوانی دارد. ما به برخی از آنها که در این مجال می گنجد به اختصار می پردازیم:
1ـ عبودیت و تبعیت محض از پروردگار: در فلسفه قربانی کردن، یک نکته مهم و یک پیام معرفتشناسی وجود دارد و آن اینکه قلمرو معرفت انسان نسبت به مصالح امور محدود اســت. هنگامی که ابراهیم (علیه السلام) مورد خطاب قرار گرفت که برو فرزندت را بکش، از خدا نپرسید که به چه علت باید فرزندم را بکشم؟ بلکه هر چه خدا گفت همان را انجام داد. بنابراین وقتی انسان کاری را در راه خدا انجام میدهد ضرورتی ندارد فلسفهاش را بداند. اساسا عبادت روحش تسلیم اســت. به همین علت ابلیس با وجود شش هزار سال عبادت، وقتی خدا گفت: به آدم سجده کن، تسلیم نشد و چون تسلیم نشد. رانده شد. پس اگر انسان عمری عبادت کند، اما آنجا که باید، تسلیم نباشد، ابلیس میشود.
2ـ امتحان و ابتلای الهی: انسان از همان ابتدای خلقت با وسایل و ابزارهای گوناگون، آزمایش و امتحان شده اســت و این امتحان یک قانون کلی و سنت دائمی پروردگار اســت که برای پرورش بندگان صورت می گیرد. انسان چه بخواهد و چه نخواهد و چه صالح باشد و چه ناصالح، باید این امتحانات را پشت سر بگذارد و گریزی از آن نیست. حضرت ابراهیم از همه چیزش در راه خدا گذشت و از عهده امتحانی که باید برمی آمد، به خوبی برآمد. اما ما چه کردیم؟ لحظه ای تامل!! آیا اگر در معرض امتحان الهی قرار گرفتیم ابراهیم وار سربلند بیرون می آییم؟
عید قربان با نماز و عبادتش، با ذکر و دعایش، با قربانی و صدقات و احسانش، بستری برای جاری ساختن مفهوم عبودیت و بندگی اســت و فصلی اســت برای قرب یافتن مسلمانان به خداوند آن هم در سایه عبودیت و اطاعت
3ـ قربانی کردن نفس در برابر امر الهی: ابراهیم (علیه السلام) با پاهای لرزان اما قلبی مطمئن فرزندش اسماعیل را، به مذبح میبرد، از تمام نفسانیات خود در پیشگاه خداوند می گذرد. ما نیز باید امیال و آرزوها و تعلقات دنیوی را قربانی کنیم. اگر ابراهیم (علیه السلام)، اسماعیل اش را قربانی می کند ما نیز باید ببینیم اسماعیل ما کیست؟ تعلق خاطر ما غیر از خدا کجاست تا او را به مسلخ ببریم. باید ببینیم در راه خدا چه چیزی را بایدذبح کنیم و بهترین پیش کشی که می توانیم به محضر خداوند داشته باشیم چیست و این موضوع دیگر منحصر در قربانی کردن یک گوسفند نیست. ما باید عقل، نفس، وقت، علم و... که ارزشمندترین متاع زندگی مان اســت را در محضر خداوند قربانی کنیم. اینکه آدم نفسش را در مقابل معبود قربانی کند و خاضع و فروتن در مقابل معبود باشد و فقط به دستورات او گوش کند این می تواند بزرگترین قربانی ما باشد.
بنابراین می توان گفت که اگر بتوانیم رضای خویش را فدای رضای حق کنیم؛ اگر بتوانیم از خواسته دل در راه خواسته دین چشم بپوشیم؛ و اگر بتوانیم از داشته ها و خواسته ها بگذریم، آنگاه به مرز عبودیت و به حوزه قربانگاه قدم نهاده ایم.
تقارن حرکت امام حسین (علیه السلام) از مکه به سمت کربلا با ایام عید سعید قربان، حاوی این نکته اســت که هر کسی میخواهد جزو اصحاب حسین (علیه السلام) باشد باید بتواند علایق خود را به مسلخ ببرد و قربانی رمز فداکاری و از خودگذشتگی و دادن جان در راه محبوب و حد نهایی تسلیم در برابر معبود اســت. به همین دلیل بود که امام حسین «علیه السلام» وقتی میخواستند از مکه حرکت کنند تنها کسانی را شایسته همراهی خود دانستند و دعوت کردند که آماده بودند از همه چیز خود و از همه دلبستگیها و علایق خود به خاطر خدا و در راه رضای او بگذرند.
راستی که چه عید باشکوهی ست قربان، ابراهیم (علیه السلام) نیت میکند و ارباب ما عمل! کاش خداوند در رستاخیز کربلا همه ی جن و انس را برای قربانی شدن عباس علیه السلام میفرستاد و ای کاش تمام دریاها زمزم علی اصغر می شدند. چه زیبا می توان دریافت که عاشورا هر روز در وجود ما اتفاق می افتد!! نگذاریم که حسین دل به دست یزید نفس کشته شود!!!
عید قربان با نماز و عبادتش، با ذکر و دعایش، با قربانی و صدقات و احسانش، بستری برای جاری ساختن مفهوم عبودیت و بندگی اســت و فصلی اســت برای قرب یافتن مسلمانان به خداوند آن هم در سایه عبودیت و اطاعت. عید قربان، فصل فدا کردن عزیزها در آستان عزیزترین اســت یعنی خدای متعال. پس در این عید عظیم الهی از خدا میخواهیم که رحمتی عنایت کند تا حج درونیمان را به قربانی کردن نفس پایان دهیم و از او یاری می طلبیم که ذبح عظیم ما را در این روز تمنیات نفسانی به پای ربوبیتش قرار دهد. آمین
بررسی کوتاه داستان جوانان ایمان پیشه
این داستان، جنبهای از زندگی بشری را تجسم بخشیده و قطعهای را به نمایش گذارده اســت که به هنگام وجود عقیده و باوری درست در جامعهای، تکرار میگردد؛ هر چند این عقیده، چنان توانمند باشد که تودهی فزون مردمان، خود را بدان میآرایند و یا چنان ناتوان که نمودها و جلوههایی یافت نمیگردد تا دیدگان را به خود درکشد.بیان تفصیلی و تحلیلی داستان
- سبک بیان داستان یاران غار، شیوهای اســت در آغاز، چکیده و اجمال، و در پایان، بیانی دراز دامن و مفصل، بیان جنبهها و قطعاتی از داستان و آن گاه برشهایی میان قطعهها و بخشهای داستان که از بافت شناخته میگردد.اَمّا الدّیارُ فانّها کَدِیارهم *** و أری رجالَ الحَیِّ غیرَ رجاله (5)
بدین سان مردمان جز آن مردمان بودند و اوضاع و احوال جز آن، به گونهای که مؤمنان و باورمندان در اعتقادها و زندگیشان در آرامش و آسایش بودند و گرایش به نیکی و خویی در میانشان فراگیر.
به سانِ چشم بر هم زدنی و به تندی و کوتاهی، پردهی چهارم میگذرد و شناسایی این جوانان انجام میگیرد و ردیابی بقیهی ایشان به فرجام میرسد، و مهر و رحمت خداوند پاک و والا دیگر باره برای ایشان فراهم میآید و اینان را به دوست برین میرساند، چه ماندن اینان بر زمین، دارای سود و منفعتی نیست و مردم جز آن کسانیاند که این را میشناختد؛ به هم وابستگیها و روابط نزدیک، از هم گسسته اســت و عادات و رسوم و شیوههای زندگی، دیگر گشته اســت؛ به گونهای که اینان در چشم مردمان، مانندهتر به یادمانها و خاطرات زندهی اینانند تا به اشخاصی واقعی و راستین؛ «و بدین گونه [مردم آن دیار را] بر حالشان آگاه ساختیم تا بدانند که وعدهی خدا راست اســت و [در فرا رسیدن] قیامت، هیچ شکی نیست» (کهف/ 21).
از بیدار گشتن اینان از خواب، پند و عبرتی گرفته میشود، مبنی بر این که اینان نمونهای بودند محسوس بر رستاخیز پس از مرگ.
سپس پردهی پنجم و آخر به نمایش گذارده میشود و مردم دربارهی دو امر که مربوط به اینان اســت، چند و چون میکنند: شمار اینان و مدت زمانی که در غار ماندهاند.
گسستها و بریدگیهای میان رویدادهای داستان، به خواست و عامدانه اســت، چه این گسستها جوی را پیش میدارد که در آن، شنونده، شرکت میکند و خواستار آگاهی جوییهای بیشتر میگردد.
اگر رویدادهای جزیی و بی اهمیت یاد میشد، حس و حال شنونده، بی روح میگشت و رویدادها با خمودگی ذهن و سردی عواطف، دریافت میشد.
در پردهی پنجم، داستان با بیان دو تصویر جدال آمیز، به پایان میرسد؛ سخن و رأی درست دربارهی این جوانان و دربارهی مدتی که اینان در غار گذرانیدهاند.
این پرده، با این سخن و جهت دهی پروردگار به فرجام میرسد که بندگان به آفریدگار آسمانها و زمین پناه جویند، آن سان که باشندگان غار به سویش پناه بردند و وی ایشان را در پناه خود گرفت و راهنمایی و هدایت را از برای کارشان مهیا فرمود و یادمان ایشان را در میان پرهیزگاران نیکو کردار، جاودان ساخت.
این گونه اســت، ای محمد! بخوان آنچه را از کتاب پروردگارت که به سویت وحی میگردد و بر پروردگارت استوار باش که اوست پناه و امان جای تو و جز او پناهگاهیت نیست.
بازکاوی، خروج موضوعی و دلیل آن
در سبب نزول آمده اســت که چون قریشیان سه پرسش از پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیدند، ایشان به گروه قریش فرمود: فردا نزدم آید تا آگاهتان سازم. لیک وحی برای زمانی باز ایستاد تا این که مکّیان به شایعه پراکنی پرداختند.شرط نخست:
ارج و اعتبار یوسف به او برگردانده شود و بی گناهی وی از سوی تمامی مردمان هویدا و روشنتر از خورشید شود؛ و باید که آن زن لاف زن مدعی، نخستین اعتراف کنندگان باشد و حقیقت را به گونهی کامل یاد آورد؛ همسر عزیز گفت: «اکنون حقیقت آشکار شد. من [بودم که] از او کام خواستم، و بی شک او از راستگویان اســت» (یوسف/51).شرط دوم:
پادشاه و سران دربار، کسانی را که برانگیزانندهی این ژاژ خواییها وپندها و عبرتها
پیش از آن که داستان یاران غار را به پایان ببریم، بخشی از پندها و عبرتهایی را که در عبارتهای پیشین، مناسبتی برای یادکرد آن پیش نیامد، یاد میآوریم:گلی خوشبوی در حمام، روزی *** رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که: مُشکی یا عبیری؟ *** که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا: من گلی ناچیز بودم *** ولیکن مدتی با گُل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد *** وگرنه من همان خاکم که هستم (9)
با بزرگان پیوند دوستی بستم و به دانش فزون گشتم؛
این گونه اســت که آن کس با دانشمندان نشیند، بزرگ گردد. (10)
پینوشتها:
1- نک: ابوالحسن ندوی، تأملات فی سورة الکهف، ص52، با تصرف و تلخیص.
2- از حدیثی که ترمذی بازگفته اســت. نک: الجامع الصحیح (سنن ترمذی)، ج4، ص 323، کتاب تفسیر؛ وی دربارهی این حدیث گفته اســت: حدیثی اســت حسن و غریب.
3- نک: بخاری، الصحیح، ج1، ص10، کتاب ایمان.
4- یادکرد آیهی مطففین: «کتاب مرقوم» تنها اشارتی اســت واژهشناختی، بدین سان که رقیم، فعیل به معنای مفعول اســت. (م).
5- لیک سرزمین، همان سرزمین اینان بود، در حالی که مردان قبیله، جز آن مردان بودند. [نک: ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، ج3، می82 (م)].
6- [خواست از «افک» تهمتی نارواست که دامان عایشه را - بر پایهی روایات اهل سنت - گرفت و بر پایهی روایات شیعه، دامان ماریهی قبطیه را - به هر روی دو دسته روایات، به تمامی پذیرفتنی نیست و بایستهی بررسی و نقد حدیث پژوهان و مفسّران. نک: محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص 101 (نقد روایات عامه)، و ص 105 (نقد روایات شیعه) (م)].
7- [قدرت دادیم، برگردان مَکَّنّا در متن تازی اســت]، واژهی تمکین در قرآن کریم، تنها برای چیزهایی میآید که اسباب مادی، بازدارندهای در راه رسیدن به آنها درنمیافکند، بلکه رسیدن به آنها، و تمکین یافتن با اسباب و تدابیر خدایی غیرمعمولی اســت.
8-اُشنان، گیاهی اســت شور که در زمین شور روید و بدان جامه شویند. در شستشوی دست نیز به کار میآید. از آن قلیا گیرند. گیاه تازه و نرم آن، به دلیل شباهت به پیخال گنجشکان، کِرمَک نامیده شده اســت. به تازیاش غاسول خوانند و به رومی [لاتین] اذرقوس. (آنندراج، زیر واژه؛ ابوریحان بیرونی، الصیدنة فی الطب، چاپ عباس زریاب، ص 57) م.
9- سعدی، گلستان، دیباچه، ص 5، چاپ کمال اجتماعی جندقی.م.
10- اَلِفتُ اکابراً و ازددتُ علماً *** کذا مَن عاشَرَ العلماءَ یُکرَم
این بیت، از سوی مترجمان تازی، افزوده شده اســت. م.
فرآوری: آمنه اسفندیاری-بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
یکی از اصولی که در بهبود و رشد روابط انسان با دیگران، تأثیر شگرفی دارد، مدارا و تحمل دیگران است. با این که به نظر برخی صاحب نظران، روابط اجتماعی همواره در حال تغییر و دگرگونی است و هر موقعیت اجتماعی، یک واکنشی ویژه طلب می کند اما می توان مدارا را یک روش عمومی پیشنهاد کرد که در هر حال، ایجاد روابط متعادل را آسان تر می کند. بعضی از جوانان در عین برخورداری از رشد جسمی و ذهنی، روحیه ی جنگندگی دارند و کمتر از خود مدارا و انعطاف و نرمش نشان می دهند ولی انتظار دارند دیگران با آنان با ملایمت برخورد کنند، در حالی که راه زندگی همیشه هموار نیست و سنگلاخ هایی نیز در آن وجود دارد که تنها با مدارا کردن می توان از آن ها عبور کرد.
مدارا در لغت به معنای ملاطفت و نرمی و ملایمت و احتیاط کردن آمده است. (مجمع البحرین، ماده ی دری)
در کتاب های اخلاقی می خوانیم: رفق، صفتی است پسندیده که در برابر عنف و شدت است و عنف نتیجه ی خشم و غضب است. رفق و لینت، از آثار خوش خلقی و سلامت جان می باشد. (المحجه البیضاء، ج5، ص 322)
در پاره ای از موارد، مدارا به معنای حلم و بردباری و تغافل است. مدارا 165507با افراد تندخو و بداخلاق یا تقیه در مقابل مخالفان و افراد زیان رسان، به این معناست. (محمدتقی فلسفی، شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، ج1، ص 372)
در دعوت به حق باید اصول و شیوههاى درستى انتخاب شود و از همان آغاز با خشونت و سختگیرى شروع نشود که طرف مقابل فرار مىکند و به سخن حق گوش نمىدهد، ولى اگر با نرمى و ملایمت باشد، طرف آمادگى مىیابد که مطالب را بشنود و درباره آن بیندیشد
در اهمیت رفق و مدارا همین بس که از صفات خدای بزرگ خوانده میشود: امام باقر (علیه السلام) فرمود: خداى عز و جل ملایم است و ملایمت را دوست دارد، و پاداشى که به ملایمت میدهد به خشونت و سختگیرى نمیدهد. [3]
امام علی (علیه السلام) خطاب به فرزندش محمد حنفیه میفرماید بدانکه بعد از ایمان به خدا، مدارا کردن با مردم حیاتیترین جزء عقل است. [4]
امام علی (علیه السلام) در بیان دیگر میفرماید: «ثَمَرَةُ الْعَقْلِ مُدَارَاةُ النَّاسِ»؛[5] نتیجه خردورزی مدارا کردن با مردم است.
مدارا نقش بسیار سازندهای در زندگی خانوادگی و اجتماعی انسان دارد. زنـدگـى پر از ناگواریهایى است که انسان با آن رو برو مىشود. اگر انسان بنا را بر مدارا کردن با مردم نگذارد و در مشکلات و ناهمواریها، با دیگران به تندى و خشونت رفتار کند، هـم بـه اعـتـبـار اجـتـمـاعـى و هـم بـه سلامت دینى و اخلاقى خود لطمه خواهد زد.
این مسئله تا آنجا اهمیت دارد که خداوند به فرستادگانش حضرت موسی و هارون (علیهما السلام) در مواجهه با فرعون میفرماید با او از در مدارا و ملاطفت وارد شوید، شاید به خود آید و پند گیرد و یا بترسد؛ یعنى از ترس اینکه خطرى او را تهدید مى کند مطلب را بپذیرد: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى».[6]
اینکه به موسى و هارون امر شدند تا با فرعون به نرمى سخن بگویند، براى آن است که در دعوت به حق باید اصول و شیوههاى درستى انتخاب شود و از همان آغاز با خشونت و سختگیرى شروع نشود که طرف مقابل فرار مىکند و به سخن حق گوش نمىدهد، ولى اگر با نرمى و ملایمت باشد، طرف آمادگى مىیابد که مطالب را بشنود و درباره آن بیندیشد.[7]
سخن نرم براى سرکشان و طاغیان درس عملى است. تا بداند که طغیان او عملى است نابجا. گاه همین سخن نرم اساس طغیان را منهدم مىسازد و طغیانگر درمىیابد که براى تحقق اهدافش راه دیگرى هم وجود دارد.[8]
در این قمست به برخی از آثار و برکات مدارا کردن با مردم می پردازیم:
1ـ تقویت پیوندهای اجتماعی: یکی از آثار مدارا، رفع کدورت و اختلاف و تقویت انسجام و وحدت ملی است، زیرا ریشه ی بسیاری از کشمکش ها و درگیری ها را می توان در حساسیت های نابجا و عدم وجود روحیه ی رفق و مدارا در جامعه، جست. قوام بقای اجتماع به عواملی مانند میزان مدارای افراد در برابر خطاهای دیگران و روحیه ی همکاری، وابسته است.
2ـ ایمنی دین و دنیا: امام علی (علیه السلام) فرمود: «سَلامَةُ الدّینِ وَالدُّنْیا فى مُداراةِ النّاسِ»؛ [9] سلامت دین و دنیا در مداراى با مردم است.
2. برقراری صمیمیت و دوستى: علی (علیه السلام) صمیمیت و دوستى را از آثار رفق دانسته و فرمود: «بِالرِّفْقِ تَدُومُ الصُّحْبَهُ»؛[10] با رفق و مهربانى، دوستى پایدار خواهد شد.
3. خیر و برکت: پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: در نرمى، زیادى و برکت است و هر کس از نرمى محروم شد از خیر محروم گشت. [11]
خوش خلقی و نرمخوئی از آن جهت حافظ ایمان است که هر کس در تعامل با مردم نرمى و ملاطفت را از دست دهد و تندی و خشونت در پیش گیرد، ناچار به اعمالى دست میزند که ایمانش از دست میرود.
4. از بین رفتن کینه و دشمنی: با مردم مدارا کن تا به برادری ایشان بهرهیابى. و با مردم به گشادهرویی برخورد کن تا کینههاى ایشان از بین برود. [12]
منظور روایت این است که هر گاه با مردم مدارا کنى آنان نیز با تو برادرى و دوستى برقرار میکنند، و تو از آن بهرهمند میشوی، و هر گاه با آنان با حسن خلق رفتار کنی کینههایشان از بین میرود و در پى آزار و اذیت تو برنمیآیند.
5. پوشیده ماندن عیوب: هر کس با مردم آشتى کند عیبهایش پوشیده شود. [13] منظور تشویق و ترغیب به این است که انسان با همه مردم آشتى باشد و با کسى نزاع و درگیری نداشته باشد، و این باعث مىشود که عیبهاى او پوشیده شود؛ زیرا کسى که چنین باشد، دیگران نیز با او کارى ندارند و در صدد افشای عیبهاى او برنمیآیند در نتیجه عیوب او پنهان میماند، برخلاف کسى که با مردم عداوت و دشمنى کند، که دشمنان جویاى عیوب او میگردند و امکان ندارد که عیوب با تفحّص و تجسّس آنان ظاهر نگردد و انسان رسوا نشود.
6. تداوم حیات: امام صادق (علیه السلام) فرمود: گروهى از قریش نسبت به مردم کم لطف بودند و با آنها کم مدارا میکردند، نتیجهاش آن شد که از قریش رانده شدند، در صورتى که به خدا سوگند که از نظر خانوادگى عیبى نداشتند. و گروهى از غیر قریش با مردم خوشرفتارى نمودند و به خاندان عالى و بلند پیوستند. سپس فرمود: هر کس دستش را از مردم دریغ دارد، او از آنها یک دست دریغ داشته، ولى مردم از او دستها دریغ دارند. [14]
7. مدار نصف ایمان و رفق نصف زندگی: امام صادق (علیه السلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و اله) نقل فرمود: مدارا کردن با مردم نصف ایمان است و نرمى با آنها نصف زندگى است. [15]
8. حفظ ایمان: امام باقر (علیه السلام) فرمود: براى هر چیزى قفلى است (که حافظ آن باشد) و قفل ایمان نرمى و ملاطفت است. [16] به هر حال خوش خلقی و نرمخوئی از آن جهت حافظ ایمان است که هر کس در تعامل با مردم نرمى و ملاطفت را از دست دهد و تندی و خشونت در پیش گیرد، ناچار به اعمالى دست میزند که ایمانش از دست میرود.
پی نوشتها:
[1]. واسطی زبیدی، محب الدین سید محمد مرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، محقق، مصحح، شیری، علی، ج 13، ص 16۷، واژه رفق
[2]. مجلسى، محمد باقر، محقق، مصحح، رسولى محلاتى، هاشم، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 8، ص 233
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 2، ص 119
[4]. احمدى میانجى، على، مکاتیب الأئمة علیهم السلام، محقق، مصحح، فرجى، مجتبى، ج 2، ص 208
[5]. لیثی واسطی، علی، محقق، مصحح، حسنی بیرجندی، حسین، ص 209. قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1376ش.
[6] طه، ۴۴.
[7]. جعفری، یعقوب، کوثر، ج 6، ص 570، بیجا، بیتا.
[8]. مدرسی، سید محمدتقی، تفسیر هدایت، گروه مترجمان، ج 7، ص 142
[9]. عیون الحکم و المواعظ، ص 285.
[10]. همان، ص 186.
[11]. همان.
[12]. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، محقق، مصحح، درایتی، مصطفی، ص 445
[13]. عیون الحکم و المواعظ، ص 445.
[14]. شیخ صدوق، الخصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 1، ص 17
[15]. کافی، ج 2، ص 117.
[16]. همان2، ص 118.
آمنه اسفندیاری-بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
دهم ذیحجه اســت. صدای پای عید می آید. عید سر سپردگی و بندگی. عیدی با پیام ایثار و فداکاری، عید بر آمدن انسانی نو از خاکسترهای خویشتن خویش.
عید قربان را عید اضحی نیز می گویند، چرا که اضحی جمع ماده ضحی به معنی ارتفاع روز و امتداد نور آفتاب اســت و هنگامی که خورشید بالا می آید (قبل از ظهر)، آن موقع را ضحی گویند، چنانچه در قرآن کریم آمده اســت: والشمس و ضحیها (قسم به خورشید و چاشتگاه آن) و چون حجاج موقع بالا آمدن آفتاب قربانی می کنند و قربانی را اضحیه یا ضحیه گویند به همین دلیل روز دهم ذی الحجه را که قبل از ظهر آن، عمل قربانی انجام می شود «عید اضحی» می گویند.
عید نیز در لغت از ماده عود؛ به معناى بازگشت اســت؛ لذا به روزهایى که مشکلات از قوم و جمعیتى بر طرف می شود عید گفته می شود.
همچنین واژه قربان از ماده قرب؛ به معنای نزدیک بودن اســت. بر این اساس با توجه به این که شخصی که قربانی میکند، در نظر دارد بدین وسیله به خداوند متعال تقرب بجوید، این عمل را قربانی میگویند. (لغتنامه دهخدا)
قربانی یکی از شعائر الهی اســت که اجرای آن تقوا ایجاد میکند و در صورتی که با خلوص نیت و برای رضای حق انجام پذیرد انسان را به قرب الهی نزدیکتر میکند. در فرهنگ دینی به هر چیزی که سبب قرب و نزدیکی انسان به خدا شود واژه قربان بر آن اطلاق می گردد. در روایت می خوانیم: «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِی»؛ نماز نزدیک کننده متقیان به خداوند متعال اســت.(کافی3/265)
چه عید باشکوهی ست قربان، ابراهیم (علیه السلام) نیت میکند و ارباب ما عمل! کاش خداوند در رستاخیز کربلا همه ی جن و انس را برای قربانی شدن عباس علیه السلام میفرستاد و ای کاش تمام دریاها زمزم علی اصغر میشدند
حیوان سمبل نفسانیات و حیوانیت انسان اســت. در واقع انسان حیوانی ناطق، عاقل و الهی اســت که با رسیدن به مرحلۀ انسانیت از حیوانیت فاصله می گیرد و اگر به مقام معرفت دست پیدا نکند در مقام حیوانیت باقی می ماند.
اگر انسان بتواند حیوانیت خود را ذبح کند به مقام انسانیت می رسد و آن ذبحی که حاجی در عید قربان می کند در واقع قربانی کردن نفسانیات خود اســت و به این ترتیب او برای معرفت الهی آماده می شود.
امام سجاد (علیه السلام) از شخصی به نام شبیلی سوال می کند آیا هنگام قربانی کردن، نیت کردی که با تمسک به حقیقت تقوا، حلقوم طمع را قطع کنی؟ یعنی در واقع تو فقط یک گوسفند را قربانی و ذبح نمی کنی، این نمادی اســت برای اینکه تو ریشه طمع را بکنی و وابستگی را از خودت دور کنی.
عید قربان درسهای فراوانی دارد. ما به برخی از آنها که در این مجال می گنجد به اختصار می پردازیم:
1ـ عبودیت و تبعیت محض از پروردگار: در فلسفه قربانی کردن، یک نکته مهم و یک پیام معرفتشناسی وجود دارد و آن اینکه قلمرو معرفت انسان نسبت به مصالح امور محدود اســت. هنگامی که ابراهیم (علیه السلام) مورد خطاب قرار گرفت که برو فرزندت را بکش، از خدا نپرسید که به چه علت باید فرزندم را بکشم؟ بلکه هر چه خدا گفت همان را انجام داد. بنابراین وقتی انسان کاری را در راه خدا انجام میدهد ضرورتی ندارد فلسفهاش را بداند. اساسا عبادت روحش تسلیم اســت. به همین علت ابلیس با وجود شش هزار سال عبادت، وقتی خدا گفت: به آدم سجده کن، تسلیم نشد و چون تسلیم نشد. رانده شد. پس اگر انسان عمری عبادت کند، اما آنجا که باید، تسلیم نباشد، ابلیس میشود.
2ـ امتحان و ابتلای الهی: انسان از همان ابتدای خلقت با وسایل و ابزارهای گوناگون، آزمایش و امتحان شده اســت و این امتحان یک قانون کلی و سنت دائمی پروردگار اســت که برای پرورش بندگان صورت می گیرد. انسان چه بخواهد و چه نخواهد و چه صالح باشد و چه ناصالح، باید این امتحانات را پشت سر بگذارد و گریزی از آن نیست. حضرت ابراهیم از همه چیزش در راه خدا گذشت و از عهده امتحانی که باید برمی آمد، به خوبی برآمد. اما ما چه کردیم؟ لحظه ای تامل!! آیا اگر در معرض امتحان الهی قرار گرفتیم ابراهیم وار سربلند بیرون می آییم؟
عید قربان با نماز و عبادتش، با ذکر و دعایش، با قربانی و صدقات و احسانش، بستری برای جاری ساختن مفهوم عبودیت و بندگی اســت و فصلی اســت برای قرب یافتن مسلمانان به خداوند آن هم در سایه عبودیت و اطاعت
3ـ قربانی کردن نفس در برابر امر الهی: ابراهیم (علیه السلام) با پاهای لرزان اما قلبی مطمئن فرزندش اسماعیل را، به مذبح میبرد، از تمام نفسانیات خود در پیشگاه خداوند می گذرد. ما نیز باید امیال و آرزوها و تعلقات دنیوی را قربانی کنیم. اگر ابراهیم (علیه السلام)، اسماعیل اش را قربانی می کند ما نیز باید ببینیم اسماعیل ما کیست؟ تعلق خاطر ما غیر از خدا کجاست تا او را به مسلخ ببریم. باید ببینیم در راه خدا چه چیزی را بایدذبح کنیم و بهترین پیش کشی که می توانیم به محضر خداوند داشته باشیم چیست و این موضوع دیگر منحصر در قربانی کردن یک گوسفند نیست. ما باید عقل، نفس، وقت، علم و... که ارزشمندترین متاع زندگی مان اســت را در محضر خداوند قربانی کنیم. اینکه آدم نفسش را در مقابل معبود قربانی کند و خاضع و فروتن در مقابل معبود باشد و فقط به دستورات او گوش کند این می تواند بزرگترین قربانی ما باشد.
بنابراین می توان گفت که اگر بتوانیم رضای خویش را فدای رضای حق کنیم؛ اگر بتوانیم از خواسته دل در راه خواسته دین چشم بپوشیم؛ و اگر بتوانیم از داشته ها و خواسته ها بگذریم، آنگاه به مرز عبودیت و به حوزه قربانگاه قدم نهاده ایم.
تقارن حرکت امام حسین (علیه السلام) از مکه به سمت کربلا با ایام عید سعید قربان، حاوی این نکته اســت که هر کسی میخواهد جزو اصحاب حسین (علیه السلام) باشد باید بتواند علایق خود را به مسلخ ببرد و قربانی رمز فداکاری و از خودگذشتگی و دادن جان در راه محبوب و حد نهایی تسلیم در برابر معبود اســت. به همین دلیل بود که امام حسین «علیه السلام» وقتی میخواستند از مکه حرکت کنند تنها کسانی را شایسته همراهی خود دانستند و دعوت کردند که آماده بودند از همه چیز خود و از همه دلبستگیها و علایق خود به خاطر خدا و در راه رضای او بگذرند.
راستی که چه عید باشکوهی ست قربان، ابراهیم (علیه السلام) نیت میکند و ارباب ما عمل! کاش خداوند در رستاخیز کربلا همه ی جن و انس را برای قربانی شدن عباس علیه السلام میفرستاد و ای کاش تمام دریاها زمزم علی اصغر می شدند. چه زیبا می توان دریافت که عاشورا هر روز در وجود ما اتفاق می افتد!! نگذاریم که حسین دل به دست یزید نفس کشته شود!!!
عید قربان با نماز و عبادتش، با ذکر و دعایش، با قربانی و صدقات و احسانش، بستری برای جاری ساختن مفهوم عبودیت و بندگی اســت و فصلی اســت برای قرب یافتن مسلمانان به خداوند آن هم در سایه عبودیت و اطاعت. عید قربان، فصل فدا کردن عزیزها در آستان عزیزترین اســت یعنی خدای متعال. پس در این عید عظیم الهی از خدا میخواهیم که رحمتی عنایت کند تا حج درونیمان را به قربانی کردن نفس پایان دهیم و از او یاری می طلبیم که ذبح عظیم ما را در این روز تمنیات نفسانی به پای ربوبیتش قرار دهد. آمین
گامی به سوی موفقیت
صاحب ذوقی گفته اســت: «انسان باید عظمت را بجوید و گرنه از جویبار حقیری که به چاله ای می ریزد مرواریدی صید نخواهد شد»شرط اساسی موفقیت
عصرامروز، عصر امپراتوری برنامه و اطلاعات به شمار می آید و همه چیز تجلی گاه اراده آدمی اســت. اگر با عنصر آگاهی و نظم و خدا محوری عمل کنیم و مایه تحول خود و پیرامون خود شویم، بی تردید به قله ها دست خواهیم یافت.افق روشن
بهره مندی انسان از زاویه روشن و کم ابهام، با استفاده از دو افق قبلی میسر اســت. افق روشن محصول دو افق دور وباز اســت. افق روشن، میوه انسان در اصل برنامه ریزی بهینه و کارآمد برای آینده در حال اتفاق اســت. محصول این سه افق، بحث شناخت (Recognition) اســت. بنابراین سه افق، اساس برنامه ریزی عبارت اســت از:منابعی برای مطالعه بیشتر
1-ستی، راجیر(1377)مدیریت برتر زمان، ترجمه نازلی سید گرگانی، تهران:نسل نواندیش.