ادله خداشناسی و نقد شبهات منکران
طرح مسأله
صدیقین جمع کلمه صدّیق و صدّیق صیغه مبالغه است یعنی کسی که در راست گفتاری و صدق به مقام اعلی برسد، اما این که چرا به این برهان، صدیقین اطلاق میشود دو وجه دارد:
الف) احتمال اول این که، اولین و بهترین راه معرفت واجب الوجود همین راه است و بقیه راهها خالی از کذب و ضعف نیستند.
ب)احتمال دوم اینکه، صدیقین (راستگاران) که از عبید خاص مقام ربوبی هستند، برای شناخت خدا این راه را انتخاب کردند.
برهان صدیقین در اصطلاح به برهانی اطلاق میشود که بدون واسطه انسان را به سوی حق تعالی رهنمون سازد و استدلال از ذات باری به خود باری باشد نه از آثار حق مثل برهان حدوث متکلمان که حدوث اثر ماده است و هکذا برهان ارسطو «برهان حرکت» یا برهان امکان که امکان هم از آثار وجود ممکن است (1)، بلکه روح و جوهر برهان صدیقین استدلال از مطلق و صرف وجود است به وجود مطلق (واجب الوجود). (2)
برای این برهان تقریرهای متعددی ذکر کردند که نوزده تقریر را مرحوم حکیم آشتیانی (3) در حاشیه خود برای شرح منظومه مورد بحث و بررسی قرار داده و آخرین تقریر به علامه طباطبایی متعلق است که با آن شماره تقریرات برهان صدیقین به بیست میرسد که مجال بحث از تک تک آنها در این مقال نیست ولی به تقریرات مشهور و عمده آنها اشاره خواهیم کرد.
چون این برهان تقریباً بدیهی و فطری است به صورت دقیق نمیتوان به مبتکر خاص آن اشاره کرد ولی مشهور این است که این برهان ابتدا توسط معلم ثانی یعنی ابونصر فارابی به صورت شکل برهانی و منطقی تنظیم شده و بعد در آثار شیخ الرئیس بوعلی سینا و امام فخر رازی و سپس در آثار ابن رشد ظاهر شد.
این برهان با ترجمه آثار ابن رشد به زبان لاتین وارد جهان غرب شد. از فلاسفه شهیر غرب میتوان به توماس آکویناس اشاره کرد که از این برهان جانبداری کرده است که در آینده اشاره خواهد شد. در اینجا به تقریرات معروف برهان اشاره میشود:
1. تقریر بوعلی سینا
شیخ الرئیس در آثار خود مانند اشارات به این برهان اشاره میکند و برای اولین بار این برهان را به برهان صدیقین توصیف مینماید:
«کل موجود من حیث ذاته اما واجب الوجود و اما ممکن الوجود بحسب ذاته و ما حقه فی نفسه الامکان فلیس یصیر موجوداً من ذاته فوجود کل ممکن الوجود هو من غیره» (4).
«هر موجودی با توجه با ذاتش و قطع نظر از غیر یا واجب الوجود یا ممکن الوجود است. ممکن الوجود نمیتواند خودش محقق شود پس احتیاج به غیر به نام واجب الوجود دارد. »
استفاده از امکان در برهان شیخ؟
برخی معتقدند (5) که در تقریر شیخ از امکان استفاده شده پس نمیتواند برهان صدیقین باشد.
به نظر میرسد بعض شواهد و قراین حاکی از آن است که شیخ امکان را در صرف مفهوم ذهنی آن استعمال نکرده و بیشتر مراد او وجود خارجی امکان یعنی وجود ناقص و منسوب به عدم است که توضیح آن در دو نکته بیان میشود.
الف) مراد شیخ از ممکن و امکان در برهان، مجرد امکان ذهنی و ماهوی نیست بلکه ممکن یعنی وجود خارجی محتاج بالغیر که در تحققش موقوف بر غیر است. بر این مطلب فقراتی از استدلال خود شیخ شهادت می دهد مانند:
«کل موجود بعد ما فرضته موجوداً- وجود کل ممکن الوجود من غیره».
پس مقصود شیخ از امکان همان نقص وجودی ممکن است که قائم بالذات نیست نه امکان ذهنی و ماهوی. و اگر اصرار ورزیم که حتی این نوع از امکان و نقص وجودی مخل برهان صدیقین است، میگوییم در این صورت اشکال بر خود تقریر صدرالمتألهین هم وارد می شود، چون او هم استدلال خود را ابتدا از مشاهده وجود ناقص و ضعیف شروع کرده و به طریقه آن به وجود اتم و اکمل استدلال کرده است؛ شیخ به جای وجود ناقص وجود ممکن را به کار برده و صدرالمتألهین به جای امکان لفظ ناقص را استعمال کرده است. پس روح و جوهر هر دو تقریر یکی است، از این نکته اشکال دوم صدرالمتألهین نیز جواب داده میشود چون کما اینکه انسان به مجرد تصور وجود ناقص به وجود تام و کامل بدون تسلسل پی میبرد، همان طور با تصور وجود ممکن که همان ناقص است به وجود مستقل پی میبرد.
دلیل و شاهد دیگری بر این که مراد از امکان، امکان خارجی و نقص وجود مراد شیخ بوده نه صرف ماهیت، اعتقاد وی به اصالت وجود است. درست است که در زمان شیخ مسأله اصالت وجود و ماهیت مطرح نبوده ولی از بعضی ظواهر کلامش این قول استفاده میشود مثلاً در شفا میگوید:
«ذوات الماهیة یفیض علیها الوجود منه تعالی» (6).
علاوه این که خود صدرالمتألهین (7) نقل میکند که از کتابهای المباحثات و التعلیقات شیخ برمیآید که وی از طرفداران جدی اصالت وجود بوده است. پس در استدلال شیخ هر کجا لفظ موجود به کار رفته ما نمیتوانیم آن را بر ماهیت حمل بکنیم بلکه بنابر اصالت وجود، حمل بر وجود میشود.
ب) پاسخ دیگر را بعضی محققان عرضه داشتند که:
«ابن سینا مدعی است که برهان او متوقف بر پذیرش ممکن و طرح آن به عنوان مقدمه استدلال نیست، و اگر در جریان استدلال از ممکن الوجود سخن میرود، به عنوان یکی از طرفین قضیه منفصله است، به این صورت که اگر موجود مفروض ممکن باشد، باید منتهی به واجب شود. و از طرفی میدانیم که صدق جمله شرطی موقوف به صدق مقدمه آن نیست. » (8)
حاصل آنکه برهان صدیقین شیخ الرئیس منبع تکامل آن توسط صدرالمتألهین شد که اشاره خواهد شد.
2. تقریر صدرالمتألهین
دومین تقریر متعلق به حکیم فرزانه و مبتکر حکمت متعالیه است:
«ان الوجود حقیقة عینیة واحدة بسیطة لا اختلاف بین افرادها لذاتها الا بالکمال و النقص و الشدة و الضعف او بامور زائدة کما فی افراد ماهیة نوعیة و غایة کمالها مالا اتم منه و هو الذی لا یکون متعلقاً بغیره و لا یتصور ما هو اتم منه... فاذن الوجود اما مستغن عن غیره و اما مفتقر لذاته الی غیره و الاول هو واجب الوجود و هو صرف الوجود الذی لا اتم منه و لا یشوبه عدم و لا نقص. و الثانی هو ما سواه من افعاله و آثاره» (9).
«وجود اصیل و عین واقعیت است و خودش هم واحد و بسیط و غیرمرکب است و اختلاف افراد وجود در کمال و نقصان و امور زاید است و غایت کمال، وجود کمالی است که بالاتر از آن کمالی نباشد و آن وجودی است که متعلق به غیر نباشد و از آن کاملتر تصور نشود. پس در نتیجه وجود یا از غیر غنی است یا محتاج؛ اولی واجب الوجود است که صرف وجودی است که از آن وجود اتم یافت نشود و بر آن عدم و نقصی عارض نشود، دومی وجود غیر واجب الوجود است که همان افعال و آثار آن است. »
تقریر ملاصدرا بر پنج پایه استوار است:
1. اصالت وجود؛
2. بساطة الوجود؛
3. تشکیک الوجود؛
4. وجود کامل؛
5. تقدم کامل بر ناقص.
خلاصه برهان این است که ما انگشت روی هر موجودی بگذاریم آن موجود یا موجود تام و کامل است فثبتالمطلوب و یا ناقص و ضعیف است و این ناقص باید به وجود کامل که قبل از اوست منتهی گردد.
و لکن فهمیدن این تقریر نیاز به شناخت قواعد فلسفی دارد، مانند قاعدهی اصالت و بساطت وجود و تشکیک الوجود که برای طی ان باید مراحلی را پیمود که مجال اشاره آن در این مقال نیست.
3. تقریر سبزواری
مرحوم حاجی به خاطر اطناب تقریر ملاصدرا خودش سه تقریر ارائه نموده که به هر سه آنها اشاره میکنیم:
الف) طریق خلف
حاجی در شرح منظومه میگوید:
«اذ الوجود کان واجباً فهو و معالامکان قد استلزمه علی سبیل الخلف لان تلک الحقیقة لاثانی لها حتی تتعلق به و تفتقر الیه بل کلما فرضته ثانیاً لها فهو هی لاغیرها و العدم و الماهیة حالهما معلومة» (10).
ترجمه و توضیح:
مطلق وجود اگر واجب باشد این مطلوب است و اگر ممکن باشد، لازم میآید به دیگری متعلق گردد؛ در حالی که وجود واحد و بسیط است، و تعدد و کثرات معلول عوارض وجود است، برای وجود دومی نیست تا بدان مفتقر گردد، اگر متعلق به دیگری باشد خلف لازم میآید، پس برای عدم لزوم خلف وجود قائم بالذات است. بنابراین به مجرد قبول وجود و واقعیت به واجب الوجود اعتراف کردیم؛ چون شیءای خارج از وجود نیست که به آن وجوب وجود ببخشد، اما ماهیت و عدم، امر عدمی هستند که به قول شاعر:
ذات نایافته از هستی بخش *** کی تواند شود هستی بخش
و به قول حکما فاقد الشیء نمیتواند معطی شیء باشد.
بعضی از محققین (11) بر این تقریر حاجی اشکال کردند که این مصادره به مطلوب است. برای اینکه نمیتوان وجود صرف را مشاهده کرد. بلکه مشاهده ما وجود ذی الماهیة و منسوب به اعدام است و این تقریر متفرع بر ثبوت حقیقت صرفه است که نه بدیهی است و نه بر آن برهان آورده شده است.
ولکن به نظر میرسد تقریر حاجی نفس تقریر شیخ الرئیس است و از وجود ناقص به وجود تام استدلال شده نه این که فرض حاجی موجود مطلق و صرف تمام و خالی از اعدام است تا اشکال وارد بشود، باری خود این وجودات ناقصه و ممکنه با وجود صرف محض در اصل هستی وجود مساوی بلکه عین او هستند مگر این که این وجود ناقص ملبس به لباس نقص و محدودیت است و این مانع نمیشود که در اصل وجود با وجود صرف، مشترک باشند.
ب) طریق استقامت
«اذ الوجود کان واجباً فهو و معالامکان قد استلزمه علی سبیل الاستقامة بانّ یکون المراد من الوجود مرتبة من تلک الحقیقة فاذا کان هذه المرتبة مفتقرة الی الغیر استلزم الغنی بالذات دفعاً للدور و التسلسل». (12)
«اگر وجود واجب باشد این مطلوب و مدعاست، اما اگر ممکن الوجود باشد، آن مستلزم باشد، آن مستلزم واجب الوجود است که فرض این است آن وجود مرتبهای از حقیقت وجود است. در این صورت اگر این مرتبه به وجود غیری نیازمند باشد، مستلزم وجود غنی بالذات [واجب الوجود] است، چون فرض این است که وجودی از حقیقت وجود خارج نیست. استلزام وجود ممکن وجود غنی بالذات را برای دفع دور و تسلسل است. »
این برهان بعینه برهان شیخ الرئیس است که گذشت.
ج) وجود حقیقت مرسله و مطلقه
تقریر سوم حاجی در پاورقههای اسفار است:
ان حقیقة الوجود- التی هی عین الاعیان و حاق الواقع- حقیقة مرسلة یمتنع علیها العدم اذ کل مقابل غیرقابل لمقابل و الحقیقة المرسلة التی تمتنع علیها العدم واجبة الوجود بالذات.
حقیقت وجود یک حقیقت مرسله و مطلق از تمام قیود و شروط است که بر آن عدم ممتنع است، چون وجود و عدم با هم متقابلند و دو متقابل هیچوقت قابل جمع نیستند، پس حقیقت مرسله که بر آن عدم ممتنع است واجب الوجود است. » (13)
این تقریر مرحوم حاجی به تقریر اول (طریق خلف) برمیگردد جز این که در آنجا به جای کلمه ارسال و مطلق از کلمه صرافت استفاده کرده بود. (14)
4. تقریر علامه طباطبایی
«واقعیت هستی که در ثبوت وی شکی نداریم هرگز نفی نمیپذیرد و نابودی برنمیدارد، به عبارت دیگر: واقعیت هستی بی هیچ قید و شرط واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمیشود و چون جهان گذران و هر جزء از اجزای جهان نفی را میپذیرد، پس عین همان واقعیت نفی ناپذیر نیست. » (15)
این تقریر مرحوم علامه از بهترین (اسدّ و اخصر) تقریرات موجود است که استدلال از نفس وجود به سوی باری تعالی شده که مفید یقین و همچنین بدون واسطه است، به خلاف تقریر صدرالمتألهین که به اصول متعدد متوقف بود، و به خلاف تقریر خلف مرحوم حاجی که باید از بحث اصالت وجود فارغ میشد.
ویژگی این تقریر سازگاری آن با اصالت ماهیت یا وجود است، چون موضوع آن الواقعیة و نه موجود است. علاوه این که با این تقریر با منکر واقعیت هم میتوان احتجاج کرد بدین نحو که سوفسطی که تمام اشیاء را موهوم میانگارد، یا در واقعیت آن شک میکند، پس تمام اشیاء نزد سوفیست موهوم یا مشکوک است. پس منکر واقعیت به یک واقعیتی اعتراف میکند که آن همیشه ثابت است.
ایشان در پاورقههای اسفار نیز به تقریر مدعای خود پرداختند. (16)
توضیح این تقریر
شکی نیست که ما در خارج وجوداتی را بالعین مییابیم که از آن به واقعیت تعبیر میشود و این واقعیت همیشه بوده و خواهد بود و در آن هیچگونه عدمی راه نخواهد یافت، حتی اگر با فرض بطلان واقعیت، به نوعی به واقعیت دیگر اعتراف کنیم. مثلاً این که بگوییم در جهان هیچ واقعیتی نیست. این کلام ما یا واقعاً صادق و یا غیرواقع و کاذب است. البته ادعای مخالف این است که واقعاً در خارج واقعیتی نیست و در این صورت خود مخالف در کلام خود به واقعاً اعتراف میکند. اما اگر شق دوم را انتخاب کند و بگوید من هیچ منظوری از این جمله و گزاره واقعاً نداشتم، دیگر نمیتوان با او احتجاج کرد چون او جملهای را از روی جدّ نگفته و شوخی کرده است، پس در خارج واقعیتها هست که هیچوقت زایل نمیشود و دیگر واقعیتی که زایل میشود به آن منتهی میگردد فهو المطلوب.
تا اینجا به چهار تقریر حکمای اسلامی از برهان صدیقین اشاره کردیم. این برهان مورد توجه غربیان نیز بوده است که اینجا به تقریر آکویناس اشاره میشود:
«اشیایی که در معرض تجربه ما هستند میتوانند باشند یا نباشند (امکان). اگر در دار وجود همه چیز از این دست بود، چه بسا هیچ چیز در آغاز وجود پیدا نمیکرد، بنابراین، باید چیزی در کار باشد که وجودش لازم و ضروری باشد. » (17)
پاسخ چند شبهه
اشکالات و شبهات متوجه بر برهان صدیقین تا حدودی با اشکالات برهان امکان مشترک بود که نقل و نقد آنها در برهان امکان به تفصیل گذشت. اینجا ما به گزارش و نقد دو شبهه معروف میپردازیم:
شبهه اول: امتناع اقامه برهان بر وجود خدا به دلیل ماهیت نداشتن
برخی شبهه میکنند که چون خداوند ماهیت ندارد، به تبع آن فاقد عرض ذاتی نیز خواهد بود، و از آنجا که برهان از جنس و فصل و عرض تشکیل میشود، هر آنچه بر خداوند حمل شود، مانند «وجود»، نمیتواند در قالب برهان قرار گیرد، پس اثبات وجود برای خداوند برهانبردار نیست. بوعلی سینا از فلاسفه متقدم در این باره مینویسد:
«فان الاول لا جنس له و لاماهیة له... و انه لاحدله و لا برهان علیه» (18).
بعضی دیگر در تقریر شبهه نوشتند:
«گزارههای حاصل از قیاس برهانی، محمول منطقاً عرض ذاتی موضوع است، بنابراین برهانپذیری گزارههای ضروری ازلی مشروط بر آن است که محمول در این نوع گزارهها عرض ذاتی موضوع باشد، اما از سوی دیگر، چون خداوند در نزد حکیمان مسلمان صرف الوجود (وجوب مطلق) است به همین دلیل، ماهیت ندارد و جنس و فصل و عرض ذاتی برای وی متصور نیست. » (19)
نقد و نظر
در نقد این شبهه باید به چند نکته ظریف اشاره کرد:
نکته اول:
این که برهان مطابق ذکر اهل منطق و فلسفه (20)، از جهت مواد از شش ماده یعنی اولیات، فطریات، مشاهدات، مجربات، حدسیات و متواترات تشکیل شده است که گزاره: «خدا وجود دارد»، از نوع قضیه اولیات و یا حداقل مشاهدات یا فطریات (قضایا قیاساتها معها) میباشد که انسان از صرف تصور حقیقت وجود و توجه به یک استدلال مرتکز در ذهن، (انقسام آن به وجود ممکن و واجب) به وجود خداوند علم حاصل میکند یا با مراجعه به وجدان و ضمیر خویش پی به خداوند میبرد. تقریر و توضیح این نکته در تقریر برهان فطرت خواهد آمد. بنابراین به دلیل رجوع قضیه: «خدا موجود است» به اولیات، مشاهدات یا فطریات خود برهانی است و نمیتوان مدعی شد که برهانپذیر نیست.
نکته دوم:
ناقد محترم بر این باور بوده که در گزاره های ازلی مانند، «خدا موجود است»، محمول به «عرض ذاتی» منحصر شده است، در حالی که در این نوع گزارههای محمول «موجود» نه عرض ذاتی بلکه ذات موضوع و به عبارتی عین و مساوق موضوع یعنی خداوند است (21)، و به اصطلاح منطقی محمول در گزاره فوق ذاتی باب برهان است که لحوقش بر موضوع به تعبیر محقق طوسی به حسب ذات موضوع است. به تعبیر دقیق فلسفی ناقد مفاهیمی نظیر ممکن (22) و واجب و وجود را از مقولات ثانی فلسفی میانگاشت که دارای ماهیت است و به همین دلیل خداوند فاقد آن خواهد بود، اما در حکمت متعالیه ثابت شده است که محمول در گزارههای ازلی و هنگام نسبت به خداوند عین وجود موضوع است و در واقع این نوع قضایا در اصطلاح فلسفه، قضیه هلیه بسیطه است.
به دیگر سخن گزاره «خدا موجود است» از نوع گزارههای تحلیلی (23) است که کانت آن را مطرح کرده است که محمول آن از تحلیل موضوع به دست میآید. اصطلاح قضیه تحلیلی در فلسفه اسلامی وجود ندارد، اما اصطلاح «محمول بالصمیمه» دقیقتر و فراگیرتر از آن است. (24)
نکته سوم:
در افاده معنای قضایای فلسفی این که در فلسفه بیان شده است که قضایایی که محمول آنها «وجود» است، قضیه عکس الحمل است (25)، به این معنی که اصل منطقی آن است که محمول موضوع و موضوع محمول واقع گردد، مثلاً «العلة موجودة»، باید «الموجود علة» باشد، در قضیه «الله موجود» نیز باید این گونه باشد: «بعض الموجود الله» در این فرض در گزاره ازلی «بعض الوجود الله» محمول دیگر از مقوله عرضی نخواهد بود تا اشکال برهانناپذیری خدا به دلیل استفاده از عرض در گزاره «الله موجود» مطرح شود، بلکه محمول «الله» از تحلیل موضوع «الموجود»- با تقریر برهان صدیقین که گذشت- استنتاج میشود. همچنین در این صورت با این که قضیه بسیطه و تحلیلیه است، اما یک معنایی را برای مخاطب میافزاید و آن این است که بعضی وجودها الله میباشد.
شبهه دوم: امتناع اقامه برهان لمی بر وجود خداوند
یکی از شبهات مطرح و متقدم در مسأله خداشناسی تفکیک برهان أنّی و لمی است (26)؛ فلاسفه معتقدند که براهین اقامه شده بر وجود خداوند انّی است، چرا که برهان لمّی- که اثبات مدعا از طریق علم به علت است- در وجود خداوند معنا ندارد، چون خداوند علة العلل و خودش علت بردار نیست و لذا علم به علت و اثبات آن معنایی ندارد.
بوعلی سینا:
«ان واجب الوجود لابرهان علیه و لا یعرف الا من ذاته... (27) لا برهان علیه لانه لاعلة له و لذلک لالمّ له» (28).
وی در جای دیگر بر وجود دلایل واضحه بر وجود خداوند تصریح میکند. (29)
صدرالمتألهین:
«الحق ان الواجب لابرهان علیه بالذات». (30)
اما اثبات وجود خداوند از نوع انّی- که از طریق اثبات معلول صورت میگیرد - در خداوند ممکن است و دلایل فلسفه از همین نوع خواهد بود. اما این قسم از دلیل نیز مفید علم نخواهد بود. (31)
نقد و نظر
1. خدا متعالی از علیت
نخست باید به این نکته اشاره کرد که اگر مقصود از برهان «لمّی» تنها علم به معلول از طریق علت آن باشد، باید به صورت شفاف گفت این معنا از علیت در وجود خداوند قابل تحقق نیست، چون در این معنا از برهان لمّ، دو وجود مستقل از یکدیگر به نام وجود معلول و علت فرض شده است که برای شناخت وجود معلول و اثبات آن، باید به وجود دیگری- که پیش از وجود معلول و از آن کاملتر باشد- علم حاصل کرد، روشن است که این معنا در وجود خداوند قابل تصور نیست، چرا که حقیقت وجود در وجود خداوند منحصر شده و وجود پیشین و کاملتر به عنوان علت خداوند، تحققی ندارد تا از طریق علم به آن وجود پیشین، وجود خداوند ثابت و مبرهن گردد.
بر این نکته برخی از فلاسفه تصریح داشتند آنجا که به صورت صریح از نفی امکان اقامه برهان بر وجود خداوند سخن گفتند:
«لا برهان علیه لانه لاعلة له و لذلک لالّم له» (32).
بعضی از معاصران نیز به این نکته تصریح دارند. (33)
2. امکان یقین در برهان انّی (علت انحصاری)
معروف است که تنها برهان لمی مفید قطع و یقین است، اما برهان انّی- که استدلال از معلول به علت است- یقینزا نیست، برهان انّی به دو قسم «دلیل» و «ان مطلق» تقسیم می شود، مدعا این است که قسم اول نیز میتواند مفید یقین باشد، توضیح این که: در تحلیل این نظر معروف باید تأمل کرد و نباید آن را به صورت کلی مطرح و پذیرفت، برای این که گاهی برای یک معلول میتوان چند علت فرض و تصور کرد، مثلاً حرارت ممکن است معلول آتش، حرکت و اصطکاک، خورشید و جریان الکتریسیته باشد که با شناخت معلول یعنی حرارت نمیتوان به علت آن پی برد. اما گاهی یک معلول یک علت منحصره دارد و آن انحصار با تحلیل عقلی وجود معلول ثابت میشود، در این صورت علم به علت از طریق معلول مفید جزم و یقین خواهد بود.
با این توضیح به سراغ دلایل انّی اثبات خداوند میرویم. به نظر میرسد عدم تفکیک دو قسم برهان انی (ان مطلق و دلیل) از یکدیگر در برخی عبارتهای فلاسفه تأثیر سوئی در بحث خداشناسی و دلایل آن گذاشته است که ادعا میشود دلایل خداشناسی به دلیل «انّی» بودن فاقد ارزش معرفتی هستند، لکن چنان که بیان شد نوعی از برهان انّی «ان مطلق» میتواند مفید یقین باشد.
اینجا به عنوان مثال به برهان امکان و وجوب اشاره میشود.
برهان امکان و وجوب به صورت قیاس شکل اول چنین است:
جهان ممکن است.
هر ممکنی نیازمند علت یا واجب الوجود است.
پس جهان نیازمند علت و واجب الوجود است.
کبرای قیاس با تحلیل وجود ممکن مبرهن شده است، توضیح این که ما با مشاهده وجود ممکن- که معلول است- پی میبریم که وجود ممکن به دلیل ذات امکانیش که از خود وجود مستقلی ندارد و نیازمند غیر است- و این امکان، امکان فقری و ذاتی است- بالضرورة نیازمند وجود ماورای ممکن یعنی واجب الوجود است.
پس اثبات واجب الوجود در پرتو برهان امکان کاملاً عملی است. باری برهان امکان به صورت مستقیم تنها واجب الوجود را اثبات میکند، اما صفات دیگر خداوند، برخی از آنها مانند وحدت، بساطت، حیّ، قدرت از تحلیل خود واجب، برخی صفات دیگر، مانند رازقیت، هدایت از براهین دیگری قابل استنتاج است.
بر این اساس نمیتوان دلایل انّی اثبات خدا را به بهانه انّی بودن رد و آنها را به عدم افاده یقین معرفتی متهم کرد و آن را به عدم مطلوبیت براهین فلاسفه وصف نمود. (34)
بعض خود فلاسفه متفطن نکته فوق شده و دلایل انّی را به برهان و چه بسا برهان لمّی- به جهت افاده یقین- متصف میکنند. مثلاً علامه حلی با تقریر برهان امکان و وجوب فلاسفه، آن را به «استدلال لمی» وصف میکند که برخلاف مسلک متکلمان است. (35)
بوعلی سینا از وجود «دلایل واضحه» بر خداوند سخن میگوید (36) و خود به اثبات خدا از طریق برهان امکان و وجوب میپردازد و آن را برهان صدیقین مینامد که اثبات خدا از این طریق به غیر وجود مانند خلق و افعال الاهی نیازمند نیست. (37)
3. امکان برهان شبه لمّی (استدلال از ملازمه)
چون وجود حقیقی در ذات الاهی منحصر شده، وجودی فراتر از آن وجود ندارد، تا آن نیز علت خدا فرض شود و از طریق علم به علت خداوند، برهان لمّی به وجود خدا ثابت شود، اما میتوان نوعی از برهان را اقامه کرد که نه استدلال از معلول به علت باشد (برهان انّی قسم دلیل) و نه استدلال از علت به معلول (برهان لمّی) بلکه نوع سومی است. در این برهان معلول و علت متعلق علم و وجه استدلال قرار نمیگیرد، بلکه حد وسط در حقیقت یک وجود خاصی است که آن با وجود خداوند ملازمه دارد، که از طریق علم به یک ملازم به ملازم دیگری علم پیدا میکنیم. مثلاً ما به وجودهای خارجی قطع داریم (بنابر مکتب رئالیسم)، این وجودها یا خود واجب الوجود است یا ممکن الوجود، اگر واجب الوجود باشند، در واقع وجود حق متعالی برای ما منکشف است و به برهان نیازی نیست، اما اگر ممکن الوجود باشند، امکان ماهوی یا فقری یک حالت وجود است که آن با حالت دیگر وجود یعنی واجب الوجود ملازمه دارد، به این معنی که وجود ممکن الوجود بالضرورة با وجود واجب الوجود ملازمه دارد.
به عبارت دقیقتر، نفس وجود، وجود واحد و بسیطی است که حقیقت اعلی آن به واجب الوجود منحصر است، اما اصل وجود از مقوله مشکک است که از جهت قوه و شدت، کمال و ضعف مراتب مختلفی دارد مانند وجود نور، ما با علم به مرتبه رقیقه و ضعیف آن یعنی وجود ممکن به اصل وجود یعنی حقیقت اعلی آن علم پیدا میکنیم. پس واسطه اثبات همان وجود البته با وصف ضعیف است که آن وجود ضعیف نه معلول واجب الوجود و نه معلول علت دیگری است. بلکه مرتبه پایین وجود اعلی است که از آن میتوان به ملازمه تعبیر کرد.
4. امکان برهان لمی به قرائت خاص (تعمیم علیت)
برهان لمی به یک معنی (علت داشتن خداوند) از خداوند نفی میشود، اما برهان لمی و نقش حد أوسط تنها به علیت خارجی اختصاص نیافته است، بلکه حد اوسط هم میتواند علت خارجی و وجودی ثبوت اکبر بر اصغر باشد و هم علت تحلیلی و عقلی، در هر دو صورت برهان لمی است. مثلاً در برهان امکان گفته میشود:
جهان ممکن است، ممکن نیازمند واجب الوجود است، پس جهان نیازمند واجب الوجود است. در این استدلال «اوسط» یعنی ممکن علت نیازمندی به واجب الوجود یعنی ثبوت اکبر بر اصغر است. و با این نگاه اوسط علت ثبوت اکبر بر اصغر و برهان نیز از سنخ لمی خواهد بود. بر این نکته بعضی فلاسفه مانند محقق طوسی تأکید داشتند. (38)
برخی از معاصران نیز در تبیین برهان لمّ نوشتهاند:
«برهان لمی برهانی است که حد وسط آن، علت اتصاف موضوع نتیجه به محمول آن باشد، خواه علت برای خود محمول هم باشد یا نباشد، و خواه علت خارجی و حقیقی باشد یا علت تحلیلی و عقلی.
طبق این تعریف، اگر حد وسط برهان، مفهومی از قبیل امکان و فقر وجودی و مانند آنها باشد میتوان آن را برهان لمی تلقی کرد، زیرا به قول فلاسفه «علت احتیاج معلول به علت، امکان ماهوی یا فقر وجودی است»؛ پس اثبات واجب الوجود برای ممکنات، به وسیله چیزی انجام گرفته است که به حسب تحلیل عقلی، علت احتیاج آنها به واجب الوجود میباشد.
حاصل آنکه هر چند ذات واجب الوجود، معلول هیچ علتی نیست، اما اتصاف ممکنات به داشتن واجب الوجود، معلول امکان ماهوی یا فقر وجودی آنهاست. » (39)
ایشان در موضع دیگر برهان لمّ را به علیت حد اوسط یعنی علیت تکوینی و عقلی تعریف نموده است. (40)
این تعریف از برهان لمّ، تعریف خاصی از برهان لمی است که مفید یقین و قطع است و توضیح آن در شماره دوم گذشت. نکته قابل توجه در آن این است که آیا میتوان اسم آن را برهان لم گذاشت یا این که آن به أن مطلق برمیگردد؟ البته چنان که پیشتر نیز گفته شد، مهم نه نامگذاری بلکه افاده یقین در برهان است که ثبوت آن به منصه ظهور رسید.
شبهه سوم: رجوع برهان شبه لمی به انّی
برخی در استدلال برهان شبه لمی اشکال کردند که استدلال آن به برهان انّی متکی است:
به نظر میرسد به لحاظ منطقی، اگر بنا باشد وجود خداوند توسط برهان شبه لمّ ثابت شود، باید پذیرفته شود وجود خداوند و یک امر دیگر، دو معلول یک علت ثالث هستند که ابتدا به وسیلهی آن امر دیگر، وجود آن علت ثالث ثابت میشود (برهان انّی) و سپس وجود آن علت ثالث بر وجود معلول دوم که همان وجود ذات حق باشد دلالت میکند (برهان لمی)» (41).
لکن این شبهه از عدم دقت در وجه استدلال برهان شبه لمی نشأت میگیرد، چرا که همان طوری که گفته شد در آن حد وسط برهان نه معلول است تا به برهان انّی ملحق شود و نه حد وسط علت خارجی است تا گفته شود که خداوند علتبردار نیست، بلکه حد وسط خود واجب الوجود اما مرتبه ضعیف آن است، (42) لذا صدرالمتألهین تأکید میکند که در این برهان استدلال از خود واجب الوجود است. (43) و در واقع طریق همان مقصود است. (44)
چنان که گفته شد این برهان- که در اصطلاح فلاسفه به برهان صدیقین نامیده میشود- نه برهان انّی به معنای اثبات مدعا از طریق معلول به علت «دلیل» و نه برهان لمّی است، اما با این وجود از جهت افاده یقین مشابه برهان لمی است که از این لحاظ به شبه لمی تعبیر میشود.
به نظر میرسد ابتکار استعمال این تعبیر به بوعلی سینا تعلق دارد. (45) آن جا که اثبات خداوند از طریق برهان محض (لمی) به دلیل نبود سبب برای خداوند را نفی میکند، اما استدلال از حالت وجود به واجب الوجود را شبه برهان وصف میکند. استعمال شبه لم در عبارتهای صدرالمتألهین نیز دیده شده است. (46)
از اینجا روشن میشود که برهان شبه لمی با برهان انی قسم «دلیل» و «لمی» تفاوت دارد و داخل یکی از آن دو نیست.
توجیه انکار برهان ناپذیری وجود خدا توسط فلاسفه
به عبارتهای چند فیلسوف اشاره شد که آنان به طور صریح وجود برهان بر اثبات وجود خداوند را نفی میکردند، لکن آنان در مواضع دیگر به صورت برهانی و قیاسی به اثبات وجود خداوند پرداختند. برای توجیه این تهافت ظاهری وجوه ذیل قابل ذکر است. (47)
1. نفی برهان لمی
ممکن بل قطعی است که یکی از مقاصد انکارکنندگان برهان بر وجود خداوند برهان لمی به معنای علت بیرونی از وجود خداوند باشد که چون خداوند علتی ندارد این مسأله نیز از باب انتفای قضیه سالبه به انتفاع موضوع منتفی است که توضیحش گذشت. بر این توجیه علامه طباطبایی تصریح کرده است. (48)
2. نفی ایصال به وجود شخصی خداوند
ممکن است مقصود منکران این باشد که هیچ برهانی وجود ندارد که ما را به خدای ادیان با صفات کمالی خاص- که در متون دینی مذکور است- برساند. نهایت کارکرد براهین فلسفی، اثبات عناوین کلی مانند واجب الوجود و علة العلل است.
لکن این وجه جمع بعید به نظر میرسد، چرا که تحلیل واجب الوجود- چنان که فلاسفه مانند شیخ الرئیس ذکر کردند- (49) ما را به خدای واحد بسیط و دارای کمالات ذاتی رهنمون میکند.
باری اگر مقصود از نفی ایصال به خداوند، خداوندی باشد که در ادیان با صفات متکثر مانند هزار اسم در دعای جوشن کبیر معرفی شده است، جمع و توجیه فوق صحیح به نظر میرسد.
3. اثبات نیازمندی به علة العلل نه اثبات مستقیم خداوند
براهین فلسفی که نوعاً برهان انّی و استدلال از معلول به علت هستند، در صورت پذیرفتن اتقان آنها، نهایت نیازمندی عالم امکان به علة العلل و واجب الوجود، محرک نخستین و آفریدگار را اثبات میکنند که این عناوین نخست و بالذات محمول مخلوقات از حیثهای مختلف مانند امکان، معلولیت و حرکت است. آنگاه با استدلال دیگر این عناوین کلی یعنی واجب الوجود، علة العلل و خالق را بر خداوند تطبیق میدهیم. پس اثبات خداوند نه بالذات بل بالعرض در فلسفه صورت میگیرد. عبارت صدرا «الواجب الوجود لابرهان علیه بالذات بل بالعرض» (50) بر این توجیه ناظر است.
پینوشتها:
1. البته این نوع براهین نیز با تعریف خاص از برهان «لم» ذیل برهان لمی قرار خواهد گرفت.
2. «ان الربانیین ینظرون الی الوجود و یحقّقونه و یعلمون انه اصل کل شیء ثم یصلون بالنظر الیه الی انه بحسب اصل حقیقته واجب الوجود» (اسفار، ج6، ص14).
3. ر. ک: تعلیقه بر شرح منظومه، ص449.
4. ر. ک: اشارات، ج3، ص66؛ النجاة، ص566.
5. «قیل علیهم الستم قد أخذتم فی الدلیل وجود الممکن لما یشاهد من عدمه بعد وجوده او قبله». (اسفار، ج6، ص27).
6. الهیات شفا، ص305.
7. اسفار، ج1، ص46-49.
8. محسن جوادی، درآمدی بر خداشناسی فلسفی، ص108.
9. اسفار، ج6، ص14؛ اسرارالآیات، ص57.
10. شرح المنظومه، الهیات فریده اول، غرر اول، ص146.
11. استاد مصباح یزدی، تعلیقه بر النهایة، ص411، شماره 397.
12. شرح المنظومه، ص146.
13. اسفار، ج6، ص16 و17، پاورقی.
14. ر. ک: تعلیقة علی نهایة الحکمة، رقم 398، ص412.
15. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج5، ص116، با پاورقههای استاد مطهری.
16. «الواقعیة لا تقبل البطلان و الرفع لذاتها حتی ان فرض بطلانها مستلزم لثبوتها و وضعتها فلو فرضنا بطلان کل واقعیة فی وقت او مطلقا کانت حینئذ کل واقعیة باطلة واقعاً (ای الواقعیة ثابتة) و کذا السوفسطی او رأی الاشیاء موهومة او شک فی واقعیتها فعنده الأشیاء موهومة واقعاً و الواقعیة مشکوکة واقعاً ای ثابتة من حیث مرفوعة. و لازمه الواقعیة المطلقه ثابتة و اذ کانت اصل الواقعیة لا تقبل العدم و البطلان لذاتها فهی واجبة بالذات فهناک واقعیة واجبة بالذات و الاشیاء التی لها واقعیة مفتقرة الیها فی واقعیتها قائمة الوجود بها» (اسفار، ج6، ص16 و 17، پاورقی).
17. خدا در فلسفه، ص61.
18. الهیات شفا، ص348 و 354.
19. احد فرامرز قراملکی، نامه حکمت، شماره2، ص105.
20. «البرهان قیاس مؤلف من یقینیات لنتاج یقین»، (البصائر النصیریة، ص233).
21. بوعلی سینا دربارهی این نوع محمولات میگوید: «قد یکون من المحمولات ذاتیة... من المحمولات محمولات مقومة لموضوعاتها»، (اشارات، ج1، ص38).
22. در قیاس: العالم ممکن و کل ممکن یحتاج الی العلة فالعالم یحتاج الی العلة. امکان- که حد وسط است- نه امکان ماهوی بل امکان فقری است که امکان نه ماهیت و ذات مستقل از وجود ممکن بلکه ذات و عین آن است. برای توضیح بیشتر ر. ک: جوادی آملی، رحیق مختوم، بخش4، ج اول، ص483.
23. کانت گزاره را به حسب محمول به دو نوع تقسیم میکرد، «تحلیلی و تألیفی». قسم اول محمولی است که از تحلیل و تجزیه مفهوم موضوع استخراج و به دست میآید، اما قسم دوم یعنی تألیفی نیازمند قید خارجی است. (ر. ک: سنجش خرد ناب، ص661 به بعد).
24. آیت الله جوادی آملی با اشاره به تقسیم کانت قضیه را به تحلیلی و تألیفی میگوید:
«حکمای اسلامی تقسیم دیگری را دربارهی قضایا دارند که مغایر با تقسیم فوق بوده و نباید بین این دو تقسیم خلط شود، آنها قضایا را به لحاظ محمول به اقسامی و از جمله به دو قسم تحلیلی و انضمامی تقسیم مینمایند. محمول قضایای تحلیلی را خارج محمول و یا محمول من صمیمه مینامند و مراد این است که محمول از صمیم و حاق موضوع مستخرج و انتزاع میشود و این گونه از محمول غیر از محمول بالضمیمه است، زیرا محمول بالضمیمه محمولی است که انتزاع آن از موضوع نیازمند به انضمام یک ماهیت و واقعیت خارجی به ماهیت و واقعیت موضوع دارد.
خارج محمول در معنای فوق اعم از عوارض تحلیلی «کانت» است، زیرا علاوه بر آن که ذات و ذاتیات موضوع را شامل میشود، مفاهیمی را نیز که از نظر به ماهیت و یا از نظر به واقعیت موضوع انتزاع میشوند، در برمیگیرد؛ ویژگی اصلی این دسته از عوارض این است که مصداقی جدا از مصداق موضوع خود ندارند، مانند مفهوم وحدت، تشخص، وجود علیت» (تبیین براهین اثبات خدا، ص202 و 203).
25. نهایة الحکمة، مدخل.
26. در کتب منطقی و فلسفی برهان به دو قسم «لمی» و «انی» تقسیم شده است. برهان لمی اثبات مدعا از اثبات علت است، برهان انی خود به دو قسم منشعب میشود، قسم اول «دلیل» نام دارد که در آن مدعا از طریق اثبات معلول ثابت میشود، قسم دوم «ان مطلق» نام دارد که در آن مدعا از طریق علم یا اثبات یک حالت ثابت میشود که وجود آن حالت با وجود مدعا ملازمه دارد. برهان «شبه لم» معادل «ان مطلق» است. شیخ الرئیس درباره اقسام برهان «ان» می نویسد: «و برهان الأن فقد یتفق فیه ان یکون الحد الأوسط فی الوجود لا علة لوجود الأکبر فی الأصغر و لا معلولا له بل امر مضایفا له او مساویا له فی النسبة الی علته عارضا معه او غیر ذلک ما هو معه فی الطبع معا. و قد یتفق ان یکون فی الوجود معلولا بوجود الاکبر فی الأصغر. فالاول یسمی برهان الأن علی الاطلاق و الثانی یسمی دلیلا» (برهان شفا، ص63؛ اشارات، ج1، ص 306).
27. التعلیقات، ص70.
28. الهیات شفا، ص348؛ المبدأ و المعاد، ص33.
29. همان، ص 354.
30. اسفار، ج6، ص28 و 29.
31. صدرالمتألهین اشکال فوق را بدون ذکر قابل گزارش میکند. (اسفار، ج6، ص27).
32. الهیات شفا، ص348؛ التعلیقات، ص70.
33. «و چون چیزی علت ثبوت هستی و یا کمالات ذاتی آن برای واجب تعالی نیست، بنابراین، برهان لمی در آنجا راه ندارد»، (ده مقاله پیرامون مبدأ و معاد، ص 130).
34. ر. ک. سیدعلی علم الهدی و احد فرامرز قراملکی، نامه حکمت، شماره دوم، ص123.
35. کشف المراد، ص 217.
36. الهیات شفا، ص354.
37. اشارات، ج3، ص66.
38. رک: شرح اشارات، ج1، ص 308؛ تعلیقة علی نهایة الحکمة، ش8.
39. آموزش فلسفه، ج2، ص332، درس61.
40. «در علیت، نسبت بین حد وسط و ثبوت اکبر برای اصغر- وجود رابط اکبر- در نظر گرفته میشود نه نسبت بین حد وسط و خود اکبر- وجود نفسی اکبر. بنابراین اگر حد وسط در خارج معلول خود اکبر باشد و در عین حال علت ثبوت اکبر برای اصغر باشد، باز برهان لمّ است نه انّ، مانند: «عالم ممکن است و هر ممکن ذو علت است، پس عالم ذو علت است»، هر چند در این برهان، «علت» که اکبر است، نسبت به «ممکن» که حد وسط است، علیت دارد، به لحاظ این که «ممکن» علت وجود رابط «علت» یعنی در ثبوت «العلة للعالم» است، برهان لمی است... مقصود از علیت تنها علیت خارجی نیست بلکه اعم است از علیت خارجی و عقلی، مقصود از علیت عقلی علیتی است که عقل بین مراتب انتزاعی یک شیء واجد اعتبار میکند. » (شرح نهایة الحکمة، ج1، ص71).
41. احد فرامرز قراملکی، نامه حکمت، شمارهی 2، ص123.
42. نکته قابل اشاره این که اصل وجود ممکن و مادی با وجود واجب الوجود تفاوتی ندارد که در فلسفه از آن به اشتراک معنوی و اصل تشکیک وجود تعبیر میشود، اما آنچه موجب تفاوت وجود ممکن با واجب میشود نه در حقیقت وجود آن دو، بلکه از حدود و محدودیتهای وجود ممکن نشأت میگیرد که آن نیز امر عدمی است که موجب میشود مرتبه وجود از مرتبه واجب به مراتب ضعیف و مادون تنزل یابد.
43. ر. ک: اسرار الآیات، ص57.
44. ر. ک: اسفار، ج6، ص13.
45. «فالاول لیس علیه برهان محض لانه لا سبب له بل کان قیاساً شبیهاً بالبرهان لانه استدلال من حال الوجود انه یقتضی واجباً»، (المبدأ و المعاد، ص33) محقق لاهیجی نیز به شبه لم تعبیر میکند و میافزاید چون این برهان از جهت آثار نیست، پس مشابه لمّ است، اما چون از علت به معلول نیست، لمی نیست. (ر. ک: شوارق الالهام، اول بحث الهیات).
46. ر. ک: اسفار، ج6، ص28 و 29.
47. ر. ک: آموزش فلسفه، ج2، درس61.
48. ر. ک: اسفار، ج6، ص29، پاورقی.
49. ر. ک: المبدأ و المعاد، ص31.
50. ر. ک: اسفار، ج6، ص28 و 29.
منبع مقاله : قدردان قراملکی، محمدحسن، (1393)، پاسخ به شبهات کلامی، دفتر اول: خداشناسی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم